کد خبر: ۳۴۸۰۷۱
تاریخ انتشار:
قتل دختربچه‌ی مظلوم افغانی

آنچه هست و آنچه می‌خواهند باشد

امروزه بهره‌گیری اربابان ظلم و نظام سلطه از قدرت رسانه برای پیشبرد نرم اهداف خود، حقوق بشر را به سخره گرفته است، زیرا این مفاهیم بیشتر به ابزاری در دست سلطه‌گران و ضایع‌کنندگان اصلی حقوق بشر به‌منظور پیشبرد اهداف خودشان بدل گشته است
گروه فرهنگی-قبل از امضای توافق هسته‌ای میان ایران و کشورهای گروه 5+1، از سوی رهبر معظم انقلاب و نیز سایر دلسوزان انقلاب اسلامی این مسئله گوشزد شده بود که خصومت نظام سلطه به یک مناقشه‌ی حقوقی پیرامون دستیابی ایران به تکنولوژی هسته‌ای و یا رفع بی‌اعتمادی دوطرفه در این مسئله ختم نمی‌شود. لذا با مصافحه و لبخندهای دیپلماتیک و... نمی‌توانیم خودمان و افکار عمومی کشورمان را فریب بدهیم که توانسته‌ایم صلح را جایگزین نزاع و درگیری کنیم و به‌اصطلاح «تنش‌زدایی» نماییم.
 
به گزارش بولتن نیوز، در این راستا، رهبر انقلاب می‌فرمایند: «برای دشمنان ملت ایران اینکه یک ملتی صریحاً بایستد و بدون هیچ‌گونه ملاحظه‌ای نظرات قاطع خود را علیه استکبار بیان بکند و به دیگر ملت‌ها جرئت بدهد، قابل تحمل نیست... همه‌ی تلاش دشمن مصروف این می‌شود که مانع رسیدن شما به این مرحله بشود. همه‌ی دعواهایی که شما ملاحظه کردید بر سر مسئله‌ی هسته‌ای راه انداختند، حرف‌هایی که درباب حقوق بشر می‌زنند، تهدیدهایی که می‌کنند، تحریم‌هایی که کردند و بازهم تهدید می‌کنند که تحریم می‌کنیم، برای این است که این ملت را در این راهی که پرشتاب دارد حرکت می‌‎کند، از شتاب بیندازند و آن را متوقف کنند. البته انگیزه‌ی ملت ایران انگیزه‌ای است که با این چیزها کم نخواهد شد، کمرنگ نخواهد شد.»[1]
 
امروزه بهره‌گیری اربابان ظلم و نظام سلطه از قدرت رسانه برای پیشبرد نرم اهداف خود، حقوق بشر را به سخره گرفته است، زیرا این مفاهیم بیشتر به ابزاری در دست سلطه‌گران و ضایع‌کنندگان اصلی حقوق بشر به‌منظور پیشبرد اهداف خودشان بدل گشته است.
 
صلح واقعی یا بهانه‌ی صلح
 
امروزه دوگانه‌ی صلح و خشونت تبدیل به یک راهبرد پرکاربرد در عملیات روانی شده است. به‌طوری‌که خونخوارترین موجودات جهان همچون نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی، به‌دنبال جایگاهی مثبت در این دوگانه برای خود می‌گردند. در بسیاری از مراکز علمی و اندیشکده‌های مطرح جهان، گروهی به مطالعه پیرامون جنگ و صلح مشغول هستند و در این زمینه راهکار ارائه می‌دهند. با اهمیت یافتن افکار عمومی و تعریف نقشی پیچیده و پویا برای رسانه‌ها از نیمه‌ی دوم قرن بیستم به این‌طرف، رسانه‌ها برای تزئین پیام‌های خود به مفاهیمی آرمانی، همه‌پسند و باارزش مسلح شده‌اند. یکی از این مفاهیم، «نفی خشونت» است. نفی خشونت علیه زنان، نفی خشونت علیه کودکان، نفی خشونت علیه اسرا و... از جمله‌ی این عبارات و تبلیغات پرهیاهو است.
 
البته امروزه بهره‌گیری اربابان ظلم و نظام سلطه از قدرت رسانه برای پیشبرد نرم اهداف خود، این مفاهیم را به سخره گرفته است، زیرا این مفاهیم بیشتر به ابزاری در دست سلطه‌گران و ضایع‌کنندگان اصلی حقوق بشر به‌منظور پیشبرد اهداف خودشان بدل گشته است. به‌عنوان مثال می‌توان به اعطای جایزه‌ی صلح نوبل به دو مقام مسئول رژیم صهیونیستی در سال 1994، اعطای (و به عبارت بهتر فروش) ریاست یکی از پنل‌های تأثیرگذار حقوق بشری سازمان ملل به رژیم تروریست‌پرور و کودک‌کش سعودی، اعطای پنل‌های حقوق بشر به گروهک تروریستی منافقین و... در سال‌های اخیر اشاره کرد.
 
چالش حقوق بشر امروزه به یکی از اصلی‌ترین منازعاتی تبدیل شده است که یک کشور در عرصه‌ی بین‌الملل باید در قبال آن پاسخ‌گو باشد. در این راستا، بعضاً اقداماتی انجام می‌شود که اگر با عقلی به دور از پیش‌زمینه‌های حاکم و قواعد از قبل تعریف‌شده به آن بنگریم، دچار حیرت خواهیم شد. به‌عنوان مثال، بعضاً مصادیقی در حقوق اسرا تجویز می‌شود که زندان را از محیط خارج از زندان مفرح‌تر و راحت‌تر می‌کند.[2] همچنین بعضاً دیده می‌شود که ازدواج ولو اختیاری دخترها در سنین زیر هجده سال، مصداق نقض حقوق بشر به‌خصوص در کشورهای اسلامی به حساب می‌آید، ولی آزاد بودن روابط جنسی در سنین به‌مراتب پایین‌تر، نوعی ارزش و نشانه‌ی بلوغ فکری محسوب می‌شود. تمام این مسائل در حالی است که بسیاری از کشورهای مدعی رعایت حقوق بشر، همین سطح نازل و بعضاً مغالطه‌آمیز از معیارهای حقوق بشر را در مواقع نیاز، نقض می‌کنند.
 
در شگردهای عملیات روانی نیز «استفاده از چهره‌های دارای اعتبار» برای بیان پیام توصیه می‌شود. این مسئله در سال 88 و به‌صورت ویژه توسط سه تن از سران فتنه مشاهده شد. ادعای «کشتار کودکان» توسط کروبی،[3] آزاد نبودن و کشتار معترضین آرام توسط موسوی و لزوم برگزاری رفراندوم برای نظام توسط خاتمی را می‌توان در این راستا تحلیل نمود.
 
همان‌طور که در ابتدا ذکر شد، دشمنان انقلاب نه‌تنها در طول مذاکرات هسته‌ای سه سال اخیر از خود نرمش قابل توجه نشان ندادند، بلکه نسبت به مطالبه‌ کردن سایر طلب‌های کاذب خود از نظام جمهوری اسلامی و مردم جری‌تر شده‌اند. امروزه دیگر این پیش‌بینی هوشمندانه که دشمن بعد از مسائل هسته‌ای، سایر حوزه‌های مطالبه‌ی خود برای تغییر جمهوری اسلامی را روی میز می‌گذارد، جامه‌ی عمل به تن کرده است. از جمله‌ی این حوزه‌ها، مسائل حقوق بشر است. اما دشمن برای اینکه همانند پرونده‌ی هسته‌ای، حقوق بشر در ایران را نیز بحرانی نشان دهد، نیاز به واقعیتی بیرونی دارد. این بحران حقوق بشر ازآنجایی‌که وجود خارجی ندارد، باید توسط عملیات پیچیده‌ی دشمن خلق گردد. در این راستا، نیاز به چند نوع فعالیت است که با وارد شدن جدی به این فاز تقابل، این فعالیت‌ها در حال حاضر با جدیت بیشتر پیگیری می‌شوند:


 
1.صحه گذاشتن بر بحران حقوق بشر توسط نفوذیان آگاه یا ساده‌لوحان ناآگاه
 
نقش برخی مسئولین و نخبگان کشور که بعضاً از سر غفلت، مشاوره‌های نفوذی‌ها، شهرت‌طلبی و یا قدرت‌طلبی اظهاراتی مطرح می‌کنند که این اظهارات در گزارش‌های حقوقی ضدایرانی، عملیات رسانه‌ای برای تأثیرگذاری بر مردم و تأثیرگذاری بر تصمیم‌گیران به کار می‌روند، در اینجا بارز است. علت اهمیت اظهارات این افراد در جایگاه آن‌هاست، زیرا جایگاه حقوقی فعلی و یا سابق آن‌ها، نوعی استناد برای اظهاراتشان به حساب می‌آید. در شگردهای عملیات روانی نیز «استفاده از چهره‌های دارای اعتبار» برای بیان پیام توصیه می‌شود. این مسئله در سال 88 و به‌صورت ویژه توسط سه تن از سران فتنه مشاهده شد. ادعای «کشتار کودکان» توسط کروبی،[4] آزاد نبودن و کشتار معترضین آرام توسط موسوی و لزوم برگزاری رفراندوم برای نظام توسط خاتمی را می‌توان در این راستا تحلیل نمود.
 
اخیراً نیز برخی اظهارات نسنجیده‌ی معاون زنان ریاست‌جمهوری مبنی بر اعدام همه‌ی مردان یک روستا آن‌هم مبتنی بر شایعات شبکه‌های مجازی (که به‌علت نبود سواد رسانه‌ای کافی در مسئولین، تبدیل به یکی از آفت‌های اصلی آن‌ها شده است)، تبعات سنگینی در فضای بین‌المللی برای جمهوری اسلامی ایران به‌همراه آورد. همچنین اظهارات برخی چهره‌های سیاسی مبنی بر آزار و اذیت زندانیان در کشورمان، ظاهراً زمینه‌ی داخلی برجام 2 و 3 را فراهم می‌کند، ولو به قیمت وطن‌فروشی.
 
جالب است که دولتی که تجارت نژادپرستانه‌ی برده را برای بالا بردن پایه‌های کاخ باکینگهام در دنیای مدرن(!) بنیان‌گذاری کرد، امروز حامی نژادهای ضعیف شده است. این مسئله هم از دیگر جادوهای رسانه در دنیای نوین است.
 
2.تنظیم کیفرخواست غیررسمی عدم رعایت حقوق بشر

 

 
در این راستا، مرحله‌ی بعدی، مستند کردن ادعاهای ضد حقوق بشری و تنظیم حکم، صدور بیانیه و قطعنامه است.[5] این پروسه نیز بعد از تحقق بخش زیادی از اهداف طرف غربی در خلال مذاکرات هسته‌ای و نیز عملکرد ضعیف دولت ایران در دوران پسابرجام، به مرحله‌ی اجرا درآمده است. به‌عبارتی اگر مرحله‌ی قبل، زمینه‌ای داخلی برای افکار عمومی و نیز مستنداتی برای صدور کیفرخواست تأمین می‌کند، این مرحله با صدور حکمی الزام‌آور و بین‌المللی، فشار بیرونی برای پروژه‌ی تغییر ماهیت جمهوری اسلامی را فراهم می‌کند. مثلاً اوایل سال گذشته، پارلمان اروپا قطعنامه‌ای درخصوص عدم رعایت حقوق بشر علیه کشورمان تصویب کرد. این قطعنامه و فضاسازی‌های مشابه درخصوص عدم آزادی مطبوعات، آزار کودکان و... سبب زمینه‌سازی برای صدور احکامی همچون بلوکه کردن دو میلیارد دلار از دارایی‌های کشورمان به‌دلیل مشارکت در فعالیت‌های ضد حقوق بشری یا تروریستی می‌شود. لازم به ذکر است که طبق فصل هفتم منشور ملل متحد، می‌توان به بهانه‌ی «تهدید علیه صلح و امنیت بشری» کشوری را محکوم نمود.
 
3.ایجاد جریان در بخش‌هایی از مردم به‌منظور ایجاد عقبه‌ی اجتماعی
 
با دو پیشران داخلی و خارجی ایجادشده در مراحل قبل، آخرین مرحله‌ی پروژه‌ی تغییر که «خواست عمومی» است، ایجاد می‌شود. در این مرحله باید افکار عمومی داخلی اقناع شود که اولاً در داخل بحران نقض حقوق بشر داریم. ثانیاً فشار بین‌المللی نیز به‌عنوان عاملی بیرونی، جامعه را ترغیب به اصلاح ماهیت کشور از طرق قانونی و یا اعتراضات غیرقانونی کند. جریان نفوذ در این راستا در دو سال گذشته اقدام به برگزاری تجمعات بعضاً غیرقانونی و یا بهره‌برداری از تجمعات برگزارشده و نیز انتشار مطالب توهین‌آمیز در فضای مجازی، در موضوعاتی چون کشتار سگ‌های ولگرد، اسیدپاشی، قانون حمایت از آمرین به معروف و ناهیان از منکر و... کرده است.
 
قتل دردناک و وحشیانه‌ی کودک مظلوم افغانی شش‌ساله در ورامین، سبب ایجاد بهانه برای مانور بیشتر پیرامون حقوق افاغنه شد. این در حالی است که وقوع این قتل هیچ‌گونه نشانه‌ای از نژادپرستی، ظلم به اقوام ضعیف و نقض حقوق بشر ساختاری را در خود ندارد.
 
قتل دختربچه‌ی افغانی، دلسوزان واقعی و کاسبان واقعی
 
حقوق اتباع کشوری بیگانه قطعاً یکی از موارد رعایت حقوق بشر است. در این راستا و به‌خاطر شرایط خاص اتباع افغانی در کشورمان و نیز برخی رفتارهای اشتباه فرهنگی، مدت‌هاست شبکه‌های ضدانقلاب حکومت استعمارگر و نژادپرست بریتانیای کبیر، بر موضوع رفتار سوء با اتباع افغانی مانور رسانه‌ای می‌دهد. جالب است که دولتی که تجارت نژادپرستانه‌ی برده را برای بالا بردن پایه‌های کاخ باکینگهام در دنیای مدرن(!) بنیان‌گذاری کرد، امروز حامی نژادهای ضعیف شده است. این مسئله هم از دیگر جادوهای رسانه در دنیای نوین است. بدیهی است که اتباع ملت مظلوم، زحمت‌کش، مؤمن و محترم افغانستان به‌علت شرایط جنگی چندده‌ساله در کشورشان، تفرقه‌ی مدیریت‌شده از سوی نظام سلطه، تجارت موادمخدر، مهاجرت به کشورهای مجاور و نداشتن برخی امکانات در کشور هدف و... ضعیف واقع شده‌اند. اما این مسئله در ایران به‌علت وجود فرهنگ ناب دینی، حمایت مراجع و به‌خصوص رهبر انقلاب از اتباع ملت افغانستان، اعتقاد به کرامت مسلمین و برادران دینی و... به‌مراتب کمتر دیده می‌شود.
 
قتل دردناک و وحشیانه‌ی کودک مظلوم افغانی شش‌ساله در ورامین، سبب ایجاد بهانه برای مانور بیشتر پیرامون حقوق افاغنه شد. این در حالی است که وقوع این قتل هیچ‌گونه نشانه‌ای از نژادپرستی، ظلم به اقوام ضعیف، نقض حقوق بشر ساختاری و... را در خود ندارد. دلیل اصلی این قتل را باید در چند مسئله دید:
 
1. تجارت خشونت-فحشا که در تولید انواع فیلم‌های خشن و نیز ضداخلاقی (و یا به‌صورت توأمان) از کشورهای غربی در حال گسیل به کشورهای اسلامی و یا شرقی است. این فیلم‌ها حتی به اذعان روان‌شناسان غیرمسلمان نیز اثر قابل توجهی در تغییر رفتار مخاطب و گرایش به خشونت می‌گذارد. لازم به ذکر است که در حال حاضر برخی سایت‌های غیراخلاقی به ترویج سکس خشن و یا تجاوز می‌پردازند.
2. عدم اجرای کامل احکام کیفری اسلام پیرامون مجرمان متجاوز به نوامیس به‌خصوص در چند سال اخیر، به‌علت ترس از فضاسازی بین‌المللی
3. عدم فعالیت فرهنگی ایجابی برای مقابله با فضای ناسالم ایجادشده و ترویج ارزش‌های معنوی و دینی
4. و...
 
اما مرور جریان رسانه‌ای ایجادشده در چند روز اخیر، حکایت از تلاشی منسجم در داخل و خارج از کشور، به‌منظور عقده‌گشایی علیه مردم و نظام جمهوری اسلامی و تحقق سناریوی سه‌مرحله‌ای فوق‌الذکر دارد. در این راستا، پروژه‌هایی همانند مانور رسانه‌ای پیرامون قتل دختربچه‌ی مظلوم افغانی، پازلی کلان را در شرایط فعلی به‌صورت زیر کامل می‌کند. لازم به ذکراست که نقطه‌چین قرمزرنگ، نشان‌دهنده‌ی محدوده‌ی اختصاصی یک رویداد (مثلاً رویداد قتل دختربچه‌ی افغانی) در این سناریوی کلان است:
 
   
 
نتیجه‌گیری
 
شکی نیست که جامعه‌ی ما تا رسیدن به آن حالت مقبول از کرامت انسانی فاصله دارد و در حال حاضر در برخی از ادارات، قوانین و ساختارها بعضاً کرامت انسان‌ها نادیده انگاشته می‌شود. ولی باید توجه کرد که این معضل ربطی به قوانین نورانی اسلام ندارد. اسلامی که در آن حتی حیوانات نیز لازم‌الاحترام هستند، برای کرامت انسانی به‌مراتب بیشتر ارزش قائل است. باید توجه کرد که این مهم از طریق قوانین نورانی اسلام و عمل درست به این قوانین برطرف می‌گردد و نه حقوق بشری که غرب تعریف کرده است و در خود تناقضات بسیار دارد. مسئولین نظام نیز به کرامت انسانی در همه‌ی شئونات توجه زیادی دارند. ذکر مصادیق این توجه نیاز به زمان بسیار دارد.
 
لذا اگر کوتاهی انجام می‌شود، بعضاً در کم‌کاری‌های صورت‌گرفته در قوانین داخلی، نظارت و اجراست. بدیهی است که مبنای کار دستگاه قضایی کشور نباید جملات و تبلیغات به‌ظاهر احساساتی‌ای باشد که یک روز مردها را با نگاه فمینیستی، ظالم و متعدی به حقوق زنان معرفی می‌کند و زمانی بعد از صدور حکم برای نوجوان خاطی، از طرف دیگر بام می‌افتد و اعدام یا هر مجازات دیگر را خشونت‌طلبی معرفی می‌کند. باید این مسئله در کنار مسائل مشابه به‌صورت عمیق با نگاه جرم‌شناسی، جامعه‌شناسی، روان‌شناسی فردی و اجتماعی مورد مطالعه قرار گیرد و علاوه بر برنامه‌ریزی دقیق و جامع برای رفع نارسایی‌های فرهنگی-اجتماعی، موانع به‌صورت جدی برطرف گردد.

منبع:برهان

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین