مسائل و بحرانهای جدید بازار کار کشور در دهه 90 را چگونه میتوان ساماندهی کرد؟
گروه اقتصاد: در تابستان سال 90، حسن طایی، از پژوهشگران باسابقه بازار کار، در قامت معاون توسعه اشتغال وزیر کار سه پدیده دهه 90 بازار کار کشور را افزایش بیکاری زنان، فارغالتحصیلان دانشگاهی و جوانان ذکر کرده بود. در واقع به زعم او و دیگر کارشناسان بازار کار دهه 90 اقتصاد ایران دارای ویژگیها و پدیدههای جدیدی است، پدیدههایی که به گفته وحید محمودی، کارشناس بازار کار نیز باید آنها را بحرانآفرین قلمداد کرد. اما برای مواجهه با این اتفاقهای جدید در بازار کار ایران چه باید کرد؟
به گزارش بولتن نیوز، عضو هیات علمی دانشگاه تهران برای مواجه شدن با این اتفاقها چهار توصیه دارد. سرمایهگذاری در صنایع کوچک و در نظر گرفتن سیاستهای تامین مالی خرد یعنی همان تجربه چین و هند اولین توصیه اوست که در کنار آن، میتوان به جذب سرمایههای خارجی برای تامین مالی هم فکر کرد. توانمندسازی و کارآفرینی، دومین توصیه؛ توجه به اشتغال زنان به خصوص در بخشهای خدماتی، سومین راهکار و توسعه بخش خدمات بهطور استراتژیک نیز چهارمین توصیه محمودی است. این توصیهها در حالی است که بازار کار ایران روزبهروز با حجم بیشتری از متقاضیان شغل مواجه میشود.
از نگاه خیلی از کارشناسان آنها تا پیش از این به بخش آموزشی و دانشگاههای کشور پناه برده بودند و حال کمکم وارد بازار کار خواهند شد. اما چه تصویری پیشروی آنهاست؟ محمودی میگوید: «میدانیم که وقفه پیشآمده در دوران تحصیل بالاخره تمام میشود. افراد به دنبال تحصیلات دانشگاهی هستند تا شغل و کار مناسب پیدا کنند. میپندارند که با تحصیلات عالی راحتتر کار پیدا میشود. بنابراین وقتی به تدریج وارد بازار کار میشوند به جمعیت فعال عملاً اضافه خواهند شد. اما اگر قرار باشد که از این جمعیت عملاً خارج شوند، میتوان گفت سرمایههای فیزیکی و انسانی کشور به باد رفته است. به نظر میرسد ورود به بخش غیررسمی و کارهای پراکنده و شغلهای فصلی و غیرمولد از نتایج این باشد اما فکر مهاجرت به خارج برای دست یافتن به زندگی بهتر از مسائلی است که نباید از آن غافل شد.»
در ادامه خلاصهای از گفتوگوی هفتهنامه تجارتفردا (شماره 181) با محمودی را میخوانید.
* ریشههای بیکاری افراد تحصیلکرده و دانشگاهی نیز جدا از معضل عمومی بیکاری نیست. طبیعی است که وقتی پویایی لازم در اقتصاد وجود نداشته باشد و رکود حاکم باشد، نرخ بیکاری افزایش خواهد یافت. بیکاری افراد دانشگاهی علل دیگری نیز دارد؛ از جمله عدم تطابق آموزش عالی با نیازهای اقتصادی و اجتماعی کشور، به گونهای که تربیت نیروی انسانی در دانشگاهها عملاً مطابق برنامه نیازهای توسعهای ما با منابع انسانی نیست. به همین علت نرخ بیکاری اگر به تفکیک رشتههای تحصیلی دیده شود، ادعای فوق ثابت میشود.
*طبق آخرین آمار نرخ بیکاری فارغالتحصیلان حدود 19 درصد است، اما این نرخ برای فارغالتحصیلان حوزه محیط زیست به 50 درصد، حوزه مثلاً علوم کامپیوتر 40 درصد و در حوزه بهداشت هشت درصد است. علاوه بر این، کیفیت نیروی تربیتشده نیز مدنظر است. ظاهراً ارتباط تنگاتنگی میان دانشگاه و صنعت و تجارت برقرار نیست و نهادهای مرتبط با این امر عملاً توفیق زیادی نداشتهاند.
*سومین نکته کارآفرینی است. انتظار میرود که با تربیت نیروی انسانی به دلیل توسعه قابلیتها عملاً کارآفرینی نیز اتفاق بیفتد. متاسفانه این افراد نهتنها کارآفرین نشدهاند تا مشکلات بیکاری را حل کنند بلکه خود نیز به خیل بیکاران اضافه شدهاند! بسیاری از آنها حتی دیگر جویای کار هم نیستند، پس این همه هزینه برای تحصیل چه بوده و برای چه پرداخت شده است!؟
*آمار فارغالتحصیلان زن تقریباً مساوی مردان است. اما ضوابط و فضای عمومی کشور به گونهای است که جذب زنان به مشاغل بسیار محدودتر است.
*نرخ مشارکت زنان در سال 1394 حدود 13 درصد و مردان 63 درصد توسط مرکز آمار ایران محاسبه و اعلام شده است. این آمار نشان میدهد بسیاری از زنان ما دنبال شغل نیستند و ناامید شدهاند. مساله «زنان گمشده» که آمارتیاسن، اقتصاددان نوبلیست مطرح میکند، در اینجا به گونهای قابل طرح است.
*همین الان هم بیش از 5.8 میلیون تحصیلکرده داریم که حدود 40 درصد آنها شاغل و 10 درصد بیکار هستند و حدود 50 درصد عملاً حتی جویای کار نیستند که احتمالاً عمده آنها زنان تحصیلکردهای هستند که در خانه ماندهاند و جزو جمعیت جویای کار به حساب نمیآیند.
* طبق آمار موجود کمی بیشتر از این افراد (معادل 53 درصد) مرد هستند که نرخ بیکاری آنها 13 درصد محاسبه شده است (البته با در نظر گرفتن 38 درصد جمعیت غیرفعال) و در بخش زنان نیز بیش از 65 درصد آنها غیرفعال هستند و از میان آن 35 درصد جمعیت فعال نیز 30 درصد بیکار محسوب میشوند. حال اگر قرار باشد هفت میلیون نفر هم تا سال 1400 اضافه شوند، ببینید که ما با چه معضل مهم و بزرگی روبهرو هستیم. برای حل این مشکل باید در حوزههای مختلف چاره اندیشیده شود.
*در تاریخچه اکثر اقتصادها میبینیم که اشتغال در بخش کشاورزی همواره اندک و رو به کاهش است و در بخش صنعت نیز تا حدی نقش اشتغالزایی دارد. اما این بخش خدمات است که باید جور اصلی را بکشد. توسعه صنعت توریسم یکی از این موارد است که میتوان روی آن حساب کرد. علاوه بر اینها بهکارگیری زنان دانشگاهی در بخش خدمات با توجه به سهم آنها در بالا ماندن نرخ بیکاری موجب کاهش نرخ بیکاری میشود.
*اساساً یک مشکل اساسی این است که فکر میکنیم دولت و نهادهای وابسته به آن باید شغل ایجاد کنند! این پارادایم فکری باید تغییر کند. اشتغال باید در فرآیند اقتصادی و حرکت فعالان اقتصادی در بستر سیاستهای اقتصادی و اجتماعی شکل بگیرد.
*در حال حاضر میلیونها فارغالتحصیل دانشگاهی داریم و نیز دانشجویان در راه تا سال 1400، بدیهی است که مشکل بیکاری فارغالتحصیلان بسیار آزاردهنده خواهد بود. همچنین طبق آمار، متوسط نرخ بیکاری جوانان ما 2.5 برابر نرخ بیکاری عمومی است. برای مثال در برخی استانها مثلاً کهگیلویه و بویراحمد و کرمانشاه این نسبت حدود 4.5 برابر است. یعنی حدود نیمی از جوانان استانهای محروم بیکار هستند.
* در مورد زنان نیز بیکاری آنها در استان کهگیلویه و بویراحمد در سن 15 تا 29 سال بالغ بر 60 درصد است. این نرخ در مازندران به 55.5 درصد میرسد. علاوه بر اینها درصد زیادی از فارغالتحصیلان دانشگاهی با آنهایی که در مسیر فارغالتحصیل شدن هستند، زنانند و شاید بیش از 80 درصد آنها جوان باشند. به نظر من، هر سه پدیده بحرانآفرین است. به خصوص بیکاری جوانان که عملاً وارد چرخه زندگی کاری خود شدهاند.
*مساله اصلی در این خصوص جویای کار بودن است. آنهایی که وارد بازار کار میشوند تا در جستوجوی کار باشند جزو جمعیت فعالاند و بنابراین نرخ مشارکت بالا میرود. اما اگر ناامید شوند و جویای کار نباشند، مجدداً نرخ پایین میآید. جواب سوال مثبت است، یعنی اگر نتوانیم فرصتهای شغلی کافی ایجاد کنیم این افراد یا ناامید میشوند یا به فکر مهاجرت به خارج از کشور میافتند.
منبع: اقتصاد نیوز