به گزارش بولتن نیوز به نقل از وطن امروز،یونس مولایی: بخشی از عیار هر جریان حاکم در عرصه حکمرانی را میتوان در پیامهای ارسالی آن به محیط داخلی و خارجی پیدا کرد، به عبارت دیگر فارغ از آنکه یک دولت، حزب یا جریان سیاسی در عرصه اجرایی چه میزان از توانمندی را دارا باشد، مدیریت فضای روانی به عنوان بخشی از آزمون کارآمدی آن به حساب میآید.
واقعیت امر آن است که در طول بیش از 7 سالی که از عمر دولت حسن روحانی میگذرد، عمده قضاوتها پیرامون عملکرد این دولت به عرصه اجرا محدود شده است و چه جناح موافق و چه جناح منتقد دولت در تمام این سالها مواضع خود پیرامون دولت را بیشتر بر مبنای عملکرد اجرایی دولت تنظیم کردهاند. در چنین فضایی ماههای پایانی دولت در شرایطی در حال طی شدن است که زنجیره پیامهای غلطی که از سوی دولتمردان مخابره میشود ادامه دارد.
آغاز به کار دولت حسن روحانی در سال92 مصادف با شرایط ویژهای بود. تشدید تحریمها علیه کشورمان و ملموس شدن نتایج آن بر وضعیت اقتصادی، شرایطی را برای او فراهم کرد تا با تعریف شخصیت خود در قالب نمادی از مذاکره با آمریکا، وعده رفع تحریمهای اقتصادی را به عنوان مرکز ثقل شعارهای خود مطرح کند، تا جایی که جمله مشهور او در مناظره انتخاباتی سال92 مبنی بر چرخش همزمان چرخ سانتریفیوژ و چرخ زندگی مردم به عنوان یکی از عوامل پیروزی او در انتخابات شناخته شد. بر این مبنا هرگونه قضاوتی پیرامون عملکرد اجرایی حسن روحانی پیش و بیش از هر چیز باید بر مبنای این شعار صورت گیرد. دولت او مولود شرایط تحریمهایی بود که وعده رفع آنها را داده بود، پس باقی ماندن تحریمها، و تشدید آن (آنچنان که خود مقامات دولتی نیز به آن اقرار میکنند) دلیلی بر شکست ایده اجرایی دولت روحانی در عرصه عمل است، چرا که دولتی که با وعده رفع تحریمها متولد شده است اجازه آن را ندارد که در مقام پاسخگویی وجود تحریمها را به عنوان مانع محقق شدن اهدافش به حساب آورد.
با این حال بخش انکارناپذیری از سیستم عامل مدیریتی دولت که باعث رسیدن به این نقطه (چه در بخش داخلی و چه در بخش خارجی) شده را باید در پیامهایی دانست که روحانی و دولتمردان او در برهههای مختلف مخابره کردهاند. روحانی در شرایطی زمام امور اجرایی کشور را سال92 در دست گرفت که تمام ایدههای اجرایی او حول محور توافق با آمریکا شکل گرفته بود؛ مسالهای که هرچند از نخستین روزهای آغاز به کار دولت یازدهم توسط منتقدان دولت به روحانی گوشزد شد اما در عرصه اجرا نیز به بدترین شکل ممکن پیگیری شد. مساله ساده بود! دولت تمام نقشههایش برای اصلاح وضعیت موجود را به انعقاد یک توافق خارجی گره زده بود که بدون محقق شدن آن هیچ توان و نقشهای برای برونرفت از مشکلات نداشت، با این حال همه چیز به این نقطه ختم نمیشد و آغاز بحران تازه زمانی رخ داد که دولت توانایی پنهان کردن عجز خود از مدیریت کشور در شرایط غیرتحریمی را نداشت. از این رو روحانی که با تبدیل کردن تحریمها به متغیر اصلی تمام مشکلات صحنه انتخابات را گذرانده بود، با آغاز دولتش نیز این رویه را ادامه داد. سخنرانی مشهور او در نسبتسازی میان «برجام» و «حل مشکل آب آشامیدنی مردم» یا طرح ادعای «خالی بودن خزانه» در کنار دهها مورد مشابه دیگر تنها یک پیام را به طرف خارجی ارسال میکرد و آن هم این بود که دولت در موقعیتی اضطراری قرار دارد و ادامه حیاتش پیوندخورده با اخذ رضایت طرف غربی برای تن دادن به یک توافق فوری است. این مساله تا جایی پیش رفت که سال 93 در مهمترین روزهای مذاکرات هستهای زمانی که طرف مقابل برای وادار کردن کشورمان به عقبنشینی از تئوری «عدم توافق بهتر از توافق بد است» استفاده میکرد، به ناگاه کمپینی از سوی تعدادی از هنرمندان کشور با پیشنهاد وزارت امور خارجه شکل گرفت که شعار وارونه و صدالبته انفعالی «هیچ توافقی بدتر از عدم توافق نیست» را بر پیشانی خود داشت. کمی بعد ظریف وجه دیگری از این شعار را معنی کرد که میگفت «هر توافقی بهتر از عدم توافق است».
مخابره پیامهایی از این دست و قانع کردن طرف غربی به این نکته که دولت ایران نیاز اضطراری به توافق دارد، نتیجه نهایی خود را در برجام و ضعفهای بیشمارش عیان کرد؛ ضعفهایی که نهایتا از دستاورد «تقریبا هیچ» دوران اوباما به «خروج» ترامپ از آن منتهی شد.
پیوند هویتی میان دولت و وجود برجامی بیخاصیتشده مانع از آن شد که روحانی حتی پس از خروج ترامپ از برجام نیز تغییری در پیامهای خود بدهد. او ابتدا در شرایطی که همگان منتظر مشاهده واکنش ایران بودند، خروج آمریکا از برجام را خروج یک مزاحم خواند! و پس از آن نیز در مواجهه با هر ضعفی همه چیز را به ممات برجام ارتباط میداد. مواضع روحانی ۲ پیام بیشتر نداشت:
1- خروج آمریکا و بیخاصیت شدن برجام هیچ تغییری در رفتار ایران ایجاد نمیکند و ایران کماکان به همه تعهداتی که داده است عمل میکند! (به معنای دیگر ایران اگر به حق خود نرسیده اما از وظایفش چشمپوشی نمیکند!)
2- ایران هیچ راهکاری در روزگار پسابرجامی ندارد.
مخابره همین ۲ پیام برای طرف مقابل کافی بود تا با خیال راحت به تماشای وضعیتی بنشیند که مطلوب آن بود، ایران هستهای محدود شده بود و در ازای آن تحریمهای پیش از محدودسازی را نیز تجربه میکرد.
در چنین شرایطی سخنان رئیسجمهور مبنی بر اینکه «هرچه لعن و نفرین دارید به کاخ سفید بفرستید»، برخلاف ظاهر استکبارستیزانه خود تنها واجد یک پیام بود و آن هم موفقیت آمریکا در خراب کردن وضعیت روزمره ایرانیان.
با این حال ماههای پایانی عمر دولت با سومین رئیسجمهور آمریکا همزمان شد تا روحانی پس از اوباما و ترامپ، این بار عرصه مدیریت خود را در برابر جو بایدن دموکرات ببیند. برخلاف تصورات خوشبینانهای که در سالهای اخیر شکل گرفته و فرض را بر این گذاشته بود که دولت با اخذ تجربههای پرهزینه از تعامل با آمریکا رویهای جدید را در پیش میگیرد اما مواضع روحانی و ظریف و پیامهایی که از نخستین روز پیروزی بایدن به طرف آمریکایی مخابره کردند، همه نشان از تکرار یک مسیر طی شده میداد. آنها از سویی به جای متهم کردن دولت آمریکا، مجددا همه چیز را به یک رئیسجمهور تقلیل دادند و ابراز امیدواری کردند رئیسجمهور جدید مسیری متفاوت را طی کند و از سوی دیگر مجدد با طرح این پیام که ایران نیاز اضطراری به بازگشت آمریکا به برجام دارد باعث شدند طرف آمریکایی خود را در جایگاه برتر بیابد. در چنین موقعیتی اما آنچه بیش از همه به چشم آمد سنخ مواجهه دولت با مصوبه مجلس شورای اسلامی بود. قانونی که در عمل میتوانست با ضربالاجل تعیین کردن برای طرف مقابل دست دولت کشورمان را برای فشار آوردن به آمریکا باز کند با صراحت هر چه تمامتر از سوی مقامات دولتی و در راس آنها رئیسجمهور مورد حمله قرار گرفت. روحانی در بخشی از سخنان خود در نشست خبری روز دوشنبه با بیان اینکه «دولت این قانون را مفید نمیداند و قبل از اینکه به تصویب نهایی برسد من نظرم را صریحا اعلام کردم، البته این نظر شخص من نیست و در دولت اتفاق آرا وجود دارد و دولت به اتفاق آرا این قانون را برای کشور مفید نمیداند»، عملا نشان داد تمایل به ارسال پیامهای پیشین خود به طرف آمریکایی دارد؛ پیامهایی که پیشاپیش میتوان جوابهای آن را با نگاهی گذرا به گذشته پیدا کرد.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com