گروه سینما و تلویزیون: به رغم این که در دو- سه سال اخیر فیلمسازانی چون حسین مهدویان و سعید روستایی بسیار تحسین شده و جایگاه یک ستاره را در سینمای بیستاره ایران به دست آوردهاند؛ اما، از همان اولین لحظهای که فیلم بیست و یک روز بعد را در جشنواره فجر دیدم، حس کردهام که در قیاس با آن فیلمسازان تحسین شده و موفق، سیدمحمدرضا خردمندان فیلمساز مهمتری است.
به گزارش بولتن نیوز به نقل از روزنامه شرق، فیلمسازی که نه مثل سیاق همیشگی سینمای ایران، به دلیل حرکت بر مداری امتحان پس داده؛ که اتفاقا ارزش و اهمیتش را از فعالیت در حیطهای میگیرد که تاکنون سینمای ایران از نزدیک شدن به آن هراس داشته؛ که با هر متر و معیاری موفقیت مهدویان بیارتباط با جایگاه سینمای دفاع مقدس نیست و سعید روستایی هم تکرار الگوهای اصغر فرهادی را در یک طبقه اجتماعی دیگری پیگرفته است؛ و در این میان فقط و فقط خردمندان است که به نظر میرسد الگویی دیگر در فیلمسازی مد نظر دارد و در پی رسیدن به رویاهای بصریش به دنیای سینما آمده و البته میدانیم و میدانید که این الگوست که میتواند اندازه تولیدات سینمای ایران را بالاتر ببرد...
اول بار که بیست و یک روز بعد را دیدم مسحور تصویر عظیم پسرکی ایستاده روی ریل قطار شدم که با سر و شکلی متفاوت از همه نوجوانان سینمای ایران میخواهد قطاری را متوقف کند. این تصویر برایم بهقدری گیرا بود که یکتنه بدون کمترین توجهی به تصاویر قبل و بعدش فیلم را برایم بدل کرد به فیلمی مهم. فیلمی که نشان از اشتیاق کارگردانش به فراتر رفتن از محدودیتهای تولیدی سینمای ایران دارد. با این که در همان روزها تماشای دوباره فیلم موجب شد از این که بیست و یک روز بعد را فیلم مهمی نامیدهام احساس عذاب وجدان نداشتهباشم، اما نمی توانم کتمان کنم که حتی این نتیجهگیری خودبینانه نیز تا حد زیادی مرهون وجود چنان تصویری در فیلم بود؛ که اگر نبود
بیست و یک روز بعد هم میتوانست فیلمی باشد مثل خیلی از فیلمهای نوجوانانه به اصطلاح کانونی که عمری به قدمت سینمای جشنوارهای ایران دارند. به این دلیل هم وقتی در گفتوگویی که در پی میآید، سیدمحمدرضا خردمندان عنوان کرد که همان تصویر نقطه آغازین حرکتش در این فیلم بوده؛ به نظرم پاسخی امیدوارانه آمد؛ از این رو که بالاخره در این سینما کارگردانی وارد عرصه شده که به اندازه حقیر فیلمهای شبیه هم راضی نیست و حداقل این اشتیاق را دارد که درباره عظمت تصاویر فیلمش رویاپردازی کند. این مهمترین خصیصه بیست و یک روز بعد و کارگردانش است.
آقای خردمندان عزیز؛ من بهعنوان بیننده با دیدن فیلم شما در مورد سوالی که میپرسم ممکن است تحلیلهایی داشته باشم. اما در عین حال شنیدن پاسخ شما مبنی بر اینکه نقطه آغازین فیلم بیست و یک روز بعد چه بود؛ میتواند جذاب باشد...
خب این سوال سختی است و من همیشه برای پاسخ دادن به چنین سوالاتی مشکل دارم. در کل مسیری که هنرمند طی میکند بیشباهت به فرآیندی که یک جنین در طی مدت رشدش طی میکند نیست. درواقع باید بگویم که این پروسه بسیار ناخودآگاه است. یا بهتر است اینگونه گفت که روند شکلگیری یک فیلم در ذهن فیلمساز روند عجیبی است که نمیشود به تفکیک زمانی در موردش حرف زد...
اما من بهعنوان بیننده اولین فکری که بعد از دیدن این فیلم میکنم این است که شما مسحور آن تصویر درخشان پسرکی با آن ظاهر عجیب و غریب بودید که میخواهد قطاری را متوقف کند...
دقیقا. ببینید؛ دغدغه من سالها فیلمسازی بود؛ با موضوعاتی که طبیعتا مثل هر فیلمساز دیگری بخشی از اجتماع و بخشی هم از زندگی و تجربیات شخصی میآیند. در مورد بیست و یک روز بعد هم این روند دنبال شد؛ با این توضیح که این فیلم برای من با تصویر نوجوانی که روی ریل قطار ایستاده و میخواهد آن را نگه دارد شروع شد. آن موقع که این تصویر ذهنم را پر کرده بود، نه میدانستم این بچه کیست و نه اینکه چرا میخواهد این قطار را نگه دارد. اما بعد که داستان مرحله به مرحله پیش رفت...
چگونه؟ آیا در پیشبرد داستان خاطرات و تجربههای شخصیتان هم دخیل بودند؟
حتما. مثلا دورهای مادرم مبتلا به سرطان شده بود و ما در دوره درمانش مدام با بیمارستان و داروخانههای مختلف سر و کار داشتیم؛ و یادم است که روزی در داروخانه ١٣ آبان پسربچهای را دیدم که در کنار مادر مبتلا به سرطانش درحالیکه یک کیسه دارو در دست داشت ایستاده بود. وقتی ناخودآگاه دیدم که او آمپولها را کنار گذاشت و فقط داروهای شیمی درمانی را تحویل گرفت، خیلی تحتتأثیر قرار گرفتم و این صحنه در ذهن من ماند؛ و در ادامه هم با آن تصویر اصلی مرتبط شد. درواقع روند کار جوری پیش رفت که به این نتیجه رسیدم تصویر پسربچه همان پسری است که روی ریل قطار ایستاده است. حتما دیدهاید که آن صحنه داروخانه را عینا در فیلم داریم؛ آنجا که وقتی مادر به پسر پول میدهد تا فیلمش را بسازد، درباره یکی از داروها میگوید که تقویتی است و مرتضی میتواند آن را نگیرد. اینها را توضیح دادم تا بگویم نقطه عزیمت من در این فیلم این دو سکانسی بود که گفتم.
میتوانید بگویید که در کل آیا میشود گفت که بخشی از زندگی خودتان را در بیست و یک روز بعد به تصویر کشیدهاید؟
تا حدودی بله. میشود گفت این فیلم برشی از زندگی من است.
یعنی شخصیت و شرایط قهرمانتان نیز از خودتان گرفته شده؟
شخصیت مرتضی خیلی به نوجوانی من شبیه شده است. من هم مثل او یک شخصیت پرتحرک و کنشگر داشتم و البته این ویژگیها را هنوز هم دارم. باید بگویم که در آن سن و سال کارهایی میکردم که خیلی از همسالانم انجام نمیدادند...
مثلا؟
مثلا اینکه من از ١٣سالگی از خانواده جدا شدم و البته این جدا شدن برایم کلی دستاورد داشت.
یک سوال فرعی؛ خودتان را بیشتر فیلمنامهنویس میدانید یا کارگردان؟
اولش میخواستم داستاننویس شوم. البته باید این را هم بگویم که قبل از این تصمیم چون از ٧سالگی نقاشی میکردم و در ١٨سالگی هم اولین نمایشگاه نقاشیام را برگزار کردم میخواستم نقاش شوم. اما تمام این مسائل را ورودم به دانشکده صداوسیما تغییر داد. در آن دوران به شدت به داستان خواندن علاقهمند شدم.
اما سوالم را جواب ندادید...
خب این دو تا حداقل برای من چندان تفاوتی با هم ندارند. من داستان را که به ذهنم آمد؛ اگر امکان ساختنش بود میسازم؛ و اگر نه، فقط داستانش را مینویسم. خوبی نوشتن داستان این است که پول نمیخواهد.
چگونه مسیرتان بهعنوان فیلمساز آغاز شد؟
اولبار برای یک پایاننامه دانشجویی بود که یک فیلم ده دقیقهای ساختم؛ و وقتی آن فیلم توانست پایاننامه برتر شود، این موضوع به من انگیزه داد تا این مسیر را دنبال کنم.
بهعنوان کارگردانی که فیلم اول تان را میساختید، در بیست و یک روز بعد آیا شرایط مطابق میل تان پیش میرفت؟
این فیلم از همان اول میدانستیم که تولید سختی خواهد داشت؛ اما در کل تهیهکننده شرایطی را زمان ساخت فیلم مهیا کرد تا من با آرامش کارم را به سرانجام رسانم. درواقع من و آقای شفاه که تهیهکننده این فیلم بود یک اعتماد متقابلی داشتیم که البته حاصل یک دوستی و همکاری مداوم سیزده ساله بود؛ و از این نظر خیلی در قیاس با دیگر فیلمسازان فیلم اولی جلوتر بودم.
دشواریهای کار بیشتر در چه زمینههایی بود؟
با توجه به اینکه بیست و یک روز بعد اولین فیلم بلند هر دوی ما در مقام کارگردان و تهیهکننده بود؛ طبیعی بود با چالشهایی مواجه باشیم. مسأله دیگر اجبار به ساخت این فیلم با یک هزینه پایین بود؛ که کارمان را سختتر هم میکرد. مثلا یادم است برای یک سری از سکانسهای خارجی دشوار فقط یک روز اجازه فیلمبرداری داشتیم؛ که البته این اجبار به این دلیل بود که تنها از پس دادن اجاره یک روز لوکیشن برمیآمدیم. به همین دلیل کار برای من که عادت دارم با وسواس و دقت کار کنم سخت میشد. این قضیه در صحنههای قطار بیشتر برایمان دست و پا گیر بود...
