گروه فرهنگ و هنر: دکتر مصطفی چمران در اسفند 1311 چشم به دنیا گشود. او پنج برادر داشت که همراه پدر و مادرش در یکی از محلههای قدیمی تهران به نام سر پولک زندگی میکردند. پدر او کارگر ساده و زحمتکشی بود که با شغل جوراببافی، هزینه زندگی را تأمین میکرد؛مادر مصطفی زن آگاهی بود که افزون بر رسیدگی به امور خانواده و تربیت فرزندان، از رشد علمی و سیاسی خود نیز غافل نبود.
تحصیلاتهوش و نبوغ چمران، زبانزد دوست و آشنا بود. او تحصیلات ابتدایی و متوسطهاش را در مدارس انصاریه، دارالفنون و البرز تهران گذراند و در سال 1332، موفق شد برای ادامه تحصیل در رشته الکترونیک وارد دانشکده فنی تهران شود. چمران، سه سال بعد با رتبه دانشجوی ممتاز، دانش آموخته گردید و با استفاده از بورس تحصیلی، عازم آمریکا شد. شهید چمران دوره کارشناسی ارشد را در دانشگاه تگزاس گذراند و مدرک دکترای خود را در رشته الکترونیک و فیزیک پلاسما، از دانشگاه برکلی در کالیفرنیا دریافت نمود. او که با نمرههای عالی تحصیلات خود را به پایان رسانده بود، مدتی را در کنار دانشمندان و پژوهشگران بنام زمان خود، در یکی از مراکز تحقیقاتی به کار پرداخت.(1)
چمران در مصرپس از قیام خونین پانزده خرداد 1342، پیشگامان مبارزه بر ضد رژیم شاهنشاهی، به این نتیجه رسیدند که برای توسعه و تشدید ابعاد مبارزه بر ضد رژیم، به یک مبارزه سازماندهی شده نیاز میباشد. از این رو، دکتر چمران به همراه بعضی دوستان مؤمن و همفکر خود، به مصر میروند و سختترین دورههای جنگهای چریکی و پارتیزانی را که همزمان با حکومت جمال عبدالناصر بود، فرا میگیرند.»(2)
سفر به لبناندکتر چمران پس از بازگشت از مصر، برای مدتی به امریکا رفت و سپس به دعوت امام موسی صدر، رهبر شیعیان لبنان، از آمریکا به سوی لبنان هجرت کرد. ایشان درباره سفر خود به لبنان میگوید: «من در آمریکا زندگی خوشی داشتم واز همه نوع امکانات برخوردار بودم، ولی همه لذات را سه طلاقه کردم و به جنوب لبنان رفتم تا در میان محرومین و مستضعفین زندگی کنم»
بازگشت به ایرانشهید چمران بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و پس از سالها دوری از وظن، با قدرت ایمان و کوله باری از تجربه مبارزات ضدِ صهیونیستی در جنوب لبنان، به آغوش گرم میهن اسلامی بازگشت.
در سنگر دولت و مجلسایشان در 16 آبان ماه 1358، از سوی رهبر کبیر انقلاب اسلامی به سمت وزارت دفاع منصوب شد. همچنین در انتخابات اولین دوره مجلس شورای اسلامی، به صورت مستقل شرکت کرد و با بیش از یک میلیون رأی، توسط مردم تهران به نمایندگی انتخاب شد. دکتر چمران با درایت و همّت فراوان خود، فعالیتهای ارزندهای را در سالهای اول پیروزی انقلاب انجام داد. از آن جمله، عضویت در شورای عالی دفاع به فرمان امام خمینی رحمهالله است. همچنین ایشان از طرف امام خمینی رحمهالله مأموریت یافت تا با نظارت بر ارتش، رویدادهای داخلی آن را به اطلاع آن فرزانه روزگار برساند.
جنگ تحمیلیشهید چمران پس از شروع جنگ تحمیلی، با مقام معاونت نخستوزیری و برخلاف تمام سنتهای دولتمداری، اسلحه به دست در دل صخرههای سخت و صعب العبور کردستان، به مقابله با توطئهگران شتافت و زمانی هم نمایندگی مجلس شورای اسلامی را ترک گفته، همراه معدودی به صف تانکها و سپاهیان دشمن میزد. نبرد در جبهههای پاوه، سوسنگرد، مریوان و دهلاویه، نمونههایی از رشادتهای شیرمردانی چون شهید چمران است.
شهادتصبح روز 31 خردادماه 1360، شهید چمران در شرایطی که در غم بهترین دوستان و یارانش، از جمله شهید رستمی میسوخت، از همه دوستان و همرزمانش خداحافظی کرد و به جبهه دهلاویه رفت. پس از مدتی نبرد در خط مقدم جبهه، ترکش خمپاره دشمن به پشت سر دکتر چمران اصابت کرد و یکی از سرداران رشید اسلام و از ارزشمندترین یاران امام، از دیار ما رخت بربست و ایران و لبنان و همه مردم آزاده دنیا را در غم خود فرو برد.
چمران در کلام خمینی کبیرامام خمینی، رهبر کبیر انقلاب، در پیامی به مناسبت شهادت دکتر چمران، وی را اینچنین ستودهاند: «چمرانِ عزیز، با نیت پاک و خالص، غیروابسته به دستهجات و گروههای سیاسی و عقیده به هدف بزرگ الهی، جهاد را در راه آن از آغاز زندگی شروع و به آن ختم کرد. او در حیات، با نور معرفت و پیوستگی به خدا قدم نهاد، و درراه آن به جهاد برخاست و جان خود را نثار کرد. او با سرافرازی زیست و با سرافرازی شهید شد و به حق رسید». شهید چمران از دیدگاه رهبر معظم انقلاب
رهبر معظم انقلاب که هم رزم آن شهید در جبهههای جنگ بود درباره او میفرماید: «شهید چمران، سالها در سنگر جهاد فی سبیل اللّه دل دشمنان خدا را لرزانیده بود. او با دل خداشناس و اراده خلل ناپذیرش، همیشه مشت آهنین خود را بر چهره دشمن نواخته بود و با این حال، او با روح لطیف و خلق ملکوتی و چشم خدابین، به ماورای محدودهها وتنگناهای مادی نظر دوخته بود. راه او، راه جهاد و تلاش برای حاکمیت اسلام و به زانو درآوردن کفر و استکبار جهانی، راه امام بزرگوار، راه نجات فلسطین و لبنان و راه نجات همه مستضعفان است».(3) شهید چمران و آثار بر جای مانده از او شهيد دكتر چمران روحي عاشق داشت و همين روحيه عاشقانه سخنان و مناجاتهای وي را سخت دلنشين و خواندني كرده است.
كتاب « دعاي كميل » حاصل جلسات هفتگي زنده ياد چمران در انجمن اسلامي دانشجويان آمريكا بود. اين جلسات زماني برگزار شد كه شهيد چمران دريافته بود به دليل نبود آگاهي و تسلط كافي دانشجويان به زبان عربي، اين دعا كه «از قلب و روح علي(ع) برخاسته و علي(ع) آن را به دوست خود كميل تعليم داده است» چنان كه شايسته آن است، قدرش به جا نمي آيد. پس مصمم شد تا دعاي كميل را به فارسي برگرداند، اگرچه مي دانست ترجمه معاني بلند و عرفاني كلام اميرالمؤمنين علي(ع) آن گونه كه شايد و بايد ممكن نيست، ولي تمامي سعي و همتش را به كار بست تا از آن ترجمه ای روان، پاكيزه و گويا ارايه كند. ;کتابی با عنوان « لبنان » اثر ارزشمند ديگری از شهيد دکتر چمران است. كتاب حاضر گزيدهای از;jدست نوشتهها يا سخنرانيهای شهيد و حاصل مطالعه و بررسی كليه نوشته ها و سخنرانيهای او (در لبنان، اروپا، ايران) درباره لبنان است.(4)
مسافر بهشتهر چند تا روزی كه مصطفی شهید شد، تا شبی كه از من خواست به شهادتش راضی باشم نمی خواستم شهید بشود ... مصطفی گفت: من فردا شهید می شوم. خیال كردم شوخی می كند. گفتم: مگر شهادت دست شماست؟ گفت: نه، من از خدا خواستم و می دانم خدا به خواست من جواب می دهد. ولی من می خواهم شما رضایت بدهید. اگر رضایت ندهید من شهید نمی شوم. خیلی این حرف برایم تعجب بود. گفتم: مصطفی من رضایت نمی دهم و این دست شما نیست. خب هروقت خداوند اراده اش تعلق بگیرد من راضیم به رضای خدا و منتظر این روزم ولی چرا فردا ؟ و او اصرار می كرد من فردا از اینجا می روم، می خواهم با رضایت كامل تو باشد. و آخر رضایتم گرفت
من خودم نمی دانستم چرا راضی شدم. نامه أی داد كه وصیتش بود و گفت: تا فردا باز نكنید. بعد دو سفارش به من كرد. گفت: اول اینكه ایران بمانید. گفتم: ایران بمانم چكار ؟ اینجا كسی را ندارم. مصطفی گفت: نه! تعرب بعد از هجرت نمی شود. ما اینجا دولت اسلامی داریم و شما تابعیت ایران دارید. نمی توانید برگردید به كشوری كه كه حكومتش اسلامی نیست حتی اگر آن كشور خودتان باشد. گفتم: پس این همه ایرانی ها كه در خارج هستند چكار می كنند؟ گفت: آنها اشتباه می كنند. شما نباید به آن آداب و رسوم برگردید ... هیچ وقت! دوم هم این بود كه بعد از او ازدواج كنم. گفتم: نه مصطفی. زن های حضرت رسول (ص) بعد از ایشان ... كه خودش تند دستش را گذاشت روی دهنم. گفت: این را نگویید! این بدعت است. من رسول نیستم. گفتم: می دانم. می خواهم بگویم مثل رسول كسی نبود و من هم دیگر مثل شما پیدا نمی كنم.
شب آخر با مصطفی واقعاً عجیب بود. نمی دانم آن شب چی شد! صبح وقتی مصطفی می خواست برود من مثل همیشه لباس و اسلحه اش را آماده كردم و آب سرد دادم دستش برای توی راه. مصطفی اینها را گرفت و به من گفت: تو خیلی دختر خوبی هستی! بعد یك دفعه یك عده آمدند توی اتاق و من مجبور شدم بروم طبقه بالا. صبح زود بود و هوا هنوز روشن نشده بود. كلید برق را كه زدم چراغ اتاق روشن و یك دفعه خاموش شد، انگار سوخت. من فكر كردم یعنی امروز دیگر مصطفی شهید می شود ، این شمع دیگر روشن نمی شود، نور نمی دهد. تازه داشتم متوجه می شدم چرا اینقدر اصرار داشت و تأكید می كرد كه امروز ظهر شهید می شود. مصطفی هرگز شوخی نمی كرد. یقین پیدا كردم كه مصطفی اگر امروز برود دیگر بر نمی گردد. دویدم و كلت كوچكم را برداشتم، آمدم پایین. نیتم این بود مصطفی را بزنم، بزنم به پایش تا نرود.
مصطفی در اتاق نبود. آمدم دم ستاد و همان موقع مصطفی سوار ماشین شد. من هرچه فریاد می كردم كه می خواهم بروم دنبال مصطفی نمی گذاشتند. فكر می كردند دیوانه شده ام، كلت دستم بود! بهر حال مصطفی رفته بود ...(5)
منابع 1,2و3: پایگاه اطلاع رسانی حوزه
4: مرکز تعلیمات اسلامی واشنگتن
5: سایت آوینی