«نيمايوشيج» شعرهاي خوب بسياري دارد اما يكي از شعرهاي او كليدواژهاي دارد كه اين كليدواژه به نوعي حاوي مفهوم سياسي و اجتماعي خاصي است. قبل از اشاره به اين شعر بايد بيان كنم كه از زماني كه «وحدتملي» ايرانيان بعد از دوران مشروطه بيشتر از گذشته شكل گرفت و به نوعي مفهوم «ملت» دچار تجديد حيات شد و «مردم» جايگاه ويژهاي پيدا كردند...
گروه ادبیات، نشر و رسانه: «نيمايوشيج» شعرهاي خوب بسياري دارد اما يكي از شعرهاي او كليدواژهاي دارد كه اين كليدواژه به نوعي حاوي مفهوم سياسي و اجتماعي خاصي است. قبل از اشاره به اين شعر بايد بيان كنم كه از زماني كه «وحدتملي» ايرانيان بعد از دوران مشروطه بيشتر از گذشته شكل گرفت و به نوعي مفهوم «ملت» دچار تجديد حيات شد و «مردم» جايگاه ويژهاي پيدا كردند و از زماني كه مجلس عدالتخانه تشكيل شد و مفهوم مردم جايگزين مفهوم رعيت شد، ملت و مردم داراي جايگاه ويژهاي شدند. يعني مردمي كه به مليت، به پرچم، به گذشته خود و به هويتشان اهميت ميدادند.
به گزارش بولتن نیوز، بر همين اساس يكي از كلماتي كه در شعر نيمايوشيج و شاعران همعصر او تبديل به كليدواژه شد، كلمه «خانه» بود. يعني وطن مفهوم خانه گرفت. خانهاي كه همه اقوام در آن زندگي ميكردند و لذا وقتي نيمايوشيج ميگويد:
خانهام ابري است
يكسره روي زمين ابري است با آن.
از فراز گردنه، خرد و خراب و مست
باد ميپيچد.
يكسره دنيا خراب از اوست.
من در اين شعر بهشدت احساس همگرايي عجيبي با اين مفهوم ميكنم. يعني احساس ميكنم، صدايي برخاسته كه اين صدا وطن را خانه خودش ميداند و از آن دل نميكند. نيمايوشيج وقتي ميگويد خانهام ابري است، يعني ايران من ابري است. ايران با همين پرچم سه رنگش. من كليدواژه خانه را در شعر دوره مشروطه ميشناسم و به خصوص در اين شعر نيما كه ميگويد خانهام ابري است. اين شعر را بهشدت من ميپسندم. چرا كه اين نماد خانه و اين نگاه را دوست دارم و ميپسندم.
اما بد نيست در سالروز درگذشت اين شاعر كمي دغدغهها و تاثيرات او را در عرصه ادبيات و شعر كشور مرور كنيم. نيمايوشيج محصول دوره ورود به جهان تجدد است. براي انسان ايراني و براي شاعر ايراني، اين دوره طبيعتا اثرات خودش را بر فرهنگ، اقتصاد، سياست و جامعه باقي گذاشته است. به ويژه اينكه موضوع نهضت ترجمه تقريبا در آغاز اوجگيري خودش بود و همه اين شرايط مسير جديدي را در جامعه ايجاد كرده بود.
در شاخه سياست، فرهنگ، هنر و اقتصاد افراد ديگري بودند كه به موضوع تجدد ميانديشيدند اما در حوزه ادبيات و شعر يكي از برجستگان آن زمان نيمايوشيج بود. نيما در دورهاي از زندگياش آثار كلاسيك موازين شعر سنتي خلق ميكرد و در دوره ديگري از زندگياش به خلق آثار متفاوتي روي آورد و سبك جديدي را درانداخت.
نيما يوشيج اما در آثاري كه در شعر نو خلق كرد، نشان داد كه جدال سنت و مدرنيته همچنان دغدغه او بوده است. بيشتر از اينكه قالب يا فرم نيمايي يا قالب پيشنهادي او كه نوشتن آثار به شكل پلكاني و بر اساس بند بود ذهن ما را به خودش مشغول كند، نهاد نيما يوشيج است كه بايد مورد توجه قرار بگيرد. نهاد نيمايوشيج نهادي بوده كه در واقع منعكسكننده پارادوكس سنت و تجدد است. بايد اين پرسش مطرح شود كه تكليف نيما در اين مبارزه فكري چيست؟ نيما در اين مبارزه فكري تلنگر ترويج اين نهاد را به نسلهاي همدوره خودش وارد كرد. شايد آن يقين آنقدر درخشان، نه تنها در كار نيما و روشنفكران پس از او هم نبود، كه آيا پذيرفتن تجدد و رها كردن سنت مساوي است با ادامه حيات يا نفي حيات. حداقل در شعر «مانلي» نيمايوشيج كه يكي از آثار برجسته نيما است، جدال بين سنت و مدرنيته در سرنوشت مانلي كه بين ساحل و دريا مانده و آخر و عاقبت در دريا غرق ميشود و شعر با پايان سياه و تيرهاي مواجه ميشود، به نوعي آن تشويش و ترديد ذهنيت نيما را در پديده جهان جديد كه ترديد همه روشنفكران بعد از نيما بود، ميتوان ديد.
روشنفكري مثل سيدحسن تقيزاده كه ابتداي فعاليتش خيلي راديكالي و تندروانه تمام مظاهر مدنيت غرب را ميپذيرفت و بعد رفتهرفته عقبنشيني كرد. اين جهاني كه متولدان عصر مشروطه و همنسلان نيما در آن متولد شدند، اصولا جهان ترديد بين سنت و مدرنيته بوده است. به بيان ديگر روشنفكران و همنسلان نيما در آن جهان بين تجدد و سنت سردرگم بودهاند.
حالا اگر قرار است به دستاورد نيمايوشيج توجه كنيم بايد خاستگاه و بلاتكليفي او و همدورههايش را هم در نظر داشته باشيم. نكتهاي كه در شعر نيما برجسته است، اين است كه نيما نه تنها قالبهاي ادبي را تغيير داد و قالب شعر نيمايي را ايجاد كرد، بلكه روابط بين كلمات و نوع استفاده از دستورها و تعبيرات شعر فارسي را دگرگون كرد.
به واقع نيما با فعاليتهايش زبان شعر فارسي را هم دگرگون كرد و بايد بدانيم كه زبان شعر نيما، زبان شعر سنتي نيست. زبان نيما زبان متفاوت و خاصي است كه به نظر ميآيد اين زبان تا حدود زيادي تحت تاثير ترجمههاي شعرهاي خارجي است. اما در اينجا توجه به سه نكته اهميت دارد؛ اول اينكه جنس زبان متفاوت ميشود. دوم اينكه قالب شعر متفاوت ميشود و نكته سوم اينكه نوع تفكر هم متفاوت ميشود و اين تفاوت در سه شاخهاي است كه به هر حال دستاوردش جريان عظيم شعر نيمايي است كه همچنان ماندگار است.