گروه فرهنگ و هنر: خیلیها مهمترین و قابلاعتمادترین بخش اسکار را فهرست فیلمهای غیرانگلیسیزبان آن میدانند و شاید این بهدلیل جدیتر و هنریتر بودن این بخش نسبت به بخشهای دیگر است. امسال از ۱۰ فیلمی که به مرحله نیمهنهایی اسکار غیرانگلیسیزبان رسیدهاند، ۶ فیلم به منطقه اروپای شرقی تعلق دارد و البته این در حالی است که باید روسیه را هم جزء اروپای شرقی بدانیم. تنها یک فیلم به آفریقا تعلق دارد که کارگردان آن در حقیقت فرانسوی است و تنها نامخانوادگیاش از سنگال آمده.
به گزارش بولتن نیوز به نقل از روزنامه فرهیختگان، آسیا هم یک فیلم بیشتر در اسکار امسال ندارد، با این حال بخت اصلی برای جایزه همین فیلم است؛ فیلمی از کرهجنوبی به نام انگل. دو فیلم باقیمانده متعلق به فرانسه و اسپانیا هستند که با این حساب اروپا ۸۰ درصد از فهرست نیمهنهایی اسکار غیرانگلیسیزبان را به خود اختصاص داده است. سهم جشنوارههای اروپایی هم در این میان قابلتوجه است. پنج فیلم از کن و سه فیلم از ونیز آمدهاند و یک فیلم از جشنواره ساندنس در اسپانیا. نکته قابلتوجه دیگر، حضور پررنگ دو مضمون در فیلمهای این فهرست است.
یکی از این دو موضوع مربوط به فاصله طبقاتی و ظلمهای نظام سرمایهداری میشود. «انگل» از کرهجنوبی و «بینوایان» از فرانسه، نمونههایی از این تم هستند. مضمون دیگری که امسال پررنگشده، هلوکاست یا دیگر مسائل مربوط به جنگ جهانی دوم است. ابتدا امکان دارد بهنظر برسد که این فیلمها به سفارش لابیهای یهودی ساخته شدهاند، اما کمی دقت در ساختارشان نشان میدهد که مساله اصلی، موضعگیری علیه فاشیسم است و بهعبارتی، این فیلمها نشان میدهند اروپا از فاشیسم ترسیده است. از ترامپ تا جانسون، روی کار آمدن بسیاری از چهرههای راست افراطی، عوامل اصلی چنین ترسی هستند که «پرنده رنگین» و «آنها که باقی ماندهاند» نمونههای اصلیاش به حساب میآیند.
دختر قد بلند/ زینگا استوارت / روسیه؛ جشنواره کن
در سال ۱۹۴۵ در شهر لنینگراد شوروی اتفاق میافتد. جنگ جهانی دوم شهر را ویران کرده است، ساختمانها تخریب شده و شهروندان از نظر جسمی و روحی در تنگنا قرار گرفتهاند. در این بحبوحه دو زن جوان در تلاش برای بازسازی زندگی خود در بین ویرانهها، به جستوجوی معنا و امید میپردازند... فیلم «دختر قد بلند» ساخته کانتمیر بالاگوف محصول سال ۲۰۱۹، تقابل خشونت گذشته و امید به التیام یافتن در آینده را در دل بازماندگان جنگ جهانی دوم به تصویر میکشد.
کانتمیر بالاگوف، فیلمساز ۲۸ سالهای که سه سال پیش با فیلم Closeness امید ظهور یک فیلمساز آیندهدار را در دل مخاطبانش روشن کرد، در سال ۲۰۱۹ با فیلم «دختر قد بلند» در دومین گامش، نهتنها چیزی از آن امید نکاسته بلکه شعله آن را بیشتر هم کرده است. این فیلمساز تربیت شده در مکتب آلکساندر سوکوروف، کارگردان مطرح روسی، به خوبی از استاد خود قدرت میزانسن را فرا گرفته و به کمک آن حال و هوای جنگجویان قربانی را در اولین پاییز بعد از جنگ القا میکند. در فیلم دختر قد بلند رنگ و نور بیش از هرچیز با ما از درونیات این آدمها سخن میگویند.
بافت دیوارها، رنگبندی پرجزئیات صحنه و لباس، دوربینی سیال در فضای بیمارستان و خیابانهای لنینگراد و از همه مهمتر همراهی دو زن که با پرداخت خوبی از فیلمنامه به بیرون آمدهاند، عناصری است که جهان فیلم تازه بالاگوف را میسازند. به جز یک صحنه قبل از پایانبندی فیلم و قدری ایرادات جزئی، این فیلم در مجموع اثری است روبه جلو و کاملکننده مسیرِ تا به امروز بالاگوف. فیلمسازی که در ادامه از او زیاد خواهیم شنید.
لازم به ذکر است این فیلم موفق شد جایزه بهترین کارگردانی بخش نوعی نگاه جشنواره کن ۲۰۱۹ را از آن خود کند. اولین پاییز در لنینگراد. سال ۱۹۴۵. همه میگویند جنگ تمام شده و انتظار یک زندگی آرام در سایه صلح را دارند، اما باید دید از این آدمهای قربانی چهچیزی باقیمانده است که به ساختن زندگی بعد از جنگشان کمک کند؟ رمقی؟ امیدی؟ جسم یا روح سالمی... چه چیز؟ نام اینها را میتوان قربانی گذاشت چراکه خود نقشی در تعیین مسیرشان نداشتهاند. سیاست، روزی آنها را وادار به جنگیدن کرده و حالا که استفاده اش را از آنها برده، بر سر بالینشان میآید و در ازای زندگی از دسترفتهشان با بستههایی ناچیز از آنها قدردانی میکند، اما درونیات واقعی این قربانیان را باید از فضاسازی بالاگوف دریافت کرد.
جایی که در بیمارستان، پرستاران با لباس سفید حس و حالی از دوران صلح را میدهند، اما خشونت با تونالیته قرمز رنگ دیوارها در بکگراند، بر همهجا سایه افکنده است. اگرچه در دل دیوارها و اشیای صحنه، نشانههایی از سبزیِ زیستن دیده میشود، اما نور گرم همچون شعلههای زرد، آتش جنگ را در جایجای این بیمارستان روشن نگه داشته است. این نور گرم درکنار قرمزهای فراوان صحنه به ما میگوید که جنگ هنوز تمام نشده است. جنگ حالا به درونیات این قربانیان راه یافته است. جایی که باید بر سر ناامیدی یا میل به زیستن با خود کنار بیایند...
بینوایان / لاج لی/فرانسه؛ جشنواره کن
«بینوایان» نام اولین فیلم لاج لی، کارگردان فرانسوی است که در جشنواره کن گذشته هم نمایش داده شد و حالا بهعنوان نماینده فرانسه در اسکار ۲۰۲۰ شرکت کرده است. برخلاف آنچه ممکن است از ظاهر امر به نظر بیاید، این فیلم هیچ ارتباطی با بینوایان، نوشته ویکتور هوگو ندارد و به شورشهای اجتماعی فرانسه در سال ۲۰۰۵ میلادی مربوط است. سال ۲۰۰۵ میلادی دو مهاجر آفریقاییتبار در اثر برقگرفتگی در یک ایستگاه برق محلی پاریس کشته شدند. گفته میشد این دو هنگام حادثه، تحت تعقیب پلیس بودند.
این امر شورشها و ناآرامی گستردهای را در سراسر مناطق حومه پاریس بههمراه آورد. بسیاری این موج ناآرامی را نشانه مشکلات و گرفتاریهای حلنشدهای دانستند که بیشتر مهاجران فرانسه که مجبور به سکونت در مناطق حومهای شهرهای بزرگ هستند، با آن مواجهند. قتل این دو جوان موجب شد فرانسه یکبار دیگر پس از میسال ۱۹۶۸ وارد یکسری التهابات و شورشهای اجتماعی شود که دامنه آن از حقوق مهاجران ساکن در این کشور به مسائل معیشتی و اقتصادی کشیده شد.
خیابانهای فرانسه بار دیگر مملو از معترضانی شد که از فرط خشم نسبت به سیاستهای دولت شیراک، خیابانهای این کشور را به آتش میکشیدند و برخورد خشن پلیس بر شدت این التهابات اجتماعی میافزود. حوادث این سال به سه هفته تظاهرات گسترده انجامید که در جریان آن قریب به ۱۰ هزار خودرو و ۳۰۰ ساختمان به آتش کشیده شد و دولت وضعیت اضطراری ملی اعلام کرد. طی سالهای ۲۰۰۵ و ۲۰۰۶ کارگران، کارمندان و بخشهایی از اقشار جامعه فرانسه دست از کار کشیده و به خیابانها میآمدند. حتی بعد از اینکه ژاک شیراک از کاخ الیزه رفت و نیکولای سارکوزی رئیسجمهور فرانسه میشود، بازهم اعتراضات مردم برای بار دوم در سال ۲۰۰۷ تکرار شد.
کاملا مشخص است که جنبش جلیقهزردهای فرانسه، نوع تکاملیافتهای از همان اعتراضات کور و گاهوبیگاهی است که از سال ۲۰۰۵ شروع شد و در سال ۲۰۰۷ به پایان رسید. شاید تنها از این جهت است که میشود مقداری برای فیلم بینوایان اهمیت قائل شد. لاج لی، سال ۱۹۷۸ از یک پدر و مادر اهل مالی در فرانسه متولد شد. اولین فیلمی که او در سال ۲۰۰۷ میلادی ساخت مربوط به همین شورشهای سال ۲۰۰۵ و در گونه مستند بود. او زندگی پرماجرایی در این سالها داشت و سرانجام در سال ۲۰۱۹ با بینوایان در کن ۷۲ حاضر شد.
درد و شکوه / پدرو آلمادوار/ اسپانیا؛ جشنواره کن
«درد و شکوه» درباره بحرانهای روحی یک فیلمساز بهنام سالوادور مالو است که آنتونیو باندراس نقش آن را بازی میکند و بهنوعی میشود این شخصیت را نماینده خود پدرو آلمادوار در فیلمش دانست. درد و شکوه اثری درباره آفرینش و پیچیدگیها و دشواریهای جداکردن مسیر آفرینش هنری از مسیر زندگی عادی است. فیلم دو بخش دارد که یکی در زمان حال میگذرد و به سالوادور مالو مربوط میشود، بخش دوم شامل فلشبکهایی به زندگی گذشته مالو است که در آن پنهلوپه کروز نقش مادر او را بازی میکند.
بهرغم اینکه فیلمنامه این اثر با فلشبکهای بسیاری همراه است و دوست دارد که به شما نشان دهد چه چیزی طی شده، ولی این نشان دادن اصلا منظم نیست بلکه کاملا هدفمند دنبال میشود و بیننده را بهراحتی برای چیدن یک پازل ساده، ولی کاملا ناقص آماده میکند؛ پازلی که انگار دوست ندارد حل شود و ارزش خود را در ناقصبودن میبیند.
درد و شکوه پرستارهترین فیلم اسکار در بخش آثار غیرانگلیسیزبان است و این با صنعت سینمای اسپانیا که پیش از این توانسته خودش را به جهان معرفی کند، ارتباط دارد. باندراس برای بازی در این فیلم نخل طلای بازیگری را برنده شد و حالا هم اصلیترین شانس برای اسکار بهترین نقش اول مرد بین فیلمهای غیرانگلیسیزبان است. پدرو آلمادوار متولد ۱۹۴۹ در اسپانیاست و اکنون ۷۰ سال دارد. او اولین فیلمش را در سال ۱۹۸۰ ساخت و تا به حال آثار متعددی تولید کرده است که تعدادی از آنها موفق بودهاند.
آتلانتیک / متی دیوپ/ سنگال؛ جایزه بزرگ جشنواره کن
فیلم سینمایی «آتلانتیک (Atlantics)» اثر متی دیوپ برای اولینبار در جشنواره فیلم کن رونمایی شد. دیوپ اولین کارگردان زن سیاه پوستی است که فیلمش در بخش مسابقه فیلم کن حضور یافته است و برنده جایزه بزرگ جشنواره کن شد. متی دیوپ، برادرزاده جبرئیل دیوپ دیگر کارگردان سنگالی است که فیلم «توکی بوکی» (Touki Bouki) از آثار مشهور سینمای سنگال را در سال ۱۹۷۳ ساخته است.
او در پاریس متولد شده است و عضوی از یک خانواده اشرافی و برجسته سنگالی به نام Diop است. پدر او واسیس، موسیقیدان است و مادرش کریستین بروسارد، یک گالریدار بزرگ بهحساب میآید. متی دیوپ پیش از «آتلانتیک» به ساخت آثار مستند و فیلمهای کوتاه میپرداخت و همچنین در سینمای فرانسه بهعنوان یک بازیگر شناخته میشد. «آتلانتیک» هم براساس یک مستند کوتاه که سال ۲۰۰۹ توسط دیوپ ساخته شده بود، کارگردانی شده است. متی دیوپ در سال ۲۰۱۳ مستندی ساخته بود با عنوان «آ هزارن خورشید» که در تمجید ماگای نیانگ بازیگر فیلم «توکی بوکی» بود.
روایت «آتلانتیک» در حومه داکار، پایتخت سنگال در جریان است و درباره رابطه عاطفی یک کارگر ساختمانی و یک زن جوان است. کارگری که ماهها حقوقش پرداخت نشده و در کنار کارگران دیگر رویای مهاجرت از طریق اقیانوس اطلس را دارند و زن جوان هم به اجبار خانوادهاش با فردی ازدواج میکند که دوستش ندارد. آتلانتیک مضامینی را به تصویر میکشد که برای جامعه امروز سنگال اهمیت بالایی دارد. مجتمعهای صنعتی بزرگ، بیشتر شدن شکاف طبقاتی، بحران مهاجرت و البته نقد عقاید مذهبی در جوامع آفریقایی از جمله مواردی است که فیلم تصویر میکند.
فیلم نشان میدهد ثروتمندان خود را برای سکونت در بنایی مدرن آماده میکنند و از سوی دیگر کارگرانی را نشان میدهد که همان بنا را برپا میکنند و از دستمزدشان محروم ماندهاند. فیلم دوراهیای پیشروی جوانان کشورش ترسیم میکند؛ یکی به سمت انتخاب زندگی متفاوت از گذشتگان خود و مهاجرت است و دیگری ماندن با وجود مشکلات و تلاش برای بهبود شرایط زندگی در کشور خود.
سرزمین عسل / مقدونیه؛ جایزه بزرگ جشنواره «ساندنس»
مقدونیهایها در سال ۱۹۹۱ تلاش ناکامی برای فرستادن فیلمی به آکادمی اسکار داشتند. این اقدام آنها بیشتر جنبه سیاسی داشت، چون میخواستند با این کار استقلال خودشان را از کشور یوگسلاوی نشان دهند. البته پیش از این فیلمسازان مقدونیهای بهعنوان بخشی از یوگسلاوی فیلمشان را به اسکار داده بودند. با این حال تلاش آنها برای ارسال فیلم به اسکار در سال ۱۹۹۴ نتیجه داد و فیلم سینمایی «قبل از باران» از میلچو مانچفسکی بهعنوان نماینده کشور مقدونیه تا نامزدی دریافت جایزه اسکار بهترین فیلم خارجی هم پیش رفت. تا امروز هیچ فیلمی از کشور مقدونیه موفق به دریافت جایزه اسکار نشده است.
مستند بلند «سرزمین عسل» «Honeyland» برنده جایزه بزرگ جشنواره «ساندنس» و نماینده سینمای مقدونیه در مراسم اسکار، در بخش نمایشهای ویژه سیزدهمین دوره جشنواره بینالمللی سینماحقیقت هم روی پرده رفت. این فیلم که در سه سال توسط «لیوبو استفانوف» و «تامارا کوتفسکا» ساخته شده است، درباره زن میانسالی به نام «خدیجه موراتووا» است که بههمراه مادر ۸۵ ساله کمبینایش «نظیفه» در یک مزرعه کوچک و بدون برق، در دهکده متروکی در کوهستانهای مقدونیه زندگی میکند و به حرفه زنبورداری و تهیه عسل ارگانیک اشتغال دارد.
در این فیلم میبینیم که او با ظرافت، عسل را از لبه موم جمعآوری میکند؛ مومی که دقیقا به رنگِ لباس زرد اوست؛ اما داستان مبتنیبر مناقشه فیلم زمانی آغاز میشود که میهمانان ناخواندهای وارد این سرزمین میشوند و شادابی این زندگی را با روشهای زنبورداریشان که توجه کمتری به طبیعت دارد، به مخاطره میاندازند...
منبع: روزنامه فرهیختگان
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com