به گزارش بولتن نیوز، فيلم «بيست و يك روز بعد» از جمله معدود توليدات سالهاي اخير سينماي ايران است كه داراي قهرمان است؛ فيلمي كه كارگردانش معتقد است مشكل سينماي ايران از روزي آغاز شد كه يك سري از كارگردانها به صورت ناشيانهاي خواستند شبيه اصغر فرهادي فيلم بسازند و فيك (نمونه تقلبي) فرهادي باشند و همه فيلمها از آن زمان به بعد داراي فضاهاي بسته و كاراكترهاي منفعل شد. محمدرضا خردمندان از امروز «بيست و يك روز بعد» را بر پرده سينماها خواهد داشت و به اين مناسبت به سؤالات«جوان» پاسخ داده است.
براي اولين فيلم بلند، سراغ داستاني خاص رفتهايد، چه شد كه درباره اين موضوع دغدغه ذهني پيدا كرديد كه منجر به ساخت فيلم شد؟
ايده كار را از چند سال پيش نوشته بودم و فيلمنامه را به صورت مشترك با احسان ثقفي نوشتم. فيلمنامه حاصل تصاوير پراكندهاي است كه طي دو سه سال گذشته به مرور در ذهنم شكل گرفت و در نهايت به يك خط داستاني رسيد. خودم در طول اين مدت مشكل مشابهي پيدا كرده بودم و تجربه حضور در بيمارستان و داروخانه و فضاي آنها را پيدا كرده بودم. ميخواستم فيلمي بسازم كه براي مخاطبم باورپذير باشد. دنبال جنسي از فيلم بودم كه اين حس را منتقل كند. براي همين پروسه نگارش فيلمنامه طولاني شد و حتي در زمان فيلمبرداري هم برخي از سكانسها را تغيير ميدادم.
كار سفارش حوزه هنري بود يا طرح را براي ساخت به آنجا برديد؟
من حدود 17 سال است كه با محمدرضا شفاه دوستم، يعني از زمان دانشجويي كه فيلمنامه پاياننامهاش را من نوشتم و او كارگرداني كرد. بعد از آن هم كارهاي مشترك زيادي انجام داديم و فيلم كوتاه ساختيم. تقريباً هر وقت طرح فيلمنامهاي را مينويسم به شفاه نشان ميدهم. وقتي فيلمنامه بيست و يك روز بعد را ديد خيلي خوشش آمد و گفت حتما بنويسيدش كه كار كنيم. من و احسان ثقفي هم در باشگاه فيلم سوره فيلمنامه را نوشتيم.
طبق آمار جشنواره فجر، «بيست و يك روز بعد» با استقبال مردمي روبهرو شد، ولي در جوايز هيچ جايگاهي نداشت، چطور شد كه با اين حد از بيتوجهي روبهرو شديد؟
خودم هنوز نميدانم چه اتفاقي افتاد، چون اگر فقط مسئله شخص من بود، ميگفتم دشمني شخصي داشتهاند ولي ميبينيم كه اين موضوع درباره فيلمسازان همنسل من هم اتفاق افتاده و با بيمهري جشنواره روبهرو شدهاند. شايد يكي از دلايل آن هم اين است كه داورها مجبورند طي مدت كوتاهي تعداد زيادي فيلم ببينند، مثلاً 35فيلم را تماشا كنند، قضاوت كنند و بعد از بين آنها براي چندين رشته نامزد جايزه انتخاب كنند. به نظرم ساختار اين جشنواره ايراد دارد. داورها ايرادي ندارند اما ساختار داوري بايد عوض شود.
اين بي توجهي باعث دلسردي از ساخت فيلم بلند نشد؟
نميگويم جشنواره فيلم فجر جشنواره مهمي نيست و بايد به آن بياعتنايي كرد، ولي بعد از تجربهاي كه به دست آوردهام ميگويم جشنواره فجر ملاكي براي مهم بودن يك فيلم نيست. متأسفانه خيلي از ما سرنوشت يك فيلم را با جشنواره فجر گره زدهايم يعني اگر جايزه گرفت موفق است و اگر نگرفت شكست خورده، در صورتي كه فيلم خوب بالاخره ديده ميشود و مردم با آن ارتباط برقرار ميكنند. فيلم مهم فيلمي است كه مردم آن را دوست داشته باشند و بلد باشد چطور موضوعي را كه براي مردم مسئله شده است به تصوير بكشد. ميتوانم بگويم امروز ديگر ارزش فجر براي من مثل قبل نيست و آن جايگاهي كه در ذهنم برايش قائل بودم ديگر وجود ندارد.
فیلم داراي قهرمان است، چطور در سينماي امروز ايران كه تقريباً قهرمان از آن حذف شده، سراغ ساخت فيلمي قهرمانمحور رفتيد؟
بايد يك آسيبشناسي از سينماي ايران شود. ما با موجي از فيلمها روبهرو هستيم كه داراي كاراكترهاي منفعل هستند كه در يك فضاي بسته گرفتار شدهاند و اين فضاي بسته شكل گرفته، مانع از انجام هر كاري ميشود. شايد اولين فيلمهايي از اين جنس كه حدود 10 سال پيش ساخته شد، فيلمهاي خوبي بودند ولي بعد از آن كساني سراغ ساخت اين نوع فيلمها رفتند كه تخصصاش را نداشتند و همين باعث شد ما گرفتار توليد فزاينده فيلمهاي منفعل شديم.
منظورتان اين است كه از دورهاي به بعد همه ميخواستند اداي فيلمسازي اصغر فرهادي را در بياورند؟
خود اصغر فرهادي همه فيلمهايش اورجينال است، ولي بقيه ميخواهند اداي اصغر فرهادي را دربياورند. كارگردانهايي داريم كه به جاي اينكه تلاش كنند مثل خودشان فيلم بسازند، ميخواهند كاري كنند كه فيلمشان شبيه كارهاي فرهادي باشد، آن هم به صورت كاملاً ناشيانه كه در نهايت شده فيلم ساختهاند كه «فيك» اصغر فرهادي هم نيست. اينها هستند كه فضا را خراب كردهاند، وضعيتي شده كه فيلمها همگي داراي كاراكترهايي هستند كه نميتوانند شرايط را تغيير دهند، به شدت منفعلند و فضاي بستهاي آنها را احاطه كرده است. در اين شرايط هيچ وقت قهرمان شكل نميگيرد. قهرمان كسي است كه وضعيتي را كه در آن قرار گرفته تغيير ميدهد و فراتر ميرود. به نظرم ذات انسان اينگونه است و طوري آفريده شده كه بتواند راهي براي برونرفت از مشكلات داشته باشد. من دوست دارم فيلمي بسازم كه نشان دهد آدمي ميتواند مشكلات را شكست دهد.
قهرمان فيلم نوجوان است، آيا از ابتدا به كاراكتر قهرمان نوجوان فكر ميكرديد؟
انتخاب قهرمان نوجوان خيلي آگاهانه نبود. من يك دهه است كه داستان مينويسم و منتشر ميكنم. شايد از ميان داستانهايم 70-80 درصد آنها داستانهاي اجتماعي است كه قهرمان نوجوان دارد. احتمال ميدهم اين به خاطر علاقهاي است كه به رمان مشهور «ناتور دشت» نوشته سلينجر، دارم. اين رمان ياد ميدهد كه ميشود مسائل جدي اجتماعي را از منظر يك نوجوان نمايش داد. اصولاً سن نوجواني به خودي خود رمانتيك است؛ سني كه در آن شخص از دوران كودكي خارج شده ولي هنوز بزرگسال به شمار نميآيد. در فيلم هم ميبينيم كه قهرمان ما «مرتضي» در طول فيلم بزرگ ميشود و هر چه بيشتر از سن كودكي به سمت بزرگسالي ميرود آن زماني كه تصميم ميگيرد براي عشقش به مادرش از خواستههاي خودش بگذرد يا آن زمان كه براي كمك به خانوادهاش قمار ميكند و چوب قمار كردن را ميخورد. همه اينها نشانههاي بزرگتر شدن وي است.
از امروز«بيست و يك روز بعد» به سينماها ميآيد، اگر بخواهيد ديگران را تشويق به ديدن فيلم بكنيد، چه دليلي ميآوريد؟
به نظرم در فيلم يك حال خوب وجود دارد كه هر كس آن را ببيند دوست دارد به ديگران هم توصيه كند آن را ببينند. خودم نميدانم آن حال خوب از كجا آمده شايد تركيبي از دلايل مختلف باشد. اما ميتوانم بگويم برويم بعد از مدتها فيلمي را ببينيم كه يك قهرمان را به سينما آورده است. كسي که براي عشق بزرگ خودش ميجنگد، ثابت ميكند كه انسان ميتواند شكستناپذير باشد، شخصيتي قدرتمند دارد كه براي رسيدن به خواستههايش تلاش ميكند و در نهايت اين حميت را دارد كه در جنگ پيروز شود.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com