در ایران باستان، گاهشماری به گونه امروزی وجود نداشته و از سیستم گاهشماری به نام گاهنبار استفاده می کردند که کهن ترین گاهشمار شناخته شده ایرانی است.در این سیستم، به جای دوازده ماه، هشت بخش وجود داشت که شامل چهار فصل و چهار نیم فصل می شد. پس از پایان این هشت بخش، سال نو را که مصادف بود با اول تابستان، جشن می گرفتند. این قضیه را می توان از صحبت پدربزرگ ها و مادربزرگ ها فهمید که به جای اینکه اسم ماه خاصی را بیاورند، می گویند امروز بیستم بهار است یا اینکه پنج روز به تابستان مانده. هرکدام از این بازه های زمانی، نام و جشنی ویژه داشت که جشن مربوط به روز پانزده اردیبهشت، جشن باربد یا جشن میانه بهار بود.
هرچند که به طور دقیق، روز شانزده اردیبهشت، میانه بهار محسوب می شود، اما از انجا که در تقویم مذکور، روز پانزدهم ماه دوم هر فصل، میانه فصل محسوب می شده، هم در گذشته و هم امروز، روز پانزدهم را مصادف با چنین روز و جشنی می دانیم. درواقع این روز را مصادف با روزی می دانند که نماینده خدا بر زرتشت ظاهر شد و او را به انجمنی در کرانه رود دائیتی برد و اهورامزدا رسالتش را به او ابلاغ کرد. متاسفانه اکنون دیگر کمتر جایی را می بینیم که مراسم مخصوص این جشن را برگزار نمایند و تنها باقی مانده هایی از این مراسم زیبا در جاهایی مثل حوض سعدی شیراز و چشمه کناری آن برگزار می شود.
از هر طرف که بنگری، شیراز شهر عشق است و طرب و شعر و شاعری. شهری پر از شور و اشتیاق برای عاشقی به خصوص در هوای نرم و لطیف اردیبهشت. پا که به این شهر می گذاری، مسحور لطافتش می شوی و ناخوداگاه به تبعیت از آن، غرور را کنار می گذاری و غرق در زیبایی ها می شوی. به راستی که حق این شهر بود که روزی را به نامش در تقویممان ثبت کنند.
همانطور که در این قضیه پس از تصویب شورای شهر شیراز و تایید مجلس شورای اسلامی به وقوع پیوست و نه یک روز، بلکه یک هفته به نامش شد و 15 اردیبهش نیر، روز شیراز نام گرفت، اما متاسفانه تنها در همان سال های آغازین بود که با جشن ها و برنامه های مختلف، این روز را پاس می داشتند و حتی مردم شیراز همراه با گردشگران، بالون های رنگی را بر فراز آسمان این شهر به پرواز درآوردند، اما اکنون چند وقتی هست که این روز تقریبا به فراموشی سپرده شده است.