گروه بین الملل: سید مصطفی خوش چشم، تحلیل گر مسائل بین الملل و سیاست خارجه، در یادداشت پیش رو معتقد است قتل وحشیانه یکی از مخلص ترین مردان ریاض در صحنه رسانه ای پس از دهه ها سعی و تلاش بیدریغ برای پیشبرد اهداف سیاسی آل سعود و تنها به گناه انتقادهای معتدل، چنان افتضاح سیاسی-رسانه ای را برای عربستان و متحدینش در صحنه بین الملل پدید آورده است که میتوان حکومت بن سلمان بر این کشور را به دو دوران پیش و پس از قتل خاشقچی تقسیم نمود.
به گزارش بولتن نیوز، ادامه این یادداشت که در خبرگزاری فارس نیز منتشر شده، به شرح زیر است:
این روزها میزان پوشش و پرداخت رسانه ای و شدت واکنش های سیاسی به قتل جمال خاشقچی در حدی است که برخی را در مقام مقایسه با جنایتهای بسیار خاندان بن سلمان در طی چند ساله اخیر، از جمله زندانی کردن نخست وزیر لبنان و کشتار هزاران بی گناه در یمن، به تعجب واداشته و به برخی دیگر این پیام را میدهد که پیامدهای این رخداد چنان شگرف خواهد بود که در روند حکمرانی آل سعود به عنوان یک نقطه عطف قلمداد خواهد شد.
خاشقچی، متولد ۱۳ اکتبر ۱۹۵۸ با پیشینه ای امنیتی به رسانه ورود کرد و طی دهه ها خدمت خود به دستگاه آل سعود از جایگاهی متمایز برخوردار گردید تا حدی که در کنار پست های دیگر سردبیری روزنامه مهم «الوطن» به او سپرده شد. او پس از الوطن بیشتر در نقش یک فعال و تحلیلگر رسانه ای ظاهر گردید و در کشوری که بجهت سرکوب شدید رسانه ها از ضعف مفرط کارشناسان خبره در رنج است توانست تا بعنوان تنها فرد فعال شناخته شده در این حیطه در غرب یک سر و گردن از بقیه بالاتر بایستد. وی پس از دهه ها فعالیت توانست تا ارتباطات پیوسته و کانالیزه شده ای را با برخی رسانه ها، نویسندگان و اندیشکده ها در ایالات متحده بوجود آورد تا بعنوان حلقه وصل خاندان سعودی با این مراکز تعیین کننده در غرب بتواند همزمان با هیاهوی خاندان آل سعود در خصوص اصلاحات اجتماعی و اقتصادی، چهره عربستان را بازسازی نماید.
از آنجا که یکی از شرایط آمریکا برای روی کار آوردن خاندان بن سلمان در عربستان بازسازی چهره این کشور از یک قبیله وهابی به کشوری در حال رفرم بمنظور تغییر نگاه افکار عمومی بشدت منفی در غرب بود، بن سلمان شدیداً به خدماتی اینچنینی نیاز داشت تا همگان نقاب جدید را بر چهره حکام جدید این کشور باور نمایند.
تا این زمان خاشقچی در رسانه ها و فعالیت های پشت پرده خویش پیوسته در اجرای طرحهای حاکمیتی آل سعود کوشا بود. علیرغم نزدیکی وی به اخوان المسلمین، خاشقچی معارض، عضو اپوزوسیون یا حتی منتقد تند نبود. او در بخش عمده ای از سیاست خارجی کاملا همراه بود و از جمله سرسختترین مواضع را در پشتیبانی از سیاستهای ریاض برعلیه ایران داشت. او حتی نه تنها پشتیبان اصلاحات اقتصادی و اجتماعی در کشورش بود، بلکه حتی پس از عزیمت به آمریکا در مصاحبه های مکرر ولیعهد محمد بن سلمان را نجات بخش کشورش نامیده و بوضوح بیان میداشت که به او امید بسته است. آنچه مورد انتقادهای معتدل او بود تنها شیوه انجام اصلاحات اجتماعی و اقتصادی بود. او معتقد بود محمد بن سلمان امیدها را در دل جوانان کشورش بارور ساخته و قطعا میبایستی به اصلاحات بپردازد اما برای انجام این مهم بایستی ساختاری منسجم و مکانیسمی علمی را در پیش گیرد و از انجام اصلاحات صوری و دستوری بپرهیزد. در مورد محاصره قطر و جنگ یمن نیز انتقادهای هر از چند گاه او نه بدلیل حمایت از این کشورها و مظلومیت آنها، که بلکه به آن دلیل بود که میپنداشت عربستان میبایستی با حفظ توانمندی ها و عدم هزینه کرد و درگیر نمودن خود در اینگونه درگیری ها بدنبال تقویت بنیه خود در منطقه در قبال ایران باشد.
حتی لحن و میزان همین انتقادهای دلسوزانه او برای آل سعود تا هنگامی که در عربستان حضور داشت چنان معتدل بود که کسی او را به تبعید نفرستاد. اما بنا به اظهارت تلویزیونی خودش، زمانی که از او خواسته شد همین میزان از نقد ملایم را نیز بیان نکند، در سپتامبر ۲۰۱۷ به آمریکا رفت و بعد از آن به عنوان ستوننویس «واشنگتنپست» مقالههایی در انتقاد از سیاستهای کشورش به ویژه «محمد بن سلمان»، ولیعهد سعودی منتشر کرد، اگرچه باز هم لحن این انتقادها ملایم و دلسوزانه بود.
و حال این واقعیت که حکام سعودی نه یک برانداز یا حتی عضو اپوزوسیون، که بلکه یک منتقد معتدل که دهها سال به این خاندان خدمت خالصانه کرده است را به فجیع ترین وضع ممکن به قتل رسانده، این سوال را بوجود آورده که منتقدین و از جمله منتقدین تندتر بایستی منتظر چه عقوبتی باشند؟
در عین حال این قتل نه یک رخداد جداگانه، که بلکه جدیدترین اقدام وحشیانه و خارج از عرف حکام سعودی – پس از سرکوب عموم شاهزادههای رقیب و غیر رقیب و دستگیری فراقانونی آنها، دستگیری و اعدام تعداد روزافزونی از مخالفان غیر مسلح و متوسل به شیوه های مدنی، حمله به یمن، دستگیری و حبس نخست وزیر لبنان، دستگیری، حبس و باج خواهی از صاحبان ثروت و شاهزاده ها بشکل فراقانونی و نظایر آن – در چند سال اخیر بوده و این هشدار را میدهد که در صورت عدم اقدام جدی جامعه بین الملل اینگونه اقدامات را نه تنها پایانی نخواهد بود، که بلکه با توجه به رشد خشونت در این مسیر، بایستی منتظر اقدامات بس سبوعانه تر از سوی محمد بن سلمان بود.
دلیل دیگری که کوشش های ریاض برای فرار از این مخمصه را بی ثمر ساخته و باعث وارد آمدن فشارهای مضاعف بر پیکره خاندان سلطنتی گردیده، نزدیکی و ارتباط مستمر خاشقچی با روزنامه نگاران، رسانه ها، نویسندگان و برخی اندیشکده ها در آمریکاست. خبرنگاران و نویسندگانی که سالها در تماس مستمر با خاشقچی بوده و حتی از قلم زدن به سود عربستان بهره های مالی زیادی برده اند حال علاوه بر ارتباط و دوستی، بدلایل دیگری نیز پیگیر این ماجرا بوده و به دولت آمریکا برای سخت گرفتن به عربستان فشار وارد می آورند. بسیاری از مقالاتی و پروژه هایی که این افراد در دست داشتند به سفارش و یا واسطه گری خاشقچی بود و با فقدان او، معلوم نیست که آینده اینگونه همکاری های چه خواهد شد. از سوی دیگر، نخبگان و روشنفکران نمیتوانند مدعی دفاع از حقوق بشر و دموکراسی باشند و در این باب هیچ سخن نگویند.
فشارهای نخبگان به ترامپ از حب علی است یا بغض معاویه؟
اگرچه مجموعه دلایل فوق باعث گردیده تا پرونده جمال خاشقچی هر چه بیشتر و گسترده تر دیده شود، اما دلیل و ریشه اصلی فشار رسانه ای-سیاسی موجود در آمریکا بر دولت ترامپ بمنظور اجبار وی به اتخاذ موضعی سرسختانه در قبال جنایت انجام شده در مورد خاشقچی در جای دیگری نهفته است.
خاشقچی نه شهروند که مقیم آمریکا بود و این مسئله یکی از بهانه های واهی رییس جمهور آمریکا برای پرهیز از دخالت مستقیم در این ماجرا در چند روز نخست بود. اما فشارهای رسانه ای و سیاسی داخل آمریکا در حدی بالا گرفت که او را ناگزیر از وارد آوردن حداقل فشار برای به تحرک واداشتن عربستان کرد. رسانه ها و دیگر بخشهای جامعه نخبگانی آمریکا دهه ها با دولتهای مختلف آمریکا همراهی کرده اند تا تحت عنوان اشاعه دموکراسی و محافظت از حقوق بشر به دیگر کشورها حمله کنند و یا بر آنها فشار وارد آورند و برای حفظ ظاهر هم که شده نمیتوانند در قبال این سطح از وحشیگری و گستاخی و بهیچ انگاری قوانین حقوق بشری ساکت بمانند، با اینحال فشارهای یاد شده از سوی رسانه ها و سیاستمداران و جوامع آکادمیک نه بخاطر نگرانی زایدالوصف ایشان در خصوص حفظ حریم و دفاع از حقوق بشر که برای تسویه حسابهای داخلی و بین جناحی صورت میپذیرد. ایشان بخوبی از روابط بشدت حسنه ترامپ و داماد و مشاورش جرد کوشنر با اعراب بادیه نشین آگاهند و نیز نیک میدانند که بهانه های حفاظت از منافع اقتصادی کلان حاصله از روابط بشدت نزدیک با عربستان و شغل آفرینی و نظایر آن تنها بخشی از دلیل است و عمده نگرانی های رییس جمهور آمریکا معطوف به منافع شخصی وی در حوزه خلیج فارس و سرمایه گذاری های شخصی وی با ثروتمندان این منطقه است. حکام سعودی و اماراتی از اولین لابی هایی بودند که در هنگام شروع مبارزات انتخاباتی در آمریکا قول همه گونه حمایت از ترامپ را به وی داده و سرمایه های کلانی را نیز در راه پیروزی وی هزینه کرده اند. تنها یک نمونه از چنین سرمایه گذاری هایی پرداخت 100 میلیون دلار به خیریه ایوانکا، دختر بزرگ دونالد ترامپ، بوده است. بنابراین، دشمنان و رقبای داخلی وی بخوبی میدانند که فرصت حاضر یکی از بهترین شانسهای ایشان برای وارد آوردن هزینه به ترامپ از طریق به چالش کشیدن برخی دستاوردهای اقتصادی وی در پست ریاست جمهوری (که برگ برنده وی در انتخابات آتی خواهد بود) و همچنین روابط شخصی وی با شیوخ عرب است، چرا که هرگونه اقدام شدید، و یا حتی نسبتاً شدید توسط رییس جمهور ترامپ، به سطحی از واکنش در ریاض روبرو خواهد شد.
دقیقا بهمین سبب است که فشارهای یادشده بر رییس جمهور آمریکا تا آنجا که میسر باشد ادامه خواهد یافت؛ این فشارها در حدی بوده است که از ابتدای شروع این جریان تا بحال توانسته موضعگیری ترامپ را دچار تغییر نموده و از بی عملی او را مجبور به اتخاذ موضع کرده و به تبع آن آل سعود نیز که در ابتدا همه چیز را انکار میکرد حال ناگزیر به پذیرش بخشی از واقعیت (اگرچه نه همه آن) گردیده است. گزارش جمعه شب عربستان بدترین اقدام ممکن برای این کشور بود که مسیر را برای ادامه هیاهوی رسانه ای و فشار تبلیغاتی در هفته های آتی بازگذارد چرا که جامعه بین المللی توضیحات مندرج در گزارش جمعه شب را غیر متقاعد کننده و حتی مضحک یافته و حال در پی شدت عمل بیشتر است.
همین وضعیت باعث شده تا حالا تعداد بیشتری از احتمال سقوط محمد بن سلمان و حتی خود شاه صحبت کنند. اگرچه هنوز هم این احتمال بسیار اندک مینماید اما از تصمیمات همیشه مسئله دار سعودی برمی آید که خود میتوانند با اقدامات نابخردانه هر چه بیشتر مسیر را بسمت سرنگونی خویش پیش برند. حال بسته به اینکه ترکیه، آمریکا و جامعه جهانی چه میزان از فشار و تنبیهات را برای آل سعود به اجرا درآورند، پیامدهای بسیار متفاوتی را باید به انتظار نشست. روند اطلاع رسانی ترکیه از همان ابتدا تا بحال ابهام در اهداف مورد نظر را کماکان حفظ نموده است و همچنان این سوال مطرح است که آیا آنکارا در پی عدالت و یا بدنبال اهداف سیاسی و اقتصادی است. تصمیم آتی ترکیه به مولفه ها و بازیگران زیادی بستگی دارد اما فی الحال از واکنش های صادره از آنکارا و جامعه جهانی بر می آید که گزارش جمعه شب ریاض هیچ تغییری در مسیر این روند ایجاد ننموده و تنها راه را برای ادامه همان مسیر قبلی در آینده باز نگاه داشته است. حال آنچه مورد سوال است به "میزان فشارهای بین المللی و اتخاذ اقدامات تنبیهی"، "سطح چنین اقداماتی" و "اجرای آنها بر روی زمین" و در واقعیت مربوط میگردد.
در انتها یا اقدمات جامعه جهانی بحد کافی قدرتمند خواهد بود تا با ایجاد بازدارندگی، میزانی از عقلانیت را در ریاض بوجود آورد که در این صورت آل سعود از ادامه اقدامات ناپخته ای همچون آنچه که از ماهها پیش شاهد آن بودیم منصرف گردیده و جدای از سیاستهای خصمانه و نقشی که در چارچوب استراتژی های تدوین شده از جانب ایالات متحده به آن تفویض شده است دست به اقدامات انتحاری همچون حبس حریری و یا شاهزادگان و قتل خاشقچی و نظایر آن نخواهد زد، و یا ثروت نفتی بادآورده آل سعود از طریق انجام معامله های پنهان در قبال هرگونه تنبیهی بازدارنده خواهد بود. رقم خوردن چنین پایانی، در درجه نخست صدور حکم قتل تمامی منتقدین با هر درجه از صدای مخالف خواهد بود چرا که نخوت و سرمستی محمد بن سلمان را صد چندان نموده و او را متقاعد میسازد که پتانسیل برخورد با او وجود ندارد. اگرچه درسهای تجربه فعلی به او یادخواهد داد که اقدامات خود را با مهارت بیشتر و یا از طریق سازمانهای جاسوسی و تروریستی دوست همچون موساد به انجام رساند، اما عدم تنبیه بن سلمان و آل سعود بمنزله چراغ سبزی به این رژیم برای اتخاذ هرگونه اقدام در صحنه سیاست داخلی و خارجی است و غرب و بویژه اروپایی ها میدانند که در چنین وضعیتی ایشان نیز از گزند اقدامات بغایت ناپخته وی در امان نخواهند بود. در دنیای سیاست، غیر قابل پیش بینی بودن اگرچه در برخی موقعیت ها مزیت ایجاد میکند، اما اصرار بر این خصیصه قطعا تنفر، شک و عدم باورپذیری را در طرف مقابل – خواه دوست باشد و خواه دشمن – بوجود می آورد و اتفاقا همین مسئله یکی از دلایل منزجر بودن اروپایی ها از ترامپ میباشد؛ شراکت و ارتباط مستحکم تنها از طریق اعتمادپذیری و ثبات میسر میگردد. و حال قتل خاشقچی یعنی کسی که کمترین خطر را متوجه بن سلمان میساخت و بیشترین خدمات را به آل سعود کرده بود، بجهت توجه رسانه ای به موضوعی بدل گردیده که این خصیصه غیر قابل پیش بینی بودن و اقدامات نسنجیده دستگاه آل سعود را به بهترین وجه نمایان کرده است.
تا همین جا نیز اعتبار بین المللی بن سلمان در مقام یکی از رهبران جهان دچار ضربات و لطمات جبران ناپذیری شده است، اما هر اتفاقی که در ادامه و انتهای این مسیر بیفتد یک مسئله غیر قابل انکار است و آن اینکه همانند واتر گیت، داستان قتل خاشقچی نیز حال به نقطه عطفی بدل شده که دوران حکومت بن سلمان را به دو دوران پیش و پس از خود تقسیم کرده است.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com