مسابقه شنايي در دهكده شيوانا ترتيب داده شده بود و جوانان دهكده و از جمله چند تا از شاگردان مدرسه شيوانا هم در اين مسابقه شركت كرده بودند. جمعيت بزرگي در اطراف درياچه نزديك دهكده جمع شده بودند و منتظر شروع مسابقه بودند. يكي از شاگردان شيوانا كه اندامي ورزيده داشت و شناگر ماهري بود قبل از مسابقه خطاب به شيوانا و بقيه شاگردان گفت: «من شناگر ماهري هستم. اما شرايط مسابقه سخت و عرض درياچه خيلي زياد است و با توجه به سردي آب فكر نكنم بتوانم زياد به جلو بروم.»
يكي ديگر از شاگردان شيوانا كه پسر زبر و زرنگ و لاغر اندامي بود بلند شد و گفت: «چون در ورودي مدرسه قهوه اي است من حتما در اين مسابقه برنده مي شوم!»
همه با صداي بلند به اين دليل بي معناي شاگرد دوم خنديدند و چند دقيقه بعد مسابقه شروع شد. آن شاگرد شيوانا كه شناگر ماهري بود طبق آنچه خودش پيش بيني كرده بود بعد از چند دقيقه شنا كم آورد و مجبور شد دوباره به ساحل برگردد و از ادامه مسابقه منصرف شود. اما شاگرد زير و زرنگ و لاغر اندام با جسارت و تلاش فراوان موفق شد همه شركت كنندگان را پشت سر بگذارد و با اختلاف بسيار زياد با بقيه نفر اول شود.
يكي از حاضرين با تعجب از شيوانا دليل اين پيروزي عجيب را پرسيد. شيوانا لبخند زنان گفت: «برنده ها همان بازنده هايي هستند كه زياد قيدها و محدوديت هاي عقل ملاحظه كار را جدي نمي گيرند و از نظر بقيه كم دارند و در واقع يك جورايي سرشان مي زند. بازنده ها هم همان برنده هايي هستند كه عقل سخت گريبانشان را گرفته و نمي گذارد بي ملاحظگي كنند و دست به خطر بزنند. برنده مسابقه دليل برنده شدنش را همان اول مسابقه به همه گفت. او گفت چون در ورودي مدرسه قهوه اي است پس او برنده مي شود و شما به اين دليل او خنديديد. تفاوت شما با او كه برنده شد هم همين است كه او براي پيروز شدن مثل شما دنبال دليل قانع كننده نمي گردد و قبل از يافتن دليل قانع است كه برنده مي شود.»
منبع: راهکار مدیریت