گروه سینما و تلویزیون: حالا هادی مرزبان به ما میگوید این که دوست ندارد دوستانش و مردم او را ببینند، از غرورش میآید؛ غروری که البته از صداقت ره میجوید و عمری خاطرات تئاتری و سینمایی و تلویزیونی ما را نمایندگی میکند.
به گزارش بولتن نیوز به نقل از جام جم آنلاین، دوستانش میگویند آنقدر صادق و ساده است که دیگر شورش را درآورده. حتی برخیشان عصبانی میشوند از این مقدار سادگیاش. مثلا یک بار اصغر همت گفته بود او آنقدر در شرافت افراط دارد که باید کنترلش کرد. اما او فردوس کاویانی است؛ بازیگری که در درخشانترین لحظات تئاتر این سرزمین حضوری چشمگیر داشته است. از کارگاه نمایش در دهههای 40 و 50 تا همین سه سال پیش که برای آخرین بار روی صحنه رفته است. امروز او 76 ساله میشود. با برخی دوستانش درباره او حرف زدهایم؛ آنها در این صفحه، ستایشنامهای جمع و جور برای او تدارک دیدهاند.
بهزاد فراهانی: او پیتر سلرز ایران است
با فردوس کاویانی در نمایش «شب روی سنگفرش خیس» همبازی بودم؛ نمایشنامهای از اکبر رادی و به کارگردانی هادی مرزبان که در یکی از سالهای دهه 80 روی صحنه رفت. اجرای این نمایش، مصادف بود با نخستین بروز و ظهورهای بیماری در فردوس کاویانی؛ برخی مشکلات بیماریاش پدیدار شده بود. از همین رو مواظب بودیم که هر تغییری میتواند او را اذیت کند. حتی یک تغییر کوچک در میزانسن یا دیالوگها او را دچار مشکل میکرد.
آشنایی من با او به دههها پیش برمیگردد. من در گروه هنر ملی عضو بودم و ایشان نیز به این گروه پیوست. کاویانی با همسرم هم در نمایش «تابستان» به کارگردانی رضا کرم رضایی همبازی بود؛ شخصیتی ساده و صادق که این صداقت در بازیهایش هم دیده میشود. اما فکر میکنم از همین رو او به اشتباه وارد ماجرای زمین در تعاونی مسکن هنرمندان اداره تئاتر شد؛ کاویانی آنقدر شکیبایی نداشت که بداند پیگیریهایش برای خانهدارکردن تئاتریها، این قدر برای او رنجآفرین خواهد شد. در این مورد او بسیار اذیت شد، بخصوص از جانب دوستان نزدیکش. رنجی که در این راه برد بسیار آزارش داد؛ رنجی که برای خدمت متحمل شد. او دست تا آرنج در عسل فروبردهاش را پیش دوستانش دراز کرد اما آنها گازش گرفتند!
درباره جنس بازیگری او باید بگویم بازیگر بسیار نرمی است. بازیاش همیشه من را یاد جنس بازی پیتر سلرز میاندازد. بازیگری که هیچ گاه غلو را به بازیاش راه نداده است. با نرمشی که داشته همواره آرام آرام در نقشاش خزیده است. هرگز فشار زیادی برای ایفای نقش از او نمیبینیم.
هادی مرزبان: همیشه روی صحنههایم هستی
اگر بخواهم دو نفر آدم تئاتری، به معنای واقعی کلمه در این سرزمین نام ببرم، با اعتقاد کامل و ایمان راسخ به تئاتر، میگویم اول فردوس کاویانی است و دوم باز هم او و البته که سومی هم او. فراموش نمیکنیم که او خودش را وقف تئاتر کرد. من با همه بزرگان تئاتر و سینمای ایران همکاری کردهام، از علی نصیریان و جعفر والی و ایرج راد گرفته تا پرویز پرستویی و جمشید اسماعیلخانی و جمشید مشایخی و... تا بازیگران جوانتر، اما تنها کسی که اولویتش همیشه تئاتر است، فردوس کاویانی است. اغلب بازیگران، وقتی پیشنهادی برای حضور در سریال یا فیلمی ندارند، سراغ تئاتر میآیند؛ من ربع قرن با او کار کردهام، رادی هم همیشه میگفت من و مرزبان ربع قرن است با هم کار میکنیم و این را مثلث در نظر بگیرید. در این مدت، او با اینکه همیشه پرکار بود و همه در تلویزیون و سینما دنبالش بودند، هر وقت پیشنهاد بازی داشت، اول به من زنگ میزد، با آن لحن آرام و دوستداشتنیاش میگفت: «هادی جانم تو تئاتر نمیخوای شروع کنی من برم سر این فیلم؟». تماما عمرش را برای تئاتر گذاشته و هیچ چیز هم نصیبش نشده و هرگز نیز به حق و حقوقش نرسیده است. همیشه عاشقانه به تئاتر پرداخته و آدمی نیست که موقع دعوت درباره دستمزد چیزی بپرسد. همین است که همیشه آدم را بدهکار خودش میکند.
برای او همیشه تئاتر ارجح بود. عمرش را فدای تئاتر کرد. ما مثل او، کسی را تا به این اندازه مومن به تئاتر نداریم. آخرین بازی تئاتری او هم در سال 1393 بود که خودم کارگردانی کردم. وقتی گفتم بیا، گفت نمیتوانم و حالم خوب نیست، گفتم حرفش را هم نزن، آمد و نقش کوچکی بازی کرد و مثل همیشه فوقالعاده بود. برای کار آخرم هم با اینکه میدانستم بیمار است باز پیشنهاد دادم و گفت دیگر واقعا نمیتوانم و من این بار دیگر مزاحمش نشدم. این روزها او دو سه بیماری را تحمل میکند. اینکه امروز گوشهنشینی میکند، مبتنی است بر غرورش، که نمیخواهد مردم با تصویر تازه او روبهرو شوند. هر وقت هم کسی میخواهد او را ببیند میگوید حوصله ندارم.
من افتخار میکنم که با او کار کردهام. در هشت اثر با هم همکار بودهایم. اغلب نمایشهایی که از رادی روی صحنه بردهام، با حضور او بوده است. اولین اثر رادی را که در سال63 به نام «پلکان» روی صحنه بردم، او نقش «بلبل» را به زیبایی بازی کرد. اکبر رادی همیشه میگفت فردوس دیگر جزو خانواده ما شد. رادی همیشه وقتی مینوشت، میپرسید به نظرت این نقش مال فردوس نیست؟ میگفتم دقیقا!
اگر میخواهیم از او چیزی یاد بگیریم باید بدانیم او برای ایفای یک نقش در تئاتر چه میکرد. او در همه کارها، همیشه یک ساعت قبل از موعد گریم میآمد، میدوید و بیان تمرین میکرد تا آماده باشد. به همه میگفتم، فردوس کاویانی، استانیسلاوسکی واقعی ایران است. مو به مو متد پیشنهادی او را رعایت و اجرا میکرد. حتی به همین دلیل، ناملایمتیهایی را هم از بازیگران روبهرویش میدید. گاهی آنها فکر میکردند او چیزی کم دارد که چنین میکند، در حالی که نمیدانستند او روشش علمی و دقیق است. اگر کارگردان، پنجرهای کوچک رو به او میگشود، او از آن پنجره به دریاها و دشتها راه پیدا میکرد و مینگریست. به پنجره کارگردان بسنده نمیکرد. فردا که سر تمرین میآمد، با کارگردان درباره نقش و نمایش بحث میکرد و متوجه میشدی رفته و مطالعه کرده. میفهمیدی او از پنجرهای که به رویش گشودهای به کجاها که دست نیافته. این نشانه بازیگری پویاست که به حداقلها بسنده نمیکند. در فیلمهایش هم همینطور بود.
خاطرهای هم بگویم؛ «پلکان» را که سال 63 در سالن اصلی تئاترشهر کار میکردیم. روزی مدیر صحنه آمد گفت آقای کاویانی مصرانه میگوید این گلهایی را که تماشاگران میآورند از گوشه صحنه بردارید چون اذیتم میکند. گفتم بردارید او درست میگوید و ما نمیفهمیم، شماها متوجه نیستید، او دقیقا میخواهد متد اکتینگ را رعایت کند. برداشتند. دوباره مدیر صحنه آمد گفت این ما را دیوانه کرده. حالا میگوید حکم طیارهای را پیدا کردم که یه وری پرواز میکند! یک طرف را برداشتید و تعادلم را به هم زدید. اینطور دقیق کار میکرد.
خیلیها هنوز نمیدانند فردوس کیست. در پیگیریهایش برای تامین مسکن اهالی تئاتر شایعاتی برایش ایجاد شد. این در حالی بود که میدیدم چهار سال در بیابانها میدوید برای خانهدار کردن بچههای تئاتر. برخی را هم خانهدار کرد اما خودش هنوز اجارهنشین است. دلش را شکستند. طی این ماجراها عصبانی میشدم و به فردوس میگفتم تو آنقدر ساده و صادقی، که صداقتت به بلاهت میزند! نمیتوانم باور کنم یک آدم اینقدر زلال باشد. او دقیقا همان «شکوهی» یکی از نمایشهای من است؛ شکوهی، عشقش این بود که چه کارها کرده روی صحنه. در صحنهای زنش میگوید دلت را خوش کردی به سه چهارتا کاغذ پاره که بعد بدهی به جعفرآقای سبزیفروش که دور اسفناج بپیچه بده دستت.
فردوس، دوستت دارم. همیشه روی صحنههای من هستی.
مهرانه مهینترابی:
کاویانی در تئاتر ما منزلت دارد
بهترین بازیگری که در قالب همکاری روبهرویش بازی کردهام، بیتردید فردوس کاویانی بوده است؛ بسیار از او آموختم. اگر بخواهم سرفصل آموزههای او را فهرست کنم، باید به تعهد به کار، دقت در اجرای نقش، ادب در پشت صحنه و احترام به دیگران اشاره کنم. او در هر پروژهای، برای همه احترام قائل است، از بس که خودش مرد محترم و بسیار نازنینی است. متاسفانه مدتی است چندان خبری از او ندارم. البته از طریق دوستان خبردار میشوم. میدانم که همسرش در تماسهایی که با منزلشان برقرار میشود، میگویند حال ایشان بهتر است.
منزلت فردوس کاویانی برای تئاتر ما بسیار است. البته من یک بار بیشتر، او را روی صحنه ندیدهام و دقیقا خاطرم نیست مربوط به کدام نمایش بود. متاسفانه هیچ وقت هم خودم این شانس را نداشتم که همبازی او در تئاتر باشم. اما همکاری با کاویانی در سریال «همسران» و پیش از آن در مجموعه تلویزیونی «مش خیرالله؛ صندوقچه اسرار»، من را جزو ارادتمندان او کرده است. خب، این مجموعه تلویزیونی آنقدر مورد استقبال قرار گرفت و هنوز هم جزو خاطرهانگیزترینهاست که نیازی به یادآوری ندارد، اما درباره «مش خیرالله...» بگویم که در این سریال هم که فکر میکنم اولین کار من در تلویزیون بود یا شاید هم جزو اولین حضورهای من در تلویزیون محسوب میشد، نقش همسر او را بازی میکردم، مثل سریال همسران. نقشی که کاویانی در این سریال بازی میکرد، مردی لحافدوز بود؛ اثری کمدی بود که سال 69 پخش شد. کارگردان این اثر داریوش مودبیان بود هر چند چهارقسمتی که ما کار کردیم، کارگردانش کس دیگری بود. بعید میدانم آقای بیژن بیرنگ، کارگردان همسران، آن سریال را دیده باشد و ما را براساس تجربه قبلی دوباره روبهروی هم گذاشته باشد. این انتخاب به نظرم، اتفاقی صورت گرفت.
روزهای تولید سریال همسران برایم پر از خاطره است، هر چند غبار گذشت زمانی بیست و چندساله بسیاری از آنها را از خاطرم برده باشد. اما نکتهای که از آن اثر از خاطرم نمیرود این است که همکاری با کاویانی، به شما احساس امنیت میدهد چون او میخواهد با شما به معنای واقعی کلمه همکاری کند.
آرزو دارم ایشان را دوباره سالم و سر حال ببینیم و البته پرکارتر از همیشه. او یکی از بهترین بازیگران تئاتر و سینمای ماست.
ایرج راد:
با هم روی سنگفرش خیس بودیم
من خاطرات بسیار شیرینی از او طی سالهای همکاری دارم؛ چه زمانهایی که با هم کار میکردیم و چه زمانهای دیگر که شاهد نقشآفرینیهای خاطرهانگیزش بودهام. او را همواره به عنوان یکی از بهترین بازیگران در نظر آوردهام؛ بازیگری با بازی مسئولانه و متعهدانه که حضورش در گروهها، انسجامبخش بوده است. بسیار وقتشناس و دقیق است و برای کاری که میکند ارزش قائل است. در بازیگری، کمتر کسی را سراغ دارم که به اندازه او جدی باشد. حضورش در حمیت و شکلدهی صمیمانه گروههای تئاتری همواره موثر است. امیدوارم سالهای سال زنده باشد و از او بهره ببریم. آخرین بار در «شب روی سنگفرش خیس» هادی مرزبان همکار بودیم. در «مهاجران» هم که من کارگردانش بودم، او بازی کرد. در فیلم اجارهنشینها هم با هم بودیم. منش و انسانیتش مثالزدنی است. همه اینها برای من سرشار از خاطرات شیرین با فردوس کاویانی است.
تولدش را تبریک میگویم و آرزوی بهبود برایش دارم.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com