آرمان، آفتاب یزد، ابتکار، اعتماد، افکار، اطلاعات، ایران، تفاهم، جام جم، جوان، جمهوری اسلامی، حمایت، خراسان، راه مردم، حمایت، روزان، رویش ملت، سیاست روز، شرق، شهروند، قانون، قدس، کیهان، مردم سالاری، وطن امروز و همشهری روزنامه هایی هستند که روزانه به آنها پرداخته و سعی می کنیم گلچینی از بهترین های آنها را در یک سبد فرهنگی به خدمت شما عرضه کنیم.
گروه فرهنگی- امروزه رسانهای نیست که فعالیت داشته باشد و به مقولات فرهنگی توجهی نکند. چه اینکه فرهنگ و رسانه دو روی یک سکه بوده و اصلاً نمیتوان دم از کار رسانه ای زد ولی مقولات فرهنگی را نادیده گرفت. در این شرایط، یکی از مهمترین رسانههایی که از قدیم الایام و به طور مدام، موضوعات فرهنگی را مورد بررسی قرار داده است، روزنامهها بودند. تا جایی که بعید است تا امروز روزنامه منتشر شده باشد که هیچ بهره ای از فرهنگ نبرده باشد.
به گزارش بولتن نیوز، در روزگار ما نیز روزنامه های موجود با گرایشات سیاسی و فکری گوناگون، دست به این کار زده و در قالبهای مختلف، به مسائل فرهنگی می پردازند. اما نکته اینجاست که این همه تولیدات فرهنگی منتشر شده در روزنامهها برای دیده شدن پا به این جهان گذاشته اند. به عبارت دیگر، مطلبی که دیده نشود گویی اصلاً تولید نشده است. اما آیا با حجم انبوه سایتها و مجلات و روزنامهها و رسانههای مختلف دیگری که وجود دارد، میتوان به همه آنها پرداخت و مطالب شان را از نظر گذراند؟ جواب معلوم است …
به همین دلیل ما در بولتن نیوز سعی کردهایم تا از این به بعد و در قالب صفحه«فرهنگ در رسانه»به بازخوانی و بازنشر اصلیترین مطالب فرهنگی روزنامهها بپردازیم. به عبارت دیگر، «فرهنگ در رسانه»تلاشی است برای تبلور روزانه تراوشات فرهنگی روزنامه های کشور. تا به این طریق، حداقل اصلیترین مقولات فرهنگی که در روزنامهها منتشر شده است، توسط مخاطبین دیده شود. البته ما از همین جا، دست همکاری خود را به سمت همگان دراز کرده و از همه کسانی که تمایل دارند به انحای مختلف در این زمینه به ما کمک کنند، دعوت میکنیم تا در کنار ما، به ارتقای صفحه«فرهنگ در رسانه»کمک کنند.
آرمان، آفتاب یزد، ابتکار، اعتماد، افکار، اطلاعات، ایران، تفاهم، جام جم، جوان، جمهوری اسلامی، حمایت، خراسان، راه مردم، حمایت، روزان، رویش ملت، سیاست روز، شرق، شهروند، قانون، قدس، کیهان، مردم سالاری، وطن امروز و همشهری روزنامه هایی هستند که روزانه به آنها پرداخته و سعی می کنیم گلچینی از بهترین های آنها را در یک سبد فرهنگی به خدمت شما عرضه کنیم.
آرمان/برخی فيلمها ديمي ساخته ميشوند
بسياري تداوم حضور نيكي كريمي در سطح اول سينماي ايران در سالهاي طولاني را در حالي كه بسياري از هم قطاران او از صحنه خارج شدهاند، مهمترين ويژگي او ميدانند، حضوري كه با برنامهريزي، تلاش و انتخابهاي درست تداوم پيدا كرده است. اين بازيگر، فيلمساز، تهيهكننده، نويسنده و مترجم كه اين روزها فيلم «شيفت شب» او با استقبال خوبي در سينماها همراه شده است در گفتوگو با ايسنا با بيان اينكه پيشبيني چنين استقبالي را نداشته است گفت: واقعا نميشود از قبل حدس زد كه يك فيلم ميفروشد يا نه؛ اما از برخوردي كه مخاطبان با فيلم داشتند خوشحالم. همانطور كه ميدانيد معمولا فيلمهايي پرفروش ميشوند كه كمدي هستند يا مولفههاي اينچنيني دارند اما «شيفت شب» مولفههاي رايج يك فيلم پرفروش را ندارد و خوشبختانه با استقبال همراه شده است. وي دليل اصلي استقبال از اين فيلم را نزديك بودن سوژه فيلم به واقعيت عنوان كرد و ادامه داد: مسائل مالي در سالهاي اخير مساله اصلي جامعه ما بوده و فكر ميكنم به دليل اينكه داستان فيلم مساله روز است، هر كسي كه فيلم را ميبيند به نوعي با آن ارتباط برقرار ميكند.
نيكي كريمي درباره تبليغات و برنامهريزيهاي متفاوتي كه پيش از اكران براي «شيفت شب» صورت گرفت و تاثير آن در جذب مخاطب اظهار كرد: اين تبليغات در حد وسع ما بوده است. شما در سطح شهر بيلبوردي از اين فيلم نميبينيد. ممكن است چند بيلبورد حمايتي باشد كه از يك شركت، تحت شرايطي گرفته باشيم. انگيزه ما ديده شدن فيلم بود و گرنه كار عجيبي كه خيلي از فيلمها در تبليغات ميكنند نكرديم و چنين اين امكاني نداشتيم. فعاليت اصلي ما بيشتر برنامهريزي براي يك كار متفاوت بود كه خوشبختانه جواب داد.
از احساساتي كردن زيادي متنفرم
او با بيان اينكه بيشتر تلاش كرده آدمهاي فيلمش را بدون قضاوت روايت كند گفت: من از احساساتي كردن زيادي و اينكه طوري فيلمبرداري كني كه ملودرام بشود متنفرم. طوري كار كرديم كه قصه اين آدمها را بگوييم تا اينكه بخواهيم مخاطب را احساساتي كنيم. اين كارگردان درباره انتخاب ليلا زارع براي نقش اصلي فيلمش بابيان اينكه گزينههاي ديگري هم براي روز مبادا در ذهن داشته است اظهار كرد: اما كسي كه دلم ميخواست ليلا زارع بود. او از فيلم اولم جزو كانديدهايم بود و هميشه هم از او تست ميگرفتم. در جشنواره فيلم لوكارنو هم كه فيلم «ما همه خوبيم» بيژن ميرباقري حضور داشت، من داور بودم و به خاطر آن فيلم جنگيدم تا جايزه گرفت. از همانجا ليلا زارع را در ياد داشتم و با خود ميگفتم كه چقدر خوب است كه چنين بازيگري به سينما آمده است. امكان همكاري فراهم نشد تا اينكه «خداحافظ» محمد رسولاف را دو سه سال پيش ديدم و در نظرم پررنگتر شد. خوشبختانه او جزو سه چهار خانمي كه كارشان هميشه ديده ميشود نبود و كارش تازگي داشت. نيكي كريمي همچنين درباره حضور محمدرضا فروتن در نقش مرد فيلم گفت: براي اين نقش گزينههاي زيادي در ذهن داشتم اما معتقدم انتخاب درستي صورت گرفت و نوع بازي كاملا به داستان ميخورد. او كه سالها سابقه بازي در نقشهاي مختلفي را دارد درباره اينكه چرا خود نقش اصلي فيلمش را بازي نكرده اظهار كرد: كارگرداني به اندازه كافي سخت هست. وقتي تهيهكننده هم هستي و هر روز بايد با ماجراهاي مالي سر و كار داشته باشي و بخواهي خودت هم بازي كني تمركزت را ميگيرد. سر «سوت پايان» اين كار را كردم و راضي نبودم. بنابراين اصلاً به اين موضوع فكر هم نكردم. اين بازيگر درباره نقش كوتاهي كه در اين فيلم بازي كرده ادامه داد: ميخواستم اين نقش ديده شود و فكر كردم اگر خودم بازي كنم اين اتفاق ميافتد. نقش زني كه طلاق گرفته و در و همسايه دربارهاش صحبت ميكنند. نيكي كريمي در بخش ديگري از گفتوگويش درباره صحنه كشتن موشها با تفنگ ساچمهاي و واقعي بودن آن گفت: متأسفانه بله در واقعيت هم همينگونه است. روزي يكي از دوستان آمد و عكسهايي از یک روزنامه نشانم داد كه افرادي استخدام ميشوند و با تفنگ ساچمهاي موشهاي را ميكشند. ما آن صحنه را واقعا بازسازي كرديم.
اصلا پايان منفي در ذهنم نبود
كارگردان «شيفت شب» درباره پايانبندي فيلم كه برخلاف جريان رايج بسياري از فيلمها اميدوارانه تمام ميشود اظهار كرد: اصلاً يك پايان منفي در ذهنم نبود. دليلي ندارد كه در سينما يا حتي كتابها بخواهيم منفيبافي كنيم. وقتي فيلم به خودي خود نفس گير است نميخواستم تماشاگر را در پايان هم در چنين موقعيتي قرار بدهم. اين كارگردان درباره فاصله زيادي كه بين ساخت فيلمهايش ايجاد ميشود، گفت: كماكان برايم مهم است كه اگر بعد از دو سه سال امكان فيلمسازي فراهم ميشود، فيلمي بسازم كه مهم باشد و مخاطب را به فكر وادار كند. تصميمگيري درباره اينكه چه چيزي بسازي به خودي خود موضوع مهمي است. اين فاصله هم بيشتر به علت همين است. وي افزود: بعد از «سوت پايان» قصههاي زيادي خواندم. طرحهاي زيادي از خودم و نويسندههاي ديگري پيش رو داشتم و يكي دو ماه فقط طرحها را ميخواندم. كريمي در عين حال با بيان اينكه از اكثر شركتهاي فيلمسازي پيشنهاد ساخت فيلم داشته است، گفت: ميگفتند ما فيلمنامهاي داريم؛ بيا بساز. من اينطور كار نميكنم. بنابراين چيزي كه ميسازم بايد برايم مهم باشد. تا اينجا يكسري اتفاقات اجتماعي مثل ماجراي تحريمها بوده كه روي مردم خيلي تاثير گذاشته و فكر مرا هم به خود مشغول كرده بود؛ اين موضوعي بود كه برايم مهم بود و در كنار آن ماجراهاي روانشناسي هم بود كه ميخواستم در «شيفت شب» بگويم. نيكي كريمي كه اين روزها فيلم «چهارشنبه 19 ارديبهشت» را هم به عنوان بازيگر روي پرده دارد درباره آن گفت: سال گذشته به هركس كه ميگفتم اين فيلم را دارم كسي روي آن مكث نميكرد. از آنجا كه نقشهاي سخت و چند وجهي براي خانمها كم نوشته ميشود تصميم داشتم اگر پيشنهادي در چنين نقشي شد، بازي كنم. در همان جلسه اول كه با وحيد جليلوند صحبت كرديم مستندهاي زيادي باهم ديديم و متوجه شدم كه ديد خوبي دارد. در چنين مواقعي كه فيلمساز فيلم اولي است، گروه هم مهم است. وي ادامه داد: يكسري فيلمها هستند كه ديمي ساخته ميشوند. يعني وقتي ميروي سر صحنه ميبيني كارگردان به همهچيز فكر ميكند جز فيلمي كه دارد ميسازد. فيلمهاي ديگري هم هستند كه كارگردان متمركز است. فكر ميكنم دليل اصلي خوب شدن «چهارشنبه 19 ارديبهشت» هم اين بود. كريمي اين نقش را داراي فراز و فرودهاي مختلفي دانست و گفت: اين نقش، نقش سختي بود و موقعيتي است كه شايد خيلي از بازيگرها دوست دارند آن را بازي كنند، زني كه كارگر است و اين درد و اتفاقاتي كه در زندگياش افتاده را فقط بايد از طريق نگاه نشان ميدادم بدون اينكه طبيعي بودن بازي ديده شود و هم بازي عميق و درستي كار شود. اين تمركز خيلي خاصي را نياز داشت كه در اين يك ماه فيلمبرداري سعي كردم اين تمركز لازم را داشته باشم. اين كارگردان درباره همزماني اكران «شيفت شب» و «چهارشنبه 19 ارديبهشت» كه در هردوي آنها بازي ميكند، اظهار كرد: اين چيزي نيست كه من راجع به آن تصميم گرفته باشم. اگر از من ميپرسيدند، ميگفتم چنين چيزي انتخاب من نيست. شايد هم بد نباشد. وي در عين حال بازيگري را حوزه سخت و حساسي عنوان كرد و با بيان اينكه بعد از گذشت سالها همچنان قبل از رفتن مقابل دوربين استرس دارد گفت: حتي وقتي از جشنواره «وايادوليد» برگشتم و ميخواستم بروم سر صحنه، شب از اضطراب خوابم نبرد. هنوز هم وقتي در فيلمي بازي ميكنم اين حالت را دارم چون برايم خيلي مهم است. اينطور هم نيست كه فيلم زياد بازي كنم. فيلمي كه انتخاب ميكنم بايد ويژگيهايي داشته باشد و در انتخابهايم حساستر شدهام.
سعي كردم خودم باشم
كريمي بعد از 26 سال حضور در سطح اول سينما درباره علت ماندگارياش با بيان اينكه سعي كرده در تمام اين سالها خودش باشد اظهار كرد: شايد مهمترين رمز موفقيتام اين بوده كه خودم بودم. در سينما يا هر جاي ديگري اگر كسي بخواهد اداي چيزي را دربياورد موفق نخواهد بود. اگر خودت بودي و دقيقا ميدانستي كه به دنبال چه چيزي هستي و به چه كاري علاقه داري اين خود بودن مهمترين خصوصيتي است كه در هنر ميتواند باقي بماند. وي ادامه داد: لازمه كار در سينما و اين خود بودن اين است كه آدم تمركز داشته باشد. هيچوقت هيچ حاشيه و هيچ اتفاق و يك دنياي تخيلي و مجازي نيست كه آدم را بتواند بزرگ كند بلكه فقط و فقط خود كار آدم است و اگر شما بتواني اين تمركز را داشته باشي قطعا كارت ديده ميشود. كريمي كه در سالهاي اخير حضور در تئاتر را هم تجربه كرده است درباره حضور دوبارهاش در تئاتر با بيان اينكه اين حضور بستگي به خيلي چيزها دارد اظهار كرد: واقعاً بايد كار را دوست داشته باشم. به نظر من همه هنرهاي نمايشي به هم وابستهاند و تجربه تئاتر هم يك بينش و تجربهاي به آدم ميدهد كه براي كارهاي ديگري كه در حال انجام دادن آن هستي ميتواند كمك كند. وي ادامه داد: البته اگر شروع به نوشتن كنم شايد بازي در تئاتر را قبول نكنم. بستگي دارد كه در آن مقطع مشغول كاري باشم يا نه. با اين حال تئاتر اولويت اول من و علاقه اصليام در هنرهاي نمايشي نيست و خودم خيلي از مواقع از تئاترها بيرون ميآيم. كارهايي هم كه بازي كردم از نوع مدرن بود و حالت كلاسيكي كه من بدم ميآيد، نداشت. اين كارگردان كه تاكنون در بيش از 30 جشنواره بينالمللي به عنوان داور حضور داشته است درباره اين بخش از فعاليتش و اينكه چقدر وقت برايش ميگذارد گفت: داوري به نسبت خودش بسيار سخت است. چون آدمهاي مختلفي هستند و بايد كلي فيلم ببينيم و كلي بحث و گفتوگو شود، گاهي هم اوقات اختلاف سليقه وجود دارد اما تجربه بسيار لذتبخشي است. نيكي كريمي درباره پررنگ بودن فعاليت داورياش در خارج از ايران علت اصلي را كاركردن در فيلمهاي بينالمللي متعددي عنوان كرد و ادامه داد: نخستين تجربه داوريام در جشنواره تسالونيكي بود. رئيس اين جشنواره در سن سباستين فيلم «سارا» و در جشنواره ديگري كه جايزه برده بودم «دو زن» راديده بوده و من را براي داوري دعوت كرد. فيلمي مثل «يك شب» در 80 جشنواره بينالمللي حضور داشت. در سينماي بينالمللي من را ميشناسند و اين علت انتخابام به عنوان داور بوده است.
