گروه دین و اندیشه - حجه الاسلام والمسلمين عليرضا توحيدلو در یادداشتی نوشت:هشتمين خورشيد فروزان آسمان امامت، حضرت «علي بن موسي الرضا علیه آلاف تحیه و الثناء » طبق قول مشهور در يازدهم ذي القعده سال ١۴٨ هـ ق. در شهر مدينه ديده به جهان گشود.
به گزارش بولتن نیوز،مادر بزرگوار ايشان به اسامي متعددي خوانده ميشدند. من جمله سَکَن نُوبیه، أرویٰ، سمانه، تَکتَم و خَیزُران، نجمه خاتون، طاهره و شَقْراء و ام البنين. دوره ولادت، كودكي، نوجواني و جواني امام رضا(علیهالسلام)در شهر مدينه سپري شد. در خصوص ولادت اين امام بزرگوار روايتي از نجمه خاتون مادر آن حضرت در كتب تاريخي بيان شده است. ايشان ميفرمايد: » بعد از اينكه فرزندم علي متولد شد، دو دست خويش را به زمين گذارده بود و در حالي كه سرش را به سوي آسمان بلند كرده بود لبهاي مباركش را تكان ميداد. گويي با خداي خويش سخني داشت. پدرش امام موسي كاظم (علیهالسلام) نوزاد را در آغوش گرفت و به من گفت: اي نجمه اين كرامت الهي بر تو مبارک باشد. سپس حضرت در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه گفتند. و با آب فرات كام آن حضرت را برداشته و سپس فرزند را به من برگرداندند. علي بن موسي الرضا (علیه آلاف تحیه و الثناء) همانند ساير ائمه طاهرين از همان دوران كودكي رشد و كمال عقلي و اخلاقي فوق العادهاي داشت. پدرش از خود علاقه و اشتياق فراواني نسبت به او نشان ميداد و علوم و معارف و اسرار امامت را به وي تعليم ميداد و در تربيت فرزند خويش ميكوشيد. امام موسي كاظم(علیهالسلام) براي آنكه شيعيان پس از شهادتش سرگردان و حيران نگردند، مقام شامخ امامت فرزندش علي را به اصحاب نزديک و شيعيان خاص و مورد اعتماد گوشزد ميفرمود. مفضل بن عمر ميگويد: خدمت امام موسي بن جعفر(علیهالسلام) مشرف شدم در حالي كه فرزندش علي بن موسي الرضا(علیه آلاف تحیه و الثناء) را در دامنش نشانده بود و ميبوسيد عرض كردم: فدايت گردم با مشاهده سيماي اين كودک علاقه و ارادتي برايش در قلبم ريشه دوانيد، كه نظير آن براي احدي جز شما در دلم قرار نگرفته است. حضرت فرمود: نسبت او به من همچون نسبت من به پدرم ميباشد. عرض كردم. آيا پس از شما او صاحب امر و حجت خدا بر روي زمين است؟ فرمود: آري هر كسي از او پيروي كند رستگار گردد و هر كسي از فرمانش سرپيچي نمايد كافر ميگردد.« آري حضرت امام رضا(علیه آلاف تحیه و الثناء) در پرتو تعاليم سازنده و رشد دهنده پدر بزرگوارش نشو و نما نمود. و علوم و فضائل و مكارمي كه آن حضرت از پدران ارجمندش به ارث برده بود، از او دريافت نمود و به همين جهت شايستگي مقام امامت را به دست آورد. دوران كودكي و نوجواني و جواني امام رضا(علیهالسلام) مصادف بود با خلافت تعدادي از خلفاي عباسي.
هنگام ولادت امام رضا(علیهالسلام)
منصور دوانيقي، خليفة عباسي، در اوج قدرت و سلطه بود، منصور براي تثبيت پايه هاي حكومت خويش عدة زيادي را به قتل رساند. پس از حكومت ظالمانه منصور پسرش مهدي عباسي روي كار آمد هر چند او در ابتدا به قتل و آزار و شكنجه دست نزد، اما پس از
مدتي برنامه هاي ضد اسلامي خويش را همانند پدرش آغاز كرد.
حضرت امام رضا(علیهالسلام) در اين زمان دوران نوجواني خويش را سپري ميكرد. حاكم عباسي به فرماندار خويش در مدينه دستور داد امام موسي كاظم(علیهالسلام) را به بغداد مركز حكومت اعزام نمايد. اين مسئله قطعاً باعث حزن و اندوه امام رضا(علیه آلاف تحیه و الثناء) شد. امام موسي كاظم(علیهالسلام) به فرزندش اطمينان داد كه در اين سفر هيچ گونه خطري ايشان را تهديد نميكند و به زودي به مدينه باز خواهند گشت. مهدي عباسي پس از مدتي امام را به مدينه بازگرداند. طولي نكشيد كه مهدي عباسي به هلاكت رسيد.
سپس هادي عباسي به حكومت رسيد سال ١۶٩ هـ ( در همين زمان بود كه حسين بن علي صاحب فخ قيام كرد. در اين قيام كه در حوالي مدينه اتفاق افتاد رهبر قيام به شهادت رسيد و عدة كثيري از علويان به اسارت در آمدند و سپس به شهادت رسيدند. با مرگ هادي عباسي برادرش هارون به حكومت رسيد. هارون پس از مدتي امام هفتم را به مركز خلافت جلب نمود و آن حضرت را بعد از چندين سال كه زنداني كرد به شهادت رساند. حضرت رضا(علیه آلاف تحیة و الثناء) با اندوه و تالم اين رويدادهاي دردناک را كه بسياري از افراد خانواده و بني اعمام او را به كام خود كشيده بود، مشاهده كرد. تا اينكه در ٢۵ رجب سال ١٨٣ هـ پدر بزرگوارش در سن ۵۵ سالگي به شهادت رسيد. در اين زمان امام رضا(علیه آلاف تحیة و الثناء)
٣۵ ساله بودند. و امامت آن حضرت از همين زمان آغاز شد.
