در شرایطی که شبکه ماهواره ای "من و تو” به مدد جریان بهایی و هر کدام از دیگر شبکه های تلویزیونی ماهواره ای فارسی زیان آن سوی آب ها، به یاری یک جریان سیاسی و فکری ضد ایرانی و ضداسلامی، شب و روز برای رسیدن به اهداف خود تلاش می کنند و هر ماه ابتکار تازه ای برای جذب بینندگان بیشتر به خرج می دهند، سیمای جمهوری اسلامی ایران، در مسیری حرکت می کند که به جرات می توان گفت با ماموریت های مهم این مجموعه رسانه ای عظیم، متضاد و متناقض است.
صداوسیما طی چند سال اخیر در سایه نگرش مدیریتی آمارمحور مدیر خود، چنان غرق حرکت طولی و بالابردن تعداد شبکه ها و ساعات تولید و پخش شده، که عملا عرض و کیفیت و چندوچون حرکت فکری، محتوایی و تحلیل پیام را به باد نسیان و فراموشی سپرده است.
یکی از عرصه های حساس و تاثیرگذاری که طی این چند سال، صدا و سیما در آن توفیقی به دست نیاورده، تولید و پخش مجموعه های داستانی زیبا، جذاب، تاثیرگذار و به یادماندنی است.
تماشاگر ایرانی هنوز از یاد نبرده مجموعه های ارزشمندی همچون سر به داران، هزاردستان، رعنا، روزی روزگاری و چندین مجموعه دیگر را که هر کدام از آنان در سایه قصه های پخته و ارزشمند، بازی های خوب و حساب شده، کارگردانی های دقیق و پرداخت های موجز، به جزئی از حافظه تاریخی و خاطرات مردم ما بدل شدند و هنوز هم یاد و خاطره آن مجموعه ها مانند متر و معیاری برای ارزیابی کارهای دیگر به شمار می رود.
به وادی تقلید خوش آمدیم
مجموعه تلویزیونی لاست (lost) یا گمشدگان، یک اثر تلویزیونی مهم هدفمند طی سال های گذشته بود. تولید و پخش این سریال در غرب، خبر از برنامه تازه ای برای بازی با مفاهیم ازلی و ابدی توسط اتاق فکرهای رسانه ای غرب داد.
این سریال در ایران و در بازار توزیع غیرمجاز چنان مورد توجه جوانان و خانواده ها قرار گرفت که کمتر کسی را می توان در میان آشنایان و آدم های پیرامون خود دید که همه قسمت ها یا دست کم چند قسمت از آن را ندیده باشد.
این مجموعه تلویزیونی پرهزینه و پرحاشیه، مفاهیم مهمی همچون حقیقت، آخرالزمان، عدالت، بازی، سرنوشت، بُعد الهی اداره جهان و نگرش ازلی ابدی خوب و بد را به چالش کشید و به مدد ابزارهای مهمی همچون جلوه های ویژه، به کارگیری ستاره های زیبا، برهنگی و سایر تاکتیک های رسانه ای، خود را به تماشاگر ایرانی هم قالب کرد و خیلی ها در توصیف و ستایش آن در سایت ها و وبلاگ ها قلم زدند و برای آن مشتریان تازه جمع کردند.
اکنون چند سال پس از پایان این سریال، سیمای جمهوری اسلامی ایران، در اقدامی عجیب، از شبکه سوم تلویزیون، مجموعه ای را به نام "مسیر انحرافی” روی آنتن برده است که در حد یک کپی دست چندم و بسیار ضعیف از سریال لاست مانده است.
اندر مصایب کپی کاری
در شرایطی که کشور دوست و همسایه ما ترکیه، یک بار دیگر به سراغ رمان های قدیمی وطنی خود رفته و بر اساس آن ها چندین مجموعه تلویزیونی خوش ساخت تولید کرده و همچنین به شکلی اغراق آمیز در خصوص احتشام و درخشندگی تاریخ ترکیه در دوران امپراطوری عثمانی دو مجموعه تلویزیونی تولید کرده و به بیش از 30کشور دنیا فروخته است، صداوسیمای ما منابع عظیم و بی مانند ادبیات داستانی گذشته و معاصر ایرانی را در گوشه ای رها کرده و درست از روی دست نویسنده و کارگردان مجموعه لاست، اثری را روی آنتن برده که به سختی می توان گفت چه محتوا و هدفی دارد و می خواهد به مخاطب ایرانی خود چه بدهد.
"مسیر انحرافی” داستان چند مرد و زن – طبق معمول از طبقه متوسط و متوسط به بالای جامعه ایرانی- است که با هواپیما قصد سفر به آفریقا را داشته و مثلا در یک جزیره سقوط کرده اند. آنان در این جزیره گول حرف های عارف ساطور را خورده اند که خود را مالک جزیره معرفی کرده است.
هر یک از خانواده ها و دیگر افراد، از عارف ساطور یک کلبه اجاره کرده و در کش و قوس یک ماجرای کشدار و بی معنی، قصه ای را لفت می دهند که بر اساس معیارها و استانداردهای سناریوی تلویزیونی، اساسا قصه نیست، نقطه عطف و توجهی ندارد، به سوی هیچ هدف غایی و نهایی یی پیش نمی رود و اثری از هیجان و کشش و پیشرفت در طول و عرض آن وجود ندارد.
طنز یا جدی؟
یکی از چالش های جدید مجموعه سازهای تلویزیون ما همین نکته است: طنز یا جدی؟ آیا شما قصد تولید یک مجموعه تلویزیونی کُمدی را دارید؟ آیا قصه شما یک کار جدی با ویژگی های ژانر حادثه، ملودرام، خانوادگی و … است؟ یا نه اساسا شما تلفیق موفقی از همه ژانرها را به دست می دهید؟ به نظر می رسد در حال حاضر اغلب تهیه کنندگان شبکه های تلویزیونی صداوسیما این سوراخ دعای تازه را پیدا کرده اند که اثر تولیدی آن ها به گونه ای باشد که در هر ظرف و قالبی جای بگیرد و بتواند از توجیهات همه ژانرها و گونه ها بهره بگیرد.
یک نکته محتوایی بسیار مهم که در چند قسمت پخش شده این سریال تلویزیونی جدید شبکه 3 وجود دارد این است: همه افراد سقوط کرده، سرگردانی در جزیره را به تلاش برای نجات و بازگشت، ترجیح می دهند. این نکته از نظر محتوایی و پیام پس زمینه کار چنان اهمیت دارد که می تواند نشان دهنده نوعی نگرش به جامعه امروز ایرانی باشد.
جالب این جاست که از میان همه افراد ساکن این به اصطلاح جزیره – که اساسا آبی در آن وجود ندارد – فقط یک نفر تمایل به بازگشت و نجات دارد و آن یک نفر هم کسی نیست مگر محافظ هواپیما. در کشور ما به حسب معمول محافظین هواپیماها افرادی هستند که آنان را به عنوان یک عنصر متصل به نیروهای نظامی و امنیتی کشور می دانیم و همین نکته می تواند معمای مهمی را در خصوص مسیر انحرافی حل کند.
فقط محافظ، از ضرورت تلاش برای نجات حرف می زند و روش پیشنهادی او نیز استفاده از یک قایق کوچک پارویی است! این جاست که باید پرسید: کجایند ارزیاب های صدا و سیما که کار آنان فقط کنترل تصاویر حجاب بازیگران زن و مسائلی از این قبیل نیست و قاعدتا باید توان کشف و نشانه شناسی آن را داشته باشند که معلوم کنند در پس زمینه چنین قصه ی به اصطلاح طنازانه ای، چرا همه آدم های ایرانی قصه، ماندن در یک منطقه جنگلی مسخره و بدون امکانات را بر بازگشت به ایران ترجیح می دهند؟
ویترینی برای ستاره ها
اگر هدف نهایی تولید و پخش سریال تلویزیونی "مسیر انحرافی” را صرفا ارائه سرویس تبلیغاتی به فرزاد حسنی، پوریا پورسرخ و چند بازیگر مشهور دیگر این مجموعه بدانیم، بیراه نرفته ایم.
