کد خبر: ۵۴۱۴۹۲
تاریخ انتشار:
کسی که همسایه دیوار به دیوار آزادگی بود؛

چقدر جای جلال خالی ست

چقدر جای جلال خالی است. منظورم صرفا جلال نویسنده نیست، جلال اندیشنده و حقیقت جو را منظورِ نظر دارم. جلالی که تعارف تکه پاره نمی کرد تا حرفی را بزند.

ادعاهای یک ایرانی که آمریکایی ها هم نمی کنندگروه فرهنگی: اکبر نبوی - کارشناس مجری سینمایی در یادداشت پیش رو، به بهانه سالمرگ جمال زاده پدر داستان نویسی ایران، به ادبیات جلال آل احمد پرداخته و معتقد است جلال، چون از خودش عبور کرده بود، براحتی می توانست از بسیاری از زرق و برق های زمانه بگذرد و پروای اش نباشد از آنکه در باره اش چه می گویند و داوران حزبی و گروهی و سیاسی در پیرامون اش چه می بافند. به همین دلیل، او را باید همسایه دیوار به دیوار آزادگی دانست.

به گزارش بولتن نیوز، متن این یادداشت که در صفحه اجتماعی نگارنده نیز منتشر شده، به شرح زیر است:

هفدهم آبان سالمرگ محمدعلی جمالزاده، نویسنده ی بزرگ ایرانی بود (خدایش رحمت کند) و من همینطور و بدون اراده، نامه ای را که جلال آل احمد به جمالزاده نوشته بود می خواندم.

سال هزاروسیصد و سی و هفت، مرحوم جمالزاده نقد و یادداشتی نوشته است بر مدیر مدرسه ی جلال. و من آن را نزدیک به بیست و هفت سال پیش در یادنامه جلال که به کوشش علی دهباشی در سال شصت و هشت منتشر شده خوانده بودم. جمالزاده در مجموع، نگاهی ستایشگر و تایید آمیز به نثر و قلم و اندیشه و رویکرد و نگاه اجتماعی جلال دارد اما نامه ی جلال به او بسیار توفنده و سهمگین است. همچون بسیاری از نوشته های جلال. که جلالی بود. انگار که نمی توانست جمالی باشد و بنویسد. (کاملا بر عکس همسرش بانو سیمین دانشور که نرمی و لطافت یکی از ویژگی های قلم و نوشته های اوست. گرچه انکار نمی کنم که در کارهایی چون ساربان سرگردان وقتی به عنوان یک شخصیت واقعی در داستان خودش ظاهر می شود، کمی تا قسمتی کلام و گفتارش رنگ جلال به خود می گیرد.)

همه ی این صغری/کبری چیدن ها برای این است که بگویم: چقدر جای جلال خالی است. منظورم صرفا جلال نویسنده نیست. بلکه جلال اندیشنده و حقیقت جو و کنشمند را منظورِ نظر دارم. جلالی که تعارف تکه پاره نمی کرد تا حرفی را بزند. بی خود و بی دلیل پیزی لای پالان کسی نمی گذاشت. رُک بود و بی پروا می گفت و می نوشت. از آداب محافل دود زده و تارعنکبوت بسته ی شبه روشنفکری نخواسته بود تا بیاموزد.  در نتیجه، دیپلمات و سیاست باز و سیاسی کار و شارلاتان نبود. گُرده به هیچ فکر و اندیشه و حزب و گروه و قدرت و ثروت و ... و هیچ جریانی که گمان می کرد صادق نیست و حقیقت نمی جوید، نمی داد.

جلال، چون از خودش عبور کرده بود، براحتی می توانست از بسیاری از زرق و برق های زمانه بگذرد و پروای اش نباشد از آنکه در باره اش چه می گویند و داوران حزبی و گروهی و سیاسی در پیرامون اش چه می بافند. به همین دلیل، او را باید همسایه دیوار به دیوار آزادگی دانست. شاید در جلال برخی صفات ناپسند وجود داشت (که داشت، چون جلال انسان بود و معصوم نبود) اما عافیت طلب نبود. به دنبال این نبود که گلیم خود را از آب بیرون بکشد و یا دست بر سر بگذارد تا کلاه اش را باد نبرد. به عکس، در مسیر توفان می نشست و هماورد می طلبید. گلیم اش را به خروشان ترین رودها می سپرد  تا اگر جوش و خروش امواج اش می توانند، کهنه گلیم اش را ببرند.

چقدر جای جلال خالی ستزیست و زندگی و کارنامه ی پربار قلمی و گفتاری آن مرد ستیهنده به صد زبان می گوید که خودخواهی و خودپسندی از کوچه ی خرد و عاطفه ی جلال عبور نکرده بود. همین رهاشدگی و سبکبالی، جلالیت جلال را جلوه گر می ساخت و مردی چون او را برمی کشید و بر می انگیخت تا در جامعه ی کودتا زده ی پس از مرداد سی و دو، روز به روز بیقرارتر و بی پرواتر باشد. و گویی که می داند مجال اش اندک است و ناگفته ها بسیار، پرشتاب بنویسد و نقد کند و بگوید و بتازد و سر بکوبد به هر چه مانع است و آنگاه، زخمی و خسته و دردمند و کوفته، باز همچنان برود تا برود تا برود در اسالم و آن روز شوم و نکبتی، و آوار آن داغ که تا هنوز آتش می زند و می سوزاند و سرب سنگین آن رفتنِ دریغ انگیز بر شانه های قلم و دفتر فشاری تاب سوز دارد و رنجی گران. و همچنان چشم زمان ناباور از نبودن مردی که جلال، فقط نام اش نبود، صفت اش نیز بود و مرام اش هم.

به همین خاطر است که می گویم امروزه که انگار نویسنده و شاعر و سیاستمدار و مدیر و مذهبی و غیر و مذهبی و... همه و همه سوسول و تی تیش مامانی شده اند و کنش پذیری در روح و جان و دل شان رسوخ کرده و برای گرگ ها نامه ی محبت آمیز می نویسند و پوزه ی کفتار را دوست داشتنی می خوانند و از مزاحمت بره آهوها برای درندگان و خونخواران گلایه دارند و مقاومت را بهانه دادن به دست عربده جویان می دانند و ... آدم احساس می کند که چقدر جای امثال جلال در سپهر زیست عمومی و نقد اجتماعی و فرهنگی و در حوزه های رسانه ای خالی است. جلالی که کنشمندی در ذات و خون و جوهره و سرشت اش خانه داشت و ستایشگرانِ ستم و خودخواهانِ عافیت طلب و کنش پذیران و خواجگانِ یاوه باف را از شمشیر قلم و کلام خود آسوده نمی گذاشت.

... آری! جامعه امروز ایران به روشنفکرانی از جنس و جوهره ی جلال، بیش از نان شب محتاج است.

انتهای پیام/#

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین