گروه سیاسی: دکتر محمدعلی فیاضبخش – استاد دانشگاه و روانشناس در یادداشت پیش رو حالوروز اقتصاد را نقد کرده و آورده است: من مال این خاکم. خاکم را شخم نزنید؛ ریشهکنم نکنید؛ در هَرس شاخ و برگم مهربانتر بچینید؛ اینقدر وجینم نکنید؛ بگذارید از «خودم» هم چیزی باقی بمانَد.
به گزارش بولتن نیوز، متن این یادداشت که در روزنامه اطلاعات نیز به چاپ رسیده، به شرح زیر است:
کشورم است. وطنم، خاکم و ریشهام است. اگر از این خاک کنده شوم، ریشهام را دوباره کجا مستقر کنم؟ و ساقهی وجودم را در کدام آسمان بگسترانم؟ درخت وجودم اگر میوهای درخور نداشته، لااقل شاخ و برگم که سایهای افکنده؛ این سایه را کجا و بر سر چه کس و کسانی بیفکنم تا هویتم را باور کنم؟
من درخت این خاکم. در خاک همسایهی بیگانه فقط قد میکشم، امّا قامت برنمیافرازم. خورشید آسمان بیگانه، چندان با من مهربان نیست. اگر برگهایم را نسوزانَد، سایهام را هم برنمیتابد. حتی اگر همسایه مهربانی کند و ریشهام را در خاکش تاب بیاورد، از من تراریختهای میسازد که دیگر نه خودم هستم و نه برای ذائقهی دیگری مزهای دارم.
من شمعدانی بالکن خانهی پدریام. گل و برگم مال گلخانه نیست.
من میخواهم بین دو رکعت نماز صبح و سفرهی صبحانه، با مرد و زن همسایهام در کوچهی خانهمان بلند سلام کنم، دو قرص تافتون را با همان بوی خوبش و نیمه گرمایش جلو بیاورم، او هم با جواب سلامی گرمتر لقمهای بکند و بلند و خندان بگوید: «خدابرکت دهد!»
من هنوز و هنوز نانی را که به دستهای شاگرد خمیرگیر چنگ خورده، ترجیح میدهم به آن نان حجیم و مکعب شکل بستهبندیشده و بهداشتیتر؛ چراکه در تعارف صبحگاهی به همسایه، نمیتوان لقمهای از این کند، امّا میشود بهراحتی نیمی از آن قرص نان را به مهر بخشید. جوششیرینش فدای این جوشش شیرین مهربانی همسایگی.
شما را به خدا بگذارید ما بمانیم با همین سلاموعلیک خوشدلانهی صبحگاهی و تعارف تافتون و بربری صبحانه به یکدیگر؛ با دلودماغی برای بردن کاسهی آش رشته و کاچی زایمان خانگی و دو سیخ کبابِ بوبرنگ راه انداخته به در خانهی بغلی؛ بدون آنکه اینهمه عشق و زندگی را فدا کنیم در سگرمههای صبح و دمغی شب که: امروز سکه چند است و کجا دلار میدهند؟ فردا بالا میکشد یا سرجای امروزش میماند؟ پسفردا کجا کبابمان میکنند؟ این جمعه چه خط نشانیمان میکشند و هکذا...
من مال این خاکم. خاکم را شخم نزنید؛ ریشهکنم نکنید؛ در هَرس شاخ و برگم مهربانتر بچینید؛ اینقدر وجینم نکنید؛ بگذارید از «خودم» هم چیزی باقی بمانَد. به من آب بدهید؛ آب شیرین. گویند با گیاه اگر حرف بزنی، حرف زیبا و آرام، خوشتر برایت برگ میآورَد و گل میکُند، لااقل مرا گیاه این خاک پاک ببینید!
ذلّهام نکنید، امانم را نبرید، نه جایی دارم که بروم و نه اگر داشتم میرفتم. با هم بمانیم، امّا همزبانی و همدلی با من را دوباره یاد بگیرید.
یک خودرو میخواهم که عصر جمعه -بعد از آنکه در نماز جمعه با همسایهها و همشهریها دل به دل دادم- زن و بچهام را ببرم سر پل و درکه و فرحزاد یا امامزاده صالح و شاه عبدالعظیم و سیده ملک خاتون؛ خرید این خودرو را برای من و بچههایم رؤیای آخرتمان نکنید. از پدرم از دوران بچگی شنیدهام و آموختهام که از بانک وام نگیرم؛ حتی اسلامیاش!، بگذارید برای جهیزیهی تک دخترم پساندازی از همین حقوق حلالم جمع شود؛ ارزش پولم را با هک کردن سایتها و زدوبندها نابود نکنید.
در یککلام: بخورید و بیاشامید؛ امّا زیاده نروید؛ مملکت مال همهی ماست!
انتهای پیام/#
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com