کد خبر: ۷۴۴۰۲۰
تاریخ انتشار:
در گفتگوی بولتن نیوز با آیت‌الله سید‌ محمد ‌حسین طبسی حائری مطرح شد؛

روایتی تازه از نقش خاندان طبسی حائری در مبارزه با رژیم بعث عراق

چون جرم ایشان به اصطلاح سنگین بوده به جرم فعالیت دینی ایشان را به زندان بغداد منتقل می‌کنند. جرمی که برای ایشان نوشته بودند این بود که ایشان فعالیت دینی پر‌رنگی علیه رژیم بعث دارد. ایشان را به بغداد منتقل کردند و در آن‌جا ایشان را شکنجه کردند و ناخن‌هایشان را کشیدند حتی یکی از رفقایی که الان هست تعریف کرد که ...
روایتی تازه از نقش خاندان طبسی حائری در مبارزه با رژیم بعث عراق

گروه سیاسی: ۳۱ شهریور سالروز شروع جنگ تحمیلی از سوی رژیم بعث عراق علیه جمهوری اسلامی ایران، به عنوان آغاز هفته دفاع مقدس نامگذاری شده است و  از ۳۱ شهریور تا 6 مهر ادامه دارد. رژیم بعثی عراق با تصمیم و طرح قبلی و با هدف برانداختن نظام نوپای جمهوری اسلامی جنگی تمام عیار را آغاز کرد؛ اما رژیم بعث و مبارزه علیه آن فقط به دوران دفاع مقدس بر نمی گردد. خدمت حضرت آیت‌الله سید‌ محمد ‌حسین طبسی حائری اخوی مرحوم آیت‌الله سید‌ محمد ‌علی ‌طبسی‌ حائری از بزرگان حوزه ‌علمیه کربلا رسیدیم تا درباره نقش خاندان طبسی حائری در مبارزه با رژیم بعث گفتگویی داشته باشیم.

بولتن نیوز: استاد عزیز خیلی ممنونم که به مرکز ما وقت دادید تا از حضورتان استفاده کنیم به عنوان مقدمه لطفاً خودتان را معرفی بفرمایید؟

طبسی حائری: بسم الله الرحمن الرحیم السلام علی المهدی الذی وعد الله به الأمم. سلام بر آقا و مولای عالم هستی آقا امام زمان(عج) که همه عالم هستی مخصوصاً حوزه‌علمیه مدیون برکات آن حضرت بوده و هست وخواهد بود. تا این که أن‌شاء‌الله با ظهورشان عالم را روشن بفرمایند. بنده سید‌محمد‌حسین طبسی حائری در خانواده علم و فضیلت به دنیا آمدم. همچنین اخوی ما مرحوم آیت الله‌ آقا سید‌محمد‌علی طبسی‌حائری و پدر ما مرحوم آیت الله علامه آقا سید محمد‌رضا طبسی حائری از بزرگان حوزه‌علمیه کربلا بودند که در میان عرایضم اشاره خواهم کرد و توجه مردم و علما به ایشان و نیز دغدعه علمای نجف برای دستگیری اخوی را بیان خواهم نمود.

روایتی تازه از نقش خاندان طبسی حائری در مبارزه با رژیم بعث عراق

جد ما مرحوم آیت الله سید محمد‌کاظم طبسی‌حائری از طبس به شهر مقدس کربلا مهاجرت کردند و بعد به همراه برادر خود آقا سید ولی‌الله طبسی سفری دوباره به وطن خود دارند و مدتی نیز به شیراز سفری داشتند. در آنجا با مرحوم آیت الله جهان‌نما از علمای شیراز آشنا می‌شوند. و در شیراز با دختر ایشان ازدواج می‌کنند پس مادربزرگ ما در واقع شیرازی هستند. پس از این به همراه عموی ما راهی شهر مقدس کربلا می‌شوند خداوند به آنها دو فرزند می‌دهد یکی مرحوم آیت الله سید محمد‌رضا طبسی‌حائری و دیگری عمویمان مرحوم آقا سید علی‌نقی طبسی‌حائری که چون زندگینامه‌شان مفصل است و اینجا نیازی نیست به آن نمی‌پردازیم. پدر مرحوم ما در کربلا تحصیل نمودند و از بزرگان حوزه‌علمیه کربلا بودند و مخصوصاً از آیت‌الله سنقری‌حائری که در درس خارج ایشان حاضر می‌شدند استفاده کردند و چون استادشان فرزند پسر نداشت علاقه خاصی به ایشان داشت به طوری که مرحوم پدرم وصی ایشان بودند و کتب خودشان را به مرحوم پدرم سفارش می‌کنند. ایشان چند کتاب داشتند به خط خودشان یکی درباره امام زمان(عج) و یکی در باره حضرت زهرا(س) که الحمدالله چاپ شده است. خیلی کتاب ارزشمدی است و کتب دیگری نیز هست که بعضاً چاپ شده است. در کنار ایشان بودند تا این که مرحوم آیت‌‌الله سنقری از دنیا رفتند بعد خود پدرمان هم مورد توجه علماء و مؤمنین کربلا بودند و در کربلا جلسات قرائت قرآن داشتند که هنوز هم عکسهایش هست و در حرم آقا سیدالشهداء(ع) نماز می‌خواندند. بسیاری از ایشان تقاضای رساله کردند که در نهایت ایشان منهاج آیت الله خوئی را حاشیه زدند و در اختیار مؤمنین گذاشتند. ما سه برادر بودیم، بزرگ ما آیت الله سید محمد‌علی طبسی‌حائری بودند که یکسری فعالیتهای دینی و مذهبی داشتند که درباره ایشان صحبت می‌کنیم و البته سه برادر دیگر داشتیم که یکی فوت کردند و یکی هم در قید حیات هستند.

