به گزارش بولتن نیوز،نیما احمدپور *نماينده كنوني مردم تهران در مجلس شوراي اسلامي، از همراهان و دوستدارن شهيد دكتر سيد حسن آيت به شمار ميرود، چيزي كه شايد براي بسياري جالب باشد. عليرضا محجوب از پيش از پيروزي انقلاب با دكتر آيت دوست شد و تا پايان حيات او، با وي ارتباطي صميمي داشت. آنچه پيش روي داريد، شمهاي از خاطرات محجوب از آن شهيد متفكر است.
بسماللهالرحمنالرحيم. بنده در اواخر دهه 50 درباره جبهه ملي و احزاب مرتبط با آن پژوهش ميكردم كه به حزب زحمتكشان رسيدم و با شهيد دكتر آيت آشنا شدم. ايشان در مدرسه عالي علوم اداري قم- كه بخشي از دانشگاه تهران- بود تدريس ميكرد و در عين حال در جريانات دانشجويي و انجمنهاي اسلامي هم فعاليت مؤثر داشت و ما از اين طريق با هم آشنا شديم، ولي آشنايي و همكاري نزديك ما به روزهاي اول پيروزي انقلاب و دفتر سياسي حزب جمهوري- كه ايشان مسئول اول آن بود- برميگردد. بنده چند روز بيشتر در اين بخش نبودم و علاقه داشتم در شاخه كارگري حزب جمهوري فعاليت كنم، اما ايشان اصرار داشت در دفتر سياسي بمانم. چند روزي در خدمتشان بودم و از طرف حزب، چند جا براي سخنراني رفتم. البته شهيد آيت تعيين ميكرد كه چه كساني از طرف حزب براي سخنراني بروند. در هر حال ارتباط صميمانه ما از دوره فعاليت در حزب جمهوري شروع شد كه هفتهاي يكي دو بار جلسه داشتيم و در آنجا درباره موضوعات مختلف، از جمله اقدامات بنيصدر بحث ميكرديم.
سواد، هوش و تدبير سياسي خارقالعاده! ايشان از جمله معدود افرادي بود كه در جريان نهضت ملي، از همان ابتدا از حركت سياسي آيتالله كاشاني دفاع ميكرد. در مجلس خبرگان هم روي اصل ولايت فقيه پافشاري و ابعاد مختلف آن را تبيين كرد. در حزب جمهوري هم دراينباره مواضع بسيار روشني داشت. شهيد آيت در جريانات سياسي دوران نهضت ملي با حزب زحمتكشان ارتباط داشت، اماپس از چندي همكاري با آنان را قطع كرده بود. بار اول كه با ايشان در اين باره صحبت كردم، گفت: با آنها ارتباط خاصي ندارد. شهيد آيت به لحاظ سياسي فوقالعاده پخته بود و به تمام ريزهكاريها و جزئيات جريانات، به شكلي مستند احاطه داشت، در حالي كه نسبت به رهبران سياسي همدوره خود، بسيار جوان بود. كمتر كسي ميتوانست در بحثهاي علمي و مستدل درباره مسائل سياسي، از پس ايشان برايد. ايشان فوقالعاده هوشمندانه و ظريف فعاليت سياسي و مبارزاتي ميكرد. بهطوري كه ساواك با همه تلاشي كه كرد، نتوانست نقطه ضعفي از ايشان بگيرد.
مثلاً در محيطهاي آموزشي دانشگاهي- كه اتفاقاً ساواك روي آنها حساسيت خاصي داشت- انتقادات خود را بر محور قانون اساسي و مباحث حقوقي گذاشته بود و در عرصه روابط خاصي از ضرورت دفاع از منافع ملي حرف ميزد و در مباحث اسلامي بيشتر روي شخصيت و عملكرد آيتالله كاشاني تكيه ميكرد و به اين ترتيب خود را از اينكه در معرض حساسيتهاي ساواك باشد، دور نگه ميداشت. خيليها انقلابي بودن را در شور و هيجان به خرج دادن و سخنرانيهاي آتشين ميدانستند و ساواك را خيلي زود متوجه خود ميكردند، اما شهيد آيت از اين نوع رفتارها پرهيز ميكرد و معتقد بود ممكن است مبارزات چندين سال طول بكشد و نبايد همه انرژيها را يكباره و در همان مرحله اول خرج كرد. ايشان حقيقتاً يك مبارز هوشمند و مبرّز سياسي بود و نبايد ايشان را جز با خودش، با كس ديگري مقايسه كرد.
شهيد بهشتي ذهن فوقالعاده سياسي و فعالي داشت و كمتر كسي، هوشمندي و هوشياري ايشان در سياست را انكار ميكند. ايشان قصد داشت با حزب جمهوري اسلامي يك جبهه گسترده و وسيع را شكل بدهد و طبيعي است عنصر كارآمد، سياستمدار و هوشمندي چون شهيد آيت بسيار ميتوانست به ايشان ياري برساند، لذا شهيد آيت در زمره نخستين كساني است كه از او براي شركت در شوراي مركزي حزب جمهوري دعوت شد. شهيد بهشتي حتي از بنيصدر، دكتر پيمان و مهندس بازرگان هم دعوت كرد.
ايشان ميگفت يك وقت از امام حسين(ع) پرسيدند چرا از خوارج كه با امام علي(ع) هم جنگيدند، دعوت كرديد؟ امام فرمودند: «ميخواهيم همه اهل قبله را جمع كنيم. حتي اگر خود معاويه هم بيايد، اينجا لشكر اهل قبله است!» در شرايطي كه گروههاي چپ بهشدت فعال بودند، شهيد بهشتي همه اهل قبله را فرا خواندند و شما هيچكسي را نميتوانيد پيدا كنيد كه بگويد دعوت نشدم!
شهيد آيت به دليل اشتغالات سخنراني، روشنگري و تدريس در دانشگاه، آنطور كه بايد و شايد نميتوانست همه انتظارات شهيد بهشتي در حزب جمهوري را برآورده سازد، چون شهيد بهشتي روي ايشان خيلي حساب ميكرد. در مجلس خبرگان ديديم جزو دعوتشدههاي شهيد بهشتي در هيئت رئيسه و درحزب هم جزو نخستين كساني بود كه شهيد بهشتي شخصاً و بهطور رسمي از ايشان دعوت كرد. بنابراين انتظار داشت خيلي بيشتر از آنچه كه بود، كمك كند. شهيد بهشتي عميقاً معتقد بود شهيد آيت در زمينه مسائل سياسي جزو دانشمندان و نوادر ايران است و به همين دليل هم مسئوليت دفتر سياسي حزب را به او سپرد. واقعيت هم همين است كه با وجود بزرگاني كه در زمينههاي سياسي و مبارزاتي سوابق زيادي داشتند، مشكل ميشد كسي با سوابق تحصيلي و معلومات سياسي شهيد آيت را پيدا كرد. شهيد بهشتي بعد از تشكيل هيئت مؤسس حزب، با افرادي مذاكره ميكردند كه قطعاً شهيد آيت يكي از آنها بود و بهقدري مورد اعتماد شهيد بهشتي بود كه حتي افرادي را هم كه معرفي ميكرد، در حزب پذيرفته ميشدند، از جمله دكتر جاسبي، دكتر محمود كاشاني و شهيد محمد منتظري. شهيد بهشتي سعه صدر عجيبي داشت و اگر كسي پيشنهاد ميشد، بررسي ميكرد و چنانچه مطلوب تشخيص ميداد، بلافاصله آنها را دعوت ميكرد. شهيد آيت را كسي پيشنهاد نداد، بلكه وقتي آمد خودش جزو پيشنهاددهندگان بود، چون نفوذ كلام عجيبي داشت و معمولاً وقتي حرف ميزد يا پيشنهادي ميداد، پذيرفته ميشد.
ملاك حضور همه كساني كه در حزب بودند، حتي مؤسسين اوليه حزب، قانون گرايي ورفتار ضابطه مند بود. البته شهيد بهشتي حتي در هنگام كنار گذاشتن افراد، ذرهاي از احترام و ادب خود نسبت به آنان را نميكاست ودرعين در رعايت مصالح حزب ترديد هم نميكرد. شهيد آيت در جلسه بركناري شهيد محمد منتظري از او دفاع كرد، هرچند كه نظر اكثريت چيز ديگري بود.
شهيد محمد منتظري به پيشنهاد شهيد آيت عضو شوراي مركزي حزب شد، ولي بعدها نشريهاي به نام «پيام شهيد» را در آورد كه در آن بهرغم اينكه عضو شوراي مركزي حزب بود، به سران حزب، مخصوصاً شهيد بهشتي حمله ميكرد! وقتي هم مقام معظم رهبري با او صحبت كرده و از او پرسيده بودند كه: «اگر حزب و شوراي مركزي آن را قبول دارد، چرا اين مطالب را مينويسد؟» پاسخ داده بود: «حزب از مسير حزب منحرف شدهاست!» مشكل اين بود كه با وجودي كه بارها به او تذكر دادند، باز هم به اين كار ادامه ميداد. البته در اواخر عمر متوجه اشتباه خود شد و برگشت و در جلسهاي كه منتهي به فاجعه هفت تير شد، حضور داشت. نكته جالب برخورد بزرگمنشانه شهيد بهشتي با او بود كه بهرغم آن همه توهين، باز به روي او نياورد! شهيد بهشتي انصافاً صاحب فضيلتهايي بود كه در كمتر كسي ميتوان سراغ گرفت. يك مدير باهوش، صبور، آگاه، آدمشناس، جريانشناس و كسي كه استاد كشف استعدادهاي پنهان بود و شهيد آيت بهراستي كشف شهيد بهشتي بود. ايشان چنان وسعت ديدي داشت كه براي عضويت در حزب، حتي از مسعود رجوي هم دعوت كرده بود!
فقط شهيد آيت مخالف دعوت از آنها نبود. بسياري از ما هم مخالف بوديم، اما به احترام شهيد بهشتي سكوت ميكرديم. بازرگان دعوت را نپذيرفت. بنيصدر يك جلسه آمد و ديگر نيامد. رجوي هم آمد و خصوصي با شهيد بهشتي مذاكره كرد، اما بعد شرطهايي گذاشته بود كه قبول نشد. شهيد بهشتي طبق همان روايتي كه بيان كردم، سعي داشت هر كسي را كه عنوان اسلامي به او خورده بود، دعوت كند.
شما امروز از پس نزديك به چهار دهه داريد به قضايا نگاه ميكنيد. آن روزها و در گرماگرم حوادث زيادي كه پيش ميآمدند، نظر انسان فرق ميكرد. يادم هست من به حذف شهيد منتظري رأي ندادم، ولي خيليها با توجه به موضعگيريهاي او در نشريه و سخنرانيهايش حضور او را در مركزيت حزب جمهوري صلاح نميدانستند.
انصافاً در تصويب اصل ولايت فقيه، نقش
شهيد آيت را نميتوان ناديده گرفت. آقاي منتظري بيشتر بر وجوه فقهي قضيه تأكيد
داشت، اما شهيد آيت ابعاد سياسي، حقوقي و تاريخي مسئله را در نظر ميگرفت.
مجلس خبرگان تركيبي از مراجع، مجتهدين و منتقدين سياسي و جريانات مختلف بود و
افرادي چون مقدم مراغهاي و بنيصدر هم درآن حضور داشتند، بنابراين جا انداختن اصل
ولايت فقيه كار سادهاي نبود.
با اينكه يك كوه مقاله در مخالفت با بنيصدر نوشتهام، ترديد دارم مخالفت صريح و روشني داشت! بحث ميكرد كه: وليفقيه بايد 60 و چند علم داشته باشد كه امام همهاش را دارد و من هم شانزده تاي آنها را دارم! بنابراين بعيد ميدانم واقعاً مخالف بوده باشد. حداقل اينكه بيشتر با موافقها همراهي ميكرد. شيوه پسنديدهاي نيست كه وقتي كسي را رد ميكنيم، همه ويژگيهايش را منفي ميكنيم و وقتي كسي را ميپسنديم هر چه ويژگي مثبت در عالم هست، به او نسبت ميدهيم. من خودم جزو مخالفين جدي بنيصدر بود. هم درحضورش از او انتقاد ميكردم و هم عليه او مقالههاي تندي مينوشتم، طوري كه يك بار بنيصدر مقالهها را جمع كرد و پيش امام برد و از من و شهيد بهشتي گلايه كرد! حتي يكي دو تا از آن مقالهها را به دفتر سياسي حزب آوردند و عليه خودم مطرح كردند. حتي از شهيد آيت هم در اين زمينه تندتر بودم، منتهي آنقدر هم انصاف دارم كه در كنار انتقاد، هر نسبتي را به او ندهم. به نظر من چيزي كه بنيصدر را گرفتار كرد، جاهطلبي و شخصيت ضعيفش بود. اگر جاهطلب نبود، رئيسجمهور نميشد، ولي دست كم در مقطعي، آدم مورد احترامي بود. شناخت سياسي بدي نداشت، ولي كيش شخصيت كار دستش داد!
عرض ميكردم در مجلس خبرگان انصافاً ستاره درخشان مذاكرات درباره بحث ولايت فقيه، شهيد آيت بود كه در تمام مقاطع حساسيت و واكنش نشان داد و پافشاري كرد و ابداً كوتاه نيامد. او عميقاً به اين اصل اعتقاد داشت و از زماني كه كتاب ولايت فقيهِ امام را خواند، موضوع را بهطور ضمني در درسها و سخنرانيهايش مطرح ميكرد، بنابراين خيلي دقيق ميدانست درباره چه چيزي حرف ميزند و هدف و مقصد كجاست؟ او با افراد بيشماري كه از روي احترام به امام در اين باره صحبت ميكردند، فرق داشت و با علم، آگاهي، ايمان و دانش درباره ولايت فقيه حرف ميزد و بعيد ميدانم كسي مثل او، به تمام جوانب اين موضوع احاطه داشت.
ابداً اينطور نيست، چون نيمي از اين مجتهدان تراز اول با اين اصل مخالف بودند و با استدلالهاي مؤثر و محكم شهيد آيت به اين نتيجه رسيدند كه به اين اصل رأي بدهند! آقاي منتظري و شهيد بهشتي هم در دفاع از اين اصل استدلال ميكردند، اما هيچكس به جامعيت، دقت و استحكام شهيد آيت فصول اين اصل را به هم پيوند نداد. شما براي اينكه بتوانيد مجتهدين و اهل علم را اقناع كنيد، بايد بتوانيد ابعاد مختلف يك موضوع را بهدقت تبيين كنيد و شهيد آيت اين توانايي را داشت و از سر ايمان و عقيده عميق حرف ميزد. بايد اشاره كنم دستكم 30 نفر در آن جلسه با اصل ولايت فقيه مخالف بودند، هر چند كسي جز آقاي حجتي كرماني عقيدهاش را صراحتاً بيان نكرد! با مطالعه نطقهاي پيش از دستور و مخصوصاً بحثهاي كميسيونهاي تخصصي كه در جريان آنها بودم، ميدانم شهيد آيت هيچ چارهاي جز اين نداشت كه از همان ابتدا بحثهايش را طوفاني شروع كند و انصافاً به ستاره درخشان اين بحث تبديل شود.
پر بيراه هم نميگويند! فقط كار آيت نبود، اما آيت برجستهترين شخصيت مجلس خبرگان در اين زمينه بود. مرحوم منتظري در زمينه ولايت فقيه، مباحث فقهي بسيار جدي داشت. شهيد بهشتي معتقد به اين اصل بود، اما به عنوان رئيس مجلس وارد اين مباحث نميشد، اما يك نفر بالاخره بايد پهلوان اين ميدان ميشد و ميدانداري ميكرد كه شهيد آيت اين كار را كرد. مخالفين سعي ميكنند قضيه را به دكتر بقايي و جريان او نسبت بدهند، از جمله مرحوم مهندس سحابي كه به نظرم اطلاع كافي از قضايا نداشت، چون چمد ماه بعد مظفر بقايي عليه ولايت فقيه سخنراني رسمي كرد. من نزديك به 20 جلسه پيش مظفر بقايي رفتم و از جزئيات نظراتش خبر دارم! دكتر بقايي قطعاً از ظهور يك جريان اسلامي خوشحال بود، اما خودش لائيك بود! تظاهر هم به دينداري نميكرد، اما بسيار به آيتالله كاشاني علاقه داشت. حتي به اسلام و جريان اسلامي هم علاقه داشت.
بله، مخالف مصدق بود و اغلب ميگفت: مصدقالسلطنه! اما مخالفتش با او برخلاف چيزي كه خيليها سعي كردند به شكل افراطي و احساسي نشان بدهند، مخالفت اصولي و استدلالي بود، نه احساسي. شهيد آيت دكتر مصدق را فردي ليبرال ميدانست كه علت شكست او هم همين بود. او معتقد بود اگر او فقط به شخصيتهاي ليبرال ميدان نميداد و آدمهايش را ميشناخت، كار نهضت ملي به آن فاجعه ختم نميشد. علت مخالفتش با مهندس بازرگان هم همين بود. در واقع او با مواضع اين افراد آن به شكل علمي و مستدل مشكل داشت، نه خود آنها. ما كه در مخالفت با بازرگان و بنيصدر از او تندتر بوديم.
بسيار آرام، متين، صريح و رك بود. بنيصدر
و سلامتيان در نگاه عامه مردم از او يك شخصيت تند و عصبي را ترسيم كردند كه واقعاً
همهاش داستانپردازي است. او با مصدق، بنيصدر، بازرگان و
اصولاً ليبرالها مخالف بود، اما اين ربطي به شخصيت او ندارد. انسان متعادل،
مأخوذ به حيا و منعطفي بود. كاملاً برعكس شخصيتي بود كه سعي كردند با هياهو و جار
و جنجال از او جا بيندازند. او در مواضعي كه احساس ميكرد واقعاً همه
جوانب را سنجيده و به قطعيت رسيده است به ميدان ميآمد و اهل منطق
و استدلال بود و ابداً اهل جدال و ستيز نبود. خدايش رحمت كند.
منبع:جوان انلاین
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com
اصلا فکرش را نمیکردم آقای محجوب چنین سوابق و اطلاعات و اینچنین مواضعی داشته باشد!
انصافا مصاحبه دلنشین و جذابی بود.
خدا شهیدآیت را غریق رحمت فرماید