به گزارش بولتن نیوز، در روزگار ما نیز روزنامه های موجود با گرایشات سیاسی و فکری گوناگون، دست به این کار زده و در قالبهای مختلف، به مسائل فرهنگی می پردازند. اما نکته اینجاست که این همه تولیدات فرهنگی منتشر شده در روزنامهها برای دیده شدن پا به این جهان گذاشته اند. به عبارت دیگر، مطلبی که دیده نشود گویی اصلاً تولید نشده است. اما آیا با حجم انبوه سایتها و مجلات و روزنامهها و رسانههای مختلف دیگری که وجود دارد، میتوان به همه آنها پرداخت و مطالب شان را از نظر گذراند؟ جواب معلوم است …
به همین دلیل ما در بولتن نیوز سعی کردهایم تا از این به بعد و در قالب صفحه«فرهنگ در رسانه»به بازخوانی و بازنشر اصلیترین مطالب فرهنگی روزنامهها بپردازیم. به عبارت دیگر، «فرهنگ در رسانه»تلاشی است برای تبلور روزانه تراوشات فرهنگی روزنامه های کشور. تا به این طریق، حداقل اصلیترین مقولات فرهنگی که در روزنامهها منتشر شده است، توسط مخاطبین دیده شود. البته ما از همین جا، دست همکاری خود را به سمت همگان دراز کرده و از همه کسانی که تمایل دارند به انحای مختلف در این زمینه به ما کمک کنند، دعوت میکنیم تا در کنار ما، به ارتقای صفحه«فرهنگ در رسانه»کمک کنند.
آرمان، آفتاب یزد، ابتکار، اعتماد، افکار، اطلاعات، ایران، تفاهم، جام جم، جوان، جمهوری اسلامی، حمایت، خراسان، راه مردم، حمایت، روزان، رویش ملت، سیاست روز، شرق، شهروند، قانون، قدس، کیهان، مردم سالاری، وطن امروز و همشهری روزنامه هایی هستند که روزانه به آنها پرداخته و سعی می کنیم گلچینی از بهترین های آنها را در یک سبد فرهنگی به خدمت شما عرضه کنیم.
***
اين روزها هومن برقنورد با دو سريال به خانههاي مردم بازگشته است. «چك برگشتي» سيروس مقدم كه دوباره دارد از تلويزيون پخش ميشود و «شهرزاد» كه در شبكه نمايش خانگي كارش بالا گرفته است. اين بازيگر درباره نقشها و معيارهايش براي انتخاب اين نقشها و اين دو سريال گفتوگويي با خبر آنلاين داشته است كه ميخوانيد:
آقاي برقنورد شما در سريال چك برگشتي شخصيت جالبي را بازي كردهايد. آدمي كه خودش را درگير حواشي نميكند و بيشتر امرار معاش و سلامت خود و خانواده برايش مهم است. اين روند از ابتدا در قصه وجود داشت يا كم كم اضافه شد. شما چقدر ايدهپردازي داشتيد؟
از ابتدا در قصه اتفاق ميافتاد اما آن نوع كاراكتري كه من در سريال معرفي كردم نوعي نگراني و استرس در چهره اش داشت. از آن طرف هم كسي كه برايش مشكل ايجاد ميكرد برادر همسرش بود و نميدانست بايد با او چه كند؟ بيشتر درگير اين چيزها بود ولي در پرداخت نقش اين خيلي قوام پيدا كرد و به نتيجه رسيد. بازهم ميگويم متن پتانسيلش را داشت و من كاراكتر يك آدم ساده كه كاري به هيچ چيز ندارد را به آن اضافه كردم تا نقش تبديل شد به همين كاراكتر احمدي كه الان موجود است و شما ميبينيد.
اين سريال پر از تنش فكري بود اما روابط آدمها را در دنياي مدرن روايت ميكرد اين جنگ بين سنت و مدرنيته را چطور به تصوير كشيديد؟
سوال به نظرم پيچيده است من اساسا به اين پيچيدگيها اعتقاد ندارم نه فقط در اين كاراكتر كه در هيچ كدام از نقشهايي كه بازي كردهام به اين پيچيدگيها فكر نميكنم. يك نگاه خيلي ساده دارم، به اين دليل كه اولا اين كار از تلويزيون پخش ميشود بنابراين فرهيختهها هم ممكن است پاي تلويزيون بنشينند و افرادي با معلومات بالا و تحصيلات بالا هم شايد تلويزيون ببينند اما من به عامه مردم فكر ميكنم. من فكر ميكنم كلا سريالهايي كه براي تلويزيون ساخته ميشود به جز سريالهاي تاريخي متعلق به عامه مردم است بنابراين من نگاهم به همه كاراكترهايي كه بازي ميكنم يك نگاه خيلي ساده است. كاراكتري كه حضور دارد و در زندگي همه ما وجود دارد. شايد من باعث ميشوم يك نقشي در خانواده ديده شود و مردم وقتي من را ميبينند بگويند احمد فلان سريال. به اين پيچيدگيهايي كه شما از آن صحبت ميكنيد هيچوقت فكر نميكنم و تقابل مدرنيته و سنت اصلا دغدغهام نيست.
يعني دغدغه شما همين طبقهاي هستند كه بازي ميكنيد؟
دغدغه من قشر ضعيف جامعه است. چون قشري كه قوي است، به هر حال گليمش را از آب بيرون ميكشد، كسي كه ضعيف است هميشه مظلوم واقع ميشود براي همين دوست دارم با آنها بيشتر همذات پنداري كنم يعني سعي ميكنم طوري نقش را ارائه بدهم كه آنها با من همذات پنداري كنند. اگر اين اتفاق نيفتد بازيگر موفقي نخواهم بود مگر اينكه سريال خاصي باشد و تلويزيون برنامه خاصي براي آن داشته باشد. تعداد زيادي كارشناس روانشناسي و جامعهشناسي جمع شده باشند و متن را تحليل كرده باشند آن وقت از آن منظر به ماجرا نگاه ميكنم.
براي رسيدن به اين همذات پنداري چقدر بين مردم جامعه حضور داريد مثلا با اتوبوس يا مترو رفت و آمد ميكنيد يا اخبار را پيگيري ميكنيد.
واقعيتش را بخواهيد تردد من با وسايل عمومي نيست ولي خب آنطور هم نيست خيلي فاصله هم بگيرم، به هرحال رستوران ميروم و سينما ميروم، بيشتر در دوروبر خودم ميگردم و به رفتار اطرافيانم دقت ميكنم ممكن است يك پلاني از نگهباني باشد بگويد آقا كجا؟ ما بگوييم ميخواهيم برويم داخل، فيلمبرداري. منظورم اين است كه اينطور نيست راه بيفتم در خيابان و مردم را نگاه كنم و ايده بگيرم. خود به خود پيش ميآيد.
يعني تكنيك بازيگري بيشتر به شما كمك ميكند؟
بله هر قدر كه سنمان بالاتر ميرود بالاخره در تماس بيشتري با آدمهايي مختلف خواهي داشت. معمولا من ذهنم جزئيات را ثبت ميكند و در جايي كه به كار ميآيد از آن استفاده ميكنم.
هومن برق نورد بعد از بازي در نقشهايي در ساختمان پزشكان و دودكش و دزد و پليس چه كار كرد كه نقشهايش تكراري نشود؟
برنامه ريزي خاصي ندارم و از الان نميتوانم به آينده فكر كنم، فقط تمام تلاشم را ميكنم هر كاراكتري كه بازي ميكنم با كاراكتر قبلي به نحوي تفاوت داشته باشد، اما خب هر كاري انجام دهم هومن برق نورد در آن هست ديگر. به هر حال من تلاشم را ميكنم يك جايي جواب ميدهد، يك جايي جواب نميدهد، بعضي وقتها
كم ميآورم اما ميدانم آدمي نيستم كه مايوس شوم.
تلويزيون باعث شهرت شد اما اين تئاتر بود كه باعث شد شما در كارهاي تلويزيوني بدرخشيد ورود بازيگرهاي تلويزيون به تئاتر را مثبت تلقي ميكنيد يا نه؟
بله كاملا موافق هستم البته بايد درست هدايت شوند چون اگر درست هدايت نشوند مشكل ايجاد ميكند، چون اگر دقت كنيد كاري كه همه بازيگرهاي آن تئاتري باشند پرستيژ ديگري دارد. نميگويم بازيگران تلويزيون يا سينما خوب نيستند، صحبت من بين خوب و خوبتر است؛ به همين دليل ميگويم اتفاق خوبي خواهد افتاد اگر بازيگرهاي تلويزيون به تئاتر بيايند يا ما ازتئاتر به سينما و تلويزيون برويم. ما از آنها ياد ميگيريم آنها از ما. يك دادوستد دو طرفه است حالا اينكه بعضيها برنمي تابند ديگر اشتباهشان است.
خيلي از بازيگرها براي بازي در كارهاي سينمايي گزيده كار هستند اما براي تلويزيون آنطور كه بايد سختگيري نميكنند.
بستگي دارد منظور از گزينه كاري چيست اگر منظور اين است كه من در سال بايد فقط يك يا دو كار داشته باشم بايد ببينيم چقدر دستمزد به ما ميدهند خب اگر دستمزد كافي باشد طبيعي است كه فقط دو كار بازي ميكنم. اما اگر منظور انتخاب خوب است ممكن است 4 فيلمنامه به شما بدهند كه همه آنها خوب باشند و پشت سر هم به تو پيشنهاد شود، هر 4 فيلمنامه هم براي شبكه يك باشد. به نظرم هيچ اشكالي ندارد كار ميكنيم كارمان اين است شغلمان اين است خب من وقتي پيمان قاسمخاني يك متن ميفرستد و من كيف ميكنم يا سروش صحت يك متن مينويسد خوشم ميآيد، از متن برزو نيك نژاد هم لذت ميبرم تداخل كاري هم با هم ندارند هر سه هم در مشتم است، وقتي متن را ميخواندم كاراكتر را در ذهنم ساختهام چرا نبايد بازي كنم؟من به گزيده كاري اعتقاد ندارم البته آن زمان كه من اشكها و لبخندها را كار ميكردم نقش يك لات كلاه مخملي را بازي ميكردم بعد از اينكه آن كار پخش شد حداقل هفت فيلمنامه سينمايي براي من فرستادند كه همان كاراكتر بود خب من همه آنها را رد كردم ولي اگر ميخواستم كار كنم سه تا از آنها تصويب ميشد يا نميشد؟ مطمئن باشيد اگر اين اتفاق ميافتاد الان دو خسرو خان ديگر در سينما داشتيم بعد سينما براي من جديتر است من طنز را در سينما دوست ندارم مگر اينكه يك نقش خاص باشد طنز را گذاشتهام براي تلويزيون و كمي تئاتر. نگاهم در سينما جديتر است.
اين روزها با سريال شهرزاد در شبكه خانگي حضور داريد به نظرتان اين دو مديوم تلويزيون و شبكه خانگي چه تفاوتي با هم دارند؟
من تفاوت شبكه خانگي را در كم رنگ بودن خط قرمزهاي آن ميدانم. آن حجابي كه ما در شبكه خانگي ميبينيم با حجابي كه در تلويزيون ميبينيم زمين تا آسمان فرق دارد، قصهاي كه در شبكه خانگي ميتوان كار كرد را تلويزيون به هيچ عنوان اجازه نميدهد كار كنيم و به هر حال يك بخش خصوصي است كه هر چه سرمايه و تكنيك و كارگردان و تيم حرفهايتر جمع شود طبيعتا كار استخوان دارتر و حرفهايتر تحويل داده ميشود. من چون خيلي آدم ساده بيني هستم و مسائل را پيچيده نميكنم تنها تفاوت را در خط قرمزهاي بين شبكه نمايش خانگي و تلويزيون ميبينم.
شما در خيلي از كارهاي حسن فتحي حضور داشتهايد. اين همكاري چه ويژگيهايي داشته كه ادامهدار شده است؟
من با آقاي فتحي در 6 يا 7 كار همكاري داشتهام. در دو فيلم سينمايي يك تله فيلم و چند سريال. به همين دليل آقاي فتحي كاملا من را ميشناسد و هميشه در ذهنش هستم و خوشبختانه هر كاري را بخواهد شروع كند با من هم تماس ميگيرد.
آرمان/سینمای کودک دچار کملطفی شد
حوزه کودک دچار کم لطفی شد و جدی گرفته نمیشود، سینمای کودک از جمله
ژانرهای پرهزینه در صنعت سینماست.افشین
سنگ چاپ بازیگر سینما و تلویزیون در گفتوگو با باشگاه خبرنگاران جوان؛ در خصوص
ایفای نقش خود در فیلم سینمایی «دو دزد و
دو پری» گفت: منوچهر
شخصیت بانمک و بازیگوشی است که در جمع مهمانان آن شکلات معروف را میخورد و در
بخشی دیگر با رئیس دزدان همکاری میکند.
وی در ادامه بیان کرد: منوچهر از آن دست کارکترهایی است که باید به روی پرده سینما دیده شود، نمیتوان در قالب کلمات آن را تعریف کرد.سنگچاپ در خصوص توصیفی درباره فیلم سینمایی «دو دزد و دو پری» اظهار داشت: «دو دزد و دو پری» یک فضای فانتزی دارد که همان طور از نام فیلم مشخص است بر محوریت دو دزد و دو پری اتفاق میافتد. وی افزود: «دود دزد و دو پری» با توجه به اینکه یک فضایی فانتزی را نشان میدهد، در واقع یک فیلم رئال است و سعی کردم با گریم، نوع بازی خود و حتی بداههگوییهای شخصیت منوچهر را بامزهتر کنم.بازیگر مجموعه تلویزیونی توضیح داد: کاراکتر منوچهر از لحاظ تنوع نقش و آزادی در لحن و بیان برای خودم بسیار جذاب بود و به دلم نشست و همچنین با گروهی کار کردم که بسیار خوب و پرانرژی بودند و مطمئن هستم که مخاطبان هم فیلم متفاوتی را بر روی پرده میبینند. سنگچاپ در خصوص تحلیل مثبت درباره حوزه کودک خاطرنشان شد: اعتقاد من بر این است که برای تحلیل سینمای کودک از بعد منفی دوری کنیم و کمی به فکر آینده کودکان باشیم، باید این را در نظر داشته باشیم که بچههای ما درصد بیشتری از آموزش و دریافت پیامها را از رسانه تصویری و سینما دریافت میکنند.وی ادامه داد: باید به گوش دوستان فیلمساز و مدیران برسد که کودکان بخش اعظمی از مملکت ما را تشکیل دادهاند و میتواند سینمای پرکاری را برای تهیهکننده و کارگردانها درست کند. این بازیگر یادآور شد: حوزه کودک دچار کم لطفی شد و جدی گرفته نمیشود، سینمای کودک از جمله ژانرهای پرهزینه در صنعت سینماست، کاش به همان اندازه که نگران تمام شدن ذخایر نفت و معادن بودیم کمی هم به بچهها و نوجوانان اهمیت میدادیم تا به این شدت کاراکترهای بیگانه در ذهنشان شکل نگیرد. سنگچاپ افزود: ما دانش، قصه و پژوهشهای عالی را داریم اما متأسفانه ابزاری برای تهیهکنندگان و کارگردانها وجود ندارد.وی در پایان یادآور شد: ژانر کودک از جمله عرصههای پولسازی است که تهیهکنندگان با خیال راحت میتوانند بر روی آن سرمایهگذاری کنند.
آرمان/تئاتر هیچوقت برایم شغل نبوده است
ستاره اسکندری معتقد است: جشنواره تئاتر فجر علاوه براینکه باید برآیند اتفاقات سالیانهی تئاتر باشد، کیفیت خوبی هم باید داشته باشد.بازیگر برگزیده سیوسومین جشنواره تئاتر فجر که امسال در این رویداد هنری اثری ندارد، در گفتوگو با ایسنا بیان کرد: جشنواره تئاتر فجر باید برآیند اتفاق سالیانهای باشد که در تئاتر رخ میدهد. البته خوب است که مثلا 100 مدل جشنواره داشته باشیم اما در کنار آن باید کیفیت هم وجود داشته باشد.او گفت: اینکه در یک جشنواره فقط کمیت بالا برده شود سبب جریانساز بودن آن نمیشود.
اسکندری که پس از اجرای نمایش «هم هوایی» در «تئاتر شهر» پاریس و بازتولید نمایش «سعادت لرزان مردمان تیرهروز» کاری را بر صحنه تئاتر نداشته و تا آخر سال نیز فعالیت تئاتری نخواهد داشت، ادامه داد: جشنواره فجر به خاطر حال و هوایی که دارد یک اتفاق خوشایند است و ویترین یک مدیوم محسوب میشود، حال چه در سینما باشد چه تئاتر.او درباره حضور نداشتن خود در جشنواره تئاتر امسال اظهار کرد: یکی از این دلایل گزیدهکاری من است و از آنجا که به عنوان یک بازیگر تئاتر شناخته میشوم همواره سعی کردهام، در کارهایی بازی کنم که در تاریخ دوره تئاتر، تأثیرگذار بوده باشند.وی افزود: تئاتر هیچ وقت برای من به مفهوم یک شغل و منبع درآمد نبوده است و با حساسیت زیاد در آن کار کردهام. امسال هم با توجه به دو نمایشی که روی صحنه داشتم، سیراب شدهام ضمن اینکه متنی را که برای بازی در آن ترغیب شوم، ندیدم.اسکندری با تأکید بر اینکه جزو آن دسته از بازیگرانی نیست که تمایل به حضور در جشنواره تئاتر فجر نداشته باشد، گفت: جشنواره همیشه یک رقابت محسوب میشود و به آدمها انگیزه میدهد، البته سال گذشته که جایزه بازیگری را دریافت کردم، با وجود اینکه از دریافت آن خوشحال شدم اما دوست داشتم رقابت جدیتری وجود میداشت یا این اتفاق در یک دوران طلایی رخ میداد.این بازیگر با اشاره به اینکه به زودی بازی در سریال «زعفرانی» به کارگردانی حامد محمدی و تهیهکنندگی ایرج محمدی را در کنار بازیگرانی همچون مهدی هاشمی و مهران احمدی آغاز میکند و با اشاره به دورانی که از تئاتر دور شده بود، گفت: آنچه مرا از تئاتر دور کرد، نظارت و ارزشیابی نمایشهایی بود که متن آنها خوانده میشد؛ کاری که باعث میشد پس از ماهها تمرین، عدهای به طور سلیقهای دست به حذف یک اثر بزنند و این اعتراضی است که فقط مخصوص سیستم جشنواره هم نیست چون نمایشی مثل «عشق و عالیجناب» حسین پاکدل را به عنوان نمونه داریم که با وجود شرکت در جشنواره، اجرای عمومی آن به بنبست رفت.ستاره اسکندری گفت: تمام اینها در شرایطی است که در ماههای اخیر میبینیم تئاتر ما بر گُرده بچههای تئاتر میچرخد و هر سولهای به محل اجرای نمایش تبدیل شده است. در این بین هیچ حمایتی هم صورت نمیگیرد، هرچند در مدت اخیر شرایط در تئاتر نسبت به چند سال گذشته بهتر شده است.
آرمان/احساس خاصی ندارم
ابوالفضل جلیلی همزمان با اکران «رقص خاک» گفت: هیچ احساس خاصی ندارم. سالها از ساخت این فیلم میگذرد و خیلی از کسانی که «رقص خاک» را با آنها ساختم، اینجا نیستند، از جمله دستیارم سعید مترصد که خدا رحمتش کند.به گزارش ایسنا، این کارگردان سینما که در پاسخ به احساساش برای اکران فیلمش سخن میگفت،ادامه داد:به این دلیل احساس ویژهای ندارم. امیدوارم فرصت حضور کارگردانهای بهتر از من پیش بیاید و طلسم نبودن آنها بکشند.آیین دیدار فیلم «رقص خاک» ساخته ابوالفضل جلیلی در حالی شامگاه چهارشنبه ۲ دی در «موزه سینما» برگزار شد که به دلیل تأخیر ۲۴ ساله در اکران فیلم، سازندگان آن بیشتر به تجدید خاطره پرداختند.جلیلی در بخشی از صحبتهایش با حاضران شوخی کرد: «حداقل حالا قبل از اینکه بمیرم یکی از فیلمهایم اکران شده است».این کارگردان در مورد دلیل اکران نشدن فیلماش در طول این سالها گفت: «این را باید کسانی که فیلم را توقیف کردند پاسخ دهند؛ چون اگر فیلم مشکل دارد که الان باید من دادگاهی شوم؛ اگر هم مشکل ندارد که آنها باید جوابگوی عمر هدر رفته من باشند.»مجید مدرسی از سرمایهگذاران «رقص خاک» هم در سخنانی مطرح کرد:« فیلم را کاملاً خصوصی ساختیم. شرکتی که پای ساخت این فیلم بود از قدیمیترین دفتر تولیدهای فیلم بود. یادم میآید آن روزها در جشنوارههای خارجی از من راجع به این فیلم خیلی میپرسیدند و واقعاً نمیدانم چرا این همه سال از اکران جا ماند. ممنونم از هنر و تجربه که حداقل این فرصت را بالاخره فراهم کرد.»نظامالدین کیایی، صدابردار «رقص خاک» در مورد همکاریاش با جلیلی به شوخی گفت: «خاطرهای از این فیلم ندارم چون آن زمان بچه بودم. آن موقع برعکس حالا خیلی با جلیلی رفیق بودم! در این فیلم که کاملاً مستقل ساخت شد،در خدمت یک اندیشه، نگاه و دیدگاه بودم نه دوربین و نگاتیو. به این فکر میکردم که چطور کاری کنم که این اندیشه به ثمر بنشیند. هیچ وقت هم نتوانستم نسخه نهایی فیلم را ببینم اما خوشحالم که در کارنامهام حضور دارد. دلیل بیحاشیه بودن و اکران نشدن یا متملق نبودن جلیلی هم شاید به این دلیل است که او اصلاً فیلمسازی دولتی نیست.»بنا براین گزارش،در پنجاه و هشتمین مراسم افتتاحیه فیلمهای هنر و تجربه، عوامل فیلم سینمایی «رقص خاک» پس از امضای پوستر، در کنار مردم به تماشای فیلم نشستند.قبل از شروع فیلم، مجید توکلی که اجرای مراسم را بر عهده داشت، از جوایز جهانی که فیلم های جلیلی کسب کردهاند و جایزه معتبر جشنواره لوکارنو نام برد و ابراز خوشحالی کرد که بالاخره طلسم اکران فیلمهای جلیلی شکسته شد.«رقص خاک» داستان نوجوانی به نام ایلیاد است که تنها و بیکس، در کورهپزخانهای قدیمی کار و زندگی میکند. دخترکی به نام لیموآ، که با مادرش در همان کورهپزخانه به کار مشغول است، با ایلیاد دوست میشود و… . این فیلم بعد از ۲۴ سال سرانجام از اول دی روی پرده سینماهای هنر و تجربه رفته است.
پس از مرگم نيازي به تعريف نيست
غلام حسن حداد پيشكسوت موسيقي خراسان ميگويد چون درجه هنري ندارد نميتواند در موسسه هنرمندان پيشكسوت عضو شود و با ماهي ۱۲۰ هزار تومان مستمري وزارت ارشاد زندگي او و همسر بيمارش سخت شده است. غلام حسن حداد پيشكسوت موسيقي نواحي خراسان كه در سن ۷۶ سالگي به سر ميبرد درباره احوال اين روزهاي خود به مهر گفت: از سال ۱۳۶۶ به شكل حرفهاي مشغول فعاليت هنري در حوزه موسيقي هستم. البته نوازندگي و خوانندگي تنها جنبه حرفهاي من نيست و مدتهاي طولاني به ساختن ساز مشغول بودهام اما در حال حاضر ديگر سويي براي چشمان و قوتي براي دستانم نمانده تا ادامه دهم. حداد ادامه داد: بيش از ۳ سال است كه همسر من مريض و زمينگير شده به گونهاي كه بايد با صندلي چرخدار جابهجا شود اما هزينههاي درمانياش به قدري است كه پرداخت را براي من بسيار سخت و دشوار كرده به ويژه اينكه تحت پوشش خدمات هيچ بيمه درماني هم قرار ندارم و تنها يك مستمري ماهانه ۱۲۰ هزار توماني از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي ميرسد. من در سه سال گذشته ۲ بار هم به تهران آمدهام و يك بار هم موفق به ديدار با علي مرادخاني معاون امور هنري وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي شدهام كه ايشان هم قولهاي اميدواركنندهاي به من داد. وي درباره موانع عضويتش در موسسه هنرمندان پيشكسوت اظهار كرد: چند مرتبه به اين موسسه مراجعه كردم و تمام مدارك خود را از مدارك پزشكي همسرم تا مدارك هنري خودم براي عضويت در موسسه و بهره مندي از خدماتشان تحويل دادهام، بارها درخواست عضويت كردهام ولي هردفعه از من درجه يك هنري ميخواهند. هنر من سينه به سينه به من رسيده و من هم سينه به سينه آن را منتقل ميكنم پس چگونه كار دل را روي كاغذ بياورم و براي گرفتن درجه هنري موفق شوم؟حداد ادامه داد: متاسفانه بنا به دلايلي كه مهمترين آن غير آكادميك و تجربي بودن موسيقي نواحي است و البته در دسترس نبودن بسياري از برنامههايي كه در جشنوارههاي داخلي و خارجي توسط ما اجرا شده و عدم امكان استناد به آنها، همواره در ارزشگذاري موسيقي نواحي و تعيين درجه هنري هنرمندان آن پيچيدگيها و موانع زيادي وجود دارد، اين در حالي است كه ما هم همچون هنرمندان بسياري از حوزههاي ديگر هنر عمر خود را در راه اعتلا و پويايي فرهنگ اين مرز و بوم صرف كردهايم. پيشكسوت موسيقي نواحي بيان كرد: من پيش از هر چيز از خدا و بعد هم از مسئولان فرهنگي مدد ميطلبم و تنها يك خواسته دارم و آن اينكه اگر اين مدرك درجه يك هنري حق من است به من بدهند ولي اگر نيست مرا سرگردان راهروهاي پر پيچ و خم ادارات نكنند من با اين سن و سال ديگر توان پيمودن اين مسيرها را ندارم. وي در پايان گفت: آيا درست است تا ما از دنيا ميرويم با مرگمان مورد توجه قرار ميگيريم؟ اگر موقع مرگم ميخواهيد خبري پخش كنيد و از هنرم بگوييد و تعريف و تمجيد كنيد خواهش ميكنم اينكار را نكنيد كه الان نيازمند توجه به مشكلاتم هستم نه در گور! مثل خيليها كه الان در بين ما نيستند. غلام حسن حداد و محمدابراهيم شريفزاده كه وي نيز از بيماري شديد و نبود حمايت لازم رنج ميبرد از معدود هنرمندان باقي مانده از نسل عسگري پور، پورعطايي و درپور هستند كه به نظر ميرسد متوليان امور در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي بايد چارهاي بينديشند قبل از آنكه با رفتن يكايك هنرمندان پيشكسوت موسيقي نواحي ديگر فرصتي براي رسيدگي به مشكلات آنان وجود نداشته باشد.
ابتکار/استاد دانشگاه فردوسی مشهد مدعی شد؛
کشف دیوانی از ملکالشعرا بهار
یکی از مدرسان دانشگاه فردوسی از «کشف کتابی شامل شعرها و بیتهای جدیدی از ملکالشعرا بهار» خبر داد.
دکتر مجتبی مجرد در گفتوگو با ایسنا ، با اشاره به نحوه پیدا شدن این کتاب با بیان اینکه «سالهای زیادی در جستوجوی این دیوان بودهام» گفت: آبانماه امسال از روی اتفاق به دانشکده ادبیات سر زده و باز اتفاقیتر به کتابخانه دانشکده رفتم. معمولا روزهایی که در دانشکده کلاس دارم، حتما سری هم به کتابخانه میزنم و از لابهلای انبوه کتابهای چاپ سنگی و یا نسخههای خطی، سراغ نسخهای را میگیرم که حدود شش یا هفت سال است در پی آنم.اولین کتابی که دیدم، نسخهای قطور بود که به صورت استادانهای صحافی شده بود. شک نکردم که از نسخههای مرحوم «سیدمحمود فرخ خراسانی» است که به دانشکده ادبیات دانشگاه فردوسی اهدا شده بود.روی کتاب مهر «اهدایی خاندان استاد فرخ به دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه فردوسی مشهد» خورده بود. بعد از آن چند ورق سفید و ناگهان یادداشت مفصلی به خط مرحوم فرخ که چنین آغاز میشد «در پاییز 1332 از طرف دانشگاه پنجاب لاهور از این بنده، محمود فرخ، درخواست شد که بیوگرافی مرحوم استاد ملکالشعرای بهار را برای ضبط در دایرهالمعارفی که به زبان اردو چاپ میشود، تنظیم کنم، مشروط بر اینکه از هزار کلمه تجاوز نکند. شرح ذیل را که منشا و مدرک آن به شرح ذیل است، تنظیم کردم و فرستادم».
استاد ادبیات فارسی دانشگاه فردوسی افزود: در حدود سالهای 87 و 88 به راهنمایی استادم، دکتر محمدجعفر یاحقی، مشغول گردآوری و تدوین یادداشتهای مرحوم سیدمحمود فرخ خراسانی بودم و این کار را با عشقی تمام انجام میدادم.
وی افزود: در سال 1349 با کوشش دکتر جلال متینی، رئیس وقت دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه فردوسی، چندین هزار جلد از کتابهای چاپی و خطی کتابخانه شخصی فرخ توسط کتابخانه دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه فردوسی خریداری شد تا محققان و دانشپژوهان خراسانی از آن بهره برند.
مجرد با اشاره به ارزش کتابهای اهدایی مرحوم فرخ تصریح کرد: کتابخانه فرخ که بخشی از کتابهای آن یکبار در زمان حیاتش به دانشکده ادبیات دانشگاه فردوسی فروخته شده بود، پس از فوت وی نیز تا سالها دایر بود و سرانجام کتابهای باقیمانده آن در اقدامی خیرخواهانه و فرهنگمدارانه در سال 1381 توسط فرشته فرخ، دختر مرحوم فرخ، به دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه فردوسی اهدا شد؛ این کتابها که حدود 2280 مجلد بود به همراه سایر کتابهای مرحوم فرخ که در مرحله اول به کتابخانه دانشکده واگذار شد، هماکنون در کتابخانه این دانشکده نگهداری میشود.
مجرد درباره چگونگی یافتن این نسخه گفت: زمانی که مشغول گردآوری و تنظیم یادداشتهای مرحوم فرخ بودم، به نکتهای برخوردم که بسیار جالب توجه بود. مرحوم فرخ در حاشیه صفحه 514 از جلد دوم دیوان بهار، چاپ امیرکبیر در سال 1336 ذیل قصیده «دوازده برج» نوشته بود «این قصیده 43 بیت است و نسخه اصل آن به خط مرحوم بهار در اول نسخه کامل دیوان بهار که خود بنده از ابتدای جوانی تنظیم کردهام الصاق شده است و در صفحه 780 نسخه خطی مزبور نیز پاکنویس آن ثبت است».
او اضافه کرد: در آن زمان هرچه بیشتر به دنبال این دیوان نادرالوجود گشتم، کمتر نتیجه گرفتم اما از یافتنش ناامید نشدم تا آنکه بالاخره به سوی آن دیوان رهنمون شدم؛ پس از آنکه فهمیدم این کتابی که تا چند روز قبل در یک کارتن سربسته، بیش از سی و چند سال محبوس بوده، همان نسخه نفیس است.این نسخه که به سفارش مرحوم فرخ صحافی شده است، جلد تیماج کبود دارد و عطف آن تیماج جگری است. تاریخ شروع کتابت این نسخه بنابر یادداشت مرحوم فرخ در صفحه یک نسخه، سال 1335 هجری قمری است.وی ادامه داد: در این یادداشت آمده «در اوایل سال 1335 هجری قمری شروع به نگارش و استنساخ این دیوان نفیس که از مآثر افکار عالی یگانه دوران، نویسنده و شاعر دانشمند معروف ایران، استادیالاعظم و شفیقیالمعظم حضرت مستطاب اجل اکرم آقای ملک الشعراء بهار است، گردید و به زحماتی وافر موفق به تنظیم آن آمدم زیرا فقط یک قسمت آن را از روی دیوان منظم به خط خود معظمله نوشته و مابقی را که حوصله خود ایشان هم به تدوین و تنظیم آن وفا نکرده بود از روی مطبوعات متفرقه و نسخ مسوده پارهپاره و بیترتیب که در موقع انشاد آن اشعار نگاشته شده و آمیخته به هزاران سیاهی و خطوط ترقین و نسخهبدل بود، استنساخ نمودم».
مجرد اظهار کرد: آخرین تاریخ این نسخه فروردین 1354 شمسی است. این مطلب نشان میدهد که مرحوم فرخ بیش از نیم قرن مشغول گردآوری اشعار ملکالشعرای بهار بوده است.او با بیان اینکه این نسخه 1061 صفحه دارد، گفت: علاوه بر این مقدار، چند 10 ورق خالی نیز در ابتدا و انتهای نسخه دیده میشود که مطابق رسم مرحوم فرخ، برای آن تعبیه شده که اگر به شعر یا نکته جدیدی برخورد کرد و با قراین محکم دانست که مثلا آن شعر از بهار است، آن را در نسخه خود درج کند.نسخه از دو نوع کاغذ تشکیل شده که یکی کاغذ حناییرنگ است که گویا صورت اولیه دیوان بوده و حدود 320 صفحه است و دیگری کاغذ سفید نازکی (کاغذ فرنگی) که در طول چند دهه، برای نوشتن سایر اشعار مرحوم بهار استفاده میشده است.وی با بیان اینکه در آغاز عموم اشعار، شان سرایش شعر و در آغاز عموم قصاید، نام شاعرانی که قصیده به تتبع آنها سروده شده، ذکر شده است، عنوان کرد: در پایان برخی از شعرها نیز سال سرایش آنها ذکر شده است. این نسخه بر اساس حروف الفبا مرتب نشده بلکه مبنای ترتیب نسخه، زمان سرایش شعرها بوده است. به این ترتیب که از اولین قصایدی که بهار در نوجوانی و جوانی سروده، شروع میشود و به ترتیب زمانی جلو میرود؛ از همین رو، این دیوان برای بررسی روند تحول شعر بهار بسیار درخور توجه است.
مجرد تاکید کرد: بسیاری از عبارات و واژگان دشوار اشعار، در حاشیه توضیح داده شده است. گویا برخی از این حواشی به خط مرحوم بهار و پارهای دیگر به خط مرحوم فرخ است. نکته مهم دیگر در باب این دیوان آن است که بنابر یادداشت مرحوم فرخ «در آخر سال 1312 شمسی باز محبوس شد و پس از پنج ماه حبس در زندان تهران، مریض و به اصفهان تبعید گردید و دیوان اشعارش را که به وسیله دوست موروث او (این بنده محمود فرخ) جمعآوری (به دست ملکزاده، برادرش، از روی همین نسخه استنساخ گردیده بود) شده بود، تنظیم و پس از مراجعت از تبعید (تابستان 1313) در تهران چاپ کرد ولی نگذاشتند منتشر سازد و توقیف و ضبط شد».وی خاطرنشان کرد: بنابراین بخش نخست این نسخه (که روی کاغذ حنایی نوشته شده است) قرار بوده در سال 1313 منتشر شود که به دلایل سیاسی جلو انتشار آن را گرفتهاند.بیگمان حجم قصاید و دیگر اشعار این دیوان، از حجم اشعار مندرج در دیگر دیوانهای چاپی بهار، بسیار بیشتر است. به عنوان نمونه فقط در 100 صفحه نخست این دیوان (از 1061 صفحه، یعنی حدود یک یازدهم کل آن) 30 قصیده وجود دارد که در دیوانهای چاپی بهار نیست.
مجرد اضافه کرد: علاوه بر این موارد، تعداد ابیات قصیدهها در این نسخه نفیس با تعداد ابیات قصاید در چاپهای متداول دیوان بهار اختلافات فاحش دارد.
ابتکار/تاریخ را از جدارههای خیابان سعدی پاک کردند
به اسم طرح «پیرایش و آرامسازی پهنه خیابانهای تهران» آمدهاند، شاید نیتشان خیر است پس چرا از این عمل خیر‑ نیز تن بناهای تاریخی شهر میلرزد و جدارههایشان به مرگ فکر میکنند؟!
به گزارش هنر نیوزطرح «پیرایش و
آرامسازی پهنه خیابانهای تهران» یا همان
زیباسازی جدارههای خیابانهای بافتهای مختلف تهران از جمله منطقه ۱۲ توسط بخشهای سازمان زیباسازی هم حکایتی
بس تلخ دارد. هنوز چند
صباحی از داستان برداشتن جداره بانک ملی خیابان انقلاب و شکستن کتیبه ارزشمند
خیابان ناصر خسرو به همین بهانه نمیگذارد که این بار کارگران تیشه به دست،
تزئینات آجری ارزشمند ابتدای خیابان سعدی را به نام پروژهی مرمت، ساماندهی و
پاکسازی جدارههای این خیابان از ریشه برمیکنند. در خیابان سعدی؛ تقاطع خیابان تقوی هنگامی که به جدارههای بنا نگاه
میکنید آمار تعداد بناهایی که به این بهانه گاه و بیگاه هویتشان پاک شده است به
ناگاه شما را به یاد این ضربالمثل میاندازد که «از طلا بودن پشیمان گشتهایم مرحمت فرموده ما را مس کنید!» تیشههای کارگران ساختمانی آنچنان عمیق بر فرق سر گچبریهای
باقیمانده بالای مغازهها فرود میآید که گویی شهرداری میخواهد انتقام تمام سد
راه شدن بناهای تاریخی برای پیشبرد اهداف عمرانیاش را بگیرد. حالا تزئینات آجری تکه تکه بر زمین میریزد تا دل سوخته خیابان تاریخی
شهر بیشتر به درد آید.اما در
این بین صحبتهای یکی از کارگران پروژهی بهسازی خیابان سعدی شنیدنی است که میگوید:« ما طبق دستور پیمانکار عمل میکنیم. او به ما گفته است باید آجرهای قدیمی را زمین بریزیم تا بتوانیم جای
آن آجرهای جدید نصب کنیم. پیمانکار
پروژه اطمینان خاطر داده که این کار مطابق با اصول و ضوابط حفاظت از آثار تاریخی و
ارزشمند در محوطههای شهری است!»
اما مهدی معمارزاده، کارشناس میراث فرهنگی استان تهران در این زمینه به هنرنیوز توضیح میدهد:« پروژههای مرمت و نوسازی سازمان زیباسازی چیزی شبیه مَثَل «یک بام و دو هوا» است. نمیدانم منظور شهرداری از اینکه برخی خیابانها و میادین را در قالب طرحی ساماندهی و نوسازی به چنین روزی میاندازد، چیست؟ آیا قصدش خدمت به بافت تاریخی و ارزشهای این بافت است یا فقط میخواهد براساس وظیفه ذاتی خود ساماندهی خیابانها را انجام دهد.»وی به عنوان کارشناس میراث فرهنگی معتقد است که نفس پروژههای اینچنینی در خیابانهایی مانند انقلاب، ناصرخسرو و اکنون سعدی کار خوبی است و حتی بسیار دیر شروع شده است، اما بدنهی ارزشمند شهر بخشی از زیباییهای شهر هستند که باید زودتر به آنها توجه میشد. او به اشکالات پیش آمده در پروژهی خیابان انقلاب در قالب رنگزدن روی سردر دانشگاه تهران اشاره میکند و میافزاید:« در این کار یک اشتباه فاحش رخ داد، پیمانکار روش مناسب برای مرمت سردر را تشخیص نداد و یک کار باسمهای انجام شد. در خیابان ناصرخسرو نیز کم و بیش کارها در حد ۵۰ در ۵۰ است، اما در خیابان سعدی عملا آنچه از گذشته باقی مانده را نابود میکنند.» این مدرس دانشگاه ادامه میدهد:« اگر براساس آموزههای دینی که میگویند «خداوند زیبایی را دوست دارد» باید آنچه در گذشته به زیباترین شکل ممکن خلق شده و هنوز در بدنههای شهری باقی مانده را حفظ کنیم، این وظیفه اصلی ماست. زمانیکه قرار است چنین طرحهایی را اجرایی کنیم، اگر نمیتوانیم از آنها حفاظت کنیم، یا نباید دست بزنیم یا اگر دست میزنیم شهرداری و سازمان زیباسازی مسئول هر اتفاقی برای این آثار ارزشمند هستند.»این کارشناس میراث فرهنگی تصریح میکند:«به چشم خود دیدم که با تیشه گچبریهای خیابان سعدی را پایین ریختند. همه هنر گذشته را نابود کردند و آنچه که در یک دوره نمود پیدا کرده بود را خورد کردند و حالا در طرحشان روی آنها را سیمان میکشند، در حالیکه به نظر میرسد نمیدانند در مسائل مرمتی سیمان جاذب رطوبتی است و از سوی دیگر مصالح بناهای ساخته شده در گذشته از گچ آب و ملات بوده؛ در حالی که سیمان باعث فرسودگی بیشتر بنا میشود.»معمارزاده تشریح میکند:« انجام هر کاری بدون مطالعه یک اشتباه فاحش است. شهرداری فقط در پروژهی خیابان ناصرخسرو با میراث فرهنگی هماهنگ میکند و برای اجرایی کردن این پروژه در دیگر خیابانها سراغ میراث فرهنگی نمیرود، از آنها نظرخواهی نمیکند و هیچ هماهنگی با آنها ندارد. در واقع این یک نوع فرار از کار درست و از زیر بار مسئولیت شانه خالی کردن است.» وی اضافه میکند: اگر سازمان زیباسازی در اجرایی کردن این پروژه معتقد است که در حال ساماندهی یک بنای تاریخی است، پس وظیفه خود را به درستی انجام نمیدهد، یا بلد نیست که چه کاری باید انجام دهد. » او همچنین به تبصرهی برنامه پیشنهادی ششم توسعه مبنی بر واگذاری بناهای تاریخی به شهرداریها اشاره میکند و میگوید:«: شهرداری عملکرد خود را در گذشته و حداقل تا قبل از سال ۹۴ نشان داده است، عملکردی کاملا غلط و اشتباه. معتقدم اگر واگذاری بناهای تاریخی به شهرداریها براساس این برنامه رخ دهد، همین نیمبند ارزشهایی که در بدنهها و بافتهای شهری وجود دارد و در طرح تفصیلی نسبت به حفاظت از آنها تاکید شده است، نیز نابود میشوند.» این مدرس دانشگاه اظهار میکند:« سازمان میراث فرهنگی و شهرداری تهران موظف هستند در مدت دو سال همه محوطههای تاریخی بناها و بافتهای تاریخی را به طور کامل شناسایی کنند، اگر براساس آموزههای دینی این موارد زیبایی هستند نباید به این راحتی تیشه به دست کارگر دهیم تا آن بدون هیچ نوع دلسوزی و فکری همه چیز را نابود کند.» «معمارزاده» تاکید میکند:«این نوع اتفاقات را برخلاف تاکیدات مقام معظم رهبری که نسبت به حفظ هویت ایرانی – اسلامی است. اگر قرار است نمایندگان مجلس هویت ایرانی و اسلامی ما را در حالت وضعیتی بدتر از گذشته تبدیل کنند، اصلا خوب نیست. این کار ضربه زدن به هویت تاریخی کشور است. میراث فرهنگی و شهرداری نخست باید مطالعات لازم را در بدنه شهری انجام دهد و پس از آن وارد شهر شوند. این نوع اقدامات را ضربه زدن به فرهنگ و تاریخ این کشور است آنها با اجرائی کردن این پروژهها معماری و شهرسازی تهران را به مرور نابود میکند.»
به گزارش هنرنیوز؛ پیش از این به دنبال اجرائی شدن طرح زیباسازی جدارههای خیابان ناصرخسرو که بیش از یکسال گذشته توسط شهرداری منطقه ۱۲ آغاز شد، کتیبهکاشی «توانا بود هر که دانا بود» که سر در یکی از ورودیهای مدرسه دارالفنون بود، شکست. این کتیبهی کاشی که امضای «خاکنگار» را در پایین این مصرع فردوسی دارد، در سال ۱۳۱۳ در ضلع جنوب شرقی ساختمان دارالفنون نصب شده بود. اما پروژه زیباسازی جدارههای خیابان ناصرخسرو که از یک سال پیش شروع شده، در مراحل پایانی کار به بنای تاریخی دارالفنون رسیده بود، اما چون جدارههای این مدرسه تاریخی در دورهای با سنگ مرمر پوشانده شده بود، باید این سنگها از بدنه جدا میشد تا پروژه به روند خود ادامه دهد، اما متاسفانه در زمان حذف سنگهای مرمر روز گذشته (یکشنبه ۳ خرداد) این کتیبه از نقطهی اتصال خود جدا شد و شکست. همچنین چندی قبل (آبان ۹۴)مسئولان بانک «ملی» شعبه دانشگاه تهران قصد داشتند روی بنای این بانک را تغییر دهند. آنها نمای اصلی بیرونی بانک را تراشیده و حتی بخشهایی از آن را با نمائی کاذب پوشانده بودند،که خوشبختانه با اعتراض معماران، دوستداران میراث فرهنگی و میراث فرهنگی تهران، آن نما به حالت نخست خود بازگشت.
ابتکار/نیکی کریمی از ستاره شدن تا پرسه در دنیای روشنفکری؛
بازیگری که سالهاست چهره مهم سینماست
نیکی کریمی چهرهایست که نه خودش را به سینما محدود میکند و نه میگذارد از آن فاصله داشته باشد.بازیگری که این روزها با «شیفت شب» و این بار در مقام کارگردان دوباره روی سر در سینماهاست.
باید به بیست و چهار سال قبل برگردیم.به روزی که مهین در آن کادیلاک سفیدرنگ با حمید یکی به دو میکرد و از او میخواست موتورسوار مصدوم را به بیمارستان برساند. این تلاش یک عروس خانم جوان برای برگرداندن وجوه انسانی نهفته در ذات همسر عاشق پیشهاش بود که به قصه عاشقانه و پر التهاب افخمی رنگ میداد اما بازی دقیق و درست عروس جوان آن هم در دومین فیلمش کاری کرد تا برعکس همیشه نامش را با آنچه از فیلم به خاطر داشتیم به خاطر نسپاریم .شاید به همین خاطر بود که مهین خیلی زود فراموش شد و همه خیلی زود نام نیکی کریمی را به حافظه سینمایی شان سپردند.
عروس؛ اولین ستارههای سینمای بعد از انقلاب
بازیگر 20 ساله آن روزها با عروس بهروز افخمی خیلی زود وارد دنیای پر رمز و راز ستارهها شد تا جایی که بعدها در کنار پورعرب به عنوان اولین ستارههای سینمای بعد از انقلاب شناخته شدند و امروز بعد از کمرنگ شدن چراغانیهای دوران ستارگی همچنان فلاش بکهای دوستداران سینما این دو بازیگر را با کلی زرق و برق و سر و صدای دهه 70 جلوی چشم میآورد.دوران سینمایی نیکی کریمی بازیگر را میتوان به سه دوره تقسیم کرد؛ دورانی پر فراز و نشیب که باعث شد او به دست خود از دنیای ستارهها خارج شده و در پوزیشنی تازه به فعالیت در سینما ادامه دهد.کریمی در همان فیلم دومش ستاره شده پس سینما با ستاره شدن برایش آغاز شده و این یعنی راهی صد ساله را یک شبه طی کردن. دوران ستارگی این بازیگر به دوره درخشش در فیلمهای مهرجویی و سپس حضور در کارهای میلانی خلاصه میشود که البته در لابه لای این آثار در کارهای ضعیفی هم شرکت کرده و به تبع حضور در فیلمهای ضعیفتر بازیهای به یادماندنی هم از او به خاطر نداریم.
ورود به دنیای روشنفکرانه اهالی سینما
نیکی کریمی اما از سال 80 و دستیاری کیارستمی وارد دنیای دیگری شد .دنیای روشنفکرانه اهالی سینما که باید در ادبیات،عکس و کتاب غرق شد تا با نزدیک شدن به کمال هنری، سینما و فیلمها را از نگاه دیگری دید .به خاطر افتادن در این وادی، کریمی از تک بعدی بودن خارج شد و جدا از پیگیری علایق تازهاش مثل ترجمه متون،عکاسی،ادبیات،موسیقی و داستان وارد دنیای کارگردانی شد .با تاثیر از کیارستمی ابتدا سراغ سینمای مستند رفت و اولین تجربه کارگردانیاش را در این عرصه پشت سر گذاشت .سه سال بعد در سی و سه سالگی اولین فیلم بلندش راساخت ودو سال بعد از آن سراغ فیلم دوم رفت اما سینمای زن محور و نیمه روشنفکرانهاش به اکران نرسید و هرگز روی پرده نرفت تا شروع کارگردانی برایش همراه با یک سرخوردگی بزرگ باشد .دنیای بازیگری کریمی اما دنیایی پارادوکسیکال با آنچه از کریمی کارگردان شناختیم، داشته و دارد.او در همان سالهایی که «یک شب» و «چند روز بعد» را میسازد در « زنها فرشتهاند» بازی میکند و هر سال در انتخاب فیلمنامه وسواستر میشود.
سوسوی گاه به گاه ستاره دهه 70
شاید اگر «الی» اصغر فرهادی میشد و به خاطر داشتن قراردادی دیگر از حضور در این نقش بزرگ انصراف نمی داد ،می شد در کارنامه ده سال اخیر بازیگریاش نقطه روشن پررنگی پیدا کرد اما کریمی بازیگری را مثل کارگردانی جدی نگرفت و با وجود اینکه هر سال حداقل در یک فیلم حضور داشته اما مشغلههای فراوان مثل حضور مداومش در جشنوارههای خارجی به عنوان داور، سفرهای مداوم بین لندن و تهران و البته دنیای پیچیده و جذاب کارگردانی باعث شده ستاره دهه 70 سینما گهگاه با بازیهای قابل قبول و نه درخشان جلوی چشم اهالی سینما بیاید.اما به نیکی کریمی برای کمرنگ شدن دردنیای بازیگری و جدی گرفتن کارگردانی البته که نمی توان ایرادی گرفت.او بین سالهای 69 تا 77 پنج بار نامزد دریافت جایزه بهترین بازیگر جشنواره فجر شد اما به سیمرغ نرسید .سال 81 اما داوران جشنواره برای نقش آفرینی در دوفیلم به او سیمرغ دادند و سال گذشته به بهانه کارگردانی شیفت شب به خاطر مجموعه بازی هایش دیپلم افتخار نصیبش شد اما این جوایز ظاهرا نتوانسته باعث کاهش دلخوری کریمی از سیمرغ نبردن در سالهای اوج شود. کریمی هنوز این اتفاق را از یاد نبرده چرا که اگر برایش مهم نبود وقتی قرار شد برایش مراسم بزرگداشت بگیرند خودش خواست که این اتفاق نیافتد. هر چند او با گفتن این جمله که« هنرمندان زیادی مقدم تر از من هستند که باید از آنها تقدیر شود» سعی داشت تصمیمش را توجیه کند اما از لابه لای حرف هایش میتوان به این نکته رسید که دلخوری ناکامی در ربودن سیمرغهای دهه 70 دلیل اصلی رد در خواست مسوولان برگزاری جشنواره فجر برای ترتیب دادن مراسم بزرگداشت بوده است.
سینمای شاعرانه برای جشنواره و جایزه
نیکی کریمی که همین یک ماه قبل 44 سالگی را پشت سر گذاشت انگار حالا فقط بازی میکند تا از درآمد بازیگری دنبال ساخت فیلمهای تازهاش باشد. او شیفته سینمای شاعرانه است و به عنوان سرمایه گذار یا تهیه کننده میخواهد فیلمهایی بسازد که حتی اگر اینجا به اکران عمومی نرسید یا مثل سوت پایان چندان تحسین نشد در جشنوارههای خارجی جایزه درو کند و تحسین شود.این بازیگر حساس که حالا معتقد است کارگردانی برایش لذت بیشتری دارد با وجود پا گذاشتن به این عرصه و جدی گرفتنش، از علایق و دلبستگیهای دیگرش جدا نمی شود و با برگزاری نمایشگاه عکس و ترجمه کتاب و ... به نوعی کیانیان خانمهای سینماست.در سینمای کریمی اما چه به عنوان بازیگر چه کارگردان « زن» یک کلید واژه مشترک است تا او را به نوعی نزدیک به میلانی بدانیم. عروس،سارا،پری،دو زن،زن دوم،سه زن،دختران انتظار، دو خواهر ،هزاران زن مثل من،لاله، من همسر ش هستم همه درگیر واژههای زنانهاند و البته تم غالب این فیلمها نیز به سرنوشت زنهای ماجرا گره خورده است.این اتفاق ویژه در دنیای کارگردانی کریمی هم تکرار میشود و بیشتر فیلمهای او زن محورند تا مشخص شود او از زمان درخشش در فیلمهایی مثل واکنش پنجم یا باج خور به فکر تبلور تازهای از نقش زن در فیلمهای ایرانی باشد.
پیچیدگی و جذابیت ستارهای که همچنان مهم است
کریمی که با اورهان پاموک گپ میزند، به شان پن خوشامد میگوید و با اعضای تیم میلان در برج میلاد شام میخورد البته مثل خیلی از روشنفکرهای سینما از جلوی دوربینها ناپدید نشده و میشود حتی در برنامههایی نامرتبط با سینما پیدایش کرد.همین پیچیدگیها اما کار شناخت از ستاره دهه 70 سینما را سخت میکند.اینکه چطور و با چه انگیزهای سراغ ساخت سریالی مستند گونه از دنیای پرهیاهوی فوتبال و فوتبالیستها میرود و بعد از کلی سر و صدا و قرارداد رسمی با فدراسیون فوتبال در نیمه راه این کار را رها میکند؟با تمام این نکتههای مبهم از پیچیدگیهای شخصیت کریمی راحت تر از حد تصور میتوان گفت هنوز عروس سینمای ایران در این وادی چهره مهم و شاخصی است که اگر اینگونه نبود برای جمع آوری وسایل شخصی سینماییاش در موزه سینما در یک غرفه جداگانه نه آقای بازیگر با وجود سالخوردگی و بیماریاش قدم رنجه میکرد و نه آن تعداد عکاس و خبرنگار دورهاش میکردند.
ابتکار/هفته فیلمهای ایرانی در تاجیکستان
هفته فیلمهای ایرانی در شهر دوشنبه پایتخت تاجیکستان با نمایش «آواز گنجشکها» از مجید مجیدی آغاز و با استقبال تماشاچیان روبرو شد.
در این جشنواره که به ابتکار اتحادیه سینماگران تاجیکستان و رایزنی
فرهنگی ایران از ۲۱ تا ۲۷ دسامبر برگزار میشود، روزی یک فیلم در دو
سانس برای دوستداران سینما نمایش داده خواهد شد. برای نمایش در این جشنواره، در کنار فیلم مجید مجیدی دو فیلم از رضا
میرکریمی و چهار فیلم از مازیار میری، منوچهر هادی، علی وزیریان و مهشید افشارزاده
انتخاب شده که برای بار اول در تاجیکستان به نمایش درمی آیند.
به گفته صفر حقداد یکی از مسئولان اتحادیه سینماگران تاجیکستان، در این مراسم فیلمهای ساخته نسل دوم و سوم فیلمسازان ایرانی به نمایش درمی آیند. هرچند برخی از کارگردانهای ایرانی برای شرکت در این رویداد فرهنگی به دوشنبه دعوت شده بودند، ولی هیچ یک از آنها به دلایل مختلف در این جشنواره حضور ندارند. کامل سغدیان، کارگردان تئاتر و دانشجوی رشته هنر در شهر سن پترزبورگ روسیه، میگوید از فیلم «آواز گنجشکها» بسیار خوشش آمده است. وی گفت که تا پیش از دیدن این فیلم چندان تصوری از ایران نداشت، ولی اکنون خیلی با ایران و فرهنگ و مردم ایران آشنایی پیدا کرده است. حقداد میگوید قرار است در آینده فیلمهای تولید تاجیکستان در ایران به نمایش درآیند.
اعتماد/گفتوگو با رضا بهبودي، بازيگر
كلاسهاي بازيگري كيفيت مطلوبي ندارند
پيام رضايي / رضا بهبودي در عرصه تئاتر توانسته به عنوان يك بازيگر برجسته و توانمند خود را تثبيت كند. گزيده كاري و حوزه مطالعاتش، از او بازيگري ساخته كه ميتوان حضورش در يك اثر نمايشي را به عنوان تاييدي بر سطح كيفي آن اثر تلقي كرد. «ايوانف»، «در انتظار گودو»، «سنگها در جيبهايش»، «ستوان اينيشمور»، «همهچيز ميگذرد تو نميگذري» از جمله آثار او در حوزه تئاتر است. بهبودي در عرصه سينما نيز فعاليت داشته و تاكنون در چندين فيلم سينمايي ايفاي نقش كرده است كه از آن جمله ميتوان به «دلم ميخواد»، «طبقه حساس»، « اشكان، انگشتر متبرك و چند داستان ديگر»، «آزمايشگاه » اشاره كرد. در كنار همه اين فعاليتهاي هنري او به تدريس بازيگري نيز مشغول است. آموزش بازيگري مقولهاي است كه كم و كيف آن در سالهاي اخير در ايران همواره مورد بحث بوده است. در همين راستا گفتوگوي كوتاهي با رضا بهبودي انجام دادهايم.
به عنوان يك بازيگر و يك مدرس بازيگري فكر ميكنيد كلاسهاي آموزش بازيگري ما استاندارد لازم را دارا هستند؟
پاسخ به اين سوال لازمهاش اين است كه پاسخدهنده شايستگي پاسخ به آن را داشته باشد و من خودم را در چنين جايگاهي نميبينم. بي تعارف ميگويم! با اين حال اما اگر استاندارد جهاني را در نظر بگيريم، از يك طرف مقوله آموزش خودش توانايي خاصي ميطلبد و ديگر اينكه هنرجو هم بايد توانمند هم باشد تا مقوله آموزش به شكلي صحيح و استاندارد اتفاق بيفتد. به عبارت ديگر مقوله آموزش و نحوه كلاسداري و نحوه ارايه مطالب و چگونگي تفهيم موارد و مسائل به هنرجو خودش يك علم است و بايد آموخته شود. بايد معلم يا استاد اين دورهها را طي كند. ما در ايران تربيت مدرس هم داريم كه شايد تا حدودي اين مقوله را پوشش دهد. اما متاسفانه ميبينيم كه خيلي وقتها خود استادان اين دانشكدهها جزو كساني هستند كه نحوه آموزش را آموزش نديدهاند. بيشتر در اينجا اينطور معمول شده كساني كه فوق ليسانس يا دكترا داشته باشند، حق تدريس پيدا ميكنند يا جزو هيات علمي ميشوند و شروع به تدريس ميكنند. اين دوستان عمدتا نه همهشان – تاكيد ميكنم كه هيچوقت نميتوانيم همه را تعميم بدهيم- به دليل داشتن مدرك بالا استخدام ميشوند.
يعني كلاسهاي بازيگري كيفيت مطلوبي ندارند؟
آنچه در خصوص ضعف شيوه آموزشي گفتم به شكلي تقديرگونه باعث ميشود كلاسهايي كه برگزار ميشود از كيفيت مطلوبي برخوردار نباشد. گاهي شاهد درددلهاي دانشجوياني هستيم كه بعد از گذشت چند سال هنوز تكنيكهاي اوليه ورود به اين مقوله را ياد نگرفتهاند كه چگونه گام به گام بايد پيش بروند. بازيگر، ليسانس بازيگري دارد اما هنوز يك گرم كردن بدن را هم ياد نگرفته است. ممكن است كسي بگويد شايد خودش ياد نگرفته بله اين بحث ديگري است. ما دانشجويان تنبل و باري به هرجهت هم داريم. اما روش متديكي هم وجود ندارد كه آنها را به يك ساماني برساند. به اين دليل است كه مقوله آموزش جدا از اين است كه مثلا من رضا بهبودي را كه بازيگرم استخدام كنيم براي آموزش.
اما خب گروه ديگري هم هستند كه به شكلي تجربي كار كردهاند و الان تدريس هم ميكنند...
اين هم روي ديگر اين سكه است. اتفاق ديگري كه در آموزشگاهها و كلاسها رايج است اين است كه مثلا شما كه تجربيات خوبي داري بيا تدريس كن. چون اين شخص روش آموزش را پشت سر نگذاشته است اگر چه تجربه خوبي دارد اما نميداند چگونه اين را منتقل كند. در نتيجه ممكن است چند جلسه چيزهايي را بگويد و انتقال تجربهاي بكند و چيزهايي هم بگويد و دوره و كلاس تمام شود. اما در نهايت آن هنرجو كه جويا و خواهنده است باز هم چيزي در دست ندارد. نميداند بايد چه كند. در نهايت اينكه گروه دوم شايد بتوانند به شكل كارگاهي به شكل چند جلسه كلاسهايي را برگزار كنند. اما خب از طرح درس كلي عاجز هستند و دسته اول (استادان دانشگاه كه رويكرد آكادميك صرف دارند) هم كاش بتوانند مقوله آموزش را ياد بگيرند و هم اينكه بيشتر تجربه كنند و صرفا آكادميك به مقوله هنر نگاه نكنند.
با توجه به آنچه گفتيد چه توصيهاي براي هنرجويان بازيگري داريد؟
اول از همه اين را بگويم كه فكر ميكنم چيزي كه در مورد آموزش ميگويم خود من هم شايستهاش نيستم. اما به همه اينها خواندن داستانهاي كوتاه، خواندن شعر را توصيه ميكنم. از ايران و جهان. يا مثلا خواندن سطحي از علوم انساني را كه ادراك ما را از آنچه قرار است در بازيگري انجام دهيم غنيتر كند و اما در مقام مدرس هم اگر تشخيص دهيم مسائل تئوريك خاص انگيزه عملگرايي را در دانشجو ميكشد اين هم به ضرر كلاس بازيگري است و آن وقت همينهاست كه ميگويم بايد در يك كلاس مراقب اين چيزها بود. مراقب اين اعتدال بود. اينكه اول ببينيم كلاس در چه سطحي است و چه نيازهايي دارد. خاموش كردن جوشش و خواست و غريزه بازي يك هنرجو توسط يك استاد، بزرگترين خيانتي است كه يك معلم ميتواند در قبال هنرجويش انجام دهد. نبايد اين غريزه را از بين ببريم.
اعتماد/از ششم دي در سينماهاي هنر و تجربه
«جزيره رنگين» خسرو سينايي بر پرده نقرهاي
استفاده از بازيگران محلي براي تمركززدايي سينما از تهران
فرناز ميري / خسرو سينايي، كارگردان و فيلمنامهنويس بيش از ١٣ فيلم را در كارنامه سينمايي خود دارد كه اغلب برپايه مستندهاي اجتماعي توليد شدهاند و مخاطب سينما بيشتر او را با فيلم «عروس آتش» ميشناسد.
سال گذشته يك مستند داستاني از او با عنوان «جزيره رنگين» در جشنواره بينالمللي فيلم فجر به نمايش درآمد و از ششم دي قرار است اين فيلم در گروه سينماهاي «هنر و تجربه» اكران شود. اين فيلمساز درباره شكلگيري جرقههاي نخستين اين فيلم به «اعتماد» گفت: «سال گذشته منتظر ساخت فيلم «قطار زمستاني» براي تهيه مشترك با لهستان بودم كه قرار بود عزتالله انتظامي نيز در آن فيلم بازي كند، اما متاسفانه به دليل نبود بودجه كافي امكان ساخت آن فراهم نشد. از طرفي بنياد سينمايي فارابي اعلام همكاري كرد كه با بودجهاي معقول در ساخت فيلمي كمك ميكند. پيشتر هم فعاليت احمد نادعليان را در هرمز ديده بودم، از اين روي بهنظرم موضوع «جزيره رنگين» بنا بر دلايلي براي ساخت فيلم موضوعي مناسب بود.»
اين دلايل به گفته سينايي عبارت بودند از: «نخست آنكه هر فردي در حد امكانات خود در جامعه ميتواند نقشي سازنده داشته باشد و در هر گوشه و كناري بهواسطه امكانات خودش به پيشرفت شرايط اقتصادي و اجتماعي جامعه كمك كند. دوم آنكه وقتي در نقاط مختلف ايران فيلم ميسازيم، مهم است به اين نكته توجه كنيم كه در نقاط مختلف استعدادهاي خوبي داريم كه چه از نظر فيزيك و چه از نظر لهجه ميتوانند در فيلمها حضور داشته باشند. خوشبختانه جزيره هرمز اين امكان را داشت تا با بازيگران محلي همكاري كنم و تنها مهدي احمدي و طيبه دهقانمنشادي بازيگراني بودند كه از تهران در اين فيلم حضور پيدا كردند.» اين اثر يك مستند داستاني است و سينايي تاكيد دارد كه در ساخت اين فيلم به فعاليت نادعليان نه به عنوان يك مستند بلكه با الهام از نوع فعاليتهاي او پرداخته است.
اين اثر در جشنوارههاي خارجي هم به نمايش درآمده و موفقيتهايي كسب كرده است. به گفته سينايي در جشنواره فيلم فجر از اين اثر استقبال شد و بازخوردهاي مثبتي نسبت به آن دريافت كرد. همچنين دريكي از شهرهاي لهستان در يك مجتمع سينمايي به نمايش درآمد و تماشاگران توجه مثبتي به آن داشتند. نخستين سوال آنها اين بود كه چگونه ميشود به جزيره هرمز رفت. از طرفي در ششم و هفتم اكتبر (١٤ و ١٥ مهر) در جشنواره فيلم ونكوور كه يك جشنواره غير رقابتي بود نمايش داده شد و بليتهاي روز دوم نمايش فيلم به طور كامل پيشفروش شد و از آن به عنوان فيلمي شگفتانگيز ياد كردند.
همچنين تماشاگران بسياري گفته بودند بايد چمدان ببنديم و به هرمز برويم. اين نوع توجه به فيلم تا حد زيادي به جلب نظر گردشگران خارجي كمك ميكند. از سويي در نظرسنجي نهايي از بينندگان از بين يك تا پنج به اين فيلم نمره ٩٢/٣ داده شده بود كه نشان از توجه مثبت به آن بود. سينايي اظهار اميدواري ميكند كه اين فيلم در ايران نيز با استقبال خوبي روبهرو شود.
توليد آثار مستند يا مستند داستاني در نقاط مختلف ايران باتوجه به ويژگيهاي محيط زيستي كشور و نمايش آن ميتواند به جذب گردشگران خارجي و توسعه صنعت توريسم كمك كند. اما به گفته سينايي «هدف اين فيلم جذب گردشگري نبود بلكه حرف اول فيلم اين بود كه خودمان ميتوانيم آستينها را بالا بزنيم و بسته به امكانات در ساختن كشور كمك كنيم. فعاليتهاي نادعليان در جزيره هرمز و آموزش هنر ويتراي (نقاشي روي شيشه) به زنان جزيره هم در ارتقاي فرهنگي و هم اقتصادي آنها كمك ميكند.» كارگردان اين فيلم معتقد است «جزيره رنگين» به چند نكته اشاره دارد: «توجه به محيط زيست جزيره و اينكه امكان صيد نامحدود ديگر وجود ندارد يا اينكه نبايد خاكهاي جزيره را غارت كرد.
اما با استفاده از همين خاك زيباي جزيره ميتوان به نوعي فعاليت فرهنگي كرد كه به بهبود وضع اقتصادي ساكنان جزيره كمك و هم به دليل خصوصيت جزيره كه زيباست امكان جذب گردشگر را فراهم ميكند. همچنين در فيلم به بحث مسائل زنان نيز پرداخته ميشود. زنان ميتوانند در امور اقتصادي خانواده كمك كنند. » آخرين ساخته سينايي در گروه سينمايي «هنر و تجربه» اكران ميشود.
سينايي در توضيح اكران فيلمش در اين گروه سينمايي و تاثير آن در ديده شدن، توضيح داد: «پس از جشنواره فيلم فجر چند نفر از دوستان مطبوعاتي هم از من پرسيدند كه چرا فيلم را در گروه عمومي اكران نميكنم، اما اين مساله من است و بههر حال فيلم ساختار متفاوتي دارد. در لهستان هم براي تماشاگران فيلم بسيار جالب بود و اغلب تماشاگران آنجا كه همگي سينماگر بودند تاكيد داشتند كه ساختار مستند- داستاني خيلي در اروپا هم متداول شده و موفق است. اما من ترجيح ميدهم در گروه سينمايي «هنر و تجربه» اكران شود تا بينندگاني كه با فيلمهاي غيرمتعارف روبهرو ميشوند زمان توجه و تفكر در اين اثر را داشته باشند. نميدانستم در اكران عمومي عكسالعمل بينندهاي كه چندان با فيلمهاي جدي روبهرو نميشود نسبت به اين فيلم چيست.» اين فيلمساز باتاكيد بر استفاده از بازيگران محلي و بومي در فيلمش تاكيد كرد: «مخالف هستممن سالهاست از اينكه بازيگران غيرمحلي را در فيلمهاي محلي بهكار ميگيريم .
چه از نظر فيزيكي و رنگ چهره و چه از نظر لهجه، حضور چنين بازيگراني مصنوعي احساس ميشود و بايد براي اين مساله تدبيري انديشيد؛ چراكه بيننده سينما با تجربهتر و باهوشتر از آن است كه لهجه تقليد شده را باور كند يا چهره رنگ شده را بپذيرد. اما بازيگران محلي از نظر فيزيكي و كلام و گفتار اصيلتر هستند. از طرفي با اين كار ديگر سينما را فقط در تهران متمركز نميكنيم بلكه در سطح ايران توسعه ميدهيم و تماشاگران هم بهتر ميتوانند جاي جاي كشور خود را بشناسند. »
اعتماد/دعايي در مراسم فراخوان جايزه «باستاني پاريزي»: لازم باشد عبايم را براي اين جايزه ميفروشم
اعتماد| مراسم رونمايي از فراخوان جايزه جهاني باستانيپاريزي در دانشگاه آزاد اسلامي واحد كرمان برگزار شد. در بخشي از اين مراسم حجتالاسلام والمسلمين سيدمحمود دعايي، مديرمسوول روزنامه اطلاعات با اشاره به اينكه بهخوبي دغدغه فرزندان و خانواده استاد باستانيپاريزي را نسبت به تداوم اين جايزه درك ميكند توضيح داد: به عنوان يك كرماني، تعهد ميكنم حتي اگر قرار باشد عباي خود را بفروشم تا جايزه استاد باستانيپاريزي بر زمين نماند.
دعايي با اشاره به رموز محبوبيت استاد باستانيپاريزي، ادامه داد: دانش فراوان استاد، تربيت فرزندان صالح، حضور طولاني او در مطبوعات، زاويه ديدش به تاريخ اسلام، ايران و كرمان و معنويتي نهان كه در آثارش هست، از جمله اين رموز هستند. همچنين طنزي زيرپوستي كه در مطالب استاد نهفته است و استفاده از اصطلاحات محلي كه به سخنش رنگ و بوي تازه ميبخشد و در زمانهايي كه همه از مطالعه گريزان بودند، افراد بسياري را به مطالعه واداشت، از جمله ويژگيهايي است كه به ماندگاري استاد باستانيپاريزي كمك كرده است. او با بيان اينكه نام و آثار باستانيپاريزي مانده است و خواهد ماند، گفت: «اگر بهدنبال جاي پاي خدا بگرديم تا رمز مقبوليت او را بيابيم، طبق فرموده قرآن «كساني كه ايمان آورده و كارهاي شايسته انجام دادهاند خداي مهربان مهر آنها را در دل ديگران خواهد انداخت». بخشي از كارهاي شايسته، انجام فرايض ديني است كه در زمانهاي مختلف يكسان است؛ اما برخي ديگر بسته به زمان، متفاوت ميشوند و تشخيص آنها علم، هنر و توفيق نياز دارد كه استاد باستانيپاريزي به خوبي اين ويژگيها را داشت. عمل صالح صرفا تسبيح و ذكر گفتن نيست، بلكه گاهي كمك به مظلوم و مضحكه ظالم است، يكي از اعمال صالح استاد تشويق درست و بايسته دانشجويان به تاريخ، تحقيق و مطالعه بود. استاد باستانيپاريزي هيچگاه نام كساني را كه از آنها چيزي آموخته بود فراموش نكرد. همچنين كرمان براي او فقط خاك و خاطره نبود، بلكه نمونهاي از تاريخ كشور محسوب ميشد.» دعايي با بيان اينكه استاد باستانيپاريزي از مردم و براي مردم نوشت، افزود: «اين استاد ننگ دهاتي بودن را از زبان تحصيلكردهها زدود. عصايش از چوب درختان پاريز بود و هرگز پسوند «پاريزي» را از خود دور نكرد تا يادش باشد از كجا بوده است.» در ادامه اين مراسم دكتر سيدمحمدكاظم موسوي بجنوردي رييس مركز دايرةالمعارف بزرگ اسلامي نيز گفت: استاد باستانيپاريزي در طول ٦٠ سال قلمزني كوشيد تا خوانندگان چند نسل را دلبسته نگاه دارد. لازم است از طرف دوستداران استاد باستانيپاريزي، موقوفهاي براي اين جايزه بينالمللي گذاشته شود تا جايزه فربهي براي تشويق دانشمندان و پژوهشگران شود. او با خواندن مقاله «پير روشنضمير كرمان» ادامه داد: «كمتر دانشمندي همچون استاد باستانيپاريزي تاريخ نگاري را با هنر، ادب و نويسندگي در آثار جذاب خود پيوند داده است. او تاريخنگاري را فارغ از عناصر ادبي نميديد. او به ميهن و زادگاه خود، پاريز و كرمان عشق ميورزيد و در هر مقاله و محفلي ياد اينها را فراموش نميكرد. او بر اين عقيده بود كه تاريخ كرمان، فشرده تاريخ ايران است. باستانيپاريزي در تاريخ نيم قرن اخير ايران بر جايگاه بلندي نشسته است و اين جوينده زواياي تاريخ ميدانست براي ماندن در خاطره تاريخ چه راههايي گشوده است.»
اطلاعات/برگزاری چهارمین جشنواره فیلم کره در پردیس ملت
چهارمین جشنواره فیلم کره ۶ تا ۹ دی در پردیس سینمایی ملت برگزار خواهد شد.
سفارت جمهوری کره با نمایش ۴ فیلم کرهای در این جشنواره فرصت خوبی برای آشنایی تماشاگران ایرانی با بهترین فیلمهای روز کره فراهم کرده است. فیلمهای مذکور ساخته فیلمسازان سرشناس کره جنوبی هستند و بازیگران مطرح این کشور در آنها ایفای نقش میکنند. اسامی فیلمهای این جشنواره که هر روز از ساعت ۱۸ تا ۲۰ نمایش داده میشود به ترتیب به شرح زیر است: چهرهخوان (کیم یونگ هوا)، آقای گوریل (کیم یونگ هوا)، نقشه سرقت یک سگ (کیم سانگ هو) و به دونک ماکگول خوش آمدید (پارک کوانگ هیون) این چهار فیلم بهصورت رایگان به نمایش در میآیند. پردیس سینمایی در خیابان ولیعصر، بزرگراه نیایش، روبروی بزرگراه کردستان واقع است.
اطلاعات/تدوین سند ملی موسیقی در دبیرخانه شورای عالی انقلاب فرهنگی
دبیرشورای عالی انقلاب فرهنگی در جلسه ۲۸۸ شورای اسلامی شدن دانشگاهها و مراکز آموزشی از تدوین سند ملی موسیقی در دبیرخانه شورای عالی انقلاب فرهنگی خبرداد.
به گزارش ایسنا، دکتر مخبر دزفولی در این جلسه طی سخنانی گفت: آنچه که تحت عنوان ” سند ملی موسیقی” ذیل ” نقشه مهندسی فرهنگی” در دبیرخانه شورای عالی انقلاب فرهنگی تدوین و برای تصویب به شورای عالی انقلاب فرهنگی ارائه شده است، یکی از دقیق ترین اسناد در این زمینه است.
دبیر شورای عالی انقلاب فرهنگی ادامه داد: در زمینه آموزش موسیقی هم در این سند بدون هیچ محدودیتی و ضمن رعایت جوانب شرعی، اصل آموزش و تسلط بر مبانی علمی موسیقی به رسمیت شناخته شده است.
اطلاعات/استخدام ۱۲هزار نیرو درآموزش و پرورش در انتظار اخذ مجوز
وزیر آموزش و پرورش گفت: در ردیف بودجه سال ۹۵سهمیه استخدام به وزارت آموزش و پرورش داده شده است اگر سازمان مدیریت و برنامه ریزی مجوز صادر کند سال آینده آزمون استخدامی برگزار می کنیم.
به گزارش مهر، علیاصغر فانی در حاشیه گردهمایی معاونین پژوهشی و برنامه ریزی استانها در پاسخ به پرسشی در خصوص موافقت دولت با استخدام ۱۲هزار نیرودر این وزارتخانه گفت: صحبتهای کلی مطرح شده است فقط باید سازمان مدیریت و برنامه ریزی مجوز صادر کند. فانی درباره آلودگی هوا و تعطیلی مدارس نیز بیان کرد: سلامت دانش آموزان برای ما اهمیت دارد.
وزیر آموزش و پرورش تصریح کرد: از مسئولان ذیربط درخواست میکنیم اقدامات دیگر را برای مقابله با آلودگی هوا انجام دهند و تمامی اقدامات را منوط به تعطیلی مدارس نکنند و این موضوع را نیز در کمیته اضطرار آلودگی مطرح کردهایم. وزیر آموزش و پرورش همچنین در گردهمایی معاونین پژوهش و برنامهریزی استانهای کشور گفت مشکل ادامه تحصیل فرهنگیان با مدرک معادل حل شد.همچنین مشکل دریافت مجوز صدور احکام دانشجو معلمان سال ۹۳ و ۹۴ نیز حل شد و به زودی احکام آنان صادر میشود. وی گفت:رشد جمعیت دانشآموزی به دلیل تلاش ما در بازگرداندن بازماندگان از تحصیل بوده است.
فانی افزود: تعداد ۴۰ هزار دانش آموز بازمانده از تحصیل در استان سیستان و بلوچستان شناسایی شده اند این یعنی عدالت آموزشی که در دولت یازدهم اتفاق افتاده است. وزیر آموزش و پرورش خاطرنشان کرد: تعداد ۱۱۰ مدرسه تکدانشآموزی در کشور وجود دارد که هزینه تحصیل در مدرسه تک دانش آموزی برای یک دانش آموز ۳۰ میلیون تومان است. وی افزود: در عمل توانسته ایم شعار عدالت آموزشی را محقق کنیم و همینطور ۴هزارو ۸۰۰ مدرسه با کمتر از ۵ دانش آموز در کشور دایر کرده ایم که دستاورد دولت تدبیر و امید است.
ایران/نیما دهقان، کارگردان نمایش «جان گز» در گفتوگو با «ایران»:
شهدا قهرمانهایی از جنس خود ما هستند
در بیشتر آثار دفاعمقدس شهدا را به شکل یک فرشته نشان میدهند. فرشته هم که در دسترس و قابل باور نیست. این فرشتهها آن تصویری نیستند که مردم در واقعیت زندگیشان یعنی در کوچه و بازار و در بین همسایه، دوست و فامیل خودشان دیدند. این نوع نگاه موجب میشود که مردم از این موضوعات فاصله بگیرند. احساس من این است که جامعه ما در درون خود، این افراد و قهرمانیهایشان را باور دارد اما از بعد بیرونی نمیتواند آنها را بپذیرد
مریم نظری
«جانگز» نمایشی است به کارگردانی «نیما دهقان» که این روزها روی صحنه تماشاخانه «سرو» است. این نمایش روایتی متفاوت است از غواصان دست بسته جنگ تحمیلی و به عنوان اثر منتخب پانزدهمین جشنواره مقاومت، به جشنواره تئاتر فجر نیز معرفی شده است. «جانگز» در جشنواره مقاومت علاوه بر کسب جایزه ازسوی بازیگران، جایزه اول کارگردانی، جایزه اول طراحی صحنه، جایزه دوم بهترین متن نمایشی و جایزه دوم موسیقی را نیز از آن خود کرده است. نیما دهقان پیش از «جان گز»، نمایشهای «خنکای ختم خاطره»، «خاموشی دریا» و «ترن» را با موضوع جنگ و دفاعمقدس کارگردانی کرده و این نمایش به نویسندگی هاله مشتاقینیا را در شش اپیزود روی صحنه آورده است که داستان ورود یک بازمانده به برشهایی از زندگی آدمهای جامعه امروز را بازگو میکند. این نمایش تا هشتم دی ماه میزبان علاقهمندان است. آنچه در ادامه می خوانید گفتوگویی است با نیما دهقان، کارگردان نمایش «جانگز».
ë آقای دهقان، در <جان گز> ما شاهد هستیم که برای نشان دادن ایثارگریهای شهدا و روزهای دفاعمقدس از مسائل روز جامعه بهره گرفتهاید. چطور شد به این فکر افتادید که با تفاوتی این چنینی نسبت به کارهایی که با این موضوع ساخته میشوند، این نمایش را روی صحنه ببرید؟
این سومین تجربه نمایشی من در حوزه دفاعمقدس است. نگاه من در آثاری با این موضوع این نیست که بدون هیچگونه تصویر روشن و درست، در مورد افرادی حرف بزنم که آنها را نمیشناسم بلکه در این کار قصد ما این بوده که با نگاهی نسبی، جامعه و جوانهای سالهای جنگ را با جوانهای امروز به نمایش بگذاریم و به نوعی به مقایسه آنها بپردازیم. ما در این اثر حکمی برای خوب بودن یا نبودن هر کدام از آن جوانها صادر نمیکنیم بلکه تماشاچی خودش حق دارد انتخاب کند که کار کدام یک درست است. با حرفهایی که در این نمایش از دو نسل به میان آورده میشود، مخاطب با بحرانها و نقدهای اجتماعی که در کار وجود دارد مواجه میشود.
ë چه شد که بین تعداد بیشمار شهدای 8 سال دفاع مقدس، شهدای غواص در عملیات کربلای 4 را انتخاب کردید؟
به هر حال خواستیم بگوییم که ما هم سهمی در این ماجرا داریم. در زمان نگارش نمایشنامه، با نویسنده کار، خانم مشتاقنیا به این جمعبندی رسیدیم که ما هر تلاشی داشته باشیم به طور قطع نمیتوانیم تصویر کاملی از ایثار این افراد برای تماشاگر بسازیم چراکه کار این شهیدان به قدری بزرگ بوده و ماجرایی که برای آنها رخ داده، بهاندازهای تکان دهنده است که در قالب یک نمایش نمیگنجد. پس با این سؤال کار را کلید زدیم که چه شد بعد از 30 سال این پیکرها پیدا شدند و چه شد که وقتی به میهن بازگشتند همه نوع قشری با آنها ارتباط برقرار کرد. در بخشی از نمایش میبینیم بودجهای برای تشییع شهدای غواص در نظر گرفته شده که مراسم آنها به بهترین شکل برگزار شود درحالیکه یکی از رزمندگان این عملیات در زمان هماهنگی برنامههای تشییع، به منظور درمانش نیاز به کمک هزینه برای اعزام به خارج از کشور دارد و در نهایت با تخصیص دیر هنگام بودجه آن رزمنده شهید میشود.
ë از ضرورت نمایش این بخش از داستان برایمان بگویید.
خب این یک واقعیت است و همه ما میدانیم آنطور که باید به این افراد که یادگارهای 8 سال دفاعمقدس بودند چندان رسیدگی نمیشود. باید به عنوان یک مسأله به حال و روز این جانبازان توجه و رسیدگی شود که متأسفانه در برخی موارد به صورت ناآگاهانه در حق آنها ظلم میشود. ما امنیت کشورمان را مدیون ایثارگریهای این افراد هستیم و آرامش فعلی نتیجه قهرمانیهایی است که این عزیزان از خود نشان دادند. پس بهنظرم باید به بهترین شکل ممکن احترام آنها حفظ شود.
ë در یکی از اپیزودها به صورت گذرا، حرفهای مردم درخصوص دست دادن وزیر خارجه ایران با اوباما و ماجرای دلداری دادن مادر هوگو چاوز توسط رئیس جمهوری پیشین مطرح میشود. ضرورت طرح چنین مسائلی در این نمایش چه بود؟
همه اپیزودهای این نمایش به گونهای پیش میرود که هر کدام به نقدهایی در بستر اجتماعی جامعه با موضوعات سیاسی، اقتصادی، فرهنگی میپردازند و حتی در قسمتهایی هم خود خانوادههای شهدا مورد نقد قرار میگیرند و دیالوگهایی با این موضوعات رد و بدل میشود. همه اینها به این خاطر است که بگوییم بحثها و حرفهایی که پیرو این ماجراها بین مردم میشود، به چه دلیل و از کجا میآیند. اینها همان حرفهای گوشه و کنار ما هستند که همه ما در طول روز به نوعی با آنها مواجه میشویم. اما چرا باید این حرفها بین ما رد و بدل شود و چرا کسی نسبت به آنها واکنشی نشان نمیدهد؟ چرا دست دادن با فردی در امریکا تا این اندازه برای ما جذاب میشود درحالیکه چیزهای جذابتری هم در جامعه و در نزدیکی ما وجود دارد که میتوانیم در مورد آنها حرف بزنیم.
این موضوعها نباید وارد فرهنگ عامیانه مردم بشود درحالیکه در کنار این مسائل سطحی و گذرا، مسائل مهمتری در زندگی و جامعه ما وجود دارد که متأسفانه به آنها توجه نمیشود. این شرایط اجتماعی حاکم در جامعه امروز است، یعنی چیزی که به عنوان یک دغدغه و شاید بغض از سوی من به عنوان یک کارگردان مطرح میشود.
ë به نظر شما یک کار نمایشی این چنینی تا چهاندازه میتواند در نشان دادن قهرمانیهای شهدا در جامعه امروز تأثیرگذار باشد؟
به طور قطع این قبیل کارها سهم اندکی در تأثیرگذاری روی مردم دارند. اما حتماً مدیرانی که کار را میبینند متوجه نگاه انتقادی این نمایش و ماجرایی که در آن بازگو میشود، خواهند بود. متأسفانه در جامعه ما نگاه به مسائل فرهنگی و فرهنگسازی بسیار کمرنگ است و ما بشدت از این فقر اجتماعی که وجود دارد رنج میبریم. این که من و امثال من به عنوان کارگردان با بغض میآییم و بخشهایی از مشکلات را به شکلهای ممکن نشان میدهیم و به عنوان عضوی از این جامعه وظیفه خود میدانیم که با آثارمان سهم اندکی در این فرهنگسازی داشته باشیم. مطمئناً تأثیر اینگونه آثار در همین مخاطبهای محدود هم بخوبی دیده خواهد شد. مهم این است که همه ما به نوعی در لذت بردن از زندگی مؤثر باشیم نه اینکه تلاش کنیم مشکلات، بحرانیتر شوند.
ë این نمایش به عنوان اثر منتخب پانزدهمین جشنواره مقاومت، به جشنواره تئاتر فجر معرفی شد. به نظر شما این موفقیت حاصل چه بخشهایی از کار است؟
خب ما توانستیم بیشترین جایزههای جشنواره مقاومت را از آن خود کنیم با اینکه در زمان آمادهسازی نمایش، خیلی به جشنواره فکر نمیکردیم بلکه بیشتر به این فکر بودیم که آدمهای مختلف از قشرهای متفاوت که این نمایش را میبینند، در پس آن به چه فکر میکنند و اینکه آیا میتوانیم کاری کنیم که آنها برای رسیدن به عمق وجودی اثر به فکر فرو بروند. قصد ما بیشتر این بود که نمایشی را روی صحنه ببریم که هر قشری با هر شکل و عقیدهای، با تماشای آن به سرزمینی که در آن زندگی میکنیم افتخار کند و به این درک برسد که قهرمانهای کشورمان افرادی از جنس خودشان بودند. بهنظرم جشنواره یک رویداد مقطعی است. مسأله این است که کار در مخاطب تأثیر بگذارد. اگر مخاطب لذتی از دیدن کار نبرد، آن کار باوجود جوایزی که از آن خود کرده است قطعاً موفق نخواهد بود.
ë «جانگز» نامی است که برای این نمایش انتخاب کردید. این اسم یادآور چه چیزی از آن سالهاست؟
«جانگز» اصطلاحی است بین افرادی که در جنگ بودند. این اصطلاح در مورد عملیاتی به کار میرفت که در پس آن رزمندهها فراتر از دفاع پیش میرفتند و خط مقدم را میشکستند. وقتی فرماندهها میخواستند درخصوص چگونگی یک عملیات که تعداد زیادی شهید داشته صحبت کنند اصطلاح «جانگز» را به کار میبردند. یعنی عملیاتی که در آن عده زیادی از رزمندگان شهید شدند و برنگشتند؛ به تعبیر دیگر «جانگز» جانی بود که گزیده شده بود. شهدای غواص هم برای عملیات کربلای 4 آماده شده بودند و قرار بود خط مقدم را بشکنند که آن فاجعه برایشان رخ داد.
ë چرا باوجود تعداد زیاد کارهای سینمایی و تلویزیونی با موضوع جنگ و دفاعمقدس اما متأسفانه جز در موارد معدود اقبالی برای دیده شدن این کارها
وجود ندارد؟
بهنظرم این بد اقبالی به این خاطر است که کارهایی با این موضوع به گونهای کلیشهای و تکراری ساخته میشوند و متأسفانه تلاشی هم برای بهبود آنها صورت نمیگیرد. چقدر خوب است که در این کارها رزمندگان کشورمان را آدمهایی از جنس مردم نشان دهیم با این تفاوت که آنها از کشورشان دفاع کردند و قهرمان شدند. اگر با همین نگاه در کارهایمان با مردم حرف بزنیم به طور حتم این نوع آثار با اقبال خوبی روبهرو خواهد شد. این درحالی است که در بیشتر آثار دفاعمقدس شهدا را به شکل یک فرشته نشان میدهند. فرشته هم که در دسترس و قابل باور نیست. این فرشتهها آن تصویری نیستند که مردم در واقعیت زندگیشان یعنی در کوچه و بازار و در بین همسایه، دوست و فامیل خودشان دیدند. این نوع نگاه موجب میشود که مردم از این موضوعات فاصله بگیرند. احساس من این است که جامعه ما در درون خود، این افراد و قهرمانیهایشان را باور دارد اما از بعد بیرونی نمیتواند آنها را بپذیرد.
ë متأسفانه برخی کارگردانها ید طولایی در انگشت گذاشتن بر رگ احساسات مخاطب و به اصطلاح اشکانگیز کردن ماجرا بویژه آثار دفاعمقدس دارند. چرا این موضوع در بین این آثار به وضوح دیده میشود؟
این موضوع یک معضل اساسی است و اپیدمی شده است. معدود همکاران ما هستند که در کارهایشان از عزت شهدا و خانوادههایشان بگویند بلکه در این آثار ناراحتی و تنهایی خانوادههای این افراد به نمایش درمیآید که این کار کلیشهای از جذابیت آثار کم خواهد کرد. بهنظرم بهتر است در موضوع دفاعمقدس که اغلب مادران شهدا در محور آثار قرار میگیرند، این عزیزان به گونهای نشان داده شوند که مادر با وجود تنهایی، دلتنگی و تمام مشکلاتی که با آنها درگیر است، محکم ایستاده و با افتخار از فرزند و قهرمانیهایش بگوید. همانطور که همیشه در واقعیت زندگی آنها میبینیم مادران چشم انتظار با افتخار از فرزندانشان میگویند.
ایران/معاون فرهنگی ارشاد با اشاره به آمارهای 10 سال گذشته:
سهم فرهنگ در سبد مصرف خانواده ها کاهش داشته است
سید عباس صالحی معاون امورفرهنگی وزیر ارشاد در مراسم افتتاحیه نمایشگاه کتاب استان ایلام از نمایشگاههای کتاب استانی بهعنوان عامل ارتقای سبد فرهنگی به لحاظ کیفیت و کمیت یاد کرد. سیدعباس صالحی در مراسم افتتاح این نمایشگاه گفت: خوشحالم در ایام متبرک میلاد پیامبر اکرم(ص) و امام ششم شیعیان به استان ایلام آمدم، استانی که بر افتخارات کهن خود افتخارات دیگری افزوده است. افتخار اول سهم زیادی در عرصه دفاع مقدس داشت و افتخار دوم سهمی که در مسیر زیارت زائرین عتبات عالیات دارد.
معاون امور فرهنگی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در ادامه سخنان خود با اشاره بهسرانه سبد مصرف فرهنگی در سالهای گذشته افزود: عملاً سهم حوزه فرهنگ در سبد مصرف فرهنگی نسبت به 10 سال گذشته نه تنها ارتقا پیدا نکرده بلکه کاهش نیز داشته است و همین 5/2 درصد سهم کتاب نیز بسیار ناچیز است. صالحی در ادامه سخنان خود ضمن اشاره به عوامل مختلف در خصوص پایین بودن سهم کتاب در سبد مصرف فرهنگی کشور گفت: درسال 1357 متوسط قیمت کتاب 495 ریال بوده اما در سال ۱۳۹۳ متوسط قیمت کتاب ۱۳ هزار تومان است. گرانی قیمت کتاب تنها عامل در این حوزه نیست بلکه دسترسی به کتاب نیز مهم است و باید به آن توجه جدی شود. سیدعباس صالحی در ادامه خاطرنشان ساخت: دسترسی ما به کالاهای فرهنگی اندک است. نمایشگاههای کتاب استانی یکی از راههایی است که میتواند به لحاظ کمیت و کیفیت باعث ارتقای سهم کتاب در سبد فرهنگی شود. صالحی در پایان سخنان خود گفت: نگاه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی این است که کتاب در سبد مصرف مردم ارتقا یابد و با این نگاه همه حرکتهای حمایتی که میتوان از کتاب داشت مد نظرقرار میگیرد. نمایشگاههای کتاب استانی به عنوان یک نگاه ویژه برای ارتقای کتاب در حد مقدورات دنبال میشود و انشاءالله با حمایت هایی که از این حوزه صورت میگیرد روند روبه رشدی را شاهد باشیم.
ایران/در اختتامیه دومین دوره از جایزه داستان تهران ضمن معرفی نفرات برتر مطرح شد:
تهران متعلق به همه ایرانیان است
مریم شهبازی
دومین دوره جایزه داستان تهران در حالی به کار خود پایان داد که هیأت داوران این رویداد ادبی در بیانیه خود پیشنهاد برگزاری جایزه ای مشابه را برای دیگر شهرهای بزرگ کشور نظیر اصفهان و شیراز مطرح کردند.
به گزارش «ایران»، این مراسم که پنجشنبه شب در تالار فردوسی دانشگاه تهران و با حضور جمعی از اهالی قلم و علاقهمندان برگزار شد، مهدی ذاکری، مدیر عامل مؤسسه همشهری ضمن قدردانی از متولیان برگزاری این جایزه گفت: «تمام تلاشمان در برپایی این جایزه دور ماندن آن از تغییر و تحول و همچنین جلوگیری از سمت و سو پیدا کردن آن به طرف جریانهای خاص و همچنین حاشیهها بود.» وی در ادامه تصریح کرد: «در تمام جهان، شهرهای بزرگ دارای هویتی خاص خود هستند. تهران نیز با تمام مشکلاتی که دارد قابل مقایسه با شهرهای بزرگ کشورهای دیگر است. با اینکه تهران سابقه تاریخی چندان طولانی ای ندارد اما هویت خاص خود را دارد.» اغلب افرادی که در این مراسم سخن گفتند معتقد بودند که باید هویت کلانشهر تهران با بهره گرفتن از داستان و داستان نویسی برای همیشه ماندگار شود. مسألهای که متولیان جایزه تهران نیز دستیابی به آن را مهمترین هدف خود از برگزاری این رویداد ادبی میدانند.
استقبال قابل توجه مردم از دومین دوره
مینا فرشید نیک، دبیر این جایزه نیز گفت: «سال قبل، جایزه داستان تهران با هدف ثبت تصاویر داستانی مختلف از تهران شکل گرفت. با توجه به این هدف امسال در دومین دوره با استقبال بیشتری از سوی علاقه مندان روبهرو شدیم.» بنابر گفتههای دبیر این جایزه امسال در فرصت اعلام شده یک هزار و 362 اثر به دبیرخانه ارسال شد که از این میان 90 اثر به دور دوم داوری راه پیدا کردند. در نهایت نیز 40 داستان به عنوان آثار منتخب در دو بخش اصلی و جنبی جایزه انتخاب شدند که اسامی آنان در این مراسم اعلام شد. فرشید نیک تصریح کرد: «استقبال مردم و اهالی قلم از سراسر کشور از این جایزه نشان میدهد که تهران تنها به تهرانیها تعلق ندارد. تهران متعلق به همه ایرانیان است و همه مردم کشورمان برای ثبت هویت این شهر در داستان هایشان علاقهمند هستند.»
در ادامه برنامه منصور ضابطیان که به عنوان مجری در مراسم حضور داشت از حاضران خواست که با تشویق خود یادی از هوشنگ مرادی کرمانی کنند. مرادی کرمانی که سال قبل در مراسم اختتامیه حضور داشت در این دوره به علت کسالت و عمل قلب باز موفق به حضور نشد. اسامی نفرات برتر بخش جنبی این جایزه با توجه به تعداد زیاد آنان که 38 نفر بودند در دو بخش اعلام شد و منتخبان به روی سن رفتند و هدایای خود را دریافت کردند.
تجلیل از احمد رضا احمدی
از احمد رضا احمدی در این دوره به عنوان شاعر و نویسنده پیشکسوت تجلیل شد. البته احمدی به دلیل مشکلات جسمانی و عملی که بتازگی انجام داده موفق به حضور نشد و ماهور احمدی، دخترش به نیابت از وی به روی صحنه دعوت شد. ماهور احمدی بعد از پخش ویدئو کلیپی از پدرش گفت: «فیلمی که تماشا کردید به سه سال قبل تعلق دارد. متأسفانه پدرم دیگر شبیه این تصاویر نیست و هماکنون خیلی لاغرتر و خستهتر از آنچه شما دیدید شده است.» وی در نهایت از علاقه مندان خواست که برای حیوانات شهری نیز جایی در قصه هایشان در نظر بگیرند.
بیانیه هیأت داوران
علی خدایی به نیابت از داوران این دوره، بیانیه هیأت داوران را خواند و گفت: «در میان این 90 داستانی که خواندیم کار داوری خیلی سخت بود. با وجود این معیار ما برای داوری نخست محورهای فراخوان و سپس برخورداری نوشتهها از مؤلفههای داستان نویسی بود.»
وی تصریح کرد: «امسال در مقایسه با دوره قبل، داستانها از تنوع بیشتری برخوردار بودند. به طوری که در میان برخی از این داستان محلههای خاص تهران، سبکهای مختلف داستان نویسی و حتی زبانهای خاص داستان نوشتن دیده میشد که از این نظر ما خیلی خوشحال شدیم.»
خدایی ضمن ابراز امیدواری از نتیجه برگزاری چنین جایزهای از متولیان و اهالی قلم خواست که مشابه داستان تهران برای دیگر شهرهای کشور نظیر اصفهان و شیراز نیز برگزار شود.
معرفی نفرات برگزیده و قابل قدردانی در بخش اصلی
در این جایزه در بخش اصلی پنج نفر شایسته قدردانی و سه نفر نیز به عنوان افراد برگزیده معرفی شدند. افسانه احمدی برای «تومور بدخیم عاشقی»، لاله زارع برای «سبابه»، مکرم شوشتری برای «میشه شما رو ببوسم؟»، امین شیرپور برای «سوپر هیرو» و آیین نوروزی برای «نشستن کنار اتوبان» به عنوان پنج نویسنده قابل قدردانی بخش اصلی معرفی شدند.
عالیه عطایی برای «30 کیلومتر»، سینا دادخواه برای «قصه بینام» و مهدی حمیدی پارسا هم برای داستان «یاخچی آباد» به عنوان سه نفر برگزیده در بخش اصلی معرفی شدند و جوایز خود را دریافت کردند. در پایان مراسم نیز گروه موسیقی «کماکان» به اجرای موسیقی پرداختند. برگزیده جایزه نخست در بخش «تهران، شهر و همدلی»، زهرا درمان برای داستان «دوبل در باغ مخفی»
دومین اثر برگزیده در بخش «تهران، شهر و همدلی»، سارا قهقرایی برای داستان «طوفان».
سومین اثر برگزیده در بخش «تهران، شهر و همدلی»، مهدی رجبی، هما جاسمی، پیمان هوشمندزاده، سعید چراغعلی، علیرضا مسلمانی به ترتیب برای داستانهای «موها»، «آنت و آیلین»، «ممد آقا»، «جوز» و «آزمایشگاه».
برگزیده جایزه نخست در بخش «حقوق و تکلیف شهروندی»، نسیم مرعشی برای داستان «بنبست سهیل». برگزیدگان نفر دوم در بخش «حقوق و تکلیف شهروندی»، مرتضی بیاره، نازنین جودت، موژان نادریان و ندا نوبخت، به ترتیب برای داستانهای «با خیال راحت گریه کن»، «از دوغ اراج تا آیسی مانکی پیناکولادا»، «لک لک»، «قضیه حمار یا دو راهی خر» برگزیدگان نفر سوم در بخش «حقوق و تکلیف شهروندی»، زهره شعبانی، مهراوه فردوسی، ایمان احمدزاده، سمیه نوروزی به ترتیب برای داستانهای «اسم شوهر من تهران است»، «پاندول»، «حیوان بین» و «تهران نو سایه ندارد».
برگزیده جایزه نخست در بخش «بازار تهران»، بیژن اعرابی برای داستان «کنترلی».
برگزیدگان نفر اول در بخش «دانشگاه تهران»، حامد حبیبی و یاسمن رحمانی به ترتیب برای داستانهای «زونکن» و «گروه پزشکی 63».
برگزیده جایزه نخست در بخش «برج میلاد»، امیرحسین یزدان بُد برای داستان «چند روایت نامعتبر از تپه».
ایران/ناصر فکوهی در نشست نقد و بررسی کتاب «دگرخوانی سینمای مستند» عنوان کرد
در پروژه «اصلانی»، ریشههای عمیق عرفانی حفظ شده است
در سیامین نشست «پلک تهران» که چهارشنبه 2 دی در تالار استاد ناصری خانه هنرمندان ایران برگزار شد، کتاب «دگرخوانی سینمای مستند» نوشته محمدرضا اصلانی مورد نقد و بررسی قرار گرفت. در این نشست احمد الستی، ناصر فکوهی و حمیدرضا اردلان به ایراد سخنرانی پرداختند. در ابتدای این نشست علیرضا قاسمخان، معاون پژوهشی مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی، که اجرای برنامه را بر عهده داشت، گفتوگو را شرط اصلی این کتاب دانست و گفت: این کتاب خواننده را به گفتوگو فرا میخواند. متأسفانه در حوزه سینما و بخصوص سینمای مستند، کتاب تألیفی کم داریم و باید در حوزهاندیشهورزی بیشتر به مؤلف ایرانی توجه کنیم.
پس از آن احمد الستی ضمن اشاره به ضرورت وجودی چنین متنی گفت: فارغ از محتوا، خوشبختانه این کتاب به لحاظ شکل چاپ، از کیفیت بالایی برخوردار است و طراحی هنرمندانهای دارد. متأسفانه مدتهاست که کتابها بهشکل نازلی وارد بازار میشوند و این امر در اشتیاق به کتابخوانی بیتأثیر نبوده است. اگرچه در جهان حرکت به سمت خارج شدن از ماهیت فیزیکی کتاب است، اما در وضعیت کنونی جامعه ما کیفیت چاپ نیز باید مورد توجه قرار بگیرد.
در ادامه ناصر فکوهی ضمن تشکر از خانه هنرمندان ایران و همینطور مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی گفت: پروژه فکری و هنری اصلانی اگرچه عمدتاً در چارچوب سینماست، اما مستند برای او ابزاری در خدمت پروژه فکریاش محسوب میشود. اصلانی جزو هنرمندانی است که از نظر تاریخ فرهنگ، ثمره دهه 40 شمسی بهشمار میآید. در دهه 40 و پس از کودتای نظامی 1332 که منجر به استبداد نظامی و فضای بسته سیاسی شد، روشنفکران از سیاست به سمت هنر و ادبیات چرخیدند که فضای بازتری داشت. یکی از اتفاقات مهم این دوره، تأسیس دانشکده هنرهای تزئینی در سال 1339 است که اصلانی نیز از همانجا رشد کرده است. این دانشکده قطب آوانگاردیسم بود و پروژه فکری اصلانی نیز تحتتأثیر پارادایم همین مرکز است. در صورت مقایسه وضعیت فعلی هنر و مدیریت هنر در کشور با آن دوره، متوجه میشویم که سیستم کنونی هیچگاه قادر به پرورش افرادی مانند پیلارام، زندهرودی، اصلانی، ممیز و.. نخواهد بود.
وی ادامه داد: متأسفانه همان بلایی که بر سر بسیاری از مفاهیمِ دارای ارزش آوردیم، بر سر «آوانگاردیسم» هم آورده شد. در ایران معاصر، آوانگاردیسم تبدیل به نوعی اسنوبیسم مبتذل شد که در آن تقلید پررنگ و اندیشه کمرنگ است. این نوکیسگی فرهنگی در تمام زمینههای هنری در حال رشد است و در عرصه علم، وضعیت حتی وخیمتر است. دانشگاهها درگیر یک علمزدگی کمّی پیشپاافتاده شدهاند، بدون اینکه بدانند فلسفه علم چیست و علم اساساً بهدنبال چه چیزی است. این شرایط دارد کل سیستم دانشگاهی را به سقوط میکشاند و گوش شنوایی هم وجود ندارد.
استاد انسانشناسی دانشگاه تهران افزود: نکته مهم در پروژه فکری آوانگارد اصلانی این است که رابطهاش را با ریشههای عمیق عرفانی و شعر و ادبیات حفظ کرده است. این اتفاق در فضایی میافتد که استفاده از میراثی فرهنگی مثل حافظ و مولانا نیز مبتذل شده و به آنها ضربه زده میشود. اما اصلانی در اوج آوانگاردیسم به میراث عرفانی هم توجه ویژه دارد.
جام جم/بازیگر مجموعه تلویزیونی «معمای شاه»:
تاریخ معاصر را در معرض قضاوت قرار دادیم
مجموعه عظیم 80 قسمتی «معمای شاه» به نویسندگی و کارگردانی محمدرضا ورزی و تهیهکنندگی علی لدنی 80 بازیگر اصلی و 520 بازیگر فرعی دارد و بیش از 560 نفر هم از عوامل پشت دوربین از اردیبهشت سال 1391 تاکنون در ساخت آن همکاری دارند.
این سریال به مرور وقایع تاریخی، اجتماعی و سیاسی ایران در فاصله سالهای 1317 تا 1357 همزمان با دوران پهلوی دوم میپردازد که جمعهها ساعت 22 از شبکه یک به روی آنتن میرود.
امیریل ارجمند بازیگر سینما، تئاتر و تلویزیون سالهاست که در حوزه بازیگری موثر و فعال عمل میکند.
بازیگری که توانایی توامان ایفای نقشهای رئالیستی، تاریخی، کمدی و درام را دارد. شکارچی شنبه، اخراجیهای 2، سربازان اعدام، سریال راز و نیاز و تبریز در مه ازجمله آثار ارجمند محسوب میشوند.
با او در باره حضورش در معمای شاه و ابعاد شخصیتی محمود وزیری گفتوگویی انجام دادهایم.
با محمدرضا ورزی در گذشته هم سابقه همکاری داشتید. حضورتان در معمای شاه چگونه شکل گرفت؟
از زمان نگارش فیلمنامه در جریان آن بودم، اما نمیدانستم قرار است چه نقشی را بازی کنم و زمانی که این نقش به من سپرده شد تلاش کردم در خلق آن همراهی موثر داشته باشم.
خوشبختانه توانستم شخصیتی را بازی کنم که شبیه کارهای دیگرم نبود. معمای شاه سومین همکاری من با محمدرضا ورزی است.
در حین کار با محمدرضا ورزی خیلی راحت هستم. این کارگردان علاقهای به تولید و ساخت سریالهای آپارتمانی ندارد و دوست دارد کارهای بزرگ و البته دشوار تاریخی بسازد.
سریالهایی که چالشبرانگیز هم میتواند باشد. سریالهای تاریخی معمولا موافق و مخالف خودش را دارد و حد میانهای هم ندارد.
فضایی که با ورزی کار میکنم را خیلی دوست دارم. به لحاظ فکری خیلی با او نزدیک هستم. من بهعنوان بازیگر همیشه خودم را موظف میدانم ذهنیت کارگردان را بازی کنم. کارگردان مهمترین عنصر در تولید یک اثر است.
به نظر میرسد مخاطبان تلویزیونی به دیدن سریالهای تاریخی علاقه خاصی دارند؟
بله، به خصوص سریالهایی که به تاریخ معاصر میپردازند و تاریخ معاصر ایران همیشه برای مردم جالب توجه و جذاب است.
در تاریخ معاصرحوادث تاریخی مهمی رخ داده است و در این سریال تاریخ کشور در دوران پهلوی جامع و بیشتر و از زاویهای جدید برای مخاطب عرضه میشود.
این سریال در دو بخش قابل تعریف است و داستانی در دل این روایت تاریخی برای مخاطب عرضه میشود و وظیفه من بهعنوان بازیگر بازی درست این شخصیت تاریخی بود.
بازی در نقشهای تاریخی نسبت به نقشهای معاصرچه ویژگیهایی دارد؟
کارهای تاریخی چون از زمان حال فاصله دارند ظرافتهای خاص خودش را دارند و باید بازیگر و تمام عوامل به موضوع احاطه و شناخت کامل داشته باشند.
بازی در کارهای تاریخی هرچند شیرین است اما چالشها، دشواریها و شرایط خاص خودش را دارد. موقعی که با تاریخ معاصر کشورمان روبهرو میشویم و در آن دقت بیشتری میکنیم، میتوانیم تجربیات متفاوتی را به دست بیاوریم.
در هر حال امیدوارم تلاش شبانهروزی چهار ساله همه دوستان در سریال معمای شاه با اقبال و توجه مردم و مخاطبان مواجه شود.
کارهای تاریخی چون معمولا زمان فیلمبرداری طولانی دارند گاهی در تغییر فصلهای سال بازیگران مجبور میشوند در تابستان و در گرمای طاقتفرسا با گریم سنگین و لباسهای زیاد بازی داشته باشند و این جزو ویژگیهای کارهای تاریخی است.
به نظر شما در سریالهای تاریخی باید نگاه وفادارانهای به تاریخ وجود داشته باشد؟
نهتنها در سریالهای تاریخی، بلکه در تمام کارها باید درام وجود داشته باشد. وجود درام دیدن سریال را برای مخاطب جذاب میکند و ایجاد درام گاها با واقعیتهای تاریخی هم راستا نیست.
یک بازیگر در ایفای نقشاش چقدر باید نگاه تحلیلگرایانه داشته باشد؟
من بازیگر تئاترم و مهمترین کار برای بازیگر تئاتر تحلیل نقشاش است.
موقعی که قرار شد نقش محمود وزیری را بازی کنید. این شخصیت را چگونه دیدید؟
همانطوری که اشاره کردید در مجموعه تلویزیونی معمای شاه در نقش دکتر محمود وزیری فرزند دکتر احمد وزیری بازی میکنم.
در این سریال از سن 18 سالگی تا سن حدود 60 سالگی محمود وزیری را بازی میکنم که به هرحال تحت تاثیر اتفاقاتی سیاسی، اجتماعی و فرهنگی است.
محمود وزیری آدم آرمانخواهی است؟
محمود وزیری متعلق به یک خانواده ریشهدار ایرانی است که در خیابان منیریه تهران که آن دوران جزو محلات اعیاننشین بود زندگی میکنند و پزشکی هم در خانواده آنها مورثی است محمود یک داروساز است.
در خانواده وزیری سوای مکنت مالی رگ و ریشههای مذهبی هم وجود دارد. نکته مهم در شخصیتشناسی محمود این است که او در دانشگاهی در سوئیس تحصیل کرده که محمدرضا پهلوی هم در آنجا تحصیل کرده است و در یک زمان به میهن برمیگردند.
البته همکلاس نبودند و فقط دانشگاهشان یکی است. به تدریج متوجه میشویم این دو شخصیت در دو حرکت فرهنگی متفاوت و به موازت همدیگر حرکت میکنند.
در واقع یک نوع تقابل به وجود میآید.
نه، تقابلی بینشان به وجود نمیآید. کلا در سریال معمای شاه تقابلی وجود ندارد و داستانی روایت میشود تا در معرض قضاوت مخاطب قرار بگیرد و در تاریخ معاصرمان چالشهای زیادی به وجود آمده است.
محمود وزیری چقدر تحت تاثیر فرهنگ غربی است؟
او در زمان کوتاهی در فرنگ تحصیل کرده است و مدرک دکترای داروسازیش را از دانشگاه تهران دریافت میکند.
باور به سنتهای اصیل ایرانی ـ اسلامی چقدر در تکوین شخصیت خانواده وزیری نقش داشته است؟
پاسخ به این جنس از سوالات مستلزم پخش قسمتهای بیشتری ازسریال است و اگر پاسخ داده شود قصه لو میرود.
سریالهای تاریخی مربوط به گذشتهای است که برای خیلی از جوانهای فعلی جامعه مورد درک عینی نبوده است و شناختی از وقایع آن دوران ندارند و دیدن معمای شاه میتواند این فرصت را در اختیارشان قرار بدهد.
چه ویژگیهای شخصیتی محمود وزیری را میتوانیم به صورت پررنگی دنبال کنیم؟
محمود وزیری آدم محافظهکاری است. آدمی که به شرایط دور و برش خیلی توجه میکند.
میتوانیم او را آدم فرصتطلبی بدانیم؟
نه، یک جاهایی ترجیح میدهد که اتفاقات را نگاه کند و از کنارش عبور کند و از این اتفاقات تحلیلی هم برای خودش ارائه میکند.
قصه عشقاش که در قسمتهای بعدی میبینیم و محمود درگیرش میشود جزو بخشهای احساساتی وجودش است.
در کلیت محمود وزیری و خانوادهاش که در طول داستان سریال حضور دارند بخشی از جامعه را نمایندگی میکنند.
این محافظهکاری محمود وزیری شخصیتاش را خاکستری نمیکند؟
همه ماها خاکستری هستیم. هیچکسی سفید یا سیاه مطلق نیست. اگر بخواهیم شخصیتی را برای مخاطب باورپذیر نشان بدهیم باید تمام جنبههای شخصیتاش را عیان کنیم.
چقدر برای ایفای نقش و شناخت از شرایط اجتماعی آن دوران از پدرتان داریوش ارجمند مشاوره گرفتید؟
من در زمان دوران دانشجویی پدرومادرم که در اواخر دهه 70 میلادی بود و در فرانسه تحصیل میکردند. حضرت امام خمینی(ره) را از نزدیک در نوفل لوشاتو دیدم.
آن زمان چند سال داشتید؟
چهار سالم بودم و هنوز جزئیات آن دیدار را به یاد دارم. من امام را یک آدم کاریزماتیکی دیدم. در پاسخ به سوالتان باید اضافه کنم که من همیشه برای ایفای نقش خودم تحقیق میکنم
و در ضمن موسی حقانی و خسرو معتضد بهعنوان پژوهشگر بالای سر معمای شاه بود و بنابراین مشکل تحلیل تاریخی نداشتیم و همه چیز سریال منطبق بر مستندات تاریخی بود و با کار مستند جلو رفتیم و نه به اینکه چه کسی چی گفت و چه نظری داشت.
جوانهای دهه 20 با جوانهای این دوره و زمانه چه تفاوتهایی دارند؟
جوانهای آن دوران اهل مطالعه بودند. احمد وزیری پدر محمود یکی از علائقش جمعآوری کتب خطی است و اهل مطالعه است و اهل دل است و در ضمن مشق خط هم میکند.
نسل جوان ما این روزها فقط در اینترنت، فیسبوک، تلگرام و... حضور دارند. اطلاعاتشان سطحی و زودگذر است و به عمق مسائل نمیرسند و همه چیز برایشان سهلالوصول است. جوانهای آن دوران برای شناخت و بینش تلاش و کوشش میکردند.
حضور اغلب بزرگان بازیگری در سریال معمای شاه برایتان چه ویژگیهای داشت؟
در سریال معمای شاه در کنار بزرگان بازیگری مجال کار کردن پیدا کردم، هر کدام از این بازیگران نکات تازهای به من آموختند. درواقع حضور در این سریال برایم در حکم یک کلاس درس پربار و غنی بود.
استاد جمشید مشایخی، سعید نیکپور، امیر دژاکام، جعفر والی، گوهر خیراندیش و قطبالدین صادقی بزرگانی بودند که حضورشان برایم یک موهبت گرانقدر بود. محمدرضا ورزی با هنرمندی این بزرگان را در کنار هم گرد آورد.
از بازی در این سریال خاطرهای دارید؟
همه روزهای حضور در این سریال برایم مملو از خاطرات خوب، تلخ، شیرین و از یاد نرفتنی است. همه عوامل تلاش کردند به نحو شایستهای در این تاریخسازی بزرگ رسانه ملی مشارکت و حضور داشته باشند و خوشحالیم که توانستیم تمام فشارها را تحمل و به سلامت کار را برای مردم عرضه کنیم.
این روزها هم وقتی نتیجه کار را از تلویزیون تماشا میکنیم خستگی از تن همه عوامل بهدر میشود.
جام جم/خسرو معتضد، پژوهشگر تاریخ، در دفاع از سریال معمای شاه
حاضرم با مخالفان مناظره کنم
یک کارگردان آثار تاریخی یک روایتگر است یا مورخ؟ به نظر میرسد پاسخ به این سوال بتواند تاحدی جنس انتقادات به سریال معمای شاه را که این روزها از شبکه یک سیما در حال پخش است مشخص و آن را شفاف کند.
محمدرضا ورزی، کارگردان سریال «معمای شاه» که سریالهای خوش ساخت «تبریز در مه»، «سالهای مشروطه» و... بخشی از آثار او در رسانه ملی است
این روزها با سریال جدیدش معمای شاه باز بر سر زبانها افتاده، چراکه همزمان با پخش این سریال تاریخی همچنان که پیشبینی میشد جنجالهای مختلفی در رسانههای گوناگون به راه افتاده است.
خسرو معتضد، مجری-کارشناس برنامه سابق «پلی به گذشته» که در حال حاضر در رادیو جوان تاریخ ایرانباستان را در ساعت یک روایت میکند.
از سال دوم ساخت این سریال عظیم بهعنوان مشاور تاریخ به تیم پیوسته و معتقد است نه محمدرضا ورزی و نه تلویزیون نباید در مورد این سریال سکوت پیشه کرده و باید از کار دفاع کنند.
چرا که یک کارگردان، سناریست است نه مورخ و اصولا هیچ کارگردانی نمیتواند تاریخ را بدون قالبهای داستانی و ملودرام برای 40 میلیون بیننده تلویزیون جذاب کرده و آنها را پای سریال بنشاند.
معتضد این سریال را دارای نزدیکترین لحن و گفتار و لباس به واقعیت تاریخ دانسته و معتقد است
محمدرضا ورزی به عشق و تعهد نسبت به این سریال، بیماری را که مدتها پیش باید او را خانهنشین میکرد نادیده گرفته و عملش را به تعویق انداخته و در سرمای سخت زمستان در شهرک سینمایی غزالی با 500 الی 600 نفر بازیگر و سیاهی لشکر کار میکند و صبح و شب نمیشناسد. گفتوگوی ما را با خسرو معتضد میخوانید.
چرا برخی آثار تاریخی با واکنش عدهای روبهرو میشود و به نظر شما تا چه اندازه این واکنشها طبیعی است؟
واکنشها طبیعی نبوده، بلکه مصنوعی است و گاهی ردپای بیگانگان در این اعتراضات دیده میشود.
معمای شاه، تازهترین سریال محمدرضا ورزی است که زمان زیادی صرف ساخت آن کرده و جزو پروژههای الف ویژه تلویزیون محسوب میشود، اما از زمان پخش تاکنون بازتابهای متفاوتی داشته است که به نظر من این بازتابها و عمدتا انتقادها را میتوان به سه دسته تقسیم کرد.
دسته اول کسانی هستند که با آقای ورزی مشکلی ندارند، اما با صدا و سیما مشکل دارند و مغرضند.
به همین دلیل معتقدم تلویزیون باید پشت سر کارگردانش بایستد و از او دفاع کند و با کوچکترین انتقاد عقب ننشیند، چون کارگردان دارد تاوان دشمنی عدهای با تلویزیون را میدهد.
به همین دلیل معتقدم تلویزیون هم نباید کنار بنشیند، بلکه باید از کارگردان خود دفاع کند.
دسته دوم کسانی هستند که تاریخ نمیدانند و روی موجی که عده اول ایجاد کردهاند سواری میکنند.
برای این عده باید برنامه ساخت و یک تاریخشناس در یک برنامه زنده حضور داشته باشد و جواب سوالات را بدهد.
عدهای سوال میکنند مثلا رضاشاه واقعا وزرایش را کتک میزده؟ بله کتک میزده. علاوهبر مشت و لگد و سیلی، فحاشی هم میکرده. خوب این اتفاقی است که افتاده و بازتاب آن در سریال نباید مورد اعتراض واقع شود.
مگر میتوان چهره دیگری از این فرد را نشان داد؟ این اتفاق فقط منحصر به این فرد نبوده... مگر هیتلر اطرافیانش را کتک نمیزده؟ تاریخی که اتفاق افتاده را اگر بهدرستی منعکس نکنی، تحریف است.
عده دیگری از مخالفان هم هستند که سلطنتطلبند و اصولا از منبعی تغذیه میشوند تا اینگونه مخالفتها را ابراز کنند.
اگر قرار باشد ما در مورد تاریخ معاصر خود فیلم نسازیم و اطلاع رسانی نکنیم بیبیسی، من و تو و سایر شبکههای آن طرف آبی با پول و امکاناتی که خانواده شاه و بهخصوص فرح در اختیارشان قرار میدهد، فیلم میسازند و در این راه از فیلمهایی که فقط در آرشیو خانواده شاه مخلوع قرار دارد
استفاده کرده و حرفهای خود را میزنند و چهرهشان را تطهیر میکنند؛ نظیر فیلمی که از سفر شاه به اردن ساختند و آن را یک پیروزی بزرگ برای شاه معرفی کردند.
آخرکدام پیروزی؟ یک شاه از سرزمینی بازدید کرده و این به معنای پیروزی بزرگ است که با آب و تاب نمایش داده شود؟
همان پادشاه اردن که در سفر به ایران و سر میز شام به محمدرضا پهلوی میگفت شما ارباب من هستید و بر گردن من حق دارید و مملکت من را نجات دادید وقتی؛ شاه میخواست از ایران فرار کند
یک هفته هرچه پیغام و میفرستاد به پادشاه اردن که یک هفته در کشورتان مهمان باشم، حتی جواب تلفنش را نداد.
تاریخ معاصر کشور ما تاریخی پر افت و خیز و سرشار از حوادث گوناگون است که بعضا مخالفان و موافقان خاص خود را دارد به نظر شما پرداختن به این مقطع تاریخی تا چه اندازه ضروری است؟
بسیار ضروری است، چرا که اگر ما این کار را نکنیم دیگران و سایر رسانهها این کار را انجام میدهند. مگر بیبیسی این کار را نکرده است؟ مگر شبکه من و تو جلوه شیرین به اتفاقاتی که مد نظر خودشان است، نمیدهد؟ باید به تاریخ زودتر ازاین رسانهها پرداخته شود.
وقتی شیخ بحرین میگوید خوزستان، عربستان ایران است، چرا پاسخ نمیدهیم و واقعیتها را تصویر نمیکنیم؟
من در برنامه مجله سیاسی در مورد سه جزیره ایرانی مورد ادعای اعراب سندی عربی خواندم که اعراب رأسالخیمه در آن گفته بودند که ما برای گوسفندان و بزها به اینجا میآییم و ما رعیت بندرلنگه ایران هستیم و هیچ حقی هم نداریم.
مگر آرژانتین از جزایر فالکلند با 11 هزار نفر جمعیت که تازه 200 سال تحت سیطره انگلیس بوده، گذشته؟ هر سال دولت آرژانتین به سازمان ملل شکایت میکند که این سه جزیره را به ما بازگردانید.
مگر دولت اسپانیا از جبلالطارق میگذرد؟ همانطور که گفتم تهیه فیلم و سریال در حقیقت نوعی آرشیو کردن تصویری تاریخ معاصر ما برای آیندگان است این اتفاقی است که در تمام دنیا رخ میدهد.
در فرانسه دارند تاریخ خود را در قالب فیلم تهیه میکنند و درباره ناپلئون همانقدر که از کشورداری او تعریف میکنند همانقدر هم از علاقه او به زنان میگویند و در مورد اشتباه استراتژیکی او در جنگ با روسیه میپردازند.
چرا که نمیتوان تاریخ را تحریف کرد یا فیلم بسیار خوبی در مورد صدام تهیه شد که از جنون و مزاحمتش برای زنان میگفت. تاریخ خوب و بد دارد.
آقای ورزی، کارگردان و فیلمنامهنویس معمای شاه است. اطلاع متقن دارم که برای نوشتن فیلمنامه این سریال مطالعات بسیار زیادی داشتند و روزانه چندین کتاب مرتبط با تاریخ پهلوی مطالعه کرده و علاوهبر آن از مشاوره دکتر موسی حقانی و بنده نیز استفاده میکنند.
به طور مثال در سالنامه «دنیا» که اختصاص به صحبتهای درباریان بود اعضای خانواده پهلوی حدود 400 مصاحبه داشتند این سالنامه 30 جلدی در آرشیو صدا و سیما موجود است و بین سالهای 1324 تا 1353 به چاپ میرسید که توقیف شد.
در این مصاحبهها ممکن است دروغهای زیادی هم گفته شود و این کار من و امثال من است که این دروغها را با استناد به منابع بهتری جواب دهیم.
از نظر شما ویژگیهای سریال معمای شاه چه چیزهایی است کارگردان این سریال با چه چالشهایی مواجه بوده و به نظر شما توانسته از پس آنها برآید؟
آقای ورزی یک تحصیلکرده رشته تاریخ، نویسنده، کارگردان جوان، کوشا و خوش ذوق است که در ساخت این سریال از جان و دل مایه گذاشته.
او سابقه تولید سریالهای تاریخی مختلفی دارد. سریال معمای شاه سریالی است که به نظر من تا حد زیادی توانسته از پس روایت آن دوران برآید و از همه مهمتر اینکه دارد شخصیت مستقل کاری خود را به دست میآورد.
البته نمیگویم صد درصد ایرادی ندارد، اما به نظر من توانسته بالای 90 درصد در این روایت موفق باشد. این کارگردان را را بسیار قبول دارم و شخصی میدانم که شبیه او و با این تعهد کاری کمتر پیدا میشود.
ساخت یک سریال تاریخی سخت است و به مطالعات زیادی نیاز دارد که میدانم آقای ورزی برای نوشتن فیلمنامه این سریال کتابهای زیادی را مطالعه کردند و در کنار آن از مشاوران و مورخان و کارشناسان دینی نیز بهره جستند.
محمدرضا ورزی در ساخت تبریز در مهبسیار خوب عمل کرد و چهرهای نزدیک به عباس میرزا را تصویر کرد همچنین فتحعلیشاه را.
اما به خاطر دارم همان زمان میگفتند قد کاراکتر از قد فتحعلیشاه کوتاهتر است دیگر این را نمیسنجیدند که محمدرضا شریفینیا تا چه حد توانست این نقش را در آورد و درست بازی کند.
فکر میکنید مخاطب با چه ویژگیهای یک اثر تاریخی ارتباط برقرار میکند؟
یک اثر تاریخی بدون داستان نمیتواند بیننده را جذب کند و نیاز به درام و داستان دارد، اما البته ریختن تاریخ در قالبهای داستانی سختیهای خودش را دارد. ما یک مستند نمیسازیم، بلکه حرفمان را در یک اثر داستانی بلند داریم مطرح میکنیم.
بنابراین ناچاریم از خرده داستانها و روایتهای درام هم در این روایت سود ببریم تا پیگیری سریال توسط بیننده آسانتر و جذابتر باشد. من در این سریال نقش منتقد و مشاور فنی را داشتهام و بهعنوان کارشناس تاریخ در تیتراژ سریال اسمم میآید، هرچند قرارداد رسمی با این سریال نبستم.
هر جا در مورد لباس و تجهیزات مورد استفاده در آن زمان یا لحن گفتار و گویشها و کلمات مورد استفاده یا اتفاقات رخ داده در بازههای زمانی مختلف سوالی داشتند در خدمت بودم.
این را هم بگویم که در این زمینه آقای ورزی هر وقت به مشکلی برمیخورد از بنده راهنمایی میگرفت و من نظر خود را آن هم بهعنوان یک منتقد بسیار سختگیرانه مطرح میکردم و هیچ سهلگیری در کار نبود.
من سناریو را آوردم منزل و تکتک موارد را با دقت خواندم و نظر دادم. الحق که آقای ورزی و همکارانشان خصوصا خانم عظیمی که در تهیه لباس کاراکترها همکاری داشتند مو به مو آنچه گفته میشد را اجرا کردند.
همانطور که میبینید فضای سریال و بهخصوص لباسها با چه دقتی در رنگ و دوخت و طراحی تهیه شده است.
چنانچه در یک مورد حائل از روی کمربند رد شده بود که با تذکر بنده درست شد یا در صحبت قوامالسلطنه از کلمه آویزان شدن استفاده شد در حالی که این لغت یک اصطلاح جدید است و در آن زمان به کار برده نمیشد.
ضمن اینکه کارگردان این سریال نیز نشان داده بعد از کارهای قبلی خود مثل تبریز در مه یا سالهای مشروطه آزادتر عمل کرده و سبک و سیاق خاص خود را پیدا کرده است.
بیشترین ایراداتی که تا کنون به این سریال گرفته شده چه مواردی است؟
برخی انتقادات برای ایجاد صحنههای درگیریهای خیابانی گرفته شد که در آن از زنان لمپنی استفاده میشد که با قداره و چاقو جلوی یک گروه حرکت میکردند که ایراد گرفته شده بود در حالی که در آن دوره از زنان اینگونه در درگیریها استفاده میشد
چون مردها از درگیر شدن با زنان خودداری میکردند آنها در برخی موارد بهتر از جلوداران مرد میتوانستند عمل کنند. حال کسی که از تاریخ اطلاعی نداشته باشد به این موارد خرده میگیرد.
یا وقتی از علیرضا، ولیعهد دوره پهلوی درباره مردمآزاریها و مزاحمتهایش برای زنان دیگر حتی متاهلها میگویند درست است، چون چنین چیزهایی با سند اتفاق افتاده.
مثلا علیرضا پهلوی یک زن لهستانی متاهل را به ایران آورد که خلعش کردند، خوب این اتفاق رخ داده است از خودش باید چیزی بنویسد؟
یا در انتقاد دیگری گفته شده آیا وزیران واقعا به این شکل چاپلوسی رضاخان را میکردند؛ بله، وزیر خارجه پهلوی اول میگفت هیچ کس جرات نداشت حرف بزند چون با لگد و سیلی یا فحش رضاخان روبهرو میشد.
در جای دیگری مطرح شده ارنست پرون با شاه روابط خصوصی داشته. بله او جاسوس است که دولت انگلیس او را با همین هدف به دربار ایران فرستاد که اسم سریاش روزاینتر است.
این مورد سال 1990 کشف شد. در فیلم راه میرود و به حرفهای شاه گوش میدهد. دقیقا درست است.
اسم اصلیاش هم سال 1990 کشف شد که این شخص مامور بریتانیا بوده و بعد از شهریور 1320 معلوم شد کسی از داخل کاخ مرمر به دولت انگلیس راپورت میداده که امروز رضاشاه با آلمانها قرار دارد.
خیلی هم مورد تعلق محمدرضا پهلوی بوده، اما رضاشاه نیز از این آدم خوشش نمیآمد و میگفت این مردک را از کاخ بیرون کنید.
او به هیأت یک نویسنده روزنامه و در عین حال باغبان ورزیده بود که در عین جاسوسی، قوادی نیز میکرده و برای محمدرضا پهلوی دختران زیبا روی میآورده.
این را من نمیگویم ثریا در خاطرات خود در کتاب کاخ تنهایی میگوید که ادوارد پرون آدم کثیف و بیتربیتی بوده و در اتاق خواب ثریا بهطور سرزده وارد میشده و بارها سر این موضوع به محمدرضا شکایت میکرده.
چرا این ایراد را به ورزی میگیرند. بروند به ثریا این ایرادات را وارد کنند که چرا این حرفها را میزده.
یا اینکه گفته میشود احمد قوام آدم خوبی بوده چرا رضاشاه سر این آدم داد کشیده، اطلاعات این فرد کم بوده و او را با ابراهیم قوام که پدرشوهر اشرف بود اشتباه گرفته بود احمد قوام کسی بود که از دربار بیرون انداخته بودند و 18 سال با رضاشاه قطع رابطه بود.
متاسفانه اغلب این ایرادات به این دلیل به سریال گرفته میشود که اطلاع درستی از تاریخ ندارند. بنده همین جا اعلام آمادگی میکنم حاضرم در یک برنامه زنده تلویزیونی به این ابهامات و سوالات تلفنی شهروندان و مخاطبان سریال پاسخ دهم.
از نظر شما کارگردان یک اثر تاریخی، مورخ است یا روایتگر داستان؟
من در پاسخ به این سوال به پاسخ کارگردان استناد میکنم که بارها اعلام کرده که سناریست این سریال است نه مورخ و تاریخدان اما قطعا در این راه از مشاورههای گوناگونی برای نزدیکترین روایت تاریخی در داستان خود سود میبرد.
تا اینجا هم که کار را دیدم بسیار عالی پیش رفته است. البته خیلی سخت است که آدم، هم کارگردانی کند و هم سناریو بنویسد، اما قاعدتا در این کار این اتفاق باید میافتاد چون کار راحتتر انجام میشد.
ما در ابتدای این سریال 90 قسمتی هستیم. چه پیشنهادی به بینندگان این اثر دارید؟
من پیشنهاد میکنم کمی شکیبا باشند و قسمتهای بعدی را ببینند. برای این سریال زحمت زیادی کشیده شده، دکورهای بسیار زیبا و ماندگاری که میتواند بعدها به کار سریالهای تاریخی معاصر نیز بیاید ساخته شده، همان کاری که مرحوم علی حاتمی انجام داد و بنیانگذار شهرک سینمایی شد
که تاکنون از این سرمایهگذاری در ساخت بسیاری از سریالها و فیلمها استفاده شده است اگر چه او هم در زمان ساخت این دکورها و سریال هزاردستان خود با بسیاری از این هجمهها روبهرو بود و بسیار او را آزردند و از هزینه ساخت 140 میلیون تومانی سریال هزار دستان بسیار انتقاد کردند؛
همانهایی که الان به این شهرک مباهات کرده و به ساختههای حاتمی افتخار میکنند. نگذارید این اتفاق برای یک کارگردان جوان و با انگیزه دیگری اتفاق بیفتد و او را دلسرد کند و تلویزیون یک کارگردان خوب دیگر را از دست بدهد.
ورزی در این سریال از 700 سیاهی لشکر استفاده کرد که با کامپیوتر آن را به 1500 نفر رساند. برای تکتک این صحنهها زحمت بسیاری کشیده شده.
بسیاری از سیاهی لشکرها در این سرمای سخت زمستان با حقوق روزانه بسیار کمی کار کردند. حال این را مقایسه کنید با سریالی که در یک آپارتمان میگذرد که نه طراحی لباس دارند و نه سناریوی پیچیده و نه حتی تعداد بازیگران زیاد هستند
در حالی که مدیریت و کنترل 600 بازیگر در روز و بازی گرفتن از آنها کار بسیار سختی است که کمتر کارگردانی خود را در معرض انجام آن و قضاوت قرار میدهد.
سایر عوامل نیز از فیلمبردار، صدابردار، منشی صحنه و سایر گروه دستاندرکار این سریال در این هوای سرد و شرایط سخت کار کردند و زحمت کشیدند و محصول نهایی هم به نظرم دیدنی شده است.
آن وقت انتقاد میکنند 20 میلیارد خرج شده، خوب بشود مگر مصر سریال نمیسازد؟ یا این سریال را مقایسه کنید با سریال حریم سلطان که پر از دروغهای تاریخی و تحریفهای عجیب و غریب است، ولی مردم همین را در بسیاری از کشورها میبینند و دروغهای بزرگ آن را میپذیرند.
کی در زمان شاهان عثمانی روی میز غذا میخوردند؟ عکسها و مستنداتی وجود دارد که نشان میدهد روی زمین مینشستند و غذا میخوردند.
یا لباس زنان دربارشان مگر چنین بوده؟ آنها حجاب داشتند و لباسها کی چنین دوخت و رنگی داشته است؟
شما جزو تاریخدانان برجسته کشور هستید از نظر شما رسانه تلویزیون در پرداختن به تاریخ معاصر ما موفق بوده است؟
نقش رسانهها به خصوص رسانههای تصویری در ترسیم واقعی تاریخ معاصر بسیار مهم و حیاتی است و باید این نکته را در نظر داشته باشیم که هر جا ما در به تصویر کشیدن تاریخ معاصر سستی کنیم و عقب بنشینیم شبکههای خارجی - که قطعا به نفع ما کار نخواهند کرد دست به کار شده و این تاریخ را به میل خود یا سفارشدهندگان آماده میکنند.
ما نباید چنین فرصتی را به دیگران بدهیم. آموزش و پرورش میتواند در نشان دادن این تاریخ از سنین پایین دبستان به دانشآموزان جدیتر و سختتر کار کند و در ادامه تلویزیون واقعیتهای تاریخ معاصر را به نسلهای جدید و آینده نشان دهد.
جام جم/با فرشاد خالقی، مدیر تصویربرداری سریال تلویزیونی «معمای شاه»
بیننده «ناخودآگاه» از تصویر لذت میبرد
در ساخت هر فیلم و سریالی افراد گوناگونی با مسئولیتهای گوناگون نقش دارند. از میان همه آنها «مدیر فیلمبرداری» اولین فردی است که آنچه از قلم نویسنده تراوش کرده و در چارچوب ذهنی کارگردان با انتخاب اجزایی همچون: بازیگر، لباس، دکور، صحنه و... سامان یافته را مشاهده میکند.
سالها قبل که هنوز خبری از حضور مانیتور در سر صحنه نبود و صرفا «یک نفر» میتوانست از راه چشمی سیاه رنگ دوربین فیلمبرداری صحنه را مشاهده نماید، «فیلمبردار» بود که بر آنچه به تصویر کشیده میشد.
نظارت داشت و تا زمانی که فیلمها در لابراتوار چاپ و روی پرده مشاهده شود، فقط فیلمبردار بود که میتوانست درباره کیفیت آنچه به تصویر کشیده شده اظهار نظر کند.
حالا حدود 10 سالی میشود که استفاده از مانیتورهایی که تصویر در حال ضبط را به صورت زنده نمایش میدهند، در پشت صحنه سریالها و حتی فیلمها به مسالهای رایج و عادی تبدیل شده است.
البته این موضوع از اهمیت کار فیلمبردار کم نکرده و امکانی را فراهم آورده تا گروههای مختلف از صحنه و لباس گرفته تا گریم و کارگردانی، شخصا به بخشی که مربوط به آنهاست نظارت داشته باشند.
حالا مدیران فیلمبرداری استرس کمتری بابت مسائلی مانند: ساعت بستن بازیگران در فیلمهای تاریخی، به هم خوردن راکورد گریم، نگاه کردن هنروران به دوربین و... دارند، اما همچنان مسئولیتی که بر دوش آنها است، سنگین است.
فرشاد خالقی از مدیران تصویربرداری نسبتا جوان سینما و تلویزیون ایران است که پنج روز هفته شاهد پخش سریال «معمای شاه» با تصویربرداری او از شبکه یک سیما هستیم.
خالقی متولد 1350 در بهشهر است. او از سال 64 فعالیت خود را از سینمای جوان آغاز کرد و پس از ورود به دانشگاه در سال 72، تحصیلات آکادمیک در رشته فیلمبرداری و فیلمسازی را آغاز کرد.
خالقی از سال 72 به عنوان دستیار کارگردان وارد بخش حرفهای سینما و تلویزیون شد. در فیلمهای زیادی این مسئولیت را به عهده داشته و از سریال «عمارت فرنگی» در سال 88 به عنوان مدیر تصویربرداری مستقل فعالیت خود را آغاز کرد.
خالقی در سریالهای «تبریز در مه» و «سالهای مشروطه» و فیلم سینمایی «قصه عشق پدرم» با محمد رضا ورزی همکار بوده است.
آنچه میخوانید گفتوگویی با وی درباره جنبههای هنری و نیز تجربه فعالیت سه ساله او در این سریال است.
در سالهای اخیر سریالهای مختلفی با هدف پرداختن به دوره پهلوی ساخته شده است. درباره اغلب آنها تعبیر «مناسبتی» به کار رفته است. معمای شاه از نظر شما چه تفاوتی با این جنس از آثار دارد؟
به نظرم مهمترین وجه تمایز معمای شاه این است که برای اولین بار دوره تاریخی گستردهای حدفاصل سالهای پایانی حکومت رضاخان تا بازگشت امام خمینی(ره) را به ایران پوشش میدهد و به تمام اتفاقهای این دوره به صورت جزء به جزء پرداخته میشود.
به نظرم اگر بعدها کارگردانی بخواهد درباره این دوره تاریخی فیلم یا سریال بسازد، صرفا مقطع خاصی را مورد توجه قرار خواهد داد و اینگونه کامل و جزئی تاریخ این دوره را بررسی نخواهد کرد.
تا به حال هم چنین سریالی ساخته نشده است. این مساله مهمترین تفاوت معمای شاه با دیگر آثار مشابه است.
تاکنون بینندگان هفت قسمت سریال را دیدهاند و با فضای آن نسبتا آشنا هستند. آیا جزئینگری و بررسی مقاطع مختلف تا قسمتهای بعد هم ادامه مییابد؟
بله. در سریال تمام مقاطع تاریخی حدفاصل 1317 تا 1357 با جزئیات و آدمهای مهم و تأثیر گذارش بررسی میشود. آثار زیادی بودهاند که در آنها از نگاه قهرمانپردازی به این مقطع تاریخی پرداخته است، اما معمای شاه همه این دوره را دربرمیگیرد.
به نظرم چنین سریالی تکرار نشدنی است. درست مثل سریال «امیرکبیر»، «ستارخان»، «کوچک جنگلی» و... که دورهای تاریخی را بررسی کردند و دیگر درباره آن دوره کاری ساخته نشد.
با توجه به سال تولدتان در زمان انقلاب هشت ساله بودید. به عنوان مدیر تصویربرداری سریالی که به این مقطع میپردازد، چه خاطره روشن و واضحی از آن دوره دارید؟
در طول زندگیام فرصت نشد امام خمینی(ره) را از نزدیک ببینم. ایشان را در تلویزیون دیدهام، اما رهبر معظم انقلاب را از نزدیک دیدهام.
من خاطرات روشنی از انقلاب، تظاهرات و آدمهایش دارم. صحنههای مخلتفی را از نزدیک دیدهام. در آن مقطع آدمها حس و انرژی خاصی داشتند و هیچ چیز برایشان مهم نبود.
آن سالها در مازندران زندگی میکردم، اما بین بهشهر و شاهرود در رفت و آمد بودم. خاطرم هست که شاهرود شهر آرامی بود و انقلاب دیر به آنجا رسید.
در مازندران فضای متفاوت تری حاکم بود. در همان زمان چند تظاهرات علیه رژیم پهلوی را از نزدیک مشاهده کردم.
شخصا به دیدن کدام یک از بخشهای سریال کنجکاو هستید؟
خیلی دوست دارم ببینم صحنههایی که به تاریخ ما نزدیکتر است چطور از آب درآمده است مثلا به تماشای تصاویر امام خمینی(ره) علاقه و کنجکاوی زیادی دارم.
مضمونی که به نظرتان در سریال با استقبال بیشتر مخاطبان مواجه خواهد شد چیست؟
به تصویر کشیدن آدمهای ملی و شخصیتهای مثبت و همچنین افرادی که انسانیت و حق را گفتند، بخشی از معمای شاه است که به نظرم بینندگان به آن اقبال نشان خواهند داد.
در این سریال خصوصیات شخصیتی و جنبههای انسانی افراد به تصویر کشیده شده است. تمام خلقت روی انسانیت متمرکز است. تاریخ درسهای مختلفی به ما داده است.
یکی از این درسها این است که «همه آدمها اشتباههای ریز و درشت داشتهاند». در این سریال بارها با مصداقهای اینچنینی مواجه خواهید شد.
فضای اغلب سریالهای تاریخی که تاکنون از سیما پخش شده، به لحاظ رنگ و نور شکل خاصی داشته و اغلب رنگ قهوهای در آنها غالب بوده است. آیا در سریال معمای شاه هم چنین اتفاقی رخ داده است؟
در هر فیلمی فضای رنگی که ارائه میشود باید همراه با فضای قصه باشد. دلیل خاص خودش را هم دارد. همه اینها برای این است که تصویر به بهترین نحو در خدمت بیان حس درونی داستان باشد و بیننده را با خود همراه کند و تماشاگر را به آن فضا نزدیک نماید.
هرچه این نشانههای تصویری بیشتر باشد، قصه برای بیننده ملموستر میشود. به طور مثال در این سریال سعی کردیم در سکانسهای کاخها و مکانهای مجلل به تصویر فضای رنگی زرد طلایی و در سکانسهای شهر رنگ قهوهای بدهیم.
در نورپردازی هم تلاش شد علاوهبر نورپردازی معمول، از رنگپردازی در صحنه نیز استفاده شود. هنگام تصویربرداری از فیلترهایهای لایت و جلوههای نور و فیلتر شیشهای استفاده شده است.
با توجه به اینکه اغلب فیلمهای باقیمانده از آن مقطع تا زمان مشخصی سیاه و سفید بودهاند، آیا به این فکر کردید که بخشهایی از سریال به صورت سیاه و سفید تصویربرداری و پخش شود؟
در بعضی سکانسها از پلانهایی نسبتا تار شده استفاده شده که به صورت سیاه و سفید است، ولی تمام سکانسهای فیلم به صورت رنگی ضبط میشود و بعدا هرجایی که کارگردان تصمیم بگیرد، سکانسهایی به صورت سیاه و سفید درخواهد آمد.
البته این اتفاق در زمانی رخ میدهد که به روند داستان کمک شود. در چنین مواقعی این تصاویر با فیلمهای آرشیوی همخوان میشود تا دوگانگی تصویری احساس نشود.
در خبرها خواندیم که سریال معمای شاه به صورت HD تصویربرداری شده است. چرا مانند دیگر سریالهای تاریخی همچون: مختارنامه، یوسف پیامبر و کلاه پهلوی سریال را به صورت 35 میلیمتری فیلمبرداری نکردید؟
با پیشرفت فناوری و پیدایش فناوری دیجیتال دنیا به این سمت رفته و تصاویر دیجیتالی جای آنالوگ را گرفته است. از لحاظ کیفیت و نیز وضوح تصویر، این نوع تصویر به نگاتیوهای 35 میلی متری نزدیک شد و حتی چهبسا بهتر از آن است.
در تلویزیون چهار دوربین سونی WF900R وجود دارد که با کیفیت FULLHD یعنی با تغییر پذیری خیلی بالا، کیفیت 1920 در 1080 تصویر ضبط میکند که این کیفیت برای تبدیل به نگاتیو نیز کافی است.
در نتیجه در معمای شاه به کیفیت قابل قبولی رسیده بودیم و حتی نسبت به سیستم پخشی که داریم سه برابر کیفیت مطلوب را ارائه دادهایم.
در همین مطلب بینندگان سریال را دعوت به تماشای نسخه HD سریال از تلویزیون میکنم که تفاوت کیفی محسوسی با آنچه از شبکههای آنالوگ پخش میشود، دارد البته دوربینهای دیجیتالی سبک و کمحجم نیز هستند و کار با آنها آسان است.
این هم دلیل مهمی است. در برخی قسمتهای سریال به خاطر سنگینی پروداکشن سرعت باید از دو تا سه دوربین استفاده میکردیم. به خاطر همین به اتفاق کارگردان به این تصمیم رسیدیم که از این دوربینها استفاده کنیم.
شاید بهتر بود این مصاحبه قبل از پخش سریال صورت گیرد، اما حالا بفرمایید فضای تصویری سریال بهطور کلی چگونه است؟ آیا در ادامه هم با تصاویر شارپ و شفاف مواجه هستیم یا با رنگهای گرم و تُند؟
وقتی شما در مقام مدیر تصویربرداری با کارگردان صحبت میکنید، یک جور گره یا پیوند ایجاد میشود. باید مدیر تصویربرداری بفهمد در سر کارگردان چه میگذرد.
به کمک تصویر میتوان بیننده را در سرتاسر فیلم آنگونه که میخواهید از این سو به آن سو بکشانید و در دل تاریکی تصاویر را نقش بزنید.
وقتی ایدهای در ذهن کارگردان نقش میبندد، حاصل چیزی است که دیده، شنیده یا تجربه کرده است و تصویربردار باید این مساله را درک کند.
از نظر شما سبک در کار فیلمسازی به چه معنی است؟
سبک یک کار اصولا به خود داستان و قصه برمیگردد. سبک اساسا زاییده ذهن و طراحی، خلاقیت و روش تصویرپردازی در برخورد با یک قصه است.
سبک یعنی روش گوناگون هنرمندانه متفاوت در برخورد با موضوعها که چه تصویری با چه رنگ و چه جنس تصویری داشته باشیم که بیننده را به قصه فیلم نزدیک کند و برای بیننده باورپذیر باشد.
سبک و سیاق ما در معمای شاه این بوده که سعی کردیم به این فضاها نزدیک شویم و برای بیننده قصه را باورپذیر کنیم.
به نظر شما تصویربرداری این سریال تا چه اندازه شبیه تصویربرداری کارهای تاریخی دیگر است؟ آیا از نظر نورپردازی، قاببندی و... از اصول و چارچوبهای آن آثار تبعیت میکنید یا اینکه طرحی نو درمی اندازید؟
جواب این سؤال را میتوان نوعی دیگر بیان کرد. بسیاری از عوامل ارتباط تنگاتنگی با هم دارند. منظورم این است که یک فیلم بیشک تحت تأثیر عوامل بسیار است از جمله تُن فیلم، نور، سایه، رنگ، چگونگی حرکت دوربین، زمان حرکت آن که این عوامل حس درونی فیلم را برمی انگیزند.
هرکاری سبک و روش خودش را میطلبد، بلکه همه این چیزها را خود قصه فیلم مشخص میکند که چه روش و سبکی را در نظر بگیریم.
اینکه تکنیکها را مشابه میبینیم، روشهای نورپردازی یکسان هستند، روشهای استفاده از مواد هم یکی است، اما کیفیتی که پس از پایان فیلم و هنگام نمایش به چشم میآید.
تقریبا متفاوت از آنچه کاری را از کار دیگر متمایز میکند، ایده و تصویری که ساخته شده و مختص خود آن فیلم و قصه است که با کار دیگری نمیتوان مقایسه کرد.
تجربه این سریال برای شما چالش برانگیز بود؟
بله. در کارهای تاریخی از جمله معمای شاه میتوان در نورپردازی کارهای خاص و جذابی را انجام داد. مثلا یکجا برق هست و یکجا نیست و متناسب با هر صحنه باید نوع خاصی از نور را عرضه کرد.
در بخشهایی از سریال سکانسهای شهری داشتهایم که مردم در آن حضور داشتهاند. در جاهایی هم سریال داخل کاخ تصویربرداری شده است.
این یک امتیاز است تا فیلمبردار بتواند در این برهه از زمان کار متفاوت انجام دهد و فضاهایی خلق کند که به آن زمان بخورد.
آیا بیننده باید حتما متوجه این تفاوت فضا در فیلم بشود؟
این مساله به صورت ناخودآگاه رخ میدهد. در این صورت ما کارمان را درست انجام دادهایم. نورپردازی و تأثیر آن بر مخاطب امری غیر مستقیم است که باید صرفا حس خاصی را در بیننده ایجاد کند.
بخش مهمی از فعالیت شما در معمای شاه در کاخها صورت گرفته که به دلیل فضای موزهای آن، امکان دخل و تصرف در آنها وجود ندارد. در چنین شرایطی با محدودیتهای فضای نوری و مشکلات ناشی از نبود امکان نورپردازی دقیق چطور کنار میآمدید؟
در کاخها نمیشود همیشه ابزار نوری را دقیقا جایی که دلمان میخواهد قرار دهیم. به همین دلیل سعی کردیم وقتی پلان میبندیم، در کادر دوربین حس صحنه را جاری کنیم.
گاهی میطلبد چراغها روشن و گاهی خاموش باشد و گاهی از نور طبیعی کاخها و چراغهای آنها بهره میگرفتیم.
در این بخش باید از ابزار ظریفی استفاده میکردیم تا در فضای محدود کاخ که گاهی اتاقهای کوچکی بود بتوان آنها را مستقر کرد.
البته اگر از قبل میخواستیم به این موضوع فکر کنیم، صورت مساله خیلی فرق میکرد. بهترین تجربه در کاخ این بود که در لحظه میتوان فکر کرد و خلاق بود.
اما این مشکل در بخش دکور و شهری وجود نداشت و آنجا میتوانستید دخل و تصرف کافی داشته باشید؟
در دکور دست نورپرداز باز است و میتوان هرجایی که میخواهیم چراغ را نصب کنیم و به ایدهای ذهنی منطبق با متن برسیم، اما باید مساله ظریفی را رعایت میکردیم و آن این بود که ضمن حفظ تفاوتی اندک میان نورپردازی کاخ و دکور، فضایی یکدست هم ایجاد میشد.
مهمترین ویژگی این سریال و سبک کاری محمدرضا ورزی از نظر شما چیست؟
بخش عمدهای از کار با محمدرضا ورزی، میزانسنهای پیچیدهای است که در آن بازیگر میچرخد، حرکت میکند و دیالوگ میگوید.
در این سریال امکانات فیلمبرداری و وسایل حرکتی زیاد داشتیم. حتی از دوربینهای مختلف نسبت به فضایی که در آن کار میکنیم استفاده کردیم.
گاهی اوقات این دوربینها به ما امکان میداد از زوایایی که در حالت عادی نمیتوانیم تصویر بگیریم، فیلم بگیریم.
با توجه به استفاده از دوربینهای مختلف یکدست کردن تصاویر چطور ایجاد شد؟
باید بدانیم هر دوربین چه جنسی از تصویر را ارائه میدهد و در کجا قابل استفاده است. هر دوربینی برای کارها و پلانهای خاصی ساخته شده است.
در تصویربرداری این سریال اغلب دوربینهای مورد استفاده ما DSLR بود. مارکهای مختلفی از آن را به کار گرفتیم. دوربینهای زیر آبی هم داشتیم.
دوربین اصلی سونی اچ دی WF900Rبود. دوربین نیکون D810 و دوربین RED هم در برخی قسمتها به تناسب مورد استفاده قرار گرفت.
به نظر شما چه دلیلی دارد بینندگان معمای شاه را تماشا کنند؟
مردمی که در آن دوره بودهاند دوست دارند اتفاقهای تاریخی را از این جهت که چطور اجرا شده ببینند. همیشه تاریخ جذاب است و هرکس به نوعی درگیر آن نبوده است.
اگر هم خود بیننده امروزی درگیرش نبوده، حتما پدرش بوده است. به همین دلیل این دوره برای بیننده مهم است و دوره مذکور طرفداران زیادی برای تماشای اثری نمایشی دارد.
در این سریال تقابل غرب و ایران نمایش داده میشود و این اتفاقی است که این سالها نیز در ایران رخ داده است.
تقریبا تمام شخصیتهای تاریخ معاصر در سریال حضور دارند. شخصیتهای ملی در سریال حضور دارند که قدرت کشور و ابهت را میسازند. ضمنا همیشه اسطوره برای مردم مهم است و همه اینها در معمای شاه وجود دارد.
جام جم/گفتوگو با رئیس مرکز گسترش فیلمنامه نویسی رسانه ملی
سریالهای 300 قسمتی در راه است
مرکز گسترش فیلمنامهنویسی در رسانه ملی به تازگی راهاندازی شده و قرار است علاوه بر ساماندهی فیلمنامههای تلویزیونی، فیلمنامهنویسان را با مضامین متنوع آشنا کند. امین صدیقی، رئیس این مرکز مهمان امروز جامجم است:
چطور شد مرکز گسترش فیلمنامهنویسی در تلویزیون راهاندازی شد و قرار است با راهاندازی این مرکز چه اتفاقاتی بیفتد؟
فیلمنامه در حوزه فیلم و سریال اهمیت مبنایی دارد و معاونتهای مختلف سازمان صدا و سیما همچون سیما، استانها، برونمرزی و مرکز بسیج فیلم و سریال تولید میکنند. بنابراین شکلگیری یک مرکز که بر همه بخشها به صورت متمرکز نظارت داشته باشد و راهبردها را تعیین کند، ضرورت داشت؛ به همین دلیل مرکز گسترش فیلمنامهنویسی تلویزیون وظیفه نظارت بر همه بخشهای تولید را دارد.در کنار نظارت، در بخش تولید فیلمنامه و سریال هم فعال هستیم. بخشی از فیلمنامهها در مرکز ساخته میشود و بخشی دیگر هم برای تولید به معاونتهای برنامه ساز ارجاع داده میشود.
با توجه به این که اداره کل نمایش سیما هم فیلم و سریال تولید میکند و هم بر تولیدات گروه فیلم و سریالهای شبکههای تلویزیون نظارت میکند، آیا فعالیت آنها با مرکز شما تداخل ندارد؟
نه، به هیچ وجه تداخل نخواهد داشت. یکی از اهداف مرکز فیلمنامهنویسی، فراهم کردن شرایطی است که تداخل در میان تولیدات فیلم و سریال ایجاد نشود. متاسفانه نبود تمرکز باعث شده که گاهی دو شبکه همزمان روی طرحهای مشابه کار کنند، ولی با راهاندازی مرکز جلوی این مساله گرفته میشود.
تا به الان روال این طور بوده که طرحها از سوی نویسندگان به تلویزیون پیشنهاد میشد، آیا قرار است این قاعده به هم بخورد و شما سفارشدهنده باشید؟
قرار است در آینده مسیر تغییر کند و ما به جای این که منتظر رسیدن طرح باشیم، بر اساس نیاز تولید، طرحهای متنوع سفارش بدهیم و تلویزیون سفارشدهنده باشد، نه این که هر طرح آمادهای که به دستمان رسید ناگزیر تسلیم طرح شویم.
اگر قرار باشد طبق روال گذشته عمل کنیم، مسلما برای غربال کردن این طرحها با مشکلات فراوانی روبهرو میشویم.
تقسیمبندی موضوعی هم در مرکز انجام دادهاید؟
با در نظر گرفتن ماموریت جدید شبکهها، نیاز سالانه، شرایط فصل و مناسبتها، تنوع مضمونی و ژانری را در جدول پخش شبکهها رعایت خواهیم کرد؛ زیرا بیتوجهی به این مساله باعث شده که در برخی مناسبتها همچون ماه رمضان یک سال شاهد سریالهای ماورایی و سال دیگر شاهد سریالهای طنز از چند شبکه باشیم. ما تلاش میکنیم با برنامهریزی به تنوع موضوعی و ژانری توجه کنیم.
آیا تولید سریالهای بالای صد قسمت هم جزو برنامههایتان است؟
بله، در راهبردهایی که تعیین کردهایم قرار است سریالهای بالای 300 تا 400 قسمت تولید شود. تهیه چنین آثاری زمانبر است و در حال حاضر چند طرح در مرحله پژوهش و نگارش است. نظرسنجیها حاکی است که مخاطبان از این دست آثار استقبال میکنند، اما باید این شرط را رعایت کرد که قصه افت نکند و تا آخرین قسمت تعلیقهای لازم را داشته باشد.
اما مشکل ما در قصهپردازی است که در آثار طولانی نمیتوانیم خیلی مخاطب را با خودمان همراه کنیم؟
یکی از مشکلات ما در طراحی داستان است و اینکه نمیتوانیم فصلبندی صحیح کنیم ؛ در حالی که در سریالهای پربیننده خارجی به دقت فصلبندی میشود و برای هر بخش از کار گرههای زیادی تعریف میشود. ما هم برای طرحهایی که ظرفیت پرداخت زیادی دارد، حتما از ابتدا همه فصلها را مشخص و بعد برای هر فصل طراحی میکنیم.
ولی همیشه در انتهای پخش یک سریال تصمیم عجولانه گرفته میشود که سری دوم ساخته شود، به همین دلیل فصلهای جدید خیلی به لحاظ فیلمنامه غنی نیستند. برای این مشکل چه راهحلی در نظر گرفتهاید؟
مسلما همه این موارد باید از ابتدای کار مشخص شود که آیا قصه کشش لازم را برای ساخت فصل بعدی دارد یا نه؟ زندگی کدام یک از شخصیتهای قصه باید پررنگتر شود؟ و ... در همه جای دنیا پایلوتسازی انجام میشود، اما ما هنوز به سمت آن نرفته ایم اما قصد داریم به سمت شیوههای نوین نگارش برویم.حوزه فیلمنامهنویسی ان شاءالله متحول خواهد شد.
جام جم/تاکتیکهای رسانهای خبری غرب در اثرگذاری پیام
رسانهها در طول تاریخ پیدایش و حیات خود، نقشی بزرگ و عمیق در خدمترسانی به نظامهای سیاسی داشتهاند.
بررسی جنگهای چند دهه اخیر این نقش را به خوبی نشان میدهد. عملیات فریب آلمانها در جنگ جهانی دوم، کنترل آمریکا در جنگ ویتنام بر تحرکات خبرنگاران، جلوگیری از حضور خبرنگاران توسط آمریکا در زمان اشغال گرانادا به سال1983، جنگ اول خلیجفارس در سال1991، مهندسی خبر در وقایع کوزوو، افغانستان و جنگ دوم خلیجفارس در سال 2003 نمونهای از تاکتیکهای کنترل و هدایت افکار عمومی با جهتدهی در اخبار است.
برهمین اساس، ادبیات جنگ رسانهای شکل گرفت و نقش رسانهها در فراهمکردن شرایط مناسب برای تاثیرگذاری در جامعه هدف به منظور ایجاد تغییرات به تمهیدات قبل، حین و پس از جنگ تقسیمبندی شد.
با انتشار مقاله مشهور جوزفنای تحت عنوان قدرت نرم و سپس کاربرد آن، نظرات وی بهعنوان راهکارهای رسانهای آمریکا متناسب با تغییرات جهانی در سالهای پس از فروپاشی شوروی و به ویژه تحولات ناشی از 11 سپتامبر مورد توجه قرار گرفت. در نوشتههای جوزفنای ایجاد تغییر در جامعه هدف از طریق به کارگیری دیپلماسی عمومی در کنار استفاده از قدرت نرم در میان نخبگان جامعه هدف مطرح شد. بعدها نظرات تکمیل شده وی با عنوان قدرت هوشمند، دستورالعمل سیاست خارجی آمریکا شد. این دیدگاه را افرادی مانند جینشارپ تبدیل به دستورالعملهایی کردند که در سطح رسانههای گروهی با عنوان انقلاب نرم معروف شد.
یکی از صحنههایی که این فرآیند در آن به وضوح استفاده شد، جریان فتنه سال 88 بود که نقش بیبیسی فارسی و صدای آمریکا به عنوان جبهه رسانهای دشمنان و عوامل فتنهگر داخلی آنها کاملا مشهود بود. بیتردید شیوههای کنترل افکار عمومی و هدایت آن توسط تاکتیکهای خبری، بخش غیرقابل تفکیک جنگ نرم است.
آشنایی با اهداف جنگ نرم میتواند از تاکتیکهای رسانهای آن نیز رمزگشایی کند. اهداف اصلی جنگ نرم شامل این موارد است: استحاله فرهنگی و سیاسی جامعه هدف، ایجاد رعب و وحشت و ناامیدی در مردم، پخش شایعات با هدف بیاعتمادی و ناامنی روانی، ترویج روحیه یاس و ناامیدی به جای نشاط و خودباوری و بالندگی ملی، ایجاد اختلاف در صفوف مردم و مسئولان و در درون ساختار حکومتی با القای ایجاد دوگانگی در حاکمیت با هدف تجزیه سیاسی کشور، ایجاد بدبینی و بیتفاوتی نسل جوان نسبت به مسائل مهم کشور و آینده، تقویت نارضایتیها، تشدید مسائل قومی و ایجاد اختلافات فرهنگی درون سرزمینی و جنسیتی با هدف ایجاد و تشدید بیاعتمادی نسبت به دولت و نظام سیاسی به نحوی که در زمان مناسب وحدت سرزمینی و جغرافیایی را هدف قرار دهد.
اجرای این سلسله اقدامات، بستری مناسب با برنامهریزی دقیق کارشناسان آشنا به رسانه را میطلبد. رسانه ویژگیهایی دارد که به عنوان یک تیغ دو دم اما با ظرفیتی عظیم میتواند به شکل سلبی و ایجابی، مثبت و منفی مورد استفاده قرار گیرد.
تاثیر شگرف رسانهها در خدمت اقتدار دولتها باعث شد تا نقش مستقلی برای رسانه جهت نفوذ در مدلهای جنگ نرم قائل شوند. بستری که ارتباطات و خدمات مربوط به آن در حوزه ماهواره و شبکههای اینترنتی برای رسانه به وجود آورد، قدرتهای استکباری را در بسیاری از مناقشات قدرت، بینیاز از استفاده ازجنگ سخت کرد. با استفاده از نخبگان وابسته و مرعوب و هدایت رسانهها، جوامع هدف و افکار عمومی مورد هجوم گسترده قرار گرفت. در این مدل، هدف تغییر کارکرد و عملکرد دولتها و ملتهاست، به نحوی که با کنترل افکار و اذهان عمومی، بتوان آنها را نسبت به موضوع یا جریانی خاص اقناع کرده و به این ترتیب حکومتها تحت فشار افکار عمومی در پازل دشمن عمل کند.
تاکتیکهایی که برای نفوذ مورد استفاده رسانههای دشمن قرار میگیرند، عمدتا براساس انتقال مفاهیم از معنای اصلی آن به معنایی برساخته است. ایجاد ارزشهایی جعلی برای شخصیتها و نخبگان وابسته به نحوی که ادبیات و گفتههای آنها به طور کامل مورد قبول بخش وسیعی از مردم قرار گیرد. همچنین با جعل مفاهیم، ارزشهایی مبتنی بر فرهنگ اسلامی به فرهنگ مادیگرایانه و لیبرالیستی منتقل شده و راه برای نارضایتی، عصیان و نافرمانی مدنی هموار میشود. به این ترتیب شخصیتها و مقاماتی که در خدمت تعالی و اقتدار ملت هستند، ترور شخصیتی شده و نظرات آنها مورد قبول افکار عمومی قرار نمیگیرد. در واقع این نوع تاکتیکها ناظر به کنترل مبانی و اصول اعتقادی و ایجاد انحراف در آنهاست.
اما بخش دیگری از تاکتیکها برای نفوذ، شیوههای ساختاری کنترل، تحریف خبر است؛ مانند شایعهپراکنی، کلیگویی و بزرگ بودن دروغ به نحوی که باعث رعب و وحشت مخاطب شود. آنچنان که حتی تکذیبهای بعدی باعث جبران تخریبها نشود.
تقسیم واقعیت و ارائه بخشی از آن که در جهت منافع دشمنان بوده، تکرار خبر، مبالغه در سوژه مورد نظر یا استفاده از مغالطه، از شیوههای دیگر مورد استفاده نظام سلطه خبری است. شیوهها ممکن است به تناسب شرایط تغییر یابد یا بهروزرسانی شود، آنچه مهم است اهدافی است که در پس این شیوهها وجود دارد. وظیفه دستاندرکاران و متولیان امر رسانه و اصحاب فرهنگ برای مبارزه با این نوع از جنگ، موضوعی است که به فرصت و نوشتهای مستقل نیازدارد.
جوان/مسئول شوراي سياستگذاري جشنواره عمار در نشست خبري پيش از جشنواره:
مدرسه فيلمسازي «عمار» فيلمسازان انقلاب را احیا میکند
تقدیر از روزنامه جوان به دلیل پوشش رسانهای پنجمین جشنواره فیلم عمار/مسئول شوراي سياستگذاري جشنواره عمار در دومين نشست خبري ششمين دوره جشنواره مردمي فيلم عمار ضمن تشريح برخي برنامهها و اهداف عمار، اين جشنواره را زمينهساز حضور و ظهور فيلمسازان بايكوت شده جبهه انقلاب دانست.
نویسنده : مصطفي شاهكرمي
در دومين نشست خبري از مجموعه نشستهاي ششمين دوره جشنواره مردمي فيلم عمار كه روز گذشته در حسينيه هنر، محل دبيرخانه مركزي اين جشنواره برگزار شد، وحيد جليلي، در سخنانی به اهداف اصلی این جشنواره اشاره کرد و گفت: این جشنواره دو هدف اصلی دارد که یکی از آنها نگاهی به سینمای ایران با هدف ساماندهی در تولید و دیگری ساماندهی سازمان تماشای سینمای ایران است. جشنواره عمار چرخه تکمیل و اصلاح سینمای ایران را در تکمیل توامان سازمان تولید و تماشا با یکدیگر میداند.
ظهور فيلمسازان بايكوت شده
وي در پاسخ به سؤال خبرنگار «جوان» درباره چگونگي حمایت، كاناليزه كردن و هدايت فیلمسازان برتر این جشنواره به سمت سينماي بدنه به عنوان يك فيلمساز انقلابي اظهار داشت: جشنواره عمار زمينهساز ظهور و بروز جریانی است که تاكنون حضور داشته ولی هیچ زماني فرصت ظهور پیدا نکرده یا به نوعي بایکوت میشد و مجالی برای ارائه به آن نمیدادند. ما وظیفه خود دانستیم فیلمها و فيلمسازانی را که در جشنوارههای دیگر اقبالی نداشتند ولی خوب بودند، رصد کنیم و در قالب این جشنواره به آنها فضای کار بدهیم. مانند سازنده اثر «پرواز تا بینهایت» که در جشنواره عمار شرکت کرد و کارگردان همين اثر سال بعد انیمیشن فاخر «شاهزاده روم» را ساخت كه ضمن موفقيت در جشنواره فيلم فجر امروز در سينماي كشورمان فروش میلیاردی را تجربه ميكند. تلاش میکنیم در حوزه سینمای مستند نیز اینچنین جریانی را حمایت کنیم. فکر میکنم در سینمای داستانی کارگردانهای بزرگ جدید سینمای انقلاب در راهند و تا سالیان نهچندان دور با بدنه جدید در سینمای ایران روبهرو هستیم. به همین واسطه مدرسه سینمایی عمار فعالیتهای خود را آغاز کرده و به محض آنکه به بلوغ بیشتری برسد آن را به اطلاع مردم خواهیم رساند.
تأسيس مدرسه «عمار»
مسئول شوراي سياستگذاري جشنواره عمار در ادامه پاسخ به سؤال «جوان» از خبر راهاندازي مدرسه سینمایی «عمار» داد و افزود: مدرسه سینمایی «عمار» فعالیتهای خود را آغاز کرده است و راهاندازی آن برعهده حامد بامروتنژاد بوده است تا زمینه تولید و آموزش را در این مدرسه سینمایی ساماندهی کند. زمانی که این طرح به بلوغ رسید گزارشهای بیشتری از این اتفاق سینمایی ارائه خواهد داد. نادر طالبزاده، دبير جشنواره عمار نيز در همين زمينه گفت: جشنواره «عمار» جشنواره پرمحتوایی است که جای خود را پیدا کرده است. عمار به دنبال تربيت فيلمسازاني است كه ضرباهنگ و ريتم انقلابي در آثارشان وجود داشته باشد. چند فيلمسازي كه در جشنواره عمار برگزيده شدهاند در حال آموزش هستند تا به دنياي حرفهاي وارد شوند. فیلمسازان کارهای جدیدی را آوردهاند که برای اولین بار است که در جشنواره فیلم «عمار» دیده میشود و قطعاً این آثار در داخل و خارج کشور نمایش داده خواهد شد. در ادامه اين نشست جلیلی به ویژگیهای جشنواره فیلم «عمار» اشاره کرد و افزود: امسال جشنواره عمار از مهمترین جلوههایش بخش «جبهه جهانی مقاومت» و مخصوصاً «مدافعین حرم» است. ما در این بخشها خلأها و کوتاهیهای زیادی داشتیم که امروزه با توجه به شجاعت و خلوصی که فیلمسازان ما در به تصویر کشیدن واقعیت دارند، شاید توانسته باشند مسائلی را به ثبت برسانند که در هیچ رسانه دیگری قابل رؤیت نباشد و فیلمهایی از عراق و افغانستان و... بسازند که بسیار بدیع و نفسگیر است.
دريغ از يك ريال بودجه
مسئول شورای سیاستگذاری جشنواره عمار در بخش دیگری از سخنانش به بيتوجهي ارشاد نسبت به جشنواره عمار اشاره كرد و اظهار داشت: ما از مسئولان معاونت سینمایی دعوت کردهایم. صحبتهایی هم انجام شد، اما متاسفانه مسئولان توجه جدی به این جشنواره ندارند. مجلس شورای اسلامی بودجه مصوب این جشنواره را نیز اعلام کرد اما مسئولان مربوط بیان کردند که حتی یک ریال از این بودجه را نخواهند داد. من نمیدانم دلیل این امر چیست اما باز هم از دوستان دعوت میکنم که حداقل یک بار در این جشنواره حضور پیدا کرده و نوعی دیگر از سینما را تجربه کنند.
سیدرسول منفرد دبیر اجرایی جشنواره «عمار» نیز در این نشست با اشاره به ظرفیتهای نمایش فیلمها در این دوره عنوان کرد: یکی از ویژگیهای این دوره از جشنواره «عمار» مشارکت جدی اکرانکنندگان در نماز جمعه بوده است. ستادهای برگزاری نماز جمعه در شهرستانها مشارکت بسیاری با ما داشته است و تاکنون فیلمهای «عمار» در ۴۰ ستاد نماز جمعه کشور نمایش داده شده است. در پایان این نشست خبری از خبرنگاران روزنامه جوان، خبرگزاری نسیم، خبرگزاری فارس، سایت خبری رجانیوز و مستضعفین تیوی به جهت پوشش گسترده پنجمین دوره جشنواره عمار تقدیر شد.
جوان/جبهه ضد ايراني آنكارا- تلآويو
نویسنده : روحالله صالحي
روابط تركيـــه و رژيمصهيونيســتي درحال تغيير به سطحي راهبردي است كه در صورت عملي شدن ميتواند سرمنشأ تحولات جديدي در منطقه باشد. نزديكي آنكارا- تلآويو در شرايط كنوني براي مقابله با ائتلاف ضد تروريستي ايران و روسيه است تا جبهه جديدي براي مقابله با محور مقاومت بگشايند. با پيوستن تركيه به جبهه عربستان و اسرائيل ائتلاف همپيمانان تروريستها تكميل خواهد شد و منطقه را بيش از پيش دچار بحران خواهد كرد.
رجب طيب اردوغان، رئيسجمهور تركيه كه تا چند سال پيش در حمايت از
مردم بيگناه غزه در مقابل صهيونيستها محبوب ملتهاي منطقه شده بود، با شروع
بيداري اسلامي در جهان عرب با اقدامات مداخله جويانه خود به تشديد تنشها در
منطقه دامن زد و با حمايت از تروريستها در سوريه و عراق منفور مسلمانان شد و اين
بار نيز بهبود روابط با اسرائيل را در دستور كار قرار داده است. تركيه كه
پس از حمله نظاميان صهيونيستي به كاروان كمكهاي بشردوستانه تركيه (كشتي مرمره) به مردم
غزه در سال 2010، سطح روابط ديپلماتيك خود
با رژيمصهيونيستي را كاهش داده بود الان سعي در بهبود روابط با اسرائيل دارد. از سال 2010
تركيه همواره سه شرط عذرخواهي، پرداخت غرامت به قربانيان و پايان
محاصره غزه از سوي رژيمصهيونيستي را براي بازگشت روابط به گذشته مطرح ميكرد ولي
مخالفت صهيونيستها با اين شروط مانعي بر سر راه عاديسازي روابط ايجاد كرده بود. رسانههاي
صهيونيستي اخيراً اعلام كردهاند كه نشستي محرمانه بين رئيس سازمان جاسوسي اسرائيل
(موساد) و مولود چاووش اوغلو، وزير خارجه تركيه در سوئيس برگزار شد كه نتيجه
اين نشست دستيابي به برخي تفاهمهاي اوليه براي برقراري ارتباط بوده است. احمد داوود اوغلو، نخستوزير تركيه نيز هفته گذشته در نشست اعضاي حزب
عدالت و توسعه گفت: «ما شاهد
برخي اقدامات مثبت اسرائيل در راستاي برداشتن محاصره نوار غزه و پرداخت غرامت بودهايم. البته آنها موافق برداشته شدن كامل محاصره غزه نيستند اما به اين
نتيجه رسيدهاند كه ميتوانند اين محاصره را به خاطر تركيه كمي كاهش دهند.» رويكرد جديد آنكارا در كنار ولع اعراب حاشيه خليجفارس براي ارتباط با
تلآويو از شكلگيري جبهه جديدي از سازش تفرقهانگيز خبر ميدهد كه ميتواند به
جنگ افروزي بيشتر در منطقه منجر شود. تلاش همهجانبه
آنكارا براي نزديكي به رژيمصهيونيستي و پذيرش برخي خواستههاي اين رژيم آن هم پس
از پنج سال اختلاف نشان ميدهد كه در پس اين اقدام اهداف پشت پردهاي نهفته است.
تأمين نيازهاي گازي تركيه از اسرائيل
مشخص است كه بحران تركيه با روسيه و نياز هميشگي آنكارا به گاز رژيمصهيونيستي عاملي براي تحرك اردوغان در اين مورد بوده است. پس از سرنگوني جنگنده سوخو- 24 روسيه توسط تركيه در شمال سوريه تنشها بين دو كشور تشديد شد و با اعمال تحريمهاي اقتصادي مسكو عليه آنكارا و ترس از قطع احتمالي گاز روسيه به تركيه سبب شد تا مقامات اين كشور به دنبال جايگزينهايي براي تأمين انرژي مورد نياز خود باشند. بيش از 50 درصد گاز تركيه از سوي روسيه تأمين ميشود كه در صورت قطع اين انرژي از طرف مسكو اقتصاد تركيه دچار بحران خواهد شد و به همين منظور، اردوغان به سمت نزديكي به اسرائيل گام برداشته است تا از تهديدات انرژي روسيه در امان باشد. آنكارا گاز رژيمصهيونيستي را برونرفت از اين معضل و فرصتي براي اصلاح مناسبات با تلآويو ميداند. از سويي، تركيه ميتواند با خط لوله انتقال گاز اسرائيل به اروپا نقشي كليدي و ژئوپلتيكي براي خود دست و پا كند؛ چراكه با اين اقدام اروپا نيز كه بر سر بحران اوكراين تنشهايش با مسكو افزايش يافته است، تاحدي از گاز روسيه بينياز ميشود. با كاهش وابستگي اروپا به گاز روسيه با كمك تركيه، اردوغان از اين طريق ميتواند با فشار به مقامات اروپا روند عضويت خود در اتحاديه اروپا را كه سالهاست در روياي آن به سر ميبرد، عملي كند.
مقابله با ائتلاف ايران و روسيه
هرچند تركيه و رژيمصهيونيستي در بحران سوريه منافع مشتركي دارند و هر دو با حمايت از تروريستها خواهان سرنگوني دولت بشار اسد رئيسجمهور سوريه هستند و به دليل اختلافات سياسي تاكنون حاضر به تشكيل ائتلاف عليه محور مقاومت نشدهاند ولي روند تحولات اخير به ناچار آنكارا و تلآويو را به سمت نزديكي با يكديگر سوق داده است. تركيه براي پيشبرد اهداف خود در سوريه به همكاري اطلاعاتي اسرائيل نياز دارد كه اين مسئله از طريق بهبود روابط ميسر است. طي ماههاي گذشته شاهد تغيير موازنه منطقهاي در سوريه به واسطه تشكيل ائتلاف چهارگانه متشكل از ايران، روسيه، عراق و سوريه هستيم و اين مسئله نگراني حاميان تكفيريها را در پي داشته است. بالا گرفتن تنشها بين تركيه و روسيه بر سر سرنگوني جنگنده روس، تركيه را بيش از پيش براي پيوستن به ائتلافهاي حامي تروريسم مصممتر كرده است. تركيه از اين نگران است كه حملات مؤثر روسيه به مواضع تروريستها، همزمان با پيشروي نيروهاي مقاومت و آزادسازي برخي مناطق از دست تكفيريها در سوريه تمام تلاشهاي اين كشور را براي سرنگوني دولت سوريه به باد خواهد داد و بدين ترتيب نفوذ ايران و محور مقاومت در منطقه افزايش خواهد يافت كه اين مسئله با خواستههاي تركيه در تضاد است. همچنين نزديكي راهبردي عربستان با رژيم صهيونيستي، اردوغان را دچار ترس نموده است؛ زيرا اين نزديكي و تقويت جبهه عربي- عبري ميتواند توازن منطقهاي را به ضرر تركيه تشديد نمايد. به باور ناظران، تركيه سعي دارد با تقويت روابط خود با صهيونيستها خود را به ائتلاف عربي – عبري نزديك كرده و جبهه حاميان تكفيريها را در منطقه به خصوص در سوريه تقويت كند. بهبود روابط آنكارا- تلآويو همزمان با تشكيل ائتلاف ضد تروريسم به رهبري عربستان حاكي از جبههبندي جديدي براي مقابله با محور مقاومت است.
اسرائيل به دنبال انزواي ايران
رژيمصهيونيستي نيز در نزديكي با تركيه به دنبال تأمين منافع خود است. رژيمصهيونيستي براي معرفي ايران بهعنوان يك تهديد منطقهاي، به دنبال يك ائتلاف فراگير عربي- تركي- عبري در مقابل محور مقاومت است. اسرائيل كه از توافق هستهاي ايران نگران است و با اين ادعا كه كاهش تحريمها و فشارهاي بينالمللي به ايران ميتواند به تقويت نقش منطقهاي ايران منجر شود دست ياري به سوي كشورهايي كه با سياستهاي ايران همسو نيستند دراز كرده است. از اين رو، تركيه يكي از بهترين گزينهها براي پيشبرد اين اهداف است كه دو طرف را در يك جبهه واحد قرار ميدهد. به باور برخي ناظران، رژيمصهيونيستي در صورت موفقيت در اين امر، ضمن به حاشيه راندن مسئله فلسطين، اصليترين دشمن خود يعني ايران اسلامي را در منطقه دچار انزوا و درگير جنگهاي نيابتي خواهد نمود.
دور كردن تركيه از حماس
به نظر ميرسد، اسرائيل با نزديكي به آنكارا سعي دارد يكي از حاميان اصلي مقاومت فلسطين را از سر راه بردارد. تركيه در بحبوحه اختلاف با رژيمصهيونيستي حمايتهاي خود از جنبش حماس را افزايش داده و حتي دفتري را براي اين گروه در خاك خود اختصاص داده است ولي بنيامين نتانياهو، نخستوزير اسرائيل با ابراز نگراني درباره فعاليتهاي حماس در تركيه، اين موضوع را مانعي در راه عاديسازي روابط با آنكارا عنوان كرد و از اين كشور خواست تا دفتر حماس در استانبول را تعطيل كرده و اعضاي اين گروه را از تركيه اخراج كند. نتانياهو گفته است: «ما ميخواهيم مطمئن شويم در خاك تركيه، فعاليت تروريستي عليه اسرائيل صورت نميگيرد.» كانال 10 رژيمصهيونيستي هفته گذشته در گزارشي اعلام كرد كه آنكارا موافقت كرده است فعاليتهاي حماس در خاك تركيه را محدود كند كه اخراج صالح العروري از اعضاي حماس از خاك تركيه در همين راستا انجام شده است. رژيمصهيونيستي بهخوبي ميداند يكي از راههاي فشار بر حماس براي تغيير روش اين گروه از مقاومت به ايجاد آتشبس بلندمدت در غزه، اردوغان و تركيه است و اين احتمال وجود دارد كه با عاديسازي روابط، اردوغان به حماس فشار وارد كند تا برخي شروط رژيمصهيونيستي را در مذاكرات آينده بپذيرد و اين براي صهيونيستها اهميت بسزايي دارد. از سوي ديگر، در صورتي كه آنكارا بتواند به عنوان ميانجي در به نتيجه رسيدن مذاكرات صلح بين حماس و اسرائيل موفق شود، بهعنوان بازيگر واسطه صلح و گفتوگو در فلسطين شناخته خواهد شد و از اين فرصت ميتواند براي امتيازگيري از صهيونيستها و امريكا استفاده كند.
افزايش مانور بازيگري غرب
واضح است كه هر چه روابط تركيه و اسرائيل ارتقا يابد، زمينههاي حضور و مانور غرب در منطقه نيز به مراتب بالاتر خواهد رفت. امريكا كه پس از توافق هستهاي نظم جديد امنيتي را براي مهار ايران طراحي كرده تلاش دارد همه متحدانش را در يك جبهه واحد قرار دهد. به همين خاطر، واشنگتن در يكسال گذشته تلاشهاي گستردهاي را در راستاي عاديسازي روابط تركيه و اسرائيل انجام داده است. همراهي تركيه و اسرائيل ميتواند در جهان عرب تأثيرات مهمي داشته باشد. با توجه به روابط گسترده امنيتي اعراب با تركيه و رژيم صهيونيستي، اتحاد دوطرف، ميتواند روند تحولات را به نفع غرب و متحدانش تغيير دهد. به نظر ميرسد، رسيدن روابط تركيه با رژيمصهيونيستي به سطح راهبردي، جبههبندي منطقهاي عليه محور مقاومت و مهار ايران را تشديد خواهد كرد. همكاريهاي گسترده تركيه با عربستان و اسرائيل در سوريه در حمايت از تكفيريها نه تنها به روند مذاكرات صلح كمكي نميكند بلكه به جنگافروزي بيشتر در منطقه منجر خواهد شد.
جوان/دنبال کارتهای جشنواره فیلم فجر از مسیر قانون تا جاده رفاقت
نویسنده : ایزد
مهرآفرين
امسال هم دسترسی به جشنواره فیلم فجر از کانال اتوماسیون و قانونمداری سیستماتیک آغاز شده است. مردم میتوانند به سامانه خرید آنلاین بروند و سفارش بلیت بدهند، اصحاب رسانه هم در سایت ثبتنام میکنند و منتظر میشوند تا تأيید صلاحیتشان توسط دبیرخانه جشنواره فجر تأيید شود و در نهایت کارت جشنواره برای آنها صادر شود، اما این تنها یک روی قصه کارتهاست. کارتهای جشنواره مثل سکه دو رو دارند؛ یک روی آن قانونمدارانه است، مردم، سینماییها، اصحاب رسانه و منتقدان سینما همه به یک چشم نگاه میشوند، قرار نیست در مسیر قانونگرایی به کسی ظلم شود، اما روی دیگر سکه زمانی آغاز میشود که مسیر قانونگرایی به آخر میرسد. از آنجاست که جاده رفاقتها و لابیها آغاز میشوند. انجمن منتقدان سینما هر ساله برای اعضایش کارتهای بیحساب و کتابی را طلب میکند.
کارتهایی که معلوم نیست در آخر نصیب منتقد سینما میشود یا پرستار بچه! حتی آن منتقد عزیز که تنها حضور مثبتش در سینما مربوط به پرداخت حق عضویت انجمن میشود در ایام جشنواره بر اصحاب رسانه که هر روزشان از صبح عليالطلوع و تا آخرین سئانس سینما با هنر هفتم گره خورده، ارجحیت داده میشود، زیرا خبرنگار باید ثابت كند که هست، ثابت کند که برای سینما خبر تولید میکند و اگر نباشد چرخه سینما لنگ میزند و حتی این جشنواره 34 ساله هم از رونق میافتد و به فراموشی سپرده میشود. وقتی جاده قانونگرایی ثبتنام در سامانه اختصاص یافته به اهالی رسانه تمام میشود، تازه لابیها شروع میشود. مسابقهای برای گرفتن کارتهای بیشتر، فشار از پایین و چانهزنی از بالا، وضعیت دبیرخانه هم مشخص است. باید هر روز روابطعمومی جشنواره پاسخگوی رسانههایی باشد که به چشم ارثیه پدری به کارت جشنواره نگاه میکنند. در آخر بهترین کاری که هر ساله هم امتحان شده و جواب داده این است که میزان کارتها را افزایش میدهند آنقدر زیاد که حتی پرستار بچه هم میتواند در کاخ جشنواره بیاید! آن وقت مرحله دوم درگیری آغاز میشود. متأسفانه صندلیهای سینما در دست روابطعمومی جشنواره نیست که با افزایش کارتها تعداد صندلیها را هم زیاد کند. هر کسی میخواهد در سالن سینما بهترین جا را برای خودش و دوستش بگیرد، آن وقت باقی افراد باید نشسته در کف سالن و ایستاده در راهروی سالن سینما فیلم ببینند تا خاطره حضور در جشنواره برایشان ابدی شود. ای کاش بعد از جاده قانونگرایی هیچ مسیر دیگری برای رسیدن به جشنواره فیلم فجر وجود نداشت.
جوان/سردار نقدي: تمام جريان رسانهاي غرب با فتنه همراه بود
بيبيسي فارسي قلاده طلا گرفت
در اولین شب از خاطرات فتنه 88 که در مسجد لولاگر تهران برگزار شد، سه تندیس قلاده طلا به «بیبیسی فارسی»، «پادشاه عربستان سعودی» و «هیلاری کلینتون» اهدا شد.
نویسنده : هادي عسگري
به گزارش «جوان»، نخستین شب خاطره فتنه 88 با سخنرانی سردار محمدرضا نقدی، رئیس سازمان بسیج مستضعفین در مسجد لولاگر تهران برگزار شد. سردار نقدی در این مراسم با اشاره به حمایت رسانهای غرب از فتنه 88 گفت: در جریان فتنه نیز برخی تنها رأی به خود را قابل قبول میدانستند و تمام جریان رسانهای غرب، از جمله بیبیسی فارسی و شبکههای اجتماعی از جمله فیسبوک و توئیتر با آنها کاملاً همراه بودند. نقدی تصریح کرد: در فتنه سال 88 شاهد بودیم افرادی که جایگاهی هم داشتند میگفتند که رأی مردم به شرطی خوب است که برای ما باشد و متأسفانه پیوند عمیقی با مستکبرین داشتند و برنامهریزیهایی توسط عناصر ضدانقلابی صورت گرفت و در آستانه سال 88 رسانههایی در قالب فیسبوک و بیبیسی فارسی و... در عرصه افکار عمومی مردم ظاهر شدند تا این افراد را به جایگاه خود برسانند.
نقدی با بیان حوادث سال 88 و حضور میلیونی مردم در راهپیمایی 9 دی گفت: مردم ما با حضور حماسی خود در روز 9 دی پاسخ محکمی را به فتنهگران و آشوبگران دادند و جمعیت آنقدر زیاد بود که جای سوزن انداختن نبود و اکثر مردم در خیابان ولیعصر(عج) تهران تلاش داشتند تا خود را به میدان انقلاب که کانون اصلی برنامه بود برسانند.
وی اضافه کرد: صداوسیما هم پیشبینی جمعیت دهها میلیونی 9 دی را نمیکرد، من از میان انبوه جمعیت با آقای ضرغامی تماس گرفتم و درخواست فوری بالگرد جهت فیلمبرداری کردم.
در انتهای این مراسم به صورت نمادین «قلاده طلا» به سه فعال فتنه اهدا شد. نخستین قلاده طلا به بنگاه خبر پراکنی بیبیسی فارسی به خاطر نقش ویژه در فتنه 88 اهدا شد.
دومین تندیس قلاده طلا به پادشاه وقت عربستان به دلیل خوشخدمتی به استکبار و نوکری شیطان بزرگ تقدیم شد. سومین تندیس قلاده طلا نیز به هیلاری کلینتون، وزیر خارجه وقت امریکا به دلیل حمایت تمامقد از جریان فتنه اهدا شد.
لازم به ذکر است مسجد لولاگر تهران در جریان فتنه سال 88 به آتش کشیده شده بود.
جوان/تهيهكننده «شهرزاد» : مگر ميشود ما در زمین دشمن بازی کنيم؟
تقابل ما با ماهواره است نه تلويزيون
سرمایهگذار «شهرزاد» با انتقاد از تحلیلهای کودکانه رسانههای غربی، گفت BBC و VOA دائم در حال تحلیلهای کودکانه درخصوص استقبال مردم از «شهرزاد» هستند و این استقبال مردم را مقابله با صداوسیما میدانند، اما مگر میشود عوامل این مجموعه در زمین دشمن بازی کنند.
سیدمحمدهادی رضوی، سرمایهگذار مجموعه نمایش «شهرزاد» درخصوص تحلیلهای رسانههای خارجی، خصوصاً رسانههای مغرض BBC و VOA در خصوص استقبال مردم از این مجموعه، اظهار داشت: وقتی مجموعه شهرزاد ارائه شد، هیچ کار دیگری مانند این اثر نتوانست در سطح وسیع با مردم ارتباط برقرار کند و اقشار مختلف مردم جامعه توانستند ارتباط خوبی با این مجموعه برقرار کنند و در نقطه مقابل نیز مردم از دو اثر رسانه ملی به نامهای «کیمیا» و «معمای شاه» نیز استقبال کردند. وی افزود: وقتی چنین موجی از استقبال مردم راه افتاد، دشمن شروع به ارائه تحلیلهای کودکانه به نیت زدن کار کرد و در یک بازه زمانی سه هفتهای اینطور وانمود کرد که مجموعه شهرزاد اثری حکومتی است که تنها بهدلیل عوامل و داستان متفاوت آن با استقبال مواجه شده و بعد از مدتی استقبال از آن کمرنگ میشود، اما پس از مدتی که این استقبال ادامه پیدا کرد، در دومین مرحله تصمیم گرفت روی موج مردمی سوار شود و حتی این استقبال را به فتنه 88 متصل کرد و ثانیه به ثانیه کار را تحلیل کرد. رضوی ادامه داد: کار به جایی کشید که در مرتبط دانستن مجموعه با فتنه 88، لحظه زمین خوردن ترانه علیدوستی را با لحظه زمین خوردن ندا آقاسلطان مرتبط دانستند و حتی ترانه کجایی عزیزم محسن چاووشی را نیز به ماجرای حصر مرتبط دانستند و متأسفانه جبهه فرهنگی انقلاب نیز در این زمینه قوی عمل نکرد و ما نباید اجازه دهیم جریان فتنه و ضدانقلاب آثاری را که مورد توجه مردم قرار میگیرد، مال خود کند. رضوی در ادامه تأکید کرد: اگر قرار باشد رسانههایی مانند BBC و VOA از ما تعریف کنند، یک جنبه آن اینکه کار ما مشکل دارد و در مقابل نظام است، در صورتی که مجموعه شهرزاد هیچ مشکلی ندارد و تنها به واسطه کار خوب و باکیفیتی که ساخته شده، آن هم توسط کسانی که خود را فرزندان صداوسیما میدانند، مورد توجه مردم قرار گرفته، اما دشمن میخواهد یک تقابل بین ما و صداوسیما ایجاد کند، در حالیکه تقابل ما با ماهواره است و متأسفانه در این بین برخی از دوستان داخلی نیز فریب این بازی را میخورند و در این زمینه قلم میزنند. وی در خاتمه سخنان خود بیان داشت: صداوسیما خاری است در چشم دشمنان و نباید اجازه دهیم در این شرایط رسانه ملی مظلوم واقع شود و هر زمانی که مسئولان صداوسیما احساس کنند که برای تقویت تلویزیون ما نباید در شبکه خانگی کار کنیم، با افتخار حاضر هستيم برای تلویزیون کار کنیم.
جوان/پوروزيري در گفتوگو با «جوان» خواستار توجه به توليد آثاري از جنس «در محاصره» شد
بيميلي تلويزيون به روايت حصر آبادان
«در محاصره» دومین تجربه موفق تلویزیون در پرداخت مستند درام است که جمعه ها از شبکه اول سیما در حال پخش است، اما تلویزیون تمایل چندانی به معرفی و ترغیب مخاطبان جهت پیگیری این مجموعه ندارد.
نویسنده : محمدصادق عابديني
پخش مستند «آخرین روزهای زمستان» مستند پرترهای که از زندگی سردار شهید باقری تولید شده بود، محک خوبی برای سنجش میزان استقبال مخاطبان تلویزیون از دایکو درام (مستند درام) بود. حالا چند هفتهای است فیلم مستند «در محاصره» از تلویزیون در حال پخش است. مستندی که به محاصره شهر آبادان در دوران دفاع مقدس میپردازد. این مجموعه 10 قسمتی توسط مؤسسه روایت فتح تولید شده و امیر پوروزیری کارگردانی آن را برعهده داشته است. کم بودن تولیداتی از جنس «در محاصره» در تلویزیون از یکسو و اهمیت پرداختن به روایت تاریخ دفاع مقدس از سوی دیگر نیاز به اطلاعرسانی درباره کارهای اینچنینی را بیشتر میکند، اما در عمل تلویزیون تلاش خاصی را برای معرفی مستند «در محاصره» نکرده است! بیمیلی صداوسیما نسبت به «در محاصره» در حالی است که برنامههای اجتماعی تلویزیونی با پشتوانه اسپانسرهای تجاری بخش عمدهای از آنتن شبکهها را به خود اختصاص دادهاند. حجم تبلیغاتی که رسانه ملی برای «آخرین روزهای زمستان» در نظر گرفته بود در قیاس با «درمحاصره» بسیار گستردهتر بود.
امیر پوروزیری کارگردان «در محاصره» در گفتوگو با «جوان» درباره این مستند میگوید: تولید مجموعه «در محاصره» از سی و یکم خردادماه در بیمارستانی در تهران شروع شد و در شهرک دفاع مقدس و آبادان و خرمشهر ادامه پیدا کرد. داستان مجموعه در محاصره به ماجرای 345 روز محاصره آبادان میپردازد، تولید کار به دلیل داشتن صحنههای جنگی و نشان دادن صحنههای مهاجرت مردم از شهر تولید سنگینی بود که ساختن این صحنهها با شرایط و امکانات موجود بسیار سخت بود. پوروزیری که تمایل دارد «در محاصره» را بیشتر یک اثر داستانی بداند تا «مستند»، میگوید: بهرغم اینکه وجه داستانی این کار به طرز آشکاری غالب بر وجه مستند آن است، اما برای صحنه های داستانی ترجیح دادیم از بازیگران حرفهای با چهرههايی که هنوز چندان برای مخاطب شناخته شده نیستند، استفاده کنیم.وی میافزاید: در بین بازیگران ما بازیگرانی که تجربه سالها تئاتر و چندین کار تلویزیونی و سینمايی، از جمله سلمان فرخنده، مجتبی پیرزاده، سجاد تابش و فرشاد میرزايی حضور داشتند، تقریباً در هر قسمت کار 75 تا 80 درصد به صحنههای داستانی کار اختصاص دارد، 15درصد مصاحبه و 5 درصد آرشیو و گرافیک در کار وجود دارد.
این کارگردان معتقد است «در محاصره» را نمیتوان داکيو درام خواند و توضیح می دهد: «در محاصره» در حقیقت مجموعهای است که وقایع مستندی را که کاراکترهای اصلی و زنده کار درباره آن صحبت میکنند به صورت داستانی تصویر میکشد، آنچه برای ما آشکار بود این بود که برای مخاطب دیدن صحنههای داستانی از گذشته آدمهای واقعی بسیار جذاب است. این نوع کار داکیو درام نیست در داکیو درام، درام در داخل صحنههای مستند شکل میگیرد، در صورتی که در این نوع کار صحنههای داستانی به خودی خود با بازی و دیالوگ دراماتیک میشود و با تحقیق به این نتیجه رسیدیم که چنین اثری میتواند مخاطب بیشتری از دیگر گونهها داشته باشد و آن را انتخاب کردیم. پوروزیری درباره سختی تولید «در محاصره» میگوید: در این نوع کار به دلیل اینکه ما با واقعیتی که بازآفرینی میشود، طرف هستیم باورپذیر بودن کاراکترها و صحنه بسیار مهم است، اما قسمت مشکلتر بیرون کشیدن درام از اتفاقات واقعی و پیوسته کردن آنهاست، به طوری که نه غیرواقعی باشد و نه مخاطب خسته شود و سیر اتفاقات را از دست بدهد. کارگردان «در محاصره» در پاسخ به این سؤال که چرا در ایران کمتر سراغ تولید آثاری از این جنس می روند، میگوید: دلیل اینکه این نوع کار کمتر ساخته میشود هزینه زیاد و زمان طولانی است که تولید این آثار میبرد که به نظر من اگر ساخت این آثار تداوم پیدا کند و به صورت خط تولید دربیاید هزینه و زمان تولید آن کمتر خواهد شد و دوستان مجموعه روایت فتح تصمیم دارند که به این سمت حرکت کنند. لازم به ذکر است متن کامل گفتوگوی «جوان» با امیر پوروزیری درباره مجموعه «در محاصره» طی روزهای آتی منتشر خواهد شد.
حمایت/رسانههای جهانی چگونه خط مشی فکری جوامع را تعیین میکنند ؟
راه مقابله با شبیهسازی فرهنگی
نامه دوم مقام معظم رهبری خطاب به جوانان غربی، در تحلیلی از شرایط امروز، به موضوع نقش ابزارهای پیشرفته بر شبیهسازی فرهنگی جهان تأکید دارد. ایشان در این مرقومه، شبیهسازی فرهنگی را نحوی خشونت خاموش و بسیار زیانبار از سوی فرهنگ غرب علیه فرهنگهای غنی مستقل دانستهاند. این در حالی است که فرهنگ غرب و بهویژه فرهنگ آمریکایی با پیشینه تاریخی اندک خود، ابداً غنای لازم برای تبدیل به یک فرهنگ بسنده جهانی را ندارد.
آغاز موضوع شبیهسازی فرهنگی
آنچه اصطلاحاً شبیهسازی (Simulation) گفته میشود، مشخصاً با شکلگیری رسانههای جدید آغاز شد؛ بهویژه با برودکست و سخنپراکنی رادیو-تلویزیونی و بعد، ابداع و گسترش رایانهها و نهایتاً برآمدن وب و رسانههای تعاملی متکی بر تلفن همراه. رسانههای جدید، به اتکای توانمندی دگرگونکننده خود که عصری را به انقلاب ارتباطات موسوم کردند، توانستند سطحی از واقعیت را ایجاد کنند که به آن «واقعیت نمایشی» میتوان اطلاق کرد. این سطح اغلب تنها بهعنوان شبیهسازی متقابل عصبی وجود دارد و لزوماً مابهازایی در دنیای حقیقی ندارد.
نکته دوم این است که «واقعیت نمایشی» یا «واقعیت شبیهسازیشده»، ارزشی بیش از «واقعیت عینی» که خود افراد با چشم و گوش و حواس خود ملاحظه میکنند، مییابد؛ چراکه رسانهها متخصصان کشف و خلق واقعیت تلقی میشوند و افراد به اخبار و اطلاعات مندرج در آنها بیش از اخباری که خود به دست میآورند، اعتماد میکنند. رسانهها خبرنگارانی دارند که کار و تخصص آنها کشف و انتشار واقعیت است. پس ما به اخبار آنها بیش از اخبار خودمان، که متخصص امر کشف و انتشار خبر نیستیم، اعتماد خواهیم کرد. از این قرار، «واقعیت نمایشی» یا «واقعیت شبیهسازیشده»، واقعیتی معتبرتر از واقعیت مشهود خود ما دارد. به این معنا، واقعیت آنها اصطلاحاً ارزش «فراواقعی» مییابد.نکته سوم این است که بخشی از قدرت «فراواقعی» واقعیت شبیهسازیشده رسانهها به این بازمیگردد که عملکرد رسانهها بهصورت شبکههای عصبی متقابل است. به این معنا که آنها شبکههایی میسازند که متقابلاً یکدیگر را تأیید میکنند. یکی از آنها خبری را جعل میکند و منبع خبر را به یک منبع دیگر استناد میدهد. مثلاً در جریان جنگ دوم خلیج فارس، بغداد قبل از تصرف واقعی، توسط رسانهها بهنحوی شبیهسازیشده فتحشده عنوان میشود و این موضوع روحیه مدافعان شهر را فرومیریزد.نکته چهارم اینکه ما رفتهرفته اتکای خود به واقعیتهای اکتشافی خودمان را از دست میدهیم و بالاجبار به رسانهها وابسته و وابستهتر میشویم. حجم وسیع و وسیعتری از اطلاعاتی که ما باید برمبنای آنها تصمیمات روزمره و غیرروزمره خود را بگیریم، به امور دوردستی منوط میشود که اطلاعیابی ما از آنها تنها به وساطت رسانهها میسر است. عملاً رفتار مردم جهان در رسانههایی متحد تعیین میشوند که از طریق ارتباطات خود، در جهانی که به نظر آزاد میرسد، کنترل نه همهچیز، بلکه اغلب چیزها را در دست دارند.نکته آخر آنکه آنها سعی میکنند دفاعهای چندلایهای در مقابل تلاش افراد برای دستیابی به حقایق تدارک ببینند؛ طوری که تقریباً دستیابی به واقعیتها محال به نظر میرسد، هرچند که محال نیست. آنها از طریق انواع مختلفی از رسانهها، افراد رسته از یک رسانه را در نقطهای دیگر گیر میاندازند؛ طوری که کموبیش اطمینان حاصل شود که راه گریزی نیست.
راهکار برونرفت: مردم همیشه در صحنه
واقعیت آن است که جهان شدیداً رسانهایشده همچون یک تریلی سنگین با سرعت بسیار زیاد کسی نمیتواند ادعا کند که این تریلی سنگین را میراند. شاید آمریکاییها ادعا کنند که این تریلی را کنترل میکنند، ولی این ادعایی بیش نیست. در سیاست زنده، این حقیقت پذیرفته میشود که آنچه جهت تریلی جهان را تعیین میکند، انسانهایی هستند که دغدغههای نیرومند اخلاقی دارند، همیشه در صحنهاند، مقاومت میکنند، تسلیم نمیشوند و به این تریلی مدام در جهتی که صحیح و اخلاقی میدانند، ضربه و تکانه وارد میکنند. شاید در صد ضربه، تنها یک ضربه تأثیری واقعی بر جهت این تریلی بگذارد، اما آن یک ضربه شاید بتواند یک نقطهی عطف تاریخی ایجاد کند و جهت تریلی را ۱۸۰ درجه بگرداند.در سیاست زنده، «مردم همیشه در صحنه» مهمترین عنصر جهتدهنده به سیاست هستند. جوانانی که در فضای رسانهای حضور دارند و مدام از بینش و اخلاقی مبتنی بر یک زیربنای فکری مستحکم مانند اسلام نیرو میگیرند، بهاین تریلی قدرت جهانی ضربه میزنند و بالأخره در آزمونهایی تعیینکننده، جهت آینده جهان را تعیین خواهند کرد.در واقع عنصر انسانی مؤمن در تعیین آیندهی جهان، مهمترین عامل است؛ چراکه میتواند در یک جهت ایمانی واحد، مستمراً در صحنه حضور داشته باشد و بکوشد جهان را به یک سمتوسو سوق دهد. ایمان این عنصر مسئول باعث میشود که همیشه در صحنه بماند و از شکستها دلسرد نشود. او برای نتیجه فعالیت نمیکند. او در جهت ایمانی خود راسخ است و همین «همیشه در صحنه بودن» در دنیای امروز سرنوشتساز است. این کلیدواژهی مهم در سیاست انقلابی امام خمینی رحمهاللهعلیه، یعنی «مردم همیشه در صحنه»، کلیدیترین عنصر فرمول «سیاست زنده» است. باید این عبارت را بارها و بارها تکرار کرد: «مردم همیشه در صحنه»، «مردم همیشه در صحنه»، «مردم همیشه در صحنه»...
حمایت/آیتالله محسن اراکی:
پیروی از رهبران الهی تنها راه رسیدن جامعه به هدف است
دبیرکل مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی گفت: دشمن فهمیده است که مردم ایران و مردم مسلمان جهان، به اسلام، وجود مقدس نبیاکرم(ص) و قرآن علاقه دارند ؛ هدف دشمن این است که مردم ما را از این 3 جدا کند.
آیتالله محسن اراکی در سخنرانی پیش از خطبههای دیروز نماز جمعه تهران با بیان اینکه هفته پیش رو دو مناسبت بزرگ را در پی دارد به سالروز میلاد پیامبر اکرم(ص) و سالروز قیام عمومی ملت ایران برای خاموش کردن آتش فتنه سال 88اشاره و تصریح کرد:عدهای در آن سال میخواستند راه را برای تهاجم دشمن به مقدسات ما فراهم کنند که به حمدالله، با حمایت ملت با بصیرت این توطئه خنثی و آتش فتنه خاموش شد. این دو حادثه بی پیوند با یکدیگر نیستند.
وی ادامه داد: میلاد پیامبر اکرم(ص) و امام صادق(ع) یادآور نعمت الهی است.خدای متعال به ما دستور داده است که نعمت های بزرگ او را پاس بداریم و یکدیگر را به این نعمتها تذکر دهیم و از این نعمت ها بهره بگیریم. بزرگترین نعمتی که در قرآن کریم به عنوان نعمتتام یاد شده و معرفی شده است نعمت رهبری الهی است که برترین این نعمت در وجود نبی اکرم (ص)جلوه کرده است.
دبیرکل مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی افزود: مردمی که از رهبران الهی پیروی نکنند، قطعا دچار تفرقه میشوند و تبعیت از رهبران الهی است که جامعه را یکدست میکند. هیچ عنصری نمیتواند بجز پیروی از رهبران الهی جامعه را یکدست کند. آن رحمت الهی است که در یک وجود شکل میگیرد و توانسته است این مردم را یک دل کند.اگر این محبت نبود اینها هیچگاه یکدل نمیشدند و اگر سرمایه های زمین را خرج کنند نمیتوانند مردم را یکی کنند و اما این خداست که از طریق تو شما را یکی میکند.
وحدت بزرگترین نعمت است
وی در ادامه سخنانش با اشاره به نتایج وحدت هم گفت: در نتیجه وحدت است که امنیت بوجود میآید. جامعه پراکنده، گرفتار شکاف و چند دستگی و گرفتار ستیز خواهد شد و امنیت از این جامعه گرفته خواهد شد. در چند جای قرآن کریم داریم که به این نکته اشاره شده است. ناامنی در جامعه بشر در نتیجه تفرقه است. همه مردم دنیا باید این را بدانند که رهبران فاسد و عوامل پلید در جامعه بشر منشا پراکندی انسان ها شده به منظور آنکه بتوانند از انسان ها در برای رسیدن به اهداف خود استفاده کنند. هوای نفس و دنیا پرستیها و شهوست پرستیها و خودکامگی ها جوامع را پراکنده میکند. وحدت بزرگترین نعمتی است که پس از رهبری صالح به یک جامعه اهدا میشود.
دبیرکل مجمع جهانی اهلبیت(ع) ادامه داد: خدا در قرآن میگوید که به ریسمان الهی چنگ بزنید. ریسمان خدا همان رهبری الهی است. خدای متعال رهبری الهی را میگذارد که مفسر قرآن است. پیامبر اکرم(ص) میگفتند که من دو شی ارزشمند را در بین شما میگذارم قرآن و عترتم ؛اگر به اینها تمسک کنید گمراه نمیشوید. کار رسول اکرم(ص) تفسیر قرآن است اولین ماموریت بزرگ ایشان همان تفسیر قرآن است. خدا میگوید «اعتصموا به حبل الله جمیعا و ذکروا نعمت الله و .» و همچنین میگوید شما دشمن یکدیگر بودند و این نعمت خدا چیست که شما بوسیله آن یکدل شده اید؟ بیاد بیاورید نعمت خدا را و پیمانی که با خدا بستید وقتی که به رسول اکرم گفتید. آن چه نعمتی است؟ آن میثاق که گفتید سمعنا و اطعنا. آیتالله اراکی تصریح کرد: انقلاب ما در حقیقت وفای به این میثاق بود.
مردم ما میدانستند که فتنه بستر پراکندگی ملتها است
دبیرکل مجمع جهانی اهلبیت (ع) همچنین ضمن اشاره به حدیث پیامبر اسلام که میفرمایند خداوندا رحمت خود را شامل خلفای من بفرما، گفت: پیامبر اسلام میگویند خلافای من کسانی هستند که علم من و دانش من و حدیث من را و مردم را با حدیث و تعالیم و سنت من آشنا میکنند این یعنی همان فقهای عادل. بزرگترین نعمت، نعمت رهبری الهی و شایسته و رهبری است که راه را بلد باشد و رهبری که مردم را در مسیر خدا فرمانروایی کند. این نعمت الهی است که میتواند مردم را یکپارچه و یکدل کند. کشورهای منطقه را ببینید و آنها را با ایران مقایسه کنید، تنها کشوری که مردمش یکپارچه بوده و سنی و شیعه این مردم با هم هستند ایران است. ممکن است اختلاف نظر داشته باشند اما این غیر از نزاع و ستیز و دشمنی است همانگونه که در یک خانواده ممکن است اختلاف نظر وجود داشته باشد. به حمدالله جامعه ما جامعه واحدی است و باید از این وحدت پاسداری کنیم.وی با اشاره به تدبیرهایی که دشمنان برای از بین بردن این وحدت به کار میبرند هم یادآورشد: یکی از مهم ترین راههای نابودی این وحدت ایجاد فتنه است. اینکه ما میگوییم فتنه بد است به همین خاطر است. اینکه مردم ما در روز 9 دی برخواستند و یک دست و یک دل گفتند ما از فتنه به دوریم و فتنه را محکوم کرده وچرا چنین کردند؟چون مردم میدانستند فتنه بستر پراکندگی ملتها است. آنها میخواهند ملت ها را پراکنده کنند تا در آنها نفوذ کنند. دشمنان ملتها میخواهند در بین مردم نفوذ کرده تا استقلال را از آنها گرفته و منافع ملی را غارت کنند. وحدت یک ملت دژی مستحکم است که ملتها را آسیب ناپذیر میکند و هم در برابر چالشهای داخلی مقاوم میشود. ملت مقاوم و توانا با صبر راه برای حل آن مشکلات فراهم میکند. آنها که میخواهند اراده و فرهنگ و منافع اقتصادی یک ملتی را غارت کنند اولین کاری که میتوانند بکنند این است که وحدت این ملت را بشکنند. برای این کار باید فتنه کرده و راه را برای مردم غبارآلود کنند و اگر فضای دید مردم غبارآلود شد راه بر مردم پراکنده خواهد شد. وقتی مردم پراکنده شدند میتوانند نفوذ کنند. آیتالله اراکی ادامه داد: ملتی که فتنه پذیر شد، سرانجام آن جدایی و نابودی است. عزت ملتها در یکپارچگی آنها است. دستیابی ملت به دستاوردهای بزرگ در نتیجه یکپارچگی است . اگر بخشهای کمارادهتر با بخشهای پرتوان تر یک دست شد یک مجموعه قوی یکپارچه نیرومند به وجود میآید. فتنه ها این امکان را از ملت ها میگیرند ما در سال 88 با این مسئله مواجه بودیم که راه را برای مردم غبارآلود و تیره کند و در نتیجه پراکندگی و ستیزگی و نابودی یک ملت نتیجه آن میشد. کسانی که دست در فتنه داشتند واقعا به این ملت خیانت کردند. دبیرکل مجمع جهانی اهلبیت خاطرنشان کرد: آنها در تلاش هستند دین تشیعی، ضد تشیع حقیقی بتراشند و کسانی را معرفی کنند که بیشتر از ما سینه میزنند. شیعه هایی را درست کنند که انگار بیشتر از شیعیان حقیقی دلشان به حال ائمه (ع) میسوزد و به شعائر بیشتر اهمیت میدهند. آنها میخواهند اینها را به عنوان عامل نفوذی وارد کنند. اینها شیعیان انگلیسی هستند. در مقابل یک عده را به نام سنی و به نام داعش و جبهه النصره در جوامع سنی وارد میکنند تا نشان دهند که از همه سنی ها سنیترند. میخواهند سنیها را تقسیم کرده و شیعهها را جدا کنند. آنها میخواهند عراق و سوریه و اردن و حتی عربستان را چندپاره کنند. باید مراقب این توطئه باشیم.
رسالت/شاهزاده اي که سينماي کودک را نجات داد
معصومه طاهري
«شاهزاده روم» تمام فاکتورهاي رايج دنيا براي يک انيميشن سينمايي کودک را رعايت کرده است و با تم اعتقادي، پاي خيلي ها را به سينماي کودک و نوجوان کشانده و به نظر کارشناسان اين حوزه، سينماي کودک را از ورطه سقوط نجات داده است.
هميشه يکي از نقدهاي اساسي که به سينما و تلويزيون وارد مي شد اين بود که وقتي کودکان ما با کارتونهاي ژاپني بزرگ ميشوند و بزرگسالان ما با فيلمهاي آمريکايي و فرانسوي سرگرم هستند چگونه ميتوان سبک زندگي ايراني - اسلامي را به آنها آموزش داد؟! کارتونهايي که فرهنگ اسلامي در آنها گنجانده نشده بود و برگرفته از مفاهيم و موضوعات ديني و اعتقادي ما نبود؛ وقتي نگاه ميکنيم در ميان اين اين هجمه انبوه کارهاي توليدي داخلي در عرصه پويانمايي، آثار ماندگار و فاخر کمي مي بينيم که در خاطر ما مانده باشد و بتوانيم بگوييم در آينده قسمت اعظمي از خاطرات نوستالژيک کودکان امروز ما را تشکيل ميدهند.
اما چند سالي مي شود که هنرمندان جوان و انيماتورهاي ايراني نيز آستين همت بالا زده و آثاري در حد اکران سينمايي حتي بين المللي توليد کرده اند.
بي انصافي است اگر در ابتداي بحث از زحمات مرکز انيميشن صبا به عنوان موج گردان اول اين اتفاقات خوب ياد نکنيم. در اين ميان «تهران 1500» به عنوان اولين انيميشن سينمايي ايران با تبليغات فراوان و حضور و صداپيشگي بازيگران مشهور در عرصه تبليغات خوش درخشيد، ولي اين انيميشن بلند سينمايي که نام بزرگي مثل بهرام عظيمي خالق سري انيميشن هاي راهنمايي رانندگي و شخصيت محبوب سيا ساکتي را به عنوان کارگردان و يکي از نويسندگان بر روي خود داشت، با وجود سرمايه گذاري حيرت آور 2/2 ميلياردي خود نتوانست نظر مخاطبان را به خود جلب کند. همين باعث شد تا کمتر کسي جرأت حضور در عرصه انيميشن سينمايي را داشته باشد. هرچند منتقدان ضعف شديد محتوايي و تفکرات سازندگان اين اثر را که با سبک زندگي ايرانيان در مغايرت بود، يکي از مهم ترين علل ناکامي آن دانستند، اما حقيقت ديگري نيز در پشت پرده ناکامي «تهران 1500» وجود داشت و آن عدم توجه اين اثر به مظلوم ترين مخاطب سينماي ايران يعني کودکان و نوجوانان بود. چيزي که در ديگر آثار انيميشني بلند مثل «جمشيد و خورشيد» اثر بهروز يغماييان و... نيز بسيار محسوس بوده و هست. «تهران 1500» نيز مانند بسيار ديگري از آثار سينمايي ايران براي کودکان ساخته نشده بود و اصلاً هيچ جذابيتي جز انيميشن بودن براي اين قشر خاص و بسيار مهم نداشت، آن هم انيميشني که با تفکرات فيلمفارسي دهه 40 به استقبال آينده رفته بود. در واقع بايد گفت فيلمنامه و محتواي «تهران 1500» براي کودکان مناسب که نبود هيچ، بلکه براي نوجوانان هم بدآموزي هاي
متعددي داشت.
«شاهزاده روم» البته اولين انيميشن با تم مذهبي که به اکران درمي آيد نيست. چون قبل از آن نيز «خورشيد مصر» به کارگرداني نادر يغماييان و شهرام خوارزمي اکران محدودي را در کشور داشت. اثري که در قالب داستان کودکي حضرت يوسف (ع) به صورت انيميشن دو بعدي چند سال قبل اکران شده بود ولي ابدا قابل مقايسه با اثر فاخري همچون «شاهزاده روم» نبوده و نيست. «شاهزاده روم » اثري است که در همان ابتداي امر با وجود تبليغات محدودي که نسبت به «تهران 1500» داشت، توانست نظر مخاطبان و منتقدان را جلب کند، با داستاني برگرفته از يک حقيقت تاريخي و بين ادياني که در قالب داستان کودکانه همچون انيميشنهاي روز هاليوود، کودک و بزرگسال را به خود جذب مي کرد. تحرک طبيعي کاراکترها، شخصيت پردازيهاي حرفه اي و البته داستان زندگي پر ماجراي نواده حواري حضرت مسيح (ع) که يک شاهزاده است و قرار است مادر آخرين منجي بشريت حضرت امام مهدي (عج) باشد. همه و همه، اين اثر را يک اثر شاخص کرده اند؛ اثري که البته از هر نظر قابل توجه و تمجيد است. در واقع «شاهزاده روم» تمام فاکتورهاي رايج دنيا براي يک انيميشن سينمايي کودک را رعايت کرده است.
با وجود آنکه به نظر مي رسد اين اثر فاخر از نظر هزينه اي، سنگين تمام شده و ممکن است در سينماي ايران نتواند آن طور که آثار متوسط سينمايي سود مي کنند، با توجه به هزينه اش سود داشته باشد، اما آينده و دورنماي اين اثر بالاتر از يک اکران ساده ملي است و به نوعي «شاهزاده روم» براي اکران جهاني آماده مي شود، چرا که قابليت پخش بين المللي را دارد و نه تنها در مقايسه با آثار سينمايي همتراز خود در جهان هزينه بسيار پاييني داشته، بلکه حتي در مقايسه با «تهران 1500» که در زمان خود رقمي باور نکردني را براي ساخت در سينماي ايران صرف کرد، جالب توجه بوده و هست. به طور طبيعي با توجه به بالا رفتن ارزش دلار و گذشت زمان و بالا رفتن دستمزدها در اين سطح از حرفه اي گري، بايد اين اثر چند برابر «تهران 1500»تمام مي شد، ولي هزينه اين اثر فاخر حتي 200 ميليون تومان کمتر از «تهران 1500» هزينه برداشت که در جاي خود قابل تامل است. (اين ارقام وقتي بيشتر به چشم
مي آيند که مي بينم مثلا براي انيمشين پانداي کونگ فو کار 130 ميليون دلار در سال 2008هزينه شده است).انيميشني که اين روزها در حال اکران عمومي است با تم اعتقادي، پاي خيلي ها را به سينماي کودک و نوجوان کشانده و به نظر کارشناسان اين حوزه، سينماي کودک را از ورطه سقوط نجات داده است. سينمايي که شايد تنها به اسم کودکان و نوجوانان بود ولي کمتر جايي براي بچه ها داشت، اين روزها شاهد سروصدا و اشتياق بچه هايي است که با شوق و هيجان براي ديدن «شاهزاده روم» به سالن سينما مي روند. مديران و معلمان مدارس پس از مدتها مي توانند با خيال راحت، کودکان و نوجوانان را به سينما ببرند و والدين از تماشاي يک فيلم با کودکان و نوجوانان خود در سينما بدون تشويش از بدآموزي يا مرتبط نبودن مباحث با سن فرزندانشان با آنها به سينما بروند. هادي محمديان کارگردان «شاهزاده روم» مي گويد ما تلاش کرديم داستان عاشقانه «مليکا» را با لطافت پيش چشم کودکان به تصوير بکشيم. از همان ابتداي پروژه و در کل از ابتداي شروع فعاليت «گروه هنر پويا» هدف گذاري مان مخاطب کودک و نوجوان بوده و هست.
امتيازات ويژه شاهزاده روم:
همان گونه که گفته شد هرچند «شاهزاده روم» را مي تون يک اثر عالي در حوزه کودک و نوجوان تعريف کرد، ولي از ويژگي هاي منحصربه فرد ديگري نيز بهره برده که آن را متمايز کرده است. شکي نيست انيميشن به دليل جذابيت هاي بصري که دارد علاوه بر کودک، والدين کودک را نيز درگير خود مي کند و « شاهزاده روم» درست روي همين نقطه دست گذاشته تا در عين تخصصي بودن براي کودکان، در عرصه گفتگوي تمدنها و اديان نيز نقش مهمي را بازي کند. اين اثر سينمايي داستان دلدادگي پرنسسي مسيحي و پاکدامن به نام مليکا را روايت ميکند که از تبار پدر از نوادگان يشوعا وصي حضرت عيسي (ع) و از تبار مادر نواده قيصر روم است. سرنوشت اين بانوي پاکدامن به گونه اي رقم ميخورد که وي نهايتا به بلاد اسلامي عزيمت ميکند. اين پرنسس مسيحي نهايتاً پس از آنکه به همسري امام يازدهم شيعيان درميآيد، مادر منجي بشريت ميگردد. در نتيجه «شاهزاده روم» مي تواند پل ارتباطي فرهنگ غرب و شرق مخصوصا در زمينه آخرالزماني، موعود و منجي بشريت باشد. بر اين اساس که مادر امام زمان (عج) يا بهتر بگوييم مادر منجي بشريت، نواده يکي از حواريون حضرت مسيح (ع) و از شاهزادگان امپراتوري روم است. اين خود به جهاني بودن حرکت عظيم «شاهزاده روم» بهاي بيشتري ميدهد و ميتواند در مباحث تبليغي و مبارزه با اسلام ستيزان و همچنين گفتگوي اديان مؤثر واقع شده و يک خوراک سالم فرهنگي براي کودکان و نوجوانان در داخل کشور و حتي خارج از کشور باشد.فراموش نکنيم از منظر روانشناسي رسانه تاثيري که انيميشن جذاب و ديدني ميتواند بر ذهن کودکان بگذارد به مراتب بيشتر از آموزههاي گفتاري و کلامي است. به همين خاطر توسعه پويانمايي کشور حتي درحد بينالمللي و جهاني کاري است که نياز به سرمايه گذاري درست و حسابي دارد و البته مديريتي که به آرمانهاي انقلاب و هويت ايران اسلامي پايبندي کامل داشته باشد تا بتواند به خوبي آنها را ارائه دهد. اگر انيميشنهاي با کيفيت بسيار بالا و محتواي مناسب توليد شود، ما نيز ميتوانيم تاريخ عقايد و انقلابمان را با اين ابزار اثرگذار نه تنها به کودکان و نوجوانانمان خودمان منتقل کنيم، بلکه به جهان صادر کنيم؛ چنانچه حضرت امام، زماني فرمودند انقلاب ما فرهنگي است و بايد به جهان صادر شود و چه ابزاري بهتر از سينما بخصوص در حوزه توليدات فاخر انيميشن که دست توليدکنندگان به مراتب بازتر است و بهتر مي توانند مفاهيم و مضامين بکر را توليد و ارائه کنند. ما نياز داريم تا هويتهاي ملي و ديني مان را به شکل پويانمايي توليد کنيم تا بچهها از همان کودکي تاريخ اسلامي و ملي خود را بشناسند و «شاهزاده روم» نشان داد مي توانيم موضوعات بکر ديني را در قالبي زيبا و جذاب به کودکان و نوجوانان ارائه دهيم و ذهن آنها را بهتر و بيشتر با اين مفاهيم آشنا سازيم.
منبع: فرهنگ نيوز
روزان/قدردانی نیک رفتار از مدیران و اهالی سینما در جهت امنیت شغلی
روزان نیوز- علی نیک رفتار از مدیران و اهالی سینما قدردانی کرد.
رئیس شورای مرکزی انجمن عکاسان سینمای ایران از مدیران و اهالی سینما برای حمایت از طرح امنیت شغلی قدردانی کرد.
علی نیک رفتار ریاست شورای مرکزی انجمن عکاسان سینمای ایران طی نامههای جداگانهای از: معاونت اداره نظارت و ارزشیابی سازمان سینمائی، مدیر کل سینمای حرفهای، ریاست شورای مرکزی انجمن مدیران تولید سینمای ایران، ریاست انجمن صنفی برنامه ریزان ودستیاران کارگردان سینمای تهران، به پاس حمایت و پشتیبانی و صیانت از امنیت شغلی عکاسان سینمای ایران تشکر و قدردانی کرد.
متن این پیام به این شرح میباشد:
شورای مرکزی انجمن عکاسان سینمای ایران در پی تشکیل کمیته امنیت شغلی و بدنبال فعالیتهای این کمیته در جهت حفظ جایگاه وشان عکاسان سینمای ایران و ایجاد بستر مناسب در جهت فراهم نمودن امنیت شغلی اعضای خود طی نشستها و جلسات متعدد با مدیران، مسئولین، تهیه کنندگان و دست اندرکاران سینمائی و گفتگو و لزوم رعایت امنیت شغلی عکاسان حرفهای سینما که علاوه بر تهیه آثار عکاسی از صحنه فیلمهای سینمائی در جهت تبلیغات فیلمها که از وظایف اصلی ایشان میباشد با ثبت لحظاتی از تاریخ سینما و تهیه تصاویری منحصر بفرد از صحنه و پشت صحنه و خلق عکسهای مستند که میتواند در بر گیرنده شرایط اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و صنعتی سینمای ایران باشد، و پژوهشگران و محققان از این طریق میتوانند تاریخ سینمای ایران را با استفاده از همین تصاویر مکتوب نمایند. عکاسانی که با سالها تجربه و کسب علم و دانش و فعالیت در این رشته توانستهاند رسالت و وظیفه خود را به نحو احسن انجام دهند.
بدینوسیله انجمن عکاسان سینمای ایران مراتب تشکر و قدر دانی خودر را به پاس حمایتها، پشتیبانی، همراهی و همدلی اقایان:حبیب ایل بیگی معاونت محترم اداره نظارت و ارزشیابی سازمان سینمائی،محمد رضا فرجی مدیر کل محترم سینمای حرفهای سازمان سینمائی.،یونس صباحی ریاست محترم شورای مرکزی انجمن مدیران تولید سینمای ایران و همکاران و اعضای محترم صنف،مصطفی احمدی ریاست انجمن صنفی برنامه ریزان و دستیاران کارگردان سینمای تهران و اعضای محترم صنف،تهیه کنندگان محترم و سایر مسئولین سینمائی و همکاران ایشان، که طی نشستهای و مکاتبات گوناگون همواره با حمایتهای خود در جهت رعایت امنیت شغلی عکاسان سینما با ایجاد فضائی امن و ایجاد انگیزه، با به کارگیری ایشان و جلوگیری از فعالیت عکاسان غیر صنف در این راه انجمن عکاسان سینما را همراهی نمودند، اعلام میداریم.
با آرزوی ایجاد فضائی امن همراه با آرامش برای تمامی اعضای صنوف سینمائی.
شرق/گفتوگو با پژمان بازغی، بازیگر فیلم «ناهید» و «این سیب هم برای تو»
سینمای اجتماعی ما آسیب دیده!
فرانک آرتا
پژمان بازغی همواره سعی کرده که نقشهای متفاوتی را تجربه کند. ولی از آنجا که مناسبات موجود در همه بخشهای سینمای ایران پیچیده است، تاکنون فرصتی نشده تا این بازیگر جوان بتواند همه توانایی خود را به نمایش بگذارد. به مناسبت اکران دو فیلم «ناهید» و «این سیب هم برای تو» با او به گفتوگو نشستیم.
بازتابهای حضور فیلم «ناهید» در جشنواره بینالمللی استانبول چگونه بود؟
در این جشنواره یک جلسه پرسش و پاسخ داشتیم که با مخاطبان رودررو درباره فیلم صحبت کردیم. تقریبا تنها سالن مملو از تماشاگر جشنواره، مربوط به نمایش فیلم «ناهید» بود. منتقدی استرالیایی که برگزارکننده جشنواره بود، گفت قبلا فیلم را در جشنواره ونکوور و برای بار دوم هم در این جشنواره دیده است. مردم هم سؤالات زیاد و درعینحال مشترکی درباره «ناهید» داشتند. نکته امیدوارکننده این بود که فیلم با وجود زبان و لهجهاش توانست با همه ارتباط برقرار کند. حتما میدانید که اصطلاحات زبان ما برای خارجیها خیلی قابل فهم نیست، ولی به دلیل زبان جهانی فیلم، مردم توانستند با آن ارتباط برقرار کنند.
به نظرم فیلم «ناهید» نقطه عطفی در بازیگری شماست. نظرتان چیست؟
البته من جزء معدود بازیگران بدشانس در اکران فیلمهایم هستم! چون معتقدم در فیلمهایی که تاکنون بازی کردهام، شخصیتهای متفاوتی را تجربه کردم، اما متأسفانه نبود اکران مناسب در نظام پخش، باعث شد آن فیلمها دیده نشوند و فقط در گروه «هنر و تجربه» اکران شوند. مثلا «خیابان یکطرفه» را خیلی دوست داشتم که اکران نشد! «ریسمان باز» فقط در شش سالن به نمایش درآمد. درحالیکه این فیلم در زمان خود به معضل اجتماعی مهاجرت نقبی زد.
آن زمان گروه «آسمان باز» که قرار بود به داد فیلمهای هنری برسد، در اکران فیلمها مؤثر نبود؟
متأسفانه آن زمان هم اتفاق خاصی برای فیلمها نیفتاد. سریع به دیویدی تبدیل شدند و بعدها وقتی مردم آنها را دیدند، گفتند چه فیلم متفاوتی بود و حضور خوبی داشتید. همیشه فیلم برای مخاطب ساخته میشود، اما چرخه تولید و پخش ما به گونهای است که متولیان آن معتقدند در هر شرایطی باید فیلمها را پخش کنند و مردم دیویدی آن را ببینند؛ درحالیکه کارگردان و عوامل فیلم با این نوع نگاه دنبال فیلمسازی نمیروند. نگاهشان این است که اول از همه فیلم و محصول فرهنگی را باید مخاطب ایرانی ببیند.
مثلا به بازیهای خوبتان در فیلم «ریسمان باز» به کارگردانی مهرشاد کارخانی و «مرگ کسبوکار من است» ساخته امیر ثقفی میتوانم اشاره کنم، ولی این فیلمها آنچنان دیده نشدند. شاید اجتماعیبودن فیلمها به این مسئله دامن زد؟
به نظرم در چند سال گذشته «فیلم اجتماعی» به حلقه گمشده سینمای ما تبدیل شده است. ما سینمای اجتماعی را گم کردهایم. هرچند تعدادی فیلمساز نظیر عبدالرضا کاهانی، اصغر فرهادی و نسل جدیدتر فیلمسازان سعی کردهاند به این موضوعات بپردازند.
البته مسئله ممیزی را نباید در سینمای اجتماعی نادیده بگیریم!
طبیعی است در هر جای دنیا باید با مقررات همانجا زندگی کرد. سانسور در هیچ جای دنیا برای مردم غریبه نیست، اما در همین فضا فیلمهای خوبی مثل «چهارشنبهسوری»، «عبور از غبار»، «شهر زیبا» و «هیچ» ساخته شدند. متأسفانه امروز پوراحمد دیگر «بیبی چلچله» و «شب یلدا» نمیسازد و همینطور الوند «چشمهایم برای تو» و صباغزاده، «خانه خلوت»، تقوایی و بیضایی که جای خود. به اعتقادم در چند سال گذشته جایگاه سینمای اجتماعی ما نابود شده!
جدا از معضل پخش فیلمها، آیا فکر نمیکنید خود فیلمها هم اشکالاتی دارند که به آنها توجه نمیشود؟
خب، یکی از مشکلات ما در سینما این است که با همهچیز سلیقهای برخورد میکنیم و نمیدانیم استاندارد یک فیلم چیست. اصلا در هر صنعتی باید ریاضیات را در نظر گرفت. منظورم از ریاضیات، مهندسی درست ساختار و فضا و ارتباط هر یک با دیگری در اثر هنری است. اینکه با رسم نمودار، جزئیات یک فیلمنامه تفکیک و مشخص شود تا به تعریف درستی از ساختار یک فیلمنامه که اساس درام است برسیم. اینکه اوج و فرودهای داستان فیلم در کجاها باید قرار گیرد و همهچیز از قبل کدگذاری و قابل شناسایی باشد. به عبارت دقیقتر، مهندسی دقیق تمام جزئیات یک فیلمنامه. سینما صنعت است و متأسفانه ریاضیاتمان در سینما ضعیف است؛ یعنی اگر دودوتا چهار نشود ورشکست میشوید؛ درحالیکه در فیلمنامهنویسی نمیدانیم در دقیقه پنجم یا دهم چه اتفاقی میافتد یا نقطه اوج اول و دوم یک فیلمنامه دقیقا کجاست. ضمن اینکه فیلمساز هم باید براساس فیلمنامه بتواند مثل یک مهندس طراحی کند و با آگاهی ترسیم کند که اگر فلان سقف را اینگونه بسازم، روی سر صاحبانش خراب خواهد شد یا برعکس. اما ما اکثر اوقات بدون هیچ ذهنیتی میگوییم حالا این فیلم را بسازیم، بعد ببینیم سر میز تدوین – مرحله کارگردانی دوم- چه درمیآید! اینکه نشد. هر چند گاهی اوقات ممکن است فیلم از نظر زمانی طولانی شود و بدون اینکه به پیکره درام آسیب برسد، مجبور شویم بخشی از سکانسها را کوتاه کنیم، ولی در کلیت دلیل نمیشود ندانسته و بدون برنامه فیلم بسازیم. شما به نقطه عطف بازیام در فیلم «ناهید» اشاره کردید. باید بگویم علتش این است که تمام زوایا و مسائل «ناهید» با برنامه و از پیش مهندسی شده بود. در «ناهید» همه پلانهای فیلمنامه فیلمبرداری شد و چیزی حذف نشد. زمان پلانها و سکانسها سر صحنه دقیقا محاسبه میشد. چون زمان برای بهبارنشستن تفکر کارگردان، تدوینگر، نویسنده و بازیگر بسیار مهم است؛ مثلا نویسنده فیلمنامه نوشته که فلان بازی باید در یک دقیقه و ٢٥ ثانیه به سرانجام برسد. منِ بازیگر در همان بازه زمانی باید کارم را انجام دهم. وقتی به این طراحی اشراف داشته باشیم و همهچیز از قبل محاسبه شده باشد طبیعی است فیلمی مانند «ناهید» شکل میگیرد. دو سال درگیر فیلم «ناهید» بودم و جزء اولین کسانی بودم که بازی در آن به من پیشنهاد شد. برای بازیام طراحی داشتم، همانگونه که برای فیلمهای «نازنین»، «خیابان یکطرفه»، «این سیب هم برای تو» هم طراحی داشتم و به دلایلی که عرض کردم بازیام دیده نشد!
جدا از بحث معضل پخش فیلم که گریبانگیر همه فیلمهاست، چرا بازیتان دیده نشد؟
برای اینکه ساختار درستی در فیلمنامهنویسی نداریم. بعد هنگام تدوین بازیهای یک بازیگر در پلان و سکانسهای حساس و تعیینکننده حذف میشود با این رویکرد که اضافه است! خب اگر اضافی است چرا از اول نوشته میشود؟! یا به دلیل مشکلات تولیدی، تهیهکننده میگوید فلان سکانس را حذف کنید؛ چون نمیتوانیم هلیکوپتر جور کنیم یا نمیتوانیم فلان خیابان را برای فیلمبرداری مسدود کنیم! درنهایت مهندسی فیلم به هم میریزد؛ مثلا نمیتوانستیم پلانی که «ناهید» بچهاش را بغل کرده در غیر از نوری که به قایق در حال حرکت تابیده میشد بگیریم. فیلمبرداری این پلان چهار روز طول کشید تا به این شکلی که در فیلم میبینید برسیم. چون یک روز آفتاب نبود، روز دیگر هوا مه بود و... . این پلان را میشد هر جای دیگر به هر شکل دیگری گرفت، ولی آیا این تأثیر را داشت؟ طبیعتا نه. با همه این مسائل معتقدم ما فیلمنامهنویسان خوب زیاد داریم و مخالف این تحلیلم که همیشه گفته میشود مشکل سینمای ما فیلمنامه است.
البته مشکل سینمای ما تهیهکنندگی هم هست.
جدا از آن، مشکلات ما اهمیتندادن به ریاضیات در همه بخشهای فیلمسازی است.
به نظر شما نقش تهیهکننده در کجاها ضروری به نظر میرسد؟
تهیهکننده صاحب و مالک اثر و موظف است فضای فیلمنامه نوشتهشده را به وجود بیاورد؛ مثلا در فیلمنامه نوشته شده که در خیابان انقلاب شخصیت در حال راهرفتن است. کارگردان میگوید ما میخواهیم در این خیابان فیلمبرداری کنیم، ولی مردم به دوربین نگاه میکنند و نشدنی است.
به همین دلیل پلانهای باز در سینمایمان کم داریم.
بله، لانگشات کم داریم. به همیندلیل بیشتر لانگشاتها در سینما مربوط به طبیعت است و خارجیها هم دوست دارند. برایناساس گاهی فیلمهای ما تبدیل میشود به گدانمایی یا سیاهنمایی که خیلی از دوستان منتقد به آن اشاره میکنند. البته همینجا هم نقدی دارم که واقعا چرا فیلمی مثل «ناهید» در جشن انجمن منتقدان دیده نشد؟ این را نمیگویم چون من کاندیدا نشدم، اما فیلم فیلمنامه قوی داشت و بانوی فیلمسازی با استانداردهای جهانی چنین فیلمی ساخت.
البته «ناهید» جزء بهترین فیلمهای دو، سه سال اخیر است.
بله، کار درخشان و دوستداشتنیای بود، ولی نمیدانم چرا این فیلم نادیده گرفته شد؟! آیا اگر فیلمی در جشنواره کن جایزه میگیرد، باید به آن دهنکجی کرد؟
اینطوری نیست که شما میگویید. برخی از منتقدان خوب ما هم فیلم را ستایش کردند.
منظورم جشن انجمن منتقدان امسال بود.
اصولا نگاه شما به کار منتقدان چگونه است؟
اینکه مبنا و معیار تشخیص یک فیلم خوب از فیلم بد و متوسط را توضیح دهند و چنین مسئلهای را واضح مشخص کنند تا ما که در سینما فعالیت میکنیم تکلیفمان را بدانیم.
وقتی نقش آدمهای عصبی را بازی میکنید روی روابط شخصیتان هم تأثیر میگذارد؟
بله، تا مدتها این نقشها در کولهپشتیام هستند؛ مثلا وقتی شخصیت بدمن را بازی میکنم، طبیعی است که ١٦ ساعت لباس او تنم است و کلی خشونت به همراه دارم، وقتی به خانه میروم دیگر نمیتوانم آنجا فرد آرامی باشم. بعد از اتمام فیلمبرداری دیگر نمیتوانم مدتها به او فکر نکنم یا شخصیتهایی که بیشتر در سکوتاند، انسان را افسرده میکنند. به همین دلیل چندین سال است از افسردگی رنج میبرم. معاشرتم با مردم کم شده، برعکس خلق و خویم که شلوغ هستم.
کدام نقشها روی شما بیشتر تأثیر گذاشتهاند؟
نقش فیلم مرگ کسبوکار من است. همچنین سه سال در سریال «دولت مخفی» بازی کردم. نقش اسیری را داشتم که باید هویتش را مخفی میکرد. خیلی به من فشار آورد. تصور کنید روزی ١٦ ساعت مجبورید در سلولی زندانی باشید و وقتی به خانه میروی مجبوری او را با خودت هم ببری. همیشه میگویم بازیگری مانند بطری آب است که برای هر نقش مقداری خاک در آن بطری میریزیم و تکان میدهیم و آب گلآلود همان نقش است. بعد از مدتی دوباره آب زلال میشود و گلها رسوب میکند و این رسوبات همیشه با تو هستند. هنوز زینال «دوئل»، شکری «مرگ کسبوکار من است»، مسعود «ناهید»، مراد «خیابان یکطرفه» و میکائیل «ریسمان باز»، همراه من هستند. ضمن اینکه از آنها هم یادگاری فیزیکی دارم؛ مثلا در فیلم «مرگ کسبوکار من است» دستم شکست. برای همین بازیگری سختترین کار دنیاست. اینطور نیست که بازیگر در بالکن بنشیند و بادش بزنند و برایش چای بیاورند. ابزار بازیگر حسش است و باید کنترلش کند.
الان چه نقشی حال شما را خوب میکند؟
واقعا طنز را دوست دارم و مایلم طنز کار کنم. این روزها مشغول بازی در فیلم آقای کیایی هستم که طنز است و شاید وجه دیگری از پژمان بازغی در آن دیده شود.
وقتی نقش مسعود «ناهید» به شما پیشنهاد شد جدای از آشناییتان به منطقه، چه وجهی برایتان جذاب بود؟
اول نقش احمد (نوید محمدزاده) را به من پیشنهاد دادند.
چه خوب آن را بازی نکردید.
یک روز به دفتر خانم پناهنده رفتم و گفتم خیلی خودخواهانه آمدهام نقش مسعود را بازی کنم. گفتند اگر دلایلت را بگویی شاید بتوانیم این کار را انجام دهیم. گفتم من هر دو نقش را میتوانم خوب بازی کنم. احمد را سالها قبل در شکلهای مختلف لات جوانمرد و ناجوانمرد بازی کردم. فوتبال هم که عشق من است و حالوهوای آدمهای لیدر و فوتبالدوست را خوب میشناسم، اما صحنه تکاندهنده فیلم برای من جایی بود که بچه مسعود مریض میشد و همسر نداشت. گفتم این لحظه، لحظهای است که چون پدر شدهام خوب درکش میکنم و فکر میکنم از عهده آن برمیآیم. با اینکه مسعود بچهاش مریض شده با زنی که دوستش دارد، ولی تنهایش گذاشته و میخواهد بهعنوان همسر آینده انتخابش کند مدارا میکند و با او دعوا نمیکند، در عین اینکه از درون میجوشد و نمیتواند برونریزی داشته باشد. اگر بچه داشته باشید حتما میفهمید اگر شبی بچهتان تب کند، هر چقدر هم خسته باشید، حاضر نیستید به تشنج برسد و تا صبح بالای سرش مینشینید و از او مراقبت میکنید. ضمن اینکه به طور کلی فیلم «ناهید» خارج از قضاوت انسانها، درباره زنی است که در موقعیتی خطیر قرار میگیرد. ما هیچ قضاوتی دربارهاش نمیکنیم. هیچ کدام از آدمهای فیلم سیاه نیستند. قصه ما در تهران نمیگذرد. قصه ما در اقلیم و فرهنگ خاصی به نام «گیلان» میگذرد که من اهل آنجا هستم و با فرهنگشان آشنایی دارم. دیالوگهای فیلم منطبق با شخصیتهاست. جایی که مسعود عنایت میگوید «زشته شهر کوچیکه، دهنلق زیاده». یعنی فرهنگ شهر را معرفی میکند. مثل زمانی که ناهید روسریاش را عوض میکند یا عینک میخرد یا جایی که کار میکند. در بسیاری از شهرستانها شاید این فرهنگ درکشدنی نباشد، اما آدرسی که «ناهید» به ما میدهد درکشدنی است. من فیلم را با قشرهای مختلف افراد جهان دیدهام. جایی که ناهید (ساره بیات) گردنبند مادرش را برمیدارد، همه جای دنیا این مفهوم را میفهمند که یک انسان از سر استیصال مجبور به دزدی میشود و وقتی که دوباره گردنبند را سر جایش میگذارد باز میفهمند یعنی چه. وقتی حلقه را به جای کرایه خانه میدهد و بعد دستبند دوستش را میبرد، این در همه جای دنیا درکشدنی است یا جملهای که میگوید من در ٥٠ سالگی پام چلاق میشه و عجوز مجوز میشم. اینها نکات اقلیمی است و ربطی به فمینیستیبودن هم ندارد. به نظرم یکی از شاهکارترین پلانهای فیلم لحظهای است که مبل قرمز را با پراید میآورند. فوقالعاده است. اول سکانس همه نگاهشان میکنند و در لانگشات میبینید چقدر زیباست و کلی حرف برای گفتن دارد. در کل فیلم واجد خصوصیاتی بود که آدم را درگیر میکند.
سکانس داخل خانه و دعوای زن و مرد خیلی خوب بود.
بله، فضای سختی بود. من بیش از دسیبل معین، نمیتوانستم صدایم را بالا ببرم. دائما اندازه صدایم را با صدابردار چک میکردم. چون باید حس صدایم ثابت میماند.
آیا معتقدید در جاهایی در انتخاب نقشها درست عمل نکردید؟
خیر، من برای تمام بازیهایم دلیل دارم. نمیخواستم بازیگری باشم که فقط فیلمهای سینمایی خاص بازی میکند. من به فروش و دیدهشدن هم احتیاج دارم. به اینکه مردم پول بدهند تا فیلم من را ببینند. از سویی قدرت ریسک در صنعت کمجان سینمای ایران چندان محلی از اعراب ندارد. پس گاهی مجبورید خودتان فضای ریسککردن را ایجاد کنید. نمیگویم همه انتخابهایم درست بوده، اما انتخابهایم را دوست داشتهام.
پس گاهی انتخابهایتان هم نادرست بوده؟
در مقطع زمانی خودش باید آن فیلم را بازی میکردم. امسال شش، هفت فیلم کار کردهام و سه چهار تا از فیلمها را دوست ندارم، اما در آن مقطع اگر کار نمیکردم شاید مجبور میشدم سریال بازی کنم. چون من آدم بازیکردن همزمان در دو کار نیستم.
آیا یکی از دلایل بازیهایتان مالی هم بوده؟
صددرصد؛ مگر میشود نباشد؟
فیلم «یک سیب هم برای تو» همزمان با «ناهید» اکران شد که از یک جنس نیستند. به نظرتان مخاطب را سردرگم نمیکند؟
چرا مخاطب باید به من عادت کند؟ مخاطب باید وجوهات مختلف من را ببیند. چرا مخاطب باید همیشه من را در قالب مسعود ببیند؟ این همان قدرت است که میگویم وجود ندارد. الان به شما گفتم قرار بود ابتدا نقش «احمد» را بازی کنم و شما گفتید خوب شد بازی نکردی. چون شما به احمدِ من عادت کرده بودید. من میگویم چرا مخاطب به «شکری» و «مسعود» من عادت کند. «این سیب هم برای تو» در سینمای بدنه میتواند از یک کارگردان معتبر، فیلم خوبی باشد. بحث قصه نیست. بحث این است که بیننده باید چند مدل سردر از من ببیند. چقدر سبیل بگذارم و موهایم را فر کنم و شبیه آدم روشنفکر یا قهرمان و ضدقهرمان شوم. جاهایی احتیاج است که کمی شیک و ترتمیزتر باشم. نقشهای بهروز وثوقی، عزتالله انتظامی، علی نصیریان و خسرو شکیبایی را حتما دیدهاید. حتی نسل جدید بازیگری ما فیلمهای متفاوت، چهرهها و گریمهای متنوع دارند. تمام کسانی که سعی کردند در یک ژانر درجا بزنند، به نظرم در سینما ماندگار نمیشوند.
پس معتقدید اجازه خطا دارید؟
بله.
پس چرا توقع دارید منتقدان خطا نکنند؟
من نمیگویم منتقدان خطا نکنند. من به منتقد بهمثابه جراح زیبایی نگاه میکنم و نه جراح قلب. یعنی چطور میتوانیم زیباییهای یک فیلم را ببینیم.
من الان روبهروی شما نشستهام و درباره زیباییها و زشتیهای کارهایتان صحبت میکنم.
وقتی منتقدی «مرگ کسبوکار من است» را دوست دارد و به آن جایزه میدهد، به کدامیک از وجوه فیلم نگاه میکند؟ به بخشهای زیبای فیلم. من بحث شخصی نمیکنم. همیشه هم رابطهام با منتقدان خوب بوده و احترام میگذارم. فقط میگویم آقای منتقد، تو زیباییهای این فیلم را به من بیاموز که در فیلم بعدی، انتخابهای زیباتری داشته باشم.
خب از نظر من بازی در فیلم «دختری در قفس» درست نبود. اما من فقط شما را با آن فیلم تحلیل نکردم. بلکه مجموعه کارتان را دیدم. پس اگر اشتباه هم کردید، پای اشتباهتان بایستید.
من هم میگویم در آن مقطع باید بازی میکردم حتی اگر اشتباه انتخاب کرده باشم. ولی به اعتقاد من باید این اتفاق میافتاد. از فیلم «دختری در قفس» هم دفاع میکنم چون در آن مقطع، سه سال به من پیشنهادی نشده بود! آن زمان ٢٣ساله بودم و مثل حالا زیاد برای جوانها نمینوشتند. ولی الان خوشبختانه راه جوانها باز است و همهچیز راحت شده.
بااینحال وظیفه ما این است که از فیلمهای خوب دفاع کنیم.
به نظرم باید به همدیگر کمک کنیم. در تلویزیون مدام میگوییم سینما ورشکسته است. اتفاقا سینما اصلا ورشکسته نیست و صنعت مهم و پویایی است. ما دومین کشور جهانیم که گرایش ساخت فیلم توسط جوانان زیاد است و نسبت به جمعیتمان این همه فیلمساز داریم. البته در سینما پولی نیست. فقط عادت کردهایم به یکسری ارگانهای حمایتکننده سینما از جمله فارابی، مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی، شهرداری و وزارت نفت سر بزنیم تا به ما پولی بدهند و فیلم بسازیم. در بخش خصوصی هم میتوان فیلم خوب ساخت. باید سالنهای بیشتری برای نمایش داشته باشیم. هر ساله حدود ١٠٠ فیلم ساخته میشود که ٣٠ تا ٥٠ فیلم بیشتر امکان اکران پیدا نمیکنند. اینکه گروه «هنر و تجربه» نوبتی فیلمها را اکران میکند، به دلیل معضلات سینماست. اما این را نمیپذیرم که سینمای ایران ورشکسته است.
بازی با خانم بیات چطور بود؟
کسانی که با من کار کردهاند میدانند مشکلی با بازیگر روبهرویم ندارم و بهشان احترام میگذارم و آنها هم متقابلا احترام میگذارند. البته در «ناهید» نسبت به سایر بازیگران در مقام پیشکسوت سنی بودم! خانم بیات هم سختکوش و حساساند و هم همکاری خوبی دارند. حسنش در این است که با کارگردان بحث میکنند تا به کاراکتر نزدیک شوند. اینها جزء هوشمندیشان است و باعث شده انتخابهای خوبی داشته باشند.
امسال در جشنواره حضور پررنگی دارید؟
پنج، شش فیلم بازی کردهام و نمیدانم هیأت انتخاب کدامها را بپذیرند. اما با اینکه جشنواره برایم مهم است، خیلی به کاندیداشدن خودم امید ندارم. اما همین که در جشنواره هستم، خوشحالم. همین که توانستم با تعدادی کارگردان که موردعلاقهام هستند کار کنم، خوشحالم و امیدوارم کارشان به جشنواره راه پیدا کند و من سهم کوچکی در فیلمشان داشته باشم. اینها آرزوهایم برای سینماست. چون نان زندگیام را از سینما درمیآورم و کار دیگری بلد نیستم.
خانم مستانه مهاجر، همسرتان در انتخاب فیلمها به شما کمک میکند؟
خیر، فقط شروع هر کاری از من میپرسد در تهران فیلمبرداری داری یا نه. چون وقتی خارج از تهران کار میکنم، دوریام برای بچه و خانوادهام سخت است.
شرق/در آیین سالگرد زندهیاد مرتضی احمدی مطرح شد
پیشنهاد تأسیس موزه «عزتِ مرتضی»
فرانک آرتا: پیشنهاد تأسیس «خانه فرهنگ تهران» در آیین گرامیداشت اولین سالگرد مرتضی احمدی، راوی تهران قدیم که سهشنبه اول دی در کاخ ملت از مجموعه فرهنگی- تاریخی سعدآباد برگزار شد، با استقبال مواجه شد. در این مراسم که از آلبوم موسیقی با عنوان «صدای طهرون ٣» نیز رونمایی شد، جمع زیادی از بازیگران، موسیقیدانها و دوبلورها حضور داشتند.
این پیشنهاد را بابک چمنآرا، مدیر مرکز موسیقی بتهوون و متولی برنامه، بعد از نمایش تصاویری از حضور عزتالله انتظامی و مرتضی احمدی در تئاتر پارس لالهزار - که اینروزها به انبار تبدیل شده - مطرح کرد. در این کلیپ احمدی با انتظامی خاطرات خود را درباره پیشپردهخوانیها و واکنش مأموران وقت دولتی تعریف میکردند. چمنآرا عنوان کرد: «دوست دارم امروز که همه مسئولان جمعاند قولی از آنها بگیرم. بیاید و قول بدهیم که «خانه فرهنگ تهران» را بسازیم. خود من حاضرم نیمی از هزینههای آن را تقبل کنم. باور کنید متولدان دهه ٨٠ شمسی نمیدانند زبان تهرانی، غذای تهرانی، گویشهای تهرانی و... چیست؛ درحالیکه غذای «بریانی» اصفهانیها را میشناسند، اطلاعی از «اشکنه» ندارند!
او در ادامه افزود: «چه خوب است نام این مرکز را «عزتِ مرتضی» بگذاریم؛ تلفیقی از اسم دو هنرمند بزرگ یعنی مرتضی احمدی و عزتالله انتظامی». همچنین بابک چمنآرا، درباره همکاریاش با مرتضی احمدی بیان کرد: «ما برای ساخت آلبومهای ایشان در هفت ماه، هفتهای سه روز در استودیو بودیم. آلبوم «صدای طهرون» سال ١٣٨٩ با ١٣ قطعه منتشر شد. بعد از آن دو سال جنگیدیم تا توانستیم مجوز ١٣ قطعه دیگر را هم بگیریم. من به او قول داده بودم هر سال روز تولدش آلبومی منتشر کنم. سال گذشته به دلیل برخی از مشکلات و نداشتن حال و حوصله اتفاقی نیفتاد. اما امسال به قولم وفادار بودم. «صدای طهرون ٣» را دو روز پیش منتشر کردیم. ما مجوز سه قسمت بعدی «صدای طهرون» را هم گرفتهایم. در نبود او بهرنگ بقایی، نوه ایشان، غلطهای آلبوم را گرفت. چون او با این ترانهها و صداها از دوران کودکی زندگی کرده است. امیدوارم آنچه مورد نظر زندهیاد احمدی بود، همان شده باشد».
چمنآرا نیز درباره علاقه شدید مرحوم احمدی به باشگاه پرسپولیس عنوان کرد: «چندین یلدای پیش را به یاد میآورم. با احمدی بزرگوار مشغول تماشای بازی دربی در کنار رقیب بیمثالش بهزاد فراهانی (استقلالی) بودیم. وقتی درنهایت پرسپولیس برنده شد، آقای احمدی بسیار خوشحال شد. او نقدهایی میکرد که هیچ نقاد ورزشی نمیتوانست چنین نظراتی ارائه دهد». فرزاد حسنی، مجری این برنامه مختصری درباره کارهای ماندگار احمدی توضیح داد و گفت: «شاید برای هنرمندانی که امروز اینجا هستند سؤال پیش بیاید که چرا متولدان دهه ٦٠ یا ٧٠ اینجا هستیم؟ ما اینجا هستیم تا به شما هنرمندان پیشکسوت نشان بدهیم قدر هنر والای شما را میدانیم».
سپس مدیر مجموعه فرهنگی- تاریخی سعدآباد سخنرانی کرد. او گفت: «شب یلدا باعث شده امشب دور هم جمع شویم و به یاد مرتضی احمدی باشیم. از این بابت بسیار خوشحالم. به نظرم بزرگداشت یک هنرمند، بزرگداشت یک فرهنگ یا یک ارزش فرهنگی در جامعه است و امروز خوشبختانه از هنرمندی تجلیل میکنیم که صدایش به گوش همه ما آشناست».
دیگر سخنران مراسم داریوش اسدزاده، بازیگر سینما و تئاتر و دوست دیرین زندهیاد احمدی بود. وی گفت: «هشت روز قبل از مرگش او را دیدم. حالش اصلا خوب نبود. این هنرمند آخرین دوست من بود که رفت. دیگران مثل گرمسیری و... همه رفتند و فقط من ماندم. چند وقت پیش به بهشت زهرا(س) رفته بودم. سری به قطعه هنرمندان زدم. همه دوستان آنجا خوابیده بودند. مابین آنها نشستم و گفتم بهزودی من هم به شما میپیوندم».
و در ادامه با بغضی در گلو عنوان کرد: «مرتضی حس و حال متفاوتی داشت و دوستی با او بیمثال بود. یاد ندارم حتی یکبار پشت سر دیگری حرفی بزند. تا همین اواخر عمرش با هم کار میکردیم. یکی از ویژگیهایش این بود که با هرکس به اندازه مرتبهاش صحبت میکرد. جای او واقعا خالی است». علیرضا خمسه نیز گفت: «از آنجایی که احمدی بچه راهآهن و کارمند آنجا بود، ما شش دی ماه مراسم مفصلتری در اداره راهآهن تهران، ساعت هفت شب برگزار میکنیم و خوشحال میشوم شما را در آنجا ببینم».خمسه در ادامه درباره مرحوم احمدی عنوان کرد: «اگر مرتضی احمدی نبود، من نقشهای طنز را انتخاب نمیکردم. من با او بزرگ شدم. افتخار همکاری در فیلمهای زیادی را با ایشان داشتیم. این مرد سمبل معرفت بود و جایش برای همیشه خالی است». سیداحمد محیط طباطبایی، مدرس و پژوهشگر میراث فرهنگی نیز با اشاره به رونمایی از تمبر زندهیاد مرتضی احمدی بیان کرد: «تمبر با اسکناس و موارد مشابه عناصر ارزشهای مادی حکومتها هستند، اما تمبر، تصویری از هویت فرهنگی و هنری یک سرزمین است. مرتضی احمدی بخشی از هویت ملی و میراث فرهنگی ما بود که در ازدسترفتن طهران قدیم ابراز تألم و تأثر میکرد، اما من میخواهم اشاره کنم به اینکه آیا این تهران ازدسترفته، همان اشکنه و مواردی از این دست است؟ یا اصلا تهرانیبودنمان را از دست دادهایم؟ ما «تهرانیبودن» را در فرهنگ خود میبینیم و به همین دلیل ثبت میراث ملموس این ناحیه جغرافیایی از کشورمان اهمیت زیادی دارد».
محیط طباطبایی در بخش پایانی با اشاره به صحبتهای چمنآرا گفت: «خوشبختانه با اقداماتی که از سوی سازمان میراث فرهنگی، گردشگری و صنایعدستی صورت گرفته، «خانه اتحادیه»- خانه مشهور سریال دایی جان ناپلئون - خریداری شد و قرار است با عنوان «مکتب طهران» معرفی شود. در این مکان قرار است فعالیتهای فرهنگی و هنری به منظور معرفی فرهنگ تهران انجام شود». گفتنی است در این مراسم افرادی مانند جمشید گرگین، کسری ابراهیمی، سولماز غنی، مزدا انصاری، داریوش اسدزاده، غلام علمشاهی، یغما گلرویی، علیرضا تابش، محمدرسول صادقی، سروش صحت، مانی جعفرزاده، دکتر زادمهر، رضا درستکار، رامین بهنا، سعید پورصمیمی، علیرضا خمسه، نگار خارکن، علی رحیمی، بهرنگ بقایی، فریبرز گلچین و سیاوش امامی حضور داشتند. در پایان مراسم به سبک تهران قدیم همراه با چای قندپهلو، آش رشته، لبو و باقالی پخته و انار دانهشده در محوطه کاخ سعدآباد از میهمانان پذیرایی شد.
شهروند/هنرنمایی رهبر ارکستر روسی درحضور کم تعداد تماشاگران ایرانی
ارکستر سمفونیک تهران به رهبری الکساندر رودین نوازنده و آهنگساز روسی در یکی از کمجمعیتترین شبهای خود قطعاتی از موتسارت و چایکوفسکی را برای مخاطبان اجرا کرد.
به گزارش مهر، کنسرت ارکستر سمفونیک تهران به مدیریت هنری علی رهبری و رهبری ارکستر الکساندر رودین آهنگساز و نوازنده صاحبنام روسی چهارشنبهشب دوم دیماه و در یکی از کمجمعیتترین شبهای خود قطعاتی از آثار موتسارت و چایکوفسکی را برای علاقهمندان موسیقی در تالار وحدت اجرا کرد.
در بخش اول کنسرت که به اجرای اورتور «عروسی فیگارو» موتسارت و کنسرتو ویولنسل شماره ۱ در دو ماژورهایدن اختصاص داشت، الکساندر رودین بهعنوان رهبر میهمان حضور داشت و علی رهبری از جایگاه تماشاگران، نظارهگر هنرنمایی نوازندگان بود، هم بهعنوان رهبر ارکستر و هم سولیست همراه با ارکستر سمفونیک تهران قطعات یادشده را اجرا کرد.
حضور رودین هم بهعنوان رهبر ارکستر و هم بهعنوان سولیست نکته جالبی بود که تاکنون در اجراهای اخیر ارکستر سمفونیک تهران تجربه نشده بود.
یکی از نکات قابل توجهی که در کنسرت شب گذشته ارکستر سمفونیک تهران خودنمایی میکرد، هماهنگی و نظم اعضای ارکستر در هنگام نوازندگی بود که این فضا با درنظر گرفتن این موضوع که اعضای ارکستر چندین ماه است درکنار هم تمرینهای منظمی را با وجود تمام حاشیهها و مشکلات موجود ارکستر پشت سر میگذارند، محتمل به نظر میآمد بهطوری که علی رهبری مطابق معمول همه کنسرتهای ارکستر که بعد از پایان برنامه با مخاطبان خود صحبت میکند، در پایان بخش اول ضمن خوشوبشی که با رودین کرد، خطاب به حاضران تقریبا کم تعداد سالن توضیح داد: الکساندر رودین ازجمله هنرمندان بینالمللی دعوت شده به ارکستر سمفونیک تهران است که هم در نوازندگی ویولنسل و هم در رهبری ارکستر محشر است اما یک نکته جالب توجه در این میان که باید بدانید اینکه بچههای ارکستر تمرین قطعه مربوط به هایدن را دیروز شروع کردند و این نشاندهنده توانمندی و نظم آنهاست که من از این عزیزان تشکر میکنم.
براساس گزارش مهر، بخش دوم کنسرت هم بعد از چند دقیقه استراحت و مربوط به اجرای سمفونی یک چایکوفسکی بود که در این بخش هم الکساندر رودین بهعنوان رهبر میهمان حضور داشت.
خبرنگاران و نقل مکان به یک جایگاه جدید
از حاشیههایی که در این کنسرت میتوان به آن اشاره کرد، حضور کم تعداد مخاطبان در طبقه همکف تالار وحدت بود که تعداد صندلیهای خالی موجود نسبت به کنسرتهای گذشته این مجموعه کاملا در نگاه افرادی که در طبقات بالا نظارهگر اجرا بودند، خودنمایی میکرد. ضمن اینکه در اجرای اخیر کنسرت نیز بلیت خبرنگاران همچون روال قبلی کنسرتها و برنامههای تالار وحدت با عنوان «جایگاه ویژه» صادر نشده بود و طبق بلیت صادرشده خبرنگاران میبایست در ردیف ٢٠ تالار (ردیف انتهایی) طبقه همکف که جایگاه مناسبی برای تهیه گزارش نیست، مستقر میشدند.
شهروند/سیروس الوند: سینما یک همهپرسی غیرمستقیم است
وقتی در جامعهای فیلم کمدی با استقبال مواجه میشود یعنی این جامعه نیاز به شادابی دارد.
در برنامه پنجشنبهشب، ۳ دیماه فیلم سینمایی «احتمال باران اسیدی» سیروس الوند با اشاره به وضع سینمای اجتماعی در ایران بهخصوص قبل از انقلاب گفت: سینما قبل از انقلاب هیچ نسبتی با جامعه آن روز نداشت و آنچه در فیلمها دیده میشد یک جامعه دروغین با آرمانهای دستنیافتنی بود. کارگردان «یکبار برای همیشه» با اشاره به تغییر بسیار سینما بعد از انقلاب گفت: بیشتر فیلمهای خوبی که در ۳۵سال گذشته ساخته شدند و در جشنوارههایی همچون فجر جایزه گرفتند و همچنین مورد استقبال مردم قرار گرفتند متعلق به سینمای اجتماعی است. الوند با رد این مسأله که نشان دادن واقعیتها سیاهنمایی است، افزود: اینکه بهطور مثال، یک هنرمند در اثر خود بگوید میزان طلاق در سال ۹۴ نسبت به سال ۹۳ بیشتر شده سیاهنمایی نیست بلکه گفتن مشکلات جامعه است. او ادامه داد: وظیفه سینما تصحیح زندگی است و برای این کار باید پلشتیها را ببیند و نشان دهد و یکی از بخشهای سینما که این کار را انجام میدهد، سینمای اجتماعی است. الوند همچنین گفت: متاسفانه امروز سینمای اجتماعی مهجور واقع شده است به دلیل آنکه میگویند به جامعه تلخ نگاه میکند درحالیکه سینمای اجتماعی واقعیتها را نشان میدهد. کارگردان «این سیب هم برای تو» با تأکید بر اینکه امروز سینماگران حتی مشکلات کاملا عیان را به راحتی نمیتوانند بیان کنند، گفت: بهطور مثال، امروز به دلیل آلودگی هوا چندهزار نفر فوت کردهاند اما من نمیتوانم این مسأله را در فیلمم بیاورم. در این میان کسی که میتواند به فیلمساز کمک کند که مشکلات جامعه در فیلم به خوبی بیان شود، جامعهشناسان هستند. الوند ادامه داد: در بسیاری از فیلمها باید از جامعهشناس کمک گرفته شود و ما نیاز داریم که درباره مسائلی همچون نشان دادن خانوادهها در فیلم با کارشناسان جلساتی برگزار کنیم و با آنها مشورت داشته باشیم. او با اشاه به اینکه استقبال مردم از فیلمهای سینما و همچنین برنامههای تلویزیون معانی مشخصی دارد، گفت: سینما یک همهپرسی غیرمستقیم است؛ مثلا وقتی در جامعهای فیلم کمدی با استقبال مواجه میشود یعنی این جامعه نیاز به شادابی دارد. او ادامه داد: در کشورهایی که صاحب سینما هستند و به صنعت فیلمسازی به صورت جدی توجه میشود، مانند هالیوود اتاق فکرهایی وجود دارد که در آنها جامعهشناسان هم حضور دارند و درباره نحوه ساخت فیلم برای جامعه نظر میدهند. الوند افزود: هرچند ما در کشور کمپانیهایی مانند جاهای دیگر نداریم و ظرفیت تولید ما نیز به اندازه هالیوود نیست اما میتوانیم چنین اتاق فکرهایی را توسط دولت و با همکاری وزارت ارشاد، فارابی، خانه سینما و کانون فیلمنامهنویسان برگزار کنیم زیرا مسأله اصلی امروز فیلمنامه است. او بر لزوم توجه دانشگاهها به سینما و رابطه آنها با فیلمسازان تأکید کرد و افزود: حیات فرهنگی یک فیلم بعد از نمایش در جشنوارهها و همچنین اکران باید در دانشگاهها باشد زیرا در چنین جاهایی است که میتوان درباره یک فیلم صحبت کرد.
قانون/به مناسبت نایاب شدن کتاب« از روزگار رفته: چهره به چهره با ابراهیم گلستان»
روايت مردي كه ميخواست احمق نباشد
پويا گزبلند
« در این دنیا احمق کم نیست . شما هرگز فکر نکنید که در دنیا احمق کم است . حتي آدم باید به خودش بگوید نکند تو هم مثل این احمق های روزگار باشی ؟ ... »
از روزگار رفته بر پیشانی خود عکسی از ابراهیم گلستان دارد؛ نمای کمی پایین تر از خط دید گلستان، پایی که روی پا افتاده و دست راستی که بالا آمده و کسی یا چیزی را خطاب می کند به حالتی پرسشگر و نه پرسشگری عادی بلکه شکلی طلبکارانه و هجومی !
این تصویر - که نمی توان به انتخابش فکر نکرد- شما را به درون کتابی هدایت می کند از پرسشگری نه چندان سرشناس و نام آشنا – حسن فیاد – در برابر چهرهای مطرح و آشنا در زمینه های مختلفی از ادبیات چون داستان کوتاه و رمان تا ترجمه و از سویی عکاسی و تهیهکنندگی و کارگردانی فیلم کوتاه و بلند داستانی و مستند همه این ها به کنار، گلستان انگار به هر کاری هم که دست زده آن را ارتقا داده و به همین دلیل از او با عناوین مختلفی بر تارک جریان های ادبی هنری یاد می کنند که خود این نیز محل بحث و انکار و اثبات درون گفتوگو می شود .
اما گلستان مدتی است در عرصه دیگری هم به نامآوری و نوآوری رسیده است؛ در کسوت مصاحبه شونده یا پاسخگر! این شهرت جدید با کتاب (نوشتن با دوربین ؛ رودررو با ابراهیم گلستان) به شکل استعدادی جدید و کشف نشده ظهور کرد و با این کتاب تازه احتمالا تثبیت می شود .
گلستان هم مولف است و هم سوژه تاليف
گلستان اما سیاق معمول پرسش و پاسخ را به هم میزند .چالش اول پرسشگر از گلستان از همان سوال اول ممکن است آغاز شود . او به راحتی می تواند در اصل سوال شک كرده و آن را نفی کند یا به آن پاسخ ندهد ... تازگی این حرکت و نگاه ، بدون شک جهشی بزرگ در ساختار معمول چنین گفتوگو هایی بهوجود می آورد و در عین حال تلنگری است به انبوه گفتوگوهای قراردادی کسلکننده، ساختار پاسخ ها هم می تواند از یک کلمه تا چند صفحه در نوسان باشد . نکته مهم دیگر این است که در پایان گفتوگو در مرحله تدوین هم گلستان نظارت کامل خود را به مجموعه گفتوگو اعمال می کند تا آنچه احیانا از قلم افتاده یا به اشتباه گفته شده را اصلاح کند . به همین منوال گلستان از یک پاسخگوي صرف به مولفی تبدیل می شود که در کار بازگویی درونیاتش نیاز به تحریکی خفیف از عنصری خارجی دارد... نقش کمرنگ پرسشگر که گاه می تواند مورد شماتت و تشر بسیار قرار بگیرد و در لحظاتی تحقیر شود در بیشتر مواقع تنها رنگ و رو دادن به دموکراسی فرضی مفهوم « دیالوگ» است و گرنه احتمالا اصرار زیاد و پافشاری پرسشگر براي جستوجوی پاسخهایش می تواند اصل گفتوگو را به خطر بیندازد. با این حال شخصی که سراغ گلستان میآید از موهبت شعاع شهرت او بی نصیب نمیماند . شما کافی است تجسم کنید اگر پرویز جاهد کتاب « نوشتن با دوربین » را ننوشته بود امروز چقدراو را می شناختید یا همین آقای حسن فیاد ...
اما ابراهیم گلستان در متن گفتوگویش با فیاد چه حرف تازه ای دارد ؟ تقریبا هیچ ... به جز چند تعریض به فرهادی و سینمایش و اشاره به ترجمه گمشده مکبث تقریبا گلستان حرف های سابقش را تکرار می کند . به صراحت می توان گفت کتاب مملو از کلی گویی های ذهن توانمندی است که حتي نیازی نمی بیند پایه استدلالهای خود راروشن کند. نام بردن از توده ای از افرادی که هر کدام زنگی را در ذهن به صدا در میآورند و گاه قضاوتهای تک خطی یا تک جمله ای درباره آنها و میراثشان .
جذابیت شیوه گلستان اما با تمام این تفاسير نه تنها کمرنگ نمی شود بلکه برای مخاطب شکلی چندوجهی می یابد . از سویی مخاطب ، خود را در برابرذهن پویا و فعال و تسلیم ناپذیر مردی نود و اندی ساله می بیند و از سوی دیگر از حجم ارتباطات و گستردگی حوزه های ورود و اطلاعات این شخص در شگرف می شود . شیوه بیانی انتقال احساسات گلستان هم این حس را تشدید میکند « تلگرام کردم ... نوشتند در جلسه خصوصی نشان میدهیم. من گفتم غلط می کنید » اشاره به مسئولان جشنواره کن و از سویی اتوریته یا خواست اقتدارگرایانه پنهان شده در اضلاع وجودی گلستان را «طبیعی » نشان می دهد . « به من چه . من اصلا چنین چیزی نخواندهام چرا از خودشان نمی پرسید. من چه نظری دارم ؟ میگویم مزخرف است . » در پاسخ به این پرسش که نثر شاعرانه اش بر دیگر عناصر داستانهایش سایه انداخته است . این سیر و سیل منضبط و متحکم آرا ونظرات اما در جاهایی به سکته می افتد ؛ جاهایی که انگار ( البته به ندرت) فیاد او را گیر انداخته است . مثلا در بحث از برادر گلستان «شاهرخ» و ادعای کارگردانی فیلم «یک آتش » و تدوین و ... گلستان با تمام تلاش و کوششی که می کند نمی تواند موضوع را جمع و جور کند و از سویی تلاشش برای دیده نشدن خواستش برای بیرون نزدن یک دعوای خانوادگی بینتیجه می ماند ...
تحقير، كارشكني و نقطه عطف
اما نقطه عطف تمام کتاب – که کمی شلختگی عدم تداوم زمان و موضوع آزارش می دهد - در فاصله بین صفحات 127 تا 131 اتفاق می افتد . با این سوال «کارشکنی می کرد؟» از این جا با تعریف خاطره خانه پهلبد و قفل کردن در زیرزمین روی او تا بعد ، انگار بهصورتی ناخواسته گلستان ماجرای یک تحقیر را بازگو میکند . ورود به این ماجرا در نهایت این بخش را به انعکاس ظریف حسی در فاصله نفرت و ناتوانی تبدیل میکند، با آن که در آخر سرافراز یا به قول خودش بارش سبک تر شده بود . این قطعه با خط ذهنی کاملا خودآگاه دیگر بخش ها متفاوت است و بیشتر شکل گفتوگویی ذهنی را تداعی می کند در عالی ترین سطح عمود وجودش آن لقلقِ دراز بود که نمی دانم چه جور او را کاملا در اختیار خودش داشت . رفتم به دیدار آن وزیر ، اما او هم می خواست وزیرانه حرف بزند که نه جنماش را داشت و نه واقعا اختیارش را ، اختیار خودش را ... مرد رندی هم آن قدر درش نبود برای نوعی تلافی کردن، این نوع تلافیکردن . حتما حس می کرد و از رفتارو لحن صدایش میفهمیدی که می فهمد از عهده این یکی بر نمی آید ... بلند شدم بیایم بیرون . اظهار امید آبکی نثار ما کرد ؛ ما هم اظهار یاس آوری را خیلی سفت گذاشتیم جلوش ... آمدم بیرون ... بارم سبک تر شده بود برای آزاده تر شدن و مصممتر شدن در دعوای اصلی ام ، ... واقعا نمی شود انکار کرد که این شیوه درخشان نتیجه خلاقیت و ممارست گلستان در نویسندگی نیست.
شاملو، دريابندري و مهرجويي مورد غضب گلستان
با آن که او هر بار انگار در گفتوگوهایش با التزامی باور نکردنی باید نجف دریابندری را فَلَک کند و به شکل مشکوکی ( به قول خودش ) مشکلات شخصی اش را با شاملو عمومی کند خواندن هر به اصطلاح گفتگو از گلستان غنیمت است ... و با آن که او این بار بدون مبنا تاختن به مهرجویی را هم اضافه کرده آن هم طوری که هر جوان کافه نشینی در حین صرف اسپرسو می تواند درباره سینما صحبت کند نباید با او به سیاق یک « پدربزرگ انترسان !» برخورد کرد . از سویی نباید سعی در ندیدنش کرد زیرا نه تنها نظرات و روحیه او در نقد فضای هنری و ادبی و اسطوره شکنی یا اسطوره زدایی از جریانات و افراد می تواند راهگشا باشد ، به همان نسبت هم می تواند اثری معکوس باقی بگذارد . این جریان می تواند به شکل الگویی از تخریب همه جانبه از سوی افرادی بدل شود که نه توان ذهنی گلستان را دارند و نه امکان دسترسی به انواع هزارتوهای هنر و ادب و سیاست را که داشتن آن ها هم شرط لازم و جازمی نیست . در برخورد با گلستان او را با دیده حجاب و احترام و سن و سال و سابقه و قدمت دیدن، خود توهین بزرگی به اوست. هر نوع برخورد تساهلمابانه ای برابر با احمق فرض کردن اوست ؛کسی که در مرز فوبیای احمق بودن – مومنانه - ایستاده و پا پس نمی کشد و جهانش را بر مدار خودآگاهی هر روز و تلاش برای درنغلتیدن « به آن شکلی که خود میشناسد» استوارکرده است .
قدس/نبود ساز و کارهای حمایتی در دوران رکود ادبی
از قدیمیترین روزگاران تاریخ بشریت تا همین امروز، مسأله «انتشار آثار ادبی» با «ادبیات» پیوندی جدانشدنی داشته است. در تاریخ اینکه نخستین نشانههای ادبیات در دربارهای شاهان و حاکمان دیده میشود، به این دلیل است که شاعران و نویسندگان برای نسخهبرداری و انتشار آثارشان به دربارها متمسک میشدهاند؛ چون امکان نشر آثار ادبی فقط در اختیار دربارها بوده است. امروز نیز اگرچه شکل این ارتباط بهکلی تغییر کرده، اما نفس قضیه یکی است؛ شاعران و نویسندگان از ارتباط با بنگاههای نشر، نهادهای فرهنگی، رسانهها و... ناگزیرند و در بیشتر موارد بخشی از وقت و انرژی خود را برای شکلگیری این ارتباط و نشر آثار خویش هزینه میکنند و همه اینها از آن روست که «مخاطب» در ادبیات جایگاه اساسی دارد و اساساً بدون در نظر گرفتن «مخاطب» نمیتوان هویتی برای «ادبیات» در نظر گرفت.
در ادبیات معاصر انتشار کتابهای شعر و داستان و نیز انتشار شعر و داستان در نشریههای ادبی تبدیل به یکی از رایجترین فعالیتهای ادبی شده و شاعران و نویسندگانی که آثارشان بهطور مرتب در مجموعههای مستقل یا در نشریات پرمخاطب ادبی و فرهنگی انتشار مییافت، بهعنوان شاعران و نویسندگان فعال، پیشرو، جریانساز و در مجموع با صفات مثبت و جامعهپسند در میان مخاطبان جدی ادبیات شناخته میشدند.
در روزگار ما یعنی در همین دههای که در آن بهسر میبریم، اگرچه هنوز هم انتشار آثار در کتابها و نشریات ادبی و فرهنگی یکی از دغدغههای شاعران و نویسندگان است، اما امکان دیگری برای نشر آثار ادبی ایجاد شده است که باید آن را تحولی بزرگ در تاریخ ارتباط شاعران و نویسندگان با مخاطبانشان بهشمار آورد و این امکان همانا فضای مجازی است که دستکم ساعت یا ساعاتی از شبانهروز من و شما را به خود اختصاص داده است؛ امکانی که با حداقل هزینه برای هر کسی با هر سطحی از استعداد و توان ادبی فراهم میشود، مخاطبی نامحدود دارد و هیچ گونه نظارت کیفی و محدودیتی بر آن حاکم نیست. سایتهای بیشمار ادبی، وبلاگهای شعر و داستان، شبکههای اجتماعی مجازی و... در این روزها سرشار از شعر و داستان است؛ شعرها و داستانهایی که باید هزاران فقره از آنها را بخوانی تا شاید یک شعر یا داستان درخور اعتنا در میان آنها بیابی.
همه کسانی که اهل ادبیات هستند یا آشنایی اندکی با ادبیات دارند، اذعان میکنند که امکانات نامحدود فضای مجازی اگرچه شاید توانسته باشد آرزوی دیرینه اهالی ادبیات برای ارتباط بیواسطه با مخاطبان را تا حدودی محقق کند، اما در نهایت به نوعی رکود ادبی منجر شده است. در این زمانه عسرت که از یک سو چاپ و نشر کتاب و نشریه ادبی بهشکل مطلوب یکی از مشکلترین فعالیتهای اجتماعی در حوزه ادبیات شده است و از سوی دیگر آثار جدی ادبی در میان انبوه نوشتهها و گفتههای ناشاعران و نانویسندگان فضای مجازی در حال گمشدن است، بسیاری از اهالی ادبیات به سکوت پناه بردهاند یا ترجیح میدهند، آثارشان را در خلوت خودشان یا در نهایت در خلوت چندنفره دوستانشان نگه دارند تا ببینند که آینده این آشفتهبازار چه خواهد شد.
البته باید یادآوری کرد، حساب چند تن از شاعران و نویسندگان سرشناس یا وابسته به جریانهای خاص ادبی و اجتماعی که هر جریان یکی دو ناشر فعال دارد و این ناشران فقط آثار هممرامان خود را چاپ و منتشر میکنند، از این قاعده کلی مستثناست. سوای این استثناها، عموم شاعران و نویسندگان و بویژه برای مثال همین اهالی ادبیات خراسان که دور از بازیهای جریانهای ادبی رایج در پایتخت هستند، با این مشکل مواجهند؛ از یک سو امکان چاپ و نشر آثارشان بهشکل صحیح و درخور شأن وجود ندارد و از سوی دیگر از بیسروسامانی فضای مجازی دلسرد شدهاند، هرچند ناگزیر به استفاده از آن هستند.
اگرچه خراسان خاستگاه و پایگاه اصلی شعر و ادبیات ایران از گذشته تا امروز بوده است، اما سالهاست که کتابی تأثیرگذار، از آن دست که مثل برخی آثار شاعران معاصر خراسان در مجامع ادبی کشور شناخته شده باشد، در این استان منتشر نشده است و شاعران بزرگ این خطه سالهاست که بهدلیل همین آشفتهبازار نشر آثار ادبی، خاموشی را برگزیدهاند. برخی شاعران و نویسندگان نیز که پس از ایجاد ارتباط با محافل و جریانهای شعری پایتخت، موفق میشوند آبرومندانه آثارشان را چاپ کنند، کتابهایشان از محدوده همان محافل و جریانها خارج نمیشود و در نهایت نمیتوانند به یک ارتباط منطقی با مخاطبان جدی ادبیات از میان سلیقههای گوناگون دست یابند تا در معرض دیدها و داوریهای متنوع قرار بگیرند.
در چنین وضعیتی است که وظیفه نهادهای مسؤول فرهنگی و ناشران معتبر آثار ادبی مضاعف میشود. نهادهایی که وظیفه آنها حمایت از کتاب است و وظیفه دارند که بهعنوان ناظر و حامی نشر آثار فاخر ادبی باشند، این روزها وظیفه «حمایت» را بخوبی انجام نمیدهند. هنوز از یادمان نرفته است روزهایی که کتابهای شاعران و نویسندگان جوان توسط ناشران سرشناس چاپ و منتشر میشد و پس از آن نیز نهادهای مسؤول استانی با حمایت از این شاعران و نویسندگان و ناشران، آثارشان را خریداری و در میان اهالی ادبیات توزیع میکردند و جلسات استانی نقد و بررسی کتاب با حضور بزرگترین ادیبان استان و کشور برگزار میشد و هر روز شاهد رونق بیشتر فضای ادبیات بودیم. امروز نیز اگرچه تنها یک نهاد مسؤول در سطحی بسیار محدود و کمرونق چنین فعالیتی را در استان بر عهده دارد، اما بهنظر میرسد که یکی از راههای غلبه بر این آشفتهبازار ادبی، رونق گرفتن چنین چرخهای میان اهالی ادبیات و ناشران و نهادهای مسؤول است. اگر هر کدام از اضلاع این مثلث با نیت خیر گامی پیش بگذارند و کارشان را بدرستی انجام دهند، بیتردید شاهد رونق دوباره فضای فعالیتهای جدی ادبی در استان خواهیم بود.
قدس/پیکر جانباز و شاعر دفاع مقدس مشهدی به خاک سپرده شد
شاعر "با نوای کاروان" تشییع شد
پیکر قاسم علی اسفندیاری شاعر و جانباز هشت سال دفاع مقدس با حضور اقشار مختلف مردم در مشهد مقدس تشییع شد.
به گزارش قدس آنلاین به نقل خبرگزاری مهر، پیکر پاک قاسم علی اسفندیاری جانباز و شاعر دفاع مقدس مشهدی ظهر چهارشنبه با حضور جمعی از مسئولان اجرایی، نیروهای نظامی و انتظامی، خانواده شهدا و ایثارگران، اعضای شورای اسلامی مشهد، بسیجیان، طلاب و اقشار مختلف مردم از حسینیه پیروان نبی و طواف در حرم مطهر رضوی برای دفن به زادگاهش در روستای کلایی مازندران منتقل شد.
شعرهایی همچون «با نوای کاروان»، «من مسلمانم، اهل قرآنم» و «پدرم یار تفنگه، پدرم رفته بجنگه» از سروده های دفاع مقدس این شاعر جانباز بوده و بسیاری از شعرهایش سرودهای خاطره انگیز دفاع مقدس از زبان کویتیپور و حاج صادق آهنگران شده بود.
این شاعر توانا از همرزمان شهید برونسی و شهید علمالهدی بوده که تا کنون سه بار در محضر رهبر معظم انقلاب به شعرخوانی پرداخته است.
اسفندیاری در سن ۶۳ سالگی پس از تحمل سختی های ناشی از مجروحیت جنگ تحمیلی و پس از دو ماه بستری در بیمارستان رضوی براثر عوارض ناشی از جانبازی چشم از جهان فروبست.
مردم سالاری/ معاون فرهنگي وزير ارشاد اسلاميخبر داد:
کاهش 5/2 درصدي فرهنگ در سبد خانوار ايراني
معاون فرهنگي وزير فرهنگ و ارشاد اسلاميگفت: حوزه فرهنگ در سبد خانوار کاهش يافته است به طوري که در 10 ساله گذشته نه تنها ارتقا پيدا نکرده بلکه 5/2 درصد کاهش داشته است.
به گزارش مهر، سيد عباس صالحي ظهر روز پنجشنبه در آيين آغاز به کار نهمين نمايشگاه کتاب ايلام اظهار داشت: تنها 5/2 درصد سرانه مصرفي خانوارهاي ايراني به خريد کالاهاي فرهنگي اختصاص دارد و در 10 ساله گذشته حوزه فرهنگي در سبد خانوار ما نه تنها ارتقا پيدا نکرده بلکه کاهش هم داشته است.
معاون وزير ارشاد يادآور شد: مهمترين عوامل در آمار بسيار پايين سرانه مصرف کالاهاي فرهنگي و به ويژه کتاب در کشور را ميتوان در قيمت بالاي کتاب و در دسترس نبودن آن دانست.
صالحي تصريح کرد: در سال 57 متوسط قيمت کتاب حدود 495 ريال و در سال 93 متوسط قيمت کتاب حدود 13 هزار تومان بوده است و البته اين تنها عامل نيست. معاون فرهنگي وزير فرهنگ و ارشاد اسلامياز چاپ 73 هزار عنوان کتاب در سال جاري خبر داد و اضافه کرد: نمايشگاههاي کتاب يکي از راههايي است که سبد مصرف فرهنگي مردم ازلحاظ کميت و کيفيت را ارتقا ميدهد و کتاب در اين سبد مصرف فرهنگي مردم جا پيدا کند.
سيدعباس صالحي در ادامه خاطرنشان ساخت: دسترسي ما به کالاهاي فرهنگي اندک است. نمايشگاههاي کتاب استاني يکي از راههايي است که ميتواند به لحاظ کميت و کيفيت باعث ارتقاء سهم کتاب در سبد فرهنگي شود.
وي با اشاره به نزديک شدن به 300 امين نمايشگاه کتاب استاني گفت: با يارانههايي که دولت و وزارت فرهنگ و ارشاد اسلاميدر اين نمايشگاهها تامين ميکنند به دنبال اين هستيم بحث قيمت کتاب تحت تاثير قرار بگيرد و اقبال مردم براي خريد کتاب بيشتر شود. معاون وزير فرهنگ و ارشاد اسلاميگفت: توزيع 250ميليون تومان بن خريد کتاب به صورت الکترونيکي در اين نمايشگاه با تخفيف 30 درصدي به عنوان يک مسکن موقتي براي کاهش گراني کتاب و دسترسي مردم به کتاب است. عرضه حدود 40 هزار عنوان کتاب در اين نمايشگاه فرصت مناسبي براي ديده شدن تازههاي نشر و در دسترس قرار گرفتن کتاب براي مردم است.
صالحي در پايان سخنان خود گفت: نگاه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامياين است که کتاب در سبد مصرف مردم ارتقاء يابد و با اين نگاه همه حرکتهاي حمايتي که ميتوان از کتاب داشت مد نظرقرار ميگيرد.
نمايشگاههاي کتاب استاني به عنوان يک نگاه ويژه براي ارتقاء کتاب در حد مقدورات دنبال ميشود و انشاءالله با حمايتهايي که از اين حوزه صورت ميگيرد روند روبه رشدي را شاهد باشيم.
وطن امروز/نگاهی به فیلم «شیفت شب» ساخته نیکی کریمی
تلاشهای مردی برای قتل موشها!
«شیفت شب»، فیلمی به کارگردانی نیکی کریمی بوده که داستان زنی با نام ناهید را
نقل میکند که با رفتارهای عجیب و سرد شوهرش مواجه میشود. مرد (محمدرضا
فروتن) در تلاشی برای کسب ثروت و سود بردن از بازار،
ریسک میکند و در نهایت سرش بیکلاه میماند. او با بدهی بالایی مواجه است که پرداختنش مشکل است. کارش را از دست داده و گرفتار مردی نزولخور (امیر آقایی) است. رفتار مرد در ابتدا چندان توجه همسرش را جلب نمیکند. زن (لیلا
زارع) دارای یک شخصیت اولیه است. به گزارش تسنیم، برای رسیدن به یک کنش دراماتیک نیاز است زن به نحوی
از یک خواب - طبق روند
فیلم - برخاسته و در یک داستان تریلر دریابد رفتار
عجیب همسرش - که توأم
با توهم خودکشی و قتل است - منشأ و
نتیجهاش چیست؟ او آرام آرام همانند یک کارآگاه درمییابد شوهرش در چه مخمصهای
افتاده است و در این مسیر چه خطرات احتمالی ممکن است او را تهدید کند. زن در این مسیر به نحوی تنهاست و کسی چندان از دغدغههایش آگاه نمیشود. به ظاهر فرهاد مردی به هم ریخته و حیران و سرگشته است که به دلیل از
دست دادن کارش خیال خودکشی یا دیگرکشی دارد اما اینها تنها جملات بیان شده از سوی
کاراکترها است و به هیچ وجه جنبه عینی نمییابد. فیلم «شیفت شب» به ظاهر میخواهد در برگیرنده رشادتهای زنانه باشد اما شخصیت ناهید
در این فیلم هیچ نشانهای از شجاعت، شهامت و فداکاری نشان نداده و تنها نمیخواهد
خانه را ترک کند که البته دلیل این امر هم مشخص نیست.
در واقع مشکل اینگونه آثار نبود طراحی لازم برای رفتار پرسوناژهای اثر بوده تا موجب رازگشایی جهان درونی یا نگاه بیرونی آنها نزد بیننده باشد. در واقع نداشتن شناسنامه مشخص باعث شده دلایل رفتار کاراکترها به هیچ وجه رهیافت بیرونی نیابد و مخاطب نتواند به دلایل ترس ناهید و غم فرهاد، اصلا به مشکلات آنها بپردازد. شاید برای فیلمبینها، ساخته جدید نیکی کریمی تداعیگر فیلم «مرد عوضی»، یکی از آثار قابل تامل آلفرد هیچکاک باشد. فیلم داستان مردی (هنری فوندا) را نقل میکند که به اتهام دزدی دستگیر میشود و همسرش در پی اثبات بیگناهی اوست. مسیر اثبات بیگناهی به 2 اتفاق منجر میشود: اول آنکه زن در مقطعی نسبت به شوهرش شک میکند و دوم آنکه زن در نهایت وارد یک چالش روحی و روانی میشود. هر 2 مورد در «شیفت شب» بارز است با یک تفاوت؛ شوهر ایرانی به هر نحو یک گناهکار است. اما این فیلم کجا و آن اثر درخشان کجا؟ در حقیقت برای فیلمبینها، «شیفت شب» یک نقصان برجسته دارد و آن تغییر مسیر فیلم از یک تریلر به سمت یک ملودرام ایرانی است. به راحتی میشود فیلم را به 2 بخش تقسیم کرد: بخش اول از شروع تا لحظهای که زن خود را در کمد مخفی میکند و بخش دوم از یافتن تفنگ ساچمهای تا انتهای فیلم. در نیمه نخست همه چیز برای هیجان آماده است. فیلم همه چیز برای انگیزش شخصیت برای دریافتن واقعیت و کشف داستانی ورای زندگی قابل مشاهدهاش ارائه میدهد. فیلمساز نیز آگاهانه یا ناآگاهانه ساختار سفر قهرمان را برای فیلمش انتخاب میکند. ما در ابتدا درمییابیم مرد دیر به خانه بازمیگردد، به نحوی که زن و فرزندش در خواب به سر میبرند. با این حال زن از زندگی خود راضی است. صبح او را در حال گفتوگو با تلفن میبینیم، گفتوگویی که در یک نظام ارزشگذاری اطلاعات در فروترین سطح قرار میگیرد. این مقدمه را میتوان حتی با حضور خواهر کامل کرد و دغدغههای زن در جامعه بورژوازیش را لمس کرد. این مهم به واسطه موقعیت مکانی – خانه - بیش از پیش تعریف میشود. کافی است در این گذار به آرایش صورت زن دقت کنید که در مسیر فیلم چگونه آرام آرام رنگ میبازد. در این ساختار سفر قهرمان را نیز شاهدیم. زن همکار شوهرش (سعیده عرب) او را نسبت شوهر به شک میاندازد و از خطر خودکشی میگوید. از اینجا تریلر آغاز میشود. زن با تکاپوی زیاد درمییابد شوهرش در یک پرونده اختلاس گرفتار است، از شرکت اخراج شده و یک نزولخور به دنبال اوست، شغل مرد نیز رانندگی است. زن آثار خودکشی و قتل را نیز پیدا میکند؛ مرگ موش و تفنگ. اما همه چیز رها میشود. با کشف تفنگ ساچمهای، تم فیلم به یک مانیفست اجتماعی با بوی رکود اقتصادی و حتی درگیریهای طبقاتی و در نهایت شعار ختم میشود. سفر قهرمان رها میشود. تنها یک نقطه روشن وجود دارد که آن هم به طرفه..العینی در هم ریخته میشود: صحنه آمادگی زن برای صحبت با شوهرش و درگیری در آسانسور. حال سوال این است چه چیزی فیلم «شیفت شب» را از ریل هیجانانگیز خود خارج میکند. استفاده از لغت زنانگی برای این فیلم هم بوی جنسیتی دارد و هم یک اشتباه فاحش است. اگر بتوان یک نقطه مثبت برای فیلم نیکی کریمی انتخاب کرد، این است که عاری از نگاه جنسیتی است. ولی اگر بخواهیم یک نقطه منفی در فیلم برجسته کنیم باز این خود نیکی کریمی و آن نقشی است که در فیلم دارد. باید گفت فیلم مملو از شخصیتهای ناکارآمد است و خود کریمی ناکارآمدترین شخصیت فیلم است. در مواقعی از فیلم حتی مخاطب از خود میپرسد این بازی پلیسی به چه کار میآید. برای مثال نزولخور برای رقمی نه چندان درشت – در برابر پول اختلاس شده – چرا آنقدر برجسته است؟ بازی خاص امیر آقایی در آن نقش چه کمکی به کلیت اثر میکند؟ درگیر شدن زن با خواهرش چه کارکردی دارد؟ داستان یا پیرنگهای فرعی فیلم چه کمکی به کشف و شهود شخصیت میکند؟ جواب همه اینها هیچ است. در کل فیلم تنها یک شخصیت است که به نظر همه چیز را پیش میبرد و نویسندگان فیلمنامه در هر بزنگاهی سراغ او رفتهاند: آبدارچی شرکت. کسی که خطر خودکشی را به زنش گفته بود، کسی که از اخراج مرد میگوید، کسی که از اختلاس میگوید، کسی که نشانی محل کار را میدهد، کسی که در نهایت از «شیفت شب» و محل خواب مرد میگوید. در یک عبارت باید گفت دیگر شخصیتها همه خام هستند. بدترین قسمت این است که این شخصیت نسبت به دیگر شخصیتها کمترین کنشگری را دارد. کافی است او را با شخصیت برادر (امیرحسین آرمان) مقایسه کنید ولی این برادر به هیچ عنوان تاثیری در روند فیلم ندارد و حتی ایجاد علامت سوال هم میکند. یک سوال اساسی این است پدر و مادر مرد کجای این داستان نقش دارند که برادر مدام از آنان حرف میزند. اکنون میفهمیم چرا «شیفت شب» نمیتواند یک «مرد عوضی» دیگر شود و فرسنگها از آن فاصله دارد. بهطور حتم با این محدوده شناخت، کاراکترهای فیلم هم به هیچ وجه بارور نخواهند شد و گرهگشایی فیلمنامه تبدیل به سکانس طلایی کشتار موشها به دست تفنگ بادی میشود! اما مساله اساسی در این میان تحسینهای عدهای از گروههای مختلف فکری است که سرخوشانه این اثر منفعل و پا در هوا را به عنوان نماد مقاومت زن ایرانی میدانند، این در حالی است که کاراکتر ناهید در اکثر دقایق فیلم یا در هراس به سر میبرد یا در کمد جالباسی پنهان میشود و در کل کاملا منفعلانه عمل میکند و تنها کشف بزرگش، شناسایی همسر فداکارش بوده که در حال کشتار دستهجمعی موشهای شهر است!
وطن امروز/گزارش عیادت هنرمندان از فرجالله سلحشور
درخواست دعای کارگردان «یوسف(ع)» از مردم
فرجالله سلحشور که این روزها به دلیل عارضه ریوی در بستر بیماری است،
امیدش برای ساخت سریال «حضرت
موسی(ع)» را از
دست نداده و میگوید: با دعای
خیر مردم این کار شدنی است. تلویزیون
هم آماده است ساخت این سریال را انجام دهیم اما منتظرند من کمی حالم بهتر شود و آن
هم با دعای خیر مردم شدنی است.
به گزارش سینماپرس، سلحشور که برای صحبت کردن توان کافی ندارد و نمیتواند جملات خود را منسجم ادا کند، در پاسخ به اینکه آیا همچنان همان موضعگیری را در قبال سینما دارد؟ میگوید: بله! من طرفدار سینمای اسلامیام، نه این سینمایی که وجود دارد. اگر انرژیمان را برای تجلی و ظهور سینمای اسلامی بگذاریم یقینا بخش اعظمی از انقلاب را احیا کردهایم. اگر کسی دنبال دنیا و نشان دادن خودش است این سینمای اسلامی، انقلابی و جنگی ما نیست. فرقی نمیکند چه سینما، چه تئاتر و چه تلویزیون. او ادامه میدهد: صحبتهای زیادی دارم ولی دلم میخواهد مردم برایم دعا کنند. به هر حال چه دعا کنند و چه دعا نکنند، همه ما و مومنان رفتنی هستیم. چه کسی میماند؟ از مردم عزیز خواهش میکنم برای من دعا کنند که بشدت نیازمندم. همچنین فرزند فرجالله سلحشور درباره وضعیت جسمانی پدر گفت: در مراحل درمانی پدرم، سرمی که به وی تزریق کردند و حساب شده نبود، باعث فلج شدن پاهایش شد البته محاسبه کرده بودند بدن ایشان چه واکنشی خواهد داشت. ضمن اینکه این مشکل فقط به خاطر آن مساله نبود، کمی هم اعصاب خودشان باعث شد. به گزارش سینماپرس، دکتر احمدی مدیرکل دفتر هماهنگی امور استانها در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، سیدعباس عظیمی مدیرعامل موسسه هنرمندان پیشکسوت، محمود عزیزی رئیس هیات مدیره این موسسه، اسماعیل خلج از هنرمندان پیشکسوت و جمعی از مدیران این موسسه از فرجالله سلحشور عیادت کردند. در این دیدار همچنین از خدماتی که این کارگردان در عرصه ساخت سریالهای دینی و قصههای قرآنی داشته است، تجلیل شد و سیدعباس عظیمی بهعنوان مدیرعامل موسسه پیشکسوتان نیز در این دیدار حضور داشت و لوحی را به فرجالله سلحشور اهدا کرد. سلحشور نیز در ادامه ضمن تشکر از حضور این هنرمندان یادآور شد: از بچگی توجه زیادی به توبه و قرآن داشتم. اگر تلویزیون و سینما را انتخاب کردم، به این دلیل است که این احساس و عاطفهای که برای دنیای امروزی است، دارای یک ریزهکاریها و توانمندیهایی است که باید از آن برای احیا و ارشاد جامعه و اصلاح جوانان استفاده کرد. وی افزود: صرفا ایفای نقش در سینما و تئاتر هدفم نبوده است و اگر تاثیر مثبتی نمیداشتم، هیچگاه این کار را نمیکردم. این کارگردان سپس با اشاره به مجموعه یوسف پیامبر(ع) گفت: امکان ندارد یوسف پیامبر(ع) را ببینم و ارتباط عاطفی و روحی با آن برقرار نکنم. به دلیل اینکه این سریال برگرفته از قرآن، کلام خدا و تفسیر معصومین (ع) است. سلحشور همچنین در پایان خطاب به جمع حاضر گفت: اگر گاهی کوتاهی کردم و در برنامهها و مراسم شرکت نکردم، به خاطر این بود که بعضی از برنامهها آنقدر که من دوست داشتم قرآنی و اسلامی نبود. اسماعیل خلج در بخشی از این دیدار به آثاری که فرجالله سلحشور کارگردان آن بوده است، اشاره کرد و گفت: دل بردن از چنین آثاری شجاعت میخواهد و هیچ کار آسانی نیست و ساخت قصههای قرآنی و مجموعههای قرآنی به قدری مشکلات دارد که از یک انگیزه بالا باید برخوردار باشیم. غیر از سواد بالا باید انگیزه بالا هم داشته باشیم و با هر مشکلی مبارزه کنیم تا بتوانیم آن کار را در سطح خوبی بسازیم. در همان سطحی که آقای سلحشور ارائه دادند.
وطن امروز/نقدی به فیلم «این سیب هم برای تو» ساخته سیروس الوند
روح سرگردان فیلمفارسی در سینمای ایران!
فیلمنامه «این سیب
هم برای تو» داستانی
اجتماعی دارد که توسط سیروس الوند و نازنین فراهانی به نگارش درآمده است و پژمان
بازغی، رعنا آزادیور، چنگیز جلیلوند، پریناز ایزدیار و امیرعلی دانایی در آن به
ایفای نقش پرداختهاند. داستان
فیلم درباره 2
دختر جوان است که با هم دوست هستند و در حالی که یکی از آنها نامزد
دارد، رابطه عاشقانهای بین نامزد دختر با دوست او برقرار شده است. در واقع فیلم در حال اکران «این سیب هم
برای تو» ادامهای بر آثار فیلمفارسیوار این سالها
و دنبالهای از آثار ملودرامهای سطحی عاشقانه الوند به تبعیت از دوران گذشته است
که هیچ ثمره محتوایی و ساختاری برای بیننده این روزهای سینمای ایران ندارد. فیلمی که خارج از دایره نقدپذیری بوده و تبدیل به هجویه مضحکانهای
شده است، برای نمونه دیالوگنویسی و بازیهای فیلم فاجعه است.
کارگردان توجهی به نورپردازی نداشته و از این رو نمیتوان تشخیص داد که چه وقت قرار است از زمان حال به گذشته فلاشبک بخورد. «این سیب هم برای تو»، با پرداختن به آنچه که عملاً در جامعه ما نه وجود دارد و نه حرف زدن راجع به آن دردی را دوا میکند و نه طرحش از سوی کسی الزامی است، مخاطب را به مثابه اسفنجی میداند که قرار است آنچه او برایش بازگو میکند را جذب کرده و باور کند. شایسته، مهرداد، کیان و بیتا شخصیتهای اصلی فیلم سیروس الوند هستند. احتمالا قرار بوده جمع 4 نفره آنها با حضور یکی، دو شخصیت دیگر مانند شاهین کامل شود اما داستانکهای شخصیتهای اصلی اینقدر بی پیرنگ از کار درآمده که دیگر وجود شخصیتهای دیگر هیچ توجیهی ندارد. سیروس الوند ظاهری برای هر کدام از کاراکترهایش ساخته که هیچکدام قابل باور نیستند. چون اصلا ناقص خلق شده و روایت شدهاند. رفتارهای آنها معقول نیست و هرچه شده یا قرار است بشود با گفتار حل و فصل میشود. فیلم «این سیب هم برای تو» حتی در سرگرم کردن یا خنداندن مخاطب هم که به نوبه خود رسالتی حداقلی و سودمند است نیز تلاش نمیکند و جملات و تصاویری را پشت هم ردیف میکند که فرصت اندیشیدن و تأسف خوردن را نیز از مخاطب میگیرد! نمایش ماشینهای گرانقیمت، آدمهای بیهوده ثروتمند و غنی، مردمان و دنیایی عاری از ایمان و مذهب، مراوداتی نامعقول و غرب زده، نیازهایی خارج از منطق و عدل، ریاکاری و فریبکاری از سوی پرسوناژهای آنتاگونیست و پروتاگونیست و همه و همه تصویری از دنیای پیش روی مخاطب را نشان میدهد که قرار است از آنها درس بیاموزد یا به آنها فکر کند و آنها را ما بهازای جامعهاش بداند. از طرفی فیلمنامه «یک سیب هم برای تو» یک سناریوی لفاظ و بسیار کشدار از کار درآمده است. الوند در مقام کارگردان فیلمنامهای را بهدست گرفته که خود خالق کمیت و کیفیتش بوده و اساس داستانکها را براساس گفتار چیدمان کرده است. در واقع این ساخته به ظاهر سینمایی را تماشاگر فقط میشنود و چیز خاصی نمیبیند، به نحوی که حجم گفتارها مدام بهسوی وی شلیک میشود و در همین اثنا بحرانهای نخنما یکی پس از دیگری رونمایی میشوند. کل ماجرای «یک سیب هم برای تو» ابتدا به ساکن به خیانت نزدیک است. سپس مقوله انتقام مطرح میشود و در نهایت این ایثار است که اختتامیهای است بر این داستانکهای بی منطق و متاسفانه هیچکدام از این انگارهها نیز اساس درستی برای روایت ندارند و عناصر داستان در کل خالی از پیرنگ است. فیلم الوند نمیتواند جنگ و جدل و ایثار و وقار را در شخصیتهایش بهدرستی مطرح کند. شخصیتهای شایسته و مهرداد معلوم نیست با چه منطق روایی عاشق هم شده و ازدواج کردهاند؟ اصلا تقابل و تشابه بیتا و شایسته قرار است چه چیزی را به تماشاگر منتقل کند؟ «یک سیب هم برای تو» چنان دور از باورپذیری سینمای اجتماعی و خانوادگی است که حتی در پارهای مواقع تبدیل به یک کمدی اجتماعی سرگردان میشود. در واقع در حالی که فیلم هیچ تعلقی به سینمای کمدی خانوادگی ندارد اما در لحظات بسیاری تماشاگران میتوانند به روند پیگیری این فیلم بخندند.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com