کرامات امام رئوف (علیه آلاف تحیة و الثناء) در مسیر ایران
حضور آن حضرت به ایران سرشار از کرامت ولطف بود برای ایرانیان ؛ چراکه پس از حضور امام مردم ایران با علوم اهل بیت(ع) بیشتر مانوس و آشنا شدند وامامت اهل بیت(ع) را از نزدیک حس نمودند وعلاقه آنان به اسلام بیش از بیش شد؛
این کرامت بزرگ معنوی بود که آثار و برکات آن همچنان ادامه دارد و خواهد داشت تا قیامت؛
از امام رضا(علیه آلاف تحیة و الثناء) در طول سفرش به ايران در منازل مختلف كرامات و معجزاتي مشاهده شده
از خدیجه دختر حمدان نقل شده است که گوید: وقتی حضرت در نیشابور در محله غزو به خانه ما وارد شد، در کنار خانه درخت بادامی کاشت. آن درخت روئید و بزرگ شد و در همان سال میوه داد و مردم خبردار شدند و از میوهاش برای شفای مریضها میبردند. هر که به دردی مبتلا میشد برای تبرک و شفا از آن میخورد و سلامتی خود را باز می یافت. هر که چشمش درد میگرفت، از میوه آن به چشم میمالید صحت می یافت و زن آبستن که زائیدنش دشوار میشد از آن میخورد به آسانی وضع حمل میکرد. برای قولنج حیوانات چوب آن را به شکم آنها میمالیدند خوب میشد. پس از مدتی درخت خشک شد، جدّ من حمدان شاخههای آن درخت را برید و کور شد. پسرش عمرو آن را از بیخ کند، تمام مالش که هفتاد الی هشتاد هزار درهم بود. از بین رفت...(١)
شیخ صدوق روایت کرده چون امام رضا(ع) داخل نیشابور شد در محلهای فرود آمد که او را «فوزا» میگفتند و آنجا حمامی بنا نمود و آن حمام امروز به «گرمابه رضا» معروف است و نیز در آنجا چشمهای بود که آبش کم شده بود، حضرت کسی را برای تعمیر آن گماشت، تا اینکه آب آن چشمه بسیار شد و در بیرون دروازه حوضی ساخت که چند پله پایین میرفت، حضرت داخل آن حوض شد و غسل کرد و بیرون آمد و بر پشت آن نماز گزارد و مردم میآمدند به آن حوض و غسل میکردند و از آب آن میآشامیدند و در آنجا دعا میخواندند و حوائج خود را از خدا میخواستند و حوائج آنها روا میشد و آن چشمه را «عین کهلان» مینامند و مردم تا به امروز به آن چشمه میآیند.(٢)
شیخ صدوق و ابن شهر آشوب از ابوصلت روایت کردهاند که چون امام رضا(ع) به ده سرخ رسید، گفتند: یا ابن رسول الله ظهر شده است، نماز نمیخوانید؟ حضرت پیاده شد و فرمود: آب بیاورید، گفتند: آب نداریم، پس با دست مبارک خود خاک زمین را کنار زد، چشمهای جوشید حضرت و همراهانش وضو گرفتند و اثرش هنوز باقی است و چون به سناباد رسید پشت مبارک خود را به کوهی گذاشت که دیگها را از آن میتراشند و گفت: خدایا! نفع ببخش به این کوه و برکت ده در هر چه در ظرفی گذارند که از این کوه تراشند و فرمود که برایش دیگها از سنگ تراشیدند و فرمود که غذایش را نپزند مگر در آن دیگها. پس از آن روز مردم دیگها و ظرفها از آن تراشیدند و برکت یافتند.(٣)
از ابوهاشم جعفری نقل کردهاند که گفت: وقتی رجاء بن ابی ضحاک، امام رضا(علیه آلاف تحیة و الثناء) را از طریق اهواز به سمت خراسان میبرد، چون خبر تشریف فرمایی امام به من رسید، خودم را به اهواز رساندم و خدمت حضرت شرفیاب شدم، آن موقع زمان اوج گرمای تابستان بود و ایشان نیز بیمار بودند. آن حضرت به من فرمودند: طبیبی برای ما بیاور! حرکت کرده و طبیبی حاذق را به خدمتشان آوردم، امام گیاهی را برای طبیبی توصیف کرد، طبیب از آن همه اطلاعات امام متعجب شد و گفت: هیچ کس را جز شما سراغ ندارم که این گیاه را بشناسد، امام فرمود: پس نیشکر تهیه کن، طبیب گفت: یافتن نیشکر در این فصل از آنچه در ابتدا نام بردید دشوارتر است چرا که در این وقت سال نیشکر یافت نمیشود، امام رضا(علیهالسلام) فرمود: هر دو در سرزمین شما و در همین زمان موجود است، آن گاه امام رضا(علیه آلاف تحیة و الثناء) به من اشاره کرد و فرمود: ابوهاشم با او همراه شو و به آن سوی آب بروید ، پس خرمنی انباشته مییابید به سوی آن بروید مردی سیاه را خواهید دید، از او محل روییدن نیشکر و آن گیاه را بپرسید. ابوهاشم میگوید: من با آن طبیب به همان نشانی که امام رضا(علیه آلاف تحیة و الثناء) فرموده بودند رفتیم، سپس آن گیاه و نیشکر را تهیه کرده و به خدمت آن حضرت آوردیم، طبیب که از آن همه اطلاعات و علم غیب آن حضرت شگفت زده شده بود از من پرسید این مرد کیست؟... چون خبر این واقعه و کرامت امام به گوش رجاء بن ضحاک رسید او فوراً به یاران خود دستور داد امام را حرکت دهند.(۴)
و نیز ابوالحسن صائع از عمویش نقل میکند که گفت: با حضرت رضا(علیه آلاف تحیة و الثناء) به خراسان میرفتیم و چون به اهواز رسیدیم، امام به مردم اهواز فرمود: نیشکری برای من تهیه کنید، بعضی از بیخردان آنجا گفتند: این اعرابی و بادیه نشین است، نمیداند که نیشکر در فصل تابستان پیدا نمیشود، عرض کردند: سرور ما! این فصل نیشکر پیدا نمیشود، حضرت فرمود: جستجو کنید، مییابید، اسحاق بن ابراهیم گفت: به خدا، سرور من چیز غیر موجود نخواست، به همه اطراف فرستادند؛ رعایای اسحاق آمده و گفتند: ما مختصری داریم برای بذر گذاشتهایم که بکاریم.(۵)
