وطن امروز:
تبعات راهبردی نبرد 8 روزه در غزه در میان مدت آشکار خواهد شد. فعلا زود است که معلوم شود در این 8 روز دقیقا چه رخ داده و آثار آن بر لایههای پنهان محیط ژئوپلتیک منطقه چه بوده است. تحولات ژئوپلتیک عموما به آرامی اما در سطوحی بسیار عمیق رخ میدهد و بنابراین نباید انتظار داشت به سرعت خود را آشکار کند. در عین حال پایایی این تحولات بسیار قوی است و عملا دگرگون کردن آنها جز با صرف همان مقدار انرژی که برای شکلگیری آنها مصرف شده، ممکن نخواهد بود. جنگ غزه اگرچه دارای نتایجی فوری بوده ولی با اطمینان میتوان گفت همه آنچه تا حالا دیده شده صرفا «از نتایج سحر است» و مدتی که بگذرد، غربیها تازه درخواهند یافت چه بر سر نظم ژئوپلتیک مطلوب آنها آمده است.
جنگ غزه در شرایطی رخ داد که:
1-غرب با همراهی محور سازش در منطقه تصور میکرد توانسته پروژه ایجاد گسست در محور مقاومت را از طریق تضعیف سوریه از یک سو و جداسازی حماس از ایران و سوریه از سوی دیگر، تا مرحله قابل قبولی پیش ببرد.
2-انگلیسیها تقریبا مطمئن شده بودند توانستهاند آتش نزاع طایفهای در منطقه بویژه میان محور سنی به سرکردگی مصر و سعودی و ایران به عنوان رهبر محور شیعه را چنان عمیق کنند که تا سالها انرژی همه طرفهای منطقهای را مصروف خود کند.
3-آمریکا و اسرائیل عقیده داشتند توانستهاند با پروژههای دفاعی و امنیتی مانند ایجاد سپر دفاع موشکی در سرزمینهای اشغالی و اتصال آن به سامانه دفاع موشکی ناتو، انجام عملیات اطلاعاتی علیه مسیرها و شیوههای تامین سلاح مقاومت و مسدود کردن کانال انتقال سلاح از سوریه به فلسطین، نوعی تنگنای تسلیحاتی برای مقاومت غزه ایجاد کنند و معادله نظامی در سرزمینهای اشغالی و بلکه در کل سرزمین شامات را برای مدت طولانی به نفع اسرائیل تغییر دهند.
4-همچنین اسرائیل عقیده داشت موفق شده از کانالیزه شدن انرژیهای منطقهای برخاسته از بیداری اسلامی به سمت خود جلوگیری کرده و این انرژیها را به سمت اسلام انقلابی به رهبری ایران سرازیر کند.
5-و آخر همه، غربیها تصور میکردند مصر را به طور کامل کنترل کردهاند و با انتقال مرکزیت گروههای مقاومت فلسطینی از دمشق به قاهره و با صحنهگردانی پسپرده قطر (که اسرائیلیها آن را دوست خوب خود میخوانند) اهرم فشاری قوی بر حماس و جهاد اسلامي ایجاد کردهاند که قادر به کنترل رفتار آن در هرگونه حادثه احتمالی خواهد بود.
نبرد 8 روزه همه این معادلات را به هم ریخت. نتانیاهو به دلایل مربوط به انتخابات، با هدف آچمز کردن اوباما یا به خیال اینکه اطلاعات مربوط به اصلیترین انبارهای موشک مقاومت را به دست آورده، جنگی را شروع کرد که به لحاظ راهبردی برای طراحی ژئوپلتیک آمریکا و همچنین برای منافع منطقهای دولت خود وی، هیچ چیز از یک سم مهلک و کشنده کم نداشت. در گام اول، این جنگ با روشی غیرقابل بازگشت نشان داد پروژه دشمننمایی ایران صرفا یک طراحی صهیونیستی است و دشمن واقعی در این منطقه یعنی آن طرفی که حاضر است با هواپیما به کودکان و زنان یورش ببرد و با بمبهای ضدبتون، مهدکودکها را هدف بگیرد، فقط و فقط اسرائیل است. نقشه دوست و دشمن در منطقه اکنون کاملا تصحیح شده و هیچ سوءتفاهمی از این حیث وجود ندارد. تمام دلارهایی که سعودیها در این 2 سال خرج کردند تا بگویند اسرائیل دوست است و از ایران باید ترسید، دود شده و به هوا رفته است. مردم منطقه به خوبی دیدند تنها کشوری که فقط حرف نمیزند، بلکه بسیار بیش از حرف زدن عمل میکند، ایران است. نه اردوغان و نه هیچ مدعی دیگری در منطقه جرأت اینکه اعلام کنند حتی یک قبضه اسلحه برای مقاومت ارسال کردهاند را نداشتند اما ایران از روز اول جنگ سر خود را بالا گرفت و اعلام کرد همه تسلیحات مقاومت را تا اینجا به تنهایی تامین کرده و از این به بعد هم خواهد کرد.
از فردای جنگ 8 روزه، دیگر ایجاد دوقطبی شیعه - سنی یا ایرانی- عربی هرگز به سادگی گذشته نخواهد بود. در این 8 روز دوقطبی
سازش- مقاومت جایگاه خود را به عنوان یگانه واقعیت راهبردی منطقه تثبیت کرد و میتوان انتظار داشت در آینده قابل پیشبینی هم همین وضع باقی بماند. نکته بعدی این است که جنگ 8 روزه محور مقاومت را یک بار دیگر بازسازی و معادلات درون آن را تصحیح کرد؛ اولا گروههای جهادی در فلسطین دریافتند که به روز خطر، تکیهگاه واقعی جز ایران ندارند. ثانیا همین گروهها به ارزش راهبردی مسیر سوریه به عنوان امنترین مسیر دریافت امکانات و تسلیحات پی بردند. همچنین عراق در این 8 روز به عنوان یک عضو موثر از محور مقاومت خود را نشان داد و برای نخستینبار غربیها دانستند عراق نه حاضر است و نه به نفع خود میداند که نقش ژئوپلتیکی تحمیلی از جانب آنها را بپذیرد. گذشته از اینها میتوان توقع داشت این جنگ بخشی از انرژیهای سلفی- سنی را که اکنون در سوریه فعال است، مهار کند و این انرژیها را به جانب دشمن اصلی یعنی اسرائیل و آمریکا به عنوان بزرگترین حامی آن کانالیزه کند. همین حالا اطلاعاتی هست که آمریکاییها دریافتهاند راهبرد بال و پر دادن به رادیکالیسم سنی چندان سنجیده نبوده و اگر هرچه زودتر فکری به حال این مرکب عنان بریده نکنند، بزودی باید تبعات فاجعه بار آن را درون مرزهای خود تحمل کنند. اما مهمتر از همه اینها این است که نبرد 8 روزه، انقلابهای اسلامی در منطقه یا همان بهار عربی را به فاز دوم عمر خود وارد کرده است. این فاز 2 ویژگی اصلی دارد؛
نخست صهیونیستها در آن به عنوان دشمن اصلی در نظر گرفته میشوند، دوم دنیای اسلام نه فقط در قالب گروههای جهادی بلکه توسط دولتهای انقلابی روبهروی اسرائیل میایستد.
تعمیق این فاز، مهمترین تکلیف راهبردی محور مقاومت در ماههای آینده است.