کد خبر: ۷۶۲۷۵۳
تاریخ انتشار:

روایت مبارزات انقلابی روحانی اهل سنت؛ از پخش اعلامیه‌های امام خمینی(ره) تا حضور در درگیری با کومله

ماموستا ملاعلی ملامیرزایی یکی از روحانیون اهل سنت کردستان، قبل از انقلاب در قم با تفکر امام خمینی(ره) آشنا می‌شود و بعد از بازگشت به منطقه، اعلامیه‌های امام را در روستاهای منطقه پخش می‌کند و مردم را به مقابله با شاه ترغیب می‌کند.

به گزارش بولتن نیوز، آرمان‌خواهی و انقلابی‌بودن ملت ایران را نمی‌توان مختص یک قوم و مذهب دانست و بدون شک تک‌تک مردم ایران در شکل‌گیری بزرگترین انقلاب قرن، نقش بزرگ و سهمی بزرگ‌تر دارند.

مردم کردستان که همواره مورد ظلم و تعدی رژیم پهلوی بودند، پابه‌پای دیگر هموطنانمان علیه رژیم ستم‌شاهی قیام کردند و با حضور در صحنه‌های جهاد و مبارزه، پیوندی ناگسستنی با انقلاب اسلامی ایجاد کردند.

هسته‌های اولیه مبارزه با رژیم پهلوی از سال 1355 در کردستان شکل رسمی‌تری به خود گرفت و تعدادی از انقلابیون که بعدها از بنیانگذاران و مؤسسان کمیته انقلاب اسلامی و سازمان پیشمرگان مسلمان کرد شدند، از پیشقراولان حرکت انقلابی مردم کردستان علیه رژیم پهلوی بودند.

افرادی از این عزیزان نسبت به پخش و توزیع پیام‌ها و اعلامیه‌های امام خمینی(ره) اقدام می‌کردند. یکی از نکات بارز در قیام‌های مردم کردستان و به ویژه برپایی نماز جماعت در زمان تظاهرات بوده که در ساعات اولیه شروع تظاهرات، خیابان‌های سطح شهر مملو از جمعیت می‌شد و با طولانی‌شدن تظاهرات و فرارسیدن زمان اقامه نماز، مردم مسلمان و متعهد سنندج، در داخل خیابان نماز جماعت را برپا می‌کردند.

طبق قرار قبلی به دیدارش می‌روم دفتر ثبت ازدواج دارد با مهربانی پذیرایمان می‌شود، از ما می‌خواهد دقایقی به او فرصت دهیم تا نمازش را به جا آورد و با فراغت حال بیشتر پاسخگوی سوالاتمان باشد.

چشمی در دفاتر قدیمی دفترخانه‌اش می‌گردانم تاریخ وصل و جدایی دفاترش به سال‌های دور بر می‌گردد حتی قبل از پیروزی انقلاب همانجا کنار سجاده‌اش می‌نشینم تا از هیاهوی شلوغی اتاق کارش که ارباب رجوع در آن جمع شده بودند دور باشیم.

نخستین روز بهار سال 29 در روستای زیبای دولاب دیده به جهان گشوده است او که 71 سال را در کتاب زندگی‌اش ورق زده بیشترین سال‌های عمرش را در خدمت دین بوده و در مسیر علم‌آموزی خیلی از شهرهای ایران و عراق را پیموده است.

ملاعلی ملامیرزایی از همان آغازین روزهای کودکی در خدمت پدرشان که او نیز از علما و روحانیون صاحب‌نام دولاب سنندج بوده کسب فیض کرده است امکان تحصیل برای او که روستازاده بود در محیطی که زندگی می‌کرد مهیا نبود اما عشق به تحصیل موجب شد که پایش را در یک کفش کند و از خانواده‌اش بخواهد او را در مسیر کسب علم یاری کنند.

برای تحصیل به پیشنهاد عمویم که در آن دوران حکومت ستم‌شاهی معلم عربی در استان کرمانشاه بوده به دیار کرمانشاه سفر کردم، سازم را برای رفتن به مدرسه به جد کوک کرده بودم قبل از ظهر به مدرسه عادی می‌رفتم و بعد از ظهرها در خدمت ماموستا ملاحسین مدرس در حجره یکی از مساجد کرمانشاه درس طلبگی و تحصیلات دینی می‌خواندم.

مقطع پنجم و ششم ابتدایی را در مدرسه محمدیه علاف‌خانه کرمانشاه گذارندم، سیکل را در مدرسه کزازیه گرفتم، همزمان با تحصیل در مدرسه عادی تصنیف ملاعلی را با موفقیت پشت سر گذاشتم، خیلی زود و بدون وقفه سویتی را در دولت آباد شروع کردم دو سال در مدرسه‌ای در آن محل در خدمت استاد ماموستا ملامجید که از عالمان متبحر بود کسب فیض کردم.

بعد از آن به عراق عزیمت کردم و در بغداد به باب‌الشیخ رفتم 3 سال در آنجا ماندم و بعد از آن به سلیمانیه بازگشتم و درس را ادامه دادم و به ایران بازگشم، دو سال در خدمت مرحوم ملاباقر کسب فیض کردم بعد از آن به دولاب برگشتم یک سال بعد از برگشت به آبادی متاهل شدم، 22 ساله بودم که برای گرفتن افتا به همراه 72 ماموستای دیگر به دانشگاه الهیات رفتیم و طبق روال قدیم در این دانشگاه منابع مختلف را با بهترین نمرات پشت سر گذاشتم.

در مجموع سال‌های تحصیل در داخل و خارج از کشور موفق به گرفتن دو مدرک افتا را یکی از مرحوم ماموستا خالد مفتی که از اساتید بزرگ و قضات زمان بودند و دیگر مدرک را از دانشگاه الهیات گرفتم.

برای امتحان الهیات به ما برنامه دادند و گفتند در منطق از کتاب سبزواری و در اصول و نحو و غیره از شرکت‌کنندگان سوال می‌شود، اهل سنت برخی منابع را می‌خوانندکه منابع سبزواری در بین آنها نبود شنیده بودم سبزواری را در قم خوب تدریس می‌کنند به همین دلیل راهی شهر قم شدم و تقریبا 6 ماه در آن شهر در خدمت آیت‌الله صانعی کسب فیض کردم و امتحان دادم.

زمانی که در قم بودم با تفکرات امام خمینی(ره) آشنا شدم آنچه امام می‌گفت حرف خدا و قرآن بود و همین حق بودن کلام بر قلب هر کس می‌نشست. به خاطر دارم روزی اروپایی‌ها در شهر قم نزد آیت‌الله شریعتمداری سوال کردند آقای آیت‌الله، شاه این همه قدرت و اسلحه مدرن دارد، شما چه چیزی دارید که مقابل او بایستید، آیت‌الله شریعتمداری جواب داد، ما اسلحه سرد داریم اسلحه سرد اثر داغ روی قلب و جان مردم می‌گذارد ولی اثر اسلحه داغ روی قلب مردم سرد است ما نصیحت می‌کنیم نصیحت سرد است اما روی قلب و دل تمام مومنین اثرگذار است ولی شاه می‌خواهد با توپ و تفنگ مردم را راضی به قبول خودش بکند.

برای شنیدن از امام و تفکراتش با افرادی که شنیده بودم از مخالفین شاه و دوستدار و خواستار تفکر امام هستند در شهرهای مختلف از جمله کرمانشاه آشنا شده بودم، شرایط در آن روزهای سخت بود، اگر اعلامیه را دست کسی می‌دیدند به قیمت شکنجه و مرگ تمام می‌شد وضعیت برای کسانی که زن و فرزند هم داشتند، بسیار سخت‌تر بود.

با مرحوم سروش، سبزعلی مشهور به بنده خدا، شیخ علی و غیره که از اهالی کرمانشاه بودند فعالیت‌هایی انجام می‌دادیم اعلامیه‌ها را آنها به بهانه ثبت عقدنامه به دفترخانه من می‌آوردند و من هم توسط افراد فعالی که در این زمینه دستی بر آتش داشتند پخش می‌کردم.

روزهای نفس‌گیری بود رژیم به شدت دنبال افرادی بود که فعالیت‌های انقلابی داشتند، مردادماه سال 57 در خانه باغ روستای دولاب زندگی می‌کردم و 5 تا 6 نفر طلبه دینی داشتم دفتر ثبت ازدواج هم داشتم، همان زمان زمزمه بازگشت امام به ایران بود با دوستانی که قبلا گفتم مرتب در ارتباط بودم و در پوشش ثبت ازدواج اعلامیه‌ها به ما می‌رسید و ما هم در سطح شهر و روستاهای اطراف پخش می‌کردیم.

شهر و روستا فرقی نمی‌کرد، به صورت نامحسوس فعالیت می‌کردیم حرف‌های امام را در مسجد به مردم انتقال می‌دادم، ترسی از گرفتار شدن در دست ژاندارم‌ها نداشتم از راهی که انتخاب کرده بودم مطمئن بودم دستور قرآن مبارزه با ظلم و حرکت در مسیر حق بود.

