گروه فرهنگی: جلالالدین محمد، آفرینندهی مثنوی معنوی، انسان زمینی است که آسمانی میاندیشید و آسمانی زندگی میکرد.
به گزارش بولتن نیوز، مولانا انسانی است که از اسرار هستی آگاهی یافته بود. او معتقد بود که خداوندگار هستی را اسراری بود، که تا پیش از خلقت انسان، هیچ یک از آفریدگان و حتی فرشتگان مقرب به درک آن قادر نبودند و نقطهی اوج آفرینش باید در وجودی متجلی میشد که به درک این اسرار قادر باشد.. از منظر مولانا، انسان، این آفریدهی استثنایی و برترین، ترکیبی از روح پروردگار با عنصر مادی این جهان است؛ آمیزهای از نیکی و بدیع که به صورت روح کمال طلب و نفس دنیاپرست، همواره در ستیزند. در بسیاری از انسانها، نفس دنیاطلب بر روح کمالطلب غلبه مییابد و آنها را از درک حقیقت هستی باز میدارد. در مقابل این اکثریت دنیا دوست، کسانی هم هستند که در راه حق گام برمیدارند و میدانند که روح آنها قطرهای از دریای روح مطلق است و سرانجام باید از این هستی کوچ کنند و به دریای خود بپیوندند.
ما ز بالاییم و بالا میرویم
ما ز دریاییم و دریا میرویم
مولانا میگوید: این انسانها، مردان حقاند که میکوشند تا جلوههای روحانی را بر جلوههای اهریمنی نفسانی چیره سازند و آن چه مولانا از خود و از همهی انسانهای آگاه انتظار دارد، همین کوشش و سیر و سلوک برای چیرگی روح بر نفس است.
او میگوید: در این نبرد، تنها سلاحی که میتواند روح را بر خواهشهای نفسانی چیره سازد، معرفت و عشق است؛ جاذبهای که انسان عاشق را به سوی هستی مطلق میکشاند. به نظر مولانا، عشق موهبتی طرفینی است و تنها از جانب انسان به پروردگار نیست، بلکه خداوند نیز بندگان عاشق را دوست میدارد. به نظر مولانا این جذبهی الهی در همهی هستی و کائنات جاری است:
اگر این آسمان عاشق نبودی
نبودی سینهی او را صفایی
وگر خورشید هم عاشق نبودی
نبودی در جمال او ضیایی
زمین و کوه اگر نه عاشقندی
نرُستی از دل هر دو گیایی
اگر دریا ز عشق آگه نبودی
قراری داشتی آخر به جایی
این نکتهها و صدها نکتهی ظریف دیگر، نکاتی است که منشور جهانبینی مولانا در مثنوی را تشکیل میدهد. مولانا در مثنوی معنوی درصدد آموزههای علوم ظاهری کلاسیک و مدرسهای نیست، بلکه او درصدد ارائهی علوم باطنی که جان همهی علوم محسوب میشود، میباشد..
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com