از عبدالرحمان معروف به صفوانی نقل کردهاند که گفت: قافلهای از خراسان به کرمان میرفت دزدان، راه آنها را بستند و یکی از آنها را به ثروتمندی متهم کرده و گرفتند و مدتی شکنجه دادند تا اینکه مالی بدهد و خود را آزاد کند، او را در برف نگه داشتند و دهنش را از برف پر کردند تا اینکه یکی از زنان دزدان به وی رحم کرده و آزادش کرد او فرار کرد ولی زبان و دهانش فاسد شد به طوری که قدرت حرف زدن نداشت. به خراسان آمد و شنید که امام رضا(علیه آلاف تحیة و الثناء) در نیشابور است، پس در خواب دید گویا کسی به او میگوید: پسر رسول خدا(ص) وارد خراسان شده علت خود را از او بپرس...، پس آن مرد از خواب بیدار شد و فکر نکرد در آن خوابی که دیده بود، تا اینکه به دروازه نیشابور رسید. به او گفتند: امام رضا(ع) از نیشابور کوچ کرده است و در رباط سعد است. در خاطر مرد افتاد که نزد آن حضرت رود و حکایت خود را به ایشان بگوید، شاید که نفع بخشد، پس به رباط سعد آمد و به آن حضرت داخل شد و قضیه را گفت؛ و از حضرت رضا(علیه آلاف تحیة و الثناء) خواست که دوایی تعلیم دهد، که از آن سود برد، امام فرمود: آنچه در خواب گفتم، و تعلیم کردم، انجام بده، آن مرد می گوید: به دستور حضرت رضا(علیه آلاف تحیة و الثناء)عمل کردم و عافیت یافتم.(۶)
از احمد بن محمد ابی نصر نقل کردهاند که گفت: وقتی امام رضا(علیه آلاف تحیة و الثناء) را به خراسان میبردند به قادسیه که رسیدند، آن حضرت را وارد کوفه نکردند، بلکه از راه بیابان به بصره بردند، حضرت قرآنی برای من فرستاد، چون باز کردم سوره بینه آمد، دیدم طولانی تر و بیشتر از سورهای است که در سایر قرآنها است، مقداری از آن را حفظ کردم، مسافری با دستمال و مهر و گلی وارد شد و گفت: قرآن را بیاور، آن را در دستمال گذاشت و گل بر آن نهاد و مهرش کرد و برد، بعد از آن هر چه حفظ کرده بودم از یادم رفت، و هر چه کوشیدم یک کلمه از آن هم یادم نیامد.(٧)
از علی بن احمد وشا نقل کردهاند که گفت: از کوفه به خراسان میرفتم، دخترم به من گفت: پدر این حلّه را بگیر و بفروش و از پولش یک فیروزه برای من بخر، حله را گرفتم و داخل یکی از لباسها گذاشتم، چون وارد مرو شدم در کاروانسرایی منزل کردم، دیدم غلامان علی بن موسی الرضا(ع) آمدند، و گفتند: حلهای میخواهیم، غلامی مرده در آن دفن کنیم، گفتم که من حلّه ندارم، رفتند و دوباره برگشتند، گفتند که مولای ما سلام میرساند و میفرماید: در فلان چمدان و داخل لباس حلهای داری که دخترت داده و گفته: از پولش برایم فیروزهای بخر، این پول حله است. پس من حلّه را به آنها دادم.(٨)
از دیگر کرامات آن حضرت اینکه نقل شده:
در خراسان زنی به نام زینب ادعا کرد که من از نسل فاطمه زهرا (سلام الله علیها ) هستم، وقتی گفته این زن به امام رضا(ع) رسید، حضرت فرمود: هر که به حقیقت از نسل علی(ع) و فاطمه(س) باشد گوشتش بر درندگان حرام است، تا اینکه مجلسی در حضور مأمون و مردم تشکیل شد، امام به آن زن فرمود: اگر در ادعای خود صادق هستی به میان درندگان برو، آن زن به امام رضا (علیهالسلام) فرمود: تو خودت نزد آنها برو اگر راست میگویی که آنها به تو آسیبی نمیرسانند.
امام رضا(علیه آلاف تحیة و الثناء) دیگر با آن زن سخن نگفت و برخاست و به طرف قفس درندگان رفت تا اینکه حضرت رضا(علیه السلام) داخل قفس شد، همه درندگان روی دم نشستند، حضرت رضا(علیه آلاف تحیة و الثناء) نزدیک رفت و دست به سر و صورت آنان کشید، در این هنگام همه مردم و ناظران با تعجب به حضرت رضا(علیهالسلام) نگاه می کردند. سپس حضرت از داخل قفس بیرون آمدند، و بعد آن زن را وارد قفس درندگان کردند و او طعمه درندگان شد.(٩)
هر چند حال و روز زمین و زمان بد است
یک تکه از بهشت در آغوش مشهد است
حتی اگر به آخر خط هم رسیده ای
آنجا برای عشق شروعی مجدد است...
معجزه ای از امام رضا(علیه آلاف تحیة و الثناء)
ابوعلي معاذي، از ابوالحسن هروي روايت ميکند که گفت: مردي از اهالي بلخ با غلامش به زيارت حضرت علي بن موسي الرضا(علیه آلاف تحیة و الثناء) آمدند، و هر دو مشغول زيارت شدند؛ سپس، مرد به بالاي سر حضرت و غلام به سمت پايين پا رفته، مشغول نماز شدند. چون نماز تمام شد، به سجده رفتند و سجده شان بسيار طولاني شد. مرد از سجده سر برداشته، غلام خود را در حال سجده ديد. او را صدا زد. غلام از سجده سر برداشت و گفت: لبيک آقای من چه ميفرمايی؟گفت: ميخواهی تو را آزاد کنم؟ آيا در سجده ات همين را از خدا خواستی؟ غلام گفت: بلی.
مرد گفت: تو را در راه خدا آزاد کردم، و آن کنيزی که در بلخ دارم را نيز آزاد، و براي خشنودی خدا،
به ازدواج تو در آوردم و مهريه اش را فلان مبلغ از جانب تو بر ذمه گرفتم، و فلان ملک را که در فلان محل دارم برای شما دو تن و فرزندان تان نسل اندر نسل وقف کردم، و اين امام را شاهد ميگيرم.
غلام شروع به گريستن کرد و سوگند خورد و گفت: به خداوند بزرگ و اين امام بزرگوار سوگند که من در سجدهام چيزی جز اينها، از خدا نخواسته بودم، و اکنون سرعت اجابت دعا را دريافتم.(١٠)
عظمت زيارتگاه مقدس
محمد بن احمد ابوالفضل نيشابوري رضي الله عنه ميگويد: «از حاکم رازي، دوست ابوجعفر عتبي شنيدم که گفت:
ابوجعفر عتبي مرا نزد ابومنصور بن عبدالرزاق فرستاد، و چون روز پنجشنبه بود، از او اجازه خواستم به زيارت حضرت رضا عليهالسلام بروم. گفت: «بشنو تا برايت دربارۀ اين زيارتگاه مقدس چيزي بگويم»؛ آن گاه گفت: «من در روزگار جواني نادان بودم و بر زائران و اهل اين زيارتگاه آزار ميرساندم. راه را بر زائران میبستم و معترض آنان میشدم و آنان را برهنه ميکردم و اموالشان را میربودم. روزي به شکار رفته بودم که آهويی ديدم. تازی (سگ شکاری) خود را در پی آن فرستادم.
آن تازی پيوسته او را تعقيب مي کرد تا اين که آهو به داخل محوطه آن زيارتگاه پناه برد و ايستاد. تازی در مقابلش ايستاد و نزديک آن نمیرفت. من آنچه ميکردم که سگ به آن نزديک شود، نميشد؛ ولي چون آهو از جای خود حرکت ميکرد، تازی آن را دنبال ميکرد تا آن که آهو داخل صحن شد و تازی همان جا ايستاد و داخل نشد. آهو داخل يکي از حجرههای صحن مقدس شد. وارد صحن شدم ولی آهو را نديدم. از ابونصر قاری پرسيدم: «آهويی که اکنون داخل صحن شد، کجا رفت؟» گفت: «آن را نديدم» به جايی که آهو داخل آن شده بود رفتم. فضولات و اثر آمدن آهو را ديدم؛ اما خود آن را نديدم. با خدا عهد کردم که از آن پس زوار را اذيت نکنم و متعرض آنان نشوم، مگر برای کار خير و برآوردن حاجتشان.
پس از آن، هرگاه برای من مشکلی روی ميداد، به زيارت حضرت ميرفتم و دعا و ناله و زاري ميکردم و حاجت خود را ميخواستم. از خداوند خواستم که به من پسري ارزاني کند، دعايم مستجاب شد و داراي پسري شدم. چون به حد رشد و بلوغ رسيد، او را کشتند. دوباره به مشهد رفته، از خدا خواستم پسري روزيام کند. خداوند براي بار دوم پسري به من عطا کرد. تاکنون نيز آن جا حاجتي از خدا نخواستهام. جز اين که به من عطا فرموده است. اين چيزي است که از برکت اين مرقد مطهر که خدا بر ساکنانش درود فرستد، براي من آشکار شده است»(١١)
منابع:
١- مازندرانی، ابن شهر آشوب، مناقب، قم، المطبعه العلمیه، بیتا، ج ۴، ص ٣۴۴.
و حرّ عاملی، اثباه الهداه، ترجمه احمد جنتی، قم، المطبعه العلمیه، ج۶، ص ۵٢.
٢- مازندرانی، ابن شهر آشوب، مناقب، قم، المطبعه العلمیه، بیتا، ج ۴، ص، ٣۴٨
٣- قمی، ابن بابویه، عیون اخبار رضا، تحقیق: حسن اعلمی، بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، ج١، ص ١۴٧، علامه مجلسی، بحارالانوار، بیروت، مؤسسه الوفاء، الطبعه الثانیه، ج۴٩، ص ١٢۵، نو ابن شهر آشوب، پیشین، ج۴، ص ٣۴٣، و بحرانی، سید هاشم، مدینه المعاجز، تحقیق: عزت الله مولای همدانی، مؤسسه المعارف الاسلامیه، ج٧، ص ١٣٣
۴- مجلسی، محمدباقر، پیشین، ج ۴٩، ص ١١٨، و حر عاملی، پیشین، ج۶، ص ١٣۵
۵- حرّ عاملی، پیشین، ج۶، ص ۶١
۶- اربلی، عیسی، کشف الغمه، ترجمه حسین زوارئی، تهران، کتابفروشی اسلامیه، ١٣٨١ هـ، ج٣، ص ١۵٣. و ابن شهر آشوب، پیشین، ج۴، ص ٣۴۴، و حر عاملی، پیشین، ج۶، ص ۶٨.
٧- طوسی، محمدحسن، اختیار معرفه الرجال معروف به رجال کشی، تصحیح مصطفوی، مشهد، دانشکده الهیات و معارف اسلامی، ١٣۴٨، ص ۵٨٨، و حر عاملی، پیشین، ج۶، ص ١۴۵
٨- اربلی، عیسی، پیشین، ج٣، ص ١۵٢، و ابن شهر آشوب، پیشین، ج۴، ص ٣۴١، و حر عاملی، پیشین، ج۶، ص ١٢۵
٩- حر عاملی، پیشین، ج۶، ص ١۵٢
١٠- عيون أخبار الرضا عليهالسلام، باب ۶٩ ذکر ما ظهر للناس...، ح٧، ص ۶٩۴
١١- عيون أخبار الرضا عليهالسلام، ح١١ ص ٧٠١
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com
پاداش تو، کی زهر جفا بود، رضا (ع) جان
آن لحظه که پرپر زدی و آه کشیدی
معصومه مظلومه (س)، کجا بود رضا (ع) جان؟
بر دیدنت آمد چو جوادت (ع) ز مدینه
سوز جگرش، یا ابتا بود رضا (ع) جان
تنها نه جگر، شمعصفت شد بدنت آب
کی قتل تو این گونه روا بود، رضا (ع) جان
تو ناله زدی، در وسط حجره و زهرا (س)
بالای سرت نوحهسرا بود رضا (ع) جان
یک چشم تو در راه، به دیدار جوادت (ع)
چشم دگرت کرب و بلا بود، رضا (ع) جان
جان دادی و راحت شدی از زخم زبانها
این زهر، برای تو شفا بود رضا (ع) جان
از آتش این زهر، تن و جان تو میسوخت
اما به لبت، ذکر خدا بود رضا (ع) جان
روزی که نبودیم در این عالم خاکی
در سینه ما، سوز شما بود رضا (ع) جان
از خویش مران «میثم» افتاده ز پا را
عمری در این خانه گدا بود رضا (ع) جان
رضا جان! دانه کدام انگور جرئت یافت که طعم ذلت مأمون را به کام تو بچشاند تا قبله هشتم را در صبر و لبخند خویش بنا کنى؟
امروز، تنها نه خیابانهاى خراسان که تمام رگهاى عاشقانت، به گلدسته و رواقت ختم مى شود.
انگار امشب زهر در تمام آسمان ریخته اند که این گونه تیره گون است و عق می زند که این گونه عرق بر جبینش برق می زند که این گونه اشک آلود است و می بارد.
والا مرد میدان معنویت
ستاره گرانقدر آسمان عصمت و طهارت،
گنجینه علوم الهی.
ترجمان کتاب نفیس وحی و پهنه وسیع هدایت
بر سوگواران آن امام همام تسلیت باد
ما مِنّا إلاّ مَسْمُومٌ أَوْ مَقْتُولٌ.
هیچ یک از ما نیست ، مگر این که یا #مسموم یا #کشته میشود.
ما من نبيٍّ أو وصيٍّ إلا شهیدٌ.
هیچ نبی و یا وصی نیست ، مگر این که #شهید میشود.
بحارالانوار ، ج ۴۵، ص۱
بحارالانوار ، ج ۱۷، ص۴۰۵
فرا رسیدن ایام رحلت رسول گرامی اسلام، پیامبر مهربانی و رحمت، کاملکننده مکارم اخلاق، حضرت ختمی مرتبت محمدبنعبدلله(ص)، همچنین شهادت سبط اکبر، مظهر صبوری و صلح، امام حسن مجتبی(ع) و خسرو ارض توس، حضرت شمس الشموس، امام رضا(ع) بر رهروان زلال حقیقت و معرفت تسلیت باد.
التماس دعا
صادق زاده علی
آقـا بـه دادم مـی رسی؟
بی پناهم، خسته ام، تنها؛
به دادم می رسی؟
گـرچـه آهـو نیـستـم؛
اما پر از دلتنگی ام
ضامن چشمان آهوهـا،
بـه دادم می رسی؟
از کبوترها کـه می پـرسم،
نشانـم می دهند
گنبد و گلدسته هایت را،
به دادم می رسی؟
ماهـی افـتاده بر خـاکم،
لبـالـب تشنـگـی
پـهنه آبی تـرین دریـا؛
به دادم می رسی؟
مـاهِ نـورانیِ
شب هـای سیـاهِ عـمرِ مـن
ماهِ من، ای ماهِ من؛
آیا به دادم می رسی؟
من دخیل التماسم را بـه
چشمت بستـه ام
هشتمین دردانه زهرا(س)،
به دادم می رسی؟
بـاز هم مشهد، مسافرها،
هیاهـوی حـرم
یک نفر فریاد زد:
آقا! به دادم می رسی؟
شهادت آقا تسلیت باد
بسیار کرامات های زیبای بود
سپاس بیکران
چرا امام هشتم (علیه السلام)، «رضا»ست؟
هیچ موجودی از هیچ موجود دیگری راضی نمیشود، مگر به وساطت مقام امام هشتم؛ هیچ انسانی به هیچ توفیقی دست نمی یابد و خوشحال نمی شود، مگر به وساطت مقام رضوان رضا (سلام الله علیه)؛
و هیچ نفس مطمئنه ای به مقام راضی و مَرضی بار نمییابد، مگر به وساطت مقام امام رضا! او نه چون به مقام رضا رسیده است، به این لقب ملقّب شده است! بلکه چون دیگران را به این مقام میرساند، ملقّب به رضا شد.
ممکن است در بین آحاد امّت کسانی باشند که به مقام رضوان راه پیدا کنند؛ چون پایان بخش سورة مبارکة فجر که فرمود:
یا أیَّتُهَا النَّفسُ المُطمَئِنَهُ ارْجِعِی إلی رَبِّکِ راضِیَهً مَرضِیَّه (1)مخصوص ائمه (ع) نیست، شامل سائر انسانهای ملکوتیمنش هم میشود.
ممکن است در بین امّت کسانی باشند که دارای نفس مطمئنه و نائل به مقام راضِیَهً مَرضِیَّهً بشوند، امّا رضا نخواهند بود! آنها جزء امّتاند، ولی امام رضا (ع) واسطه است که چنین افرادی در بین امّت به مقام راضِیَهً مَرضِیَّهً راه پیدا می کنند.
هم کیش امام عشق و همراه رضائیم .
چون سائل شرمنده درگاه رضائیم .
یک گوشه چشمی بکند ؛ ما رضائیم .
آتشى در دل ز هجران پسر دارد رضا
بسیار عالی استاد
اما هي فكر ميكنه اونجا جاي كفتراست آخه من كجا برم يه كلاغ كه رو سياست
من كه توي سياهيا از همه رو سيا ترم ميون اون كبوترا با چه رويي بپرم تو همين فكرا بودش كلاغ عاشق ما يه دلش مي گفت برو يه دلش مي گفت بمون كه يه هو صدايي گفت تو نترس و راهي شو به سياهي فكر نكن تو يه زائري برو من كه توي سياهيا از همه رو سيا ترم ميون اون كبوترا با چه رويي بپرم
یا بر سر زانو بگذارید سرم را
شب تا به سحرچشم به راهم که نسیمی
از من ببرد سوی مدینه خبرم را
کی باور من بود که از آن حرم پاک
یک روز جدا گردم و بندم نظرم را
مجبور به تودیع حرم بودم و ناچار
در سایه اندوه نشاندم پسرم را
هنگام خدا حافظی از شهر،عزیزان
شستند به خوناب جگر رهگذرم را
گفتم همه در بدرقه ام اشک ببارند
شاید که نبینند از آن پس اثرم را
دامانم از این منظره پر اشک شد اما
گفتم که نبیند پسرم چشم ترم را
باکس نتوان گفت ولیعهدی مأمون
خون کرده دلم را و شکسته کمرم را
من سر به ولیعهدی دونان نسپارم
بگذارم اگر بر سر این کار سرم را
تهمت زچه بندید به انگور، که خون کرد
هم صحبتی دشمن دیرین جگرم را
آفاق همه زیر پر رأفت من بود
افسوس بدین جرم شکستند پرم را
آن قوم که در سایه ام آرام گرفتند
دادند به تاراج خزان برگ وبرم را
بشتاب بدیدار من ای گل که به بویت
تسکین دهم آلام دل در به درم را
روزم سپری شد به غم،اما گذراندم
با یاد تو ای خوب،شبم را سحرم را
استاد محمدجوادغفورزاده(شفق)
در خاک می پیچد تنش را مرد غربت
دارد در این حالت تماشا مرد غربت
باید تماشا کرد و خون از چشم بارید
دریا به دریا همنوا با مرد غربت
هرم نفس هایش پر از تاثیر زهر ، است
در آتش افتاده ست گویا مرد غربت
او آب را پس میزند ای وای، ای وای
در فکر عاشوراست آیا مرد غربت ؟
یک شهر عاشق داردو سرگشته اما
تنها تر از تنهاست اینجا مرد غربت
دردانه ای بوی مدینه با خود آورد
خوبست دیگر نیست تنها مرد غربت
یک کهکشان راه است تا فهمیدن او
هفت آسمان شد فاصله تا مرد غربت
من مطالب شما رو دنبال میکنم
و جاهای دیگه پخش میکنم و افتخار میکنم که شما تو کشور ما هستید
استاد دستت درد نکنه که منبع می گذارید
معمولا کسی چیزی رو با منبع نمیگه امروزه
وبه حضرتش عرض مي كنيم
من به سرچشمه خورشيد نه خود بردم راه
ذره اي بودم ومهر تو مرا بالا برد
خم ابروي تو بود وكف مينوي تو بود
كه به يك جلوه ز من نام ونشان يكجا برد
امام علی بن موسی الرضا علیه السلام:
اول:
در خوشحال کردن مردم بسیار بکوشید تا در قیامت خدا خوشحال تان کند.
دوم:
تا می توانید سکوت اختیار کنید که سکوت موجب محبت می شود و راهنمای هر خیری است.
سوم:
در خواندن سوره حمد استمرار بورزید که جمیع خیردرامور دنیا و آخرت درآن گرد آمده است.
چهارم:
به روزی اندک خدا راضی باشید تا خدا نیز از عمل کم شما راضی باشد.
پنجم:
در برقرار کردن صله رحم ثابت قدم باشید که بهترین نوع آن خودداری از آزار خویشاوندان است.
ششم:
به کسی که از خدا نمی ترسد امید نداشته باشید که نه تعهد دارد، نه نجابت و نه کرم.
هفتم:
بسیار احسان کنید که خداوند در قیامت یک نصفه خرما را مانند کوه احد بزرگ می کند.
هشتم:
حق الناس را رعایت کنید که دوستی محمدوآل محمد بدون آن پذیرفته نیست.
نهم:
ازبخششی که زیانش برای تو بیش از سودی است که به دیگران میرسد، حذر کن.
دهم:
بسیارمراقب کردار خودباشید تا مورد تهمت واتهام قرار نگیرید،که در آن صورت حق ملامت ندارید.
السلام علیک یاعلی ابن موسی الرضا«ع»
و گروه دین و اندیشه
خیلی مریض زیاد شده
ای خدا همه رو شفا بده
قربون قدمهای حضرت
قربون قدمگاه ش که خیلی جای با صفایی است
«آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند»
شهادت امام رضا (ع) تسلیت باد
من داستان آخر رو که خوندم خیلی منقلب شدم
ان شاءالله حوائج همه من جمله من حقیر و دیگر دوستان بولتن رو هم بده
خدایا امیدم رو ناامید نکن
هیچکس به مقام راضی ومرضی الهی راه نمیابدمگر به وساطت مقام امام رضا علیه السلام.
او نه بخاطر اینکه به مقام رضای الهی رسیده است به این لقب ملقب شده است ، بلکه چون دیگران را به این مقام می رساند ،ملقب به رضا شد.
کسی که گره از کار
مؤمنی بگشايد
و شادش کند،
خداوند هم در روز
قيامت کارِ بسته
او را می گشايد
کافی ج۲ ص۲۰۰
دامن آلوده و بار گناه آوردهام
گر چه آهی در بساطم نیست، آه آوردهام
هر که بودم، هر که هستم، به کسی مربوط نیست
بر امام مهربان خود پناه آوردهام
همزمان شام غریبان شهادت امام رضا رو هم تلویزیون نشون داد
چه حال و هوای عجیبی بود
یه دل سیر برای امام مهربونم گریه کردم
"صـاحــبــــ دلــان"
ای کاش آقا بطلب و همه مریضا رو همه شفا بده
امام رضا علیه السلام هماندم به یاد نماز افتاد و به مأمون فرمود:
«وقت نماز فرارسید.»
عمران صابی گفت:
«ای آقای من! دنباله ی بحث و بررسی و پاسخ به سۆال مرا قطع نکن همانا دلم سوخت و فروریخت.»
امام رضا علیه السلام (تحت تأثیر احساسات عمران صابی قرار نگرفت، و نماز اول وقت را فدای بحث و بررسی نکرد و) با کمال قاطعیت فرمود:
«نماز را انجام میدهیم و بازمیگردیم.»
امام رضا علیه السلام با همراهان برخاستند ، و نماز را خواندند ، و پس از نماز به همان مجلس بازگشته و به بحث و بررسی ادامه دادند.
عیون اخبار الرضا ، ج 1 ، ص 172
شبی که حضرت علی(ع)؛ جانش را فدای پیغمبر کرد..
از آیه ۲۰۷ بقره را بخوانید
آیه آیه قرآن مدح مولایمان امیرالمومنین است..
طبقات ابن سعد: ج ۲ ص ۷۸.
مسند احمد: ج ۶ ص ۶۲، ۲۴۲، ۲۷۴،
سنن بیهقى: ج ۳ ص ۴۰۹.
السیره النبویه (ابن کثیر): ج ۴ ص ۵۳۸.
المصنف: ص ۱۴، ۵۶۸.
جامع الاحادیث: ج ۱۳ ص ۲۶۷.
داردچه زود سفره تو جمع میشود
آه
خیلی دعاکنید
بسم رب الحسین
سلام و قرار عاشقی
تنفس برای دوستداران
دوستان رامهمان کنید
این لحظات آخر زیاد سلام به ارباب بدهید
«هر کس خروج از ماه صفر را به من اطلاع دهد، اهل بهشت است»!
به همین خاطر برخی افراد در اولین شب ماه ربیعالاول بر درب مساجد حاضر شده تا به نوعی پایان ماه صفر را اعلام کنند!
این باور غلط که به صورت بشارت بهشت از قول پیامبر صلی الله علیه و آله در راستای خوشنودی ایشان از پایان یافتن ماه صفر و آغاز ماه ربیع الاول صورت میگیرد، متأسفانه باعث شده اصل و شأن حدیث، مورد غفلت قرار گرفته و مفهوم آن وارونه جلوه داده شود.
اما اصل واقعه و حدیث چیست؟
این روایت در شأن یکی از بهترین صحابه پیامبر ابوذر غفاری است که به دلیل رواج آن باور غلط، محور حدیث به کلی فراموش شده است.
این حدیث در باب «معنى قول النبی من بشرنی بخروج آذار فله الجنة» از کتاب معانی الاخبار (النص / 204) و همچنین کتاب علل الشرایع مرحوم شیخ صدوق (ج 1 / ص 175) و در روضة المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه اثر مرحوم محمد تقی مجلسی (ج 13 / ص 3) اینطور بیان شده است:
از ابن عباس نقل شده که گفت: روزی پیامبر صلی الله علیه و آله به همراه تعدادی از اصحابشان در مسجد قبا نشسته بودند، رسول خدا (ص) فرمود:
اولین کسی که الان بر شما وارد میشود، مردی از اهالی بهشت است!
برخی از اصحاب تا این سخن را شنیدند، برخاسته و از مسجد خارج شدند تا دوباره وارد شده و اولین کسی باشند که بهشت بر او واجب میشود، پیامبر صلی الله علیه و آله متوجه شده و به بقیه اصحاب که نزد ایشان بودند فرمودند: اکنون جماعتی در حال سبقت گرفتن از یکدیگر بر شما وارد میشوند (ولی از میان آنها) کسی که پایان یافتن ماه آذار (نام یکی از ماههای رومی در بهار و در آن زمان معادل ماه صفر) را بر من بشارت بدهد، اهل بهشت است.
آن جماعت برگشتند و وارد شدند و ابوذر نیز همراهشان بود، پیامبر صلی الله علیه و آله به آنها فرمود: ما در کدام یک از ماههای رومی هستیم؟ ابوذر گفت: یا رسول الله! ماه آذار به پایان رسیده است.
پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: ای اباذر! من این مسأله را میدانستم، ولی دوست داشتم قوم من بدانند که تو مردی از اهالی بهشتی و چطور اینگونه نباشد، در حالی که تو بعد از من به دلیل محبتت به اهل بیتم، از حرم من طرد (تبعید) میشوی، تنها زندگی میکنی و تنها میمیری و قومی که امر کفن و دفن تو را انجام میدهند، به واسطه تو خوشبخت میشوند، آنها دوستان من در بهشتی هستند که به پرهیزکاران وعده داده شده است.
این در حالی است که در میان کتب حدیث، تنها روایتی که اشاره به پایان یافتن ماه صفر و آغاز ربیع داشته باشد، همین روایت است، و روایت شهرت یافته تنها حاصل تخیلات ذهنی پوچ بوده و با هدف کم رنگ کردن ایام عزاداری آل الله علیهم صلوات الله منتشر شده است
متن عربی روایت : «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ کَانَ النَّبِیُّ ص ذَاتَ یَوْمٍ فِی مَسْجِدِ قُبَا وَ عِنْدَهُ نَفَرٌ مِنْ أَصْحَابِهِ، فَقَالَ أَوَّلُ مَنْ یَدْخُلُ عَلَیْکُمُ السَّاعَةَ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ، فَلَمَّا سَمِعُوا ذَلِکَ قَامَ نَفَرٌ مِنْهُمْ فَخَرَجُوا وَ کُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ یُحِبُّ أَنْ یَعُودَ لِیَکُونَ أَوَّلَ دَاخِلٍ فَیَسْتَوْجِبَ الْجَنَّةَ، فَعَلِمَ النَّبِیُّ ص ذَلِکَ مِنْهُمْ فَقَالَ لِمَنْ بَقِیَ عِنْدَهُ مِنْ أَصْحَابِهِ: إِنَّهُ سَیَدْخُلُ عَلَیْکُمْ جَمَاعَةٌ یَسْتَبِقُونَ. فَمَنْ بَشَّرَنِی بِخُرُوجِ آذَارَ فَلَهُ الْجَنَّةُ، فَعَادَ الْقَوْمُ وَ دَخَلُوا وَ مَعَهُمْ أَبُوذَرٍّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، فَقَالَ لَهُمْ فِی أَیِّ شَهْرٍ نَحْنُ مِنَ الشُّهُورِ الرُّومِیَّةِ؟ فَقَالَ أَبُوذَرٍّ قَدْ خَرَجَ آذَارُ یَا رَسُولَ اللَّهِ. فَقَالَ(ص): قَدْ عَلِمْتُ ذَلِکَ یَا أَبَاذَرٍّ وَ لَکِنِّی أَحْبَبْتُ أَنْ یَعْلَمَ قُومِی أَنَّکَ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ وَ کَیْفَ لَا یَکُونُ ذَلِکَ وَ أَنْتَ الْمَطْرُودُ عَنْ حَرَمِی بَعْدِی لِمَحَبَّتِکَ لِأَهْلِ بَیْتِی فَتَعِیشُ وَحْدَکَ وَ تَمُوتُ وَحْدَکَ وَ یَسْعَدُ بِکَ قَوْمٌ یَتَوَلَّوْنَ تَجْهِیزَکَ وَ دَفْنَکَ أُولَئِکَ رُفَقَائِی فِی الْجَنَّةِ الْخُلْدِ الَّتِی وُعِدَ الْمُتَّقُون»
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا وَلِىَّ اللَّهِ وَابْنَ وَلِیِّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا حُجَّةَ اللَّهِ وَابْنَ حُجَّتِهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اِمامَ الْهُدى وَالْعُرْوَةَ الْوُثْقى وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَکاتُهُ اَشْهَدُ اَنَّکَ مَضَیْتَ عَلى ما مَضى عَلَیْهِ آبآؤُکَ الطّاهِرُونَ صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِمْ لَمْ تُؤْثِرْ عَمىً عَلى هُدىً وَلَمْ تَمِلْ مِنْ حَقٍّ اِلى باطِلٍ وَاَنَّکَ نَصَحْتَ لِلَّهِ وَلِرَسُولِهِ وَاَدَّیْتَ الاَْمانَةَ فَجَزاکَ اللَّهُ عَنِ الاِْسْلامِ وَاَهْلِهِ خَیْرَ الْجَزآءِ اَتَیْتُکَ بِاَبى وَ اُمّى زآئراً عارِفاً بِحَقِّکَ مُوالِیاً لاَِوْلِیآئِکَ مُعادِیاً لاَِعْدآئِکَ فَاشْفَعْ لى عِنْدَ رَبِّکَ
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا مَوْلاىَ یَا بْنَ رَسُولِ اللَّهِ وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَکاتُهُ اَشْهَدُ اَنَّکَ الاِْمامُ الْهادى وَالْوَلِىُّ الْمُرْشِدُ اَبْرَءُ اِلَى اللَّهِ مِنْ اَعْدآئِکَ وَاَتَقَرَّبُ اِلَى اللَّهِ بِوِلایَتِکَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْکَ وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَکاتُهُ
التماس دعا
خدایا ما بنده های خودتیم یه رحمی به ما بکن و شر این ویروس رو کم کن
خیلی دوره بدی شد
خدایا ما را ببخش
والا مرد میدان معنویت
ستاره گرانقدر آسمان عصمت و طهارت،
گنجینه علوم الهی.
ترجمان کتاب نفیس وحی و پهنه وسیع هدایت
بر سوگواران آن امام همام تسلیت باد
اےڪاش حرم بودم و مهمان تو بودم
مهمان توسفره احسان تو بودم
یڪ پنجره فولاد دلم تنگ تو آقاسٺ
اے ڪاش ڪہ زوار خراسان تو بودم
السلام علیڪ یا علی بن موسی الرضا(ع)
آشنای حرم شاه غریبان باشم
دوست دارم همه ی عمر در این شهر بهشت
زائر و خادم سلطان خراسان باشم...
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى
صلوات و تعزیت
شام غریبان سلطان طوس
هر که با یاد غمت این جا پریشان می شود...
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى
ازت خواهش ميكنم
ما آدمها تو اين دوره زمونه دل خوشيمون فقط اهل بیت است
دلمون گرفته
دل مرده ایم
خیلی گرونی داره بی داد میکنه
هیچکس کمکی نمیکنه
رحم و مروت از بین رفته
یا صاحب الزمان
فرزند آیت الله کوهستانی می گوید:
در دوران کودکی، مبتلا به تب شدیدی شدم و مدتی در بستر بیماری افتادم. در همان ایام، جمعی از اهالی که برای زیارت ثامن الائمه امام رضا علیه السلام به مشهد مشرف شده بودند، بازگشتند و به پاس احترام ایشان، پیش از آنکه به منزل خود بروند، به حضورشان رسیدند. در این هنگام ایشان به آنان فرمود:
بیایید گرد و غبار لباس هایتان را بر روی فرزند بیمار بریزید، که غبار لباس زائران امام رضا علیه السلام شفاست.
کوهستانی ص202 و 203
ممنون
ماه محرم و صفر با مطالبی که برای ما گذاشتید
خیلی به ما کمک کرد که خیلی خوب این ماه ها را درک کنیم
خیر کثیر نصیبتان
مرا ببخش نمردم پس از محرمتان