کد خبر: ۷۴۲۳۲۴
تاریخ انتشار:
شهید غلامحسین ولی زاده

پیشمرگه هایی برای خدا

یک دست لباس پسرم را برداشتند و بُردند. یکی از آنها گفت: بگو مبارکه! چیزی نگفتم، کفش هایش را یکی دیگر از آنها پوشید، گفت: بگو مبارکه! من باز ساکت ماندم، حرکتِ آنها بیشتر به وحشی شبیه بود، در مورد مغول و تاتار مطالبی را شنیده بودم، اما وقتی این یاغی های بی سروپا را دیدم، به مغول ها رحمت فرستادم.

به گزارش گروه وب گردی بولتن نیوز، علیرضا حسینی: روایتی از گروه واتس آپی آبروی ملت ایران، شهید غلامحسین ولی زاده در روستای شاه‌نشین از توابع شهرستان مریوان در دامان مادرش خانم محمدی به دنیا آمد. بعد از سپری شدن دوران کودکی قبل از انقلاب زیر نظر آقای جسوری مقطع ابتدایی را در روستای شاه‌نشین، سپس دوران راهنمایی را در سال 1371 تا 1373 در مدرسۀ بزرگ‌سالان شهرستان سنندج یک سال قبل از شهادتش به پایان ‌رساند. او در کودکی پدرش را از دست داد و به‌عنوان تنها حامی مادرش از روستای شاه‌نشین به شهرستان سنندج مهاجرت کرد و وقفه‌ای در تحصیلات شهید ایجاد کرد. غلامحسین تک‌فرزند خانواده بود. در جوانی با خانم آمنه خداکرمی ازدواج کرد. که ثمرۀ زندگی‌اش سه پسر و دو دختر است.
در اوایل انقلاب در درمانگاه شهید قاضی به‌عنوان پرسنل سپاه و همکار همسر شهید زالی خدمت ‌کرد. آن‌ها از غلامحسین به‌عنوان مردی راست‌گو یاد می‌کنند.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی با تمام وجود از نظام نوپای انقلاب اسلامی دفاع کرد و در این راه سختی‌های زیادی را متحمل شد. با شکل‌گیری احزاب ضدانقلاب در کُردستان و با پاک‌سازی منطقه و استقرار رزمندگان اسلام با عشق و علاقه در بهار سال 1359 به جمع پیشمرگان مسلمان کُرد پیوست. لباس رزم به تن کرد و برای رویارویی با اشرار و دشمنان پلید حکومت اسلامی مسلح شد؛ او بارها تا مرز شهادت پیش رفت و در درگیری‌ها از خود رشادت‌ها و دلاوری‌ها به نمایش گذاشت.
غلامحسین شجاع و بی‌باک بود و در کمال شهامت و شجاعت به مصاف دشمن می‌رفت در حراست و نگهبانی از منطقه در کنار سایر رزمندگان سپاه اسلام مشارکت فعال داشت و در تقوای الهی و انجام فرایض دینی زبان زد خاص و عام بود.

پیشمرگه هایی برای خدا

شهید غلامحسین ولی زاده

فرزند: احمد
ولادت: 3/7/1335
شهادت: 23/6/1374
محل شهادت: محور شویشه شهرستان سنندج
نحوه شهادت: درگیری با ضدانقلاب
محل دفن: گلزار شهدای بهشت محمدی شهرستان سنندج

حمله کومله به منزل شهید

سال 1360 گروهک ضدانقلاب کومله به خانۀ غلامحسین در محلۀ حاجی‌آباد، بالاتر از مدرسۀ شهید کریمیان شهرستان سنندج حمله کردند درحالی‌که مادر و خالۀ مریض غلامحسین در خانه بودند آن‌ها تمام زندگی‌اش را تاراج و به آتش کشیدند.
سرانجام این پاسدار دلباختۀ انقلاب اسلامی پس از سال‌ها ایثار و ازخودگذشتگی در محور شویشه از توابع شهرستان سنندج هنگام درگیری با ضدانقلاب براثر اصابت گلوله به شهادت رسید و در بیکرانگی ابدیت به پرواز درآمد.

قوم مغول

آمنه خداکرمی همسر شهید غلامحسین ولی زاده از حمله مغولها به خانه اش می گوید:
ضدانقلاب، برای غلامحسین طرح های زیادی ریخته بود، دسیسه های فراوانی برای به شهادت رساندن او داشتند، اما چون خدا نمی خواست، موفق نشدند.
دریکی از این حمله ها، حدودهای ساعت یازدۀ شب، دربِ منزل را به صدا درآوردند. من، همراه خواهرم، در منزل بودم، پشت درب خانه رفتم، گفتم کیه؟ گفت: کومله، درب خانه را باز کنید.
خواهرم تا کلمۀ کومله را شنید، بیهوش شد، آنها هم مرتب دربِ خانه را می زدند، گفتم: من کلید دربِ خانه را گم کرده ام، کلید ندارم دربِ خانه را باز کنم. گفت: پس کلید را گم کرده ای! خوب خودمان باز می کنیم. دربِ خانه را شکستند، آمدند داخلِ حیاط، ما دربِ ورودی ساختمان را بسته بودیم، اولین نفری که رسید، شیشه را شکست، دربِ خانه را باز کرد و همه داخل شدند. دنبال غلامحسین می گشتند، اما او در پایگاه بود. تمام شیشه ها را شکستند. یک دست لباس پسرم را برداشتند و بُردند. یکی از آنها گفت: بگو مبارکه! چیزی نگفتم، کفش هایش را یکی دیگر از آنها پوشید، گفت: بگو مبارکه! من باز ساکت ماندم، حرکتِ آنها بیشتر به وحشی شبیه بود، در مورد مغول و تاتار مطالبی را شنیده بودم، اما وقتی این یاغی های بی سروپا را دیدم، به مغول ها رحمت فرستادم. همۀ خانه را به هم زدند، همه چیز را شکستند، حتی به دیوارهای خانه هم رحم نمی کردند، با لگد به آن می زدند، گچِ دیوار را می کندند، مات و مبهوت شده بودیم. پس از این بی حرمتی ها و دزدی هائی که از منزلِ ما کردند، رفتند بیرون. از آن جا رفته بودند منزل برادر غلامحسین (نجم الدین) او را به شهادت رسانده بودند. در آن هوای سرد، تا صبح در آن منزل که حتی یک شیشه اش هم سالم نمانده بود، لرزیدیم.

اصل حفظِ اسلام است

آمنه خداکرمی همسر شهید غلامحسین ولی زاده می گوید:
همسرم، مردِ خدا بود. همۀ کسانی که او را می شناختند، ویژگی اصلی و برتر ایشان را تقواپیشگیِ او می دانستند. انسانی اجتماعی، مردم دار، باایمان، معتقد و در عین حال مدافعِ دین بود.
مسلمانِ شناسنامه ای نبود، یا به تعبیری مسلمانِ عادتی و سُنتی نبود، به آن چه ایمان داشت، پایبند بود. با مظاهر فساد و فحشا به شدت مخالف بود، اهلِ امر به معروف بود، همه را از پلیدی ها و منکرات باز می داشت، این کارها را به عنوان تکلیفِ دینی انجام می داد.
یکی از توصیه های اصلی ایشان به فرزندانش این بود: مبادا از قرآن فاصله بگیرید، قرآن چراغ نجات در دنیا و قیامت است نماز را سبک نشمارید، سعی کنید همیشه از طریق نماز با خدا در ارتباط باشید تا خداوند هم، شما را فراموش نکند و پیوسته مورد عنایت او باشید. از صراطِ الهی منحرف نشوید، سعادت بشر در حرکت برمدار در این راه است. تحصیل کنید تا سربارِ جامعه نباشید و به هم نوعانِ خود خدمت کنید.

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین