مجموعه داستان «درختِ شلوار»، رمانهای «ناتمامی»، «پنجرهای مشرف به میدان»، «دلفین مُرده» و «دختر پیچ» و مجموعه شعر «دستهایت کولیها را آواره میکنند» به تازگی روانه بازار شدهاند.
به گزارش بولتن نیوز، مجموعه داستان «درختِ شلوار» نوشته بهزاد عبدی در ۱۰۳ صفحه با شمارگان ۲۰۰۰ نسخه و قیمت ۹۰۰۰ تومان در نشر چشمه عرضه شده است.
در نوشته پشت جلد کتاب درباره نویسنده و کتاب آمده است: بهزاد عبدی در اولین تجربه داستانی منتشرشدهاش پیشنهادهای جذابی برای خوانندهاش دارد. مجموعه داستان «درخت شلوار» از هفت داستان کوتاه تشکیل شده که در عین تفاوتهای مکانی و موضوعی از درونمایهای مشترک برخوردارند و همین نکته است که باعث شده کتاب هویت روایی و زیباییشناسانه روشنتری داشته باشد. عبدی که پیش از این تجربه انتشار مجموعه شعر موفق «زیباییات غمگینم میکند» را در کارنامهاش دارد، جهان کاملا متفاوتی را در داستانهای خود ساخته که ارتباطی با ذهن شاعرانه او ندارد. در اکثر داستانها با شخصیتهایی جوان روبهرو میشویم که در حال پرسهزنی هستند. از یک حسابدار جوان تا مردی که میخواهد از زنش جدا شود. از پسرکی که میخواهد از ایران مهاجرت کند تا پسرکی که بین قبرهای بهشت زهرا سرگردان مانده است... تمام این روایتها با یک ماجرای خاص ساخته شدهاند. در واقع چرایی این رها شدن و پرسهزنی برآمده است از افسوسها، یأسها و شاید تلخکامیهای زیستی این آدمهای کماهمیت. کسانی که در غبار ماجراها و غمهایشان درمییابند تا چه حد به مرگ نزدیکاند و همین امر است که باعث شده جهان ذهنی بهزاد عبدی و داستانهایش را از نمونههای خواندنی داستان کوتاه این روزگار بدانیم.
رمان «ناتمامی» از زهرا عبدی در ۲۵۳ صفحه با شمارگان ۱۰۰۰ نسخه و قیمت ۲۰هزار تومان در نشر یادشده به چاپ رسیده است.
در نوشته پشت جلد کتاب میخوانیم: زهرا عبدی در دومین رمانش، «ناتمامی»، راوی یک ماجرای عجیب است. عبدی که پیش از این رمان «روزِ حلزون» را منتشر کرده و به نسبت بازخوردهای مثبتی گرفته است، برای نوشتن این رمان زمانی بیشتر صرف کرده است. رمان «ناتمامی» در یک فضای دانشگاهی شکل میگیرد، در تهران. محور رمان درباره ناپدید شدن عجیب و مرموز یک دختر دانشجوی جنوبی است. دختری که چند روز است «غیبش» زده و دوست و هماتاقیاش پی یافتن او دست به هر کاری میزند... عبدی فضایی مملو از شک، راز و سوءظن ساخته که با انگارههای سیاسی و تاریخی نیز گره میخورد و همچنین با گذشته قهرمان غایب رمان. او برای ساختن این فضا رو به قصهگویی میآورد، تند و بیوقفه، و مدام مخاطب را با اتفاقهای تازه درباره این دختر گمشده که سری داغ هم داشته و شوری وافر مواجه میکند. آیا او را دزدیدهاند؟ خودش خودش را گم کرده؟ مُرده؟ و دهها موقعیت دیگر که میتوان نمود روایی آنها را در این رمان جذاب به خوبی مشاهده کرد. زهرا عبدی در هر فصل خود پردهای از این راز برمیدارد و با استفاده از فضاسازی و وارد کردن نامها و آدمهای تازه به ماجرای دختر گمشده هیجان دوچندانی میبخشد.
دیگر کتاب تازه منتشرشده در نشر چشمه، رمان «پنجرهای مشرف به میدان» نوشته هوده وکیلی است که در ۱۸۶ صفحه با شمارگان ۱۰۰۰ نسخه و به بهای ۱۵هزار تومان منتشر شده است.
در نوشته پشت جلد کتاب آمده است: «پنجرهای مشرف به میدان» اولین رمان هوده وکیلی است. نویسندهای که پیش از این تجربیات شاعری داشته است. رمان شروعی تکانهنده و تند دارد. زنی خودش را مقابل چشم دوستش که راوی اصلی رمان است میکشد... امری که به محور اصلی رمان هوده وکیلی تبدیل میشود. راوی او زنی است بلاتکلیف از طبقه متوسط. صمیمیترین دوستش روبهروی خانه او در میدان هفتم خودش را میکشد، خانهای که قرار بوده او را از گذشته ناآرامش دور نگه دارد. اما هرچه جلو میرود این سوال پیش میآید چرا زن وسط خیابان خود را به کشتن داده و اینجاست که زمزمه «قتل» نیز وسط میآید... هوده وکیلی در رمانش کار روایی را بر عهده رابطه پُرفراز و نشیب این دو زن و البته آدمهای اطرافشان میگذارد و همین رفتوآمدهای زمانی است که کمکم پرده از معما و رفتارهای عجیب زن مقتول برمیدارد. خواننده رمان در هر بخش از متن شاهد شکلگیری تکههایی از وجود از همپاشیده این دو زن است که گویا سرنوشتشان بههم گره خورده. مهمترین نکته نیز در همین وضعیت اتفاق میافتد و آن درک مفاهیمی چون خانه، تنهایی و دیگری است و البته یک ماجرای رمزآلود که تا پایان رمان دست از سر مخاطب برنمیدارد.
رمان «دلفین مُرده» نوشته حسن بهرامی نیز در ۱۰۱ صفحه با شمارگان ۱۰۰۰ نسخه و با قیمت ۱۰۵۰۰ تومان در همین نشر عرضه شده است.
در نوشته پشت جلد عنوان شده است: حسن بهرامی در رمان کوتاه «دلفین مُرده» از جغرافیای شهری کوچک مینویسد که مملو از بطالت و رازآلودگی است. رمان «دلفین مُرده» را میتوان کاری تجربی دانست. راوی کتاب نوجوانی است خیالپرداز و ناآرام که در یک شهر کوچک در مرکز ایران زندگی میکند. او دچار اوهامی است که با امور واقعی خلط میشوند و خودش نیز بر این امر تا حدی وقوف دارد اما نمیتواند از آن بگریزد. خانوادهاش چندان دارا نیستند و تنها امیدش دایی عجیبش است که دیوانه تمدن کلاسیک یونان است و اسامی خدایان یونانی. پسرک از خانه چیزهای کوچک میدزدد و با سیگار عوض میکند... او رویایی دارد که درصدد برآورده کردن آن است... رمان حسن بهرامی بر اساس نوعی از زیستن ساخته شده که در وجود قهرمان نوجوان قرار دارد، نوعی که او را به سوی درونگرایی و البته کشف اموری پیش میراند که گاه تکاندهنده هستند. برای همین با رمانی روبهروییم که در فصلهای کوتاه و برشهای صریح و البته التزام به زمان خطی تلاش میکند یک جهان مضطرب بسازد. جهانی که در آن بوی مرگ استشمام میشود و در کانال متعفن کنار خانه راوی، نزدیک کندوهای عسلشان، این راوی گمان میکند چند جنازه را شبانه خاک کردهاند.
رمان «دختر پیچ» نوشته سعیده شفیعی نیز در ۱۶۳ صفحه با شمارگان ۱۰۰۰ نسخه و به بهای ۱۳هزار تومان در نشر چشمه راهی بازار شده است.
در نوشته پشت جلد کتاب میخوانیم: «دختر پیچ» اولین رمان سعیده شفیعی است. رمانی که از عشقی عمیق و پُرحادثه روایت میکند. نام رمان که برگرفته از واژهای در کاشت زعفران است، با وجوه مختلف کتاب گره خورده است. رمان دو داستان مجزا دارد که در نقطهای تأثیرگذار همدیگر را قطع میکنند؛ یکی روایت پسری اقتصادخوانده و ساکن تهران که پدرش او و مادر و زمینهای زعفرانشان را ول کرده و در جایی که هیچ کس خبر ندارد گم شده است، و یکی داستان دختری که در ملاقاتی کاری دل به این مرد میبازد و این تازه آغاز رمانس سعیده شفیعی است... افسانهای قدیمی بین رعفرانکارها است که میگویند زعفران نفرینکننده و شوم است برای کسی که آن را میکارد. همین باور در فضای شهری و مدرن رمان قرار است باعث شود تا شاهد اتفاقهایی پیشبینینشده باشیم. رمان از زبان روایی، مملو از خردهروایت و همچنین یک محور عاشقانه سود میبرد، محوری که در بسیاری از رمانهای امروزی ما کمتر استفاده میشود و درحالی که از عمق نوشتن و درک سکرات و تلفاتش شاید کهنترین داستان عالم باشد که مدام در حال تکرار است. «دختر پیچ» یک رمان عاشقانه است.
دیگر کتاب تازه منتشرشده در این نشر، مجموعه شعر «دستهایت کولیها را آواره میکنند» سروده شیرین هیاریان است که در ۹۱ صفحه با شمارگان ۵۰۰ نسخه و با قیمت ۹۰۰۰ تومان منتشر شده است.
نوشته پشت جلد کتاب:
صدای شکستن قلبهایم آنقدر بلند بود
که گنجشکها را فراری داد
درختها خشکشان زد
من یک حسادت بزرگ به گنجشکها هستم...
مادر نگفته بود
بزرگ شدن کار خوبی نیست
غصهها هم با من قد کشیدند...