به هجدهمین روز تجمع کارگران کارخانهی نیشکر هفتتپهی شوش رسیدیم. از کارگران هفت تپه فقط اعتصاب و اعتراض شان را شنیدیم. اما بدون شک می توان سبک اعتراضی در هفت تپه را به عنوان یک سبک قابل تقدیر در برگزاری تجمعات و اعتراضات معرفی کرد.
ویکیپدیا میگوید هفتتپه یک محوطهی باستانی در استان خوزستان، در ۱۵ کیلومتری جنوب شرقی شهر شوش و در مجاورت شهرستان دزفول است. اسمش هفتتپه است چون مجموعهای از تپههای باستانیاست. هفتتپه در حاصلخیزترین قسمت دشت خوزستان واقع شده و کشتزارهای نیشکر زیادی دارد. چیزی که ما را اینجا کشاند نه جاذبههای گردشگری آن بود و نه کشتزارهای نیشکرش. ما به خاطر کارگرانی آنجا بودیم که حدود چهار ماه است حقوق نگرفتهاند و این ماجرا در سه سال گذشته بارها تکرار شده است. این کارگران امروز در اعتراض به پرداخت نشدن حقوق و همچنین وضعیت نابسامان کارخانه تحصن کردهاند. آنها علاوه بر درخواست گرفتن حق و حقوق خود، با تشکیل شوراهایی خواستار ملغی شدن مالکیت کارخانه هم هستند. مالکیت این کارخانه از سه سال گذشته به دو جوان منتقل شده و از همان زمان روند اضمحلال کارخانه شروع شده است. مالکان غیربومیاند و به اسم خصوصیسازی کارخانه را به ورشکستگی رساندهاند. برای همین کارگران و کارکنان خواستار بازگشت کارخانه به بخش دولتی هم هستند. همراه با جمعی از دوستان دانشگاهی همراهشان شدیم.
از تاکسی که پیاده شدیم. فاصلهای تا محل تحصن نبود. شوش برای منی که تا به حال نیامده بودم واقعاً زیبا و سرسبز بود؛ آن هم در فصل پاییز. میگفتند این روزها فصل اصلی کار کارخانه است و اگر کارگران زودتر به کارخانه برنگردند کارخانه ضربهی جبراننشدنی خواهد خورد. جلوی فرمانداری شوش زمینی به طول حدوداً دویست متر و عرض سی متر، کل بخشی بود که کارگران هفتتپهی شوش هجده روز گذشته را در آن تجمع کرده بودند. از لحاظ اندازه انتظار محیط بیشتری را داشتم. وسعت زمین با توجه به سر و صدای رسانهای که ایجاد کرده بودند، کوچکتر از تصورم بود. از رسانههای داخلی گرفته تا خارجی، همه صدایشان را شنیده بودند.
چند دقیقه طول کشید که از جو تحصن خارج شوم. به معنای واقعی کلمه تحصن مسالمتآمیزی بود. در عین حال بیاثر هم نبود و طی روزهای گذشته از طریق افکار عمومی به دولت و نمایندگان محلیاش شدیدترین فشارها را وارد کرده بود. چیزی که میتواند الگوی بقیهی معترضان صنفی باشد. میشود هم اعتراض کرد و هم به امنیت و آرامش ملی ضربه نزد. مردم در دستههای کوچک کنار هم ایستاده بودند و حرف میزدند. جلوی در فرمانداری از بقیهی جاها شلوغتر بود. هر چند دقیقه یک نفر سخنرانی میکرد و شعار میداد، بقیه هم کف میزدند و هورا میکشیدند ولی بیشتر وقت به گپزدن میگذشت. به خصوص با خبرنگاران و آدمهای غریبهای که از راه میرسیدند. آنها سفیران هفتتپه بودند و این روزها پیام این مردم را به همه جا میرساندند. خیلیها هم پلاکاردهایی دستنویس داشتند که توی عکسها حرف آنها را به بقیه برساند.