ترجيحام اين است كه در ايران كار كنم
كارگردان «شيفت شب» در پاسخ به سوالي درباره حضورش در سينماي خارج از ايران با بيان اينكه هميشه چنين پيشنهادي را داشته است گفت: از زمان فيلم «عروس» كه يك كمپاني مشهور خارجي مادلينگ عطر را داشت، چنين پيشنهادي مطرح بوده است كه اصلا قبول نكردم. هر ساله چه در جشنوارهها و چه در جاهاي ديگر پيشنهاد داشتم ولي ترجيحم اين است كه در ايران كار كنم. چون بيشتر برايم مهم است كه بتوانم از فكر و انديشه خودم استفاده كنم و اين تصميمي بوده كه گرفتم. اين بازيگر درباره شرايط امروز بازيگر و راحتتر شدن ورود به سينما نسبت به زماني كه خود وارد اين حرفه شده است با بيان اينكه بازيگري هميشه سخت است گفت: كار پيدا كردن همه جاي جهان سخت است. همه جاي دنيا علاقهمندان بسيار زياد بازيگري هستند كه يا درسش را خواندهاند يا در تئاتر كار كردهاند و دوست دارند وارد سينما بشوند. سال گذشته در آمريكا با يكي از بازيگران كه نامزد اسكار هم شده بود صحبت ميكردم. او ميگفت هنوز هم من و خيلي از بازيگرهاي ديگر مجبوريم بخشي از فيلمنامه را بازي كنيم و براي فيلمساز بفرستيم تا شايد ما را انتخاب كنند. وي مطرح كرد: البته الان تلويزيون گستردهتر از آن زمان است و تعداد توليدات هم بيشتر شده است و شرايط كار ما در ايران نسبت به آنها راحتتر است. زمان ورود من به سينما بازيگران خيلي كمي معرفي ميشدند. اما الان فضا براي معرفي شدن هم زياد است. اين نويسنده كه از انتشار كتاب فيلمنامههاي فيلمهايش همزمان با اكران «شيفت شب» خبر داده بود با بيان اينكه همچنان مجوز صادر نشده است گفت: اتفاق خوبي كه همه جاي دنيا ميافتد اين است كه وقتي فيلمي اكران ميشود آلبوم موسيقي و فيلمنامه آن هم منتشر ميشود. برهمين اساس من هم فكر كردم اين كار را بكنم اما ظاهراً مشكلاتي وجود دارد. پاي يكي از فيلمنامههايم كه سالها پيش نوشته شده، ساخته شده، اكران شده و پخش هم شده نوشتهاند اين فيلمنامه بايد بازنويسي شود! وي افزود: موضوع مربوط به دو سه ماه پيش است. اصل فيلمنامه فيلم «يك شب» كه سر صحنه ميبردم را به همراه «سوت پايان» و «شيفت شب» تحويل ناشر دادم و آنها براي كسب مجوز به ارشاد فرستادند اما حالا آنجا گير كرده؛ مشكل هم سر فيلمنامه «يك شب» است كه ميگويند مجوز نداشته، در حالي كه آن فيلم سال گذشته در گروه هنر و تجربه اكران شده است! مسئولان هم در جريان هستند و نامهنگاريهايي انجام شده، اما واقعاً نميدانم مشكل كجاست. كريمي كه قرار است فيلمي را به كارگرداني كامبوزيا پرتوي تهيه كند درباره حضورش در اين حوزه اظهار كرد: در اين حوزه هم بايد كاري باشد كه بپسندم و در حوزه علايقم باشد. پروانه ساخت آن فيلم را كه كار بسيار زيبايي است، شهريورماه گرفتيم. الان در مرحله حل و فصل مسائل مالي آن هستيم اميدوارم بعد از سالها آقاي پرتوي بتواند فيلمي بسازد. وي درباره فعاليت آيندهاش اظهار كرد: فعلا در حال كار روي طرحي هستم. يكي دو پيشنهاد بازيگري هم دارم اما فعلاً در مرحله خواندن فيلمنامه است. اين بازيگر سينماي ايران ادامه داد: روي داستان كوتاهي در حال كار كردن هستم كه در 12-10 سالگي خواندم و به طرز عجيبي در اين مدت به ذهنم ميآمد و فكر كردم كه اين فيلم را بايد كار كنم. داستان در حوزه كودك است و نويسنده آن علي اشرف درويشيان است كه خيلي دوستش دارم و متأسفانه در حال حاضر به علت سكته مغزي در شرايط بدي است. صحبتهاي اوليه را هم انجام دادهام و بايد شروع به نوشتنش كنم. اينها قصههايي است كه برايم مهم هستند. وي افزود: در حوزه ترجمه هم همينطور است. من مترجم حرفهاي نيستم كه از ناشر سفارش كار بگيرم. هر دفعه كه به مسافرت ميروم، چند كتابي كه دوست دارم ميخرم و اگر وقت داشته باشم آنها را ترجمه ميكنم. در حال حاضر هم يك ترجمه نيمه كاره دارم كه امسال فرصت نكردم تمامش كنم. نيكي كريمي تاكيد كرد: همه اين كارها شخصي است كه دوست دارم و اگر وقتم را صرف آنها ميكنم، فكر نميكنم اتفاق عجيب و غريبي افتاده است، چون اجباري در آن نيست و ميتوانم انجامش ندهم اما چون انتخابي است كه خودم كردهام برايش وقت میگذارم.
آرمان/«پس از باران» خاطرهانگيزترين سريالم بود
مهوش صبركن خاطرهانگيزترين سريال خود را «پس از باران» دانست و يادآور شد: پيش از اين سريال، سريالهاي خوب ديگري مثل «بيبي گل» را كار كرد بودم، ولي «پس از باران» برايم چيز ديگري بود.
او كه با ايسنا گفتوگو ميكرد، درباره ماندگارترين سريالهايي كه تاكنون كار كرده است، بيان كرد: من چون از اول تئاتري بودم و بعد وارد تلويزيون شدم، تمام كارهايم را مثل بچههايي كه به دنيا آوردم، دوست دارم. ولي خب بچهها طبيعتا تفاوتهايي با هم دارند. بازيگر سريال «يوسف پيامبر (ع)» با بيان اينكه هر بازيگري يك نقطه عطفي در كارنامه هنري خود دارد، افزود: من سريالهاي ديگرم را مثل «يوسف پيامبر (ع)» ، «خانهاي در تاريكي» و «جراحت» را هم دوست دارم ولي همانطور كه «روزي روزگاري» در كارنامه هنري همسرم (محمود پاكنيت) نقطه عطف بود، «پس از باران» هم براي من نقطه عطف است. صبركن يادآور شد: من كم كار ميكنم و بيشتر ترجيح ميدهم نقشهاي متفاوتي كه جاي كار داشته باشند را قبول كنم. در حال حاضر هم در حال خواندن چند متن هستم اما هنوز نظرم را اعلام نكردهام. مهوش صبركن در ادامه اين گفتوگو از نگارش فيلمنامه يك سريال به اسم «سودابه» خبر داد و گفت: چند سالي است كه گرفتار نوشتن «سودابه» هستم. در حال حاضر از يك نويسنده شيرازي براي اتمام آن كمك گرفتهام و ميخواهم همه فكرم را براي نوشتن «سودابه» بگذارم. بازيگر سريالهاي «پس از باران» و «پشت كوههاي بلند» با بيان اينكه به نظرم «سودابه» كار بسيار پرمايه و قشنگي خواهد شد، افزود: طرح اوليه كار را خودم نوشتم كه حدود 200 صفحه ميشود. من نويسنده نيستم و ادعاي نويسندگي هم ندارم ولي چون به سوژهاي كه در ذهنم بود بسيار راغب بودم، سعي كردم هر طور كه شده دست به قلم ببرم. او با بيان اينكه در نوشتن «سودابه» از نظرات بزرگان كمك گرفتم، خاطرنشان كرد: تا الان نويسندههاي مختلفي طرح اوليه كار را خواندند و خوششان آمده است. من خودم نيز به «سودابه» اميد دارم و فكر ميكنم كار خوبي از آب دربيايد. صبركن درباره سوژه اوليه «سودابه» اظهار كرد: اين سوژه شايد 20 سال است كه در ذهن من وجود دارد، ولي چون درگير زندگي و كار بودم مرتبا از يادم ميرفت. تا اينكه براي كار آقاي احمدجو كه در ميمه اصفهان بوديم و من شديدا آنجا تنها بودم، تصميم گرفتم براي نوشتن «سودابه» وقت بگذارم. به همين ترتيب 200 صفحه طرح اوليه را همانجا نوشتم و بعد آن را تحويل يك نويسنده شيرازي دادم و او هماكنون در حال پرورش كار است.
آفتاب یزد/بازیگر مشهور هالیوود:
عاشق «جدایی» اصغر فرهادی هستم
جیک جیلنهال در جشنواره بینالمللی فیلم دوبی با دریافت جایزه ستاره بینالمللی سال مجله ورایتی تقدیر شد و در گفتگویی اعلام کرد عاشق فیلم «جدایی» اصغر فرهادی است. به گزارش ایسکانیوز به نقل از رویترز، بازیگر «اورست» در این مراسم گفت وقتی در مسیری داری کار میکنی و آنجا کارت دیده میشود، خیلی خوشحال کننده است. جیلنهال افزود: و وقتی این کار آن طرف دنیا هم دیده میشود و این دیده شدن فقط توسط جامعه سینمایی نیست که فرهنگی هم هست، این دیگر واقعا جالب میشود. از همه مردمی که آن طرف هم کار مرا میشناسند تشکر میکنم. این فوقالعاده است. مراسم تجلیل جیک جیلنهال در روز آخر جشنواره بینالمللی فیلم دوبی صورت گرفت و در تئاتر مدینه از این بازیگر ۳۴ ساله آمریکایی تقدیر شد. در این برنامه او یک گفتگوی یک ساعته هم برگزار کرد که درباره حرفهاش و بازی در فیلمهایی چون «جارهد»، «کوهستان بروکبک»، «زودیاک» و فیلمهای جدیدش یعنی «شب خیز»، «برف روب» و «اورست» هم صحبت کرد. در این نشست بازیگر مشهور آمریکایی درباره فیلمهای محبوبش نیز سخن گفت و در حالی که گفت همه فیلمهای ژاک اودیار را دوست دارد، افزود عاشق «جدایی» اصغر فرهادی است. جیک جیلنهال امسال با فیلم «اورست» در افتتاحیه جشنواره فیلم ونیز و با فیلم «تخریب» در افتتاحیه جشنواره فیلم تورنتو حضور داشت.
آفتاب یزد/گزارش آفتاب یزد از دلایل بازماندن نماینده ایران
فیلم مجیدی از اسکار حذف شد
یوسف خاکیان: آکادمی اسکار پنجشنبه گذشته اسامی ۹ فیلمی را که به دور بعدی رقابت بخش اسکار خارجی زبان ۲۰۱۶ راه یافتند، در حالی اعلام کرد که نماینده ایران یعنی «محمد رسول الله» به دور بعد راه نیافت، فیلمی که علیرغم ساختار قوی و عوامل بین المللی و جلوه های ویژه بکر نتوانست جواز ورود به مرحله بعدی جایزه اسکار را کسب کند. اگر بخواهیم کمی موشکافانه تر به بررسی علل عدم راهیابی نماینده ایران به مرحله بعدی جایزه اسکار در بخش فیلمهای خارجی زبان بپردازیم با موضوعی دو سویه مواجه خواهیم شد. اینکه گردانندگان اسکار اعم از داوران، بازبینان، هیئت انتخاب کننده بر اساس چه معیارها و پارامترهایی دست به انتخاب فیلمهای خارجی زبان برای ورود به مراحل بعدی می زنند یک سوی قضیه است و اینکه هیئت انتخاب نماینده ایران در کشور بر اساس چه معیارها و پارامترهایی از بین نامزدهایی که برای حضور در مراسم اسکار معرفی می شوند یک فیلم به عنوان فیلم برگزیده انتخاب می کند. اگر به کارنامه حضور ایران در مراسم اسکار نگاهی بیندازیم درخواهیم یافت که هیئت انتخاب نماینده ایرانی برای حضور در اسکار بجز یکبار در دیگر موارد یا دستشان خالی از انتخابهای بهتر بوده و یا به صورت کاملا سلیقه ای عمل کرده اند، موضوعی که این پیامد را برای سینمای ایران به همراه داشت که سینمای ایران با داشتن پشتوانه ای عظیم در حضور در جشنواره های بین المللی و کسب جایزه های متعدد تنها یک بار توانسته به جایگاهی که بیش از یکبار شایسته آن بود، دست یافته است، آن هم با اعمالی شاقه. همگان جنجالی را که جدایی نادر از سیمین بعد از کسب جایزه اسکار به پا کرد را به خاطر دارند، جایی که همه تلاش می کردند بگویند من باعث شدم اصغر فرهادی اسکار بگیرد و اتفاقا تمام سر و صداهایی که پس از کسب جایزه اسکار توسط نماینده ایران ایجاد شد با سکوت کاملا معنادار اصغر فرهادی پاسخ داده شد. آن روزگاران گذشت و متاسفانه دیگر هیچگاه تا امروز سینمای ایران رنگ دوباره جایزه اسکار را به خود ندید.
در حالیکه در طول این سالها اگر از فیلمهای معمولی و حتی پیش افتاده فاکتور گرفته شود می توان ادعا کرد که سینمای ایران حداقل به تعداد انگشتان یک دست فیلم خیلی خوب دارد که هیئت انتخاب نماینده ایران برای حضور در مراسم اسکار بتوانند از میان آنها یک فیلم خیلی خوب که با المان های بین المللی همخوانی دارد را برگزیده و آن را به آکادمی اسکار معرفی کند. تجربه چندین و چندساله حضور ایران در مراسم اسکار مبین یک حقیقت است ، اینکه هیئت انتخاب نماینده ایران برای حضور در آکادمی اسکار تاکنون باید حداقل به این تجربه دست یافته باشند که اسکار و مراسم اسکار و اسکاریان چه فیلمهایی را به عنوان فیلم خوب قبول دارند و آنها را به دور بعد می فرستند. چند ماه پیش زمانی که هنگامه انتخاب نماینده ایران برای حضور در آکادمی اسکار بود و هیئت انتخاب به یک دوره فشرده برای انتخاب بهترین گزینه رسیده بودند و به قول معروف همه هم و غم شان این بود که یک نماینده شایسته برای حضور در اسکار انتخاب کنند، فیلمهای خوب و خوش ساختی با داستان قوی و به روز در بین نامزدها وجود داشت که می توانست این نوید را بدهد که امسال ایران یکی از مدعیان کسب جایزه اسکار خواهد بود. فیلمهایی که روایتگر داستانهای مملو از ویژگیهای مدنظر آکادمی اسکار بود. اما در نهایت فیلمی انتخاب شد که نه تنها به جایزه اسکار دست نیافت که حتی به مرحله بعد هم صعود نکرد و این برای اولین بار نبود که چنین اتفاقی رخ داد، اتفاقی که باعث شد سینمای ایران از دستیابی یه یک جایزه مهم بین المللی باز ماند. سالهای گذشته نیز هیئت انتخاب نماینده ایران با وجود فیلمهای بسیار خوب باز هم دست به انتخابهایی زدند که هیچ نتیجه ای برای سینمای ایران نداشت. با این حال پافشاری هیئت انتخاب و انتخاب کنندگان اعضای هیئت انتخاب به اصول و قواعدی که
سینمای ایران را در آکادمی اسکار با بن بست مواجه می کند حکایت عجیب و غریبی است، حکایتی که پس از جدایی نادر از سیمین بارها تکرار شد و هیچ نفعی برای سینمای ایران به همراه نداشت.
این در حالی است که امسال از میان نامزدهای فیلمهای خارجی زبان فیلمهایی به دور بعد راه یافتند که حتی سیناپس کوتاهشان آدمی را به فکر وامی دارد. فیلمهایی مانند «برند عهد جدید» ساخته ژاکو ون دورمل، که درباره بیانیهای است که تاریخ مرگ مردمان در آن نوشته شده، «در آغوش گرفتن ابلیس» ساخته سیرو گوئراو که روایتگر دو دانشمند آلمانی و آمریکایی است که به دنبال گیاهی مقدس به سفر می روند، «یک جنگ» به کارگردانی توبیاس لیندهولم که درباره پیامدهای جنگ در یکی از ولایات افغانستان است، «شمشیرباز»
به کارگردانی کلاوس هارو که درباره یک قهرمان شمشیرباز استونیایی است، «موستانگ» ساخته دنیس گامز ارگوون که داستان پنج خواهر جوان را تصویر میکند که به دلیل جنسیت خود، با مشکلات زیادی در جامعه سنتی روبهرو هستند، «هزارتوی دروغها» ساخته یولیو ریچارلی که درباره یک دادیار جوان است که تلاش میکند تا به پشت پرده کشتار دستهجمعی در آشویتس برسد، «پسر شائول» ساخته لازلو نمس که یک درام هولوکاستی است که داستانش در سال ۱۹۴۴ در آشویتس روی میدهد، «زنده باد» ساخته پدی بریتناچ که درباره نوجوانی است که آرزوی بازیگر شدن دارد و «ذیب» ساخته نجل ابونوار که داستان پسر بچهای را روایت میکند که با سفری در بیابان به عنوان راهنمای یک افسر بریتانیایی، به حقایقی میرسد.
افتاب یزد/ممانعت از پخش تیزر حکایت عاشقی در رسانه ملی
مورد ممنوعالتصویری رادان همچنان باپرجاست
مارتا ثناوش: در حالی که بعد از عذرخواهی مکتوب بهرام رادان بابت توئیت جنجالیاش در حمایت از قانونی شدن ازدواجهای غیرمتعارف در ایالات متحده گمان برده میشد مشکلات مربوط به ممنوعیت نمایش تصویر او در رسانه ملی برطرف شده اما گویا این بازیگر همچنان ممنوع التصویر است.
به گزارش سینماژورنال، تازه ترین سند این مدعا ممنوعیت پخش تیزرهای تازهترین فیلم رادان با عنوان «حکایت عاشقی» از رسانه ملی است. «حکایت عاشقی» که توسط احمد رمضانزاده کارگردانی شده از دو روز قبل روی پرده رفته اما با اینکه تیزرهای آن به موقع تحویل رسانه ملی داده شده است اما بعد از یکی دو بار پخش، جلوی پخش تیزرها گرفته شده است.
تهیه کننده این فیلم مسعود جعفری جوزانی که در شرکت متبوع خویش جوزانفیلم پخش فیلم را برعهده داشت، در ایران نبود که در این باره از او بپرسیم با این حال رمضانزاده کارگردان «حکایت عاشقی» با تایید رد شدن تیزر «حکایت عاشقی» از سوی ممیزی صداوسیما گفت: گویا تیزری که برای پخش به دوستان ارائه شده به دلیل استفاده از تصویر دو بازیگر مرد دچار ممانعت در پخش شده است. وی ادامه داد: از یک طرف استفاده از تصویر بهرام رادان بازیگر اصلی فیلم محل مناقشه واقع شده و از طرف دیگر تصویر قطبالدین صادقی بازیگر و کارگردان سرشناس تئاتر، سینما و تلویزیون.
