به گزارش بولتن نیوز، حسین گلدوست، نویسنده حوزه انقلاب اسلامی و دفاع مقدس: خاطرات
سردار علیاصغر گرجیزاده را میتوان یکی از برجستهترین تالیفات حوزه
دفاع مقدس در سال هزار و سیصد و نود وپنج دانست. برای این برجستگی دلایلی
چند را میتوان بیان کرد:
اول: مسئولیت طراز اول راوی خاطرات در پست نظامی.
دوم: زمان بسیار خاص و ویژه وقوع حوادث؛ آخرین روزهای جنگ و اتفاقاتی که در
آستانه پذیرش قطعنامه 595 در جبهههای جنوب و غرب واقع شد.
سوم: محل وقوع حوادث؛ جزایر مجنون که یکی از مهمترین فتوحات ایران به
شمار میآمد و سقوط آن تاثیر فوقالعادهای بر موقعیت برتر نظامی ایران
گذاشت.
چهارم: حضور چهره برجسته جبهه جنوب؛ سردار سپهبد علی هاشمی، که از مهمترین
طراحان نظامی ایران در جنگ به حساب میآمد و عملیات بسیار مهم «خیبر» و
«بدر» با طراحی و نظارت مستقیم وی به انجام رسید.
پنجم: ورود خط روایی به مخفیترین زندانهای امنیتی رژیم بعث و توصیف فضای داخلی آنها که در خاطرات آزادگان کمتر دیده شده است.
سردارعلیاصغر گرجیزاده، راوی این کتاب کمنظیر را میتوان از ذخایر معنوی
و روایی دوران دفاع مقدس دانست. ماجرای اصلی از واپسین ماههای جنگ آغاز
میشود و راوی مسئول معاونت حساسترین قرارگاه نیمه سری ایران در جبهه جنوب
است. توالی روایت وقایع از نظم و ترتیب زمانی بسیار خوبی برخوردار و توصیف
شخصیتها کاملا گویا و روشن است.
جزیره مجنون پهنه خاکی بسیار کوچکی به وسعت کمتر از 500 کیلومتر مربع، که
دارای معادن غنی نفت است و طی سالهای 63 و 64 با رشادتهای فراوان به تصرف
سربازان اسلام درآمده، قرارگاه سری نصرت نگهبان و پاسدار این دستاورد بزرگ
نظامی است. اهمیت این قرارگاه و جزایر مجنون بدان پایه است که فرماندهی
کلقوا، حضرت امام(ره) طی دو فرمان در سالهای جنگ بر حفظ مقتدرانه این
جزایر تأکید کرده است؛ اما در تابستان سال 67 و در پی هجوم بیسابقه ارتش
عراق و سقوط فاو، جزایر مجنون مورد بمباران شیمیایی گسترده قرار میگیرد.
راوی مانند یک دیدهبان تاریخ، در قرارگاه نصرت حاضر است. چگونگی شهادت
صدها رزمنده را روایت میکند، عقبنشینی واحدهای آسیبدیده را به روشنی
میگوید و واکنش سردار علی هاشمی را در آخرین ساعتها تصویر میکند.حجم آتش
دشمن و فرود دهها خمپاره و موشک شیمیایی به میزان غیرقابل باوری رسیده و
جزیره تبدیل به جهنم سوزانی شده، حتی نیزارهای بسیار انبوه و وسیع سطح
جزیره سوخته و تبدیل به زمینی صاف و سوخته شده است. در آخرین لحظات تنها
این دو مرد هستند که از قرارگاه خارج میشوند و از زمین و آسمان برسرشان
آتش میبارد. علی هاشمی، ناپدید میشود و گرجیزاده وارد سرنوشت پیچیدهای
میشود. پس از چند روز تعقیب و گریز سرانجام به اسارت درمیآید و به عمق
خاک عراق منتقل میشود.
از این مقطع روایتی نفسگیر آغاز میشود. یک مسئول عالیرتبه سپاه
پاسداران، در پوشش یک بسیجی ساده در دست دشمن است و تمام لحظات پر از
اضطراب و تنش. عوامل دشمن درصدد شناسایی او و گرجیزاده در تلاش برای ماندن
در پس پرده هویت جعلی.
لحظهای وجود دارد که یک افسر استخبارات به سلول وارد میشود و با لبخندی
شوم او را با نام حقیقی و مسئولیت حساس نظامیاش خطاب قرار میدهد. اینجا
مقطی است که خواننده به نهایت استرس و هیجان دچار میشود. گرجیزاده شکنجه
میشود و در تاریکترین شب زندگیاش نوری به کنج سلول میتابد.
شهیدان علی هاشمی و محمدابراهیم همت بر او ظاهر میشوند. در لباس احرام و
در شهر مقدس مدینه النبی. خندان هستند، با او شوخی میکنند ...
بیدار میشود. نیروی مضاعف میگیرد و متوجه میشود فرمانده و مرادش، علی
هاشمی به شهادت رسیده. او را تا پایان تابستان سال 1360 و نه مقتدر و شجاع
میبینیم. در زندانهای مخفی بعث، اما بسیار مقاوم و قدرتمند. با مجاهدین
عراقی دیدار میکند، تا پای اعدام پیش میرود و اطلاعاتی زنده و ذیقیمت از
بازداشتگاههای صدام به ما میدهد. در پایان، گرجیزاده و چند نفر از
دوستانش به شکلی باورنکردنی همراه سایر اسیران به مرز منتقل میشوند و قدم
به خاک مقدس میهن مینهند.
«زندان الرشید»، یک تریلر نفسگیر و به تمام معناست. شاید هیچیک از هفت
هزار عنوان از کتابهای حوزه دفاع مقدس، این چنین نفسگیر نیست. خواننده
دائم در فراز و فرود و خوف و رجاء به سر میبرد و هرگز نمیتواند هیچ فصلی
را با آرامش خاطر مطالعه کند. اما ویژگی ارزشمند آن در کنار روایت صحنههای
بسیار ترسناک و خشن، ترسیم روح ایمان است. آرامشی که ایمان به قلب رزمنده
ایرانی عطا کرده و هرگز در برابر دشمنی چنین خونخوار به ضعف و ذلت تن
نمیدهد.
در پایان با اشارهای به لطیفترین بخش کتاب یادداشت را به پایان میبریم.
شب عیدغدیر گرجیزاده و دوستانش در سلول کوچکشان نشستهاند و اندوه دوری از
وطن قلبشان را درهم فشرده. یک فیلمبردار اسیر که اهل کرمانشاه است میگوید
در عیدغدیر شهر ما آذینبندی شده و در همه محلات باقلوای یزدیپخش میشود.
این خاطره همه را دلتنگ میکند.
صبح روز بعد، افسر زندانبان میآید و عید ولایت را تبریک میگوید و یک بسته
باقلوای یزد به آنها هدیه میدهد. و میگوید دیشب به منزل مادرم در
کاظمین رفتم و از دهانم خارج شد که چند اسیر ایرانی در زندان داریم. مادرم
بیرون رفت و این باقلوا را خرید و مرا قسم داد که اگر به دست آنها نرسانی
شیرت را حلال نمیکنم. گرجیزاده و سه نفر دیگر با چشمانی اشکبار باقلوا را
گرفتند و از عنایت حضرت امیر، دچار احساساتی ناگفتنی شدند.
«زندانالرشید» را میتوان یکی از ماندگارترین آثار دفاع مقدس دانست. اغلب
صحنههایی که با دقت بسیار ترسیمشده چنان منحصربهفرد است که در منابع
دیگری نمییابیم. این یادداشت را به روح پر فتوح سرادرعالی مقام اسلام شهید
هاشمی، و برادر گرامی سردار گرجی زاده تقدیم میکنیم.