کد خبر: ۴۱۴۹۳۸
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار:
حداقل یک آیه در روز /20 آبان 95/

خدا چهار کس را مامور او کرده است

از امام صادق ع روایت شده است: هیچ مومنی نیست مگر اینکه خدا چهار کس را مامور او کرده است: شیطانی که اغوایش کند و می‌خواهد او را به ضلالت بکشاند، و کافری که درصدد نابودی وی است، مومنی که به او حسادت می‌ورزد که این از همه بر او سخت‌تر است، و منافقی که دنبال یافتن لغزش‌های اوست [تا رسوایش کند].
و خداوند مانع به نتیجه رسیدن اعمال کافران شدگروه دین و اندیشه: حجت الاسلام دکتر سوزنچی از اساتید دانشگاه، هر روز یک آیه قرآن را با ترجمه و چند حدیث تفسیری و چند نکته در تدبر آن آیه منتشر می کند. بولتن نیوز نیز در راستای ترویج چنین اقدامات ارزشی این سلسله مطالب را به صورت روزانه منتشر می کند.

به گزارش خبرنگار بولتن نیوز، در مطلب روز 20 آبان به آیه 16 سوره اعراف پرداخته شده و در آن آمده است:

قالَ فَبِما أَغْوَيْتَني‏ لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَكَ الْمُسْتَقيمَ                    
سوره اعراف (7) آیه 16          

ترجمه
[ابلیس] گفت: پس به خاطر آن که مرا دچار سردرگمی کردی سوگند می‌خورم که حتما در کمین آنها بر سر راه مستقیم تو بنشینم.

نکات ترجمه‌ای و نحوی
« فَبِما أَغْوَيْتَني» = «فِـ» + «بـ» + «ما» + «اغویتَ» + «ن» + «ی»:
«فـ»: را برخی زائده [برای تاکید در کلام] دانسته‌اند (اعراب القرآن الکریم، ج1، ص393) برخی آن را حرف عطف گفته‌اند (اعراب القرآن و بیانه، ج3، ص313) و برخی آن را «فاء» جزای شرط گرفته‌اند که کل ادامه جمله پاسخ برای جمله شرطیه مقدر می‌باشد (یعنی: اگر مرا مهلت دهی، آنگاه ...) (الجدول فی اعراب القرآن، ج8، ص368)
«بِـ»: را می‌توان «باء» سببیت گرفت، که در این صورت عبارت «بما أغویتنی» متعلق به فعل «لاقعدن» می‌شود (یعنی: در کمینشان می‌نشینم به سبب اینکه مرا اغوا کردی) و می‌توان آن را «باء» قسم دانست و جمله «لاقعدن ...»‌ را جواب قسم (یعنی سوگند به همین اغوایی که در حق من انجام دادی، در کمینشان می‌نشینم)  (الکشاف، ج2، ص91)
«ما»: مصدریه است (یعنی فعل بعد از خود را در معنای مصدری قرار می‌دهد: ما اغویتنی = اغوای تو مرا) البته در حد یک احتمال این نظر هم مطرح شده که «ما»ی استفهام باشد (به چه دلیل مرا گمراه کردی)، آنگاه جمله بعدی (لاقعدن ...) جمله استینافیه و شروع مطلب جدید می‌شود. (الکشاف، ج2، ص92)
«أَغْوَيْتَ»: فعل ماضی از ماده «غوی» باب افعال صیغه متکلم وحده؛ درباره ماده «غوی» و «اغواء» در جلسه 141 توضیح داده شد.
«أغوی» از ماده «غوی» است (مصدر: غیّ و غوایه) که چون به باب إفعال رفته، متعدی شده است. «غیّ» درست نقطه مقابل «رشد» است (بقره/256؛ اعراف/146) برخی تعریف آن را بر همین اساس دانسته‌اند که اگر «رشد» به معنای قرار گرفتن در مسیر صلاح و رستگاری است، «غیّ» قرار گفتن در مسیر شر و فساد است (التحقيق في كلمات القرآن الكريم7/ 287). پس اصل این کلمه به معنای فروافتادن در جهل و گمراهی است ؛ و برخی اصل آن را برگرفته از تعبیر «غَوِیَ الفصیل» دانسته‌اند که در مورد [شتر] شیرخواره‌ای به کار می‌رود که یا به خاطر اینکه او را از شیر گرفته‌اند ویا به خاطر اینکه بیش از حد توانش شیر خورده است، به هلاکت کشیده شده است. (کتاب العین4/ 456) همچنین برخی معتقدند که کلمه «غوایه» به نحوی از کلمه «غیابة» (به معنای غبار و ظلمتی که روی امور را می‌پوشاند) اشتقاق یافته و گویی کسی که دچار «غیّ» شده در حجابی فرو رفته که دیگر توان دیدن حقیقت را ندارد (معجم المقاييس اللغة4/ 399؛ أساس البلاغة/459)). مراجعه به آیات قرآن نشان می‌دهد که تفاوت ظریفی بین «غیّ» و «ضلالت» وجود دارد (نجم/2) و درباره این تفاوت گفته‌اند که «غیّ» درجه خفیف‌تری از «ضلالت» و به نحوی مقدمه آن است؛ یعنی ضلالت، وقوع در باطل است، اما «غیّ» قرار گرفتن در مسیری است که سرانجامش به باطل می‌رسد. (التحقيق في كلمات القرآن الكريم7/ 287 ؛ الفروق في اللغة/208)  با این اوصاف، شاید بتوان «سردرگمی» را معادل خوبی برای «غیّ» دانست
«ن»: نون وقایه
«ي»: ضمیر متکلم وحده، مفعول.

«لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ»:
«لَـ»: لام قسم + «أَقْعُد»: فعل مضارع از ماده «قعد» + «نَّ» تاکید تقیله + «لَهُمْ» جار و مجرور متعلق به «قعد».
«اقعد»: ماده «قعد» به معنای «نشست» در مقابل «قام: ایستاد» می‌باشد و وقتی با حرف «لـ» در ادامه‌اش می‌آید به معنای «در کمین نشستن» و مترصد بودن می‌باشد و به زنان یائسه هم از این جهت «قاعده» (جمع آن: قواعد) می‌گویند (نور/60) که گویی دیگر از اینکه حائض شوند و کسی دنبال ازدواج با آنها باشد، بر زمین نشسته‌اند (مفردات ألفاظ القرآن، ص679)

«صِراطَكَ»: برخی جایگاه نحوی «صراط»‌ را ظرف دانسته‌اند (الجدول فی اعراب القرآن، ج8، ص368) اما برخی منصوب بودن صراط به خاطر حذف حرف جر (علی) معرفی کرده‌اند (منصوب بنزع خافض) چرا که معنای آن «بر سر راهت» می‌باشد. (مجمع‌البیان، ج4، ص621) درباره دو کلمه «صراط» و «مستقیم» در جلسه 108 (حمد/6) توضیحاتی داده شد.

حدیث
1) زراره (از شیعیان برجسته ) می‌گوید از امام باقر ع درباره این آیه سوال کردم که: «[شیطان گفت] سوگند می‌خورم که حتما در کمین آنها بر سر راه مستقیم تو بنشینم. سپس قطعا از پیش روی و از پشت سر و از سمت راست و از سمت چپشان می‌آیم و اکثر آنها را شکرگزار نخواهی یافت».
فرمود: همانا قصد اصلی او تو و همفکرانت [= شیعیان] است؛ اما در مورد بقیه، از آنها فراغت یافته است. [ظاهرا یعنی آنها چون دیگر در صراط مستقیم نیستند، کاری با آنها ندارد.]
الكافي، ج‏8، ص: 145؛ المحاسن، ج‏1، ص171؛ تفسير العياشي، ج‏2، ص9

ابْنُ مَحْبُوبٍ عَنْ حَنَانٍ وَ عَلِيِّ بْنِ رِئَابٍ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ:  قُلْتُ لَهُ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ «لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَكَ الْمُسْتَقِيمَ ثُمَّ لَآتِيَنَّهُمْ مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَيْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ وَ لا تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شاكِرِينَ» قَالَ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع
يَا زُرَارَةُ إِنَّهُ إِنَّمَا صَمَدَ لَكَ وَ لِأَصْحَابِكَ فَأَمَّا الْآخَرُونَ فَقَدْ فَرَغَ مِنْهُمْ.

2) از امام صادق ع روایت شده است که: «صراطی که ابلیس در موردش گفت « سوگند می‌خورم که حتما در کمین آنها بر سر صراط مستقیم تو بنشینم» همان حضرت علی ع است.
شواهد التنزيل لقواعد التفضيل، ج‏1، ص79؛ تفسير العياشي، ج‏2، ص9

حَدَّثَنَا إِبْرَاهِيمُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ فَارِسٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ بُكَيْرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْوَاسِطِيِّ عَنْ أَبِيهِ قَالَ: حَدَّثَنِي أَبُو بَصِيرٍ، عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ قَالَ:
الصِّرَاطُ الَّذِي قَالَ إِبْلِيسُ «لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَكَ الْمُسْتَقِيمَ» فَهُوَ عَلِيٌّ.

3) از امام صادق ع روایت شده است: هیچ مومنی نیست مگر اینکه خدا چهار کس را مامور او کرده است: شیطانی که اغوایش کند و می‌خواهد او را به ضلالت بکشاند، و کافری که درصدد نابودی وی است، مومنی که به او حسادت می‌ورزد که این از همه بر او سخت‌تر است، و منافقی که دنبال یافتن لغزش‌های اوست [تا رسوایش کند].
الكافي، ج‏2، ص251

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
مَا مِنْ مُؤْمِنٍ إِلَّا وَ قَدْ وَكَّلَ اللَّهُ بِهِ أَرْبَعَةً شَيْطَاناً يُغْوِيهِ يُرِيدُ أَنْ يُضِلَّهُ وَ كَافِراً يَغْتَالُهُ وَ مُؤْمِناً يَحْسُدُهُ وَ هُوَ أَشَدُّهُمْ عَلَيْهِ وَ مُنَافِقاً يَتَتَبَّعُ عَثَرَاتِهِ.

تدبر
1⃣ «قالَ فَبِما أَغْوَيْتَني‏ ...»: وقتی در حق شیطان نیکی شد، از لطفی که به او شد سوءاستفاده کرد: جمله را با «فـ : پس» شروع کرد؛ جمله قبل این بود که خدا به او مهلت داد؛ در اینجا او گفت «پس من چنین چنان می‌کنم» یعنی از لطفی که در حق من کردی سوءاستفاده می‌کنم.
ثمره اخلاقی
برخی فکر می‌کنند اگر از لطف دیگران سوءاستفاده کنند، خیلی زرنگ‌اند؛ اما اینها شاگردی شیطان را می‌کنند.

2⃣ «قالَ فَبِما أَغْوَيْتَني‏ ...»: شیطان وقتی خطایی کرد، تقصیر خودش را ندید بلکه خطای خودش را هم تقصیر خدا انداخت. نگفت «من تمرد کردم» بلکه گفت: «مرا اغوا کردی»؛ یعنی اگر من بد شدم، تقصیر تو بود نه تقصیر من.

ثمره اخلاقی
ما معصوم نیستیم و انتظار عصمت از خودمان نداشته باشیم: اگر دیدیم خطا و گناهی کردیم، تقصیر خودمان را قبول کنیم. سعی نکنیم تقصیر را بر عهده این و آن بیندازیم. کسی که خطای خود را می‌پذیرد، اصلاح می‌شود اما کسی که خطای خود را تقصیر دیگری می‌اندازد، همچون شیطان همین خطایش را مقدمه گناهی عظیم‌تر قرار خواهد داد.

3⃣  «قالَ فَبِما أَغْوَيْتَني‏ لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَكَ الْمُسْتَقيمَ»: شیطان با اینکه مقصر را خدا دانست، اما چون زورش به خدا نمی‌رسید ناراحتی‌اش را سر دیگری خالی کرد! گفت به خاطر اینکه «تو» مرا اغوا کردی، پس من در کمین «آنها» می‌نشینم.

4⃣  «...لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَكَ الْمُسْتَقيمَ»: شیطان در صراط مستقیم می‌نشیند، نه در بیراهه؛ کسی که بیراهه می‌رود، قبلا شیطان کارش را با او تمام کرده و دیگر کاری با او ندارد.

ثمره آیه در تحلیل جامعه‌شناختی
شیطان در درجه اول با فرد یا جامعه‌ای کار دارد که در مجموع در مسیر هدایت قرار گرفته باشد. وقتی توانست مسیر اصلی حرکت را دچار انحراف کند، دیگر هرچقدر آن فرد یا جامعه ظاهرا خوب باشد، اهمیتی ندارد. شاید بدین جهت است که مشکلات اخلاقی و اجتماعی در جامعه دینی اصیل، بسیار بیشتر جلوه می‌کند تا در جوامعی که واقعا دغدغه خداپرستی را ندارند یا خداپرستی‌شان کاملا انحرافی است. شیطان با آدم‌های موحد و جوامع حق بیشتر کار دارد تا با افراد و جوامعی که دنبال مسیر خدا نیستند. اینکه در بسیاری از جوامع سکولار و لائیک – که خدا را از زندگی اجتماعی حذف می کنند – برخی قوانین اخلاقی که به نظم اجتماعی کمک می‌کند، بیشتر رعایت شود، اگرچه به طور موقت، زندگی در آن جوامع را دلپسندتر می‌کند، اما واقعا دلیل برتری آن جوامع بر جوامع دینی نیست.

تمثیلی برای نسبت قوانین اخلاقی با عبودیت و قرب الهی
کسی که سوار اتومبیل است و جاده را اشتباهی می‌رود، هرچقدر رعایت قوانین رانندگی را بکند، نهایتا سودی برایش نخواهد داشت. البته با رعایت آن قوانین، سفر کم‌خطر و کم‌مشکلی را تجربه خواهد کرد، اما در مجموع دائما از مقصد اصلی دور می‌شود و هیچگاه به مقصد نخواهد رسید. اما کسی که مسیر اصلی را می‌رود، ممکن است پاره‌ای از تخلفات را مرتکب شود و در مسیر دچار زحمت هم بشود، اما نهایتا به مقصد برسد. (البته برخی تخلف‌ها ممکن است به تصادف شدید و درنتیجه بازماندن از ادامه مسیر منجر شود)

تطبیق بر آیه
شیطان در صراط مستقیم می‌نشیند که دو کار بکند:
اگر توانست شخص را از مسیر مستقیم بیرون می‌کند؛ آنگاه دیگر فرقی ندارد که به دره بیفتد یا مسیر اشتباه را با رعایت قوانین بخوبی طی کند! و اگر در این جهت موفق نشد، سعی می‌کند تا حد امکان شخص را از انجام قوانین مسیر بازدارد تا بلکه تصادف کند یا لااقل در مسیرش دچار مشکل گردد.
منبع: بولتن نیوز

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
شاهرخ
|
Iran, Islamic Republic of
|
۰۶:۵۲ - ۱۳۹۵/۰۸/۲۲
0
0
عالی بود کاش بعضی ها گوش کنند وعمل کنند بعضی وقتها انسان خطایی می کند وفقط خود او کناهکار وضرر می کند ولی گاهی در سمتی یاپست ومقامی است که باعث تباه وگمراهی عده ای می شود همانند شیطان
نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین