به گزارش بولتن نیوز، گلاسر بنیان گذار نظریه انتخاب، در عصر بحران اجتماعی و از خود بیگانگی آمریکا فهمید که تمامی مشکلات مردم ناشی از کمرنگ شدن پیوند عاطفی بین آنهاست و معتقد بود تصمیم به ایجاد تغییر در خود به جای دیگران و عوامل بیرونی می تواند بهترین راه برای رسیدن به موفقیت باشد.
هدف این درمان کمک به مردم برای بازسازی ارتباطات ضعیف شده می باشد. او که فضای موجود در روانکاوی ناکارآمد می دانست به جای نگاه به گذشته و سرزنش دیگران (بر خلاف کاری قبول شده) ترجیح داد به افراد آموزش دهد مسئول رفتار خویش باشند. گلاسر احساس می کرد باید با مردم به درمان و کشف رفتارهای خود متعهد شوند و تغییراتی در تفکر و احساساتشان به وجود آورد اما صحبت درباره احساسات هدف اصلی این برنامه نبود!
او قصد داشت مراجعین تغییراتی در زندگی ایجاد کنند که کاملا در زندگی مفید باشند و در این راه هیچ بهانه ای را نمی پذیرفت اما هیچ تلاشی برای بدست گرفتن کنترل زندگی افراد نداشت بلکه بیشترین تلاش او در جهت ایستادن مراجعین روی پای خود بود.
این کارها تاثیر بسیاری روی مردم در بخش ها و شغل های متفاوتی از جمله معلم ها، مشاورهای مدرسه، مدیرها، اصلاح گران، مشاوران اعتیاد و بسیاری از افراد دیگر واقعیت درمانی را جذاب و مناسب با کار خود در میان جمعیتی آسیب دیده دانستند.
مبانی و اصول این روش درمانی در سال ۱۹۶۵ در کتاب واقعیت درمانی به صورت کامل و منظم منتشر شد تا با توجه به مفهوم واقعیت، مسئولیت و امور درست و نادرست در زندگی به رفع مشکلات کمک کند.
گلاسر معتقد است بخشی از نظریه اش در روش های قدیمی نیز وجود دارد اما با این حال یک راه کار جدید است اما برخی منتقدان نظریه او را چیزی جز مراجعه به عقل سلیم نمی دانند! در واقعیت درمانی توجه چندانی به بیماری ها روانی نمی شود بلکه گلسر می گوید افراد نه از یک بیماری روانی، که از شرایط انسانی و اجتماعی و جهانی رنج می برد.
همچنین این روش توجهی به گذشته ندارد و به جای تمرکز روی ذهن ناخودآگاه، بر روی زمان حال مراجعه کننده توجه کرده و تلاش می کند با قراردادن افراد در مسیر حل مسئله آینده ای بهتر برایشان رقم بزند. معمولا این سبک برای اینکه افراد متوجه شوند واقعا چه چیزی از زندگی می خواهند و در حال حاضر چگونه می توانند برای رسیدن به آن گام بردارند مفید است.
واقعیت درمانی چیست؟
واقعیت درمانی شامل دو هسته اصلی مسئولیت و انتخاب می باشد و همانطور که متوجه شدید بر زمان حال توجه دارد و بر روی خودآگاهی تمرکز می کند.
بیماری در این روش واکنشی برای فرار از مسئولیت ها در نظر گرفته می شود و برای بالا وسیع تر کردن دید جهت تغییر به کار گرفته می شود. اهدافی که در نتیجه واقعیت درمانی بدست می آیند عبارتند از: ۱. تبدیل سبک زندگی زجرآور به لذت بخش و ۲. جایگزینی انتخاب های مفید به جای انتخاب های ناموثر
همچنین همانطور که متوجه شدید تئوری انتخاب نیز در واقعیت درمانی اهمیت ویژه ای دارد؛ این تئوری فلسفه کنترل بیرونی را به چالش کشیده و به مسئولیت اهمیت می دهد. گلاسر این تئوری و واقعیت درمانی را در واقع کنترل درونی نامد و نقطه مقابل آن یعنی «روانشناسی» در رابطه با کنترل بیرونی است که در آن منشا تمام رفتارها و طرز فکر ما محرک های بیرونی است، ما و دیگران قادریم باورهایی را برای یکدیگر تعیین کنیم یا مجبوریم از قواعد و قوانین دیگری پیروی کنیم.
اگر کمی دقت کنید ممکن است بسیاری از ما در تلاش برای کنترل بیرونی باشیم یا در معرض آن قرار بگیریم اما در این تئوری باید به اصول زیر پایبند باشید:
۱. تنها کسی که می توانیم کنترل کنیم یا تغییر دهیم خودمان هستیم
۲. تنها تاثیری که می توانیم روی دیگران بگذاریم مطلع کردن آنهاست
۳. همه اختلال های ریشه دار و پایدار روان شناختی به مشکلات ارتباطی وابسته هستند.
۴. همواره بخشی از زندگی مارا روابط تشکیل می دهد و وجود یک رابطه مشکل دار تاثیرات زیادی دارد.
۵. اگرچه گذشته تاثیر زیادی بر روی وضعیت حال دارد اما تعیین کننده احساسات زمان حال نبوده و ما می توانیم همیشه نیازهای بنیادین خود را به طور مناسبی بدست آورده و برای ارضای آنها در آینده برنامه ریزی کنیم.
۶. هر انسانی تصوری از یک جهان کیفی خاص دارد که با درک آن از محیط و انتظاراتش شکل گرفته و به عنوان جهان مطلوب شناخته می شود
۷. تمام آنچه که ما انجام می دهیم یک رفتار یا واکنش است
۸. همه رفتارهای ما از چهار بخش مختلف یعنی فکر، احساس، فیزیولوژی (کارکرد بدن یا احساسات جسمی) و عمل تشکیل شده اند
۹. از آنجایی ما بر روی دو مولفه فکر و عمل به صورت مستقیم و دیگر مولفه ها به طور غیر مستقیم کنترل داریم پس می توانیم رفتار خود را کنترل کنیم
۱۰. همه رفتارهای انسانی به وسیله فعل و اسم های خاصی نام گذاری شده اند و قابل شناسایی هستند. برای مثال افسردگی اسم و افسردگی گرفتن فعل یا ترس اسم و ترسیدن فعل می باشد
در این تئوری مشکلات روانی به دلیل عدم ارضای نیازها به وجود می آیند؛ گلاسر معتقد بود اگر رفتارهای ما به جای کنترل توسط نیازهای درونی با عوامل محیطی یا بیرونی هدایت شود باعث تجربه مشکلات و نارضایتی های روانی بسیاری می شویم اما در صورت تامین تمامی این نیازها زندگی می تواند لذت بخش تر باشد:
۱. نیاز به عشق و تعلق خاطر
۲. نیاز به بقا یا نیازهای اولیه مانند خوراک و سرپناه
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com