گروه ادبیات،نشر و رسانه: «پوتین قرمزها» خاطرات مرتضی بشیری، مدیر مسؤول جنگ روانی قرارگاه خاتمالانبیا از سال 1365 تا پایان جنگ 8 ساله علیه ایران است. محتوای این کتاب در نوع خود و در میان سایر کتب دفاع مقدس، ناب بوده و در ادبیات جنگ کمتر بدان پرداخته شده است.
به گزارش بولتن نیوز به نقل از روزنامه وطن امروز، این کتاب با محوریت خاطرات دوران دفاعمقدس، به فراز و فرودهای مدیریت جنگ روانی در قرارگاه خاتمالانبیا میپردازد و شرح بازجویی افسران عراقی به جذابیت کتاب میافزاید و نشان میدهد راوی در مدت کوتاه فعالیت خود توانسته گامهای بلندی در جهت عملیات و جنگ روانی بردارد. پوتین قرمزها در 391 صفحه به قلم فاطمه بهبودی و از سوی انتشارات سوره مهر چاپ و منتشر شده است. مؤلف پوتین قرمزها پژوهشگر و داستاننویس است. داستان 2 اپیزودی «بوی اردیبهشت»، مجموعه داستان «برای شبهای بیستاره» و رمان «زمستان سرد و شمعدانیهای ترمهای» پیش از این از وی منتشر شده است. به مناسبت انتشار «پوتین قرمزها» با او به گفتوگو نشستهایم که در ادامه میخوانید.
***
چگونه وارد حیطه پژوهشگری و نویسندگی شدید؟
15 سال است در پژوهشکده فرهنگ و هنر اسلامی کار میکنم. از سال 1389 به صورت مستمر مینویسم.
برویم سراغ کتاب پرسروصدای امسالتان، «پوتین قرمزها» چگونه خلق شد؟
من داستانی براساس زندگی زن نوشته بودم که آقای مرتضی سرهنگی خوانده بود و به دیده لطف از آن کتاب تعریف کرد. مهرماه 1393 پیشنهاد نگارش خاطرات آقای مرتضی بشیری را به من دادند. از همان ابتدا جنس متفاوت خاطرات ایشان تمایلم را به کار زیاد کرد. شور و انرژی مثالزدنی راوی، همچنین دقتنظر و همکاری وی، یک سال تمام مرا پای کار نگه داشت و مهر 1394 نگارش اثر به پایان رسید. تا اردیبهشت سال بعد درگیر جمعآوری اسناد و تصاویر بودم و به لطف خدا تیرماه سال 1396 به چاپ رسید و هماینک به شکل گسترده توزیع شده است. انتشار هر کدام از خاطرات رزمندگان، سرداران، اُمرای ارتش، امدادگرها، پزشکان و ... بخشی از پازل جنگ 8 ساله علیه ایران را روشن میکند. خاطرات آقای بشیری روایتهایی از اردوگاهی در اهواز است و تصویری از افسران رده بالای ارتش عراق را که به اسارت درآمدهاند، نشان میدهد. این خاطرات در 36 فصل و 391 صفحه توسط انتشارات سوره مهر منتشر شده است که 349 صفحه آن مربوط به متن خاطرات است و باقی اسناد و تصاویر.
مقوله «جنگ روانی» دفاعمقدس، بسیار اندک در ادبیات مستند و داستانی ما مطرح شده است و همین مساله پرداختن به آن را دشوار میکند، در داستان آقای بشیری چه چیزی جذابیت داشت که ایشان را سوژه کتاب خود کردید؟
آنچه آقای بشیری در مدت کوتاه حضور خود در قرارگاه خاتمالانبیا انجام دادند، اهمیت بسیاری دارد. از اهمیت خاطرات او همین بس که گره کور «لجنهالاعدامات» به معنی کمیته اعدامها را باز کردند. با اسیر شدن نخستین نیروهای عراقی این سوال در ذهن نیروهای ایرانی به وجود آمده بود که چطور اسرای عراقی تا آخرین گلوله با ما میجنگند اما به محض اسارت شعار «الموت لصدام» سر میدهند و هنگامیکه این سوال را از آنها میپرسیدند، متفقالقول میگفتند از ترس لجنهالاعدامات! شاید اگر شجاعت راوی پوتین قرمزها نبود هرگز پرده از این راز برداشته نمیشد.
اگر مقوله جنگ روانی تا این حد اهمیت داشته، چرا تاکنون اثر برجستهای نسبت به آن نداریم؟
مدیریت جنگ روانی ایران تقریباً اواخر جنگ کارش را به صورت فعال آغاز کرد اما کشور مهاجم تیم قویای در این زمینه داشتند. شاید مسؤولان کشور ما امیدی به فعالیت مؤثر تیم جنگ روانی نداشتند که از ابتدای جنگ روی آن سرمایهگذاری نکردند. در شروع کار راوی 2 بازجو به مدیر جنگ روانی ایران داده شده بود که نیروی تماموقت نبودند. به همین جهت با اینکه راوی، مدیر جنگ روانی بود اما بازجویی را شخصاً انجام میداد. حتی برخی برادران در قرارگاه خاتمالانبیا به دلیل عدم شناخت دقیق گاه حاضر به همکاری با راوی نبودند.
شخصیت حقیقی راوی را چگونه ارزیابی میکنید؟
آقای بشیری ذاتاً و شاید به دلیل تأثیرات طبیعی محل تولد و زندگی فعلیاش با ملاطفت برخورد میکنند. ایشان همین روحیه را با اسرای عراقی هم داشته یعنی با آنها هم با مهربانی و خُلق نیکو رفتار میکردهاند. همین ویژگی امکانی را برای ایشان فراهم آورد که به واسطه آن بسیاری از اسرا به او اعتماد کردند و خودشان برای دادن اطلاعات پا پیش گذاشتند. ایشان با بهرهمندی از هوش اجتماعی این روش را برگزیدند و این روش شاید در هر بستر جنگ روانی پاسخ ندهد. برای مثال اغلب برادران اسیر ما در اردوگاههای عراق در مقابل محبتهای نگهبانشان پاسخ مثبت نمیدادند و حاضر به وطنفروشی نمیشدند اما برآیند آشنایی و زندگی کوتاهمدت راوی با اسرا ایشان را به این باور رسانده بود که با محبت میشود با این مردمان کنار آمد. ضمن اینکه روحیه شخصی آقای بشیری با مهربانی در تضاد نبوده لذا اسرا هم صدق رفتار او را دریافته و به ایشان اعتماد کردند.
یکی از تمایزات این کتاب، قصهمحور بودن آن است و بهجای خاطرهنگاری محض، داستانوار پیش میرود. این تلفیق چه مزایایی دارد؟
من داستاننویسم و طبیعتاً شوق و ذوقم در ارائه توصیف، صحنه و دیالوگ و فضاسازی یک موقعیت با یک خاطرهنویس فرق دارد. من با نقل نعل به نعل گفتههای راوی و پرهیز از به کارگیری شیوههای مفید روایت در داستاننویسی مخالفم. در «پوتین قرمزها» خاطره را به طور کامل از راوی شنیدهام اما با خط روایی خودم آن را روایت کردهام تا به جذابیت و ایجاد تعلیق در خاطره کمک کنم. البته بعد متن را در اختیار راوی گذاشتهام و خواستهام اگر نکتهای دارند و اگر جایی در بیان حالت یا هر چیزی دیگری اشتباه کردهام به من بگویند.
شما پیش از این به قوانینی اشاره کرده بودید که تا ۴۰ سال نمیتوان به آنها دسترسی پیدا کرد، کدام اسناد از جنگ هستند که هنوز طبقهبندی شدهاند؟
بنده تمایل داشتم به متن بازجوییهایی که راوی در مدت مدیریت خود انجام دادهاند دسترسی پیدا کنم. قطعاً با مطالعه آن مکتوبات میتوانستم کتاب به مراتب بهتر، دقیقتر و جذابتری بنویسم.
پس مخاطب چگونه به سندیت ماجراهای مطرح شده اعتماد کند؟
گفتوگو با آقای بشیری نخستین مصاحبه من نبود! مصاحبهکننده باید آنقدر هوشمند باشد که با تکنیکهایی صداقت یا عدم صداقت راوی را متوجه شود، ضمن اینکه آقای مرتضی سرهنگی که مهمترین مرجع مستندنگاری خاطرات جنگ هستند در اردوگاههای اهواز حضور داشتهاند. گاهی بعد از صحبتهای راوی، از آقای سرهنگی میخواستم اطلاعات بیشتری درباره شخصیت یادشده بدهند. اطلاعات ایشان همواره با گفتههای آقای بشیری همپوشانی داشت، ضمن اینکه کتاب را چند تن از همرزمان ایشان مطالعه کردهاند و به مطلب خلاف واقعی اشاره نکردهاند. همچنین راوی در طول جنگ یادداشتهای محدودی نوشته بودند که ایشان را در بیان دقیق و صحیح خاطرات کمک میکرد.
یادم میآید یک روز دفترچهای را با خود آوردند که دستنویس کتاب «نقاط قوت و ضعف ارتش عراق» بود. علاوه بر این بنده با الحاق مدارک و عکسها به کتاب، اسناد کارم را ارائه کردهام، ضمن اینکه در هر موضوعی سراغ منابع مکتوب رفتهام و نهایت تلاشم را کردهام تا مستندات آن موضوع را در پینوشت بیاورم. برای مثال وقتی مرکز اسناد ملی ایران در رؤیت و ارائه اسناد بازجویی پاسخ منفی داد، سعی کردم لااقل یک نمونه از بازجوییهای راوی را در کتابی بیابم و ارائه دهم که خوشبختانه شرح بازجویی سرلشکر علی حسین عوید العگاوی را در نشریهای یافتم و در کتاب آوردم. من درباره هر کدام از افرادی که نامشان در کتاب میآید، در نشریات و کتب پیشین تحقیق و جستوجو میکردم تا بتوانم اطلاعات درستی ارائه دهم، یعنی همان کاری که یک محقق در ارائه سابقه پژوهش انجام میدهد. فکر میکنم حساسیتی که بنده در ارائه اسناد و پینوشتها داشتهام، همکارانم در این حوزه ندارند. ضمن اینکه به این موضوع هم توجه داشتم که از حد خارج نشوم و در ارائه پینوشتها زیادهروی نکنم.
جذابیت این کتاب، ظرفیت تبدیل به قالبهای رسانهای متنوعی را دارد، اگر جز کتاب بخواهید قالب رسانهای دیگری انتخاب کنید، آن کدام است؟
«پوتین قرمزها» با چارچوب مستندنگاری نوشته شده و براحتی قابلیت تبدیل به رمان، فیلم و انیمیشن را دارد. خاطرات آقای بشیری جذاب است. به نظرم کسی که میتواند با قرار دادن یک لیوان چای عراقی و یک سیگار روی میز از یک اسیر کلیهالرفاق با آن حواشی که این افراد دارند، اعتراف بگیرد، روانشناسی جالبی دارد و قطعاً کارهای بزرگتری در زندگیاش انجام داده است.
«زمستان سرد و شمعدانیهای ترمهای» اثر دیگر شماست که بتازگی توسط سوره مهر منتشر شده است. درباره آن توضیحاتی میفرمایید؟
اسفند سال 1387 اتود اولیه «زمستان سرد و شمعدانیهای ترمهای» را زدم. حدود یک سال بعد کار را تمام کردم. فاصله طولانیای با کار گرفتم و سال 1391 آن را دوباره خواندم و جرح و تعدیل کردم. فهمیدم آن موقع دیوانهوار نوشتهام و هر چه به ذهنم رسیده روی کاغذ آوردهام. شاخ و برگهای اضافی از توصیفات و برخی خردهروایتها را کم کردم و متن کنونی به دست آمد که بالاخره امسال به همت انتشارات سوره مهر چاپ شد.
موضوع این رمان چیست؟
شخصیت محوری داستان بلند «زمستان سرد و شمعدانیهای ترمهای» یک زن شاغل است. او در کنار همسر و تنها دخترش زندگی میکند. عدم تعهد به تأمین معاش همسر فاصلهای بین آنها انداخته به طوریکه تصمیم به جدایی از او میگیرد. خلأ وجود همسر گودال عمیقی در احساس و عاطفه وی ایجاد میکند و موجب میشود توجهش به خواستگار سابقش جلب شود... این داستان نمونهای از زندگی یک زن شاغل است. معتقدم اگر راوی «زمستان سرد و شمعدانیهای ترمهای» شاغل نبود، زندگیاش به گونه دیگری رقم میخورد. آسیبشناسی این موضوع قطعاً کار متخصصان، جامعهشناسان و روانشناسان است اما من در قالب حرفه خود به این موضوع نگاه کردهام و از ذرهبین خودم موضوع را کاویده و نشان دادهام. فکر میکنم هر نسلی که زنان شاغل زیادی داشته باشد، نسل بعد تمایل به عدم اشتغال زن در بیرون از منزل یا لااقل اشتغال محدود پیدا میکند.
در آینده چه آثاری از شما خواهیم دید؟
«من یک کلاه سبزم» خاطرات امیر دریادار دوم تکاور محمدحسین محیطی برای مخاطب نوجوان را در دست چاپ و انتشار سوره مهر دارم. یک رمان نیمهتمام در مرحله نگارش در دست دارم و نیز خاطرات خانم امینه وهابزاده، جانباز 70 درصد شیمیایی را نوشتهام و در حال گردآوری اسناد و مدارک آن هستم.
***
در بخشی از «پوتینقرمزها» میخوانیم:
به صندلی اشاره کردم ولی او روی زمین نشست. فهمیدم در بازجویی مقدماتی همکارانم روی زمین نشسته بودند و او با این کار میخواست خودش را بیتکلف نشان دهد و مرا متأثر کند. برگه بازجویی مقدماتی او را از روی میز برداشتم و روبهرویش نشستم. مطالبی را که در معرفی او آمده بود از نظر گذراندم: «اهل موصل، بازنشسته، ریاست حراست کارخانهای را بر عهده داشته و او را بهزور به جبهه آورده بودند...»
شقّ و رقی خود را، حتی در حال نشستن از دست نداده بود.
نظامی منضبطی به نظر میرسید.
گفت: «من، گذشته از آنکه نظامی باشم، حقوقدان هستم.»
منتظر شدم حرفش را ادامه دهد ولی قیچی به کلام زد و سکوت کرد. از یک مَصلاوی بعید نبود در دادن اطلاعات خسّت به خرج دهد.
- نام ثلاثی؟
- سرهنگ پیاده رابح محمد یاسین الصوفی، به شماره پرسنلی...
- جناب سرهنگ! درباره شماره پرسنلی و اطلاعات مشابه، که میدانید در موقعیت عملیات به درد ما نمیخورد، در بازجویی مقدماتی گفتهاید. وقت آن رسیده بروید سر اصل مطلب.
- بنده از کنوانسیونهای بینالمللی درباره اسرا آگاهی کامل دارم.
و باز یکمرتبه سکوت کرد، در حالی که پرحرف به نظر میرسید. لبهای به هم فشردهاش نشان میداد که خودش را مهار میکند.
- خب؟
- خب، من با آگاهی از کنوانسیونهای بینالمللی میدانم ملزم به معرفی خودم و شماره نظامیام هستم و لا غیر.
پوزخند زدم: «مطمئنید و لا غیر؟!»
به تایید سر تکان داد و لبهای بیرنگش بیروحتر شد: «آقای حقوقدان! شما، با این همه کمالات، چرا حقوق اسرای ما را به دولتتان یادآوری نکردید؟»
به غیظ نگاهش کردم: «شما که دم از کنوانسیونهای بینالمللی میزنید، چطور این حق را برای اسرای ما قائل نمیشوید و چشمتان را روی این همه جنایت جنگی بستهاید؟»
هرچند سعی میکرد خودش را بیخیال نشان دهد، لب بالایش بیاختیار میپرید و دست او را رو میکرد.
- جناب! من مسؤول اعمال دولت عراق نیستم. من درباره حقوق خودم صحبت میکنم.
- جناب سرهنگ! محض اطلاع شما که حقوقدان و آگاه هستید، عرض میکنم که اعمال دولت عراق را مجریان آن دولت به انجام میرسانند که شما یکی از آنها هستید.
نیشخند گوشه لبش جا خوش کرده بود. حس پیرمردی را داشت که جوانکی او را بازجویی میکرد. حرفش را مزهمزه کرد و با تأمل گفت: «ما کشورهای جهان سوم هستیم و بسیاری از قوانین بینالمللی در کشورهای ما رعایت نمیشود».
- با این حساب، مقررات بینالمللی در کشورهای جهان سوم کاربرد ندارد، درست است؟ این را میخواستید بگویید؟!
به چشمهایش خیره شدم:
- پس موضوعات حقوق بینالملل را برای کسانی نگه دارید که این قوانین را رعایت میکنند و از ما انتظار نداشته باشید. در حالی که اسرای ما در بدترین شرایط به سر میبرند، احمقانه است که با شما راجع به بندهای کنوانسیون وین و ژنو صحبت کنم.
سوره مهر این کتاب را در 391 صفحه به قیمت ۱۳ هزار تومان منتشر کرده است.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com