کد خبر: ۶۹۶۶۲۴
تاریخ انتشار:
ترورها و ضربات نقطه‌ای ادامه خواهد یافت

جنگ نخواهد شد؛ اما مقابله به مثل نکنیم

کسانی که مسائل آمریکا را دنبال می‌کنند، نیک می‌دانند آنچه رژیم آمریکا در حوزه روابط خارجی‌اش انجام می‌دهد یا به اجرا در می‌آورد، نظریات و خط مشی‌ها..

جنگ نخواهد شد؛ اما مقابله به مثل نکنیمگروه سیاسی- سید یاسر جبرائیلی، عضو هیئت علمی گروه اقتصاد پژوهشکده حکمت و ‏محقق اقتصاد سیاسی نوشت: کسانی که مسائل آمریکا را دنبال می‌کنند، نیک می‌دانند آنچه رژیم آمریکا در حوزه روابط خارجی‌اش انجام می‌دهد یا به اجرا در می‌آورد، نظریات و خط مشی‌هایی است که ابتدا در تعدادی اندیشکده امنیتی شناخته شده تدوین می‌شود. مورد مشهور و متاخر که به ایران ارتباط پیدا می‌کند نیز، تدوین بخش‌هایی اساسی از متن برجام توسط اندیشکده ICG چهارده ماه پیش از توافق است که حتی برای جانمایی سانتریفیوژها در سالن B نطنز نیز برنامه‌ریزی کرده بود و این موارد عینا در برجام آمد.

به گزارش بولتن نیوز، این ایام بخصوص پس از ترور شهید فخری‌زاده، پرسش‌هایی مطرح است که آیا این ترور صرفا توسط موساد انجام شده یا در ادامه پروژه‌ای است که با ترور حاج قاسم آغاز شد و لذا نباید از نقش رژیم آمریکا در این ماجرا چشم پوشید؟ یا اینکه آیا آمریکا دست به حمله نظامی علیه ایران خواهد زد یا خیر؟

با مروری بر ادبیات اندیشکده‌های امنیتی آمریکا و تجارب کسب شده از دولت بوش به این سو، می‌توان به پاسخ‌های روشنی به این سوالات رسید.

نکته اول درباره حمله نظامی است. راقم این سطور معتقد است آمریکا در دوره جرج بوش بیش از هر زمان دیگری به حمله نظامی به ایران فکر می‌کرد و حتی برای آن برنامه‌ریزی‌های اولیه را نیز انجام داده بود. اما برگزاری مانور "چالش هزاره" در سال ۲۰۰۲ با هزینه گزاف ۲۵۰ میلیون دلار برای شبیه‌سازی حمله به ایران و شکست مفتضحانه این مانور - که مرگ ۲۰هزار نیروی آمریکایی طی درگیری واقعی برآورد شد- دولت بوش را از حمله منصرف ساخت.

در دوره باراک اوباما، برآورد حاکمیت آمریکا این بود که به دلایل متعدد، این رژیم امکان حمله نظامی علیه ایران را ندارد و باید به دنبال ابزاهای جایگزین برای ضربه‌زدن به ایران باشد. آنچه در سال ۲۰۱۶ در گزارش موسسه رند تحت عنوان "قدرت اعمال فشار" آمد و تحریم مالی را جایگزین حمله نظامی خواند، در واقع تجربه دولت اوباما را تبدیل به یک نظریه تهاجم غیرسخت کرد تا در دولت ترامپ نیز تداوم یابد.

از اوایل دوره ترامپ، مفهومی در ادبیات اندیشکده‌های امنیتی آمریکا پردازش شد که برخی آن را Measures Short of War یا اقداماتی پایین‌تر از آستانه جنگ خواندند و برخی دیگر Gray Zone Strategy یا استراتژی منطقه خاکستری. مراد از این مفهوم این بود که سه کشور ایران، چین و روسیه در حال وارد آوردن آسیب‌هایی به منافع آمریکا هستند که پایین تر از آستانه لازم برای آغاز یک جنگ تمام عیار (All-out War) توسط واشنگتن است. اما چون آمریکا سیاستش این است که یا دست به حمله نظامی بزند، یا از درگیری پرهیز کند، در برابر این ضربات منفعل شده است. لذا پیشنهاد کردند که واشنگتن شان و شئون ابرقدرتی را کنار بگذارد و دست به ترور و خرابکاری و ضربات نقطه‌ای بزند؛ یعنی یک جنگ نامتقارن علیه ایران آغاز کند. پس از شهادت حاج قاسم، یکی از این اندیشکده‌ها این ترور را در چارچوب این سیاست جدید، یک عملیات موفق ارزیابی کرد و توصیه به تدام آن نمود.

در یک جمع‌بندی باید گفت آمریکا به هیچ وجه توان و امکان حمله نظامی به ایران را ندارد و حتی به آن فکر هم نمی‌کند. اما وارد یک جنگ نامتقارن علیه ایران شده و ترورها و خرابکاری‌هایی که از خط آستانه ایران برای آغاز یک جنگ نگذرد، قطعا ادامه خواهد داد. در این بازی، طبیعی است که از جریان عبری-عربی همسو نیز استفاده شود. لذا باید گفت ترور شهید فخری زاده چه توسط عوامل موساد صورت گرفته باشد چه توسط منافقین و چه توسط سرویس‌های عربی، باید آن را در چارچوب استراتژی کلان آمریکا برای جنگ نامتقارن با ایران دید. فلذا هرچند به تعبیر سید حسن نصرالله حتما سر امثال ترامپ و نتانیاهو به اندازه بند کفش حاج قاسم و شهید فخری‌زاده ارزش ندارند، اما اگر ما دست به اقدامات متقابلی که از نظر عرف بین‌المللی هم‌سطح شناخته می‌شوند، نزنیم، باید منتظر ادامه تروها و خرابکاری‌ها و بلکه افزایش پلکانی آنها از نظر حجم و اهمیت باشیم‌.

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین