توجه به «خالقیت» خدا، که تقریر معروف فلسفی آن، همان «برهان وجوب و امکان» است؛ و دوم توجه به «تسویه» که تقریر معروف فلسفی آن، همان «برهان نظم» (یا برهان اتقان صُنع) است؛ بویژه که مخاطب کسی است که گویی خدا را قبول ندارد و خود را رها شده در عالم میپندارد.
گروه دین و اندیشه: حجت الاسلام دکتر سوزنچی از اساتید دانشگاه، هر روز یک آیه قرآن را با ترجمه و چند حدیث تفسیری و چند نکته در تدبر آن آیه منتشر می کند. بولتن نیوز نیز در راستای ترویج چنین اقدامات ارزشی این سلسله مطالب را به صورت روزانه منتشر می کند.
به گزارش خبرنگار بولتن نیوز، در مطلب روز 6 اردیبهشت به آیه 38 سوره قیامت پرداخته شده و در آن آمده است:
ثُمَّ كانَ عَلَقَةً فَخَلَقَ فَسَوَّی
سوره قیامت (75) آیه 38
ترجمه
سپس عَلَقهای [شبیه خون منعقد شدهای] بود، پس آفرید، پس سامان داد.
معانی لغات
«عَلَقَةً»
ماده «علق» در اصل دلالت دارد بر آویختن چیزی به چیزی که برتر از اوست؛ و به همین جهت، به «زالو» «عَلَق» گفته میشود؛ همچنین به خون «لخته شدهای که هنوز کاملا خشک نشده» «علقه» گویند چون حالت چسبندگی دارد و و به صورت آویزان باقی میماند.
«فَسَوَّی» = فَـ + «سوّی»
ماده «سوی» دلالت بر رعایت اعتدال در خلقت از جهت نظم و کمال و تدبیر در شیء میکند.
حدیث1) امام سجاد ع در فرازی از دعایی که بعد از نماز شبهایشان میخواندند، چنین با خدای خویش مناجات میکردند: ... بار خدايا، مرا از آبی پست، از صُلبی که استخوانهاى آن درهم فشرده بود و راههاى باريك به تنگناى رَحِم - در پس آن پردهها كه بر آن پوشيدهاى- فرو افكندى. مرا از حالى به حالى در آوردى، تا آنگاه كه صورتى تمام يافتم و اعضا و جوارح من قوام گرفت، آنسان كه در كتاب خود (مومنون/14) آوردهاى: نطفهاى آنگاه علقهای (شبیه لخته خون) آنگاه مضغهای (شبیه گوشت جويده)، آنگاه استخوانی، و بر آن استخوان گوشت پوشانيدى، سپس مرا آفرينشی ديگر دادى، چنان كه خود خواستی. تا آنگاه که نيازمند روزى تو شدم و از فريادرسى فضل و احسان تو بىنياز نبودم، از مازاد آب و غذایی قوت مرا مقرر داشتى كه به بنده خود روزى مىدادى، همان بندهای كه مرا در درون او در قرارگاه رَحِمش نشاندى.
پروردگارا ! اگر مرا در اين حالات به توان خود وا مىگذاشتى يا ناچارم مىساختى كه از نيروى خويش مدد جويم، نه توانم مىبود و نه نيرويى. لیکن تو مرا از روى فضل و احسان، به مهربانى و لطف، غذایی لطیف دادى و آن مهربانى و لطف را تا اين زمان كه هستم همچنان از من دريغ نداشتهاى؛ سایه نيكىات هیچگاه از سرم برداشته نشد، و احسان تو در حقم هیچگاه درنگ نکرد؛ با اين همه، اعتمادم به روزى دادن تو استوارى نگرفته است تا خود را وقفِ آن چیزی کنم که حظ مرا نزد تو افزون میکند...
الصحيفة السجادية، دعاء32؛ (اقتباس از ترجمه آیتی)
2) از امام باقر ع روایت شده است: هنگامی که نطفه در رَحِم واقع شد، چهل روز در آنجا قرار می گیرد و چهل روز عَلَقه [شبیه خون لخته شده] میشود؛ و چهل روز مضغه [شبیه تکه گوشت جویدهای] میشود، سپس خداوند دو فرشته آفریننده را مبعوث میکند و به آنها گفته میشود: آن گونه که خداوند اراده کرده است، او را مذکر یا مونث بیافرینید، او را صورت دهید و اجل و رزق و مرگ و شقی یا سعید بودنش را بر او بنویسید و میثاقی که با خدا در عالم ذر بسته را بین چشمانش ثبت کنید؛ پس هنگامی که زمان خروج او از شکم مادرش نزدیک میشود، فرشتهای را بر او مبعوث میکند که به او «زاجر» [= نهیبزننده] گفته میشود؛ پس او را نهیبی میزند که از آن به فَزَع میافتد، میثاق را فراموش میکند و به روی زمین درمیآید در حالی که از نهیب آن فرشته گریان است.
الكافي، ج۶، ص۱۶
تدبر1️⃣ اگر آیه قبل تمرکزش بر هشدار انسان نسبت به وضعیت اولیه آفرینشاش است؛ به نظر میرسد، این آیه تمرکز بحث را بر مراتب تطور و تحولی که در آدمی رخ داده است، قرار میدهد:انسان چنین حساب میکند که به حال خود رها شده است در حالی که او را از وضعیت نطفه [که وضعیتی بتنهایی بیخاصیت است: «منی» انسان، وقتی بدون اینکه لقاح صورت گیرد رها شود، بیهیچ اثری از بین میرود] در وضعیت عَلَقه [که ظاهرا اولین مرحلهای است که بعد از انجام لقاح، مسیر زندگی را شروع میکند] قرار داد؛ ابتدا خلقتی انجام داد و سپس سر و سامانش داد.
یعنی چهبسا میخواهد بفرماید: اگر انسان به حال خود رها شده بود، در آن صورت چرا بعد از خلقت نخستینش، آن را سر و سامان داد و سیری وجودی برایش مقدر نمود؟!
به تعبیر دیگر، اگر به فرض محال، آن نطفهای که از بین رفت، حق داشته باشد که خود را «به حال خود رها شده» بداند، انسانی که زمانی همانند آن نطفه بود، اما این مراحل را درنوردید، بدون اینکه خودش دخالتی داشته باشد او دیگر نباید خود را «به حال خود رها شده» بپندارد.
2️⃣ اینکه فرمود «آفرید، پس سر و سامان داد» و نفرمود: «آفرید و سر و سامان داد» نشان میدهد، این سر و سامان دادن، مرحلهای بعد از آفرینش اولیه است. مقصود از این سر و سامان دادن (سوّی) چیست؟
الف. احتمالا اشارهای است به آن مرحلهای که صورتدهی میشود و اعضایش از هم متمایز میگردند (مجمعالبیان، ج10، ص607)؛ یعنی از حالت گوشتی بیشکل و بیتعین (مُضغه: شبیه گوشت جویده شده) - که در این مرحله با هیچ حیوانی هم تمایز واضحی ندارد، و حتی مذکر و مونث بودنش هم معلوم نیست (حدیث2) - به حالت یک انسانی که تمام اندامهایش از هم مجزا میشود و سر و سامان خاصی پیدا میکند، درمیآید.
ب. چهبسا اشاره است به همان مرحله دمیدن روح در بدن (جلسه166، تدبر2، https://t.me/YekAaye/1787 و جلسه368، تدبر4، https://t.me/YekAaye/4503) البته از ابنعباس و مقاتل دقیقا معکوس این مطلب، روایت شده است، یعنی به آنها نسبت داده شده که گفتهاند: «خلق» یعنی روح در آن دمیده شد؛ و «سَوّی» یعنی اعضایش کامل گشت (به نقل از تفسیر کبیر، ج30، ص738)
3️⃣ با توجه به اینکه قوام هر برهانی به «حد وسط» آن است؛ به نظر میرسد این آیه دست کم دو برهان بر اثبات خدا اقامه کرده است: یعنی توجه به «خالقیت» خدا، که تقریر معروف فلسفی آن، همان «برهان وجوب و امکان» است؛ و دوم توجه به «تسویه» که تقریر معروف فلسفی آن، همان «برهان نظم» (یا برهان اتقان صُنع) است؛ بویژه که مخاطب کسی است که گویی خدا را قبول ندارد و خود را رها شده در عالم میپندارد.
در واقع میفرماید: اگر آفرینشی در کار است، که هست، پس تو به حال خود رها شده نیستی؛ اگر سر و سامان دادنی در کار است، که هست، پس تو به حال خود رها شده نیستی.
---
متاسفانه اکثریت ما ایرانیان شیعه ی متدین بگونه ای قرآن گریز و نابخردانه و با خیال راحت و به دور از هرگونه ژرفا نگری و تأمل علمی بی پروا با دین و مذهب و اعتقادات غیر قرآنی منسوب به این دو ارزش الهی برخورد می کنیم گو این که آینده ای هرگز وجود ندارد که در آن حساب و کتابی برای رفتار دنیوی ما وجود داشته باشد.
غفلت از اصل قرآنی خرد گرا و عمل گرا بودن دین و مذهب و غفلت از ضرورت اثبات علمی قرآنی و عقلی اعتقادات غیر قرآنی منسوب به دین و مذهب بنا بحکم خداوند که در بسیاری از هشدارها و بایدهای و نبایدهای آشکار و رسا و قابل درک قرآنی آمده اند و عقل انسان را مخاطب قرار می دهند ، انسان متدین را به از دادن آثار نیک تدین خویش و سرنوشت اخروی هلاکت بار گریز ناپذیر رو به رو خواهد کرد.
برای یافتن درستی ایمان و تقید و پایبندی خود و آزمایش صداقت خویش در داشتن دغدغه و نگرانی نسبت به سرنوشت خود در رابطه با آیه ی مورد بحث باید وجود جایگاه این آیه را در وجدان عملی خویش جست و جو کنیم و تا فرصت بازگشت به حقیقت علمی قرآنی و عقلی دین و مذهب در این دنیا از دست نرفته است در تدین خود تجدید نظر نموده کاستیها را جبران کنیم.