روایتی تازه از نقش خاندان طبسی حائری در مبارزه با رژیم بعث عراق

بولتن نیوز: یک مقداری راجع به نحوه ورود مرحوم اخوی بزرگوارتان به حوزه فعالیتهای سیاسی-اجتماعی در عراق توضیح دهید؟

طبسی حائری:  همان طور که عرض کردم چون ما از خانواده علم و طلبگی بودیم و چون در آن‌جا رسم بود که طلاب از بچگی لباس می‌پوشیدند مرحوم پدرمان از کودکی وارد این صنف شدند و اخوی ما نیز از سنین کودکی به دلیل علاقه به روحانیت و دین وارد حوزه علمیه کربلا می‌شوند و نزد اساتیدی که در کربلا بودند تحصیل می‌کنند ایشان در سنین جوانی بسیار کوشش می‌کردند چون مرحوم پدرمان تأکید داشتند که طلبه باید درس بخواند. یکی از خصوصیاتی که در قدیم بود و باید تأسف بخورم الان حوزه از این جهت کم‌رنگ شده این بود که طلبه باید مخصوصاً در سنین جوانی تمام همتش را بگذارد برای تحصیل، پایه‌های تحصیل باید اول محکم بشود فارغ از همه چیز و بعد وقتی که پایه‌ها محکم شد می‌تواند وارد اجتماع شود و هم در مسائل سیاسی صاحب‌نظر باشد. تابع بی‌خود نباید باشد. چون طلبه غیر از عوام و عموم مردم است. طلبه‌ای که خودش را وارد این میدان می‌کند و خدا به وی توفیق می‌دهد که بیاید در سلک روحانیت برای خودش نیست این خودش را وقف مکتب و دین کرده است. به خاطر همین باید طلبه پایه علمی‌اش محکم بشود و با کمال تأسف امروز می‌بینیم این مسئله در حوزه های علمیه مخصوصاً حوزه علمیه قم یک مقداری کم‌رنگ شده امیدواریم مسئولین به این جهت دقت بکنند. پایه علمی باید محکم باشد با ارتباطات و رفت‌وآمد و این‌ها ما نمی‌توانیم دین‌مان را محکم بکیم تا به عالم عرضه بکنیم چون ما نمی‌خواهیم فقط خودمان باشیم. روحانیت برای همه دنیا است لذا، هرجا که نیاز باشد ما باید خودمان را عرضه کنیم. ما این‌جا درد دل زیاد داریم. حالا افراد را بر اساس چه می‌خواهند گزینش بکنند؟ روابط حاکم شده. اگر لازم باشد یک وقتی بگویم که چه خطراتی دارد حوزه علمیه را تهدید می‌کند و کم توجهی مسئولین که یله و رها شده حوزه علمیه و کارها به دست افرادی افتاده که چه عرض کنم، و فقط روابط حاکم شده و ارتباطات را بیشتر توجه می‌کنند تا تواضع و پایه علمی. نه، باید پایه علمی محکم باشد تا این که ما بتوانیم حرفمان را به عالم عرضه بکنبم. لازم هم نیست فقط آنی که ما می‌فهمیم حاکم باشد یکی از اشکالاتی که امروز باز به حوزه علمیه وارد است این است که آنی که ما می‌خواهیم و می‌فهمیم باید پیاده شود. نه، حوزه علمیه باید آزاد باشد. حوزه علمیه باید وابسته به هیچ گروهی نباشد و فراجناحی باشد. یکی از ایراداتی که امروز وارد است و باعث بی‌رغبتی مردم به روحانیت شده همین است. روحانی باید برای تمام جوامع مثل پدر باشد  و پدر ولو بچه‌اش در مسیر غیردرست و غیر فکر خودش باشد طردش نمی‌کند. طرد کردن یا این که از حزب و جناح ما نیست و با ما در سیاست همراه نیست این حرف شیطان و حرف غلطی است. روحانیت باید آزاد باشد نه این شعار آزادی که داریم می‌گوئیم اما می‌بینیم که جز وابستگی چیزی برای حوزه نیست. نه، حوزه باید به تمام معنا مستقل باشد. همه بیایند حرفشان را بزنند چون ما به مردم می‌گوییم آزادید. بعد بیایم مردم را و حوزه را به خصوص خفه کنیم! که فقط صدای ما باید بیرون برود هر صدای دیگری که بیرون بیاید باید خفه‌اش بکنیم. این کاملاً خطا است که در این مدت 40 سال با کمال تأسف! من کسی نیستم که ندیده باشم من قبل از انقلاب را دیدم بعد را هم دیدم و همه مسائل را می‌دانم به موقعش همه را عرض می‌کنم. مشکل عمده‌ای که در این مدت روی داده این است که وقتی ما قدرت به دست آوردیم به جای این که مثل پدر برای جوامع باشیم منحصر کردیم در فکر خودمان و دیگر کسی حق حرف زدن ندارد. در حالی که می‌بینیم دین اسلام ما را آزاد گذاشته در مقابل اهل بیت(ع) دیگران بودند می‌آمدند حرفشان را می‌زدند طرف آمد به یکی از اصحاب امام صادق(ع) درباره ذات با عظمت خداوند حرفهایی زد که او خیلی برآشفت و ناراحت شد. گفت: چرا؟ گفت: تو که به قول ما داری کفر می‌گویی. گفت: من بدتر از این را به امام صادق(ع) گفتم ایشان به من نفرمودند تو کافر شدی. این مذهب ما است مذهبمان مذهب ارزشمندی است چون پایه‌هایمان محکم است. ما نیاز به کسی نداریم همه به ما نیاز دارند از نظرمکتب و علم حوزه نیازی به کسی ندارد. پس نیازی به غرب نداریم هر کس انتخاب خودش است با برداشت خودش تحصیلاتش را ادامه دهد و علمش را پیش ببرد و بیاید عرضه کند هر کس هم اختیار و انتخاب با خودش است. به همین دلیل مرحوم اخوی وارد حوزه که شدند پایه‌های علمی خود را تا حد رسائل و مکاسب محکم کردند. شاگردان و هم بحثی‌های ایشان هستند این از نظر تحصیل، اما از منظر مسائل سیاسی-اجتماعی  همان‌طور که عرض کردم پدرمان غیر از حوزه و مسئله تحصیل با مردم ارتباط داشتند از لحاظ اجتماعی هم روابطشان بسیار قوی بود که باز این یکی از نیازهای حوزه علمیه است. طلبه باید با مردم ارتباط برقرار کند و روحانی باید با تمام وجود اولاً خودش را از نظر معنوی و اعتقادی بسازد  بعد خود را عرضه بکند. وقتی که من خودم مشکلم از نظر اخلاقی نه اخلاقی فاسد به اصطلاح، اشتباه نشود نه، همین مجامعه با مردم، لبخندی که روحانی باید به لبش باشد که مردم را با رفتارمان دعوت بکنیم لذا روایت داریم «کونوا دعات الناس به غیر السنتکم» مردم را دعوت به دین بکنید، به خدا بکنید به غیر از زبانتان یعنی به رفتارتان. من با رفتارم باید  جاذبه‌ام را به مردم نشان دهم نه با زور و با ارتباطاتی که امروزه متأسفانه در بین برخی وجود دارد. لذا امام صادق(ع) فرمودند:«وقتی که شما را میبینند بگویند خدا رحمت کند امام صادق(ع) را که خوب تربیت کرده شیعیانش را» وظیفه ما این است که اولاً اخلاق و اجتماعیات ما قوی شود تا جاذبه ما نسبت به مردم قوی شود. اما در کنار این مسائل سیاسی است خب، با حکومتهای ظالمی که در عراق رو‌ به‌رو بودند هم مرحوم پدرمان و هم مرحوم اخوی از این مسائل ساده رد نمی‌شدند. مواردی که باید، مقابله می‌کردند. چون مرحوم اخوی با جوانها جلساتی داشتند و با آنها در مورد دین، اخلاق و سیاست صحبت می‌کردند لذا آنها هم جذب این مسیر شدند. بنابراین ایشان از همان جوانی با حکومتهای ظالمی که در عراق بودند علی الخصوص حکومت اخیر مبارزه می‌کردند و درصدد بودند کتابها را نشر دهند. حتی در یکی از سفرهایی که ایشان می‌خواستند به مکه مشرف شوند چون مرحوم پدرمان و ایشان مرتب مشرف می‌شدند و عده‌ای را می‌بردند و کمک می‌کردند یک آقایی که نابینا بود تعریف می‌کرد: «ما با ایشان به مکه مشرف شدیم بعد من را بردند چون نابینا بودم اعمالم را انجام دهم بعد آمدیم خانه بعد از نیم ساعت آمدند به من گفتند بیا بریم بیرون گفتم خب، الان بودیم گفتند نه من بستی خوردم یادم آمد که تو هم رفیق من هستی من چطور بدون تو بستی خوردم بیا برویم برایت بستنی بگیرم» این اخلاق اسلام است. فقط فکر مادیات دنیا نباید باشیم. ما چون آخرت را داریم. ما اینها را برای مردم گفتیم یا خواستیم مردم را رنگ بکنیم؟ امروز یک ناراحتی مردم از دست ما همین است. اینها را به مردم گفتیم اما، امروز که به قدرت رسیدیم همه اینها را پشت پا گذاشتیم. نه، همان ایمانی که بود باید باشد. روحانی این‌گونه باید بین مردم رشد پیدا کند تا مردم از وی استفاده کنند. به هر جهت وقتی اخوی مکه مشرف شدند ایشان را گرفتند بعد معلوم شد که ایشان یک کیسه کتاب به همراه دارند. ایشان را از مکه برگرداندند و آن سفر ایشان مکه مشرف نشد. به جرم این که شما تبلیغات دینی می‌کنی ایشان برگشتند و فعالیتهای سیاسی برضد رژیم بعث داشتند تا این که دستگیر شدند. این‌جا جایگاه خانواده ما نزد علمای نجف مشخص شد ایشان خودشان می‌فرمودند:« وقتی که من را گرفتند درصدد برآمدند من را آزاد کنند.» خود ایشان می‌گفتند:«در زندان به من گفتند تو کی هستی که همه علما و مراجع نجف برای تو دست‌و‌پا می‌کنند؟» ایشان در زندان بسیار اذیت و آزار شدند و بعد در زمان طاغوت ایشان را از راه اهواز به ایران فرستادند.

بولتن نیوز: ایشان به عنوان یک فعال و کنشگر سیاسی در عراق بیشتر با کدام جریانات و جناحهای سیاسی فعالیت کردند؟

طبسی حائری: ما به صورت خانوادگی با همه علما و جناحهای سیاسی در ارتباط بودیم و به صورت مشخص وابسته به هیچ یک از این‌ها نبودیم. مراجع و همه افراد را محترم می‌دانیم و گاهاً هم ایراد به بعضی‌ها داریم در مورد رفتارهای غیر‌درست و غیر‌اسلامی بله خب، مسئله عمده‌ای که در مورد ایشان گفته نشده این است که بعد از دستگیری آیت‌الله‌خمینی در ایران ایشان فعالیت‌هایی داشتند و بعد از تبعید آیت‌الله خمینی به ترکیه و بعد به عراق اول کسی که رفت به استقبال ایشان رفت مرحوم اخوی بود. این کمتر گفته شده که اخوی رفتند فرودگاه به استقبال ایشان و حضرت آیت‌الله‌خمینی به همراه ایشان کاظمین و سامرا و سپس کربلا رفتند یعنی ایشان در بغداد که از فرودگاه پیاده شدند ابتدا کاظمین زیارت امام موسی‌کاظم(ع) و آقا جواد الأئمه(ع) و بعد به سامرا زبارت عسکریین(ع)  و بعد از سامرا به کربلا می‌آیند به همراه اخوی و 10 الی 12روز در کربلا بودند که اخوی از ارکان این تشریف فرمائی بودند اما، خودشان حاضر نبودند خود را نشان بدهند و اظهار کنند. ولی رتق و فتق امور با ایشان بود تا این که همه علما به دیدن آیت‌الله‌خمینی آمدند من‌جمله مرحوم پدرمان ایشان اخلاقشان این بود که بازدید کسانی را که دیده بودند پاسخ می‌دادند و به دیدن پدرم می‌آیند و مطالبی بین این دو بزرگوار رد‌‌و‌بدل می شود در آن‌جا آیت‌الله‌خمینی از پدرم سؤال می‌کنند و می‌فهمند که اخوی فرزند پدرم هستند.

بولتن نیوز: با برخی جریانات سیاسی عراق مثل جریان صدر یا حکیم و... روابطشان چطور بود؟

طبسی حائری: مرحوم آقا سیدمحمد‌باقر صدر آن زمان اصلاً مشهوریت و معروفیت امروز را نداشتند. بلکه استاد برجسته‌ای بودند برای نجف و حزب الدعوه آن زمان تلاش‌هایی داشت که، باز راجع به حزب الدعوه مطالب زیادی هست که با کمال تأسف دست استعمار پشت پرده بود برای این که حوزه را قبضه بکند. این مطلب من سخن بکری است به اصطلاح و تا حالا گفته نشده است. استعمار پشت پرده قرار گرفت و مرحوم آقای صدر را سپر خودش قرار داد تا به منویات خویش برسد. حزب الدعوه را تأسیس کردند و رئیسش هم مرحوم سید محمد باقر‌صدر بود. نکته‌ای که هیچ‌گاه گفته نشد این است که خود آیت‌الله خمینی چون روی این‌ها شناخت داشت افراد حزب الدعوه در 10 سال بعد از سقوط نظام شاهنشاهی و برقراری نظام اسلامی تا خود آیت‌الله‌خمینی حضور داشتند هیچ جایگاهی در ایران نداشتند متأسفانه بعد از رحلت آیت‌الله‌خمینی این‌ها رونق پیدا کردند.

بولتن نیوز: یعنی از نظر شما به عنوان یک اندیشمند و استاد حوزه علمیه خود مرحوم امام خمینی(ره) زیاد به این جریان توجه نداشتند؟

طبسی حائری: بله چون می‌دانستند چه چیزی پشت پرده هست ایشان چون توجه داشتند راهی به این‌ها ندادند. فقط، آقا سیدمحمد باقر حکیم را به جهت پدرشان مورد توجه قرار دادند. اما به سایر اعضای مجلس اعلا با وجود این که گردانندگان اصلی مجلس اعلا این‌ها بودند توجهی نکردند. چون این‌ها را می‌شناختند. این‌ها عواملی بودند که با کمال تأسف رخنه کردند و بعدش در ایران هم جایگاه پیدا کردند. حالا جریانات خیلی مفصل است.

بولتن نیوز: ایشان در عراق به چه مدت و به چه دلایلی و نیز در چه مکان‌هایی زندانی  بودند؟

طبسی حائری: ایشان فعالیت سیاسی داشتند و نظام عراق روی ایشان حساس بود. لذا دنبال دستگیری ایشان بودند. ایشان یک روز آمدند خانه و به پدرم گفتند:«در صحن امام حسین(ع) مشغول تدریس بودم که یک آقایی آمد و به من گفت پسر آیت‌الله خویی با شما کار دارد» گفتند که:« وقتی من احساس کردم که یک کاسه‌ای زیر نیم کاسه هست گفتم که من این جا نشستم اگر ایشان با من کار دارد بیاید پیش من و به پدرمان گفتند: این که رفت من احساس خطر کردم فوراً بلد شدم و به خانه آمدم» آن روز میهمان داشتیم که بعداً حدس زده شد که یکی از میهمان‌ها مأمور بوده است. این آقا که رفت در خانه کوبیده شد در این بین چون احساس خطر کردند اخوی برای باز کردن در نرفتند خود مرحوم پدرم رفتند. در را که باز کردند دو مأمور پشت در بودند بعداً معلوم شد این دو مأمور در قهوه خانه سر‌کوچه نشسته بودند و برای دستگیری اخوی منزل ما را تحت نظر داشتند. خلاصه، این‌ها می‌آیند دم در و سراغ اخوی را می‌گیرند و اصرار که ما کاری با او نداریم و فقط 2 تا سؤال داریم. بعد از اصرار زیاد پدرم رضایت می‌دهند که اخوی بیایند دم در اخوی تا می‌آید دم در این‌ها دو تایی دستش را می‌گیرند و می‌کشند. خود ما آن‌جا شاهد بودیم مرحوم پدرم با این که سنی از ایشان گذشته بود دست دیگر اخوی را می‌گیرند و بر آن‌ها غالب بودند یعنی آنقدر نیروی ایمان و نیروی پدری اثر گذاشته بود که این‌ها نمی‌توانند اخوی را بگیرند و در انتها یکی از این‌ها با پشت دست محکم به سینه پدرم می‌زند و اخوی را جدا می‌‌کنند که این ضربه منتهی شد به فوت ایشان و سبب شد که سینه ایشان خونریزی کرد و بعد از دو سال فوت کردند. اخوی را که بردند در همان زمان برخی وابستگان رژیم بعث آمدند به مرحوم پدرم گفتند ناراحت نباشید ناراحت نباشید! الان ایشان را آزاد می‌کنند. این شگردی است که متأسفانه تمام حکومت‌ها در چنین مواردی دارند بعد معلوم شد برای این بوده که پدرم تقلا نکنند تا ایشان آزاد شود. اخوی فرمودند:« از همان‌جا مرا بردند بغداد» در اصل ایشان باید به زندان کربلا منتقل می‌شد اما چون جرم ایشان به اصطلاح سنگین بوده به جرم فعالیت دینی ایشان را به زندان بغداد منتقل می‌کنند. جرمی که برای ایشان نوشته بودند این بود که ایشان فعالیت دینی پر‌رنگی علیه رژیم بعث دارد. ایشان را به بغداد منتقل کردند و در آن‌جا ایشان را شکنجه کردند و ناخن‌هایشان را کشیدند حتی یکی از رفقایی که الان هست تعریف کرد که:« من دیدم ایشان سینه‌اش را باز کرد جای خاموش کردن سیگار به سینه‌شان بود» خود اخوی تعریف می‌کردند که:«در زندانی بودیم که سقفش کوتاه بود و برای رفت‌و‌‌آمد و نماز خواندن باید قدری خم می‌شدیم. بالاخره پس از 3 ماه با فعالیت‌های آیت‌الله‌خویی و علمای دیگر ایشان در سال 1351 آزاد شدندو با عنوان این که ایرانی هستند به ایران تبعید شدند.

