گروه بین الملل: بحث درباره لزوم عبرتآموزی از تاریخ، در روزگار ما بیش از پیش رایج شده است. هرچند این توصیه از اساس صحیح است، اما گاهی در زوایای مختلف این رویکرد، پارادوکسهایی نیز نهفته است. با سقوط دولت بشار اسد، خیلیها با جمهوری اسلامی به زبان کنایه صحبت میکنند اما حالا که صحبت از یادگیری از تاریخ است پس بهتر است ابعاد دیگری از تاریخ را نیز باهم مرور کنیم.
پبه گزارش بولتن نیوز،یش از اسفند ۱۳۸۱، یعنی زمانی که ایالات متحده تصمیم به حمله به عراق گرفت، این کشور تحت حکمرانی صدام حسین بود. رژیمی که از سال ۱۳۵۹ تا ۱۳۶۷ درگیر جنگی ویرانگر با ایران بود و کوچکترین اشتراکات ایدئولوژیک، سیاسی یا فرهنگی با جمهوری اسلامی نداشت. اما آنچه در سالهای پس از سقوط صدام اتفاق افتاد، نهتنها معادلات منطقهای را دگرگون کرد بلکه داستانی را روایت کرد که کمتر کسی میتوانست آن را پیشبینی کند.
با سقوط رژیم صدام حسین، عراق وارد دورهای از هرجومرج و بازسازی تحت هدایت نیروهای آمریکایی شد. در این بازه، ایالات متحده به شکلی بیسابقه افسار سیاست داخلی و خارجی عراق را در دست داشت. از طراحی ساختار جدید دولت گرفته تا آموزش نیروهای نظامی عراق و حتی تصمیمگیری درباره کوچکترین مسائل حکومتی، همهچیز تحت نظر مستقیم واشنگتن انجام میشد.
آمریکا که در زمان اشغال عراق، دشمن شماره یک جمهوری اسلامی به شمار میرفت، هدفی روشن را دنبال میکرد: حذف تهدیدات منطقهای و جلوگیری از گسترش نفوذ ایران. اما روند تحولات بهگونهای پیش رفت که نتایج نهایی آن، چیزی جز برآورده شدن منافع ایران نبود.
در انتخابات ریاستجمهوری آمریکا در سال ۱۳۹۵، دونالد ترامپ با لحنی انتقادی و تهاجمی از سیاستهای دولتهای پیشین آمریکا در خاورمیانه سخن گفت. او مدعی شد که واشنگتن ۲ تریلیون دلار در عراق هزینه کرده، اما این کشور در نهایت به تصرف ایران درآمده است. گرچه ممکن است این اظهارات جنبهای تبلیغاتی داشته باشد، اما بخش قابلتوجهی از آن واقعیت دارد.
ایران، که پیش از حمله آمریکا به عراق عملاً نفوذی محدود در این کشور داشت، پس از خروج نیروهای آمریکایی از عراق در سال ۱۳۹۰، به یکی از بازیگران کلیدی در بغداد تبدیل شد. تشکیل گروههای شبهنظامی نزدیک به ایران، نفوذ در ساختارهای حکومتی و پارلمان، و گسترش روابط فرهنگی و مذهبی با شیعیان عراق، همگی نشان از تغییر معادلات قدرت در این کشور داشت.
دلایل ناکامی آمریکا در تحقق اهدافش در عراق، چندوجهی است. اولاً، ساختار سیاسی جدید عراق بر مبنای تقسیم قدرت میان گروههای قومی و مذهبی بنا شد؛ مدلی که به شیعیان - که اکثریت جمعیت عراق را تشکیل میدهند - قدرت بیشتری اعطا کرد. ثانیاً، حضور گروههای نزدیک به ایران در عراق و مهارت تهران در استفاده از شبکههای نیابتی، باعث شد تا ایران بتواند جای پای خود را در این کشور محکم کند.
افزون بر این، اشتباهات استراتژیک آمریکا، مانند تضعیف نهادهای دولتی و امنیتی عراق در دوره اشغال، فضایی ایجاد کرد که ایران توانست از خلأ قدرت استفاده کند و خود را بهعنوان یک متحد باثبات معرفی کند.
در نهایت، عراق امروز نه بهطور کامل تحت سلطه ایران است و نه مستقل از نفوذ تهران. این کشور به صحنهای برای رقابت منطقهای و جهانی تبدیل شده است؛ رقابتی که آمریکا علیرغم هزینههای کلان، بازیگر اصلی آن نیست.
ایران، با استفاده از فرصتهایی که پس از سقوط صدام ایجاد شد، توانست نفوذ خود را در عراق گسترش دهد، اما این نفوذ با چالشهایی نیز مواجه است. ظهور اعتراضات مردمی علیه فساد و نفوذ خارجی، از جمله علیه ایران، نشان میدهد که شرایط در عراق پیچیدهتر از گذشته شده است.
با توجه به اتفاقات دو دهه اخیر در منطقه که تنها یک نمونه آنرا اینجا ذکر کردیم، به نظر میرسد این ادعا که چون ایران متحد استراتژیکش را از دست داده پس در این کشور شکست خورده کمی ساده اندیشانه به نظر میرسد و ناشی از شناخت ضعیف توانمندیهای ارتباطاتی و دیپلماتیک جمهوری اسلامی است. آینده این ادعا را روشن میکند.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com