1- از نظر هنری
چند ماه قبل، حضور بازیگری در برنامه دورهمی و این اظهارنظر او که «مردم
خواهان تماشای بازیگران خوشتیپ و چیزهایی هستند که در زندگی روزمره
نمیبینند»، جنجال آفرین شد.
سریال عاشقانه به وضوح بر اساس همین نظرات آقای بازیگر تهیه شده و از
فضای رئال کاملا دور است. فضای این سریال به معنای واقعی لاکچری است و
مهمترین نقاط تمرکز سازندگانش را میتوان گریم و چهره بازیگران، طراحی
صحنه و طراحی لباس دانست. حضور پرتعداد ستارگان سینما و تلویزیون با
لباسهای زیبا در خانههای آنچنانی و سوار بر ماشینهای گران قیمت، از
عاشقانه یک سریال خوش آب و رنگ ساخته و در عین حال دیگر زیباییهای فنی و
هنری را قربانی کرده است.
بازیهای ستارگان این سریال عمدتا از سطح همیشگیشان ضعیفتر است و حتی
در بازی بازیگری مثل ساره بیات هم هیچ نشانی از آن ساره بیات «جدایی نادر
از سیمین» دیده نمیشود.
تنها نقطه قوت بازیهای عاشقانه را شاید بتوان بازی هومن سیدی دانست؛ و
البته ناگفته پیداست که بخش عمده جذابیت این کاراکتر برای مخاطب، به خاطر
رفتارهای خارج از عرف و دیالوگهای زنندهای است که برایش در نظر گرفته
شده.
توجه بیشازحد تهیهکنندگان این مجموعه بر آرایشهای جذاب، لباسهای مارک
با تاکید بر الزام استفاده از کراوات، دکورهای زیبا و خانههای قصرمانند
(عناصری که عموما در تلویزیون یافت نمیشوند) فینفسه بد نیست، اما به شرطی
که دیگر مولفههای سریال هم از استاندارد مشابهی برخوردار باشد. این در
حالی است که مواردی همچون فیلمنامه ساده و قابل پیشبینی، اسلوموشنهای
طولانی و بیمورد، موسیقی متوسط و... ، تقریبا هیچ نسبتی با ظاهر رنگارنگ
سریال ندارند. تاسفبارترین نمونه این نقص در قسمت اخیر آشکار شد؛ جایی
که در کمال ناباوری، عوامل این سریال حتی از تهیه چند دسته کاغذ شبیه به
اسکناس و آتش زدن واقعی آنها هم شانه خالی کرده بودند و شکل رایانه ای این
آتشسوزی به شدت توی ذوق مخاطب میزد و او را ناامید میکرد.
2- از نظر باورپذیری
به وضوح میتوان گفت که فضای عاشقانه از جهات مختلف غیرواقعی و سرشار از
تخیلات بیمورد است. از جهت اقتصادی، شکل زندگی شخصیتهای سریال با مشکلات
مالیشان تقریبا هیچ تناسبی ندارد. کاراکتری که خودروی حدودا 150میلیونی
سوار میشود و صاحب شرکتی با ظاهری بسیار عالی است، در پاسخ به تقاضای وام
110 میلیونی همکار و دوست صمیمیاش که نگران زندانی شدن است، بیپولی و
اوضاع نابسامان اقتصادی را مطرح میکند. شخصیت دیگری که خانه مجردی دوبلکس
دارد و در یک شرکت تبلیغاتی مشغول است، به خاطر 200میلیون حاضر به گول زدن
خواهرش و تن دادن به ازدواجی است که تمایلی به آن ندارد و از همه جالبتر
این که در موقعیتی دیگر، هیچ یک از شخصیتهای سریال توان تهیه یک سند ساده
برای وثیقه را ندارند تا مجبور شوند دست به دامان بدمن قصه شوند.
در حوزه روابط اجتماعی، با پدری مواجه میشویم که از پسرش خواسته همسرش را
طلاق بدهد؛ صرفا به این خاطر که سرطان دارد. با زوجی آشنا میشویم که
بهخاطر یک سگ ازهم جدا میشوند و دختری که به دلیل گیر دادنهای
خانوادهاش تصمیم میگیرد با صرف صدها میلیون تومان و تن دادن به یک ازدواج
صوری از شر تماسهای والدینش خلاص شود. واقعا راههای بهتری برای
گرهافکنی در داستان وجود ندارد؟ فضای عاشقانه تقریبا پر از همین ایدههای
باورنکردنی است.
قاتلی که ساعتش را بالای سر مقتول جامیگذارد، دختری که پس از تلکه کردن و
ترک یک پیرمرد پولدار، دست و پایش را با طناب به تخت میبندد و دهها مورد
مشابه دیگر، همگی افراطهای عاشقانه برای جذب مخاطب عمدتا زیر 20 سال است؛
حتی به قیمت از بین بردن ارزشهای هنری.
3- از نظر فرهنگی و اجتماعی
با کمال تاسف عاشقانه را میتوان یک اثر آسیبزا و نامناسب فرهنگی برای
جامعه جوان ایران دانست. نمایش انواع رفتارها و روابط نامتعارف زمانی
اسفناک خواهد بود که به جای نشان دادن آسیبهای اجتماعی و فرهنگیشان،
رفتارهایی مثبت معرفی شوند؛ به طوری که مخاطب کمسنوسالتر را به تحسین آن
رفتارها برانگیزد. نمونههای این روش نادرست در سریال فراوان یافت میشود.
مردی که تحت تاثیر احساسات کور، زیر بار مهریه سنگین رفته و پرداخت مبلغی را متعهد شده که از توانش خارج است، خودش را عاشقی معرفی میکند که از معامله کردن اجتناب کرده است و این رفتار بیمنطق ناگهان به ارزش مبدل میشود. زمانی که مخاطب با موقعیت پنهان شدن یک مرد غریبه در دستشویی خانه زن مطلقهای مواجه میشود، سریال او را بدین سمت هدایت میکند که این رفتار را یک ارتباط اجتماعی عادی تلقی کند و لابد هرکس فکر بدی بکند، ذهنش بیمار است.
کسی که به خاطر عشق به همسر سابقش، چشم خود را به روی یک قتل عمد میبندد و
جنازه مقتول بیگناه را سربهنیست میکند، به قهرمان دوست داشتنی داستان
تبدیل میشود؛ و بدتر از همه این که سنت مبتذل و نوظهور جشن طلاق به عنوان
رفتاری متمدنانه که حاکی از احترام زوجین به یکدیگر است، معرفی میشود.
مطلب تاسفبار و آسیبزای دیگر آن است که تقریبا تمام شخصیتهای این سریال
با والدینشان سر جنگ دارند.
پدر رضا و گیسو شخصیت مطلقا سیاه داستان است و خباثتش را در مورد فرزندانش به کار میگیرد. ریحانه و پیمان از مادرشان، بهخاطر ازدواج مجددش، دل خوشی ندارند؛ و درسا از تماسهای وقت و بیوقت والدینش و این که آزادی فرزندشان را سلب میکنند، جوری به تنگ آمده که انگار مورد شدیدترین آزارهای وحشیانه از سوی ایشان قرار گرفته است. با احترام به همه علاقهمندان به عاشقانه، میپرسیم: بر سر رابطه نوجوانی که به تماشای این سریال مینشیند با والدینش، چه خواهد آمد و چه کسی پاسخگو خواهد بود؟
تردیدی نیست که سود مالی امری بسیار حائز اهمیت است، اما سود مالی حاصل از
تولید فیلم و سریال هم درست مانند کسب سود دیگر مشاغل است و از یک الگوی
کلی اخلاقی پیروی میکند: درآمد کسب میکنیم، اما نه به هر قیمتی. سوء
استفاده از محدودیتهای تلویزیون و صرف نمایش هرآنچه تلویزیون از پخشش
معذور است در شبکه نمایش خانگی، در خوشبینانهترین حالت روشی غیراخلاقی
است. همان طور که وقتی متوجه شدند حجاب بازیگران مورد تایید دستگاه نظارتی
مسئول نیست، فیلم برداری را به همان سبک ادامه دادند تا حجاب بازیگران
مشمول سانسور زشت رایانه ای شود و مردم با دیدن مظلومیت عوامل عاشقانه و
مشکلات و سنگاندازیهایی که بر سر راه این گروه برنامهساز مردمی است،
بیشتر ترغیب شوند که از دانلود غیرقانونی اجتناب کنند، چرا که عملی
غیراخلاقی! است.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com
---
حد اقل سیمای ملی را از نمایش ابتذال ضد شرع مصون نگه داریم.
رواج ابتذال که ضد فرهنگ دینی نظام است در سینماهای کشور هیچ توجیه منطقی ندارد و سهل انگاری مسئولان ذی ربط را در مقابل هتاکیها نشان می دهد.
ما چیزی را بنام دین خوانده ایم و لی منطق سلیم و فلسفه ی عقلانی ترویج دین داری را یاد نگرفته و دین اصیل الهی را با ملغمه ای از انبوه من در آوردیهای شاخ و دم دار بنام دین لوث کرده ایم و خوشحال و غافل بر بقای این آلودگی اصرار می ورزیم.
ما با سهل انگاری در مقابل بد حجابی در سازمانهای در اختیار خود روی هرگونه رفتار که در عرف قرآن ناپسند است مهر مقبولیت و رسمیت و مشروعیت می زنیم.
ترویج انحرافها در مؤسسه ها و نهادهای دولتی و در آنچه که زیر نظر دولت فعالیت می کند و بی تفاوتی و سهل انگاری در این زمینه ها و نبود قوانین و ضوابط عقلانی باز دارنده گشودن درب رواج انحراف به روی جامعه است.
اگر دلسوز مردم و دلسوز دین داری مردم هستیم ، که می باید باشیم ، عامل کاستیهای فجیع اقتصادی را نیز در رواج بی بند و باری هرگز نباید نادیده بگیریم.