گروه دین و اندیشه - حجه الاسلام والمسلمين عليرضا توحيدلو در یادداشتی نوشت:مرحوم حاج میرزا على محدث زاده، فرزند مرحوم محدث عالی مقام حاج شیخ عباس قمى رضوان الله تعالى علیهما، از وعّاظ و خطباى مشهور تهران بودند. ایشان مى فرمود:
به گزارش بولتن نیوز، یك سال به بیمارى و ناراحتى حنجره و گرفتگى صدا مبتلا شده بودم، تا جایى كه منبر رفتن و سخنرانى كردن براى من ممكن نبود. مسلّماً، هر مریضى در چنین موقعى به فكر معالجه مى افتد، من نیز به طبیبى متخصص و باتجربه مراجعه كردم.
پس از معاینه معلوم شد بیمارى من آن قدر شدید است كه بعضى از تارهاى صوتى از كار افتاده و فلج شده و اگر لاعلاج نباشد صعب العلاج است.
طبیب معالج در ضمن نسخه اى كه نوشت دستور استراحت داد و گفت كه باید تا چند ماه از منبر رفتن خوددارى كنم و حتى با كسى حرف نزنم و اگر چیزى بخواهم و یا مطلبى را از زن و بچه ام انتظار داشته باشم آنها را بنویسم، تا در نتیجه استراحت مداوم و استعمال دارو، شاید سلامتى از دست رفته مجددا به من برگردد.
البته صبر در مقابل چنین بیمارى و حرف نزدن با مردم حتى با زن و بچه، خیلى سخت و طاقت فرساست، زیرا انسان بیشتر از هر چیز احتیاج به گفت و شنود دارد و چطور مى شود تا چند ماه هیچ نگویم و حرفى نزنم و پیوسته در استراحت باشم؟ آن هم معلوم نیست كه نتیجه چه باشد.
بر همه روشن است كه با پیش آمدن چنین بیمارى خطرناكى ، چه حال اضطرارى به بیمار دست مى دهد. اضطرار و ناراحتى شدید است كه آدمى را به یاد یک قدرت فوق العاده مى اندازد، این حالت پریشانى است كه انسان امیدش از تمام چاره هاى بشرى قطع شده و به یاد مقربان درگاه الهى مى افتد تا بوسیله آنها به درگاه خداوند متعال عرض حاجت كرده و از دریاى بى پایان لطف خداوند
بهره اى بگیرد.
من هم با چنین پیش آمدى، چاره اى جز توسل به ذیل عنایت حضرت امام حسین علیه السلام نداشتم. روزى بعد از نماز ظهر و عصر، حال توسل به دست آمد و خیلى اشک ریختم و سالار شهیدان حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام را كه به وجود مقدس ایشان متوسل بودم مخاطب قرار داده گفتم: یابن رسول الله، صبر در مقابل چنین بیمارى براى من طاقت فرساست. علاوه بر این من اهل منبرم و مردم از من انتظار دارند برایشان منبر بروم. من از اول عمر تا به حال على الدوام منبر رفته ام و از نوكران شما اهل بیتم، حالا چه شده كه باید یكباره از این پُست حساس بر اثر بیمارى كنار باشم. ضمنا ماه مبارک رمضان نزدیک است، دعوتها را چه كنم؟
آقا عنایتى بفرما تا خدا شفایم دهد.
به دنبال این توسل، طبق معمول كم كم خوابیدم. در عالم خواب، خودم را در اطاق بزرگى دیدم كه نیمى از آن منوّر و روشن بود و قسمت دیگر آن كمى تاریک. در آن قسمت كه روشن بود حضرت مولى الكونین امام حسین علیه السلام را دیدم كه نشسته است. خیلى خوشحال و خوشوقت شدم و همان توسلى را كه در حال بیدارى داشتم در حال رویا نیز پیدا كردم. بنا كردم عرض حاجت نمودن، و مخصوصا اصرار داشتم كه ماه مبارک رمضان نزدیک است و من در مساجد متعدد دعوت
شده ام، ولى با این حنجره از كار افتاده چطور مى توانم منبر رفته و سخنرانى نمایم و حال آنكه دكتر منع كرده كه حتى با بچه هاى خود نیز حرفى نزنم.
چون خیلى الحاح و تضرع و زارى داشتم، حضرت اشاره به من كرد و فرمود:
« به آن آقا سید كه دم در نشسته بگو چند جمله مصیبت دخترم (رقیه) را بخواند و شما كمی اشک بریزید، إن شاء الله تعالى خوب مى شوید.»
من به در اطاق نگاه كردم دیدم شوهر خواهرم آقاى حاج آقا مصطفى طباطبائى قمى كه از علما و خطبا و از ائمه جماعت تهران مى باشد نشسته است. امر آقا را به شخص نامبرده رساندم. ایشان مى خواست از ذكر مصیبت خوددارى كند، حضرت سیدالشهدا علیه السلام فرمود: « روضه دخترم را بخوان »
ایشان مشغول به ذكر مصیبت حضرت رقیه علیهاالسلام شد و من هم گریه مى كردم و اشک مى ریختم، اما متاسفانه بچه هایم مرا از خواب بیدار كردند و من هم با ناراحتى از خواب بیدار شدم و متاسف و متاثر بودم كه چرا از آن مجلس پر فیض محروم مانده ام، ولى دیدن دوباره آن منظره عالى امكان نداشت.
همان روز، و یا روز بعد، به همان متخصص مراجعه نمودم. خوشبختانه پس از معاینه معلوم شد كه اصلا اثرى از ناراحتى و بیمارى قبلى در كار نیست. او كه سخت در تعجب بود از من پرسید شما چه خوردید كه به این زودى و سریع نتیجه گرفتید؟
من چگونگى توسل و خواب خودم را بیان كردم. دكتر قلم در دست داشت و سر پا ایستاده بود، ولى بعد از شنیدن داستان توسل من بى اختیار قلم از دستش بر زمین افتاد و با یک حالت معنوى كه بر اثر نام مولى الكونین امام حسین علیه السلام به او دست داده بود پشت میز طبابت نشست و قطره قطره اشک بر رخسارش مى ریخت. لختى گریه كرد و سپس گفت: آقا، این ناراحتى شما جز توسل و عنایت و امداد غیبى چاره و راه علاج دیگرى نداشت.(۱)
ماجرای نبش قبر حضرت رقيّه(ع) در سال ۱۲۴۲
حضرت ملا محمدهاشم خراسانی(ره) حکایت نبش قبر حضرت رقیه سلام الله علیها توسط ایشان به منظور ترمیم قبر و رفع آبگرفتگی مضجع شریف حضرت رقیه (س) در سال ۱۲۸۰ هجری،
را نقل میکند:
جناب آقا سيّد ابراهيم دمشقي كه نَسَبش به سيّد مرتضي علمالهدي منتهي ميشد بعد از نبش قبر حضرت رقیه (س)، مدام از شدت گریه و غصه غش میکرد. چون به هوش میآمد، قضیه کبودی را برای مردم تعریف میکرد
می گفت بدن مطهّر ایشان در پارچه سیاهی (چادر یا لباس سیاه) پیچیده و کفن شده بود. بخشی از صورت منّور ایشان را دیدم که هنوز از آثار سیلی، کبود و مجروح بود. سپس به همراه شیون ایشان، صدای ضجه و زاری از مردم بر میخواست.
قبر دچار آب گرفتگی شده بود و علما شیعه درخواست تعمیر قبر مطهر را داشتند.
والي به علماء و صلحاء شام از شيعه و سنّي امر كرد كه غسل كنند و لباسهاي پاكيزه بپوشند، به دست هر كس قفل ورودي حرم مطهّر باز شد، همان كس برود و قبر مقدّس او را نبش كند، پيکر را بيرون آورد تا قبر را تعمير كنند.
صلحاء و بزرگان از شيعه و سنّي در كمال آداب غسل كردند و لباس پاكيزه پوشيدند، قفل به دست هيچ كس باز نشد مگر به دست خود مرحوم سيّد، و چون ميان حرم آمدند كلنگ هيچ كدام بر زمين اثر نكرد، مگر به دست سيّد ابراهيم دمشقي.
حرم را قُرق كردند و لحد را شكافتند. ديدند بدن نازنين حضرت رقيه سلامالله عليها، ميان لحد و كفن صحيح و سالم است اما آب زيادي ميان لحد جمع شده است.
سيّدابراهیم در قبر رفت، همين كه خشت بالاي سر را برداشت ديدند
سيّد افتاد. زير بغلش را گرفتند،
هي ميگفت: «اي واي بر من... واي بر من...
به ما گفته بودند يزيد لعنةالله عليه، زن غسّاله و كفن فرستاده
ولي اکنون فهميدم دروغ بوده، چون دختر با پيراهن خودش دفن شده. من بدن را منتقل نميكنم، ميترسم بدن را منتقل كنم و ديگر به عنوان "رقيّه بنت الحسين" شناخته نشود و من نتوانم جواب بدهم.
سيّد بدن شريف را از ميان لحد بيرون آورد و بر روي زانوي خود نهاد و سه روز بدين گونه بالاي زانو خود نگه داشت و گريه ميكرد تا اينكه قبر را تعمير كردند.
وقت نماز كه مي شد سيّد بدن حضرت را بالاي جايي پاكيزه ميگذاشت. پس از فراغ از نماز برميداشت و بر زانو مينهاد، تا اينكه از تعمير قبر و لحد فارغ شدند، سيد بدن را دفن كرد.
و از معجزه آن حضرت اين كه سيّدابراهيم دمشقي در اين سه روز احتياج به غذا و آب و تجديد وضو پيدا نكرد و چون خواست بدن را دفن كند دعا كرد كه خداوند پسري به او عطا فرمايد.
دعاي سيّد به اجابت رسيد و در سن پيري خداوند پسري به او لطف فرمود که نام او را "سيّد مصطفي" گذاشت.
آنگاه والي واقعه را به سلطان عبدالحميد عثماني نوشت؛ او هم توليت زينبيّه و مرقد شريف حضرت رقيّه و امّ كلثوم و سكينه را به سيدابراهيم دمشقي واگذار کرد.
اين قضيه در سال ۱۲۴۲هجري شمسي رخ داده و در کتاب «معالي» هم اين قضيّه مجملاً نقل شده و در آخر اضافه کرده است:
«فَنزلَ في قبرها و وَضع عليها ثوباً لفَّها فيه و أخْرجها، فإذا هي بنتٌ صغيرةٌ دُونَ البُلوغِ و كانَ متْنُها مجروحةً مِنْ كثرةِ الضَّرب»
« آن سيّد جليل وارد قبر شد و پارچه اي بر او پيچيد و او را خارج نمود، دختر كوچكي بود كه هنوز به سن بلوغ نرسيده، و پشت شريفش از زيادي ضربات مجروح بود.»
پس از درگذشت سيّد ابراهيم دمشقي، توليت آن مشاهد مشرفه به پسرش سيّد مصطفي و بعد از او به فرزندش سيّد عبّاس رسيد.فرزندان سيّد ابراهيم دمشقي معروف و مشهور به "مستجاب الدعوه هستند.
منابع؛
۱- توسلات و راه امیدواران ، ص ١٧٣
۲- منتخب التواریخ، صفحه ۳۸۸
اسرار الشهادة، صفحه ٤٠٦
مقتل جامع مقدم، جلد ۲، صفحه ۲۰۸
تراجم اعلام النساء، جلد ۲، صفحه ۱۰۳
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com
يا باب الحوائج بي بي سه ساله
شهادت مظلومانه بی بی سه ساله ، بنت الحسین(ع)، حضرت رقیه(س) را به محضر حضرت بقیة الله الاعظم(عج) تسلیت عرض می نمایم
ولی الله اکبر
من اصلا در مورد حضرت رقیه که بارگاهش آب گرفته بود و مجدد ترمیم شد نشنیده بودم
ممنون از اطلاعاتی که در اختیارمان قرار دادید
یا رقیه
چه تند می رود! این ساربانِ وا مانده
خدا به خیر کند! باز گم شدم بابا
بیا ببین که فقط چند ردِ پا مانده
بگو چه کار کنم...!
تا به عمه ام برسم؟
ای به فدای رقیه بنت الحسین
به حق این اذان ظهر خدا اموات شما را بیامرزد
بولتن با مطالب مذهبي و انسان سازش كار خوب و شايسته كرده
در اين روز پنج شنبه ان شاالله همه عزيزان بولتن در صحت و سلامتي و اموات شون قرين رحمت الهي
بر دخت حسین رقیه جان صلوات
بر سه ساله عمه ی شهیدان صلوات
بر او که مثل عمویش باب الحوائج است صلوات
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
امشبی را شه دین در بغلم مهمان است..
مکن ای صبح، طلوع ...
رقیه یعنی :
سه ساله باشی و
پدر برای دیدنت با سر به خرابه بیاید!
رقیه_دردانه_ی_ارباب
خیلی دلم شکست الهی حاجت روا باشید
التماس دعا
قضیه شده مانند رادیو محرم ماه گذشته و اربعین فعلی که آسمان و ریسمان میبافند که از ارزش فیزیکی زیارت اربعین کم کنند و به زیارت مجازی ارزش افزایی! انگار نه انگار که این مردم متدین فهیم هستند و هم به دستور رهبر خود مطاع و هم به احادیث معصومین علیها سلام مطلع!
یا در همین رادیو محرم و اربعین روزانه ده ها بار از زبان واعظی گفته میشود که ائمه اطهار در قیامت شفیع هستند اما در برخ کاره ایی نیستند و متدین همه چیز با خودشونه ها ! بدون شفاعت و عنایت معصومین علیها السلام رها میشوند! در صورتی که ما میدانیم در عالم برخ هم معصومین دخل و تصرف دارند ور رشد و مقامات مؤمنین و محبین و شیعیان. واقعا تکرار وسیع چنین حرف غلط و دروغ بستن به ائمه اطهار با چه هدفی انجام میشود؟!
خلاصه از رسانه میلی فعال در سند کثیف 2030 بیشتر از این انتظار نیست!
این مقدار تذکر خطر و بگیر و ببند زیارت اربعین در صدا و سیما همت گمارده شده ایکاش نصفش هم به مسافرت به مالدیوو ترکیه و... همت گمارده میشد! تمام پروازهای ماهان و هما به ترکیه و... فعال است اما به عراق نه!
کرونا در سفر به ترکیه و مالدیو و... جان هیچ مسافری را تهدید نمیکند که ستاد دین ستیز کرونا این مجاز و اربعین را ممنوع کرده؟!
چگونه میشود یک ساعت فکر کردن، برتر از هفتاد سال عبادت باشد؟
فرمودند:
فکری مانند فکر جناب حر در روز عاشورا...
ان شا ءالله زیارت خانم نصیبتان
الهی عذابتان صد برابر شود
ان شا ءالله
ولی اون مدیر راهنمامون درباره حرم حضرت رقیه به این زیبایی برامون بیان نکرده بود
سپاس از بولتن
علمای ما هر وقت گره کوری به کارشان می افتاد نذر سفره حضرت رقیه س میکردند
البته دیروز بوده ولی امروز هم میتوانیم بیاندازیم
هر کس انداخت خیلی التماس دعا
الهی دستگیر همه تان شود
خیلی هم داستان زیبا بود
هم جریان حرم
معلوم نبود چه بر سر قبور مطهر اهل بیت ما در سوریه میآمد
خدا به خانواده هایشان صبر زینب عطا فرماید
جهت شادی روح
تمام مسافران آسمانی
فاتحه ای قرائت کنیم
روحشان قرین رحمت الهی باد
و سر سفره کرامت امام حسن و خانم حضرت رقیه مهمان گردن
الهی آمین
پائى نمانده است برایم؛ ولى پدر
چون کم زند عدو کتکم، راه میروم
از شرح رنج، بعد تو این نکته بس بود
دیوار میکند کمکم راه میروم
شهادت مظلومانه بی بی سه ساله، بنت الحسین علیه السلام، حضرت رقیه سلام الله علیها را به محضر حضرت بقیة الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف و عموم مسلمین و بولتن تسلیت عرض می نماییم.
آب و خاکش با دل و جان آشناست
بر مشام جان رسد بوی بهشت
به به از این تربت مینو سرشت
کربلا ای آفرینش را هدف
قبله گاه عاشقان از هر طرف
طور عشق است و مطالف انبیا
نور حق اینجاست ای موسی بیا
جسم را احیا اگر عیسی کند
جان و تن را کربلا احیا کند
گر سلامت رفت از آتش خلیل
نور ثارالله شد او را دلیل
اربعین
ماملتامامحسینیم
قلب هایمان به ده دلیل مرده است!
اول : خدا را شناختیم ولیکن حقش را ادا نکردیم.
دوم : گمان بردیم که پیامبر خدا رو دوست داریم سپس سنتش را ترک نمودیم.
سوم : قرأن را قرائت کردیم ولی بدان عمل نکردیم.
چهارم : نعمت خدا را خوردیم ولی شکرش را بجا نیاوردیم.
پنجم : گفتیم شیطان دشمن ماست ولی با او در امور توافق کردیم.
ششم : گفتیم بهشت حق است ولی برای رسیدن به آن کوشش نکردیم.
هفتم : گفتیم جهنم حق است ولی از آن نگریختیم.
هشتم : دانستیم مرگ حق است اما برای آن آماده نشدیم.
نهم : به عیب مردم مشغول گشتیم و عیب خویش را فراموش کردیم
دهم : مردگانمان را دفن کردیم ولی عبرت نگرفتیم
مثل قدیم در بغلت جا کنی مرا
گفتم میآیی و به سرم دست میکشی
اصلاً بنا نبود ز سر وا کنی مرا
آن شب که گم شدم وسط نیزهدارها
میخواستم فقط که تو پیدا کنی مرا
از آن لبی که دور و برش خیزرانی است
یک بوسهام بده که سر و پا کنی مرا
با حال و روز صورت تغییر کردهات
هیچ انتظار نیست مداوا کنی مرا
معجر نمانده است ببندم سر تو را
پیراهنت کجاست که بینا کنی مرا
وقتی که ناز دخترکت را نمیخری
بهتر اسیر زخم زبانها کنی مرا
حالا که آمدی تو؛ به یاد قدیمها
باید زبان بگیری و لالا کنی مرا
عمّه ببخش دردسر کاروان شدم
امشب کمک بده که مهیّا کنی مرا
شهادت جانسوزدخترسه ساله ارباب راتسلیت میگویم
البته با اجازه از بولتن عزیز
اعمال ماه صفر در مفاتيح الجنان
شیخ عباس قمی(ره) می نویسد :
آگاه باش كه اين ماه معروف به نحوست و بد يمنى است و براى رفع نحوست و بد يمنى چيزى بهتر از صدقه دادن و خواندن دعاها و استعاذات وارده نيست و اگر كسى بخواهد از بلاهاى نازله اين ماه،محفوظ بماند،چنانكه محدّث فيض و غير او فرموده اند هر روز #ده مرتبه بخواند :
يا شَدِيدَ الْقُوَى وَ يَا شَدِيدَ الْمِحَالِ يَا عَزِيزُ يَا عَزِيزُ يَا عَزِيزُ ذَلَّتْ بِعَظَمَتِكَ جَمِيعُ خَلْقِكَ فَاكْفِنِي شَرَّ خَلْقِكَ يَا مُحْسِنُ يَا مُجْمِلُ يَا مُنْعِمُ يَا مُفْضِلُ يَا لا إِلَهَ إِلا أَنْتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَ نَجَّيْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذَلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ.
مفاتیح الجنان/ اعمال ماه صفر
صدقه ماه فراموش نشود.
نقل كرده اند كه زنان خاندان نبوّت شهادت پدران را از كودكان پنهان مي داشتند و مي گفتند: پدرانتان به سفر رفته اند.
امام حسين عليه السلام دختري خردسال داشت، شبي با حالت پريشاني از خواب بيدار شد و گفت: پدرم حسين عليه السلام كجاست؟ اكنون او را ديدم!
زنان و كودكان از شنيدن اين سخن گريان شدند و شيون از ايشان برخاست.
يزيد از خواب بيدار شد و گفت: چه خبر است؟ جريان را به او خبر دادند.
آن لعين دستور داد سر پدر را براي او ببرند، سر را آوردند و در دامنش گذاشتند.
گفت: اين چيست؟ گفتند: سر پدر توست. آن كودك فرياد بر آورد، بعد مريض شد و در همان روزها از دنيا رفت.(1)
در بعضي كتب چنين نقل شده كه:دستمالي روي سر انداختند و آن طبق را جلو آن دختر نهادند. پرده از آن بر گرفت و گفت: اين سر كيست؟
گفتند: سر پدر توست. سر را از ميان طشت برداشت و به سينه گرفت و مي گفت:
«يا أبَتاهُ، مَنْ ذَا الَّذي خَضَبكَ بِدِمائكَ! يا أبَتاهُ، مَنْ ذَا الَّذي قَطع وَ رِيدَيْكَ! يا أبتاهُ مَنْ ذَا الَّذي أَيتمني علي صِغَر سِنّي! يا أبَتاهُ، مَنْ بَقي بَعْدَك نَرْجوه؟ يا أبَتاهُ، مَنْ لِلْيتيمة حَتّي تَكْبُر»
«پدر جان، كي تو را با خونت خضاب كرد! اي پدر كه رگهاي گردنت را بريد! اي پدر، كي مرا در كودكي يتيم كرد! پدر جان، بعد از تو به كه اميد وار باشيم؟ پدرجان، اين دختر يتيم را كي نگهداري و بزرگ كند!».
و از اين سخنان با او گفت، تا اينكه لب بر دهان شريف پدر نهاد و سخت بگريست تا غش كرد و از هوش رفت. چون او را حركت دادند از دنيا رفته بود.(2)
در منتخب آمده است آن معصومه نوحه مي كرد و اشك مي ريخت تا آن كه نَفَس او به شماره افتاد و گريه راه گلويش را گرفت، مثل مرغ سركنده، گاهي سر را به طرف راست مي نهاد و مي بوسيد و بر سر مي زد، و زماني به چپ مي گذارد و مي بوسيد...
پس آن نازدانه لب بر لب پدر نهاد، زمان طويلي از سخن افتاد گريست «فَناديِ الرَّأسُ بِنْتَهُ، إليَّ إليَّ، هَلُمّي فَأنا لَك بِالانْتظار. فغُشيَ عليها غشْوةً لمْ تُفقْ بعدها، فحرَّ كوها فَإذا هيَ قدْ فارقتْ روحها الدُّنيا...»
«آن رأس شريف دختر را صدا كرد كه به سوي من بيا، من منتظرت هستم، او غش كرد و ديگر به هوش نيامد، چون او را حركت دادند متوجّه شدند كه روح شريفش از بدن مفارقت كرده است».(3)
1- كامل بهائي: 2/ 179
2- نفس المهموم / 456
3- انوار الشهادة / 244، رياض القدس: 2/326
بذار بگم پاهام درد میکنه خب
چشام درد میکنه خب
ازون شب تو بیابون
پهلوهام درد میکنه خب ...
سالروز شهادت حضرت رقیه (س) تسلیت باد
سپاس فراوان بابت مطالب زیباتون . واقعااااا دلنشینه
خدا اجرتون بده انشاا... التماس دعا
دلم خیلی گرفته حاجت من رو هم بده
چون من از خوانندگان پروپاقرص بولتن هستم و علاوه بر مطالب نظرات را هم میخوانم
این مطلب خانم امامی چقدر جانسوز و گداز بود
الهی حضرت رقیه دستگیر همه تان باشد
پس از مرگ عثمان و به حکومت رسیدن امام علی(ع) وی حاضر به بیعت با امام نشد و از ایشان امارت شهر شام را درخواست کرد و به سبب آن که امام امارت شهر شام را به وی واگذار نکرد، جنگ صفین و ماجرای حکمیت روی داد.
پس از مرگ عثمان و به قدرت رسیدن معاویه او دست به جنایات بسیار عجیب و خطرناکی در عالم اسلام زد. اثرات ظلمی که معاویه در حق اسلام و مسلمین کرد قابل توصیف و شمارش نیست.
زیارت اهل بیت نصیبتان در شب زیارتی
دوباره قصد نمودم ڪه عڪس گنبد را
میان قاب سفید از دو چشم تر بڪشم
دوباره حسرٺ من شد ڪه یڪ شب جمعہ
ڪه نالہ از غمتان تا دل سحر بڪشم
شب_جمعہ_شب_زیارتے_ارباب
ارباب_عشق
شبتون_حسینی
حرم حضرت رقیه و حضرت زینب سلام الله علیه
خدا به برکت اسم خانم شفاعاجل عنایت فرماید
عاقبت شما هام بخیر ان شاءالله
خیلی ممنون از اینکه مطالب جامع و کاملی در سایت میگزارید
امام زمان عجل الله نگه دارتون باشد
جانم رقیه سه ساله اربابم حسین
جانم زینب صبور کربلا
جانم اباالفضل سقای دشت کربلا
جانم تمام شهدای دشت کربلا
ای خدا ما را کربلایی کن
سستى عقيده:
خلفاى ناحق، با عملكرد و تبليغات نادرست خود، باورهاى دينى مردم را سست كرده بودند و از ايـن رو، ايمان به خدا و قيامت كه مهمترين عامل اصلاح فرد و جامعه است، به خاموشى گراييد و مـردم بـه جـاى ايـمـان بـه خـدا و تـقـويـت روحـيـّه ديـنـى، بـه طـاغـوت دل بستند:
وَ الَّذينَ كَفَرُوا اَوْلِيائُهُمُ الطّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ اِلَى الظُّلُماتِ، بقره/257
كـسـانـى كـه كـافـر شدند، سرپرستانشان طاغوتيانند كه آنان را از نور به سوى تاريكى ها مى كشانند.
امام حسين (ع) پيش از شهادت، از اين حقيقت پرده بر مى دارد و مى فرمايد:
وَيـْحـَكـُمْ يـا شـِيـعـَةََّالِ اَبـى سُفْيانَ اِنْ لَمْ يَكُنْ لَكُمْ دينٌ وَكُنْتُمْ لا تَخافُونَ الْمَعادَ فَكُونُوا اَحْراراً فى دُنْياكُمْ هذِهِ، (1)
واى بـر شـمـا، اى پـيـروان دودمـان ابـوسـفـيـان ! گـر چـه دين نداريد و از روز بازپسين نمى هراسيد، دست كم در اين دنيا آزاده باشيد.
(1) لهوف، ص 171
وقتی رسیدیم پیش آقای بهجت…بچه ها تک تک ورود میکردن و سلام میگفتن، آقای بهجت هم به همه سلامی میگفت…منتظر بودم آقای بهجت به من نگاهی بکنن…اما اصلا صورتشون رو به سمت من برنمیگردوندن…در حالی که بقیه رو تحویل میگرفتن…یه لحظه تو دلم گفتم:"میگن این آقا از دل آدما هم میتونه خبر داشته باشه…تو با چه رویی انتظار داری تحویلت بگیره؟ تو که میدونی چقدر گند زدی…!”
خلاصه خیلی اون لحظه تو فکر فرو رفتم…تصمیم جدی گرفتم که دور خیلی چیزا خط بکشم، وقتی برگشتیم همه شیشه های مشروب رو شکستم، کارامو سروسامون دادم، تغییر کردم، مدتی گذشت، یکماه بود که روی تصمیمی که گرفته بودم محکم واستادم، از بچه ها شنیدم که یه عده از بچه های دانشگاه دوباره میخوان برن قم، چون تازه رفته بودم با هزار منت و التماس قبول کردن که اسم من رو هم بنویسن…
دم در سرم رو پایین انداخته بودم، تو حال خودم بودم که دیدم بچه ها صدام میکنن: "حمید حمید! حاج آقا باشماست." دیدم آقای بهجت به من اشاره میکنن که بیا جلوتر…درگوشم گفتن:
یکماهه که امام زمانت رو خوشحال کردی
درود بر روشنبینی و بصیرت افزایی دینیتان