گروه فرهنگی - امیر شفقت نوشت:مروری بر کتاب آذربایجان و شاهنامه (تحقیقی دربارۀ جایگاه آذربایجان، ترکان، زبان ترکی در شاهنامه و پایگاه هزارسالۀ شاهنامه در آذربایجان)، سجاد آیدنلو ، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۳۹۹
ز آذربایجان جانم جدا نیست
به عالم خوشتر از این خطّه جا نیست
چرا پَس میکشم چون سُرمه در چشم؟
اگر گَرد و غبارش توتیا نیست
به گزارش بولتن نیوز به نقل از کانال آذری ها، سرزمینهایی که مردمانش به جای خردورزی و علمگرایی و مطالعه، احساسات را اولویت کار خود قرار میدهند بستر مناسبی هستند برای جولان استعمار و استبداد. اکنون با اینکه زمان زیادی از شکست استعمارگران نمیگذرد، شعلههای جداییطلبی بار دیگر به نوعی متفاوت به دست آنان که نمیخواهند ایرانی بزرگ بر جا بماند در میان برخی از افکار گمراه روشن شده است. امّا این بار با هدف قرار دادن ارزشها و آثار ملّی ایرانشهر میخواهند ستونهای مستحکم آن را بلرزانند. ازاینرو بر فردوسی و شاهنامه میتازند بلکه نیشتری بر پیکر پهلوانی و ملّی آن وارد کنند. از اینروشعر حافظ را سخیف قلمداد میکنند و او را پادشاه عریان شعر مینامند. اما شگفتا و عجبا هنوز خردمندانی هستند که در بزنگاههای تاریخی و سیاسی با حضور خود خون تازهای بر کالبد نیمهجان این سرزمین ریشهدار میدمند و تخم یکپارچگی را میپراکنند. سجّاد آیدنلو تنها کسی است که با قدرت علم و دانش و خردمندی آب پاکی را بر دست افکار پریشان جداییطلب و آنان که تصور میکنند باز هم بتوانند ذرّهای از این خاک را چپاول کنند میریزد و آن آب پاک آذربایجان و شاهنامه است. اثری سترگ، گرانسنگ و جریانساز در مسیر اتحاد و همبستگی ملّی که برای همیشه در میراث ادب ایرانزمین جاویدان خواهد ماند. روز چاپ کتاب آذربایجان و شاهنامه را باید روز تجدید هویّت ملّی آذربایجان دانست و در تقویم ثبت کرد.
منطقِ مکالمۀ اقلیتی از افراد در پیوند با برخی از آثار ادبی و مفاخرِ ایرانشهرِ بزرگ، ضدیّت و تهاجم است. ضدیّت و تهاجم از گروهِ گفتوگوهای غیرعلمی است که در جایی جز زمینِ سیاسیون و استعمارگران خریدار ندارد. این دستۀ کوچک به دلیل اینکه زبانِ تکلّم در آذربایجان کنونی، تُرکی است خود را تُرک میدانند و آذربایجان را تافتۀ جدابافتهای از سرزمینِ بومی و کُهنِ آن. پس با این منطق، تُرکتبارها باید به سرزمینهایی از ایل و تبارِ خود بپیوندند و از اینجا انگیزۀ جداییطلبی به خود رنگ و لعاب میبخشد؛ غافل از اینکه تمامی این تصوّرات و توهّمات زاییدۀ ذهنِ خلّاقِ استعمارگری و مزدورپروری در سرزمینهای کهن و بزرگ با تمدنی غنی است. تجزیۀ سرزمینهای بزرگ در سالهایِ دور از دورۀ معاصر به زورِ قدرتِ نظامی بوده است و با لشکرکشیها و کشتار و قتل عام، خاک و مردمان را از زادگاهش جدا میساختند؛ امّا امروزه این تقسیمات در لشکرِ زبان و فرهنگ خودنمایی میکند و چهرۀ دوستداشتنی و غلطاندازی را در چشمِ دیگران مینمایاند. این نمایشِ به ظاهر فرهنگی، ملغمهای است از فتنهانگیزیها و مکرها و حیلهها در جهتِ نابودیِ ذرّهذرّۀ سرزمینها و ملّتها. میراثِ یکی از این نمایشها، تفکّر جداییِ آذرآبادگانِ کُهن از ایرانِ بزرگ و پیوستنِ آن به سرزمینهای نوظهورِ تُرکزبانِ اطراف با تشکیل فرقۀ دمکراتِ آذربایجان به دستور استالین و رهبری میرجعفر باقرف عباساوغلو و مزدوریِ سیّد جعفر پیشهوری به پشتیبانی روسیه و دستاندرکاریِ انگلستان بود و تا به امروز دامنگیرِ ایرانشهرِ بزرگ است. این بازیِ مرگبار تنها مرزهای آذربایگان را درنمینوردد بلکه دیگر سرحدّاتْ چون خراسان، گیلان، کُردستان و خوزستان (پنج ناحیۀ استراتژیک همراه با آذربایجان) را نیز شامل میشود. هنوز اغتشاشات شدیدِ ۱۹۲۰ که بلشویکها عامل ایجاد آن بودند و با اشغال عشقآباد در ۱۹۱۹ سراسر نواحی ماوراء خزر به دست کمونیستها افتاد و خیال و توهم جدایی خراسان و ضمیمۀ آن به خاکِ شوروی از خاطرهها و از کتابهای تاریخ پاک نشده است. همچنین اندیشۀ جدایی گیلان و بخش شمالی ایران یا ایجادِ کردستانی بزرگ با اسماعیل سمکو یا بحث خلیج عربی و جزیرههای جنوبی ایران در این اواخر، همه و همه نقشههای از پیش تعیینشدۀ استعمار است و به هیچ وجه گُربه در راه خدا موش نمیگیرد.
مجلۀ بررسی کتاب تهران، زمستان ۱۳۹۹
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com