گلوریا: بابانوئل و‌ حاجی‌فیروز با هم دوست هستند

به گزارش بولتن نیوز، حکایت ساعد سهیلی و گلوریا هاردی هم همین است؛ مردم هم کارهای این زوج محجوب و دوست‌داشتنی را دنبال می‌کنند و هم به محض دیدن آنها در جامعه و مراسم‌های سینمایی علاقه خود را نشان می‌دهند و هم در فضای مجازی و بویژه اینستاگرام، پیگیر عکس‌ها و مطالب آنها هستند.

ساعد مدت‌ها سر صحنه فیلمی در جنوب کشور بود و خانم هاردی هم برای دیدار با خانواده در فرانسه به‌سر می‌برد. من البته به هرشکلی که بود ـ نمی‌گویم چطوری! ـ قصد و تلاشم را به نتیجه رساندم و ثمره‌اش مصاحبه‌ای شد که پیش روی شماست.

اولین تصویر را دقیقا شاید به یاد نیاورم، اما احتمالا باید خانه‌تکانی و دیدن این‌که همه چیز برای نو شدن به هم می‌ریخت، باشد.

آره، مجبور بودیم! (می‌خندد)

فکر کنم از چهار سالگی متوجه حال و هوای کریسمس و سال نو شدم. همه چیز انگار فرق می‌کرد و هیجان‌انگیزتر از دیگر روزهای سال بود.

هرکدام لطف خودش را دارد و زیباست. برای این‌که دعوا نشود، فکر می‌کنم بابانوئل و حاجی‌فیروز با هم دوست هستند. (می‌خندد) آنها خبر آمدن عید را به مردم می‌دهند.

دید و بازدید خانواده‌ها از هم را خیلی دوست دارم. سنت سفره هفت‌سین هم زیباست، البته اگر مردم بعد از عید ماهی قرمزها را آزاد کنند و به طبیعت برگردانند، زیباتر هم می‌شود.

عیدی گرفتن به هر شکل و به هر مقدارش جذاب است. شاید رقم عیدی‌هایی که می‌گرفتم چندان هم چشمگیر نبود، اما همیشه بموقع دستم می‌رسید و برای خوراکی و خرید اسباب‌بازی حسابی به درد می‌خورد. در فامیل ما هم همیشه چندنفر بودند که بیشتر از بقیه عیدی می‌دادند، اما خودم همیشه بیشترین عیدی را از خانم‌های سالمندی می‌گرفتم که همسایه ما بودند!

معمولا در روزهای عید مشهد بودیم، اما برای گردش و تفریح به جایی به نام اَبَردِه می‌رفتیم که نزدیک مشهد است و حدود 40 دقیقه با آن فاصله دارد.

(می‌خندد) نه، خوشحال می‌شدیم اتفاقا.

همین که نسبت به ماه‌ها و روزهای دیگر سال لبخند بیشتری روی لبان مردم است و حال خوب و انرژی مثبتی را دارند، دوست دارم.

راستش اگر پول دستم برسد، چرا که نه؟! (می‌خندد)

بله، اما بچه‌های الان دیگر به همین راحتی‌ها به یک عیدی مختصر راضی نمی‌شوند. آن موقع ما با یک 200 تومانی ناقابل کلی حال می‌کردیم. ولی الان اگر به بچه‌ها تراول هم بدهی، می‌گویند برو بابا این چیه!

خیلی وحشتناک. پیک نوروزی کابوس شب‌های عید من بود.

حتی دیرتر.

(می‌خندد) شاید چون ما تعطیلات طولانی مدتی برای عید نداشتیم و تکالیفمان را در مدرسه انجام می‌دادیم.

خیلی ناراحت بودم. الان که فکر می‌کنم، می‌فهمم چقدر ناشکرم. به خاطر این‌که در این سال‌ها هر روز تعطیلم و به مدرسه نمی‌روم اما خدا را شکر نمی‌کنم! این خودش یک نعمت است و نباید بسادگی از کنار آن گذشت.

آخ‌آخ آره! با این‌که عنوان این انشا خیلی کلیشه‌ای بود، اما چون من علاقه به انشا و نوشتن داشتم، همیشه آن را جذاب و خنده‌دار می‌نوشتم، طوری‌که بچه‌های کلاس با صدای بلند به معلم می‌گفتند آقا! سهیلی بیاید و انشایش را بخواند. بیشترین درسی که در آن موفق بودم، همین انشا بود.

نتیجه‌گیری زوری بود دیگر! (می‌خندد)

برای من فرقی نمی‌کند. همان بی‌خیالی قبلی را هنوز هم دارم!

من به پدرم افتخار می‌کنم و تلاش نمی‌کنم از زیر سایه‌اش بیرون بیایم، ولی همیشه سعی کردم جدی گرفته شوم. اما ممکن است گاهی حرف‌هایی مثل این‌که هرچقدر هم تلاش کنی باز پسر فلانی هستی، تمرکز مرا به هم می‌زند، اما سعی می‌کنم خودم را جمع و جور کنم و بیشتر به فکر کارم باشم.

خیلی‌ها آمدند که اولین فیلمشان، آخرین فیلمشان هم شد و رفتند. حتی خیلی‌ها هم پافشاری کردند بمانند، اما مردم از بس قبولشان نکردند دیگر آبرو برایشان نماند. بالاخره اول و آخر و تصمیم‌گیرنده نهایی مردم هستند که چه کسی بماند و چه کسی برود. مهم ادامه کار و ماندگاری بازیگر است که به خودش و مردم بستگی دارد. 

نمی‌شود فقط از کارگردان اسم برد، باید بگوییم در چه فیلمی دیده شدم. چون سینما یک کار گروهی است و دیده شدن یک بازیگر به همه عوامل یک فیلم بستگی دارد. فکر می‌کنم چند مترمکعب عشق، رخ دیوانه و گشت ارشاد، فیلم‌هایی بودند که مردم آنها را دوست داشتند، حتی فیلم 50 کیلو آلبالو هم مورد توجه مردم قرار گرفت و فروش خیلی خوبی داشت.

مهم این است که فیلم‌ها دیده شود. خیلی دوست دارم فیلم‌هایم ارزش این را داشته باشند که تماشاگران دو یا سه بار برای دیدن آنها به سینما بروند.

من همه بازی‌های ساعد را دوست دارم، به ویژه همین فیلم‌هایی که از آنها اسم برد؛ چند مترمکعب عشق، رخ دیوانه و البته گشت 1 و 2.

بله، من هم تا جایی که بتوانم سعی می‌کنم مفید باشم و نظراتم را به او بگویم. وقتی مشغول بازی در نقش رها و سریال «کیمیا» بودم، همیشه با ساعد تماس می‌گرفتم و او با این‌که خودش سر صحنه فیلم «مالاریا» بود، کمک‌های خوبی به من می‌کرد.

سینما همیشه سعی می‌کند به جامعه نزدیک شود. جوان اول‌های سینمای گذشته شبیه آدم‌های آن روز جامعه بازی می‌کردند و برای همین با اقبال مردم مواجه می‌شدند و آن همه طرفدار داشتند. وقتی تماشاگر خودش را روی پرده سینما ببیند و حس کند که به آن شخصیت نزدیک است، راحت‌تر با نقش و آن بازیگر ارتباط برقرار می‌کند. فکر می‌کنم دلیل دوست داشتن نقش‌های من هم همین باشد که به شخصیت‌های جامعه نزدیک هستند.

ساعد خیلی برای نقش‌هایش زحمت می‌کشد و انرژی می‌گذارد و نتیجه‌اش را هم می‌بیند. خوشحالم که او در کارش موفق است. ضمن این‌که ساعد در عین موفقیت و محبوبیت، فروتنی‌اش را حفظ کرده است.

بله، دلم می‌سوزد که چرا هنوز اکران نشده‌اند. چون فکر می‌کنم یکی از بهترین بازی‌هایم در فیلم پل خواب بوده است. خیلی برای این نقش زحمت کشیدم.

ممکن بود اتفاقات متفاوتی بیفتد. البته معتقدم فیلم خوب هر زمانی دیده خواهد شد و من از اتفاقات سالی که گذشت راضی‌ام.

(می‌خندد) راستش نمی‌دانم. هرچه قسمت باشد. به نظر من نباید در وهله اول به جوایز فکر کرد، باید بیشتر به فکر کیفیت کلی فیلم بود.

نمی‌دانم، سوال سختی است. بازیگر نباید برای جایزه بازی کند، انشاالله می‌گیرد.

نمی‌دانم به‌خدا. سه سال بعد برای بازی در فیلم گشت3! (همراه ساعد می‌خندند)

من خیلی به اکران این فیلم و استقبال تماشاگران از آن امیدوارم و فکر می‌کنم که مردم راضی از سالن سینما بیرون بیایند. امیدوارم این‌طور باشد و تماشاگران فیلم را دوست داشته باشند.

اگر مردم از قسمت دوم هم به اندازه قسمت اول راضی باشند، احتمالش زیاد است که قسمت سوم آن هم ساخته شود.

آهان، بله. درآن‌صورت نشان می‌دهیم که می‌شود قسمت‌های دیگری هم برای فیلم‌ها ساخت که خوب شود.

کنایه نبود. معمولا قسمت‌های دوم و سوم فیلم‌ها در همه جای دنیا بخوبی قسمت اول نیست. خیلی استثنا پیش می‌آید که قسمت دوم هم مثل قسمت اول خوب باشد، یکی از این نمونه‌های استثنایی گشت 2 است! (می‌خندد)

ماهور یک فیلم دفاع مقدسی است که حرف‌های تازه‌ای برای گفتن دارد. قصه فیلم در سه روز اول جنگ می‌گذرد.

به خاطر علاقه‌ای که به سینما دارم، سعی می‌کنم بتوانم تحمل کنم. همه ما سینمایی‌ها امیدواریم حداقل نتیجه این دور بودن‌ از خانواده، ساخت فیلم‌های خوب و ارزشمند باشد.

کنار آمدن با این شرایط سخت است، اما می‌دانم که این دوری به دلیل اقتضای شغل است.

(می‌خندد) دامادمان هم مثل من متولد 30 بهمن است. الان طوری است که وقتی خواستگار می‌آید، اول از او می‌پرسیم بهمنی است یا نه!

دو پیشنهاد سینمایی در این باره داشتیم، اما به نتیجه نرسید.

بوردو یکی از شهرهای زیبا و ساحلی فرانسه است و آب و هوای بسیار خوبی دارد. من هم به خاطر همسرم و دیدن خانواده و اقوام او زیاد به آنجا می‌روم.

مردم ایران را عاشقانه دوست دارم. بالاخره هر چه باشد، ایران و فرانسه هردو وطن من هستند.

فرانسه بازیگر خوب و محبوب زیاد دارد. اما اگر بخواهم الان به عنوان نمونه از کسی اسم ببرم، به ماریون کوتیار و برنیس بژو اشاره می‌کنم.

بلدم، اما هر جا هم کم بیاورم از بادی لنگوئج استفاده می‌کنم و کارم را راه می‌اندازم!

من همیشه طرفدار آن تیمی هستم که ضعیف‌تر است و امکانات کمتری داشته.

ما با همین امکانات کم خیلی کارها در فوتبال کرده‌ایم. دم فوتبالیست‌های ما گرم.

آرزو دارم همه مردم در این سال به آرزوهایی که دارند، برسند. برای خودم و خانواده ام نیز همین آرزو را دارم.

من هم برای همه مردم آرزوی سلامت و شادی دارم و امیدوارم هیچ کس غم و مشکلی نداشته باشد.