حجت الاسلام دکتر سوزنچی از اساتید دانشگاه، هر روز یک آیه قرآن را با ترجمه و چند حدیث تفسیری و چند نکته در تدبر آن آیه منتشر می کند. بولتن نیوز نیز در راستای ترویج چنین اقدامات ارزشی این سلسله مطالب را به صورت روزانه منتشر می کند.
به گزارش خبرنگار بولتن نیوز، در مطلب روز 4 اردیبهشت به آیه 36 سوره قیامت پرداخته شده و در آن آمده است:
1️⃣ آخر این سوره به نوعی به ابتدای آن برمیگردد که در آیه۳ فرمود: «أَ يَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَلَّنْ نَجْمَعَ عِظامَهُ: آیا انسان چنین حساب میکند که هرگز استخوانهایش را جمع نمیکنیم؟» در واقع این آیه میفرماید آیا انسان میپندارد که مهمل رها شده و با مرگش کارش تمام میشود و دیگر برانگیخته شدنی نیست و در نتیجه تکلیفی برعهدهاش نیست و مواخذهای هم در کار نخواهد بود؟ (المیزان، ج۲۰، ص۱۱۵)
2️⃣ این آیه استفهام انکاری است؛ در واقع، قرآن این مدل حساب و کتاب کردن «انسان» را به چالش میکشد و این آیه هشداری است به یکی از حساب و کتابهای ناروای انسان.
نکته انسانشناسی
خداوند انسان را موجودی مختار آفریده؛ اما بین «اختیار داشتن» و «به خود وانهاده شدن» تفاوت بسیار است.
اختیار داشتن، یعنی این امکان برای انسان وجود دارد که در برابر دوراهیها، یکی را برگزیند؛ اما این بدان معنا نیست که بین مقصدی که هر یک از این دو راهی بدان ختم میشود، تفاوتی نباشد؛ و هرکدام را انتخاب کند در نظام عالم و برای عاقبت او، فرقی نکند.
خداوند انسان را آفریده؛ اما چون انسان، انسان است؛ حقیقتی به نام انسانیت هست که اگر انسان راه آن را برگزید، حقیقتا انسان خواهد شد:
ارزشمندی انسان در گروی این است که راه انسانیت را بپوید، نه راه حیوانها را؛ یعنی در این دو راهیها صرفا تابع «میل» و خواسته فوری خویش نباشد؛ بلکه با تامل عقلانی، راه صحیح را بیابد و آن را اختیار کند؛ آن حیوان است که هر لحظه بر اساس «میل»ش رفتار میکند و هرکاری که غریزهاش در هر لحظهای بخواهد، به همان عمل میکند؛ چرا که به خود واگذاشته شده است.
3️⃣ این آیه از آیاتی است که در بسیاری از موقعیتهای حساس زندگی میتوان هر انسانی را بدان هشدار داد و او را برای غلبه بر موضع ناروای خویش کمک کرد؛ از جمله انسانی که:
الف. در دنیا فرو رفته و آخرت را فراموش کرده است.
ب. در برنامهریزیهای زندگی خود، دین الهی و دستورات خدا را جدی نمیگیرد.
ج. سختیهای زندگی او را احاطه کرده و در شُرُف ناامیدی و چهبسا خودکشی است.
د. خوشیهای دنیا او را احاطه کرده و به خود مغرور شده است.
ه. هدف مهم و عظیمی در پیش گرفته و مطمئن نیست که از عهدهاش برمیآید.
و. گناهی در جلوی چشمش خودنمایی میکند و چیزی نمانده که وسوسه انجام گناه بر او غلبه کند.
ز. زندگی را جدی نگرفته و با تنبلی و لاابالیگری روزگار میگذراند.
ح. مسئولیتی را برعهده گرفته، اما به جای انجام مسئولیت، به فکر جیب خویش است.
ط. به نحوی به کارها اقدام میکند که گویی هدف وسیله را توجیه میکند.
4️⃣ کسی که باور دارد که خداوند بقدری مهربان است که ما را در این جهان به حال خود وانمینهد، شریعت و برنامهای را که خداوند متعال برای زندگی ما فروفرستاده، جدی میگیرد.
تاملی در دینشناسی
از عجایب این زمانه آن است که عدهای خود را مسلمان میشمرند و مدعیاند که به کتاب خدا ایمان دارند، در عین حال به سکولاریسم افتخار میکنند و بر جدا کردن دین از عرصههای زندگی اصرار میورزند؛ و مهمترین بهانهشان هم این است که عدهای از دین سوءاستفاده میکنند! و عجیبتر اینکه این را راهکاری برای حفظ قداست دین معرفی میکنند! آخر، امر مقدسی که در زندگی من هیچ اثری نگذارد، مقدس بودنش چه ارزشی دارد؟
این چه استدلالی است که چون عدهای منافق در جامعه وجود دارد که برای اغراض نفسانی خود هر چیزی (از جمله تعالیم الهی) را مورد سوءاستفاده قرار میدهند، پس اصلا برای تعالیم خدا ارزشی قائل نشویم تا مقدس بماند؟!
آدم به یاد این شعر میافتد که:
گنه کرد در بلخ، آهنگری
به شوشتر زدند گردن مسگری!
5️⃣ حکایت
در زمان خلافت عمر بن خطاب، مسالهای پیش آمد که نزد عمر مطرح کردند [ظاهرا دو زن زایمان کرده بودند و یک دختر و یک پسر به دنیا آمده بود و هریک مدعی آن بودند که پسر مال اوست]. عمر با اطرافیانش مشورت کرد و هیچکس راه حل مناسبی ارائه نداد. با صدای بلند گفت: ای جماعت مهاجر و انصار، درباره این معضل چه نظری دارید؟
گفتند: تو امیر مومنان و خلیفه پیامبر ص هستی و کار به دست خودت است.
عصبانی شد و گفت: »ای کسانی که ایمان آوردهاید تقوای الهی پیشه کنید و سخن محکم بگویید» (احزاب/۷۰) سپس گفت: به خدا سوگند که خودتان میدانید که چه کسی راه حل این را بلد است و از همه بدان عالمتر است.
گفتند: آیا منظورت علی بن ابیطالب است؟
گفت: چه کسی با او برابری میکند؟و آیا دیگر مادری میتواند همچون او بزاید؟
گفتند: آیا او را نزد تو حاضر کنیم؟
گفت: هیهات! بزرگی از بنیهاشم و خاندان پیامبر خدا ص را؟ بیایید ما نزد او برویم.
پس عمر و همراهیانش به سراغ حضرت علی ع رفتند و او را در کنار دیواری یافتند که مشغول تعمیر آن بود و با خود این آیات را زمزمه میکرد که «آیا انسان چنین حساب میکند که بیهوده و باطل وانهاده میشود؟! ...» و اشک میریخت. مردم از گریه او به گریه افتادند، تا اینکه ساکت شد و همه ساکت شدند.
عمر مساله را مطرح کرد و جوابی نیکو گرفت. سپس گفت: اما به خدا سوگند ای ابوالحسن [= کنیه امیرالمومنین ع] خداوند تو را برگزیده بود اما چه کنیم که قومت این را نخواستند.
حضرت فرمود: ای اباحفص [= کنیه عمر] ، از این طرف و آن طرف احاله دادن کوتاه بیا ! «همانا روز جدایی [روز قیامت]، میقات همگان است» (نبأ/۱۷)
عمر دست روی دست زد و با ناراحتی از آنجا رفت.
این حکایت، با نقل از راویان متعددی همچون حکم بن مروان، شریح قاضی، جبیر بن حبیب، و ... و با اندک تفاوتی در عبارات، در کتب مختلفی آمده است، از جمله: الفضائل (لابن شاذان القمي)، ص136 ؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد، ج12، ص79 ؛ التشريف بالمنن في التعريف بالفتن، (علی بن طاووس)، ص356-357 ؛ الطرائف في معرفة مذاهب الطوائف (علی بن طاووس)، ج2، ص424 ؛ عين العبرة في غبن العترة، (احمد بن طاووس) ص15 ؛ عدة الداعي و نجاح الساعي، (ابن فهد حلی)، ص111-112؛ إرشاد القلوب إلى الصواب (للديلمي)، ج2، ص219