با این همه دشواری و از آن جایی که فیلم اولتان را داشتید میساختید پشیمان نشدید که کاش سراغ موضوعی سادهتر رفته بودید؟
از اول میدانستم که کار دشواری داریم؛ خصوصا که تجربه کرده بودم که برای فیلمسازان فیلم اولی همیشه این استرس وجود دارد که مبادا سراغ سوژهای بروند که به اصطلاح در آن بمانند. اما من گامها از آنان جلو بودم چون میدانستم و تجربه کرده بودم که اگر به قصه و ایدهای اعتقاد دارم، پس نباید از سختی کار واهمه داشته باشم؛ و دیده بودم وقتی به دل کارهای سخت میزنم، اتفاقا نتیجه بهتری میگیرم.
آیا فیلم بیست و یک روز بعد در قیاس با نسخه نمایش داده شده در جشنواره دچار تغییر شده است؟
آنهایی که در جشنواره فیلم را دیده بودند برخی از آنها پیشنهاد داده بودند که جاهایی را کوتاه کنیم؛ که وقتی حس کردم به نفع فیلم خواهد شد، این کار را کردم.
سانسور چه؟
نه اصلا. هیچ جای خاصی ممیزی برای فیلم من اعمال نکرد.
اما میگویند که راه آهن برای فیلم مشکل ایجاد کرد...
نه؛ آن هم تصمیم خودمان بود. در حقیقت حاشیهها درخصوص سکانس متوقف کردن قطار به دلیل وجود لوگوى جمهورى اسلامى روى قطار به حدى بالا بود که به توصیه سازمان سینمایى آن پلان را تغییر دادیم. اما خودم میدانم که این ماجرا به قصه فیلم ضربه نزده است.
با توجه به شرایط سنی قهرمان فیلمتان آیا خودتان بیست و یک روز بعد را فیلم کودک و نوجوان میدانید؟
نه؛ بیست و یک روز بعد مخاطب خاصی ندارد. هر کسی که بیشتر از سیزدهسال داشته باشد، مخاطب این فیلم میتواند باشد. این را در نمایش فیلم هم دیدیم که منتقدین و دیگر مخاطبان بزرگسال با فیلم ارتباط برقرار کردند و در جشنواره کودک هم که دیدیم تماشاگران و داوران از این فیلم خوششان آمده بود.
درست است که میگویند حوزه هنری با ساخت این فیلم مخالفت کرده بود؟
دقیقا. شورای فیلمنامه حوزه هنری با اکثریت آرا فیلمنامه را رد کرد و در حقیقت گفته شد که تمام اعضای شورا نظر منفی داشتند و معتقد بودند که فیلم با آرمانهایی که حوزه هنری برای آن تشکیل شده، منافات دارد. اما با توجه به اینکه آقای حمزهزاده فیلمنامه را خیلی دوست داشت و محمدرضا شفاه نیز خیلی ماجرا را پیگیری کرد، درنهایت تصمیم به ساخت اثر گرفته شد. البته علاوه بر حوزه هنری، وزارت ارشاد نیز ایرادهایی را به فیلمنامه گرفته بود.
فیلم شما برخلاف روند مرسوم این روزهای سینمای ایران فیلمی قصه گو و قهرمان محور است. آیا این را دلیل برخی کژفهمیهایی که صورت گرفته است، نمیدانید؟
شاید. نمیدانم. فقط این را میتوانم بگویم که هم در سینمای خودمان و هم در بیشتر نقاط دنیا این روزها تلاشی آگاهانه در جریان است تا سینما به جای پرداختن به قهرمان به جزییات روابط انسانی بپردازد. این قضیه در سینمای ایران با توجه به موفقیتهای اصغر فرهادی پررنگتر هم شد و فیلمسازان دیگر هم علاقهمند شدند تا مثل او کار کنند. در اینگونه فیلمها همانگونه که گفتید قهرمان وجود ندارد و روایت بر محور روایت جدال چند شخصیت که منافع مشترکی دارند حرکت میکند.
موفقیت این فیلمها در کنار هزینه بالای فیلمسازی موجب شد فیلمها بروند داخل آپارتمان؛ و دیگر فیلمهای قهرمانپرور و عدالتخواهانهای که در دورهای ساخته میشد، ساخته نشود. این اتفاق درحالی میافتد که مخاطب همچنان به قهرمان در فیلمها علاقه دارد و برای خود من استقبالی که از فیلم بیست و یک روز بعد شد این مسأله را ثابت کرد.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com