گروه سیاسی: سؤال این روزها این است که چرا مرجع عالی عراق مثل داعش با آمریکاییها برخورد نمیکند؟! نه حکم جهاد که حتی حکم حرمت به ماندن آنها -چنانچه آیتالله سید کاظم حائری داد- را نمیدهد! در شهادت ابومهدی و سردار سلیمانی به تسلیت بسنده کردند! نه چیزی از انتقام و نه چیزی از اخراج آمریکا نگفتند! حتی به تظاهرات ضدآمریکایی جمعه بغداد، فراخوان نکردند! در این ایام بیشازپیش بر برخورد مسالمتآمیز تأکید میکنند! در مقابل آمریکاییها -ازجمله پمپئو- برای سلامتی او توئیت شکرگزاری میزند! چنانچه ۲۰۰۴ کالین فریمن -نویسنده آمریکایی- ایشان را برای جایزه صلح نوبل پیشنهاد میکرد!
به گزارش بولتن نیوز، حجتالاسلام محسن قنبریان با طرح سوالات فوق، در یادداشت پیش رو به این مسئله پرداخته و آورده است:
مروری بر مواضع آیتالله درباره اشغالگران:
مرجعیتشان اواخر دوره صدام و تحت کنترل شدید او پس از انتفاضه شروع شد. با سقوط صدام و اشغال عراق توسط آمریکا اولین امکانها برای حضور سیاسی اجتماعی فراهم شد:
1- وقتی حاکم آمریکایی عراق میخواست با گزینش افرادی خاص، قانون اساسی عراق را بنویسند، آیتالله با آن مخالفت وبر انتخابات عمومی تأکید کردند. به همه گروهها، حتی افراد منسوب به خود برای کاندید شدن، تأکید کردند؛ تا قانون اساسی توسط خود عراقیها و متناسب با اسلام نوشته شود. البته در قانون اساسی چیزی بهعنوان نظارت مرجعیت یا فقها و مانند آن تعبیه نشد و درواقع نظارت مؤثر کنونی آیتالله در خطوط کلی، مشخصه منحصربهفرد ایشان است نه منصبی قانونی برای مرجعیتهای آتی!
2- مطلقاً اشغالگران را به حضور نپذیرفته است. از اصرارهای پل برمر -حاکم آمریکایی عراق- تا نامههای بدون جواب بوش و بلر. به استناد قوانین بینالمللی نیروهای بیگانه را اشغالگر دانست.
3- وقتی جریان صدر از عدم مبارزه مستقیم ایشان با آمریکا از او ناراحت و بدگویی میکردند؛ سخنگوی ایشان در نماز جمعه کربلا میگفت: «مرجعیت به روشهای مسالمتآمیز در جهت سرعت بخشیدن به بازگرداندن سلطه و سیادت در عراق به عراقیها و فراهم کردن زمینه اداره کشور به دست خود آنان بدون تسلط اجانب معتقد است.»
4- در ماجرای درگیری نظامی آمریکاییها با صدریها (۲۰۰۴) که احتمال از بین رفتن آنها میرفت با نامه و سفارش آیتالله خامنهای، برای نجات مقتدی و جیش المهدی مداخله کردند. در این نامه آیتالله خامنهای به ایشان نوشتند به خاطر ایشان است که خود مستقیماً دخالت نمیکنند.
5- خروج اشغالگران انگلیسی و آمریکایی پس از چند سال اشغال و تشکیل دولت عراقی را برخی نزدیکان ایشان محصول سیاست سکوت و مبارزه منفی ایشان خواندند[1].
6- پس از فتوای دفاع در مقابل داعش و شکست داعش، درباره نیروهای ائتلاف و پایگاههای آمریکا همان موضع سابق را ادامه دادند. در جریان جنایت آمریکاییها در فرودگاه بغداد و کشتن فرمانده حشدالشعبی و مهمان نخستوزیر عراق (سردار سلیمانی) ضمن تسلیت باز به رفتار مسالمتآمیز دعوت کردند! در بیانیه اخیر (۴ بهمن) هم تأکید کردند: «مرجعیت دینی بر موضع ابتدائی و اصولی خود مبنی بر لزوم احترام به حاکمیت عراق، استقلال سیاسی آن و وحدت تمامیت ارضی و وحدت ملی آن و مخالفت قاطع با تعرض به اصول ملی آن از سوی هر طرفی و تحت هر بهانهای تأکید میکند» عملاً با کارهای تلافی جویانه چه در عراق و چه از سوی ایران روی خوشی نشان ندادند.
تحلیل:
درباره این رویکرد مرجعیت عراق در قبال اشغالگران دو تحلیل عمده وجود دارد:
1) تفاوت مکتب نجف و مکتب قم:
مکتب فقهی مراجع نجفِ معاصر، بر ولایتفقیه و قیام علیه جائر و تشکیل حکومت اسلامی و مبارزه با طاغوتهای عصر مبتنی نبوده است. حفظ جامعه شیعی سقف خواست آنهاست. مباحثه امام خمینی در مهرماه ۱۳۴۴ با آیتالله حکیم در نجف مثالی گویا از این رویکرد است؛ لذا دخالت آیتالله خوئی در انتفاضه علیه صدام و دخالت آیتالله سیستانی در جهاد علیه داعش، به یکگونه تحلیل میشود. هردو دفاع و برای نجات شیعیان از دست ستمگران بود که نتیجه یکی شکست و نتیجه دیگری پیروزی شد.
شهید محمدباقر صدر و صدر ثانی (پدر مقتدی) و شاگردان شهید صدر مثل آیتالله سید کاظم حائری جور دیگر میاندیشیدهاند. لذا هم در مقابل صدام و هم اشغالگران فتاوای دیگری داشتهاند (برای نمونه فتوای اخیر آیتالله حائری در ۷ جمادیالاولی ۱۴۴۱ را ببینید). البته مرجعیت اعلای عراق دست اینان نبوده است.
2) تمایز ایران و عراق:
تحلیل دیگر بیش از اینکه این روش مسالمتجویانه و در حد نظارت و ارشاد را به مبانی فقهی و ویژگیهای شخصیتی این مراجع برگرداند[2]. به موقعیت متمایز عراق نسبت به ایران برمیگرداند. ایران از زمان صفویه جامعه ای یک پارچه وبا مذهب رسمی شیعه بوده ومرجعیت در آن از اول با دخالت در مسائل سیاسی شکل گرفته است. قیامها و نهضت های ایرانیان در چند قرن اخیر عمدتا به رهبری مراجع یا فقهای تراز اول خود در ایران یا مقیم سامراء ونجف بوده است. اینها پیوند مردم ومرجعیت را بسیار وسیع و جایگاه آن را تثبیت کرده است؛ اما عراق اکثریت شیعی کوچکتری نسبت به ایران (٦۴٪) داشته؛ تکثرهای آن موجب شده روند ایران را نداشته باشد. خطر تجزیه هنوز هم جدی است. شکست نهضت علماء در ثوره العشرین و انزوای آنها ومحرومیت شیعیان پس از ساختن رقبا با اشغالگران تجربه دیگر است. سه دهه سرکوب توسط دیکتاتوری صدام، جایگاه مرجعیت را ضعیف تر کرد؛ طوری که حتی دولتهای شیعی (مثل نوری مالکی) یا جریانهای شیعی (مثل صدریها) نیز گاه به مرجعیت توجه نکرده وحتی در مواردی بر او فشار هم آورده اند (مثل محاصره بیت در ۲۰۰٤). اینها موجب شده مرجعیت در حد پدری کردن برای همه گروه ها و عدم دخالت تفصیلی در تصمیمات وارائه کلیات بسنده کند. اصلاحات اساسی در عراق و دولتی قدرتمند و برآمده از اکثریت مردم که بتواند حافظ امنیت و استقلال عراق باشد به همراه ارتقاء موقعیت مرجعیت، اولویت بر درگیری با آمریکائی ها یابد.
توجه:
1. راهپیمایی میلیونی و کم نظیر جمعه مردم عراق علیه اشغالگران در سالهای ارتفاع موقعیت مرجعیت در عراق، در گذرگاه اراده های سیاسی و راهبری مرجعیت است که می تواند به ثمره اخراج کامل اشغالگران بیانجامد؛ و الا ماهیت استکباری آمریکا، «خروج طبیعی نیروهایش از عراق» را نامفهوم کرده است. استقلال و وحدت ملی عراق به اندازه ژاپن هم بشود، خروج طبیعی اتفاق نمی افتد.
2. کاریزمای شخصی آیتالله سیستانی و فقدان جایگاه قانونی برای منصب مرجعیت و نظارت فقها در قانون اساسی عراق این نگرانی را افزون میکند که در صورت فقدان این رهبر معنوی ۹۰ ساله این روند کُند به کجا می انجامد؟ آیا فقیهی دیگر بدون جایگاه قانونی و صرفا متکی به داشته های شخصی میتواند زود این خلٲ را پر کند؟!
...
پی نوشت:
[1] ر.ک: مصاحبه مجله اندیشه پویا اسفند ۹۶ با حجت الاسلام والمسلمین شهرستانی نماینده آیتالله سیستانی در ایران
[2] مثلا آیتالله خوئی حتی جهاد ابتدائی با کفار را در عصر غیبت مشروط به تشخیص اهل خبره وامکان پیروزی واجب می داند!(منهاج الصالحین ج ۱ ص ۳۶۶). در جنگ شش روزه اعراب هم دستورجهاد علیه اسرائیل دادند.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com