امام صادق ع از پیامبر اکرم ص روایت کردهاند که:بدرستی که شرک مخفیتر از حرکت آرام مورچه بر صخرهای سیاه در شبی ظلمانی است.
گروه دین و اندیشه: حجت الاسلام دکتر سوزنچی از اساتید دانشگاه، هر روز یک آیه قرآن را با ترجمه و چند حدیث تفسیری و چند نکته در تدبر آن آیه منتشر می کند. بولتن نیوز نیز در راستای ترویج چنین اقدامات ارزشی این سلسله مطالب را به صورت روزانه منتشر خواهد کرد.
به گزارش خبرنگار بولتن نیوز، در مطلب روز 6 مرداد به آیه 163 سوره انعام پرداخته شده و در آن آمده است:
لا شَريكَ لَهُ وَ بِذلِكَ أُمِرْتُ وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمين
سوره انعام (6) آیه 163
ترجمه
[که] او را شریکی نیست؛ و [فقط] بدان امر شدهام؛ و من اولینِ مسلمانان [= کسانی که تسلیم امر خدایند] هستم.
نکات ترجمهای و نحوی
جمله «لا شَريكَ لَهُ» را برخی به لحاظ نحوی جمله مستأنفه [عبارتی کاملا مستقل و غیروابسته به جملات قبل از خود] دانستهاند (إعراب القرآن الكريم1/ 34) و در این صورت مرجع ضمیر اشاره (بذلک) خود همین عبارت میشود (یعنی امر شدهام به [باور و التزام] اینکه او را شریکی نیست). اما به نظر میرسد که باید آن عبارت را حال یا صفت از برای عبارات قبلی دانست (إعراب القرآن و بيانه3/ 29). اگر حال باشد تاکیدی است بر نحوه عمل من که در آیه قبل مد نظر بود و معنی چنین میشود که «نمازم و عبادتم و زندگیام و مرگم برای خداوند رب العالمین است در حالی که [برای این کارهایم] شریکی هم ندارد» و اگر صفت باشد، توضیحی است برای خدایی که میخواهم نسبت به او اخلاص بورزم و معنی چنین میشود: «نمازم و عبادتم و زندگیام و مرگم برای خداوند رب العالمین است که شریکی ندارد» و در دو حالت اخیر، مرجع ضمیر اشاره (بذلک) سخنانی است که در آیه قبل، با عبارت «قل« بدان دستور داده شده بود.
در عبارت «بِذلِكَ أُمِرْتُ» جار و مجرور (بِذلِكَ) وابسته به فعل «أُمِرْتُ» است و چون متقدم بر آن آمده، دلالت بر حصر (یا حداقل: تاکید) میکند؛ لذا کلمه [فقط] داخل کروشه در ترجمه اضافه شد.
«أَوَّلُ الْمُسْلِمين»: «مسلم» اسم فاعل از ماده «سلم» و از مصدر إفعال (اسلام) است. این ماده به معنای صحت و سلامت و عافیت و عاری بودن از هر آفتی است و «سلام» کردن به معنای اعلام مسالمت است و «اسلام» را هم به معنای تسلیم بودن و انقیاد دانستهاند از این جهت که شخص از امتناع کردن خود را به سلامت نگه میدارد، و «سَلم» (انفال/61) هم به معنای صلح است (معجم المقاييس اللغة3/ 91؛ مفردات/423).
تعبیر «أَوَّلُ الْمُسْلِمين» به معنای اولین درجه و منزلت اسلام (بالاترین رتبه تسلیم شدن در برابر خداوند) است، وگرنه در خود قرآن، تعبیر «مسلم» به لحاظ زمانی در مورد افرادی قبل از پیامبر اکرم ص – مانند نوح (يونس/72)، إبراهيم (بقره/131)، اسماعیل (بقره/128) لوط (ذاریات/36) ملکه سبا (نمل/44) آمده است. (الميزان7/ 395)
حدیث
1) در کتب شیعه و سنی از پیامبر اکرم ص روایت شده است که خداوند عز و جل فرمود: من بی نیازترین شریکان در مشارکت هستم؛ پس هرکس عملی انجام دهد که غیر مرا را در آن عمل شریک کند، من با آن عمل کاری ندارم و تمامش برای آن شریک خواهد بود.
مجمع البيان في تفسير القرآن، ج6، ص: 771؛ صحیح مسلم ، ج18، ص115
وَ رُوِيَ عَنِ النَّبِيِّ ص أَنَّهُ قَالَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنَا أَغْنَى الشُّرَكَاءِ عَنِ الشِّرْكِ فَمَنْ عَمِلَ عَمَلًا أَشْرَكَ فِيهِ غَيْرِي فَأَنَا مِنْهُ بَرِيءٌ فَهُوَ لِلَّذِي أَشْرَكَ.
2) از امام باقر ع روایت شده است که فرمود: باقی ماندن بر عمل دشوارتر از انجام عمل است.
سوال شد: باقی ماندن بر عمل چیست؟
فرمود: گاه شخصی در حق کسی کار خیزی انجام میدهد و فقط برای خدایی که شریک ندارد به کسی کمکی میکند؛ پس برای او به عنوان عمل مخفی ثبت میشود؛ سپس آن را در جایی نقل میکند، آن عمل پاک میشود و به عنوان عمل علنی ثبت میشود؛ سپس باز آن را نقل میکند؛ آن هم پاک میشود و برای او ریا ثبت میشود.
الكافي، ج2، ص297
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع أَنَّهُ قَالَ: الْإِبْقَاءُ عَلَى الْعَمَلِ أَشَدُّ مِنَ الْعَمَلِ قَالَ وَ مَا الْإِبْقَاءُ عَلَى الْعَمَلِ قَالَ يَصِلُ الرَّجُلُ بِصِلَةٍ وَ يُنْفِقُ نَفَقَةً لِلَّهِ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ فَكُتِبَ لَهُ سِرّاً ثُمَّ يَذْكُرُهَا وَ تُمْحَى فَتُكْتَبُ لَهُ عَلَانِيَةً ثُمَّ يَذْكُرُهَا فَتُمْحَى وَ تُكْتَبُ لَهُ رِيَاء.
3) طبق روایات متعدد، خواندن عباراتی از این آیه و آیاتی دیگر در ابتدای هر نماز مستحب است. نمونهای از این احادیث چنین است: (عبارات داخل گیومه، عباراتی از آیات 79 و 162 و 163 سوره انعام است)
وَ عَنْ عَلِيٍّ ص أَنَّهُ قَالَ: إِذَا اسْتَفْتَحْتَ الصَّلَاةَ فَقُلْ: اللَّهُ أَكْبَرُ «وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ حَنِيفاً» مُسْلِماً «وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ»؛ «إِنَّ صَلاتِي وَ نُسُكِي وَ مَحْيايَ وَ مَماتِي لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ» وَحْدَهُ «لا شَرِيكَ لَهُ وَ بِذلِكَ أُمِرْتُ وَ أَنَا» مِنَ الْمُسْلِمِينَ.
دعائم الإسلام، ج1، ص157
از علی ع روایت شده که فرمودند: هنگامی که میخواهی نماز را شروع کنی، بگو:خداوند بزرگتر است [از آنکه وصف شود] ، روی خود را به سوی کسی متوجه کردم که آسمانها و زمین را آفرید در حالی که حقگرا و تسلیم هستم و من از شرکورزان نیستم. همانا نمازم و عبادتم و زندگیم و مرگم برای خدای ربالعالمین است، که او تنهاست و شریکی ندارد و به این امر شدهام و من از مسلمانانم.
4) امام صادق ع از پیامبر اکرم ص روایت کردهاند که:بدرستی که شرک مخفیتر از حرکت آرام مورچه بر صخرهای سیاه در شبی ظلمانی است.
تفسير القمي، ج1، ص213
فَإِنَّهُ حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قال ... عَنْ النَّبِيِّ ص:إِنَّ الشِّرْكَ أَخْفَى مِنْ دَبِيبِ النَّمْلِ عَلَى صَفَاةٍ سَوْدَاءَ فِي لَيْلَةٍ ظَلْمَاء
تدبر
1 «لا شَريكَ لَهُ ...»: آیا مشرک نبودن این اندازه مهم است که اولین جمله پیامبر ص بعد از اینکه ابراز کرد که نه فقط نماز و عباداتم، بلکه زندگی و مرگم برای خداست (آیه قبل)، این باشد که «خدا شریک ندارد»؟!
اگر معنای مشرک بودن را صرفا در حد بتپرستی رسمی محدود سازیم، واقعا چنین اهمیتی ندارد؛ اما ورود شرک در باورها و اعمال ما بسیار جدیتر است تا حدی که از منظر قرآن، حتی اکثر مومنان هم این را درک نمیکنند و برای خدا شریک قرار میدهند (یوسف/106) و پیامبر ص هم ورود شرک در قلوب آدمیان را از حرکت مورچه روی صخره سیاه در شبی ظلمانی، مخفیانهتر دانست. (حدیث4)
مشکل ما این است که خدا را قبول داریم اما او را همهکاره نمیدانیم . حل همین یک مطلب بقدری عظیم است که اولین جمله پیامبر، بعد از آیه مذکور، ابراز این بود که «خدا شریک ندارد».
2 «لا شَريكَ لَهُ وَ بِذلِكَ أُمِرْتُ ...»: چرا در قرآن این اندازه بر شریک نداشتن خدا تاکید شده است؟ چرا به ما دستور دادهاند که فقط برای خدا کار کنیم؟ چرا اگر برای دو نفر کار کنیم، انتظار اینکه هرکدام نیمی از اجرت ما را بدهند، طبیعی است؛ اما اگر به خدا شرک بورزیم خدا هیچ اجری به ما نمیدهد؟ (حدیث1)
شاید بدین جهت است که خداوند احد است و هیچ موجود و هیچ حقیقتی در عرض او نیست. پس هرکس به او شرک بورزد، او را با یک موجود عادی (که در رتبه و همعرضش موجودی دیگر میتواند وجود داشته باشد) اشتباه گرفته است؛ پس اصلا برای او کاری نکرده است؛ نه ایکه نیمی از کارش را برای خدا کرده که انتظار نیم اجرت داشته باشد!
تمثیل
مانند این است که صاحب یک موسسه معتبر تجاری اعلام کند که به ازای هر ساعت کار برای این موسسه، فلان مقدار اجرت خواهم داد. سپس شخصی وارد موسسه شود، و یکی از مدیران ارشد وی را، به خاطر نفوذی که در آن موسسه دارد، همرتبه صاحب موسسه فرض کند، و به جای کارهای موسسه، از امکانات آنجا، کارهایی برای امورات شخصی آن مدیر انجام دهد؛ و بعد به صاحب موسسه بگوید چون او مدیر تو بوده، من او را همچون شریک تو حساب کردم!
اینجاست که صاحب موسسه خواهد گفت: من بینیازترین شریکم! اگر او شریک من است، من همه سهم خودم را به شریکم دادم، هرچه اجرت میخواهی برو و از او بگیر! (حدیث1)
3 عبارت «بِذلِكَ أُمِرْتُ» (به آن امر شدهام) نشان میدهد جملاتی که در آیه قبل گذشت (نمازم و عبادتم و زندگیام و مرگم برای خداوند رب العالمین است) صرفا یک عبارات اخباری (خبر دادن از وضعیت شخصی خود) نیست، بلکه اظهار اخلاص در عبودیت و به تعبیر دیگر، از جنس جملات انشایی است (المیزان7/ 395)
(جملات انشایی مانند جملاتی است که برای عقد خوانده میشود: وقتی شخص میگوید «زَوَّجتُ ...» (ازدواج کردم ...) با همین جمله، ازدواج حاصل میشود.) یعنی انسان با بیان «إِنَّ صَلاتي وَ نُسُكي و ...» خود را اینچنین میگرداند.
ظاهرا به همین جهت است که به ما توصیه شده در ابتدای نمازهایمان این جملات را بخوانیم (حدیث3)، تا بلکه با این بیان، به خود تذکری دهیم و بکوشیم این حالت اخلاص را در خود، انشاء (ایجاد) کنیم.
4 «... أَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمين» چنانکه در «نکات ترجمه» گذشت، مُسلِم (مسلمان) یعنی کسی که تسلیم حقیقت محض (= خدا) است؛ و این بالاترین مقامی است که یک انسان، که خلیفهالله است، میتواند بدان برسد؛ لذا در ادبیات قرآن کریم، با اینکه دین حقیقی در تمام تاریخ، اسلام است و همه انبیاء «مسلمان» بودند، و علیرغم اینکه درباره انبیایی مانند نوح و ابراهیم، که قبل از پیامبر اکرم ص بودهاند، تعبیر «مسلم» به کار رفته؛ اما پیامبر خاتم ص که برترین انبیاست، اولین مسلمان (یعنی در رتبه اول مسلمانی) معرفی شده است.
آیا مسلمان بودن ما، واقعا تسلیم حقیقت محض بودن است یا صرفا یک امر شناسنامهای و درنتیجه، تنها یک موقعیت فرهنگی (انتساب به یک گروه خاص) است؟
یکی از علائم اینکه اسلام ما صرفا یک موقعیت فرهنگی است، این است که از مسلمان بودنمان خجالت بکشیم!
نکته تکمیلی درباره معنای «مسلمان» و تفاوت آن با پیروان سایر شرایع و مکاتب
در مورد هر شریعت تحریفشده، و بلکه هر مکتبی پیروانش را به اسم آورنده آن مکتب و شریعت میخوانند، پیروان مسیح را مسیحی میگویند؛ پیروان بودا را بودایی؛ و پیروان مارکس را مارکسیت. اما پیروان شریعتی که حضرت محمد ص آورد را نه «محمدی»، بلکه «مسلمان» میگویند (و البته هرکس که مسلمان است حقانیت همه پیامبران الهی را قبول دارد). واقعا چرا چنین تفاوتی در نامگذاریها هست؟
شهید مطهری چنین پاسخ میگوید:از جمله خصوصيات اسلام اين است كه هيچ عنوانى از قبيل عناوين نژادى، طبقاتى، شغلى، محلى، منطقهاى و فردى براى معرفى مكتب خود و پيروان اين مكتب نپذيرفته است. پيروان اين مكتب با عناوين اعراب، ساميها، فقرا، اغنيا، مستضعفان، سفيدپوستان، سياهپوستان، آسياييها، شرقيها، غربيها، محمديها، قرآنيها و غيره مشخص نمىشوند. هيچ كدام از عناوين مزبور ملاك «ما» و ملاك وحدت و هويت واقعى پيروان اين مكتب به شمار نمىرود. آنجا كه پاى هويت مكتب و هويت پيروان او به ميان مى آيد همه آن عناوين محو و نابود میشود فقط يك چيز باقى میماند. چه چيزى؟ يك «رابطه»، رابطه ميان انسان و خدا، يعنى اسلام، تسليم خدا بودن. امت مسلمان چه امتى است؟ امتى است كه تسليم خداست، تسليم حقيقت است، تسليم وحى و الهامی است كه از افق حقيقت براى راهنمايى بشر در قلب شايستهترين افراد طلوع كرده است. پس «ما»ى مسلمانان و هويت واقعى آنها چيست؟ اين دين مىخواهد چه وحدتى به آنها ببخشد و چه ماركى روى آنها بزند و زير چه پرچ میآنها را گرد آورد؟ پاسخ اين است: اسلام، تسليم حقيقت بودن. (جامعه و تاریخ، ص231)