گروه سیاسی" جملات دکتر پزشکیان در بین مسئولان گزینش به نحوی بود که امکان برداشتهای ناصواب درباره جریان مؤمن انقلابی و حزباللهی را پدید آورد. طوری از سخن ایشان برداشت شد که انگار حزباللهیها ناکارآمد و کمسواد هستند و فقط به واسطه حزباللهی بودن در سیستم اداری کشور رشد میکنند. برای اینکه ایشان قانع شوند سخنشان را اصلاح کنند به چند استدلال اشاره میکنیم.
به گزارش بولتن نیوز اول اینکه ساختار اداری کشور در طول بیش از چهار دهه کمتر در اختیار جریان انقلابی بود و عمدتا دولتهای اصلاحطلب و اعتدالی ساختار بوروکراسی کشور را اداره کردهاند و حتما نقش و سهم جریان حزباللهی بسیار کمتر از این طیفها بوده است. بر همین اساس اتفاقا مسأله اصلی اداره کشور را نباید بر اساس این روایت ساخته و پرداخته کرد.جریان حزباللهی کمترین سهم را در شرایط امروز بوروکراسی کشور دارد.
دوم اینکه بسیاری از افراد، لباس حزباللهی و انقلابی بر تن کردند حال آنکه نه اعتقادی به انقلاب اسلامی داشتند و نه کارآمد بودند که نمونه واضحش، خاوری است. از این جنس مدیران که از لباس و ظاهر انقلابی بدترین استفاده را کردند، کم نیستند. اتفاقا گزینشها باید مقابل چنین افراد منفعتطلبی بایستند.
نکته سوم این است که اساسا فرد انقلابی و حزباللهی واقعی کسی است که در جای نادرست قرار نمیگیرد و تخصص را شرط حضور در مناصب قرار میدهد. این جریان اتفاقا از سوی حزباللهینماها و اصلاحطلبان رادیکال همواره مورد هجوم بوده است. یک گزینش درست باید به دنبال پیدا کردن چنین افرادی باشد که هم اهل کار و توانا و هم واقعا معتقد به انقلاب اسلامی هستند. اتفاقا اگر چنین افرادی سرکار بودند کشور حتما توفیقهای بیشتری داشت. این طیف البته به دنبال نابسازی هم نیستند و دامنه انقلاب اسلامی را گسترده میبینند و میخواهند. واقعیت این است که آقای پزشکیان با تعاریفی که از بینش و نگرش خود ارائه دادند جدا از تفکر انقلابی نیستند و ادعایی غیر از این ندارند؛ اما برخی کلمات که ساخته و پرداخته اذهان اصلاحطلبان افراطی است نباید وارد ادبیات ایشان شود که نه فایده دارد نه واقعیت.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com
عدهای را بنزها بلعیده اند
بزدلانی کز هراس ابتر شدند
از بسیجیها بسیجی تر شدند
ای بی جان ها! دلم را بشنوید
اندکی از حاصلم را بشنوید
تو چه میدانی تگرگ و برگ را
غرق خون خویش، رقص مرگ را
تو چه میدانی که رمل و ماسه چیست
بین ابروها رد قناسه چیست
تو چه میدانی سقوط «پاوه» را
«عاصمی» را «باکری» را «کاوه» را
هیچ می دانی«مریوان» چیست؟ هان!
هیچ میدانی که «چمران» کیست؟ هان!
هیچ میدانی بسیجی سر جداست؟
هیچ میدانی «دو عیجی» در کجاست؟
این صدای بوستانی پرپر است
این زبان سرخ نسلی بی سر است
با همانهایم که در دین غش زدند
ریشه اسلام را آتش زدند
پای خندقها احد را ساختند
خون فروشی کرده خود را ساختند
زندههای کمتر از مردارها
با شما هستم، غنیمت خوارها
بذر هفتاد و دو آفت در شما
بردگان سکه! لعنت بر شما
باز دنیا کاسه خمر شماست
باز هم شیطان اولی الامر شماست
با همانهایم که بعد از آن ولی
شوکران کردند در کام علی
باز آیا استخوانی در گلوست؟
باز آیا خار در چشمان اوست؟
ای شکوه رفته امشب بازگرد!
این سکوت مرده را درهم نورد
از نسیم شادی یاران بگو
از «شکست حصر آبادان» بگو!
از شکستن از گسستن از یقین
از شکوه فتح در «فتح المبین»
از «شلمچه»، «فاو» از «بستان» بگو!
از شکوه رفته! از «مهران» بگو!
از همانهایی که سر بر در زدند
روی فرش خون خود پرپر زدند
شب شکاران سحر اندوخته
از پرستوهای در خود سوخته
زان همه گل ها که می بردی بگو!
از «بقایی» از بروجردی بگو
روزگاران عجیبی آمدند
نسل های نانجیبی آمدن
ای شهیدان! دردها برگشته اند
روزهامان را به شب آغشتهاند
فصل هامان گونهای دیگر شدند
چشمهامان مست و جادوگر شدند
روحهامان سخت و تن آلودهاند
آسمانهامان لجن آلودهاند
هفته ها در هفته ها گم میشوند
وهمها فردای مردم میشوند
حاصل آغازها پایان شده است؟
میوه فرهنگ جبهه نان شده است؟
شعله ها! سردیم ما، سردیم ما
رخصتی، شاید که برگردیم