در گفتوگویی با شاگرد برجسته مرحوم بروجردی و امام میخوانید: چگونگی تصویب اصل ولایت فقیه/ چرا عاقبت مرحوم منتظری اینگونه شد؟/ منزلت علمی و توان فقهی رهبر انقلاب و ... .
گروه سیاسی: عباس کلاهدوز و محمدعلی سافلی: «عضو مجالس خبرگان قانون اساسی و رهبری»، «نماینده امام در شورای عالی اقتصاد»، «عضو ارشد جامعه مدرسین»،«عضو شورای استفتاء امام راحل و مقام معظم رهبری»، اینها همه مسئولیتها و عناوین شخصی است که برای بازگویی ناگفتههایی از نهضت امام بهسراغش رفتیم اما شاید هیچکدام این عناوین حق مطلب را برای او ادا نکند الّا اینکه بگوییم وی "تنها وصی شرعی زنده امام خمینی(ره)" است.
به گزارش
بولتن نیوز به نقل از تسنیم، آیتالله سیدجعفر کریمی در سال 1309 در بابل متولد شد. تحصیلات خود را در حوزههای علمیه بابل، قم و نجف انجام داد. در کارنامه وی شاگردی اساتید بزرگ تاریخ شیعه همچون مرحوم آیات بروجردی، خویی، امامی امیری، سید محمود شاهرودی وجود دارد. در دوره حضور امام خمینی در نجف تا سال 1357، کریمی در درس او حضور داشت و مسئول نوشتن پاسخ استفتائات تحت نظارت امام بود.
ایامی که در نجف حضور داشت مسئولیتهای مختلفی را زیر نظر امام راحل به انجام رسانید و بین طلاب نجف به «سید کریم» مشهور بود. پیش از عزیمت به نجف نیز در قم با فدائیان اسلام و شهید نواب صفوی همکاری میکرد.
قرار ملاقات ما با وی در بیت تاریخی امام خمینی در قم شکل گرفت و در گفتوگوی قریب به دو ساعت به سؤالات ما پاسخ داد.
تنها وصی شرعی زنده امام خمینی(ره) این روزها وضعیت جسمانی مساعدی ندارد. گرچه ابتدا چندان تمایلی به صحبت نداشت اما با یک سؤال ما، باب گفتوگو با ایشان باز شد و قریب دو ساعت پای سخنان این گنجینه خاطرات حوزه علمیه نجف و قم نشستیم.
شاگردان مرحوم بروجردی و امام خمینی(ره)، کاوشی نو در نهضت بنیانگذار انقلاب اسلامی خواهند داشت و در این بین به بیان ناگفتهها و کمترگفتهشدههایی از تاریخ انقلاب اسلامی میپردازند. تاکنون 4 بخش از این گفتوگوها شامل مصاحبه با آیات سید جواد علمالهدی، فیض گیلانی، علوی گرگانی وقافی یزدی منتشر شده و در آینده نیز ادامه دارد.
آیتالله کریمی بهواسطه تحصیلات عالی در قم و نجف و حضور 25ساله دوشادوش امام خمینی و خبرگی فقهی و علمی بین تاریخپژوهان و همچنین عالمان قم حرفهایش همواره مورد استناد قرار میگیرد.
متن پیشِرو حاصل گفتوگوی دوساعته خبرنگاران سیاسی تسنیم با آیتالله سید جعفر کریمی از شاگردان برجسته آیتالله بروجردی و امام خمینی است که در ادامه از منظرتان میگذرد:
در جایی خواندیم شما از طرف امام مسئول پاکسازی حوزههای علمیه نجف از کسانی بودید که با رژیم بعث همکاری داشتند. این آدمهای آلوده چهکسانی بودند که با رژیم بعث همکاری میکردند؟بعد از تصمیم حزب بعث بر منحل کردن حوزه نجف، امام بنده را خواست و فرمود که حزب بعث چنین تصمیم شومی را دارد و من که زورم به اینها نمیرسد جلویشان را بگیرم. برای اینکه حوزه منحل نشود بنا دارم با تشویق طلبهها حوزه را نگه دارم و شنیدم یک عده از طلبهها، ساواکی هستند و من مجوز شرعی نمیبینم که پول به ساواکیهای اینجا بدهم. اینها را باید از دفتر شرعی خط زد و این مسئولیت را گذاشتند گردن بنده. من شروع کردم به شناسایی افراد و حدود قریب 90 نفر که جزو ساواکیهای عراق بودند، شهریههایشان را قطع کردم و قطع شهریهشان خیلی با مشکل پیش میرفت. اینها تهدید کرده بودند و من گوشم بدهکار به تهدیدهای اینها نبود و یکی دو نفر نبودند که بنده اسم ببرم.
یک جریان بودند؟بله؛ یک جریان بودند.
در آن ایام مسئول سر و سامان دادن به امتحانات حوزه شدید. در حوزه نجف گویا یک سری مخالف این مسئله هم بودند و در بحث سر و سامان دادن به امتحانات با مشکل مواجه بودید.بله؛ در امتحانات از اول امام پیشنهاد کردند یک نفری که بیست سال، سی سال در حوزه باشد و بگوید «شرایع» میخوانم، این به درد اسلام نمیخورد. من شهریه را به افرادی میدهم که تا مدتی مشغول تحصیل هستند، اهل تحصیل باشند و بعد هم بروند دنبال تبلیغ و ارشاد مردم و این نیاز دارد که نظم در حوزه ایجاد کنیم. ابتدا دستور فرمودند که ما با بیت آقای خویی تماس بگیریم و این کار را با هماهنگی آن بیت انجام بدهیم. از طرف امام بنده بودم و مرحوم حاج عباس خاتم یزدی و حاج حسین راستی کاشانی و از بیت مرحوم خویی هم دو سه نفر تعیین شده بودند.
چندین جلسه با آقایان در مورد تنظیم امور جلسه داشتیم و متاسفانه این جلساتمان به نتیجه نرسید. رفتم خدمت امام و عرض کردم که آقایان بنای همکاری ندارند و نمیخواهند همکاری کنند. امام تبسمی کرد و فرمود "من میدانستم که همکاری نمیکنند." بعد خودشان فرمودند زمان مرحوم بروجردی در حوزه قم به امر آیتالله بروجردی شروع کردم به تنظیم حوزه و یک خرده که پیش رفتیم، مرحوم بروجردی من را خواست و فرمود چه میکنی؟ تو حوزه را علیه من شوراندی! گفتم من آن چرا که انجام دادم حسب امر شما بود اما مرحوم بروجردی فرمود متوقفش کنید، نمیخواهم. نگذاشتند کاری انجام بدهم ولیکن در اینجا آقایان اگر همکاری نکردند، من تنها اقدام میکنم.
بنده و مرحوم خاتم یزدی را مامور کردند که جلسات امتحانی تشکیل بدهیم و طلبهها را امتحان کنیم و براساس امتحان، نتیجهاش اگر مساعد شد اسم آنها را در دفتر شهریه ثبت کنیم و ما برای این کار شروع کنیم و حوزهای که سالیان درازی هرکس صورتی نشان میداد شهریه میگرفت سخت بود برایشان پذیرش این امر لیکن مقاومت کردیم و امام هم خیلی کمک کرد و این کار پیش رفت که هیچ کس بدون امتحان و بدون بررسی سوابق، شهریه به وی داده نمیشد.
یک بار طلبهای -که ظاهرا فاضل هم بود- مرحوم مصطفی خمینی دستور داده بود که به او شهریه بدهند و ماه بعد امام من را خواست و فرمود در این ماه افراد جدیدی ثبت کردید؟ عرض کردیم نه! فرمود پس این که یک نفر که میگویند مصطفی دستور داده کیست؟ بروید اسمش را حذف کنید و اگر امتحان قبول شد شهریه بدهید. ما عرض کردیم که آقا مصطفی فکر و حرف شما را دارد و چنین کار نپختهای نکرده و فهمیده که آن طلبه آدم فاضل و متدینی است و به درد میخورد، دستور داده به او شهریه بدهند. این اگر میآمد و امتحان میداد قبول میشد. امام گفت باشد اما مصطفی دیگر دستوری ندهد و به مرحوم حاج آقا مصطفی گفت که درست را بخوان و به کارهای شهریه دخالت نکن.
در همین بررسیها بود که ساواکیها شناسایی شدند و اسمشان را حذف کردیم. وقتی دیدند اسمشان حذف شده، تهدید کردند و در کوچه و بازار جلوی من را میگرفتند.
کم کم این تهدیدها عادی شد تا خبر به سازمان امنیت عراق رسید و از آقای دعایی که میرفت در بغداد و در رادیو صحبت میکرد، سوال کردند که کریمی کیست که شهریه رفقای ما را قطع میکند؟ دعایی گفت اگر قطع میکند بخاطر دستور امام است و پشت این کار امام قرار دارد! خلاصه یک روز سازمان امنیت عراق من را خواست و با من صحبت کردند. من هم گفتم طلبهای هستم که از خودم پولی ندارم، پولها متعلق به امام است و ایشان دستور دادند که من اینگونه و طبق دستور ایشان عمل کنم. آنها از من مأیوس شدند و من را رها کردند.
هیئت استفتاء حضرت امام در نجف که حضرتعالی در آن بودید چه کسانی بودند و آیا در قم همان ترکیب حفظ شد یا اعضای هیئت استفتاء تغییر کرد؟امام از اول که تشریف آورده بودند نجف، استفتائات کم بود و سوالات که دستشان میرسید خودشان جواب میدادند تا سال 90 هجری (49.ش) که مرحوم حکیم به رحمت ایزدی پیوست و مراجعات استفتاء پیش امام زیاد شد و ایشان نمیرسیدند که خودشان جواب بدهند. به ما امر کردند که بنشینید استفائات را جواب بدهید. بنده بودم و مرحوم خاتم یزدی.
آیتالله سید جعفر کریمی در کنار شهید بهشتی در دیدار اعضای مجلس خبرگان قانون اساسی با امام خمینیدر ابتدای امر ما استفتائات را جدا مینوشتیم و ضمیمه ورقه سوال میکردیم و میفرستادیم خدمت امام. بعد از یکی دو سال استفتائات مقداری زیاد شد و مرحوم قدیری و گاهی هم مرحوم آیت الله رضوانی در جلسه شرکت میکردند. وقتی به ایران آمدیم، امام به بنده امر فرمود که من در جلسه استفتا شرکت کنم. وقتی شرکت کردم دیدم آقای ملکوتی و راستی کاشانی هم هستند. بعد هم مرحوم خاتم یزدی از نجف آمد و امام به ایشان امر کردند در جلسه شرکت کنند. با حضور مرحوم قدیری هیئت استفتاء 5 نفره شد و ما 5 نفر شورای استفتاء امام را تشکیل میدادیم.
شما تنها وصی شرعی زنده امام خمینی(ره) هستید و انشاءالله سایهتان مستدام باشد. ماجرای وصی قرار گرفتن شما توسط امام راحل چیست؟سال 54 یا 55 بود که پاکتی از طرف امام به بنده دادند که در پشت آن نوشته شده بود "این پاکت در خدمت کریمی باشد و بعد از فوتم باز کند و به آنچه در داخل پاکت نوشته شده عمل کند." من از این عبارت خیلی متأثر شدم و تعبیر«بعد از فوت من» را که خواندم اشک در چشمانم حلقه زد. ایشان بنده، مرحوم خاتم یزدی، آیتالله رضوانی و حاج شیخ حبیب عراقی را وصی خودش قرار داده بود. شبی قبل از خروج امام از نجف ما به حضور ایشان رسیدیم و گفتند شما باید برای اداره حوزه بمانید. این حوزه یادگار مرحوم شیخ طوسی است و پایگاه بزرگ شیعه است و وظیفه ما حفظ این حوزه است. اکنون که من میروم شما باید بمانید و از طرف من سهم من در ادامه کار حوزه را شما عهدهدار شوید.
ما تا مرز کویت خدمتشان رفتیم. در آنجا خداحافظی کرده و برگشتیم. بعداً فهمیدیم که اجازه ورود به کویت را به ایشان نداده و ایشان به عراق برگشتند و از آنجا به پاریس تا بحمدالله انقلاب پیروز شد و ما هم به ایران برگشتیم و دوباره در خدمت امام راحل بودیم.
شما در مجلس خبرگان رهبری قانون اساسی حضور داشتید و گویا حضور شما به توصیه حضرت امام بود؟امام که در قم در منزل آیتالله محمد یزدی ساکن بودند، گاهی من کاری داشتم میرفتم خدمت امام. یکی از شبها شهید بهشتی و مرحوم ربانی املشی و ربانی شیرازی آمده بودند و مرحوم بهشتی لیستی آورد راجع به اسامی افرادی که صلاحیت دارند کاندیدا شوند و مردم به آنها رای بدهند. این لیست را مرحوم شهید بهشتی برای امام میخواند و امام گوش میکرد و از سوابق افراد سوال میکرد. یک دفعه دیدم امام همان طور که مشغول صحبت با مرحوم شهید بهشتی است سرش را برگرداند و به من نگاهی کرد و بعد به کار خودشان ادامه دادند. بعدها مرحوم ربانی املشی برای من نقل کرد که امام به شهید بهشتی گفتند چرا اسم من(کریمی) در لیست کاندیداها نیست. پس به امر ایشان من شدم عضو مجلس خبرگان قانون اساسی.
در پیشنویس قانون اساسی که توسط دولت موقت تهیه شد، اصل «ولایت فقیه» نوشته نشده بود اما بعدها در مذاکرات قانون اساسی و مجلس خبرگان این اصل با پیشنهاد شهید دکتر آیت در اصول قانون اساسی قرار گرفت. مخالفان و موافقان اصل ولایتفقیه چه کسانی بودند؟در مجلس خبرگان قانون اساسی همانطور که میدانید کمیسیونهایی تشکیل شده بود. یک کمیسیون مرحوم شهید مدنی، شهید صدوقی و شهید دستغیب و مرحوم شهید باهنر بودند که فصل حقوق ملت را بررسی میکردیم. یک کمیسیون دیگر مرحوم بهشتی، جوادی آملی و مرحوم منتظری و اصحاب این چنینی بودند که در آن کمیسیون با توجه به اینکه اصل این نهضت به حساب ولایت فقیه شروع شد و نظر امام این بود که حکومت باید اسلامی باشد و در راس حکومت هم یک فقیه حاکم باشد، اصل «ولایت فقیه» را مطرح و پیشبینی کردند و صورتش را تصویب کردند اما در دست انداز افتاد و تقریبا شاید حدود یک هفته در کمیسیون مشترکی که در بالای ساختمان مجلس داشتیم بحث شد.
طرف مقابل ما مقدم مراغهای، بنیصدر و گلزاده غفوری و یک عده دیگر بودند و طرف ما آقایان بهشتی، منتظری، جوادی آملی، صدوقی، شهید مدنی و شهید آیت بودند و بر سر موضوع ولایت فقیه خیلی بحث کردند تا بالاخره قبول کردند که این قانون اساسی بدون ولایت فقیه به جایی نخواهد رسید و این حکومت اگر ولایت فقیه نباشد حکومت طاغوتی است و به حمدالله رای خوبی هم آورد.
شنیدهایم که اوایل رهبری آیتالله خامنهای، شما و برخی دیگر از بزرگان با ایشان جلسات مباحثه علمی داشتید؟ فلسفه و نتایج آن جلسات چه بود و چهکسانی در آن شرکت داشتند؟
بعد از مدتی از انتخاب آیتالله خامنهای به رهبری انقلاب، شورایی در بیت رهبری تشکیل شد که در این جلسه خیلی از مسائل که مورد نیاز حکومت بود مطرح میشد. اوایل در آن شورا مرحوم مهدوی کنی، امامی کاشانی، هاشمی شاهرودی، رضوانی، جنتی، مرحوم خزعلی و آقای مؤمن شرکت میکردند. این جلسات شورا شبهای پنجشنبه برگزار میشد. ابتدا صبح پنجشنبه بود و بعد تبدیل شد به شب پنجشنبه و مسائل مورد نظر مطرح و تصمیمگیری میشد.
بعد از فوت مرحوم آیتالله اراکی، جامعه مدرسین جلسهای تشکیل دادند و 7 نفر را بهعنوان مرجع جایزالتقلید معرفی کردند. با توجه به این که شما با مرحوم امام مانوس بودید و نظرات فقهی ایشان را میدانستید، منزلت علمی و فقهی حضرت آقا را چه طور میبینید؟
بعد از فوت مرحوم امام، برخی آقایان در فکر این بودند که به جای ایشان یک نفر دیگر را برای مرجعیت انتخاب کنند حتی آقای ناطق نوری یک روز جمعه بنا بود که قم خدمت مرحوم گلپایگانی برسد و ایشان را برای جانشینی امام در مرجعیت مطرح کند. ما در دفتر استفتاء امام پیشنهاد مرجعیت مرحوم آقای اراکی را مطرح کردیم چون زمانی که در قم با فداییان اسلام بودم، طرز تفکر آیتالله اراکی را میشناختم و طرز تفکرشان همان طرز فکر ما بود و ایشان را برای جانشینی امام معرفی کردیم.
در سوابق تحصیلی بنده شاگردی مرحوم بروجردی و آیتالله امامی امیری در قم و مرحوم آیتالله خویی، حکیم، شیخ حسین حلی، سید محمود شاهرودی نوشته شده و در اواخر هم خدمت مرحوم امام بودم. من کسی بودم که در علوم دینی مقدار معلومات آقایان و طرز تفکرشان را میشناختم. من در برخورد با آیتالله خامنهای زمانی که به مجلس خبرگان تشریف میآوردند، احساس کردم طرز تفکرش طرز تفکر امام است فلذا عقیدهام این شد که ایشان در صلاحیت مرجعیت از آقایان دیگر هیچ چیز کم ندارند بلکه زیادتر هم دارند.
وقتی در جلسه جامعه مدرسین مطرح شد افرادی که صلاحیت دارند را بررسی کنیم، من عرض کردم یکی از افرادی که در راس صالحین است آقای خامنهای است. خدا رحمت کند مرحوم آیتالله مشکینی را؛ فرمود آقایان دیگر که برای مرجعیت مطرح هستند، ما درس و بحثشان را دیدیم و شنیدیم و برای ما نقل کردند اما نسبت به آقای خامنهای چیزی نشنیدهایم.
استفتائات رهبر معظم انقلاب که آیتالله کریمی درباره توان علمی آیتالله خامنهای به آن اشاره داشت
من عرض کردم شما آقایانی که در مشهد مقدس هستند را میشناسید؟ گفت نه. گفتم آقایانی که در نجف هستند میشناسید؟ گفت نه! گفتم همه آقایان قم را میشناسید، گفت نه. ایشان فرمود شما همه را میشناسید؟ گفتم من همه را میشناسم و با چوب کبریت میتوانم اندازه بگیرم و این که آقای خامنهای را مطرح کردم با حفظ این که شب اول قبر من مسئول اعمال خودم هستم، نام بردم.
با توجه به این آقای خامنهای قدرت علمی، توان، استعداد و طرز تفکرش بیش از همه به امام نزدیک است و نه تنها در ردیف دیگران بلکه اقدم از همه است، جامعه مدرسین جلسه دیگری تشکیل داد. طلاب هم در مقابل ساختمان جامعه مدرسین تجمع کردند و خواستار این بودند که آیتالله خامنهای را بهعنوان مرجع معرفی کنیم. در آن جلسه پس از بررسی همه نظر دادند که اسم آیت الله خامنهای در لیست مراجع جایزالتقلید آورده شود.
علت اینکه برخی مخالفت کردند این بود که پای صحبت آقای خامنهای ننشستند و با ایشان صحبت نکردهاند. اگر صحبت کنند متوجه میشوند که آقای خامنهای از این آقایانی که در قم هستند، از همهشان اقدم است و این که عرض میکنم از بابت اطلاع عرض میکنم.
من تحصیلاتم طوری بود که میتوانستم رساله بنویسم و بنای مرجعیت داشته باشم ولیکن به نظرم رسید برای خدمت به اسلام در خدمت امام باشم و بعد از امام هم در خدمت آقای خامنهای. اینهایی که عرض میکنم با بینش و با شناخت و اطلاع از همه خصوصیات عرض میکنم که آیت الله خامنهای نه تنها چیزی کم ندارند بلکه خیلی زیادتر از بقیه هم دارند. دیگران اگر حرفی برخلاف حق علیه ایشان میزنند -بینهم و بین ربهم- شب اول قبر چه حجتی پیش خدا دارند؟
در ماجرای انتخاب آیتالله خامنهای در مجلس خبرگان بعنوان رهبر چطور؟ در آنجا هم همین نظر را داشتید؟بله. بنده شخصاً معتقد به اجتماع تمام شرایط شرعی و قانونی ولایتامر و رهبری در آقا بودم چرا که مراتب علمی و اجتهاد مطلق ایشان برای من محرز بود. به عدهای از اعضای خبرگان که در اطراف من نشسته بودند اطلاع دادم اگر پیشنهاد رهبری شخص دیگری و یا شورای رهبری مطرح شد اشکالات خود را مستدل و منطقی بیان میکنم اما اگر رهبری آیتالله خامنهای مطرح شود، از ایشان دفاع خواهم کرد.
طرح شورایی که به جایی نرسید تا اینکه طرح ولایت امر آیتالله خامنهای به هیئت رئیسه مجلس پیشنهاد شد و مرحوم هاشمی رفسنجانی این پیشنهاد را از تریبون مجلس اعلام کرد و بحمدالله رهبری ایشان با اکثریت قاطع به تصویب رسید.
درس خارج فقه مقام معظم رهبری و استفتائات ایشان نسبت به سایر حضرات چه ویژگیهایی دارد؟من درس ایشان را شرکت نکردم اما استفتائات را که جواب میدهند، خیلی از موارد را بحث میکردیم و میدیدیم که قوام علمیش خیلی فوقالعاده است.
حضرتعالی همرزم مرحوم نواب صفوی بودید. گویا در حوزه برخی میخواستند بین مرحوم نواب و آیتالله العظمی بروجردی اختلاف بیندازند. ماجرای این اختلاف بین بروجردی و شهید نواب چه بود؟ آیا آیتالله بروجردی اقدامی برای جلوگیری از شهادت نواب صفوی کردند؟
مرحوم بروجردی که دوران رضاخان را دیده بود، مایل نبودند در حوزه سر و صدایی شود و وقتی شهید نواب در قم، کوچه انواری به منزل مرحوم حسین واحدی میآمد، مرحوم اشراقی و مرحوم زنجانی به نواب گفته بودند که شما قم نیایید برای اینکه آقای بروجردی مایل نیست شما در قم صحبت کنید. مرحوم نواب دست از حرفش نکشید و میآمد در قم و در ذهن مرحوم بروجردی انداختند که نواب آمده در قم سر و صدا ایجاد کند تا مرجعیت شما را لکهدار کند.
منظورتان شیخ علی لر است. این افراد چه کسانی بودند؟ اطرافیان مرحوم بروجردی بودند که این حرف ها را میزدند؟عدهای بودند که من اسم نمیبرم و متأسفانه مرحوم بروجردی کمکم باورش شده بود که نواب برای ایجاد آشوب و بلوا و خدشهدار کردن به قم آمده و هنگامی که خواستند نواب را اعدام کنند متاسفانه ایشان بهخاطر اینکه گمان میکرد نواب را اعدام نمیکنند اقدامی نکرد تا نواب شهید شد. خدا رحمتش کند.
مرحوم امام نظرشان نسبت به فدائیان اسلام چگونه بود؟ با توجه به اینکه شما شاهد عینی این مسائل بودید؟من در طول این 25 سالی که در خدمت امام بودم یک کلمه از امام علیه نواب نشنیدم و از آن طرف هم این که امام نواب را محور قرار بدهد و ترویج و تبلیغ کند این هم نبود به حساب اینکه امام یک مسائل بالاتری را در نظر داشت. از رفتار و حرکات امام پیدا بود که با روش و رفتار مرحوم نواب موافق بود نه مخالف منتهی صلاح را در این ندید که نواب را مطرح بکند و اذهان را متوجه او کند.
آیتالله بروجردی یک مرجع متدین، باتقوا، خداشناس، خداترس و معقول بود در رابطه با نوع مواجهه آیتالله بروجردی با رژیم پهلوی تحلیلهای متفاوتی هست. بعضی میگویند ایشان تفکرش این بود که باید مکتب تشیع و حوزههای علمیه قوام پیدا کند و عملاً بصورت مستقیم درگیر حکومت نشوند مثل مرحوم امام که مستقیم وارد میشدند. برخی نیز ادعا میکنند ایشان با دستگاه پهلوی همراه بود. شما به عنوان یک شاهد و راوی عینی برای ما بگویید که مرحوم آیتالله بروجردی نوع نگاهشان نسبت به آن رژیم منحوس چه بود؟
خداوند منان و متعال در قرآن میفرماید "ما یَلْفِظُ مِن قَوْلٍ إِلاّ لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ" ما اگر معتقد به این آیه باشیم هیچ کس حق ندارد حرفی بزند جز این که حجت شرعی برای صحت حرفش داشته باشد. این کافی نیست که آدم همینطور آزادانه هرچه دلش خواست بگوید. مرحوم بروجردی یک مرجع متدین، باتقوا، خداشناس و خداترس و معقول بود. آیا میشود که ایشان در سمت شاه باشد؟ مثل این است که آدم بگوید -نعوذ بالله- امیرالمومنین در برههای از زمان طرفدار معاویه بود یا امام حسین طرفدار یزید بود! چنین چیزی اصلا معقول نیست.
چرا آیتالله بروجردی با رژیم پهلوی با مدارا رفتار میکرد؟علت اینکه آیتالله بروجردی با مدارا رفتار میکرد و دیگران از آن غافل بودند یا غافل هستند این است که دوران رضاخان دوران سیاهی بود. مردم در مشقت زیر بار ظلم رضاخانی بودند. شهریور 20 که متفقین در ایران ریختند رضاخان فرار کرد و رفت یا فراری دادند. ایران اشغال شد و در جنوب انگلیسیها و آمریکایی ها بودند در شمال روسها. روسها حکومت تشکیل داده بودند. جعفر پیشهوری و دیگران در آذربایجان حکومت تشکیل داده بودند و شمال ایران را قبضه کرده بودند و مردم هم بینش کافی نداشتند. در چنین محیطی و یک چنین جوی مرجعیت به آقای بروجردی رسید.
در چنین جوی برای این که بساط تودهایها در ایران پهن نشود و ممکلت به دست دشمنان اسلام نیفتد، مرحوم بروجردی نظرشان این بود که شاه و دربار باشد که تودهایها جلو نیایند و برای آشنایی مردم با دین و پیغمبر، حوزههای علوم دینی و متدینین باید مردم را هوشیار کنند تا اگر زمینه مهیا شد برای حکومت اسلامی چه بهتر و اگر نشد ببینیم در آینده چه میشود.
در چنین محیطی مرحوم بروجردی حمایت از شاه نمیکرد اما مقابله هم نمیکرد و شاه سمبلی جلوی تودهایها بود.
شما به حکم حضرت امام در شورای عالی اقتصاد در دهه 60 حضور داشتید. ماجرای شکلگیری شورا چه بود که امام به شما و مرحوم آیت الله میانجی حکم دادند. چه ماموریتی به شما سپرده بودند؟نظام جمهوری اسلامی تازه برپا شده بود و در شورای اقتصاد مسائل اقتصادی را بررسی میکردند به نحوی که صورت اسلامی داشته باشد. مرحوم امام به بنده امر کردند که در آن شورا شرکت کنیم و بر مصوبات شورا نظارت داشته باشیم که اسلامی باشد و از اسلام ذرهای انحراف پیدا نکند. آقایان خیلی به شرکت ما در آن شورا نبودند و من هفتگی خدمت امام میرفتم و گزارش میدادم که این هفته چه شد و چه سوالاتی بود.
امام در یک مورد به بنده فرمود اینهایی که جمع شدند در آنجا مسلمان هستند اما در مدرسه من و شما که درس نخواندهاند. اینها ممکن است از مسائل اسلامی خیلی آگاه نباشند با آنها مدارا کنید و با هم پیش بروید تا مصوباتی برخلاف اسلام تصویب نشود و اگر شما را یک روز از در بیرون کردند، از پنجره وارد شوید. کاری نکنید که طرد شوید. آنجا فرمود که حرفی در حمایت از سرمایهدارها نزنید که شما را متهم به حمایت از سرمایهداران نکنند. کوشش کنید فقط مصوباتش اسلامی باشد و ما ادامه داده بودیم تا نزدیکیهای ماه اسفند شده بود. دولت برای این که برنامه بودجه سال را تدوین بکند جلسات تعطیل شد و دیگر هم تشکیل نشد.
قبل از انقلاب به درس سید کاظم شریعتمداری هم میرفتید؟من فقط یکبار یکی از از رفقا بود ما را دعوت کرده بود که در درس وی شرکت کنیم اما من گفتم نیایم بهتراست اما وی اصرار داشت. در نهایت گفتم اگر آمدم و اتفاقی افتاد تقصیر شماست. ما یک روز رفت و ایشان روایتی نقل کرد و گفت این روایت در این باب است. من گفتم قبول دارم لیکن معنای روایت این نیست که شما میگویید. ایشان گفت فکر کنید. گفتم من هم همین حرف را میزنم که شما اگر فکر کنید، میبینید حق با من است. خلاصه آمدیم بیرون و دیگر هم درس ایشان نرفتم چرا که چیزی دستش نبود که استفاده کنم.
در درس مرحوم منتظری هم شرکت میکردید؟بله.
در جلسهای که آن مرحوم از قائممقامی رهبری کنار گذاشته شدند، حضور داشتید؟نه نبودم. آن شب در آن جلسه آیت الله امینی، هاشمی رفسنجانی و مقام معظم رهبری بودند.
چه شد که مرحوم منتظری با آن همه سوابق و شکنجههایی که در رژیم پهلوی شد، بعد از انقلاب سرنوشت خوبی پیدا نکرد؟ عاملی که باعث شد بالاخره ایشان بعد از فوت امام به این سرنوشت دچار شود چه بود؟ بعد فوت امام، ایشان مرتب در سیاست دخالت میکرد با این که امام فرموده بود شما در سیاست دخالتی نداشته باشید. حتی سال 76 هم آن سخنان ناپسند را در رابطه با رهبری داشتند. چه شد آیتالله منتظری در رویارویی با انقلاب قرار گرفت؟زعامت جامعه مدیریت و حسن تدبیر و یک بینش و آیندهنگری میخواهد که همه کس ندارند و خدا به همه نداده است. امام که در نجف بود، تیمور بختیار رئیس فراری ساواک در عراق پناهنده شده بود. امام رفیقی به نام مرحوم شیخ نصرالله خلخالی داشت و خدمت امام عرض کرد تیمور بختیار میخواهد با شما ملاقاتی داشته باشد. امام فرمود نمیپذیرم. خلخالی خیلی اصرار کرد اما امام فرمود شما متوجه نیستید و من او را نمیپذیرم و حق ندارد پا در خانه من بگذارد. آن روز تیمور بختیار علیه شاه شده بود و شاه علیه او. امام میتوانست او را بپذیرد و برای از بین بردن شاه نقشه میکشیدند اما امام حساب دستش بود که ضرر با تیمور بختیار بودن از نفعش بیشتر است.
آقای منتظری سواد داشت، متدین هم بود اما متأسفانه آیندهنگر نبود. من با هرکس مصاحبه کنم باید تا هزار سال بعدش را نگاه کنم اما آقای منتظری میآمدند و صحبت میکردند و صحبتهایی را داشت که به صلاح نظام و اسلام و خودشان نبود و یک عده دور ایشان را گرفته بودند و وی را «پل پیروزی» برای خودشان قرار داده بودند و از وجود ایشان سوءاستفاده میکردند. امام دید که چنین شخصی برای زعامت دینی صلاحیت ندارد. وی مرجع تقلید بود، فتوا میدهد و مقلدینش عمل کنند اما این که بخواهد رهبر جامعه شود و جامعه را اداره بکند این صلاحیت ندارد. منتظری توجه نداشت این مصاحبههایی که میکند به کجا ضرر میزند و چه نفعی دارد.
مقام معظم رهبری اخیراً در صحبتهایشان خیلی به روحیه انقلابی و انقلابی بودن مسئولان تاکید دارند و در در دیدار با اعضای مجلس خبرگان فرمودند که اعضای خبرگان باید انقلابی بمانند و انقلابی عمل کنند. شما به عنوان شاگرد برجسته حضرت امام که سالها در انقلاب زحمت کشیدهاید، تا چه میزان معتقدید که روحیه انقلابی میتواند به حل مشکلات کشور کمک میکند تا مسئولین مشکلات را حل کنند؟
روایتی نقل کنم، بعد عرض میکنم. یکی از اصحاب امام صادق که در کوفه ساکن بود به بصره میرود. شخصی در بصره از مخالفان امام و منکر امامت ائمه بود. این یار امام در جلسه وی شرکت کرد و در زمانی که مشغول صحبت بود، داد زد آیا شما چشم دارید؟ گفت میبینی چشم دارم، این چه سوالی است؟ گفت گوش داری؟ یکی یکی سوال کرد و گفت بله میبینی. گفت خب این مغز برای چه هست؟ چشم که میبیند، گوش که میشنود، دهان که غذا میخوردو ... .
آن شخص بصری گفت مغز برای فرمان دادن و کنترل کردن است. شاگرد امام صادق(ع) گفت: یا شیخ؛ خدا برای تو همه اعضا و جوارح را خلق کرده و یک فرمانده برای آن تعیین کرده که فرمان بدهد، این امت بزرگ اسلامی را آیا همین طور خلق کرد و رها کرد؟ شیخ از منبر آمد پایین و نزدیکش نشست و گفت: تو هشام شاگرد امام صادق هستی؟ این قصه را امام صادق در صحرای منا در چادری که هشام در آنجا حضور داشت از وی پرسید و گفت میخواهم داستان تو با آن شیخ را از زبان خودت بشنوم.
اما حرکت انقلابی یعنی چه؟ انسان در خانه خودش که شب میخواهد بخوابد یادش میآید که چفت در را انداخته یا نه! از رختخواب بلند میشود و میآید چفت در را نگاه میکند که مبادا چفت در باز باشد و یا خدای ناخواسته بچهاش در حوض نیفتد یا جایی را آتش نزند. انقلابی بودن یعنی یک چنین روحیهای انسان نسبت به اسلام و نظام داشته باشد و دلش بسوزد برای آنچه که علیه نظام هست و بدون انتظار این که کسی دستوری بدهد، برای این نظام کوشش کند.
در همین قضایای خوزستان مقام معظم رهبری صحبت کردند و گفتند انسان دلش جریحهدار میشود که بشنود مردم ما این همه مسائل را تحمل کنند و مسئولین از کنارش بی تفاوت رد شوند. اگر مسئولین انقلابی باشند به فکر این نیستند که رئیس جمهور یا مقام معظم رهبری دستور بدهند بلکه کار خودشان را میدانند. همه باید کار نظام و اسلام را کار خودمان بدانیم.
امام وقتی میشنید کسی در کشور کشته شده بهاندازه مرگ فرزندش متأثر میشدخدا رحمت کند امام را وقتی که میشنید در ایران سر و صدایی شده و یا کسی را کشتهاند، خدا میداند به همان مقداری که برای فوت فرزندش متاثر شده بود متأثر میشد. در قضایای لبنان و فلسطین هم همچنین. دل امام درد می آمد که چرا باید به یک انسانی در یک گوشه دنیا ظلم شود.
بحمدالله برخی آقایان عضو مجلس خبرگان شدند و سمتی دارند و همین بس که عضو مجلس خبرگان باید انقلابی فکر کند. دیگرانی هم که مسئولیت دارند باید انقلابی فکر کنند. معنای انقلابی فکر کردن این است آنچه که نظام احتیاج دارد کار شخصی خودش بداند و همانگونه که در کار شخصی خودش اهتمام میورزد نسبت به این کار هم اهتمام داشته باشد و دنبالش حرکت کند.
اسم انقلابی بودن خیلی آسان است اما عملاً انقلابی بودن خیلی مشکل است. امیرالمومنین وقتی شنید در شهر انبار خلخالی از پای زن یهودی بیرون آوردند، خیلی متأسف شد و فرمود اگر مسلمانی بشود این قصه را و از غصه دق کند، ملامتش نمیکنم. زن یهودی در کشور اسلام در پناه اسلام زندگی بکند و این بلا را سرش در بیاورند؟ انقلابی بودن معنایش چیست؟ اینکه دل انسان بسوزد برای مردم و به حال آنهایی که نیاز به کمک دارند و کمک نمیشوند.