فرزاد حسنی در این مجموعه با همان قد و قواره گویندگی خود، با همان گفتار و رفتار، با همان شیوه ی اجرا، جلوی دوربین رفته و اساسا چیزی به نام بازی و ارائه نقش در حرکات و سکنات او دیده نمی شود و تنها امتیازی که در او می بینیم، توانایی و تسلط در ادای سریع و درست جملات و دیالوگ ها است که به نظر نمی رسد چنین امتیازی، همه یا بخش مهمی از وظیفه ی یک بازیگر باشد.
غیر از حسنی دیگر بازیگران مشهور مجموعه نیز زحمت چندانی نکشیده اند و برای ارائه یک بازی روان و جذاب و تماشاگرپسند، مبتکر ابداع و ابتکار خاصی نشده اند اما در عین حال باید این نکته را نیز بیان کنیم که اساسا همه بار مجموعه نیز بر روی دوش آنان است. در واقع چون فیلمنامه درست و حسابی و دقیقی وجود ندارد و از آن جایی که چیزی به نام نظم و ترتیب و هدفمندی بخش های پازل وجود ندارد، فضا به گونه ای رقم خورده که تماشاگر فقط به خاطر محبوبیت این بازیگران، پای تلویزیون بنشیند و مزه پرانی ها و شوخی های تکراری و دیالوگ های عریض و طویل و بی هدف آنان را بشنود.
در خصوص این مجموعه تلویزیونی، کوتاه سخن آن که تنها در قسمت اول و دوم مجموعه، در باغ سبزی نشان داده شد و اکنون به صراحت در می یابیم که باز هم سر مدیران صدا و سیما و تماشاگران میلیونی رسانه ملی کلاه رفته و تنها این دریغ و حسرت بر دل می ماند که این همه سرمایه، وقت، پول، امکانات و فرصت ها صرف خروجی کم مایه ای می شود و هنوز هم مشخص نیست که صدا و سیما در کجای جنگ رسانه ای و فرهنگی ایستاده است.
امیررضا ثابت/
منبع : رصد
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com
خلق را تقلیدشان بر باد داد/ایدوصدلعنت براین تقلید باد.
در داستان های عامه نیزبر تکیه به خودی خود، تایید شده است و نمونه ی بارز آن گنجشکک اشی مشی و داستان کلاغی است که به دنبال راه رفتن کبک گونه بود .
متاسفانه آنچه در صدا وسیما اهمیت ندارد و فقط بابت آن پول دورریخته می شود ، پژوهش است . مرکز پژوهش های سازمان مدام کپی از کپی منتشر می کند و به واحدهای آن سازمان ارسال می کند و در آن واحدها نیز مجموعه ها را انبار می کنند و سرسال دور می ریزند . حتی بسیاری از این مجموعه ها از پاکت های نایلونی خود خارج نمی شوند ، چه برسد به تورق و خواندن دلیل آن نیز روشن است تهیه کنندگان و برنامه سازان ملزم به ساخت برنامه مبتنی بر تحقیق نیستند و محقق نیز فقط برای دریافت رتبه یا حق پژوهش ، بدون آن که برنامه سازی را بشناسد ، تحقیق آن هم از نوع تکراری ارایه می کند فقط کتب های مرکز پژوهش های سازامان را می خوانید ، عموما فرقی بین آن ها و سازمان های دیگری که به علوم نقلی می پردازند ، نمی بینید. در خود رسانه نیز عموما پژوهشگران سازمان شیفته ی نظرات تئوری پردازان غربی همانند مارشال مک لوهان، یورگن هابرماس ، ژان فرانسوا لیوتار و... هستند و دریغ و صد دریغ از وجود نظریه های بومی و اگر شما نظریه ای بومی ارایه کنید آن را با متر غربی می سنجند و چون با متر جور در نمی آید منسوخ است . از این روی است که برنامه های دینی سازمان کاملا سمت و سوی روایی دارد که مخاطب را جذب نمی کند و برنامه های نمایشی ساختار فکری غربی که با روح ایرانی تناقض دارد و باورهای دینی که می خواهند به آن وارد کنند همچون وصله ای ناجور بیرون می زند . در عرصه ی تئوری رسانه اینک نیازمند اندیشمندی چون شیخ اشراق هستیم که باروند موجود در صداو سیما محال است
ابزار ثروت اندوزی وشهرت طلبی بعضی هاست
یادش بخیر آن زمان که هزاردستان وبوعلی سیناوسربداران می ساخت