وضعیت استان کردستان با توجه به سنتی بودن با دیگر نقاط متفاوت بود مردم از هر نوع حرکتی وحشت داشتند خیلی‌ها تصورشان این بود که نمی‌شود با رژیم شاه در افتاد کار در چنین شرایطی بسیار دشوار بود وضعیت در روستا بدتر از شهر بود اما من نمی‌توانستم ساکت بنشیم حرف‌هایم برای بعضی‌ها خوشایند نبود و عده‌ای هم به خاطر علاقه‌ای که به من داشتند گاه و بی‌گاه مرا به خودداری از این کارها نصیحت می‌کردند.

تابستان سال 57 بود، روزی فردی به اسم صالح از اهالی روستا نزدم آمد و گفت ماموستا برای ما خیلی عزیزی بیم جانت را داریم کمی مراقب خود باشید رژیم دنبالت است، گفتم صالح جان ما در مسیر دین حرکت می‌کنیم حکومتی که قرار است پایه‌گذار آن عالم دینی باشد چگونه می‌شود از چنین حکومت و رهبری دفاع نکرد.

تو هم به صف ما بپیوند و در بین اقوام و خانواده خود تبلیغ کن حرف‌های امام بر مبنای قرآن و دین خدا است و می‌خواهد حق را جایگزین باطل کند همه باید هرچه در توان دارند پای چنین هدفی هزینه کنند.

این حرف‌ها آنقدر زود بر دل و جان صالح نشست که بلافاصله به روستای نشور رفت و به همراه حاجی میکائیل با ما هم قسم شدند و به کمک دوستانمان مسلح شدیم و به شهر آمدیم و در سنندج به همراه شهید غمیان یک گروه را تشکیل دادیم و تا زمان انقلاب به آگاهی بخشی مردم و جذب نیروهای انقلابی پرداختیم.

سال‌های تلاش امام خمینی در راه انقلاب داشت به ثمر می‌نشست روزشمار پایان حکومت شاه با سرعت بیشتری ورق می‌خورد، حرکت‌های انقلابیون پررنگ‌تر شده بود، شعارهای مرگ بر شاه و درود بر خمینی شبانه‌روی خیلی از دیوارهای شهر نقش می‌بست مردم رفته رفته دلشان قرص شده بود و مطمئن بودند که موضوع جدی است.

جلسات مخفیانه با افراد صاحب‌نام و سرشناس که موافق امام و انقلاب بودند بیشتر شده بود، تقریبا بیشتر روزهایم را در شهر می‌گذراندم شبی که مجسمه شاه را در خیابان شهدا که در آن دوران ولیعهد نام داشت پایین کشیدند به همراه عده‌ای از دوستانم در منزل یکی از مفتی‌های سنندج قرار داشتیم، مجسمه را مردم بعد از سر دادن مرگ بر شاه و درود بر خمینی پایین کشیدند و کشان‌کشان می‌بردند وقتی به خانه مورد نظر رسیدیم و شرح حال دادیم با خنده گفت شانس آوردید که گیر مامورها نیفتادید.

حتی در مواردی به خانه مخالفان خود حمله می‌کردند و آنها را به اسارت می‌گرفتند و انواع شکنجه‌های روحی و روانی را می‌دادند، اسفندماه سال 59 اعضای کومله وارد روستا شدند و در آن زمان به زور 287 هزار تومان را به عنوان یارمه‌تی یا کمکی از مردم روستا جمع‌آوری کردند و در نهایت اقدام به مصادره کامل تکیه دولاب کردند و قرآن‌های موجود در آنجا را از بالای پشت بام به داخل گل و خاک پرت کردند، تکیه‌ای که در اعتقاد نه تنها مردم روستا بلکه اکثر مردم منطقه جایگاه والایی داشت.

در اوایل پیروزی انقلاب و حتی قبل از آن، گروهک‌های ضدانقلاب چه کومله و چه دموکرات به روستای دولاب رفت‌و آمد داشتند، این گروهک‌ها اکثرا اقدام به گرفتن پول و آذوقه از مردم روستا می‌کردند، مردم روستایی که خود در فقر و نداری زندگی می‌کردند اما مجبور بودند برای اینکه مورد آزار و اذیت این گروهک‌ها قرار نگیرند هر چه در دست و بال داشتند به آنها می‌دادند.

کردستان همزمان با پیروزی انقلاب اسلامی درگیر غائله قومی شد، افرادی جدایی‌خواه در قالب گروه‌های ضدانقلاب علیه انقلاب اسلامی مسلح شده و در خط دشمنان این انقلاب قرار گرفتند.انقلاب با رهبری امام خمینی و همراهی مردم به پیروزی رسید، همه جا شور شعف بود وابستگان شاه از ترس جان پا به فرار گذاشته بودند، انقلاب پیروز شد و در رفراندوم هم شرکت کردیم بزرگترین افتخارم مهر آری انتخابات 1358 است اما قضیه در کردستان مانند بسیاری از نقاط مرزی با پایان حکومت 2500 ساله شاه تمام نشده بود بلکه یک جنگ شروع شد.

مردم روستای دولاب از این حرکت کومله بسیار ناراحت و عصبانی شدند و دیگر تحمل این همه جور، ظلم و ستم آنها را نداشتند شرایط زندگی سخت و سخت تر شده بود، ما هم به همراه خانواده و عده‌ای از دوستانمان در آن شرایط در زاغه‌ها(زیرزمین‌های قدیمی منازل) زندگی می‌کردیم ترس جان زن و فرزندانمان را داشتیم نمی‌توانستیم بی‌گدار به آب بزنیم اما آنها زاغه ها را به توپ می‌بستند دیگر تحمل آن شرایط برایم سخت شده بود.

روزی به صالح گفتم ایمانمان ضعیف است، که اجازه می‌دهیم این خدا بی‌خبران اینگونه در روستا عرضه اندام کنند بیا برویم و حسابشان را کف دستشان بگذاریم صالح اول قبول نمی‌کرد ولی بلاخره مجاب شد روستا را مثل کف دست می‌شناختیم به همراه عده‌ای دیگر از دوستانمان با خلق حماسه‌ای ماندگار روستای دولاب را از ضدانقلاب پس گرفتیم.

حماسه‌ای که 18 نفر از مدافعان روستا در همان شب به درجه رفیع شهادت نائل آمدند و با خلق این حماسه ماندگار، برگ زرینی بر تاریخ حماسه مردم کردستان در دفاع از آرمان انقلاب اسلامی افزودند.

اکثر وقت‌ها در جبهه جنوب کشور در آبادان بودم، روزی مسئول پادگان گفت، میرزایی باید بروی جبهه و مرز آبی و در آنجا بچه‌ها را تشویق و ترغیب کنید، گفتم با عمامه نمی‌روم، گفت نه باید همین طوری بروی بچه‌ها وقتی ببینند روحانی در کنارشان هست دلشان قرص‌تر خواهد شد در کنار کانال ایستاده بودم عراقی‌ها رگبار کردند و از ناحیه پا ترکش خوردم.

ملت ایران سختی زیادی در دوران جنگ تحمیلی به دلیل نداشتن امکانات و غیره کشید اما چون مردم و مسئولان هم صدا بودند و همه برای دل کار می کردم پیروز شدیم و طعم تلخ شکست را به دشمنی که از سوی بسیاری از مخالفین انقلاب پشتیبانی می شد چشاندیم امروز مشکلاتی در کشور داریم که حل آنها نیازمند تدبیر مسئولان و همدلی و همراه مردم دارد.

انقلاب اسلامی حکومتی بر مبنای راستی، صداقت و حذف جامعه به طبقاتی و برابری و برداری است دین و دنیا هر دو در حکومت اسلامی دیده شده است حکومتی که نویدبخش عزت و اقتدار برای ملت ایران بوده و امروز در 43مین سالگرد پیروزی آن در بسیاری از حوزه ها به پیشرفت های چشمگیری رسیده است.

این انقلاب حاصل خون دل خوردن و ایثار و از خود گذشتگی ملت ایران و رهبران دینی آن است خون شهدای زیادی پای این انقلاب ریخته شده است ما روزهای سخت را دیده‌ایم و نا آشنا با مشکلات نیستیم انتظارات مردم از مسئولان بجاست رفع این مشکلات نیازمند تدبیر است همه ما خواهان حکومت و ولایت هستیم و تا آخرین قطره خونمان پای نظام و انقلاب ایستاده‌ایم قبل و بعد از انقلاب در محراب مسجدهای شهر و روستا بدون کوچکترین چشم داشتی مشغول خدمت به دین و دفاع از ارزش‌های انقلاب هستیم و این انتظار را از همه مسئولان داریم که در مسیر حفظ انقلاب تلاش کنند در رفراندم سال 58 شرکت کردم و تا امروز در خدمت ملت بدون توقع در یکی از مساجد سنندج امامت می‌کنم و یک ریال از کسی نگرفته‌ام.

کردستان نام آشنایی است که با شنیدن آن واژه ایثار شهادت و شجاعت و مظلومیت در ذهن معنا می شود امروز در روستای دولاب خاطرات حماسه ماندگار دل و جانت را می‌نوازد و هنوز بوی باروت از سینه مردان پرصلابتش به مشام می‌رسد وقتی کوچه‌های دولاب را سرک می‌کشی ناخداآگاه پا به پای شهدای مظلوم در عطل و تدفینشان همراه می‌شوی.

انتهای پیام/#

منبع: خبرگزاری فارس

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین