9 دی - جزيره بحرين و چندجزيره كوچك اطراف آن، مجموعا 694 كيلومتر مربع
وسعت دارد و در جنوب خليج فارس واقع شده است. اين جزيره، همواره تاريخ،
جزئي از ايران شمرده ميشد. در دوره ساسانيان، بخشي از قلمرو اين دولت بود.
در سده اخير هم حتی به رغم ضعف دولت مركزي و گسترش نفوذ استعمار پير از
كمپاني هند شرقي به خليج فارس، بحرين، هیچگاه از پاره تن ايران جدا نبود.
اخراج پرتغاليها
در دوره استيلاي استعمارگران پرتغالي بر جزاير خليج فارس، بحرين نيز مدتي
در اشغال پرتغاليها بود تا اينكه شاه عباس صفوي اين جزاير را آزاد كرد.
در دوره زنديه، نادر شاه كوشيد، نيروي دريايي مقتدري در خليج فارس ايجاد
كند. در دوره قاجاريه، نفوذ تجاري و فرهنگي ايران حتي بر سواحل شرقي آفريقا
نيز گسترده بود. يكي از دختران فتحعليشاه قاجار، براي مردم فقير
تانزانيا، ابنيهاي چون مسجد و حمام ساخت.
چشم طمع روباه پير
اما با گسترش حضور انگليسيها در هند، آنها با سوء استفاده از ضعف دولت
قاجار، چشم طمع به خليج فارس دوختند و برخي از نقاط سواحل جنوبي خليجفارس
را تحت نفوذ خود گرفتند. آنان گروهي از ايرانيان ساكن در سواحل جنوبي خليج
فارس را تشويق كردند تا با عمّال انگليسي روابط حسنه داشته باشند. يكي از
اين گروهها، طايفه آل قاسم از اهالي بندر گناوه بود كه با اجازه حاكم
شيراز در سواحل جنوبي خليج فارس به صيد مرواريد مشغول بودند. هماكنون
نوادگان آل قاسم، از شيوخ امارات محسوب ميشوند!
با بسط نفوذ انگليسيها در خليج فارس، آنها برخي جزاير را نيز اشغال كردند و
با تحريك برخي از شيوخ محلي آنان را به عنوان حاكم منصوب خويش براي اين
مناطق مورد شناسائي قرار دادند.
پيمان با اجنبي؛ اتحاديه ناتمام!
در سال 1820م يكي از شيوخ بحرين، پيماني با انگليسيها منعقد كرد تا عمّال
استعمار، وي را حاكم محلي بحرين بشناسند با اين حال، وي همزمان به دولت
ايران هم خراج ميداد. در واقع او ضمن پذيرش حق حاكميت ايران، ميخواست در
برابر تركتازيهاي انگليسيها در خليج فارس، خود را حفظ كند.
اما در سال 1914م بحرين، رسما تحت قيموميت انگليس قرار گرفت. اين اقدام با اعتراض دولت قاجار مواجه شد.
پس از جنگ دوم، و در نتيجه تضعيف انگليس، اين كشور تصميم گرفت با استقرار
دولتهاي دستنشانده در اطراف خليج فارس، هزينههاي سنگين حاكميت مستقيم
خود بر اين منطقه را كاهش دهد. به همين دليل، قرار شد اتحاديهاي شامل
شيخنشينهاي حاشيه جنوبي خليج فارس تشكيل شود. در اين ميان چند شيخنشين،
"امارات متحده عربي" را تشكيل دادند ولي قطر و كويت رويكرد استقلالي را در
پيش گرفتند. با اين حال مساله بحرين همچنان لاينحل ماند.
جدايي نامشروع
"رضا قاسمي" معاون اداره نهم وزارتخارجه وقت، مينويسد: «در دوره پهلوي
اول...، بعضي از جزاير جنوبي ايران كه پايگاه انگليسيها بود، مانند سيري و
قشم، به ايران واگذار شد. اما انگليس بحرين را به عنوان پايگاه دريايي خود
حفظ كرد تا اينكه در ژانويه 1968 دولت كارگري انگليس اعلام داشت كه تا
آخر سال 1971 نيروهاي خود را از شرق سوئز و خليج فارس فراخواهد خواند. دولت
ايران ضمن استقبال از تصميم دولت انگليس، اقداماتي براي اعاده بحرين و
جزاير سهگانه تنب و ابوموسي آغاز نمود.» (ماهنامه "نيما" چاپ پاريس. شماره
68 و 69، بهمن و اسفند 1378)
تا آن زمان بحرين، برپايه هيچ قرارداد و پيمان رسمي از ايران جدا نشده بود و
حتي در دوران نخستوزيري دكتر اقبال در لايحه بودجه كل كشور، «استان
چهاردهم ايران» شمرده ميشد. رفت و آمد ايرانيان به بحرين و بحرينيها به
ايران، نيازي به گذرنامه نداشت و رواديد نميخواست و حتي بهاي تمبر پست از
ايران به بحرين نيز همانند بهاي تمبر پست براي پاكتهاي شهري داخلي ايران
حساب ميشد. اما انگليسيها با انفكاك بحرين، ميخواستند نفوذ ايران در
كرانه جنوبي خليج فارس را محدود كنند. بنابراين كوشيدند به خواسته خود صورت
قانوني بدهند.
رايزنيهاي ويليام لوس با دربار پهلوي
در دهه 1340 "سر ويليام لوس" مأمور بلندپايه وزارت خارجه انگليس چندبار به
ايران آمد و با مقامات گوناگون از جمله محمدرضا پهلوي ديدار كرد تا زمينه
انفكاك بحرين را در ايران فراهم آورد.
از سوي دولت ايران هم "خسرو افشار" مأمور گفتگو و برنامهريزي با ويليام
لوس شد. آنها ميخواستند به نوعي اين ماجرا را سر و سامان بدهند كه در ميان
مردم ايران اعتراض وسيعي شكل نگيرد. بنابراين تصميم گرفتند در اقدامي شبه
دموكراتيك و يك «همهپرسي» نظر مردم بحرين را جويا شوند و چنانچه آنها
خواهان استقلال بودند، ايران اعلام كند كه از ادعاي مالكيت بر بحرين
چشمپوشي ميكند و بازهم در رويكردي دموكراتيك موضوع را به راي مجلس شوراي
ملي بگذارد.
پس از اين طراحي "دنيس رايت" سفير انگليس در ايران با محمدرضا پهلوي ديدار
كرد و توافقنامهاي را با وي امضا نمود. بديهي بود كه نمايندگان مجلس كه
براساس اراده شخص شاه به پارلمان راه يافته بودند نيز به تجزيه بحرين از
كشور راي ميدادند.
خاطرات خندهدار علم
اسدالله علم، وزير وقت دربار، در خاطرات خود مينويسد: «[شاه] فرمودند،
مردم از جريان كار بحرين چه ميگويند؟ عرض كردم محافل خارجي تعريف ميكنند،
كه عمل شاهانه [دولتمردانه] بود... اغلب ايرانيهاي عوام هم خيال ميكنند
واقعاً ممكن است رأي مردم به نفع الحاق بحرين به ايران در [آيد]. يك عده هم
عِرق مليت دارند، واقعاً ناراضي به تمام معني هستند كه چه عجلهاي براي
اين كار بود؟ يك عده هم كه باهوش و اهل سياست هستند، ميگويند خوب [شد] به
اين دمل بالاخره نيشتر زديم، نتيجه هرچه باشد خوب است.» (خاطرات علم.
صص15-14) علم در جاي ديگري از خاطراتش نقل ميكند: «يك مطلب خندهدار در
مورد بحرين به خاطرم آمد. شاهنشاه امر دادهاند كميسيوني مركب از نخستوزير
(هويدا) و من(علم) با وزيرخارجه (اردشير زاهدي) در مورد گفتوگويي كه در
مورد بحرين از هماكنون بايد در جرايد بشود و ذهن مردم آماده شود كه رأي
سازمان ملل براي ما لازمالرعايه خواهد بود، تشكيل گردد. در اين كميسيون به
جاي مطالب اساسي، دائماً چانه زدن بر سر اين مطلب است كه موضوع را
نخستوزير به مجلس بدهد يا وزير خارجه! خاك بر سرشان. به آنها گفتم اگر
معتقديد كه كار درستي ميكنيد، مرد و مردانه هردو از آن دفاع كنيد. اگر
معتقد نيستيد و مردد هستيد، كنار برويد...» (همان. ص395)
تقديم بحرين در سفر به هندوستان
در دي ماه 1347 محمدرضاپهلوي سفري به هندوستان داشت. در فرودگاه دهلي
خبرنگاران در اين خصوص از او سؤال كردند و وي در اظهاراتي مبهم گفت: «اگر
انگليسيها از در جلو خارج ميشوند، نبايد از در عقب وارد شوند و ما
نميتوانيم قبول كنيم كه جزيرهاي كه توسط انگلستان از كشور ما جدا شده
توسط آنها ولي به حساب ما، به ديگران واگذار شود! ما كه نبايد با همه دنيا
سر جنگ داشته باشيم. سازمان ملل سه پرسش را براي مردم بحرين مطرح كرد. "رأي
به باقي ماندن در چارچوب مرزهاي ايران"، "رأي به باقي ماندن در تحت
الحمايگي انگليس" و "رأي به استقلال"»
سپس وقتي خبرنگاري از او پرسيد: «اگر مردم بحرين رأي به جدا شدن از ايران
بدهند، آيا ميپذيريد؟» شاه آشكارا حمايت خود را از تجزيه بخشي از كشور
اعلام داشت و گفت: «من كه نميتوانم در كنار هر يك از مردم بحرين يك سرباز
بگمارم كه شورش نكنند!! ايران مايل نيست براي حل مسئله به زور توسل جويد و
اگر مردم بحرين نخواهند به ايران ملحق شوند، ما اعمال زور نخواهيم كرد(!)»
نقض ادعاي شاه با دخالت در امور عمان
ادعاهاي محمدرضا پهلوي مبني بر پرهيز از توسل به زور در حالي صورت ميگرفت
كه چند سال پيش در داخل كشور نهضت 15 خرداد را به شديدترين وجه به خاك و
خون كشيد. به علاوه در همان سالهاي اعطاي بحرين به شيوخ وابسته به انگليس،
جوانان ارتش را به سركوب مردم عمان در منطقه ظُفار اعزام ميكرد.
پس از چراغ سبز شاه، "ويتوريو گيچاردي" رييس دفتر اروپايي سازمان ملل، به
نمايندگي از "اوتانت" دبير كل اين سازمان به بحرين رفت و طي يك سلسله
اقدامات صوري مدعي شد كه از مردم بحرين همه پرسی كرده و آنها به استقلال
سرزمينشان راي دادهاند. همه پرسي مورد ادعاي گيچاردي در واقع يك نظرخواهي
از شيوخ چند طايفه ساكن در بحرين بود كه همگي بيش از شاه ايران، سرسپرده
انگليس بودند.
خفقان در بحرين؛ همهپرسي صوري!
در آستانه حضور دو هفتهاي گيچاردي در بحرين، مأموران انگليس در اين جزيره
خفقان شديدي ايجاد كردند تا امكان هرگونه تظاهرات و اظهارنظر علني عليه
توطئه استعمار پير را سلب كنند. شمار چشمگيري از مردم جزيره كه هوادار
ايران و ايراني بودند، به زندان افتادند. چند تن كه سرسختي بيشتري نشان
ميدادند به شهادت رسيدند. هرگونه اجتماعي در بحرين ممنوع شد و به همين
منظور دو باشگاه فرهنگي «نادر» و «فردوسي» را بستند و رعب و وحشتي بر اين
جزيره حاكم كردند تا كسي جز شيوخ وابسته به انگليس، در خصوص استقلال بحرين
از ايران جرأت سخن گفتن نداشته باشد.
گيچاردي، نتيجه گفتگوها و ديدارهايش با چند تن از شيوخ بحرين را كه فاقد
مشروعيت قانوني و اعتبار از لحاظ حقوق بينالملل بود به نام «نتيجه
همهپرسي» اعلام كرد. كافي است همين اقدام انگليسيها و سازمان ملل را با
آنچه در انگليس ميگذرد مقايسه كنيم. اسكاتلند، ولز و ايرلند، قرنهاست با
وجود مخالفت طولاني مردم اين كشورها، تحت سلطه حاكميت انگليس قرار دادند و
هيچگاه لندن، نه تنها همانند آنچه در بحرين اتفاق افتاد از متنفذين اين
كشورها براي استقلال، نظرخواهي نكرده است، بلكه با تحقير شخصيت و فرهنگ ملي
مردم اين كشورها، با شدت كشتار آزاديخواهان ايرلندي و اسكاتلندي را ادامه
ميدهد.
مشروعيتسازي براي انفكاك بحرين
گيچاردي، هنگامي كه از بحرين بازگشت، گزارش خود را به اوتانت ارائه داد و
دبير كل سازمان اعلام كرد: «نتايج حاصله مرا متقاعد كرد(!) كه اكثريت قريب
به اتفاق مردم بحرين مايلند كه آن سرزمين رسماً به صورت كشوري كاملاً
خودمختار و مستقل شناخته شود!» وي سپس از ايران و انگليس كه راه حل
مسالمتآميزي را در مورد بحرين برگزيدند، تشكر كرد و گزارشي را به شوراي
امنيت داد. اين گزارش در تاريخ 11 ماه مه 1970 در شوراي امنيت به اتفاق
آراء به تصويب رسيد. سپس نتيجه گزارش گيچاردي! و گردش كار آن در سازمان ملل
متحد از سوي اوتانت، به دولت ايران ابلاغ شد و از سوي دولت هويدا، به
آگاهي مجلس شوراي ملي رسيد. نمايندگان مجلس نيز انفكاك بحرين از ايران را
تصويب كردند!
دختر خودمان بود!
بر اساس اسناد ساواك، وقتي در جلسه يكي از احزاب، از هويدا درباره علت
واگذاري بخشي از مملكت به اجانب سوال شد، وي پاسخ داد: «به هيچ كس مربوط
نيست، دختر خودمان بود به هر كسي ميخواستيم شوهرش داديم!» مولف كتاب
«كاروان عمر» مينويسد: «...در بحبوحه جريان(تجزيه) بحرين در سال 1970، ماه
آوريل، من(بزرگمهر) در تهران بودم، و به عنوان وزير مشاور خدمت ميكردم.
روزي نخستوزير(هويدا) مرا خواست و گفت: ...حاضري انجام خدمتِ لازمي را به
دولت برعهده بگيري؟... چند روزي به بحرين برو، و غير رسمي تحقيقاتي بكن،
ببين اوضاع آنجا در رابطه با ايران چگونه است... اين مسئله خصوصي باقي
بماند، و كسي از اين موضوع باخبر نشود... با هواپيماي «ايراينديا» به بحرين
رفتم... در شهر با كمال تعجب ديدم كه تمام مغازهدارها فارسي صحبت
ميكنند... همه ايرانيالاصل بودند و بسيار خونگرم و مهربان. با چند نفر از
تجار كه دفاتر معتبري داشتند مذاكره كردم. همه نسبت به ايران و ايراني
نظرات بسيار قابل توجه داشتند...»
دولت هويدا پس از اين اقدامات، نخستين دولتي بود كه استقلال بحرين را به
رسميت شناخت و از تقديم يك كرسي در سازمان ملل به دولت بحرين استقبال كرد!
تلاش براي مطيع ساختن مردم
از آن پس شيوخي كه با تدابير انگليس در بحرين حاكم شده بودند، سختگيري
شديدي را بر اكثريت مردم شيعه اين سرزمين اعمال كردند و با اقداماتي مانند
تشويق طوايفي از اهل سنت براي مهاجرت به اين جزيره كوشيدند تركيب جمعيتي
اين سرزمين را نيز تغيير دهند.
اسدالله علم، در خاطرات خود تصريح ميكند: «عصري سفير آمريكا را خواستم پيش
من آمد. مدتي از سياست شاهنشاه و Statesmanship [دولت مردي] معظمله در
خصوص مسئله بحرين تعريف كرد...»(همان. ص 391) علم چند روز بعد در خاطراتش
مينويسد: «[اعليحضرت] فرمودند مسئله بحرين دارد حل ميشود. با كمال آقايي و
بزرگواري فرمودند: "حالا كه [فقط] من و تو هستيم، آيا فكر ميكني در آينده
ما را خائن خواهند گفت، يا چنانكه معتقدم و اكثر سياستمداران دنيا هم
معتقدند، من كه حاضر به حل مسئله بحرين شدم، خواهند گفت كار بزرگي انجام
داديم و اين منطقه از دنيا را از شرّ كشمكشهاي پوچ و بالنتيجه نفوذ
كمونيسم نجات داديم؟" عرض كردم... اين جزيره را بر فرض كه به تصرف در
ميآورديم، يك دردسر دائمي و... هميشگي[بود]...» (همان. ص395)
منبع: راسخون