بولتن نیوز:  فعالیت سیاسی و دستگیری ایشان به جز مرحوم آیت الله العظمی خویی(ره) روی کدام یک از شخصیت‌ها و جریانات سیاسی عراق اثر گذاشت؟

طبسی حائری: عرض کردم ایشان چون با جوانان جلسه داشتند و جوانان تحرک داشتند... مرحوم اخوی به جای مرحوم پدر در مسجد القمی نماز می‌خواندند و آن جا جلسات قرآن داشتند. ایشان منشوری داشتند به نام بکریات المعصومین(ع) که هر ماه به نام یکی از معصومین(ع) چاپ می‌شد. ایشان مسئول جمع‌اوری مطالب و چاپ کتاب بودند و به دلیل این قبیل فعالیت‌های سیاسی و فرهنگی مورد حساسیت رژیم قرار گرفتند. با توجه به آشنایی علمای نجف با پدرم از ایشان خواسته شد که به نجف اشرف بروند ولی ایشان چون می‌خواست در کنار پدرم باشد در کربلا ماند. بعد از تبعید به ایران ایشان به اهواز و مسجد مرعشی این شهر آمدند مدتی در اهواز بودند و باید هر روز خود را به پاسگاه معرفی میکردند تا این که با کنسول‌گری ایران در کربلا هماهنگ شد و اثبات شد که ایشان ایرانی است و پس از 2 ماه به قم آمدند. خودشان فرمودند:«درقم باید هر روز به شهربانی می‌رفتم و خود را معرفی می‌کردم تا این که کم‌کم بی‌خیال شدند».اما ایشان در قم هم فعالیت‌های  سیاسی خود را داشتند مخصوصاً از سال 1356 به بعد که حضرت آیت‌الله خمینی فعالیت‌شان را بیشتر کردند و اعلامیه می‌دادند ایشان در رابطه با این قضایا هم فعالیت داشتند. بعد هم که از فرانسه اعلامیه می دادند ایشان باز هم در ارتباط بودند.

بولتن نیوز: ما یکسری تحولات در عراق داشتیم مثل کودتای بعثی‌ها در 1963 و برخی تحولات بین المللی در جهان اسلام داشتیم مواضع ایشان نسبت به این دو دسته از تحولات چگونه بود؟

طبسی حائری: ایشان چون مسائل سیاسی را دنبال می‌کردند طبیعتاً موضع‌گیری داشتند اما الان اگر بخواهم مصداق بگویم باید بیشتر فکر کنم ولی به طور کلی ایشان از جوانی وارد فعالیت‌های سیاسی شدند. و در زمان حکومت عبدالرحمان عارف چون بعثی ها دوبار سرکار آمدند همان بار اولی که آمدند نشان دادند کمونیست هستند و به هیچ چیز اعتقاد ندارند. اما بعد عبدالرحمان عارف قدرت را به دست گرفت که بعد او را سرنگون کردند و خودشان سرکار آمدند.

