کد خبر: ۷۵۸۴۱۲
تاریخ انتشار:

عملیات مروارید چگونه طرح‌ریزی شد؟ / چرا بعثی‌ها از ناوچه پیکان وحشت داشتند؟ / خدمت نیروی دریایی ارتش به معیشت مردم کشور

اگر تمام این منابعی که مایحتاج عمومی مردم از قبیل گندم، فرآورده‌های نفت مثل بنزین و گازوئیل و هر چیزی که لازم داشتیم، اگر این‌ها در تصرف عراق بود و اگر محاصره کامل می‌شدیم، اگر یک کشتی گندم به این مملکت نمی‌رسید در داخل مملکت چه اتفاقی می‌افتاد؟
عملیات مروارید چگونه طرح‌ریزی شد؟ / چرا بعثی‌ها از ناوچه پیکان وحشت داشتند؟ / خدمت نیروی دریایی ارتش به معیشت مردم کشور

به گزارش بولتن نیوز، روز هفتم آذر ماه 1359 روز رشادت و مجاهدت نیروی دریایی ارتش در عملیات مروارید بود. اقدامات غرورآفرین ناوچه پیکان و تکاوران نیروی دریایی در انهدام دو سکوی البکر و الامیه توان اقتصادی نظامی رژیم بعث را از هستی ساقط کرد و نیروی دریایی عراق را از پا انداخت.

از عملیات مروارید عده قلیلی نجات یافتند که جزئیات آن را روایت کنند. محمدرضا نجاری یکی از افرادی است که ناگفته‌های زیادی از این ماجرا دارد که در ادامه بخش عمده‌ای از خاطرات وی پس از تدوین منتشر شده است.

 

*** نیروی دریایی و آغاز جنگ تحمیلی ***

در انهدام وقتی که جنگ شروع شد یک اعلامیه دریایی برای اخطار به واحدهایی که داخل مرزهای آبی ما می‌خواهند تردد بکنند صادر شد. همه کشورها در زمان جنگ این کار را می‌کنند. سه روز بعد از آن برای کنترل و محافظت از معابر و صیانت از کانال‌های دریایی و حمایت از واحدهای خودی و کشتی‌های تجاری ما عازم شدیم. مأموریت هم این بود که کشتی چینی که برای عراق سلاح حمل می‌کرد را متوقفش کنیم، اخطار بدهیم و اگر گوش نکرد برخورد کنیم. دریا هم خیلی طوفانی بود و باران شدیدی می‌آمد… رفتیم به این کشتی اخطار دادیم که مراجعت کند یا این که حق رفتن به آن سمت را ندارد، توجه به اخطار ما نکرد. این بود که با او برخورد کردیم و کشتی چینی مورد اصابت قرار گرفت. موقع مراجعت به پایگاه گويا کشتی تماسی گرفته بود و از وضعیت مورد اصابت قرار گرفتن خودش به واحد سطحی ایرانی اطلاع داده بود.

در آن شرایط سخت آب و هوایی یک میگ ۲۳ عراقی به ما حمله کرد که بعد از دور زدن و شناسایی کردن ما شیرجه کرد که با فایر کنترل توسط شهید منوچهر مردانیان و شهید حسن چاپارکا که از شاگرد اول‌های این دوره در فرانسه بودند و خیلی به کارشان مسلط بودند لاک[قفل] کردند روی این میگ و سه گلوله شلیک کردند. میگ ۲۳ را در فاصله بسیار دور مورد هدف قرار دادند که افتاد و حتی خلبانش اجکت کرد که ما به وسیله قایقی که به آب انداختیم، پلاک خلبانش را هم کندیم و به عنوان مدرک به مقر عملیاتی بوشهر تحویل دادیم.

 

*** عملیات مروارید چگونه طرح‌ریزی شد؟ ***

طرح محروم کردن عراق از دو تا پلت‌فرم‌ نفتی بزرگ البكر و الاميه در دستور کار نیروی رزمی ۴۲۱ که وظیفه مدیریت عملیاتی منطقه نیروی دریایی به عهده‌اش بود، قرار گرفت. قرار شد اول این دو سکو را منهدم کنیم. چون عراق در جنگ از این آن دو سکو هم به عنوان یک مجموعه‌ اقتصادی و هم به عنوان دیده‌بان (که از نظر سوق‌الجیشی هم جای حساسی بود) استفاده می کرد. چون هواپیماهای ما موقع بمباران عراق برای مخفی بودن از دید رادار دشمن در سطح آب پرواز می‌کردند، این سکوها بسیار جای مناسبی برای شناسایی، اطلاع دادن و آمادگی پدافند بود.

با شناسایی که از قبل روی این‌ها انجام شده بود، قرار شد که ما این‌ها را به اشغال خودمان دربیاوریم و منهدم کنیم طوری که نتوانند به اهداف‌شان از بابت شناسایی واحدهای پروازی و حتی سطحی ما برسند. ما روز قبل از هفتم آذر عزیمت کردیم. البته ما روز قبل از آن رفته بودیم و این سکوها را بمباران کرده بودیم. از لحاظ بهره‌برداری نفتی منهدم شده بودند و نمی‌توانستند عملا صادرات کنند. فقط به عنوان یک سکوی نظامی و دیدبانی و اطلاعاتی استفاده می‌شد. ما روزهای قبل می‌رفتیم این‌ها را بمباران می‌کردیم و حتی پرچم ایران را روی این سکوها در بلندترین نقطه‌اش به اهتراز در می‌آوردیم و برای ما پرسنل ناوچه پیکان افتخار بزرگی بود.

چون در آن تاریخ کشور ما از مرزهای زمینی و هوایی مورد تجاوز عراق قرار گرفته بود. تعداد کثیری از رزمنده‌های ایرانی شاید به اسارت و به شهادت رسیده بودند و هیچ نقطه دسترسی به آب و خاک عراق نداشتیم ولى فتح دو سکو که از نظر اقتصادی نقش خیلی مهمی را بازی می‌کرد و از نظر عملیاتی در آن تاریخ برای ما موفقیت چشمگیری بود. منتها بعد از مراجعت ما با توجه به مسافت کمی که بین بندر ام‌القصر و این دو تا سکو وجود داشت، مجددا این‌ها می‌آمدند خیلی سریع بازسازی و بهره‌برداری مجدد می‌کردند. یعنی ارزش حیاتی‌اش این قدر بود. تصمیم گرفته شد که این‌ها را به طور کلی از حیَز انتفاع ساقط کنند که دشمن نتواند در فاصله زمانی کوتاه مجددا از این‌ها بهره‌برداری کند. این بود که عملیات مروارید طرح‌ریزی شد.

 

*** عملیات مشترک ناوچه پیکان و تیم تخریب تکاوران ***

برای این کار ناوچه پیکان هم به عنوان نوک حمله قرار گرفت. تیم تخریب تکاوران نیروی دریایی وقتی که روی سکو مستقر شدند با نصب تجیهزات تخریب‌کننده مثل تی‌ان‌تی و مواد منفجره و از بین بردن قسمت‌های حساس این سكو، طی حدود یک شبانه‌روز روی این‌ها کار کردند و این حدود پنجم یا ششم آذر بود. وقتی که ما برای تخریب کامل مراجعه کردیم، فهمیدیم که تیم تکاوری وقتی که در قسمتی از سکو مستقر شدند متوجه شدند که در قسمتی دیگر از سکو تعدادی کماندوی غواص عراقی با تجهیزات سنگین کمین گرفتند. منتها منتظر موقعیتی هستند که شلیک کنند. از ما خواسته شد که از سکو جدا شده و به قسمت دیگری از سكو برویم و در واقع دور بزنیم این نفرات عراقی را محاصره کنیم و آن‌ها را یا از بین ببریم یا به اسارت خودمان دربیاوریم. ناوچه پیکان جدا شد و دور زد به پشت عراقی‌ها رفت.

اول به وسیله توپخانه آتش تهیه ریخته شد که تکاورها بتوانند موضع مناسبی بگیرند و این‌ها رو به اسارت دربیاورند. بعد از اینکه این عراقی‌ها را به اسارت گرفتند چون ما از قبل اطلاعی از نفرات عراقی نداشتیم و چیزی را آماده نکرده بودیم آن‌ها را به ناوچه پیکان هدایت کردیم و در یکی از اتاق‌ها که محل باشگاه افسران بود حبس کردیم. این تکاورها به کار خودشان مشغول شدند و تا پاسی از شب این کار ادامه داشت.

 

*** غنیمت گرفتن ناوچه عراقی ***

این درگیری و عملیات نیروی دریایی در منطقه باعث شد که پایگاه دریایی ام‌القصر مطلع بشود. سه واحد سطحی نظامی که ناوچه‌های تقریبا مشابه ما، ولی از نوع روسی بودند به سمت ما حمله کردند و تعدادی هواپیما همزمان منطقه را مورد شناسایی قرار دادند.

روی صفحه رادار توسط فرماندهی ناوچه و نفرات عملیاتی، مشخص شد که قصد حمله و راکد شدن عملیات و صدمه زدن به ما را دارند. پیکان با دور شدن از سکو به منظور ایجاد فضای باز برای عملیات مقابله به مثل جدا شد و با یکی از این واحدهای شناور که در تیررس موشک ما قرار گرفت درگیر شد. به محض این که ما موشک اول را شلیک کردیم ابهت و حجم آتش این عملیات به قدری بود که دو واحد دیگر هر کدام از سمتی پا به فرار گذاشتند.

به جای این که بیایند مقابله کند به سمتی رفت که در نقشه‌ها به وضوح مشخص بود اینجا این قدر عمق آب کم هست که ممکن است منهدم بشود. واحدی که به وسیله موشک مورد اصابت قرار گرفت به آن سمت رفت و بعد از لحظاتی از صفحه رادار محو شد یعنی منهدم شد و واحد دیگر در قسمتی از صفحه رادار حرکتش صفر شد. یعنی به حالت ساکن در آمد و این برای ما سؤال شد که این چرا حرکت نمی‌کند؟ ما به سمت این هدف رفتیم دیدیم که تمامی افرادش از ترس روی آب ریختند، چون احساس می‌کردند اگر به سمت ما بیایند می‌زنیم. ما هم آن ناوچه را به تصرف خودمان در آوردیم که در نیروی دریایی سابقه ندارد که یک واحد نظامی سالم غنیمت گرفته بشود. ما این واحد رزمی را به اسارت گرفتیم که بعد از چند لحظه نیروی رزمی به ما دستور انهدامش را داد و ما هم منهدمش کردیم.

شب هفتم آذر است که فردا با طلوع خورشید و روشن شدن هوا کار تکاورها هم تمام شده بود و با نفرات اسیری که ما از سکو به اسارت گرفته بودیم و با انهدام سکوی الامیه، این دو تیم کارشان تمام شده بود و با هماهنگی که شد، باز قسمتی از تکاورها از روی سکو با هلی‌کوپتر منتقل شدند به سمت منطقه دوم و قسمتی هم با ناوچه پیکان. یعنی جمعیت ناوچه پیکان چیزی حدود ۶۵ نفر شده بود با نیروی معمول و پرسنل خود ناوچه که حضور داشتند که ۹ نفر هم اسیر عراقی در ناوچه وجود داشت.

 

***جنگ بی‌سابقه در دریا ***

قبل از این که سکو را ترک کنیم رادار را روی ECM می‌گرفتم و به فرمانده گزارش می‌دادم... فردای آن روز یکی از هواپیماها شناسایی شد و فرمانده منطقه دستور داد که به سمت پایگاه حرکت کنیم. حدود ۷-۸ مایلی که از سکوی الاميه دور شده بودیم، از طرف واحدهای عراقی به وسیله موشک استیس به سمت ما شلیک کردند. کمتر سابقه دارد در جنگ‌های دریایی که یک واحدی بتواند با توجه به سرعت محدودی که واحدهای شناور دارند، بتواند از یک موشکی با سرعت بیش از یک ماخ جان سالم به در ببرد که ناوچه پیکان این کار را کرد. موشک اولی را که زدند ناوچه پیکان توانست آن را به وسیله توپ منهدم کند. موشک دوم با مانور به موقعی که ناوچه پیکان کرد، از سمت پاشنه به سمت آب رفت و منفجر شد و این بار دیگر دو موشک شلیک کردند که متأسفانه ناوچه پیکان از قسمت موتورخانه، پاشنه و سینه مورد اصابت قرار گرفت که تعدادی از پرسنل به شهادت رسیدند.

 

*** شهید همتی؛ فرمانده دلیر ناوچه پیکان ***

درست در ظهر روز جمعه بود که مورد اصابت قرار گرفتیم و ناوچه پیکان غرق شد. وقتی به شهید همتی گفتم که به طرف ما موشک شلیک کردند آمدیم نگاه کردیم دیدیم موشک در حال نزدیک شدن به سمت ناوچه است. موشک اول و دوم را که منهدم کردیم ولی با دو موشک بعدی مورد اصابت قرار گرفتیم. یکی از همکارهایم یعنی شهید پیكوردی بود وقتی رفتم دیدم که از سمت سینه می‌خواهد توی آب بپرد که ترک ناو زدند. بعد یکی از همکارهای دیگرم که از اسرا نگهبانی می‌کرد و مسلح هم بود، به نام شهید سلطان براقی به آب پرید. واقعا باورم نمی‌شد که ناوچه پیکان غرق می‌شود. فرمانده پیکان را به وضوح می‌دیدم که حاضر نشد ناوچه را ترک کند. حتی با اصرار من و ناو هم که موشک خورده بود ولی ایشون ماند. شهید همتی واقعا انسان باشعور و متخصص و آگاهی بود. بسیار شجاع و بی‌باک و فوق‌العاده هم مهربان بود.

 

*** چرا بعثی‌ها از ناوچه پیکان وحشت داشتند؟ ***

بعد از این که پریدم توی آب انفجار خیلی شدیدی رخ داد و من از ناحیه سر و گوش و دست راست دچار صدمه شدم. شش تا موشک جمعاً به سمت ما شلیک کردند. چون بخش اعظمی از نیروی دریایی عراق را ناوچه پیکان منهدم کرده بود. ما خیلی راحت از اسکله جدا می‌شدیم و مثل کسی که میخواهد به شکار برود در عملیات‌های مختلف می‌رفتیم اوزاها را شکار می‌کردیم و به راحتی بر می‌گشتیم. هر دفعه یکی دو تا از واحدهای رزمی عراق رو منهدم می‌کردیم که وحشت زیادی از ناوچه پیکان داشتند و به خاطر همین شش تا موشک شلیک کردند که چیزی از آن نماند.

بلایی که ناوچه پیکان به سر نیروی دریایی عراق آورد در فاصله زمانی خیلی کوتاهی قبل از این که این‌ها بتوانند آسیبی به مرزهای آبی ما، بنادر ، خطوط مواصلاتی و استخراج نفت برسانند، در نطفه خفه شد. یعنی نیروی دریایی عراق در کوتاه مدت از بین رفت. ارزش این شاید حتی سال‌های سال معلوم نشود که نیروی دریایی چه خدمت بزرگی در این جنگ کرد به خاطر این که بنادر حفظ شد و عرضه فرآورده‌های نفتی، مواد غذایی از بنادر ادامه داشت تا مملکت دچار بحران نشود. خیلی سریع کار را خلاصه کرد و کل نیروی دریایی عراق از بین رفتند.

 

*** خدمت نیروی دریایی به معیشت مردم کشور ***

شما فکر کن اگر تمام این منابعی که مایحتاج عمومی مردم از قبیل گندم، فرآورده‌های نفت مثل بنزین و گازوئیل و هر چیزی که لازم داشتیم، اگر این‌ها در تصرف عراق بود و اگر محاصره کامل می‌شدیم، اگر یک کشتی گندم به این مملکت نمی‌رسید در داخل مملکت چه اتفاقی می‌افتاد؟ اگر کشتی بنزین و یا گازوئیل امنیت نداشت که محموله‌اش رو تخلیه کند، همان تانک‌های ما بدون گازوئیل و بنزین چه کار می‌کردند؟ این ماشین‌ها، مردم مایحتاج و سوخت مردم در سراسر کشور اگر تأمین نمیشد چه اتفاقی می افتاد؟ این نقش خیلی بزرگی بود. باید ساعت‌ها راجع به این فکر کنیم.

 

*** در جستجوی راه نجات ***

رفتم زیر آب بعد آمدم بالا دیدم ژاکتی که پوشیده بودم و بادی بود ترکش خورده و سوراخ شده. یک شلوار کاری پایم بود. دوباره برگشتم نرده حفاظتی دور ناو که پاره شده بود را گرفتم و بالا رفتم و لباس‌ها را در آوردم و این شلواری که مزاحمت داشت و چند تا یادگاری از روی سکو آورده بودم یک چند تا نارنجک بود، اینها رو توی جیبم گذاشتم و پول و ساعت و هر چه که بود توی آب ریختم. یکی از همرزم‌های من شهید نوروزی سکوی موشک روی پایش افتاده بود و پایش قطع شده بود، جنازه این را هم به آب انداختم و خودم هم در آب پریدم.

تعدادی از پرسنلی که زودتر پریده بودند فاصله زیادی از ما داشتند. ساعاتی پس از عملیات هلی‌کوپتر هوادریایی آمد و آن‌ها را نجات داد. ولی ما چون دورتر از منطقه عملیاتی بودیم ما را ندید. من هم چون سرم شکافته بود و با آب شور می‌سوخت و سردم بود هی سرم را زیر آب می‌کردم که گرم بماند. به هر حال اجسام مختلفی روی آب بود که ما لای آن‌ها گم شده بودیم. بعدا که پرسیدم چرا دنبال من نیامدید؟ گفتند که هواپیماهای عراقی حمله کردند.

ما شب هشت آذر را در آب بودیم. یکی از آن اسرای عراقی هم دور و بر ما بود که البته خودش هم خیلی ابراز ندامت و پشیمانی می‌کرد و خیلی متألم شده بود و گریه می‌کرد. من در اثر افت فشار و خونریزی هی بیهوش می‌شدم. چیزی احساس نمی‌کردم. وقتی که به هوش می‌آمدم می‌دیدم که مژه‌هایم در اثر خونابه‌ای که روی صورتم هست به هم چسبیده بود. چشم‌هایم باز نمی‌شد. فقط از نور خورشید روز را می‌فهمیدم. همه‌اش هم سراب می‌دیدیم. می‌دیدیم یک قایقی در چند صد متری ما هست. شنا می‌کردیم از ناامیدی می‌دیدیم که نه سراب بود.

دچار ضعف شده بودم و احساس می‌کردم که دیگر آخرین توانم هم دارد تمام می‌شود. حتی نور خورشید را هم دیگر نمی‌دیدم. همه جا برای من تاریک می‌ شد. با این که به خاطر موج انفجار صدای سوت خیلی شدیدی در گوش من بود هیچ چیز را نمی‌شنیدم، یک دفعه یک صدایی را شنیدم چون زیرپیراهن قرمز رنگی تن من بود، مخصوصا آن را درنیاوردم که تشخیصش راحت باشد. نگاه کردم دیدم یک هواپیمای جنگنده اف4 نیروی هوایی دارد در سطح آب پرواز می‌کند تا برود ام‌القصر را بزند. من برگشتم نگاه کردم دیدم خلبانش با سرعتی که داشت به طرف ما برگشت، احساس کردم ما را دیده است. یک نقطه امیدی در دل ما روشن شد. بیشتر از یک ساعت گذشت صدای هلی‌کوپتری را شنیدیم که برای نجات ما آمد. آن خلبان نیروی هوایی اطلاع داد و هلی‌کوپتر برای نجات ما آمد و به خواست الهی نجات پیدا کردیم.

 

*** فراموشی ناشی از موج انفجار ***

وقتی من را از آب گرفتند به خاطر موج انفجار هوش و حواس درست و حسابی نداشتم. دچار فراموشی موقت شده بودم. وقتی من را به بیمارستان نیروگاه اتمی بوشهر آوردند من هیچ چیزی حتی اسمم را هم به خاطر نداشتم. چند تا ترکش از موشک در سرم به جا مونده بود که این‌ها را بعد از این که چند عمل جراحی روی سرم کردند در آوردند. بعد طبق آدرسی که در سوابق من در آوردند به همراه یک نفر دیگر به تهران فرستادند و برای ادامه معالجات به پدر و مادرم معرفی کردند.

چون اسم من را جزو شهدا زده بودند پدر و مادرم این طرف و آن طرف دنبال جنازه من می‌گشتند. بعد یک کسی مشابه نام من بود، پیدا کرده بودند در بیمارستان جاده کرج، گفته بودند یک نفر به این نام داریم ولی دو تا پایش قطع شده. رفتند دیدند که تشابه اسمی بوده است. خلاصه به آن‌ها اطلاع دادند که امروز پسر شما را فرودگاه می‌آورند. این‌ها یک دفعه دگرگون شدند و گفتند که این شهید شده. گفتند نه؛ این شهید نشده. بعد که پدر و مادر و خواهرم آمدند، من دیدم یک پیرمرد و پیرزنی بالای سرم گریه می‌کنند. یک جایی انگار این‌ها رو دیده بودم ولی نمی‌شناختم.

دیدم که من را بغل می‌کردند. این‌ها هم نمی‌دانستند که من فراموشی دارم. می‌گفتند که چرا این قدر سرد برخورد می‌کند. همراه من متوجه‌شان کرد که کسی رو نمی‌شناسد. بعد که معالجات اولیه شروع شد و کم‌کم حالت طبیعی‌ام برگشت، البته حدود یک سال طول کشید و بعد از آن فهمیدم که چه اتفاقی افتاده است.

تعداد محدودی از ناوچه پیکان نجات پیدا کرده بودند. هر کسی که فامیلش در آن حادثه به شهادت رسیده بود به خانه ما می‌آمد و می‌گفت پسر من رو ندیدی؟ یا برادر من، دایی من، عموی من، پسر خاله من این بوده، اسمش این بوده، چه اطلاعی ازشان داری؟ من هم اصلا با یک بهت خاصی نگاه می‌کردم. چون من حتی پدر و مادرم را هم نمی‌شناختم.

 

پی‌نوشت: خاطرات محمدرضا نجاری در آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین