به گزارش بولتن نیوز به نقل از مجله فارس پلاس؛ پلاسکو فروریخت. دو سالی است دیگر از آن هیبت بلندبالا و اسکلتبندی فلزیاش خبری نیست. اما دروغ چرا، جای خالیاش تا تهران،تهران است قرار دوباره و هزارباره ملتهبمان می کند و دلمان را به شور و تلواسه بیندازد. کارشناسان آتشنشانی میگویند هنوز پلاسکوهای زیادی با همه ناایمنیشان در این شهر نفس میکشند.
معصومه اصغری: آمارها دروغ ندارند. بیتعارفاند و یکراست از حاشیه به اصل مطلب اسباب میکشند. آمارها میگویند مناطقی که امروز به قلب پایتخت شهرت دارند سرقفلی ناایمنترین بازارچههای تجاری شهر شدهاند. پلکانهای دوده و جرمگرفته این ساختمانهای در حال احتضار در عادیترین روزهای سال روزانه پاخور 50 هزار نفر مشتری از همهجا بیخبر میشوند. علاءالدین، پروانه، آلومینیوم و آزاد که این روزها به خاطر وضع ظاهریاش به دراکولا شهرت گرفته حکم ناایمنترین مراکز تجاری پرتردد پایتخت را به خود اختصاص دادهاند. اعضای شورای شهر پر بیراه نمیگویند که اگر به وضعیت ایمنی این مراکز توجهی نشود بیبروبرگرد و دیر یا زود با حادثه پلاسکوی دیگری روبهرو خواهیم شد. گزارش پیش رو روایتی از حال و هوای این مجتمعهای تجاری را برایتان روی دایره میریزد.
غولی به نام علاءالدین
درباره چراغ راهنمایی چهارراه حافظ در خیابان جمهوری مصیبتنامهها شنیدهایم. به روند کند آمدوشد ماشینها عادت داریم. ازدحام و شلوغی در این تکه دودگرفته از شهرماجرای تازهای نیست، اما این بار ثانیهشمار قرمزرنگ چراغ راهنمایی آنقدر کش میآید که بیخیال فاصله چند صد متری با مقصد میشوی، اسکناس کرایه را به دست راننده تاکسی میدهی و خودت را از وسط تاکسیها و خودروهای شخصی و موتورسیکلتهایی که پیاده و سوارهرو را از هم تشخیص نمیدهند انگار، میاندازی. از کنار ردیف فروشگاههای لوازمخانگی که میگذری، در فاصله صد متری به چهارراه محال است میخکوب تصاویر تبلیغ جدیدترین گوشی تلفن همراه که از نمایشگرهای بزرگ سردر بازارچه پخش میشود و جلوه مدرنی به سرووضع نهچندان مطلوب آن میدهد نشوی. سر ظهر است و بازار غذای خانگی فروشها حسابی سکه شده. دوروبر چرخدستی که با قالی و لبوهای داغ و سرخروی آن سوار شدهاند هم شلوغ است. فرقی نمیکند از کدامیکی از دو در بازار علاءالدین وارد آن شویم. اینجا انگار هیچ فرقی میان طبقه اول تا آخر نیست. هرچند عقل گواهی میدهد که اجارهبهای فروشگاههای طبقههای اول تا سوم با پاخور چند صدهزارنفری روزانهشان حتماً و حکما با فروشگاههای طبقههای دیگر توفیر زیادی دارد.
اینجا زمین زیر پایت میلرزد
بیشتر فروشگاههای طبقه همکف بین 8 تا 12 متر مساحت دارند. ویترین داخلی و خارجی، میزهای ال شکل و پلکانی که راه به انبارهای کوچک آرکی روی سقفهای کاذب دارد در همه آنها مشترک است. در هر مغازه دو یا سه نفر مشغول پاسخگویی به مشتریهایی هستند که آمدورفتشان لحظهای متوقف نمیشود. وقتی سؤال میکنی که از وضعیت ایمنی در محل کارشان راضی هستند یا نه با دیدن کلاسور و خودکار و دانستن حرفهات تصمیم میگیرند راستش را نگویند و با جواب «شرمنده، سرم مان شلوغ است» پاست بدهند به مغازههای بغلدستی. تکوتوک فروشنده و کارگرانی حاضر میشوند بدون اینکه نامی از آنها ببریم دست از این جوابهای سربالا بردارند. یکی از آنها فروشنده میانسالی است که از اواخر دهه 70 در این مجتمع مشغول به کارشده و سرد و گرم روزگار آن را چشیده است. او میگوید سازه این مجتمع از ابتدا دارای مشکلات جدی بوده و هیچگاه در آن احساس امنیت نمیکند: «در همان سالهای ابتدایی ساخت این بازار هنگامیکه با سرعت بیشتر در طبقه اول راه میرفتیم متوجه لرزش در زیر پاهایمان میشدیم. به نظرم میآید با توجه به جانمایی که برای این بازار در نظر گرفته بودند، مقداری در ساخت و تکمیل آن تعجیل شده و پایان کار آن بر اساس استانداردهای موجود صادر نشده است.تخریب طبقه هفتم اینجا آنقدر ضروری بود که کارشناسان می گفتند اگر فعالیت در این طبقه ادامه پیدا کند جان هزاران شهروند به خطر می افتد.با وجود احکام قضایی لازم الاجرا بیش از دو سال طول کشید.»
نگرانی از تأسیسات پا به سن گذاشته
اینکه در راهروهای باریک مشرفبه مغازههای علاءالدین راه بروی و هدف تنه زدن مشتریهای شتابزده نشوی بهخودیخود یک موفقیت ترازبالا بهحساب میآید. آرامش حلقه گمشده پرازدحامترین مرکز خرید منطقه 11 تهران است. یکی از فروشندههای طبقه دوم به همراهی با ما راضی میشود تا به قول خودش کموکاستیهای این مجتمع را بهتر ببینیم. از راهروهای باریک پرازدحام که میگذریم میگوید: «مراقب کیف و گوشیتان باشید. وسط شلوغی آمار سرقت بالاست.» از بین تماشاچیان ویترینهای کوچک کوچه باز میکند و بهطرف آسانسور ازکارافتاده میرود. جلوی در آسانسور سطلهای بزرگ انباشتهشده از ظروف غذای یکبارمصرف کثیف، بوی بدی در هوای خفه اینجا راه انداختهاند. هیچ منفذ نوری نیست و مهتابیهای بیحال سقف، نور نصفه و نیمه کمرنگی به راهروها میتابانند. فروشنده طبقه دوم سقف را نشان میدهد و میگوید کارشناسان آتشنشانی بیشتر از هر چیز دیگری نگران وضعیت تأسیسات اینجا هستند: «یکی از مشکلات عمده اینجا تأسیسات فرسوده آن است. در بسیاری از قسمتهای بازارچه سیمکشیهای تلفن و برق از مسیر اصلی خود جداشده و حالت آویزان پیداکردهاند. انبارها و فروشگاههای اینجا با مواد اشتعالزای زیادی پرشدهاند و این هم خطر آتشسوزی را بیشتر میکند. متأسفانه در طول سالهای گذشته توجه کمی به این موارد ایمنی شده است. با شدت گرفتن مشکلات هرروزه آسانسور، آن را خاموش کردند. آسانسور اینجا مشکلات عمده و خطر سازی دارد. بارها و بارها از سوی کارشناسان آتشنشانی این موضوع گوشزد شده است اما توجهی به این هشدارها نمیشود.» خطر سقوط آسانسور، ریزش آوار و همچنین حریق گسترده از پیشبینیهای کارشناسان آتشنشانی درباره وضعیت پرخطر بازار علاءالدین است.
جمعکردن این جرمها کار کاردک است دیگر!
تنها راه رفتن به طبقههای بالاتر پلههای تیزی هستند که روی آنها را لایهای از جرم دودی رنگ گرفته است. یکی از فروشندهها با طنز تلخی گفته بود بهداشت در اینجا تعطیل است و جرمهای روی پلهها را باید با کاردک جمع کرد. اما مشتریهای اینجا انگار توجه چندانی به این چیزها ندارند. خیلی از آنها روی همین پلکان نشستهاند و با ولع تهمانده غذای مثلاً خانگی توی ظرفهای یکبارمصرف را توی قاشقهای پلاستیکی جمع میکنند و به دهان میگذارند. در پاگرد هر طبقه کنتورهای برق فروشگاهها روی دیوار نصبشدهاند. شیشه روی آنها بهقدری جرمگرفته که به نظر میرسد مأمور اداره برق قبل از خواندن ارقام آنها باید یک جرمگیری اساسی بکند. راهروها تاریکاند و هوا خفه است. همه طبقهها شبیه هم هستند. هیچ نشانی از اینکه در طبقه چندم هستی هم در اطرافت وجود ندارد. باید حواست را به پاگرد پلهها بدهی تا اعداد را گم نکنی. به طبقات آخر که میرسی نفسی نیست و واقعاً دیگر این قوزک پا یاری رفتن ندارد.
از پاساژ علائالدین که بیرون میآیی دلت فقط هوای تازه میخواهد. هرچند آلودگی هوا با چشم غیرمسلح هم دیده میشود اما بیاختیار نفس عمیق میکشی و نگاه به کامپوزیت جرم و دودگرفته نمای بازار علاءالدین بیاختیار به این فکر میکنی که اگر یکصدم از درآمدهای واحدهای تجاری اینجا صرف ایمنی و بهداشت و نمای آن میشد این بازار امروز حالوروز بهتری داشت.
روزگار سپریشده بازارچه سالخورده
از مجتمع علاءالدین تا ساختمان آلومینیوم راه زیادی نیست. سازهای که همپای ساختمان پلاسکو قد کشید و یکی از ویژگیهای اصلیاش در زمان ساخت درست مانند پلاسکو، استخوانبندی فلزی و بلندبالاییاش بود. حالا بیش از 5 دهه است که این ساختمان فرسوده در خیابان جمهوری و نرسیده به پل حافظ نشسته است. اگر سری به این بازارچه 13 طبقه بزنید در همان گامهای اول از خاطرتان خواهد گذشت که اسکلت فلزی این ساختمان دیگر یارای نگهداشتن هیبت این ساختمان را ندارد. تصاویر آشنا بین اینجا و بازارچه علاءالدین یکی دو تا نیست. تنها حسنی که آلومینیوم دارد این است که لازم نیست مدام پابهپا شوی و خودت را به این در و آن در بکوبی تا به تنه خوری مشتریهای چند هزارنفری نیفتی.
بیشتر مغازههای طبقات این ساختمان حالا حکم درمانگاه لوازمخانگی و یدکی و ساعت را پیداکردهاند. خوب که در مشتریها باریک میشوی خیلی زود در دستوبالشان لوازمخانگی را میبینی که برای نشان دادن به تعمیرکارها زیر بغل زدهاند و با خودشان از پلههای تاریک بالا و پایین میبرند. هر چه به طبقات بالاتر نزدیک میشویم حجم کالاهای انبارشده در مغازهها بیشتر میشود. کارتنهایی که محتویات آنها نامعلوم است رویهم تلنبار شدهاند و در خیلی از مغازهها نشانی از رفتوآمد مشتری و کاسبهای شهرستانی نیست. مغازهدارها مشتری چندانی ندارند و بعضیهایشان بین خوابوبیداری چرت قیلوله بعد ناهار به راهروهای مقابلشان زل زدهاند ورمق و رغبتی به مصاحبه کردن ندارند. آخرین حادثه در آلومینیوم حریق گسترده در سال 94 بود. بعد از حادثه پلاسکو تنها اتفاق خوب این بازارچه سر زدن بیشتر آتشنشانها به طبقات آن و استقرار یک کیوسک آتشنشانی با دو مأمور بوده است.
پرسه در پیچاپیچ خطر
روزهای جمعه پارکینگ بازارچه پروانه خیابان جمهوری پاخور مشتریهایی است که به هوای خرید عتیقهجات راهی آن میشوند. جمعهبازار صنایعدستی و سنتی تهرانیها آنقدرها هم که ظاهرش نشان میدهد خوشایند و دلنشین نیست. کافی است وقتی در پیچاپیچ راهروهای این بازار راه میروید حواستان را از گلیم و گبهها و خاتمکاری و لالهعباسیها به سیمکشیهای ناجور روی دیوار گرهخورده و سقفهای جابهجا نم گرفته و ریخته بدهید. واقعیت این است که این پارکینگ از داشتن ابتداییترین امکانات ایمنی بیبهره است. کپسولهای بلاتکلیف اطفای حریقی که در طبقات به دیوارها آویزان ماندهاند نمیتوانند بشارتی برای پیشگیری از حادثه باشند. خطرناکترین وجه این جمعهبازار جمعیت هزاران نفری انبوهی است که تنه زنان در این راهروها برای خودشان راه باز میکنند. کارشناسان آتشنشانی میگویند با بروز کوچکترین حادثه در روزهای جمعه جان این مشتریان بهآسانی به خطر خواهد افتاد. پارکینگ پروانه تنها یکراه ورودی و خروجی دارد. وضعیت ایمنی در این بازار بهگونهای است که سازمان اورژانس تهران ترجیح داده هر جمعه آمبولانسی را در راهروی ورودی این پارکینگ مستقر کند.
مهلتهایی که مدام تمدید میشوند
مدیران شهری داعیهدار این هستند که همواره طبق قانون عمل میکنند. اگر در پرونده شاکیان این مجتمعهای تجاری دقیق شوید نام شهرداری بهعنوان یکی از شاکیان پروپاقرص فعالیت این مجتمعها در آنها آورده شده است. آنها در مصاحبههایی که چپ و راست انجام میدهند حفظ و صیانت از جان و مال شهروندان برای شهرداری را از وظایف اصلیشان عنوان میکنند؛ اما فعالیت این اماکن پرخطر همچنان به قوت خود باقی است. شهرداری در طول این سالها دست به دامن کمیسیون ماده 100 شده است اما واقعیت میگوید رأی این کمیسیون قاطع نیست و مدام از مهلتی به فرصتی دیگر موکول میشود. بازارچه آزاد در تقاطع خیابانهای ولیعصر و جمهوری بعد بارها حکم تخلیه و پلمپ همچنان کج دار و مریز به فعالیت خود ادامه میدهد. وضعیت ظاهری این بازارچه حالا بهجایی رسیده که مردم آن را به نام دراکولا میشناسند. دراکولا مقصد عروس خانمهایی است که برای خرید لباسهای ارزانتر راهی طبقات متزلزل آن میشوند. این بازارچه در سال گذشته چندهفتهای در پلمپ به سر برد اما مهلتهای نامعلوم دوباره درهای آن را به روی مشتریهای از همهجا بیخبر باز کردند. چراغ ایمنی در پلاسکو بهیکباره خاموش نشد. این ساختمانها حالا حال محتضری رادارند که نفسشان به شماره افتاده است. پیش از آنکه فروبریزند و تبدیل به خاطره اسفناک جمعیمان شوند باید به داد خاموششان رسید.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com