بولتن نیوز: درباره تحولات بین المللی جهان اسلام مثل مسئله فلسطین یا سایر تحولات بین‌المللی دیگر ایشان در عراق چه مواضعی داشتند؟ مسئله فلسطین آن زمان خیلی کم‌رنگ بود و بعد از سقوط رژیم شاه خیلی پر‌رنگ شد. یکی از شگرهای یهودیان همین بود و هست که حاضرند مخالفین خود را تقویت کنند تا مطرح شوند. لذا، گاهاً پول هم می‌‌دهند که در عراق هم همین اتفاق افتاد. شگرد یهود و اسرائیل غاصب که خداوند أن‌شاء‌الله آن را ریشه کن کند این بوده و هست این‌ها دنبال معروفیت خودشان هستند. چون سرمایه‌دارن دنیا یهودی هستند لذا، فعالیت‌های سیاسی را خودشان دامن می‌زنند. در ادامه فعالیت‌های سیاسی اخوی با آیت‌الله خمینی به نجف رفتند ایشان نقل می‌کند که:« در نجف هماهنگ شد که مرحوم آیت‌الله سید‌محسن‌حکیم  به دیدن آیت‌الله خمینی بیایند» زیرا مرجع علی الاطلاق شیعیان جهان پس از مرحوم آیت‌الله بروجردی مرحوم آیت‌الله حکیم بودند. لذا، آمدن ایشان برای دیدن آیت‌الله خمینی خیلی خیلی اهمیت داشت و باعث تقویت موقعیت ایشان می‌شد.

 بولتن نیوز: پس اخوی دردیدار آیت الله حکیم و مرحوم امام خمینی نقش داشتند؟

طبسی حائری: بله، عرض کنم که قرار شد بروند ولی یک عده نمی‌خواستند این اتفاق بیافتد اما با آیت‌الله‌حکیم صحبت شد و قرار شد ایشان بعد از نماز مغرب و عشاء به دیدن آیت‌الله‌خمینی بروند. بعد از نماز ایشان می‌گوید:« آیت الله حکیم از صحن امیر‌المؤمنین(ع) که در آن نماز می‌خواندند بیرون آمدند که به یکباره یکی آمد و گفت: که آیت‌الله‌خمینی نیستند نیستند! ایشان می‌گوید:«من چون در جریان بودم و می‌دانستم ایشان منتظر هستند گفتم نه آقا منتظر شما هستند» یعنی ایشان می‌خواست راهش را بگیرد و برود که با این حرف اخوی به مسیر ادامه داد. آیت‌الله حکیم به این دیدار رفتند و آ‌ن‌جا عکسهایی گرفته‌شد. که ایشان می‌گفتند:« من فردا صبح رفتم پیش عکاس که عکس‌های گرفته شده را به عنوان یادگار بگیرم در عکاسی که بودم دیدم آقایی آمد و تمام فیلم آن روز را گرفت. لذا، ما هیچ عکسی از دیدار حضرات آیات خمینی و حکیم نداریم.

بولتن نیوز: شخص حضرت عالی در عراق چه نقشی در فعالیت‌های سیاسی-اجتماعی مرحوم برادرتان داشتید؟

طبسی حائری: من سنم زیاد اقتضا نمی‌کرد ولی چون اخوی در جریان سیاست بودند یادم هست که 8 ساله بودم که وارد این جریانات شدم. برخی فعالیت‌هایی که ایشان به دلیل سرشناس بودن نمی‌توانست انجام دهد من به جای ایشان انجام می‌دادم مثل نامه بردن و ارتباط بین شخصیت‌های سیاسی آن روزعراق. نامه را می‌بردم و جوابش را می‌گرفتم از این‌جا فعالیت سیاسی من آغاز شد و در 16 سالگی به ایران آمدم ولی در عراق زندان نرفتم.

بولتن نیوز: به عنوان سخن آخر انتقادی به فعالیت‌های سیاسی-اجتماعی مرحوم برادرتان و یا خانواده محترمتان دارید؟

طبسی حائری: ما باید مبارزه کنیم اما امروز می‌فهمیم که شیوه ما باید این باشد  که اولاً فراجناحی باشیم و به هیچ جریانی وابسته نباشیم و دوم این که اجرای اسلام برای ما مهم باشد. ما امروز داریم مصلحت بازی درمی‌آوریم و خود آیت‌الله‌خمینی به مرحوم پدرم گفتند من از پدرم شنیدم که:« تمام گرفتاری‌های اسلام از مصلحت شروع شد. بعد از پیامبر(ص) گفتند مصلحت نیست امام علی(ع) باشد باید ابوبکر باشد! تمام بدبختی ها از آن زمان شروع شد» لذا، ایشان در مبارزه با منحرفین کتاب کشف الاسرار را نوشتند. ما باید مکتب را تقویت کنیم. ما حرف حق داریم. ما باید در این مدت می‌آمدیم حقیقت را برای عالم روشن می‌کردیم حوزه و علمای حوزه وظیفه داشتند و دارند که اسلام واقعی را بدون مصلحت عرضه کنند. اما ما چه کردیم؟ آمدیم هی از حق مسلم اسلام و تشیع عقب‌نشینی کردیم نتیجه‌اش این می‌شود که دشمنان اهل بیت(ع) زبانشان دراز است. که همین آخری آن امام جمعه می‌گوید:« چه اتفاقی افتاده؟ امام علی(ع) به ابوبکر گفتند بیا شما نماز میت بخوان! و این‌ها با هم اختلافی نداشتند!» چیزی که مسلم تاریخ است انکار شده است. چرا؟ چون ما انکار کردیم ما برای مصلحت گفتیم آقا نگو! ما نمی خواهیم دعوا داشته باشیم اما حق را هم باید بگوییم و ما باید واقعیت خودمان را به دنیا عرضه کنیم و در این 40 سال این همه امکانات داشتیم ولی نکردیم! حوزه باید همیشه گویا باشد و حرف اول را باید حوزه بزند علما باید آزاد باشند و بتوانند حرفشان را بزنند گفتن حقیقت معنایش مخالفت با نظام نیست. ما باید اجازه دهیم که حرف گفته شود به نفع ما است،عیب ما اگر گفته شود باید آن را درست کنیم. نه فقط چاپلوسی کنیم که علمای ما مداح شوند در حالی که این خلاف روش اهل بیت(ع) و دین است. ما باید آزاد باشیم در کنار آن اگر خوبی‌ها را دیدیم باید گفته شود. همین اخیراً خب، من یادم است که بیش از 100 سال است که 7 صفر را به عنوان شهادت امام مجتبی(ع)عزاداری می‌کردیم. متأسفانه پس از برقراری نظام اسلامی آمدند این روز را به عنوان ولادت  امام کاظم(ع) جا زدند. اولاً ماه صفر ماه حزن و اندوه و ماه اسارت آل الله است بر فرض که این ولادت درست باشد عزا به شادی غالب است. لذا می‌بینیم اگر وفات آیت‌الله‌خمینی مصادف با موالید اهل بیت(ع) شد موالید را کنار می‌زنند چطور ما برای امام معصوم(ع) ! خب، ما مدت‌ها دنبال بودیم. به دفتر رهبری در تهران و قم گزارش دادیم توجه نکردند تا این که 2 سال پیش الحمدالله رهبری دستور دادند و این جریان حل شد. من که کوچک‌ترین افراد هستم گفتم امروز مقام معظم رهبری دستور دادند و امروز در دفتر ایشان در قم بود من به شخصه خودم تشکر می‌کنم. که آن‌هایی که نشسته بودند تعجب کردند. گفتم نه من کار خوب را تأیید می‌کنم. ما نباید چاپلوس باشیم و نه این که حق را نبینیم. حوزه باید زبان گویا داشته باشد متأسفانه امروز بعضی روشنفکران می‌گویند این‌ها به هم نان قرض می‌دهند. حوزه باید آزاد و بی‌ارتباط به همه باشد. بله باید از خدمات مقام معظم رهبری به حوزه تقدیر شود اما، این به این معنا نیست که تمام امور به ایشان سپرده شود. من با کمال احترامی که نسبت به ایشان دارم این را می‌گویم وظیفه من این است که بگویم. وظیفه ما این است که حق را بگوییم. یعنی، وقتی می‌گوییم دیانت ما عین سیاست ما است 80% دین 20% سیاست است. نه مثل امروز که غوطه‌ور در سیاست هستیم و 10% هم دین نیست و این خلاف است ما باید وظیفه خود را انجام دهیم تا بتوانیم جوامع را به سوی دین سوق دهیم. امروز چرا برخی جوانان از دین فاصله گرفتند و گاهاً به مذاهب دیگر روی آورده‌اند؟ چون از عملکرد ما ناراضی هستند. ما وظیفه‌مان را انجام دهیم خدا هم ما را یاری می‌کند.«أن تنصر الله ینصرکم»

 

 

 

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین