به گزارش بولتن نیوز، یک روز پیش از ظهر آقا زنگ زدند. خدمت ایشان رفتم، فرمودند: «چراغ داخل حیاط روشن است، آن را خاموش کن.» گفتم چشم. چند روز بعد که باز چراغ روشن مانده بود امام مجدداً زنگ زدند. خدمتشان که رفتم فرمودند: «اگر برای شما مشکل است چراغ را روشن کنید کلید آن را در اتاق من بگذارید من خودم شبها روشن میکنم و روزها خاموش میکنم.» گفتم نه آقا مشکل نیست. تا مدتی حواسم را جمع میکردم که مبادا چراغ، در روز روشن بماند. یک روز صبح چراغ دفتر آقای رسولی روشن بود و یک چراغ هم پشت حیاط منزل امام، اطراف منزل حاج احمد آقا، روشن بود. امام به من که کنار ایشان ایستاده بودم فرمودند که بیا جلو، نزدیک ایشان که رسیدم با عصبانیت به من فرمودند: «در منزل من و فعل حرام؟ در منزل من و اسراف؟» من که مثل بید میلرزیدم، عرض کردم آقا چه شده؟ فرمودند: «چند مرتبه باید بگویم این چراغها را خاموش کنید مگر شما نمیدانید که اسراف حرام است؟»
* برداشتهایی از سیره امام خمینی(ره)؛ جلد 2، ص 80 راوی: سید رحیم میریان
من زهد واقعی را در زندگی امام به رأی العین دیدم. روز هجرت از عراق به کویت، حضرت امام فرمودند: احمد، لباسهای من را بده. در چمدان امام که باز شد، جز یک عبا و یک قبا، یک پیراهن و شلوار و یک حوله چیز دیگری دیده نمیشد و آنجا بود که من متوجه شدم که این رهبر و این مرجع عالیقدر با اینکه هر ماه مبلغ زیادی در ایران و عراق به طلاب شهریه میپردازند، جز این مقدار ناچیز، لباس دیگری ندارد. این موضوع برای اهل علم و اهل اخلاق و مسئولین، درس بزرگی است که امام با این ویژگیها بود که به جنگ کفر و استکبار جهانی رفت و سربلند بیرون آمد.
*فردوسیپور، اسماعیل، همگام با خورشید، صص 401 و 402
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com