هفتتپهایها قیافهی جدید که میدیدند اول میپرسیدند از کجا آمدی؟ فرقی نمیکرد از کجا باشی، میگفتند سر چشم. بعد هر کسی به فراخور دربارهی مشکلات خودش حرف میزد. بعدش هم تو را به خانهشان برای پذیرایی دعوت میکنند. چند تایی خبرنگار در این روزها دربست مهمان مردم شده بودند. هر کسی که من را دید همین سوال را تکرار کرد. کارمندی که قیافهی هنری داشت از عید گفت که نتوانسته از خانهاش خارج شود و حتی مهمان دعوت کند؛ به خاطر بیپولی. دیگری که با دخترش آمده بود از دو قلوهای کوچکش میگفت که مریض شدند و به خاطر بیپولی نتوانسته برایشان دارو بخرد و خودشان خوب شدند. دیگری از بچهاش میگفت که لباس ندارد و نان خشک میخورند. آن یکی با زبان انگلیسی میخواست به شبکههای خارجی بگوید که به آنها کاری نداشته باشند. میگفتند کاش مسئولان از شما یاد میگرفتند و حداقل به اینجا سر میزدند و حرفهای ما را میشنیدند. آن وسطها یکی گفت چرا اینقدر دیر آمدید؟
تا قبل از آمدن به هفتتپه براساس تصورات توئیتری، فکر میکردم فضا بیشتر شبیه تحصنهای چپ و مارکسیستی باشد. ولی واقعاً نبود. مردم دچار پیش پا افتادهترین مشکل شده بودند و چیز عجیب و غریبی هم نمیخواستند؛ حقوقشان پرداخت نشده بود و محل کارشان بیسر و سامان بود؛ آنها هم دنبال راههایی برای حل مشکلاتشان بودند. این راهحل قبلاً جواب داده بود. بعضی از کارمندان تحصیلکرده قبلاً این راه را برای احیای حقوق خودشان رفته بودند و جواب هم گرفته بودند. در شعارهای مثل «نان- کار- آزادی- اداره شورایی» هم بیشتر از این که دنبال آرمانهای چپ باشند مشکلاتشان نهفته است. اینجا کسی دنبال حضرت مارکس نیستند. هرچند عده ای تلاش کردند شعارهای چپ و مارکسیستی را رواج دهند.
اولین چیزی که به ذهنم رسید این بود که چطور این آدمهایی که از دکترا تا آدم بیسواد بینشان است، توانستند توجه عمومی را با این وسعت ملی جلب کنند. شاید مهمترین دلیلش مراقبت از سیاسی نشدن و سوءاستفادهی دیگران به معنای واقعی کلمه بود. کسی به راحتی نمیتواند به آنها انگ بزند. از روز اول سعی کردند در شعارهایشان تندروی نکنند. شعارهایی که به راحتی میتوانست منحرف شود ولی این اتفاق نیفتاد. همزمان یک تحصن بیبخار هم نبود؛ نشانهاش اینکه خبرنگارهایی مثل ما را مجبور کرد از تهران بلند شویم و به اینجا بیاییم یا بسیاری از رسانهها را مجبور کرد که تیتر یکشان را به هفت تپه اختصاص بدهند.
صداقت، خلوص و استیصال را همزمان میشد توی چهرهی کارگرها دید. فقط هم کارگر نبودند. بسیاری از کارمندان هم توی تجمع بودند. از هر سطح علمی بینشان پیدا میشد. ولی خب کارگران خواسته و ناخواسته بیشتر مورد توجه قرار گرفته بودند. کارگران از عکسهایی هم که از هفتتپه میبینید آرامتر و مظلومتر بودند. آنجا کاملاً حس میکنید که مردم فقط دنبال رفع مشکلاتشان هستند. اما همزمان در فضای سیاسی کشور هم بلوغ ایجاد کردند و برای اولینبار چنین تجمعی را با کمترین حاشیه و انحراف برگزار کردند. حالا نتیجه بگیرند یا نه، معلوم نیست. ولی هدفشان که ایجاد کنش و سر و صدا خارج از این شهر باستانی بود، محقق شد.
دو نفر از دوستان دانشگاهی که همراه ما بودند در جمع کارگرها سخنرانی همدلانه کردند. از آنها به خاطر سبک تحصنشان تشکر کردند؛ سبکی که از این به بعد نماد میشود. از مشکلات خصوصیسازی گفتند و اینکه جامعه همراه آنها خواهد بود. کارگرها هم به راحتی از آنها حمایت کردند. از هر کسی که با حسن نیت کنارشان بود حمایت میکردند.
بیتوجهی عمومی، از مسئولان استانی و شهری گرفته تا کشوری، در نوع خودش جالب بود. بیشتر به نظر میرسید مسئولان در همهی سطوح به این نتیجه رسیدهاند که کارگر نباید پررو شود. به قولی احتمالاً آنها هم با احتساب فیزیکی که این ماجرا درگیر خود کرده بود، حس نمیکردند اینقدر سر و صدا کند. ولی واقعاً نمیدانم چطور همهی مسئولان با هم به این نتیجه رسیدند که به اینجا بیتوجهی کنند. کاش حداقل یکی از آنها که قصد نامزدی ریاست جمهوری را داشت به بازدید اینجا میآمد و حرفهای مردم را میشنید. مردم از این نیامدنها بیشتر اعصابشان خُرد میشد. حتی همین فرماندار شوش هم که مردم جلوی ساختمان محل کارش تحصن میکردند، این روزها سر و کلهاش پیدا نشده بود. یکی میگفت به او ربطی ندارد، مسئله بزرگتر از اوست. با این همه رسمش هم نبود که مسئول سربزنگاه غیب شود و همه در مصاحبهی تلفنی با رسانهها بگویند فلان کار را کردیم یا فلان چیز را در فلان جلسه پیگیر بودیم.
بعد از سخنرانی، رفقای دانشگاهی ما وارد فرمانداری شدند. جمعی از مسئولان شهر آنجا بودند و با هم حرف زدند. پلیس و سپاه هم بود. از بس کسی به آنجا سر نزده بود که چندتا دانشجو و استاد دانشگاه را هم برای گفتگو راه دادند. فرمانده سپاه میگفت من که سر ماه حقوق میگیرم چطور به این بندگان خدا که حقوق نگرفتند گیر بدهم؟ تازه مردمی که هیچ سرکشیای از آنها ندیدیم و ندیدند. اوایل پلیس با نفرات بیشتری میآمد ولی این روزها به دلیل آرامی اوضاع تعداد نیروهای پلیس هم به کمترین میزان خود رسیده بود.
با یکی از دوستان رسانهای که چند روز آنجا بود حرف میزدیم و میگفتیم که هفتتپه جنگ روایتهاست. حس کردم در روزهایی که تعداد غیربومیها با گرایشهای چپگرایانه بیشتر بود، شعارهای چپ بولد میشد و امروز که حزباللهیها بیشتر بودند، روز شعارهای انقلابی بود. نه اینکه مردم نفهمند چه کار میکنند ولی هیچ وقت شعارهای ساختارشکنانه ندادند. آنهایی هم که دادند دلایل خودش را داشت. مثلاً یکی میگفت این پولهای بیتالمال را به غزه و سوریه ندهید و به جایش خرج کارگران هفتتپه کنید تا از گرسنگی نمیرند. کارگر دیگری میگفت از حاج قاسم سلیمانی که سوریه را آزاد کرده میخواهیم بیاید هفتتپه را هم آزاد کند. مقداری از تصورات اشتباه دربارهی سوریه ناشی از ناآگاهی و عدم اطلاعرسانی به مردم است وگرنه مشکل اصلی همان مرد هم فقط معیشت است. اگر کمی بیشتر با او صحبت کنید و توجیهش کنید، در نهایت به نظر او هم باید جلوی داعش ایستاد.
یک نفر از کارگران به بیبیسی و من و تو فحش میداد. یکی دیگر میگفت اگر بیبی سی نبود چه کسی ما را میدید؟ حواسمان نیست که گاهی مردم را به بیگانگان امیدوار میکنیم. خیلی از رسانهها در این ماجرا مردم را همراهی کردند ولی مردم انتظار داشتند صدا و سیما حضور پررنگتری داشته باشد. هر دو طرف حق دارند. از طرفی صدا و سیما نمیخواهد جو کشور متشنج شود و از طرف دیگر نادیده گرفته شدن هم باعث میشود که مردم برای عمومی کردن مطالباتشان به بیگانگان روی بیاورند. هر چند شبکههای اجتماعی در نشان دادن مسائل آنها خیلی اثرگذار بودند.
یکی از جوانان که همراه ما از اهواز آمده بود خطاب به مردم میگفت انقلاب با شماست. یکی از کارگرها جواب داد هجده روز است که انقلاب صدای ما را نمیشنود. مرد دیگری میگفت یعنی آقا صدای ما را میشنود؟ مردم دنبال شنیدن جواب نیستند، از انتظارشان میگویند. آنها حس میکردند که حکومت تا امروز از رؤسای کارخانه حمایت کرده است. رؤسایی که یکیشان امروز فراری است و آن یکی هم زندانی.
کارگر دیگری میگفت به یکی از مسئولان شهر گفتیم به ما کمک کن، گفت چشم ولی میخواستید به این آقا رأی ندهید. کارگر میگفت ما را وجهالمصالحهی سیاسی نکنید، ما دنبال حق و حقوق خودمان هستیم، این چیزها به ما ربطی ندارد. راست میگفت.
غیر از مسئولان حتی روحانیان هم این چند روز بین جمعیت نیامده بودند. همزمان با ما چند طلبهی اهوازی هم آمدند. بیتجربه بودند ولی مردم برایشان کف زدند و سوت و هورا کشیدند. بندگان خدا گاهی قولهایی میدادند یا میخواستند ماجرا را با یک سخنرانی حل کنند ولی با این همه حضورشان خوب بود. همزمان رسانهها هم خبر زده بودند که روحانیان هم به مردم پیوستند. بگذریم که دفتر امام جمعه تا فرمانداری یک کیلومتر هم نیست و فقط نمایندهی امام جمعه آنجا حاضر شده بود.
تحصن از ۸ صبح شروع میشود و تا ظهر ادامه دارد. کارگرها در کارخانه کارت میزنند ولی کار نمیکنند. وقت ناهار مردم شوش بین کارگرها لقمههای نان و خرما پخش کردند. لقمهها را در خانه درست کرده بودند و در کیسههایی آوردند بین همه پخش کردند. به ما هم رسید. آن وسطها کسی چای صلواتی هم آورده بود. چای را هم خوردیم. طعم چایهای اربعین را میداد. مردم شوش هم نگران و همدرد همشهریهایشان بودند
هفتتپه فرامتنهای زیادی داشت؛ از جمله اینکه بزرگترین دعوا بین نگاه امنیتی و رسانهای همینجا بود و چشم به همین تجمعات داشت. به خاطر هوشمندی مردم و حضور شبکههای اجتماعی و کاربرخبرنگارها برای اولین بار نگاه رسانهای بر نگاه امنیتی پیروز شد. هر چند هر کسی باید وظیفهاش را انجام بدهد. بین تحصنکنندگان هم به راحتی آدم نفوذی پیدا میشود. از آدمهایی که هیچ منطقی نداشتند تا آدمهایی که دنبال چیزهایی دیگری بودند. ولی اکثریت تکلیفشان مشخص بود.
آن وسطها توی اینستاگرام چندتا ویدئوی کوتاه از تجمع را استوری کردم. یک شبکهی به اصطلاح ایرلندی دایرکت داد که میتوانیم از فیلمها استفاده کنیم؟ احتمالاً از شبکهی منافقان بود که دوست دارند روی این ماجراها بنزین بریزند. آن وقت صدا و سیما بعد هجده روز کجاست؟ با ترس و لرز عقب ایستاده و به جای اینکه فعال باشد منفعل است.
استادی داشتیم که میگفت در ایران روشنفکران بعد از مردم از راه میرسند و این مردم هستند که کنشهای اجتماعی را راه میاندازند. حالا کارگران کارخانهی نیشکر هفتتپه یکتنه مدل جدیدی از اعتراض را ساختند که روشنفکران از آن سخنها خواهند گفت. مدلی که در آن اعتراض کردن واقعاً به معنای اعتراض است، نه مخالفت بنیادین با اسلام و دین و حکومت. اعتراضی که باید به آن رسیدگی شود و مسئولان باید پاسخگوی اشتباهات گذشتهشان باشند که این چه خصوصیسازیای است که وضع مردم و کارخانه را از گذشته هم بدتر کرده است؟ در حالی که کارخانهی نیشکر وابستگی چندانی هم به حتی به تحریمهای این روزها ندارد.
کسی میگفت شما این چیزها را نمیفهمید و با گوشت و پوست و استخوان رنجشان را درک نمیکنید. تلخترین چیزی که در هفتتپه شنیدم این بود که «گرسنهایم.» فرمانده سپاه هم میگفت اگر این مردم بعد از چهار ماه حقوق نگرفتن اعتراض نمیکردند باید تعجب میکردیم. امیدوارم ماجرای هفتتپه با پرداخت دو ماه حقوق سر هم نیاید و مسئولان فکری جدی به حال این مردم بکنند.
بعد از تحصن بالاخره مهمان خانواده یکی از کارگران هفت تپه شدیم و خاطره مهربانی مردم شوش برایمان تکمیل شد. قرار بود همان روز یکی از حقوقهای عقب افتاده را واریز کنند. اگر مسئولان بخواهند ماجرای هفت به خیر خوشی تمام می شود.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com