احمد رمضان زاده با اشاره به اینکه انتظار این است که زودتر از اکران درباره ممنوع التصویری بازیگران به عوامل فیلم بگویند گفت: انتظار این بود که حداقل مدتی زودتر درباره ممنوع التصویر بودن بازیگران فیلم به ما بگویند تا ما هم بتوانیم برای استفاده از دیگر فضاهای تبلیغی برنامهریزی کنیم. این کارگردان خاطرنشان ساخت: از یک طرف مدیران رسانه ملی مرتب سینماگران را به استفاده از تسهیلات رسانه ملی در معرفی کالای خود دعوت می کنند و از آن طرف تیزر فیلمی که پروانه نمایش دارد و در مهمترین جشنواره این مملکت اکران شده با ممنوعیت پخش مواجه میشود. رمضان زاده که نویسندگی "حکایت عاشقی” را نیز خودش با همکاری محمود اربابی انجام داده، افزود: فیلم من سه بار با تعلیق اکران روبرو شد و حالا هم که روی پرده رفته حتی سرگروه هم ندارد و در اغلب پردیسها به صورت گردشی به آن سانس دادهاند، آن وقت برای پخش تیزر من هم مشکل ایجاد میشود. وی ادامه داد: این اتفاقهای ناراحت کننده در شرایطی رخ می دهد که «حکایت عاشقی» اثریست که روایتی صریح از اتفاقی به نام شیمیایی شدن مردم حلبچه را ارائه میدهد؛ یعنی همان اتفاقی که مدیران فرهنگی مملکت ما بارها فیلمسازان را تشویق به تولید فیلم در این باره کرده اند.
* بازیگر "معمای شاه” هم ممنوعالتصویر است؟
اینکه بهرام رادان به خاطر توئیت جنجالی خود از سوی مدیران رسانه ملی ممنوع التصویر تشخیص داده شود به کنار، اینکه قطبالدین صادقی بازیگری که در سالهای اخیر در سریالهای مختلف تلویزیونی از «کیف انگلیسی» تا «فوق سری» و «کلاه پهلوی» ایفای نقش کرده ممنوع التصویر باشد به شدت عجیب به نظر میرسد. عجیب تر اینجاست که نام این چهره قدیمی تئاتر ایران در میان بازیگران سریال "معمای شاه” هم دیده میشود و وی در این سریال نقش "شاپور ریپورتر” را ایفا کرده است؛ "شاپور ریپورتر” پس از جنگ دوم جهانی به عنوان رئیس شبکه سازمانهای اطلاعاتی بریتانیا در ایران اقامت داشت!
آفتاب یزد/علی رهبری:
از من خوششانستر خودم هستم
علی رهبری مدیر هنری و رهبر ارکستر سمفونیک تهران درباره تازهترین فعالیتهای ارکستر گفت: خوشبختانه قولی که داده بودیم در مورد ضبط قطعات آهنگسازان ایرانی برای ناکسوس را عملی کردهایم. این مسئله خیلی مهم است چرا که برای اولین بار در ایران انجام میشود. آخرش هم به هر جایی که ختم شود مهم نیست. مهم این است که این کار انجام شود. به گزارش هنرآنلاین، او افزود: ما این کار را با قرعهکشی انجام دادیم. ممکن است به 5، 6 نفر برخورده باشد، اما حدود 100 آهنگساز جوان ایرانی خوشحال شدهاند. از آنجایی که این افراد
هیچ شانسی برای ورود نداشتند، این موقعیت برایشان ایجاد شد تا دیده شوند. ما در را باز کردهایم و به نام و نشان افرادمان توجه نکردیم. هر کسی را راه دادیم و با همین افراد ارکستری درست کردیم که ایده آل است. ما اگر این کار را نمیکردیم نمیتوانستیم چنین ارکستر درجه یکی داشته باشیم که واقعاً آدم میتواند به آن افتخار کند.
رهبر ارکستر سمفونیک ادامه داد: از من خوششانستر خودم هستم. به خاطر اینکه 8 ماه پیش که به ایران آمدم و با سبک خودم شروع به کار کردم، بعضی از مسئولین دو نگرانی داشتند. نگرانی آنها این بود که رسانهها و نوازندگان ارکستر احتمالاً به خاطر سبک من از من دلخور خواهند شد، اما حالا پس از 8 ماه، بهترین دوستان من - 75 نفر نوازنده - ارکستر شدهاند و با جانودل با من کار میکنند. من هم با آنها رفیق هستم و مانند یک خانواده میمانیم. به اضافه حدود 50 نفر خواننده کُر هستند که اکثرشان همین احساس را دارند. اینکه میگویم اکثرشان برای این است که من همیشه با آنها تماس ندارم. اما با نوازندگان ارکستر هرروز کار میکنم. رسانهها هم خدا را شکر ماههاست که متوجه شدهاند که من برای چه آمدهام. روزهای خیلی خوبی را میگذرانم و به ما قدرت میدهد. آقای مرادخانی نیز چندی پیش بیش از دو ساعت برای کارها و مشکلات ما وقت گذاشتند. رهبری ادامه داد: یک ارکستر همیشه مشکلاتی دارد و یک انسان با استعداد میخواهد که راه پیدا کرده و مشکلات را حل کند. ما برنامههای بزرگی در پیش داریم. جشنواره فجر جلوی چشممان است. البته قبل از اینکه جشنواره خودش برنامهریزی کند، ما سه برنامه از 5 ماه پیش آماده کردهایم و به هیچ وجه آن را تغییر نخواهیم داد. ما رهبر دعوت کردهایم. برای 6 ماه دیگر به فستیوال بهاره شانگهای دعوت شدهایم. دو سال دیگر باید فستیوال بزرگ بروکسل را افتتاح کنیم. اصلاً رئیسجمهور اتریش خودشان این را اعلام کردهاند. اینها مسئولیت دارد و نمیشود با ترسولرز دنبالش برویم. آقای مرادخانی فرمودند که کارهای بینالمللی که شما در نظر گرفتهاید آنقدر مهم است برای کشورمان که با جرات دنبالش بروید و ما میخواهیم که حتماً این کار انجام شود. اینها به آدم جرات میدهد که ناچار شویم دعوتهایی که کردهایم را کنسل کنیم. فراموش نکنید که یک کنسل کردن برابر با رفتن آبروی شخص من و همه ماست. الان به اعتبار من است که این افراد به ایران میآیند. این است که ما روزهای خوبی را میگذرانیم. اعضای ارکستر هم که باعث افتخار عمر من شدهاند. من 12 سال در ارکستر بروکسل بودم و عملاً عاشقشان بودم اما این بچههای جای آن را هم در دل من گرفتند. این است که خدا را شکر که من الآن فقط میتوانم از چیزهای مثبت صحبت کنم. رهبری افزود: جایگاه موسیقی امروز خیلی بهتر از قبل از انقلاب است. تا به حال هیچوقت به این اندازه خواننده و حتی سمفونیک فعال نبوده است. جای تعجب هم دارد برای اینکه اخباری که من در خارج میشنیدم همهاش منفی بود. البته این اتفاق بیشتر به همت خود ملت بوده تا دولت.
ابتکار/مروری بر تغییرات ساختاری سیویکمین جشنواره موسیقی فجر؛
فرش قرمز برای طرحی نو
احمد جهان بین: سیویکمین جشنوارهی موسیقی فجر در حالی 27 آذرماه رسما اعلام موجودیت کرد که لفظ «بینالمللی» از این جشنواره حذف شده است. آیین گشایش جشنوارهی موسیقی فجر حدود دوماه زودتر از موعد مقرر کار خود را آغاز و جدول اجراهایش را ارائه کرد. جشنوارهای که مدیر آن معتقد است، امسال در یک اتاق شیشهای و در نهایت شفافیت برگزار میشود. جشنوارهای که چندماه است بهدلیل تغییرات ساختاریاش با حاشیههایی نیز مواجه شده است.
حمیدرضا نوربخش که مدیر جشنوارهی امسال است، قصد دارد جشنوارهای متفاوت نسبت به 30 سال گذشته برگزار کند. خودش در اینباره میگوید: «این جشنواره استحقاق تعالی بیشتر دارد و میتواند یک فستیوال تمامعیار باشد. نظر ما این است که جشنوارهی موسیقی فجر به یک برند معتبر در دنیا تبدیل شود. ما سعی در نوسازی جشنواره داریم که از لوگو تا طراحی سایت را دربرمیگیرد.» رونمایی زودهنگامی که در تالار وحدت برگزار شد نیز بهنوعی تشریح همین نوسازیها بود؛ اما این تغییرات چه هستند؟ در ادامه مطلب آنها را مرور میکنیم.
آیین گشایش سی و یکمین جشنواره
مراسم آیین گشایش سی و یکمین جشنواره موسیقی فجر با حضور هنرمندان برجسته موسیقی و غیبت معاون امور هنری وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در تالار وحدت برگزار شد. در این مراسم که با پخش سرود جمهوری اسلامی ایران و آیاتی از قران کریم کار خود را با تاخیر یک ساعته آغاز کرد، شهرداد روحانی نوازنده برجسته پیانو قطعه «سرزمین مادری» از ساختههای خودش را اجرا کرد و سپس با اعلام احسان کرمی مجری برنامه دو کلیپ برای حضار پخش شد که کلیپ اول به معرفی تغییرات ساختاری جشنواره سی و یکم موسیقی فجر و دیگری پیام صوتی علی مرادخانی معاون هنری وزیر که به دلیل مشغله کاری در مراسم حضور نداشت، اختصاص داشت.
تغییرات ساختاری جشنواره
در کلیپ اول تغییرات ساختاری بدین شرح ارائه شد: سی و یکمین دوره جشنواره موسیقی فجر همزمان با سالگرد پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی از ۲۱ بهمن تا اول اسفند ماه برگزار میشود که با توجه به اهمیت و ظرفیتهای این رویداد، سی و یکمین دوره جشنواره موسیقی فجر با بهره گیری از تجربیات ارزشمند سه دهه گذشته تغییراتی در ساختار داشته است. این تغییرات برای ارتقای جشنواره موسیقی فجر به عنوان یک رویداد ملی و بینالمللی، معرفی و گسترش فرهنگ ایران در داخل و خارج از مرزهای کشور و همچنین حمایت و بسترسازی برای رشد کمی و کیفی موسیقی کشور انجام شده است . از جمله این تغییرات میتوان به اضافه شدن بخش جایزه به جشنواره موسیقی فجر اشاره کرد. این تصمیم به منظور ارزیابی گسترده و دقیق سالانه تولیدات موسیقی کشور، حمایت رسمی از آثار و تولیدات کیفی و شاخص موسیقی و همچنین اعطای امکانات ویژه به پدید آورندگان آثار برگزیده اتخاذ و همچنین تلاش شده است تا امکان ایجاد ارتباط فرهنگی و هنری دو سویه با دعوت از هنرمندان و مدیران هنری معتبر بین المللی جهت حضور در جشنواره انجام شود تا شرایط لازم برای گردهمایی و تعامل آنها با هنرمندان ایرانی شکل گرفته و هدف دیپلماسی فرهنگی محقق شود.
حضور مدیران فستیوالهای موسیقی در جشنواره
در بخش دیگری از این نماهنگ اجراهای ویژه توسط گروهها و هنرمندان خارج از جشنواره برای مدیران سالنها، فستیوالها و برنامهگذاران معتبر جهانی به منظور معرفی هنرمندان برجسته و مستعد موسیقی ایران و بستر سازی جهت حضور آنان در عرصههای جهانی تلاش دیگری عنوان شد که در این دوره انجام میشود.همچنین اجراهایی از استعدادهای جوان در کنار کنسرتهای هنرمندان بزرگ و پرمخاطب از دیگر برنامههای جشنواره امسال عنوان شد. در این کلیپ مسئولان جشنواره ایجاد انگیزه برای حضور و فعالیت گسترده هنرمندان و مخاطبان موسیقی و استمرار اثرگذاری جشنواره در طول سال را از دیگر اهداف این دوره دانستند.
اضافه شدن بخش جایزه به جشنواره
در سی و یکمین جشنواره موسیقی فجر جوایز به سه بخش اصلی آلبوم ها، کنسرتها و بخش جانبی تقسیم میشوند در این میان در نخستین سال با توجه به محدودیتهای زمانی، داوری تنها در بخش آلبومها انجام میشود و آثار در تمامی شاخههای موسیقی مورد داوری قرار میگیرد. در این بخش در هر دوره کلیه آثار منتشر شده از مهرماه سال گذشته تا مهرماه همان سال مورد ارزیابی و داوری قرار میگیرند اما در سال اول به عنوان نخستین سال افزودن این بخش به جشنواره، آلبومهایی که از مهرماه 92 تا مهرماه 94 تولید شدهاند بررسی خواهند شد. همچنین آلبوم باکلام، بی کلام، آهنگ با کلام و بی کلام، خواننده،آهنگساز،تنظیم کننده، تکنواز، اولین اثر، ترانه سرا و ملودی پرداز مورد ارزیابی هیات داوران قرار میگیرد.
نقطه عطف جشنواره
در ادامه این مراسم کلیپ دیگری که به سخنرانی علی مرادخانی معاون هنری وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی اختصاص داشت پخش شد. در این کلیپ مرادخانی درباره سی و یکمین جشنواره موسیقی فجر گفت: بسیار خرسندم که در مراسم رونمایی یک جشنواره بزرگ ملی در خدمت شما هستم. سی ویکمین جشنوارهموسیقی فجر در حالی از امروز فعالیتهای اجرایی خود را شروع میکند که مقدمات آن از مدتها قبل آغاز شده است. من از این فرصت استفاده کرده و از تمامی فعالان جشنواره به خصوص مدیر و دبیر محترم که ماهها برای رقم زدن این رخداد تلاش کردهاند، تشکر میکنم. وی ادامه داد: جشنواره در سال جاری نگرش خود را تا حدودی تغییر داده است، البته این به معنای نادیده گرفتن زحمات بسیاری که برای این رخداد ملی کشیده شده است، نیست، من چهارده سال جشنوارهموسیقی فجر را اداره کردم و در خدمت هنرمندان عزیز بودم . در آن سالها جشنواره توانست از یک حالت کلی به جشنوارهتخصصی بدل شود و از دل آن چندین رخداد موسیقایی مثل جشنوارهنواحی، بانوان، جوان و غیره بیرون آمد؛ اما امسال جشنواره به طور مشخص نگاه خاصی دنبال میکند و به تخصصیتر شدن فعالیتهایش میاندیشد. از همین روی جشنواره سی و یکم میتواند نقطهعطفی برای جشنوارههای موسیقی فجر باشد؛. مرادخانی افزود: امسال تمام تلاش خود را انجام دادهایم که تا حد امکان تصدیگری دولت را کم کرده و مجموعهدولت تنها به عنوان حمایتکننده و حامی حاضر باشد. مرادخانی در خاتمه خاطر نشان کرد: امیدوارم جشنوارهسیویکم بتواند برای امروز و آیندهما یک جشنواره موفق و دانشنامهای باشد که در آینده امکانات معرفتی و نقاط مهمی از آن استخراج شود.
جشنواره موسیقی فجر توسط دفتر موسیقی اداره نمیشود
در بخش دیگری از این مراسم فرزاد طالبی سرپرست دفتر موسیقی پشت تریبون قرار گرفت و در سخنانی ضمن تشکر از زحمات برگزار کنندگان این دوره گفت: با وجود اینکه جشنواره سی ویکم موسیقی فجر توسط دفتر موسیقی اداره نمیشود اما از ابتدا تا انتها همراه دوستان خواهیم بود و هر کمکی از دستمان بربیاد کوتاهی نمیکنیم. وی ادامه داد: کمکهای دولت به جشنواره موسیقی نسبت به دوره قبل تغییری نکرده است اما برنامهها با کیفیت برگزار خواهد شد. بخش جایزه هم به این دوره اضافه شده که همیشه جای آن خالی بود.
تمرکز بر موسیقی منطقه
حسن ریاحی دبیر سی و یکمین جشنواره موسیقی فجر نیز در سخنانی کوتاه گفت: چند ماه پیش اولین جلسات جشنواره را برگزار کردیم و قرار بر این شد تحولی بعد از 30 سال در جشنواره اتفاق بیفتد بر این اساس آقای نوربخش طرحی را مطرح کردند که من نیز از آن خوشم آمد . در این طرح قرار است تمرکز بیشتر بر تولید باشد و رقابت در تولید بیشتر و بخش رقابتی حذف شود. به طور کلی با توجه به برنامه ریزیهای انجام گرفته تمرکز این دوره در بخش بینالملل اغلب در حوزه کشورهای منطقه خواهد بود. وی با اشاره به اینکه سعی شده در این دوره به کیفیت توجه کنیم، ادامه داد: ما باید جایزه را محور جشنواره بدانیم و انقدر اهمیت یابد که از بزرگترین استادان موسیقی این مملکت تا هنرمندان نوپا به گرفتن آن افتخار کنند.
اجرای گروههای جشنواره در 5 سالن شهر تهران
از دیگر بخشهای آیین گشایش سی و یکمین جشنواره موسیقی فجر ،اجرای اردوان کامکار، محمد علیزاده و گروه پالت بود که در خلال سخنرانیها انجام شد .همچنین در این مراسم در بخشهایی گروههای شرکت کننده در جشنواره امسال معرفی شدند به طوری که در بخش بین الملل هنرمندان و گروههایی چون دیوانه (راجستان)، ششناک سوبو(هندوستان)، بدخشان (تاجیکستان)، بلکه سیسیکو (مالی)، آنتونیو ری (اسپانیا)، فیض علی فیض(پاکستان)، اکبر خمیسوخان (پاکستان)، آلدو رومان (فرانسه)، کمانه (پرتغال)، شجاعت حسین خان(هندوستان)،ماسیس آراکلیان و تریو شهرزاد، آرزو علیوا (آذربایجان)ویژه بانوان، دالیبور کاروای ،باتولومی بیت من (اتریش)، انزو فاواتا(ایتالیا) و در بخش داخلی نیز گروه بهاربه خوانندگی هنگامه اخوان ویژه بانوان،موسیقی ملل ایرانی به خواننده نجمه تجدد ویژه بانوان و گروه مهرنوا به خوانندگی پری زنگنه ویژه بانوان، ارکستر پارس به سرپرستی ناصر نظر، گروه خورشید به سرپرستی مجید درخشانی، ارکستر ملی به رهبری فرهاد فخرالدینی و لوریس چکناواریان، ارکستر سمفونیک تهران به رهبری علی رهبری، گروه کوبهای تهران، ارکستر فیلارمونیک کردستان،کر ارکستر سمفونیک تهران، ارتار،کامکارها،وزیری، گروههای پاپ بابک جهانبخش، مازیار فلاحی، محسن یگانه، سیروان خسروی، خواجه امیری، هفت، پالت، محمد علیزاده، گروه داماهی، بابک صفرنژاد، بمرانی، ماکان اشگواری ،تندر، کامنت، دال، شهریار مسرور، رامین بهنا، آرین کشیشی، گروه نوازی کمانچه نوید دهقان،گروه گردون، گروه آوای موج (بوشهر)، آوای سرنا (لرستان)، گیل و آمارد(گیلان)، دالغا(آذربایجان)،بلوچ نسب (بلوچستان)، مسعود شعاری، کریستف رضاعی و بردیا کیارس در قالب یک اجرا، رافائل میناسکانیان در قالب رسیتال پیانو، اردشیر کامکار و بهداد بابایی،اردوان کامکار، ژیوان گاسپاریان و سهراب پورناظری و شهرداد روحانی به روی صحنه میروند. سی و یکمین جشنواره موسیقی فجر 21 تا اول اسفند ماه در تالارهای وحدت، رودکی، برج میلاد، نمایشگاه میلاد و فرهنگسرای نیاوران برگزار میشود.
ابتکار/باز هم بی انصافی در حق هنر ایرانی و باز هم سکوت مسئولان؛
تعرض آذربایجان به هنر نگارگری ایران
یکبار دیگر بخشی از هنر اصیل ایران به نام کشور دیگری به گردشگران و مخاطبان اکسپوی میلان 2015 معرفی شد.
امسال ایران حضوری جدی را در اکسپوی میلان بهعنوان یکی از رویدادهای مطرح بینالمللی تجربه کرد؛ حضوری که البته مجددا با سکوت مسوولان ایرانی نسبت به اقدام یک کشور برای ثبت هنری ایرانی به نام خود تحت تاثیر قرار گرفت.
جمهوری آذربایجان پس از ثبت «تار» و «چوگان» به نام خود در فهرست جهانی یونسکو، اینبار با چاپ یک کتاب نفیس از آثار نگارگری و مینیاتور هنرمندان ایرانی، برای ثبت هویت «نگارگری ایرانی» و چه بسا شاهنامه و دیوان حافظ، اقدامی تاسفبرانگیز انجام داد، اما ظاهراً این اقدام جمهوری آذربایجان، نگرانی و اعتراض هیچکدام از مسوولان ایرانی را به همراه نداشت.
آذربایجان این کتاب را با کاغذ گلاسه و چاپ رنگی، در 250 صفحه با جلد سخت و در قطع خشتی بزرگ منتشر کرده و هر روز، نسخههایی از آن را، به مخاطبان و مهمانان پاویون جمهوری آذربایجان اهداء میکند. همچنین نسخههایی از آن برای تورق و ملاحظهی بازدیدکنندگان در نظر گرفته شده بود!
پس از رسانهای شدن این اتفاق توسط ایسنا، تعدادی از هنرمندان، پژوهشگران و استادان دانشگاه نسبت به این اتفاق واکنش نشان دادند و در صحبتهایشان از مسوولان خواستند در مقابل کسانی که به خود جرات دادهاند هنر ایرانی را به نام خودشان به دنیا معرفی کنند، واکنش و عکسالعمل مناسبی نشان دهند و نگذارند چنین اتفاقی تکرار شود یا تبعات سنگینتری درپی داشته باشد.
محمدعلی رجبی (پژوهشگر هنر و استاد دانشگاه)، مجید مهرگان (هنرمند نگارگر) و محمدباقر آقامیری (رییس انجمن نگارگری ایران) از کسانی بودند که در گفتوگو با ایسنا، نظرات خود را دربارهی دلایل این اتفاق و لزوم واکنش مناسب مسوولان اعلام کردند.
آنها معتقد بودند، چنین موضوعی آنقدر مهم است که پیگیری آن باید از نظر دیپلماتیک و فرهنگی صورت بگیرد. نداشتن فعالیت بهموقع در معرفی فرهنگ و کشور از سوی مسوولان یکی از دلایل چنین اتفاقاتی عنوان شد. همچنین گفته شد که بارها این پیشنهاد از سوی هنرمندان و اساتید دانشگاه مطرح شده که هنرهای ایرانی باید از راههای مختلف به دنیا معرفی شود، اما هیچ اقدام جدیای در این زمینه صورت نگرفته است.
در گفتوگوهایی که در راستای اعتراض به اقدام جمهوری آذربایجان انجام شد، این موضوع مطرح شد که باید اعتراض ایران از طریق یونسکو پیگیری شود و از آذربایجان بخواهند برای کاری که انجام داده، عذرخواهی کند. این در حالی است که هیچکدام از مسوولان ایرانی خود را موظف ندانستند عذرخواهی کنند، چه برسد به اینکه کاری کنند جمهوری آذربایجان از کارش پشیمان شود و عذرخواهی کند!
این درحالی است که در طول این سالها شاهد اقداماتی مشابه اقدام جمهوری آذربایجان توسط کشورهای مختلف در سطح جهانی بوده ایم.
فقط چند نفر از مسوولان هنری و مسوولان پاویون ایران در اکسپو، در پاسخ به پیگیریهای خبرنگار ایسنا، صحبتهای کوتاهی در این زمینه انجام دادند، اما همچنان هیچ اقدام عملی در این زمینه صورت نگرفته یا دستکم اعلام نشده است.
در برخی کشورها چنین اتفاقاتی بلافاصله با واکنش مسوولان همراه میشود و استعفای آنها یا برکناریشان را درپی دارد. در ژاپن استعفای مسوولان یک امر عادی و مرسوم است و مدیرانی که کمکاری خودشان یا سهلانگاری در حوزه مدیریت خود را دلیل بروز این اتفاقات میدانند، خیلی سریع و با رسانهای شدن آن، استعفا میدهند.
البته چندی پیش در ایران هم دو استعفا اتفاق افتاد که میتوان روی آنها تامل کرد؛ استعفای مدیر گروه کودک و نوجوان شبکه دوم سیما در پی ماجرای برنامه «فیتیله» و استعفای مدیرکل راهآهن شاهرود درپی تصادف قطار فوقالعاده تهران - مشهد با قطار باربری در ایستگاه دامغان، دو نمونه از این موارد بود که اگرچه اتفاق افتاده را نتوانست جبران کند اما اثرهای مثبت این عکسالعملها قطعا بر جامعه تاثیر داشت.اقدام کشور جمهوری آذربایجان در اکسپوی میلان فقط یکی از دهها موردی است که نسبت به فرهنگ و هنر کشور تجاوز و تعرض صورت میگیرد و با بیاعتنایی مدیران و مسوولان همراه است.
اعتماد/با شمسلنگرودي كه حالا هم رمان مينويسد و هم فيلم بازي ميكند:از فضاي عمومي شعر خسته شدهام
چرا هنرمند بايد تكمحصولي باشد! مگر نفت است؟
زينب كاظمخواه ، بيتا موسوي / شمس لنگرودي سالها شاعري كرده است، اما او هنرمندي است كه انگار آرام و قرار ندارد، ميخواهد كه در همه هنرها دستي داشته باشد. زماني گفته بود كه گيتار هم ميزد اما وقتي دستش شكست گيتار زدن را كنار گذاشت. در جواني هم فيلمي ساخته بود. چند سالي است كه پاي او به دنياي بازيگري باز شده است. او اين روزها دومين رمانش «آنها به خانه من آمدند» را منتشر كرد؛كتابي كه با گذشت يك ماه به چاپ دوم رسيد. فيلم «احتمال باران اسيدي» نيز با بازي او روي پرده نقرهاي رفته است. او در اين فيلم نقش منوچهر را بازي ميكند؛ مردي تنها و تك و افتاده. شمس كه شاعر عشق و تنهايي است، شخصيت منوچهر را دوست دارد و در رمانش هم راوي، نويسندهاي تنها است كه در پايان به جنون ميرسد. خودش هم تكذيب نميكند تنهاست اما انزوا را قبول ندارد، او در تنهايياش خلق ميكند و اين تنهايي دلخواسته او است. اما اين روزها بازيگري براي شمس از هر چيزي مهمتر است، با اينكه در تنهايياش همچنان شعر مينويسد اما بازيگري دريچههاي تازهاي را روي او باز كرده است. با او هم درباره فيلمش و هم رمانش گفتوگو كرديم.
وقتي داشتم كتاب را ميخواندم حاشيهاي ذهنم را مشغول كرده بود كه آقاي شمس لنگرودي شاعر است اما داستان مينويسد! اگرچه اين رمان دوم شما است كه اكنون چاپ شده اما ميخواهم بدانم اصلا چرا به سراغ رمان رفتهايد وقتي كه در شعر موفق بوديد؟
تمام كارهاي هنري من پاسخ به خواستههاي درونيام است؛ يعني من به سمت آنها نميروم. در واقع احساس ميكردم كه بايد اين كار را انجام دهم. مثلا وقتي نخستين رمانم را نوشتم (رژه بر خاك پوك) اصلا قصد رماننويسي نداشتم، بلكه ماجرايي برايم پيش آمد كه توجه مرا به فرهنگ مردم، فالبيني و فال قهوه و جنگيري جلب كرد و مرا ياد داستاني از كودكيام ميانداخت و همين باعث شد كه به سمت نوشتن رمان بروم. در هر صورت هميشه هر كاري كه انجام ميدهم پاسخ به نياز دروني خودم است. نكته دوم اين است كه همه كارها را از نوجواني يا شايد كودكي با همديگر پيش ميبردم. كلاس سوم ابتدايي يعني ٩ ساله بودم كه داستاني نوشتم و براي مجله اطلاعات هفتگي فرستادم كه طبيعتا چاپ نكردند، چون خيلي كودكانه بود. آن موقع خيلي داستان پليسي ميخواندم و لذت ميبردم براي همين شروع به داستان نوشتن كردم. ساليان دراز در دانشگاه اراك هم داستاننويسي تدريس ميكردم، ميخواهم بگويم در جريان و درگير داستاننويسي بودم. نكته سوم كه ميتوانم به آن اشاره كنم اين است كه در عمل ديدهام كه هركدام از اين عرصههاي هنري محدوديتي در امكانات خود دارند، همين شعر يك محدوديتهايي دارد يعني هر حرفي را نميتوان در آن زد. رمان و داستان امكاناتي دارد كه در شعر نميتوان گفت. بنابراين كسي كه كار هنري ميكند ترجيح ميدهد كه وقتي بعضي حرفها را نميتواند در شعر بزند، در رمان بيان كند. به همين دليل اين موضوع در سطح دنيا امري عادي است مثلا لوييآراگون كه ما او را به عنوان شاعر بزرگي ميشناسيم در كشور خودش به عنوان يك رماننويس مطرح است. ريتسوس كه شاعر برجستهاي است هم چندين رمان دارد يا برتولت برشت نمايشنامهنويس است اما داستان هم نوشته و شعر هم گفته است. در ايران است كه فكر ميكنند آدم بايد تكمحصولي باشد. شايد به خاطر تكمحصولي بودن خودمان است كه فقط نفت داريم. شايد به همين دليل است كه فكر ميكنند هنرمند هم بايد تكمحصولي باشد. در حالي كه در تمام دنيا هنرمندان در رشتههاي مختلف كار ميكنند. در ايران هم هنرمنداني را داشتهايم كه در چند رشته كار ميكردند. مثلا فروغ فرخزاد سني نداشت اما هم شعر گفته است و هم فيلم و تئاتر بازي كرده، كتاب ترجمه كرده و فيلم هم ساخته است. احمد شاملو هم كارهاي زيادي انجام داده است. براي من در حال حاضر مهمترين مساله اين بود حرفهايي كه در رمان و داستان ميتوانم بزنم در شعر نميتوانم.
با كدام شكل از هنر شما راضيتر هستيد يعني در ميان هنرهايي كه در آن فعاليت كردهايد فكر ميكنيد با كدام يك شناخته ميشويد؛ شعر، داستان يا سينما يا كدامشان برايتان جذابيت بيشتري دارند؟
در حال حاضر، ميان اينها، سينما و داستاننويسي برايم جذابيت بيشتري دارد.
ناراحت نيستيد كه زودتر بازيگري را شروع نكرديد؟
اصلا. اگر ناراحتي باشد از اصل زندگي است كه اي كاش زودتر زندگي را شروع ميكردم.
برويم سراغ كتابتان! «رژه بر خاك پوك» داستاني دارد كه شما در كتاب دوم يعني «آنها كه به خانه من آمدند» آن را پي گرفتهايد. انگار اين كتاب ادامه همان داستان است، يعني شخصيت آن رمان به اين رمان آمده است. چرا اين دغدغه همچنان همراه شما است. چرا تصميم گرفتهايد كه آن را ادامه دهيد و انگار اين يكي تكملهاي براي رمان اول است؟
اتفاقا نميخواستم آن را ادامه دهم. بعد از اينكه آن رمان را نوشتم و منتشر شد، در عمل متوجه شدم كه اگرچه آنها خيالات من بودند، اما در واقعيات زندگي من جنزدگي بيشتر پيدا ميشود و من با بسياري از آدمها برخورد ميكنم كه خصايل اجنه را دارند. اين افكار باعث شد كه به نظرم برسد كه يك روزي جنها به خانه من آمدهاند و اين داستان شروع شد. بنابراين انگيزهام ادامه آن داستان قبلي نبود بلكه ادامه زندگي بود كه مرا برانگيخت كه اين را در زندگي روزمره ببينم. ميخواستم چيزهايي كه در روياهايم ميگذشت در زندگي روزمره نشان دهم كه خيلي هم با آن تفاوت ندارد.
شايد هم ميخواستيد نقد جامعه امروز را در داستان دوم داشته باشيد و سرنوشت محتوم و تلخ نويسندگان در ايران را نشان دهيد آيا يك چنين چيزي در ذهنتان بود؟
من هم در داستاننويسي و هم در شعر مباني به زيباييشناختي معتقدم. در شعر مدافع شعر سهل وممتنع هستم يعني شعري كه ساده باشد، اما در درون خود عمق پيچيدگي، گسترش و پرواز داشته باشد. در داستاننويسي هم همين نظر را دارم؛ يعني اينكه ظاهرش در سطح ساده باشد اما در عمق استعارههاي متعدد، فضاها و حرفهاي مختلفي داشته باشد. اگر چه ظاهرا اين رمان را يك ساله نوشتم اما در واقع نوشتن آن ١٢ سال طول كشيد! به دو دليل، يكي اينكه استعارههاي متعدد و مختلفي كه در آن استفاده كردم احتياج به تحقيق فراوان داشت و دوم اينكه دلم ميخواست اين استعارهها را طوري بنويسم كه براي خواننده پيچيدگي نداشته باشد. يك مشكلي كه من در اين رمان داشتم اين بود كه نميخواستم كسي كه رمان قبلي را نخوانده اين رمان را نفهمد. ميخواستم اين رمان مستقل باشد. اين را از شعر ياد گرفتم كه وقتي حافظ ميگويد: «كلبه احزان شود روزي گلستان غم مخور» كلبه احزان اشاره دارد به خانه پدر يوسف اما كسي كه اين موضوع را نداند برايش فرقي نميكند.
پس شعر هم در نوشتن رمان به شما كمك كرده است؟
بله همينطور است. در اين رمان حواسم بود اگر قرار است داستان شاعرانه شود، سانتيمانتاليستي نشود. اين رمان پر از نوستالژي و اندوه است، اما در مقابل يك كلمه، چيزهاي احساساتي درونش نيست. اين را از شعر فهميدم كه چه كار بايد انجام دهم كه روي لبه راه بروم، نه از آن طرف بيفتم نه از اين طرف. اين رمان ابتدا ٥٠٠ صفحه بود، طي ساليان آنقدر كوتاه شد و چيزهايي كه داستان را توصيف يا آن را احساساتي ميكرد، لازم نبود بيان شود، حذف شدند. قصد من توصيف ماجرا نبود، بلكه نشان دادن ماجرا بوده است به همين دليل آنقدر كوتاه شد تا به اندازه دلخواهم برسد.
به هر حال شما به وجه شعريتان بيشتر شناخته ميشويد و انتظار ميرود هنگام خواندن داستان شما توصيفات و شاعرانگي آن بيشتر باشد، اما اين اتفاق در رمان شما نيفتاده است. اكنون شما ميگوييد كه اين از عمد بوده يعني شما سعي كرديد از سانتامانتاليست شاعران فاصله بگيريد و فقط از ماجرا روايت داشته باشيد؟
بله، ميخواستم نوع روايت، روايتي باشد كه به هيچوجه دچار احساسات، صفتها و قيدها نشود. نكته ديگري كه وجود دارد اين است كه به هر حال شخصيت داستان شخصيتي است كه از ابتدا دچار توهم است و در انتها به جنون ميرسد. شخصيت، يك فرد روانپريش است و خيلي چيزهاي سايكوز رواني را دارد.
آيا شما براي رسيدن به اين شخصيت تحقيق خاصي كرده بوديد؟ مثلا آيا كساني كه روانپريش هستند و اين خصوصيات را دارند ديديد يا نه، اين شخصيت در دل داستان شكل گرفته است؟
البته هر نويسنده هر چيزي كه مينويسد يك وجه آن از شخصيت خودش است، اما به اين معني نيست كه من خودم شخصا اين داستانها يا بلاها سرم آمده است، بلكه به اين معناست كه اين تجربيات قوانيني به همراه داشتند وقتي آن تجربيات و قوانينش را دريافتم بايد داستان شكل ميگرفت. البته نه آنكه اصلا تحقيق نكرده باشم؛ طي اين سالها دو كار انجام دادم؛ يكي اينكه به دوستان روانپزشكم از جمله دكتر گودرز عكاشه كه روانپزشك است، گفتم اگر در ميان بيمارانش موردي پيدا كرد كه به كار من بيايد خبرم كند كه ايشان شب قبلش تماس ميگرفت كه فردا با هم ميرفتيم و ديداري از آن بيمار داشتم. سالها يادداشتبرداري كردم. چيزهايي را كه خودم حس ميكردم و افرادي كه ميديدم ساعتها با آنها صحبت ميكردم. از سوي ديگر كتابهاي زيادي درباره جن خواندم و عكسهاي زيادي در رابطه با اجنه پيدا كردم. نميخواهم بگويم اين موضوع واقعيت دارد يا ندارد؛ اما من همه مدارك را جمع كردم و از ميانشان چيزي را كه با منطق داستانم قابل قبول بود استفاده كردم؛ يعني بخشي از اين چيزهايي كه نوشتم خيالپردازي نيست. بخش عمدهاي براساس تحقيق و وجود داشتن فرضيات مردم است.
در اين حال سوژهاي كه انتخاب كرديد سوژه خيلي حساسي است؛ يعني اينكه براساس چيزهايي است كه ممكن است در باور عمومي وجود داشته باشد ولي خيليها هم اصلا به آن باور ندارند و همين موضوع، نوشتن و باورپذير كردن را خيلي سخت ميكند. از سوي ديگر هنگام خواندن داستان ابتدا فكر نميكني كه نويسنده يا راوي داستان آدمي است كه توهم دارد ابتدا فكر ميكني كه اين چيزها را ميبيند آيا تلاشي براي باورپذير كردن داستان داشتيد؟
ميدانستم كه اين باورش سخت است و خودم را وجه آن مسامحه قرار دادم؛ يعني خودم را شهيد كردم و به اسم راوي اول شخص، درگير اين ماجرا شدم درواقع براي باورپذير كردن اين كار را انجام دادم. تمام آدرسها و اسم آدمهايي كه داخل كتاب است همه درست هستند. منتها داستان را از خودم درست كردم. اين تكنيك از آموزههاي ماركز است كه فوت و فن باورپذير كردن داستان را گفته است، نه اينكه هر چيزي كه او گفته را همه ميتوانند به كار بگيرند يا هرچه به كار گرفتم آن آموزهها بوده است، اما به هر حال با آن آموزهها فهميدم ماجرا چيست.
در اينجا به ماركز اشاره كرديد. نكتهاي كه وجود دارد اين است كه ماركز سنتها و باورهايي را كه مردم كشورش دارد گرفته و از آن داستان ساخته است. اما شما سوژههايي را انتخاب كردهايد كه اگرچه در فرهنگ عامه ما خيلي ريشه دارد يعني اينكه همه يك تجربه اين شكلي يا در شنيدههايشان و شايد هم از ديدههايشان دارند ولي در داستاننويسي ما كمتر از آن استفاده شده است. آيا ريشهدار بودن اين موضوع در باور عامه بود كه شما را بر آن داشت كه از آن به عنوان سوژهاي دست نخورده داستاني استفاده كنيد؟
نه، اصلا به اين مسائل فكر نكرده بودم. فقط به نيازهاي دروني خودم پاسخ دادم. يعني احساس ميكردم كه بايد اين كارها را انجام دهم نه در فكر ماركز نه در فكر نويسنده ديگري بودم. فقط اينها مسائل من بود. تنها چيزي كه غير از دغدغههاي درونيام درگيرش بودم تكنيك داستاننويسي بود كه چه كارهايي را بايد انجام دهم. به اين موضوع خيلي دقت داشتم كه بالاخره به رمان دربيايد. اما از قبل هيچ درگيرياي نداشتم كه اينها را بنويسم كه فلان نويسنده اين كار را كرده است.
در رمان شما تهران امروز خيلي نمود دارد مثل نشر چشمه، منيريه و همين ساختمان انجمن آثار و مفاخر فرهنگي و... جاهايي است كه بارها اسمش ميآيد. داستان شما داستاني است كه تهران را در آن ميبينيم. اين برخلاف سير داستاننويسي ما است كه بيشتر داستانها آپارتماني هستند. ميخواهم ببينم كه باز اين ناخواسته بوده يا در دل داستان شكل گرفته است چرا كه در شعرتان اين موضوع ديده نميشود؟
در شعر من هميشه فضا، فضاي شمال است، فضاي لنگرود است. خيلي ميل داشتم در شعرم مثل فروغ از شهر صحبت كنم اما خب نميشود. براي خودم خيلي عجيب بود كه وقتي اين رمان را شروع كردم شهر تهران درآمد يعني با تصميم قبلي نبود. من طي اين سالها نتوانستم اين كار را در شعرم انجام دهم، نتوانستن به معناي آن است كه شعرم بيمزه ميشد، درواقع هرچه شعر شهري گفتهام بد شده است. درحالي كه سالها پيش وقتي تصميم گرفتم رمان بنويسم اينگونه نبود شايد به خاطر اين است كه سالها در تهران زندگي كردهام.
شايد به خاطر اين است كه شعر از كودكي شما نشات ميگيرد. در آن كتاب تاريخ شفاهي هم وقتي داريد از كودكيتان حرف ميزنيد همهچيز را شاعرانه توصيف ميكنيد. ولي شايد داستان در تهران براي شما رخ ميدهد؟
شايد دليلش اين باشد. من از سال ٤٩ از لنگرود بيرون آمدم يعني بيشتر عمرم در تهران بودم. اما به قول شما در شعرم بيشتر در فضاي لنگرود هستم، اما در داستان احساس كردم كه بيشتر در تهران هستم، درست ميگوييد شعر از ناخودآگاه كودكي سرچشمه ميگيرد. من كه نميدانم اينها را بايد روانشناسان بگويند.
ما معضلات اجتماعي را هم در رمانتان ميبينيم آنجايي كه راوي دارد از مناسبات كارمندي سخن ميگويد يا جايي كه فردي كه اصلا شايسته رياست بر آن اداره نيست رييس ميشود انگار شما به گونهاي زيرپوستي داريد نقد بروكراسي هم ميكنيد بنابراين خيلي هم از مسائل اجتماعي دور نبودهايد؟
شايد اين طور باشد. گرچه بسياري از اينها تصورات من است اما به قول شما خيليها از آن برداشت اجتماعي ميكنند حتي بعضيها هم برداشت فلسفي كردهاند، البته همه اينها مدنظرم بود اما چيزي كه برجستهتر به نظر ميرسد به نظرم موضوع روانشناختي است. اما درواقع مشكل من با اين دنياي امروز مسائل اجتماعي است، اما غلظت آن هم مهم است. بيشترين بحرانهاي رواني كه بشر درگيرش است جلوي چشمم است مثلا وقتي داعش حمله ميكند يا اتفاقاتي كه در دنيا ميافتد هميشه فكر ميكنم اين بچهها و زنها امكانات كمتري براي دفاع دارند. به اين فكر ميكنم وقتي به آن بچهها و زنها تجاوز ميشد در آن لحظه آنها چه حالي داشتند. اينها براي من مساله مهمتري است. وقتي كه ميميري ديگر همه چي تمام شده است اما آنها كه ميمانند و دچار مصيبت شدهاند الان چه وضعيت روانياي دارند. همه اينها ريشهاش همان معضلات اجتماعي است.
شما اشاره كرديد كه سعي داشتيد داستان را از پيچيدگي در بياوريد كه براي خواننده عادي پيچيدگي نداشته باشد، ولي جاهايي اتفاقا داستان پيچيده است، يك جاهايي خواننده را رها كرديد در مورد آن اتفاق توضيح نداديد در ضمن پايان داستان هم پيچيده است. آيا اين پيچيدگي از عمد بوده يا همان كه ميگوييد تلاش كرديد كه ساده باشد و براي خواننده قابل فهم باشد اما داستان خودش را به آن سمت برده است؟
طبيعتا از عمد نبود. تمام تلاش من اين بود كه داستاني ساده بگويم. منتها ساده نوشتن به معناي آن نيست كه مخاطب را ديگر به فكر كردن وانداريم. آن مقدار را كه از داستان كم كردهام همانهايي بود كه خيلي از اين مسائلي كه پيچيده شده را توضيح ميداد. مثلا وقتي راوي پيش آيينهبين ميرود و بيرون ميآيد آنجا دم در زير درخت بيهوش ميشود. آنجا كلي توضيح داده بودم كه آدمها بالاي سرش جمع شدهاند و اوهامي كه دچارش شده و غرق ميشود همه را باز كرده بودم بعد با خودم فكر كردم كه به داستان لطمه ميخورد؛ يعني اولا مخاطب ديگر قدرت تخيل ندارد و خودش بايد فكر كند و شايد اصلا جور ديگري خواسته باشد كه فكر و خيال كند. صبح روز بعد وقتي در خانه داشت بههوش ميآمد دور و برش آدمهايي بودند كه شعر فروغ را ميخواندند. خب همه اينها را ميتوانستم باز كنم اين كار را هم كردم، بعد ديدم كه خيلي لوس ميشود يعني از وجه استعاري و شاعرانگي آن كاسته ميشود. ميخواهم بگويم كه به خاطر پيچيده كردن داستان نبوده است. براي اين بوده كه هنر بايد حس استعاره و شاعرانگي داشته باشد. اين بود كه داستان را كوتاه كردم و الان داستان شنوا شده است.
البته رمان شما نقد روشنفكر هم هست! يك آدمي كه نويسنده است و در عين حال درگير خرافه ميشود؟
بله هم نقدي بر خرافه است و هم انتقادي بر روشنفكران ما. طرف دچار بحران رواني شده است، به او ميگوييم كه به روانپزشك مراجعه كند ميگويد خودم مشكل خودم را ميدانم، پس روانپزشك اينجا چه كاره است؟ بالاخره به اين نتيجه ميرسد كه پيش فالبين برود. خب معلوم است كه روشنفكر مشكل دارد. شخصيت داستان در رمان قبلي اين چيزها را نفي كرده ولي يك جايي همكار و دوستش به او گوشزد ميكند پس تو كه آن چيزي را رد كردهاي به آن باور داري كه از آن ميترسي اگر باور نداشتي نميترسيدي. يك نمونه در نشر چشمه است كه آنجا بحثشان درباره خرافات بالا ميگيرد و گفته ميشود كه ماركز هم در مورد خرافه مينويسد. يعني اين اجنه در همه جا هستند.
در واقع تعبيري از انسان جنزده است. آيا اين تعبير جنزدگي يك تعبير عمومي است كه گريبان هركسي را ميگيرد؟
انسان جنزده انواع و اقسام دارد؛ ميتواند هم مردم و هم روشنفكران را در برگيرد و درونشان زندگي كند. هركس از افراد جامعه و نظام گرفته ميتواند درگير اين موضوع شود. يكي از مباحث اين كتاب همين است. تعبير كلي جنزدگي است.
پس اين كتاب نقد جامعهشناختي دارد كه با نقد خرافهها، با نقد روشنفكر و با نقد كارمند ميخواهد به يك نقد كليتري برسد كه انسان جنزده امروز دچاريك سري توهمات و خرافههايي هست كه همه درگير آن هستند؟
در اين ماجرا خرافگي را از خودم شروع كردم. اگر غير از اين بود به نظر ميرسيد كه يك جاي دور نشستم و بقيه را متهم ميكنم. در واقع خواستهام بگويم من هم مثل شما هستم و هيچ فرقي با شما ندارم. اگر آن شخص پيش فالگير ميرود من هم آن كار را انجام دادم و الان به آن اعتماد دارم، يعني ميخواهد بگويد كه به دكتر مراجعه نميكند ولي پيش فالگير ميرود.
بد نيست كه قدري هم درباره فيلم «احتمال باران اسيدي» كه در آن بازي كردهايد بپردازيم. خودتان ورود جديدتان به سينما را و فيلمي كه دوست داريد (احتمال باران اسيدي) ميدانيد، يعني فكر نميكنم فيلمهاي قبليتان را خيلي ورود جدي براي خودتان بدانيد. جدا از اينكه فيلم نتيجه خوبي داشت، اتفاقهاي خوبي هم براي آن افتاده است، خصوصا براي شما كه از سختگيرترين آدمهاي ممكن يعني منتقدان براي اين فيلم نامزد دريافت جايزه شديد. ميخواهم بدانم كه شما چقدر با اين موضوع موافقيد كه اين انتخاب جديتر از بقيه فيلمهايتان بوده است. از الان شايد سينما براي شما جديتر شده و انتخاب شما هم بالطبع سختتر شده و وسواس بيشتري داريد؟
مساله اين است كه من هرگز فكر نميكردم كه بازيگر شوم. در حالي كه دوره بازيگري ديده بودم اما به نيت بازيگري نبود. وقتي رسول يونان براي بازي اصرار كرد به دلايل عديدهاي نپذيرفتم. بعد رضا كيانيان بازي در فيلم «پنج تا پنج» را پيشنهاد كرد و من پذيرفتم. تازه فهميدم كه بازيگري يعني چي. در دوتا فيلم قبلي من هنوز غرق بازيگري نشده بودم. در وسطهاي فيلم پنج تا پنج بود كه اتفاقاتي افتاد و ديدم كه چقدر جالب است. پيدا كردن حس برايم خيلي جالب بود. در فيلم سوم سعي كردم از اول و تا آخر با تكنيكي كه خودم پيدا كرده بودم و همچنين از آموزههايي كه خودم يافته بودم بازي كنم. در فيلم اول و دوم هنوز آن حس را پيدا نكرده بودم، چون بازيگري برايم جدي نبود اما در فيلم سوم آن حس را پيدا كردم براي همين شايد بازي برايم خيلي جديتر شد.
فكر ميكنم مساله ديده شدن هم كنار همين اتفاق افتاده است يعني
هيچ كس از ديده شدن بدش نميآيد هر چند كه شما در حوزه ادبيات ديده شده بوديد. آدمهاي زيادي شما را دوست دارند و در حوزه ادبيات كارهايتان را دنبال ميكنند حالا اين در سينما براي شما دارد اتفاق ميافتد. شايد يك بخشي كه اين كار جدي شده است به خاطر همين بوده كه غير از اين حسي كه گفتيد در اين فيلم اتفاقهاي خوبي هم براي شما افتاده است.
دقيقا اتفاق خوبي افتاده است و آن ديده شدن است كه شما به آن اشاره كرديد. درست است بيش از هر چيز فضاي تازهاي كه من در آن قرار گرفتهام برايم جذاب بود. بارها گفتهام تا قبل از اينكه وارد سينما شوم در خلوت خودم شعر مينوشتم. اين موضوع يك امر فردي است كه در خلوت خودم، هم كارگردان هم فيلمبردار وهم بازيگر بودم، حالا ميبينم كه يك جاي ديگري قرار گرفتهام و برايم جالب است. به هر حال داستان فيلم با داستان شعر كاملا متفاوت است.
خب كار سينما كاري گروهي است.
بله اين بيشتر برايم جذاب بود. مثل آدمي بودم كه مدتها از خانه بيرون نرفته باشد و حالا در يك جمع قرار گرفته است و كسي در اين جمع كاري با او ندارد. ميرود شهر را ميبيند و چقدر جالب است مردم دارند زندگي ميكنند، رفت و آمد ميكنند. اين جور فضا برايم متفاوت و در عين حال بيشتر برايم جذاب بوده است.
اين فضاي بازيگري و حضورتان در سينما و اينكه از فرديت خارج و وارد جمع شديد چقدر توانسته روي زندگي شخصي و همچنين وجه ادبيتان تاثير داشته باشد يا اينكه هر دوي اينها را از هم منفك كرديد؟
فكر نميكنم تاثير گذاشته باشد. تلاش من اين بوده كه اين دوتا را ازهم جدا كنم. به ويژه مدتها بود كه فضاي عمومي شعر در ايران برايم به نوعي خستهكننده شده بود، چون شعردر مملكت ساده گرفته شده است. عموما اينگونه است كه ميگويند شعر يك كاغذ و قلم ميخواهد و يك ذره درد دل اين نوع برداشت اذيتم ميكرد.
در بازيگري همچنين چيزي وجود دارد كه ميگويند اين روزها خيلي راحت شده است.
من درگير اين موضوعات نيستم، اما در شعر كاملا درگير اين چيزها بودم. كار من شده بود روزي ٥٠تا تلفن و پيام و ايميل داشته باشم كه كتاب ما يا شعر ما را بخوانيد. درحالي كه من نخوانده ميدانستم چطور است يا سطر اول را ميديدم ميفهميدم كه نويسنده هيچ چيز نخوانده است. در سينما درگير اين نيستم. براي همين است كه همه جا براي فيلم ميروم
درحالي كه هيچ جا براي ادبيات يا شعر نميروم. براي اينكه اين حوزه برايم تازگي دارد. در همين جلسات هم پيش ميآيد كه از شعر ميپرسند، ميگويم كه ما دوتا آدم مختلف هستيم و در مورد ادبيات و شعر اينجا از من نپرسيد.
در آثار اخيرتان فيلم پنج تا پنج و احتمال باران اسيدي و اين رمان يك وجه مشترك وجود دارد، آن هم تنهايي آدمهاست يعني در هر سه اين تنهايي خيلي پر رنگ شده است. يعني تنها بودن آن آدم باعث ميشود كه نقش را انتخاب كنيد. شخصيت رمان اخيرتان آدم تنهايي است. شعرهايتان ارجاع به تنهايي دارند آيا اين موضوع از زندگي شخصي شما نشات گرفته كه در آثارتان نمود يافته است؟
عدهاي در مورد من نوشتهاند شاعر عشق و تنهايي. اگر نخواهم به حاشيه بروم، بله تنها هستم. منتها اين تنهايي دو وجه دارد؛ يك وجه وجهي است كه آدم مغلوب تنهايي و انزوا ميشود. ديگري اين است شخصي بر تنهايياش غالب ميشود. آن تنهايي، تنهايي است كه ميشود خلوت آدم و او دوستش دارد و خلق ميكند. تنهايي من هرگز انزوا نبوده است، يك جور تنهايي خودخواسته است، يعني تنهايي را به خلوت خودم تبديل كردهام اما كارهاي من نشان ميدهد كه اين آدم به ويژه در رمانم انگار شخصيت در انزوا است، انگار در بحران و تنهايي است. اين موضوع از كجا ميآيد نميدانم. دانشجو كه بودم يك بار از جلوي كتابفروشي رد ميشدم. عكسي از بكت بود و نوشته بود كه «انسان معاصر تنهاست» آن موقع متوجه نميشدم. گفتم كه يعني چي يعني بكت دوستي نداشت. نميدانستم كه منظور بكت تنهايي فلسفي است يعني همان چيزي كه هايدگر ميگويد: انسان موجودي است پرتاب شده در هستي. يعني دستش به هيچ جا بند نيست. هيچ بعيد نيست اين تنهايي كه ته ذهن من است ناشي از آن تنهايي فلسفي باشد. من در زندگي روزمره تنها نيستم و خودم از تنهايي رنج نميبرم، چون آن تنهايي را به خلوت تبديل كردهام، اما اين تنهايي عميقا در تمام آثارم وجود دارد. از كجا ميآيد نميدانم. شايد تنهايي من همان معناي هايدگري كه به آن اشاره كردم باشد.
بعد از اينكه فيلم تمام شد چقدر درگير شخصيت منوچهر شده بوديد. به هر حال مدتي با اين شخصيت زندگي كرده بوديد آيا بعد از آن هم درگيرش بوديد؟
وقتي بازي را شروع كردم خودم انواع و اقسام منوچهرها را تصور ميكردم. راه رفتن و نگاه كردن را بعد ميديدم كه مثلا اين مدلي خوب نيست بعد از آن به يك الگو ميرسيدم و سعي ميكردم آن الگو را در ذهنم نگه دارم. اما هيچ الگوي بيروني نداشتم كه با آن خود را منطبق كنم. در واقع خودم را از دور ميديدم كه دارم بازي ميكنم و ميگفتم كه كدامشان بهتر است. بعد به يك الگو ميرسيدم و ميگفتم كه اين خوب است و سعي كردم كه آن را حفظ كنم. در هر صورت منوچهر وجود خارجي نداشت و ساختار ذهن خودم بود. فشار زيادي رويم بود. به قول آقاي بهتاش بعد از يك هفته ديدم كه منوچهر شده بودي. رفتار و حرفزدنت مثل او شده بود. فكر ميكنم همين طور كه ميگويد بود. ولي اذيت ميشدم، براي اينكه من اصلا اينطوري نيستم. براي اينكه شخصا آدمي برونگرا و در مجموع شاد هستم. اگر از چيزي خوشم نيايد رو در رويش ميايستم.
در حالي كه منوچهر برعكس بود. به همين دليل به من خيلي فشار آمد. بعد ازاينكه فيلم تمام شد يك هفتهاي عصبي بودم اما به مرور برطرف شد.
اين شخصيت با شخصيت اصلي شما كه فردي هستيد كه در عين جدي بودن وقتهايي شوخي ميكنيد فرق دارد. اما منوچهر يك آدم خشك و سرد بود به همين دليل كاملا مشخص بود از خودتان خيلي فاصله گرفتهايد؟ رسيدن به اين شخصيت چقدر با كمك بهتاش صناعيها شكل گرفت و چقدر خودتان با آموختههايي كه داشتيد آن را شكل داديد. به هر حال شاعري مثل شما كه ارتباطش با مردم خيلي زياد است بايد نمونههاي اينچنيني خيلي ديده باشد. منظورم اين است چقدر از داشتههاي خودتان بود و چقدر كارگردان به شما كمك كرد تا اين موضوع در تمرينها در بيايد؟
بهتاش كه خيلي كمك كرد. منتها قضيه اين بود كه من در فيلم دوم فهميدم اين را كه بايد دقيقا به من بگويند چه ميخواهند. روز اول شروع به كار كرديم به بهتاش گفتم صرف اينكه يك نفر كنار پنجره است و منتطر يكي است كافي نيست. او به هزارو يك دليل بايد منتطر باشد، دقيقا به من بگو او براي چه منتظر است. خوشبختانه بهتاش دقيقا ميتوانست اينها را بگويد. بعضي كارگردانها با داد و فرياد ميگويند البته من با اين جور كارگردانها هيچوقت برخورد نداشتهام فقط ديدهام. يكي از ويژگيهاي بهتاش اين بود كه خيلي با صبر و حوصله ماجرا را توضيح ميداد.
اين وجه ادبي كه داريد به هر حال بايد در نوع نگاهتان به فيلمنامه اثر داشته باشد. آيا اين وجه باعث نميشد كه نگاه موشكافانهتري به فيلمنامه اثر داشته باشيد؟
البته خيلي تاثير داشت. منتها هميشه برايم روشن نيست. اما اين وجه در نگاهم به فيلمنامه خيلي تاثير داشت. برايم مهم بود كه چفت و بست فيلمنامه محكم باشد. بعد از آن هم شخصيتپردازي خيلي برايم مهم بود. همين الان هم خيلي به من پيشنهاد ميشود منتها به دو دليل قبول نميكنم؛ يكي به خاطر خوب نبودن فيلمنامهها و ديگري به خاطر كم بودن دستمزد. خيلي از فيلمنامهها چفت و بست محكمي ندارند. فقط يكي داستان است كه كافي نيست. چهره آدمها بايد معلوم و روشن باشد. تم داستان مشخص باشد. همه اين چيزها بايد به موازات هم پيش بروند. به حال من با اين موضوعات سالها در ادبيات درگير بودهام. وقتي فيلمنامهها را ميخوانم ميبينم اين چيزها را رعايت نكردهاند نميتوانم بازي را قبول كنم. بخشي هم از شناخت حس ميآيد. اينكه وقتي بازي ميكنم نسبت به اطراف و اشيا چه حسي دارم. اين موضوع را از نوشتههاي نيما ياد گرفته بودم. البته ريلكه و نرودا هم قبلا همين را گفته بودند. بنابراين وقتي بازي ميكنم اين آموزهها را با خود ميآورم.
با اين حال فيلمنامهاي كه حرف دل شما نباشد قبولش نميكنيد؟
مگر اينكه پول زيادي داشته باشد (خنده).
خيلي بايد با دغدغه خودتان يكي باشد؟
بله حتما بايد يكي باشد.
قبلا گفتهايد كه اگر يك شخصيتي را دوست نداشته باشيد يا اصلا ببينيد كه آن شخصيت منفي است بازي را قبول نميكنيد.
نه قبول نميكنم. شخصيت منفي را دوست ندارم. شخصيتي را كه مثل همه آدمها سياه و سفيد است و خواسته باشند كه سياهش كنند را هم به هيچوجه قبول نميكنم.
آيا اين موضوع به خاطر وجههاي است كه بين مردم داريد؟ چون اصولا همه بازيگرها دوست دارند كه در نقشهاي متفاوت خصوصا نقش منفي ايفاي نقش كنند. مثلا رضا عطاران هميشه ميگويد كه من تمام سال كمدي بازي كردم
هيچ كس به من جايزه نداد در فيلم دهليز كه يك نقش جدي بازي كردم به من سيمرغ دادند. به خاطر اينكه همه دنبال اين تفاوت هستند شما چرا دنبال تفاوت نيستيد؟
نقش منفياي كه من ميگويم اين است كه مثلا شما از آلپاچينو يك فيلمي ميبينيد كه اين در نقش قاتل است اما همينطور كه جلو ميرويد ميبينيد كه يك قاتل معصوم است. منظورم از نقش منفي اينها نيست. يك آدمي است كه جز نقش تخريبي هيچ چيز ديگري براي بازيگر ندارد. پشتش چيز خاصي ندارد. شما مثلا «كابوي نيمه شب» جان شلزينگر را نگاه ميكنيد اين آدم شرور است اما در عين حال معصوم است و با معصوميت ميميرد. منظورم از منفي اين نيست. نقش منفي يعني مالك يك جايي است بعد مستاجرها را بلند ميكند منظورم از منفي اين چيزها است.
از «احتمال باران اسيدي» يك سال گذشته اما كاري در سينما انجام ندادهايد. چرا، به خاطر اينكه فيلمنامههاي خوبي نبوده است؟
يا سناريو خوب نبود يا نقشهايي كه به من پيشنهاد شد دوست نداشتم يا دستمزد خوب نبود. وقتي براي سينما ميآيم يك چيزي بايد به من اضافه شود وگرنه انگيزهام براي سينما آمدن چه هست يا سناريوي خوب يا دستمزد خوب يا نقش خوب بايد باشد، هيچكدام از اينها اگر نباشد براي چي بايد بازي كنم. بعضي از سناريوها را كه ميخواندم، يكي را داشت و دوتاي ديگر را نداشت براي همين قبول نكردم. البته يك نقش كوچك هم بازي كردهام، چون از آن خوشم آمده بود. فعلا نميخواهم دربارهاش حرف بزنم.
شما قبل از اينكه وارد بازيگري شويد وقتي كه فيلم ميديديد كدام يك از بازيگران ايران برايتان آنقدر جاذبه داشت كه بگوييد كاش اين نقش را من بازي ميكردم؟
من يك بار در عمرم احساس كردم كه اين نقش را ميتوانم بازي كنم و فيلم «خيلي دور خيلي نزديك» وقتي بازي آقاي رايگان را ديدم براي نخستينبار در زندگيام بود كه ميگفتم چقدر خوب ميتوانم اين نقش را بازي كنم و بعد از آن البته هر بازي را ميديدم خيلي دقيق ميشدم.
برش ١
در ايران است كه فكر ميكنند آدم بايد تكمحصولي باشد. شايد به خاطر تكمحصولي بودن خودمان است كه فقط نفت داريم. شايد به همين دليل است كه فكر ميكنند هنرمند هم بايد تكمحصولي باشد. در حالي كه تمام دنيا هنرمندان در رشتههاي مختلف كار ميكنند. در ايران هم هنرمنداني را داشتهايم كه در چند رشته كار ميكردند. مثلا فروغ فرخزاد سني نداشت اما هم شعر گفته است و هم فيلم و تئاتر بازي كرده، كتاب ترجمه كرده و فيلم هم ساخته است. احمد شاملو هم كارهاي زيادي انجام داده است. براي من در حال حاضر مهمترين مساله اين بود حرفهايي كه در رمان و داستان ميتوانم بزنم در شعر نميتوانم.
برش ٢
كارگروهي در سينما برايم جذاب است. مثل آدمي بودم كه مدتها از خانه بيرون نرفته باشد و حالا در يك جمع قرار گرفته است و كسي در اين جمع كاري با او ندارد. ميرود شهر را ميبيند و چقدر جالب است مردم دارند زندگي ميكنند، رفت و آمد ميكنند. اين جور فضا برايم متفاوت و در عين حال بيشتر برايم جذاب بوده است.
مدتها بود كه فضاي عمومي شعر در ايران برايم به نوعي خستهكننده شده بود، چون شعر در مملكت ساده گرفته شده است. عموما اينگونه است كه ميگويند شعر يك كاغذ و قلم ميخواهد و يك ذره درددل. اين نوع برداشت اذيتم ميكرد.
اعتماد/«بوفالو» از ١٠ دي ماه اكران ميشود
تصوير به جاي ديالوگ روايتگر ميشود
فرناز ميري/ فيلم سينمايي «بوفالو» به كارگرداني كاوه سجادي حسيني و تهيهكنندگي همايون اسعديان و با بازي پرويز پرستويي، سهيلا گلستاني، هومن سيدي و پانتهآ پناهيها از ١٠ دي ماه اكران ميشود. اين فيلم سال گذشته در سيوسومين جشنواره بينالمللي فيلم فجر به نمايش درآمد و به گفته كارگردانش قرار بود از ٢٢ آذر اكران شود اما با تاخير به پرده سينماها ميرود. داستان فيلم درباره زوج جواني است كه دزدي كردهاند و به بندر انزلي ميروند تا شخصي را ملاقات كنند اما در آنجا حوادثي سر راهشان قرار ميگيرد. به مناسبت اكران اين فيلم در روزهاي آينده گفتوگويي با كارگردان فيلم داشتيم. سجادي حسيني از «بوفالو» به عنوان يك فيلم فضامحور ياد كرد كه در كل شخصيت اصلي و راوي فيلم، فضاي فيلم است. او معتقد است «فيلم بيشتر با زبان تصوير با مخاطب در ارتباط است تا ديالوگ و متن. از همين روي شايد مخاطب سينماي قصهگو تاحدي اين كار را پس بزند. در نوع روايت اين فيلم دست به تجربهاي زدهام كه جديدتر و خارج از عرف سينماي ايران است. نگاه ديگري به شهر داشتهام و همانند عصر حاضر كه همهچيز بر پايه روابط انساني است كه ناگفته ميماند، در فيلم نيز همهچيز در نهان و پنهان است و تا نهايت هيچ چيز در روابط انساني برملا نميشود مگر آنكه كنكاش كنيم.» اين فيلم سينمايي كه دومين تجربه سجادي به حساب ميآيد در بندرانزلي فيلمبرداري شده است. سجادي به تلاش خود در بهرهگيري از اين فضا اشاره كرد و گفت: «سعي كردهام اشياء جاندار بشوند مانند مرداب كه فيلم را تحت سيطره خودش قرار ميدهد. به بيان ديگر فضاي فيلم هم در روابط آدمها در قصه و هم در جنس بازيهاي فيلم حضور دارد و مرداب به نوعي هم متن و هم فرامتن را تحت تاثير قرار ميدهد.» حال بايد ديد چنين تجربهاي تا چه اندازه ميتواند مخاطب سينما را به خود جلب كند. سجادي درباره موفقيت يا عدمموفقيت فيلمش توضيح داد: «اين فيلم تجربهاي بود و اينكه تا چه حد موفق بودهام يا موفق شدهام را بايد منتقدان و مخاطبان مشخص كنند. در اين تجربه جديد از ابزار سينما بهره گرفتهام و سعي كردهام تماشاگر را در لذت فيلم ساختنم سهيم كنم. در لابهلاي فيلم شاهد ارجاعهايي به شعرها يا عكسها و شخصيتهاي مورد علاقهام ديده ميشود كه شايد عدهاي آن را اداي روشنفكري بدانند. اما حقيقت اين است كه فيلم اداي چيزي نيست و خود فيلم حاضر و آماده است تا حقيقت خودش را بيان كند.» كارگردان «بوفالو» معتقد است معماري اهميت ويژهاي در فيلمش دارد و همچنين روابط انساني مهمتر از درام بيروني است. همچنين سال گذشته نه تنها اين فيلم بلكه آثار ديگري در فضاي منطقه شمال فيلمبرداري شدهاند. سجادي درباره لوكيشن فيلمش توضيح داد: «تلاش كردهام با يك نازيبايي به سمت زيبايي بروم و سعي نكردهام منطقه شمال كشور را مانند يك توريست بنگرم. شهر به منزله يك شخصيت و جايي كه با آن درگير هستيم و تاثيري در روند رشد و زندگي ما دارد، در اين فيلم مهم است. لوكشين فيلم بندرانزلي است و دريا و مرداب بارزترين نماد آن نماينده اميد و نااميدي است.» به گفته سجادي فيلم با درامي بيروني آغاز ميشود و خيلي ريتم تندي دارد. داستان، همان داستان يكي بود و يكي نبود و دزدي دختر و پسري جوان است اما «با حضور مرداب همان درام بيروني كليشهاي و مرسوم يعني همان دزدي دختر و پسر تغيير ميكند، درام بيروني زيرآب ميرود و درام دروني ميشود. حضور آدمها در قصه بدون قصهگويي فقط نشان داده ميشود و پيچش داستاني از طريق روابط و فضا منتقل ميشود تا از طريق گفتوگو و ادبيات. به بيان ديگر بيشتر خود سينما وارد سينما ميشود و تصوير همهچيز را برملا يا پنهان ميكند. همانطور كه گفتم درام دروني ميشود و شكل داستاني سينماي كلاسيك را ندارد از همين روي اگر مخاطب با نگاه كلاسيك به اين فيلم نگاه كند آن را از دست ميدهد و حتي تاحدي گيج ميشود. اما اگر با نگاهي مدرن، پرسهزن و پريشان به سراغ اين فيلم برويد از آن لذت ميبريد. «بوفالو» فيلم پرسه است و درباره آدمهايي است كه پرسه ميزنند و ناخودآگاه خودشان را فنا ميكنند.»
سجادي در توضيح اينكه اكران فيلمش در اين بازه زماني در ديده شدن يا نشدن آن تاثير دارد يا خير، توضيح داد: «قرار است برخي فيلمها نابود شوند و يكي از آنها فيلم من است. بيشك وقتي در اين زمان فيلمي اكران ميشود به آن آسيب ميزند. فيلمهايي مانند «بوفالو» از ديد مديران سينمايي مخاطب چنداني ندارد و از همين روي زمان اكران مناسبي به آنها نميدهند تا در نهايت گفته خودشان مبني بر نداشتن مخاطب را اثبات كنند درحالي كه اگر در زمان مناسبي اكران شود مخاطب خودش را پيدا كنند. در اين بازه زماني فيلمها فقط اكران ميشوند و صدا خفهكني در سينما هستند.» از او درباره تبليغات براي فيلمش پرسيدم و سجادي گفت: «فيلم در اختيار پخشكننده قرار دارد و در زمينه تبليغ آن از دست من ديگر كار چنداني به جز همين گفتوگوها درباره فيلمم برنميآيد.» همانطور كه گفته شد اين فيلم سال گذشته در بخش «نگاه نو» سيوسومين جشنواره فيلم فجر به نمايش درآمد به گفته سجادي «فيلم به صورت غيرعلني از دايره رقابت كنار گذاشته شد. به هر دليلي بيشتر منتقدان ما سينماي كلاسيك و قصهگو را دوست دارند و خيلي از فيلمهاي خارج از اين فضا استقبال نميكنند. البته شايد اگر كارگرداني با اسم و رسم آن را ساخته بود بيشتر ديده ميشد اما به هرحال با ناملايميهايي در داوري روبهرو شد. اغلب منتقدان هم در آن مقطع پرده نخست فيلم را كه خيلي مرسوم و قصهگو بود، دوست داشتند اما از پرده دوم كه فيلم با نشانهها بازي ميكند و نياز به تفكر دارد ديگر نتوانست راه خودش را پيدا كند.» پيشتر در گروه سينمايي «هنر و تجربه» فيلم «شب، بيرون» سجاديحسيني به نمايش درآمده است وي در پايان گفت: «به هرحال سعي ميكنم تمام نقدها به فيلمم را مدنظر داشته باشم. نميگويم فيلم كاملي ساختهام. به نظرم جزييات فيلم مانند فيلمبرداري، طراحي صحنه و بازيها درخشان است و بازي جديدي را از بازگيران سرشناس اين فيلم ميبينيم. همچنين اين فيلم، آخرين فيلم نگاتيوي سينماي ايران است.»
اعتماد/حسن معجوني: ٨٠ درصد بدنه تئاتر تهران از شهرستان است
پيام رضايي/ حسن معجوني يكي از موثرترين كارگردانان و بازيگران سالهاي اخير تئاتر است. اگرچه مردم او را با تلويزيون شناختند اما معجوني از كساني است كه همواره دلبستگي زيادي به تئاتر دارد. «ستوان اينيشمور»، «باغ آلبالو»، «ايوانف» و... از جمله آثاري است كه او در آنها ايفاي نقش يا آنها را كارگرداني كرده است. معجوني با تشكيل گروه تئاتر ليو، كه خود سرپرستي آن را بر عهده دارد، مسيري مستقل از تئاتر دولتي را در پيش گرفت تا نشان دهد اگر برخوردي حرفه¬اي با تئاتر صورت گيرد، تئاتر به تنهايي مي¬تواند متولي خودش باشد. گروه ليو علاوه بر اجراي تئاتر، فستيوالهاي متعددي هم برگزار ميكند. اما در تازه¬ترين فعاليت، گروه ليو نمايش «به خاطر يك مشت روبل» را به نويسندگي نيل سايمون در شيراز به صحنه برده است. اين نمايش چند سال در تماشاخانه ايرانشهر به صحنه رفته بود. به همين بهانه با حسن معجوني درباره تمركززدايي از تئاتر در پايتخت گفتوگو كرده¬ايم.
بحث تمركززدايي از تئاتر در پايتخت چندسالي هست كه مطرح شده. فكر ميكنيد اين اتفاق چه اندازه ضروري است؟اين يك اشتباه در سياستگذاري است. در سياستگذاري¬ها از اول همهچيز را در تهران متمركز ميكنند. تهران جاي زندگي نيست. همين امروز آب وهوا به گونه¬اي است كه قرار است مدرسهها تعطيل شود. نه فقط در مورد تئاتر بلكه در مورد همهچيز اين اتفاق دارد مي¬افتد. قطعا بايد تمركززدايي شود.
اما واقعيت اين است كه آنچه به عنوان تئاتر تهران هم مطرح است عمدتا كساني هستند كه از شهرستان به تهران آمده-اند...
بله! ٨٠ درصد بدنه تئاتر تهران از شهرستان است. اما نكته اينجاست كه فقط اسما دارند ميگويند كه داريم حمايت ميكنيم. اما وقتي ميآيي مي¬بيني كه هيچ حمايتي نمي¬شود. تئاتر شهرستان همانطور مانده است. تئاتر اگر مي¬خواهد زنده بماند بايد شكل حرفهاي خودش را پيدا كند. آدم¬هايي در شهرستان هستند كه ميخواهند فقط تئاتر كار كنند و به تهران مي¬آيند. فكر ميكنم بايد متوليان و ما اين كار را انجام دهيم. اهميت بدهيم. تئاتر اجرا كنيم. آموزش بدهيم. تهرانيها هم همين¬ها هستند. اين تبعيضي كه دارند قايل مي¬شوند نتيجه¬اش همين ميشود. تهران دارد از همهچيز ميتركد. از تئاتر، جمعيت، سروصدا. اين اتفاق افتاده است.
براي همين از تهران رفتيد؟
من از تهران آمدم بيرون. يعني فعلا نيامدم. چون مجبورم به دانشگاه بروم اما بخش عمدهاي را در رشت دارم زندگي ميكنم. اين هم حركت فوقالعاده درستي براي خودم بود. اين همه ايستادم كه براي تهران كاري كنم اما هيچكس كاري نميكند. من چرا بايستم. ميگويم مي¬شود در تهران نبود و تئاتر كار كرد. خيلي راحت گذاشتم و رفتم. خيلي زودتر از اينها بايد اين كار را ميكردم. ترس اينكه از فضاي تهران بريده مي¬شويم يكجورهايي براي ما مساله شده است كه فكر ميكنيم تمام مدت بايد اينجا بچسبيم. در رشت هم تئاتر كار ميكنم. ممكن است بيايم در شيراز هم كار ببندم. چون براي من دغدغه شده است.
خب راهكار عملي براي حضور تئاتر در شهرستان چيست؟
الان مثلا اين اجراهايي كه در شهرستان ميگذارند، ميبينند كه خيلي خوب هم جواب ميدهد. خب ميشود از اول براي شهرستان طراحي كرد. دارد نشان ميدهد كه مخاطب شهرستاني احساس نياز ميكند. اين است كه فكر ميكنم اين ارتباط¬ها بايد شكل بگيرد. از همان اول به اين فكر كنند كه ما قرار است كار توليد كنيم و الزاما هم تهران نباشد. فكر ميكنم بايد فرهنگسازي كنيم. حداقل پنج يا شش شهر بزرگي كه وجود دارد و آرام آرام اين اتفاق ميتواند بيفتد. من هيچوقت از جانب سياستگذاري¬ها اميدوار نيستم. اگر هم اتفاقي افتاده از جانب ما افتاده. ما چه كرديم و اداره تئاتر كه متولي است چه كرده است. عملا خودش كاري انجام نميدهد. اين كاري هم كه الان دارد انجام ميدهد از طرف خود ما تئاتريهاست.
يعني بخش مديريتي و متوليان تئاتر سهم چنداني ندارند؟
ميخواهم بگويم سياستگذاري فقط حرفش را ميزند. كار عملي را ما انجام ميدهيم. مثلا هفت، هشت سال پيش حرف اينكه آيا بدون حمايت مركز هنرهاي نمايشي ميشود تئاتر كار كرد يك چالش عمده بود و ما انجام داديم و شد و تئاتر خصوصي آمد. بايد مشق كنيم. اتفاقات بد دارد اتفاقات خوب هم دارد. البته كه اين دوبخش وجود دارد. با تئاتر ديدن ميشود رشد كرد. اين اتفاق بايد در شهرستان بيفتد.
خب خيلي¬ها دوست دارند اين كار را بكنند، اما چندن موفق نيستند. چرا اين اتفاق مي¬افتد؟
اينكه در يك جاي پر برف با اطمينان فكر كنيم كه پايمان را بگذاريم جاي پاي كسي كه قبلا روي اين برف راه رفته، يك ايده اشتباه است. چون ما قرار است پيشرو باشيم. معنياش اين نيست كه يك اثر عجيب و غريب توليد كنيم. مسير ما مسير راههاي نرفته است. چه در كار، چه در حاشيه. من تصور نميكنم كاري باشد كه نشود انجام داد. راه دارد. اينقدر ترسو نباشيم و بچسبيم به خودمان و راههايي كه ديگران رفتهاند و فكر ميكنم مطمئن است. اما هيچوقت خبر نداريم اين راهها به كجا ميرسد. وقتي رفتم رشت شروع كردم به برگزاري يك سري دورههاي آموزشي. همه فكر ميكردند بايد در نهايت به تهران بروند. چون ميبينند هيچ آينده¬اي وجود ندارد. چرا وجود ندارد؟ همانجا بمان! ميخواهي بروي آموزش ببيني؟ من مي¬آيم. كار ميكنيم. خيلي وقت¬ها فكر ميكنم آدم¬ها را وسوسه كنم و از اينجا دورشان كنم. من مطمئن هستم كارهاي من بهتر ميشود چون دارم اكسيژن مصرف ميكنم!
يعني دوري از تهران در چنين سطحي ميتواند مفيد باشد؟!
زندگي و تئاتر هميشه باهم يك گفتوگو دارندو خيلي چيزها را نبايد فراموش كنيم. من به زندگي اهميت ميدهم و اين روي تئاتر من تاثير خواهد گذاشت. تمام مدت در تهران بايد استرس داشته باشم. در اين ترافيك، در اين هواي بد چه چيزي عايدم ميشود؟! اينكه فقط فكر ميكنم دارم بخشي از زندگي را روي صحنه تقلا ميكنم؟! چه زندگياي!
اين بحث تمركززدايي يك سطح ديگر هم دارد و آن هم تمركززدايي از تئاتر شهر و ايرانشهر است...
بله! آسيبي كه تئاتر شهر موقع گودبرداري ديد ما را به اين فكر انداخت كه اي دادو بيداد همه اينجا جمع شديم. اگر اتفاقي براي اينجا بيفتد چه خواهد شد. بحثهاي آن موقع را يادم هست. سالنهاي خصوصي دارد زياد ميشوند. خوب است اما اتفاقات بدي هم خواهد داشت.
چه اتفاقات بدي؟
مثل اين است كه حجم زيادي در يك زمان ايجاد شود. مثل كالاهايي كه در يك دوره مد ميشود. مثل داروي لاغري كه خواهان زيادي دارد و همه شروع ميكنند به توليد كردن. ميآيند و سرمايه مي¬گذارند و اشباع ميشود. در عين حال در تئاتر بايد كمي انتخاب هم وجود داشته باشد. اين طوري هر كاري ميتواند اجرا شود. ميگويند سالن¬مان پر باشد بهتر است. اين انتخاب وجود ندارد. گزينش شده نيست. همه ميخواهند اجرايي بگيرند. بخش خوب اين است كه سالنها به رقابت ميافتند و در اين رقابت اين اتفاق ميافتد كه سالنها هويت بگيرند.
گروه ليو چه برنامه¬اي براي آينده دارد؟
فستيوال مونوليو پاييزه ما تازه تمام شد. منتظر بخش زمستان هستيم. ميكور تئاترمان راه افتاد. آرام آرام هر ماه اجراهاي جديد داريم. بهزودي در اولين سمپوزيوم طراحي صحنه كه به زودي برگزار ميشود داريم همكاري ميكنيم. سوم دي كنفرانس مطبوعاتياش خواهد بود. من در يكي از همان ميكروليوها بايد كار ارايه بدهم و اجراهاي شهرستاني كه داريم براي آن طرف سال هماهنگي ميكنيم. در مشهد و اصفهان و رشت، كه بتوانيم منتخبي از كارهاي خودمان را اجرا كنيم.
اطلاعات/مراسم اختتامیه نهمین جشنواره بینالمللی «سینماحقیقت» امروز برگزار میشود
مراسم اختتامیه نهمین دوره جشنواره بینالمللی فیلم مستند ایران «سینماحقیقت» در تالار وحدت برگزار خواهد شد.
به گزارش سوره سینما به نقل از روابط عمومی جشنواره بینالمللی سینماحقیقت، پس از ۷روز نمایش ۲۳۷فیلم مستند منتخب ایرانی و خارجی در ۵سالن سینما فلسطین و سینما سپیده که با استقبال کمنظیر و پُرشور تماشاگران علاقمند سینمای مستند همراه شد، مراسم اختتامیه این رویداد از ساعت ۱۸ امروز و با حضور جمعی از مسئولان، استادان ، مستندسازان، میهمانان خارجی و اصحاب رسانه، در «تالار وحدت» برگزار خواهد شد تا برگزیدگان این جشنواره معرفی و مورد تقدیر واقع شوند.
این برنامه در چهار بخش اهدای جوایز به برگزیدگان بخشهای بحران آب، جایزه بینالمللی شهید آوینی، مسابقه بینالملل و مسابقه ملی سینماحقیقت برگزار خواهد شد.
کارگردان این مراسم «مجید برزگر»، کارگردان تیزر، وُلهها و پلیبکها «مرتضی پایهشناس» و مجری برنامه «امیرشهاب رضویان» هستند.
اطلاعات/اعلام جزئیات استرداد ۱۴ اثر هنری از آمریکا به ایران
رئیس موزه هنرهای معاصر تهران از بازپسگیری ۱۴اثر هنری گنجینه این موزه پس از ۳۷سال خبر داد.
مجید ملانوروزی مدیر کل هنرهای تجسمی وزارت ارشاد در گفتگو با مهر درباره استرداد آثار هنری ایران بعد از گذشت ۳۷سال از آمریکا، توضیح داد: ۳۷سال پیش موزه هنرهای معاصر تهران، ۱۴اثر از دو هنرمند آمریکایی شامل چهار اثر رابرت اِسترن و ۱۰اثر مایکل گریوز خریداری کرده بود که این آثار در جریان ظهور انقلاب اسلامی به ایران تحویل نشد. این آثار معماری بعد از پیگیریهای بخش حقوقی وزارت ارشاد در دادگاه لاهه اکنون تحویل مسئولان وزارت ارشاد شده است و ظرف یکی دو روز آینده به ایران آورده میشود. وی درباره محل نگهداری این آثار در طول این سالها، گفت: این آثار در طول ۳۷سال گذشته نزد خود این دو هنرمند نگهداری میشده است تا سرنوشت دقیق آنها مشخص شود.
رئیس موزه هنرهای معاصر تهران تاکید کرد: بازگرداندن این آثار ارتباطی با موضوع برجام ندارد و حاصل پیگیریهای امور حقوقی وزارت ارشاد در دادگاه لاهه بوده است. ملانوروزی درباره رؤیت آثار و اصالت آنها بیان کرد: این آثار به رؤیت کارشناس معماری موزه رسیده و تایید و تحویل امور نمایشگاهی موزه هنرهای معاصر تهران شده است.
وی درباره برنامه خود برای نمایش این آثار تازه رسیده، بیان کرد: این آثار متعلق به گنجینه موزه هنرهای معاصر تهران است و در دل نمایشگاههای معماری، آنها را به نمایش خواهیم گذاشت.
مدیر کل هنرهای تجسمی وزارت ارشاد با اشاره به خالی بودن جای نمایشگاههای معماری در این موزه، تصریح کرد: بخشی از خریدهای موزه هنرهای معاصر در کنار آثار نقاشی، عکس و چاپ دستی، به آثار معماران دنیا اختصاص داشته است و اِسکیسهای این هنرمندان برای گنجینه خریداری میشده است. متاسفانه بخش آثار معماری موزه تاکنون کمرنگ بوده و کمتر نمایشگاههایی با موضوع معماری برپا شده است در حالی که یکی از برنامههای این موزه، همراهی با جریانهای روز معماری دنیا بوده است اما متاسفانه صرفاً در بخش نقاشی فعالیت داشته و بخش معماری نادیده گرفته شده است. ملانوروزی درباره آثار دیگری که متعلق به گنجینه موزه معاصر است و هنوز به ایران بازگردانده نشده است، توضیح داد: آثار اندکی باقی مانده که پیگیر بازگرداندن آنها هستیم؛ از جمله آثاری که متعلق به هاریزمن هنرمند یهودی است و تاکنون به ایران بازنگردانده نشده است.
وی همچنین اعلام کرد: برخی از هنرمندان که آثارشان پیش از انقلاب برای گنجینه موزه خریداری شده و در جریان انقلاب به ایران آورده نشد مثل همین دو هنرمند آمریکایی، آثار را نزد خود نگه داشتند اما برخی از آنها هم ممکن است آثار را فروخته باشند که به هر حال به لحاظ حقوقی و از طریق دادگاه بینالمللی لاهه، این موضوع را پیگیری میکنیم.
به گزارش مهر، عصرجمعه یک مقام آگاه در وزارت خارجه توضیح داد که در سال ۱۳۵۷موزه هنرهای معاصر ایران وابسته به وزارت فرهنگ و هنر وقت ۱۴، قطعه آثار هنری از دو هنرمند آمریکایی ( ۴قطعه از رابرت استرن و ۱۰قطعه از مایکل گریوز) خریداری و قیمت آنها را نیز پرداخت کرد، ولی با پیروزی انقلاب اسلامی و متعاقبا تصرف سفارت آمریکا در تهران و انسداد اموال ایران در آمریکا ، استرداد و تحویل آثار خریداری شده با مشکلاتی مواجه شد تا اینکه به موجب بیانیه های الجزایر که دیماه ۱۳۵۹امضا شد، دولت آمریکا متعهد شد کلیه اموال ایران من جمله این آثار هنری را به ایران مسترد کند. اما آمریکا به رغم این تعهد، در مورد استرداد این چند قطعه اثر هنری اقدامی نکرد. وی در مورد مشخصات این آثار توضیح داد که این آثار هنری تابلوهایی است در مورد طرحهای معماری با ارزش که برای ایران انجام شده است. این آثار در هلند به نماینده موزه هنرهای معاصر تهران تحویل داده شده و پس از تایید کارشناسی توسط فریار جواهریان کیوریتور ایرانی به موزه هنرهای معاصر تهران تحویل داده می شود.
اطلاعات/رمان «سفر به گرای ۲۷۰ درجه» برنده جایزه ادبی در روسیه شد
رمان «سفر به گرای ۲۷۰ درجه» اثر احمد دهقان به عنوان بهترین داستان شرقی، برنده جایزه ادبی «سرزمین ناشناخته» شد. رمان سفر به گرای ۲۷۰ درجه، چهارمین اثر از سری ادبی «پرفروشهای ایرانی» است که از سوی بنیاد مطالعات اسلامی روسیه منتشر شده است. این رمان با ترجمه الکساندر اندریوشکین و توسط مؤسسه انتشاراتی صدرا – مسکو، ۲۰۱۵ منتشر شده است.
در مراسمی که در آکادمی دیپلماتیک وزارت امور خارجه روسیه برگزار گردید، این جایزه به نمایندگی از نویسنده اثر، توسط آقای دکتر رضا ملکی، رایزن فرهنگی جمهوری اسلامی ایران در روسیه، دریافت شد.
همزمان با این مراسم، رمان «سفر به گرای ۲۷۰ درجه» در نمایشگاه ادبیات تفکری (نانفیکشن ۲۰۱۵) عرضه و رونمایی شد و در لیست ۱۰ اثر برتر برگزیده این نمایشگاه قرار گرفت. گفتنی است که هفدهمین نمایشگاه بینالمللی ادبیات تفکری ۲۰۱۵، از روز ۲۵ لغایت ۲۹ نوامبر در مرکز نمایشگاهی «خانه هنرمندان» مسکو برگزار شد.
لازم به ذکر است که جایزه «سرزمین ناشناخته» در روسیه، سالانه به نویسندگان کتابهای مستند و داستانی تعلق میگیرد. این جایزه جهت اعطا به کارهایی طراحی شده است که در صدد یافتن دیدگاههای جدید و خلاق برای حل مسائل پژوهشی هستند. از شرایط ضروری دریافت این جایزه، خلاقیت در سطح بالا، سطح علمی و فرهنگی و پایبندی به اصول انسانی است.
اطلاعات/برگزاری دوازدهمین جشنواره نقد کتاب
دوازدهمین جشنواره نقد کتاب از سوی خانه کتاب با حضور منتخبان جشنواره و علاقمندان به حوزه کتاب در روز سه شنبه اول دی ماه برگزار می شود.
این نشست از ساعت ۱۵ در سالن همایش های پژوهشکده فرهنگ و هنر و معماری واقع در خیابان انقلاب اسلامی، بین فلسطین و چهار راه ولیعصر، خیابان برادران مظفر جنوبی برگزار خواهد شد.
اطلاعات/برگزاری مراسم آیینی همزمان با هفته وحدت در دانشگاه آزاد اسلامی
دکتر میرزاده گفت: همان گونه که تحریم برای ملت ما یک فرصت برای اتکا بیشتر به خویش به شمار رفت، ما نیز باید از برنامه هایی که علیه دانشگاه آزاد اسلامی ایجاد می شود به چشم یک فرصت نگاه کرده و مصرانه در پی یافتن راه حل هایی برای کاهش وابستگی دانشگاه به شهریه دانشجویان باشیم.
به گزارش مرکز حوزه ریاست و روابط عمومی دانشگاه آزاد اسلامی، دکتر میرزاده با تاکید بر گرامیداشت هفته وحدت گفت: مسئولان دانشگاه آزاد اسلامی باید سعی کنند، برنامه هایی را در راستای ایجاد وحدت بیشتر میان اهل تشیع و اهل سنت اجرا کنند.
وی همچنین خواستار صدور بخشنامه ای در این زمینه شد و گفت: برای تحکیم میان اهل سنت و تشیع دانشگاه آزاد اسلامی می تواند اقدام به برگزاری مراسم آیینی کند چرا که یکی از نقش های اصلی دانشگاه پرداختن به ارزش های فرهنگی و اسلامی در جامعه است. رییس دانشگاه آزاد اسلامی گفت: مدیریت ما نباید تنها یک مدیریت هزینه ای بوده، باید به سمت مدیریت درآمدی حرکت کنیم. هر کدام از مدیران دانشگاه باید یک پیوست درآمدزایی غیر شهریه ای طراحی کرده تا در سال آینده اجرایی کنیم.
رییس دانشگاه آزاد اسلامی با اشاره به تصویب طرح سنجش و پذیرش در مجلس گفت: برآورد ما حاکی از آن است که با اجرای این طرح اقتصاد دانشگاه آزاد اسلامی در سال ۹۵، تحت تاثیر قرار نخواهد گرفت اما ممکن است برای سنوات آینده تاثیرات خود را نشان دهد.به همین سبب باید بر روی فعالیت هایی مانند اقتصاد دانش بنیان، تبدیل به احسن اموال دانشگاه، تشکیل کلاس های بازآموزی و فعالیت هایی متناسب با اقلیم و امکانات هر منطقه مدنظر قرار گیرد.
دکتر میرزاده در ادامه جلسه به مباحث مطرح شده در جلسه شورای عالی انقلاب فرهنگی در خصوص ناهنجاری های اجتماعی اشاره کرد و مشکل بیکاری جوانان را زمینه ساز بروز بسیاری از آسیب های اجتماعی دانست و گفت: زمانی که می گویند بیش از ۲۱ درصد فارغ التحصیلان دانشگاه ها بیکارند ایجاب می کند که ما حداقل برای اشتغال فارغ التحصیلان خودمان برنامه ریزی کنیم و زمینه اشتغال فارغ التحصیلان را فراهم سازیم .
وی در پایان تصریح کرد: تکرار موضوع رشته های دانشگاه آزاد اسلامی به عنوان یک مسئله فرعی برای پوشش گذاشتن بر مسائل اصلی حاصل از تخلفات دولت گذشته در حوزه علمی و فناوری کشور است. موضوعی که هیچ گاه دلواپسان به آن نپرداختند. تخلفاتی که فاجعه بار بوده و باعث کاهش رشد علمی کشور شد.
ایران/گفتوگو با <حماسه پارسا> کارگردان «چهارشنبه خون به پا میشود»
روایت زندگی ضدقهرمانهای دوست داشتنی
احمد محمد اسماعیلی
«حماسه پارسا» کارگردان جوان سینما که پیش از این فیلم ویدئویی «چهارشنبه لعنتی» را در ژانر اجتماعی و درباره مسائل و دغدغه جوانها ساخته بود، در اولین ساخته سینماییاش سراغ استانداردسازی و استفاده از تیمی حرفهای رفته است. علی سرتیپی، غلامرضا موسوی، مجید میرفخرایی، تورج اصلانی، حامد بهداد، فرامرز قریبیان و همایون ارشادی از جمله این نامهای آشنای سینمای ایران هستند که حضورشان باعث اعتباراین فیلم شده است. «چهارشنبه خون به پا میشود» در پس لایه اجتماعی و جوانانه اش به سراغ ارائه یک اثر پلیسی میرود و ساختار سیال ذهن به کارگردان فیلم کمک میکند تا روایت متفاوت و غافلگیرکنندهای به مخاطبش عرضه کند. با «حماسه پارسا» درباره این فیلم گفتوگویی انجام داده ایم که در ادامه میخوانید.
در روزهای چهارشنبه برای شما چه اتفاقاتی رخ داده است که در دو فیلمتان از نام چهارشنبه استفاده کردهاید؟
هر اتقاقی که در زندگیام رخ داده مربوط به روزهای چهارشنبه میشود. در زندگی شخصیام چهارشنبه خیلی مهم است و در فیلمهای بعدیام هم سراغ استفاده از این نام میروم.
در فیلم اولتان چهارشنبه لعتنی هم به مسائل جوانها پرداخته بودید؟
این فیلم که در سال 1387 ساختم بیشتر یک تمرین و سیاه مشق بود.
آیا چهارشنبه خون به پا میشود را میتوان یک نوار پلیسی محسوب کرد؟
بیشتر آن را تریلر اجتماعی میدانم. در آثار پلیسی که اشاره کردید باید پیش فرضی درباره محوریت رخدادهای پلیسی در ساختار فیلمنامه وجود داشته باشد و معمولاً کاراکتر پلیس، شخصیت اصلی فیلم است. در صورتی که در چهارشنبه خون به پا میشود شخصیت اصلی فیلم یک جوان عصیان زده و آرمان خواه است.
مثل فیلم «مخمصه» ساخته مایکل مان ؟
اما در فیلم شما دو شخصیت پلیس جوان و باتجربه حضور پر رنگی در داستان دارند و شخصیتهای حاشیهای نیستند.
بله، دو پلیس نقش مهمی در درام دارند اما قهرمان فیلم نیستند. شروع فیلم ما با شخصیت ارس است و دو کاراکتر پلیس بعد از شروع گروگانگیری صرافی وارد معرکه میشوند.
آیا برای غافلگیری مخاطب پایان متفاوت فیلم که سروان جوان با ارس و دوستانش همدست از آب در میآید را طراحی کردید؟
می خواستم مخاطب با دیدن چنین فضایی ناگهان غافلگیر شود.
در خون به پا میشود برشی از زندگی جوانها مورد توجه تان است؟
بله، لایه اصلی فیلم درباره قضاوت عجولانه ما در مقابله با شرایط است.
یعنی این زود قضاوت کردن یا به تعبیری عجول بودن و ریتم تند زندگی در کلانشهرها در جامعه گسترش زیادی پیدا کرده است؟
در فیلمم این موقعیت زود قضاوت کردن 10 بار به چالش گرفته میشود، ارس و دوستانش در نیمه اول فیلم آدمهای بدی نشان داده میشوند اما در انتها متوجه میشویم واقعیت چیز دیگری است.
ارس هم تلاش میکند خودش را وارد یک بازی کند تا به هدفش برسد؟
بله، این بازی به وجود میآید. در ابتدای فیلم حکم اعدام علی اکبر خوانده میشود و اجرای حکمش قطعی است و در انتهای فیلم تنها کسی که زنده میماند علی اکبر است. من تلاش کردم هر نوع قضاوت را در فیلم به چالش بکشم؛ برای روایت داستانم از روایت خطی استفاده نکردم و مدام در گذشته و حال در رفت و آمد بودیم.
با دیدن فیلم چهارشنبه خون به پا میشود مخاطب ناخودآگاه به یاد خیلی از فیلمهای معروف تاریخ سینما، ازجمله بعد از ظهرسگی و مظنونین همیشگی میافتد.آیا تحت تأثیر فیلم خاصی بودید؟
من دروغگویی بلد نیستم و مثل همه از محیطم تأثیر میگیرم.
آیا اصولاً فیلم بین هستید؟
حرفم این است که اگر مرتب بخواهید فیلم ببینید دیگر وقتی برای نوشتن و فیلمسازی پیدا نمیکنید! (با خنده).از شوخی گذشته شبی دوسه فیلم نگاه میکنم. تقریباً تمام بهترینهای تاریخ سینما را دیده ام و در مقطعی دوباره مروری به فیلم هایی داشتم که در آن بحث گروگانگیری وجود داشت.
تعدادی از فیلم هایی را که دیده اید مثال میزنید؟
همین «بعد از ظهر سگی» که اشاره کردید، «آژانس شیشه ای»، «گروگانگیر» با بازی برت لنکستر و چند فیلم دیگر. البته این فیلمها را برای تقلید کردن در کارگردانی و ایده پردازی قصه ندیدم. تلاش کردم فیلمم شبیه هیچ فیلم دیگری نشود و چند سکانس فیلم را که خیلی دوست داشتم به دلیل اینکه عین سکانس فیلم مشهوری بود در تدوین حذف کردم. همه ما از فیلم هایی که میبینیم، کتاب هایی که میخوانیم یا موسیقی هایی که گوش میکنیم تأثیر میپذیریم و این تأثیر پذیری به صورت ناخودآگاه است و این تأثیرپذیری به طور حتم در روند فیلمسازیام ادامه خواهد داشت و منکر این قضیه هم نمیشوم.
در خیلی از فیلم هایی که فیلمسازان فیلم اول میسازند. نام مشاور فقط به عنوان ویترین و دکور ثبت میشود و نقشی در روند تولید فیلم و ارائه مشاوره ندارند. حضور فریدون جیرانی در پروژه فیلم شما به عنوان مشاور چگونه بود؟
فریدون جیرانی فیلمنامه را خواند و دوستش داشت. او اولین نفری بود که فیلمنامه را خوانده بود و از من سؤال کرد که چگونه میخواهم کارگردانی کنم؛ دکوپاژهایم را برایش توضیح دادم و بعد نام فیلمبردار را پرسید و گفت خوب است!
فقط درهمین حد مشاوره داد؟
نه، مرحله پسا تولید و درحین تدوین ملاقات دیگری هم با ایشان داشتم و کارهایی را توصیه کرد که من ازهیچکدامشان استفاده نکردم! به نظرم حضور چنین نام هایی در پروژههای سینمایی غیر ضروری است. عین این است که به شما در مجله و یا روزنامه بگویند باید از مشاور خبرنگار استفاده کنید. به نظرم هر کسی به شیوه خودش کار میکند و مشاور و چنین چیزهایی نمیخواهد. هیچ وقت نظر دوتا کارگردان با هم یک جور و یکسان نیست.
معمولاً در فیلمهایی از جنس چهارشنبه خون به پا میشود برای ایجاد ارتباط با مخاطب احتیاج به ضرباهنگ تند، اکشن و تعلیق است. اما در فیلم شما کمتر چنین رویکردی دیده میشود. دلیلش چه بوده است؟
در هر کجای فیلم که سراغ اکشن رفتم کار در حد قابل قبولی بود و ترس و احتیاطی نداشتم که از اکشنهای بیشتری استفاده کنم. فیلم من یک اثر اکشن و درگیری صرف نیست که بخواهم زمان زیادی را به این صحنهها اختصاص بدهم. شاید اگر چهارشنبه خون به پا میشود فیلم اولم نبود از همین سه سکانس اکشن هم استفاده نمیکردم. دوست داشتم موقعیت این آدم را در فیلم روایت کنم و به طرف نماد گرایی بروم.
در انتخاب و طراحی رنگ و نوع پوشش بازیگران چه رویکردی را دنبال میکردید؟
من به المانها توجه داشتم و تلاش کردم در رنگ و موسیقی هم به این قضیه توجهی داشته باشم. لباسهای ارس سبز رنگ در حکم عدالت خواهی، لباسهای سروان سفید رنگ در حکم قانون مداری و لباس علی اکبر قرمز رنگ در حکم خون و اعتراض و درکلیت رنگ پرچم ایران است که این سه اصل با هم به تعامل میرسند.
در بیشتر سکانسها این نمادگرایی شما به سمت ساختاری شعارگونه و کلیشهای میرود؟
این نظر را قبول ندارم. شما کدام سکانس را اشاره میکنید؟
سکانسی که در صرافی ارس به دختر میگوید بنویس و دختر براحتی تحت تأثیر او قرار میگیرد و حاضر نمیشود از صرافی خارج بشود.
اگر این 2 نفر آدمهای عادی بودند با حرف شما موافق بودم. این دختر راوی قصه است و شخصیت عجیب و غریبی دارد.
آیا این دختر (ایران) دانای کل است ؟
ببینید ایران، قصه فیلم را روایت میکند و فیلم با نریشن او شروع و پایان میپذیرد و ما احساس میکنیم فیلمی که میبینیم قصهای است که ایران نوشته است وبه نظرم دانای کل فیلم است.
معمولاً دانای کل در ساختار یک فیلم همه تحت تأثیرش هستند. اما این دانای کل شما تحت تأثیرحرفهای ارس است؟
ایران به خاطر اینکه تحت تأثیر شخصیت ارس قرار گرفته است این قصه را مینویسد. دختری که خودکشی کرده و جایی هم که سرگرد از او میخواهد صحنه گروگانگیری را ترک کند میگوید این کار را انجام نمیدهد و میلی به زندگی کردن ندارد. در مواجه با ارس و افکارش است که میل دوباره نوشتن و زندگی کردن پیدا میکند.
به نظر میرسد دردیالوگ نویسی بخشی از فیلمنامه که پر از جملات کنایهآمیز و چند پهلو است تحت تأثیر فیلم جانی گیتار نیکلاس ری بودید؟
من درکل تحت تأثیر سینمای کلاسیک امریکا هستم. البته برای خودم مرزبندی انجام نداده ام که فقط به سمت فیلمهای کلاسیک بروم. ساختار مدرن هم جایگاه خاص خودش را دارد. سینمای امریکا ساختار درست و حساب شدهای دارد و به عنوان یک صنعت موفق بیش از یک قرن است که جهان را تحت تأثیرخودش قرار داده است. البته درباره نیات و محتوای سینمای امریکا وارد بحث نمیشوم که میخواهند از طریق سینما، فرهنگ خودشان را در دنیا ترویج کنند. سینمای امریکا یک سینمای استاندارد در تمام بخشها از جمله فیلمنامه، بازی، امکانات فنی و بیگ پروداکشن و غیره است. در این سینما بنا به فراخور زمانه حتی سبک بازیگری هم تغییر پیدا میکند و به طور مثال بازیهای بیرونی و تا حدی اغراق شده پنج دهه ابتدایی تاریخ سینما جایش را به بازیهای استریلیزه در دهههای بعدی میدهد و نسل جدیدی از بازیگرانی با ظاهر معمولی مثل داستین هافمن، آل پاچینو و رابرت دونیرو جانشین ستارههای خوش تیپ هالیوودی شدند.
برخی از رابطههای فیلم چندان درست پرداخت نشده بودند مثل رابطه لیلا و علی اکبر که در یک نگاه لیلا عاشق علی اکبر میشود و حاضر است برای نجات علی اکبر از اعدام هر فداکاری انجام بدهد؟
به نظر من تا حد نیاز به این رابطه عشقی پرداخته شده بود و قصه اصلی فیلم چیز دیگری بود.
ردپای سینمای امیر نادری و سینمای خیابانی دهه پنجاه در ساختار فیلم و ترسیم شخصیت هایی مثل علی اکبر دیده میشود. چقدر به ارائه چنین فضایی در فیلمتان نظر داشتید؟
در اصل علی اکبر و ارس ضد قهرمان هایی هستند که مخاطب با آنها سمپاتی میکند.علی حاتمی، فریدون گله و امیر نادری و مسعود کیمیایی فیلمسازان محبوبم هستند. بنابراین بشدت وامدار سینمای موج نوی دهه پنجاه هستیم.
آیا ارس و علی اکبر با ویژگیهای جوانهای دهه نود همخوان هستند؟
ارس نمونه خاصی است و به نظرم ساختار اسطورهای و نمایشی او از ویژگیهای رئال گونه اش پر رنگ تر است و قرار نیست از جنس آدمهای دوروبرمان باشد. به عبارتی شخصیتی کاملاً سینمایی دارد. در سینمای ایران آنقدر فیلمهای آپارتمانی ساخته میشود که فکر میکنم مخاطب نیاز دارد فیلم هایی با فضاهای متفاوت تری را ببیند. من اصراری ندارم بروم توی کوچه و خیابان صحنههای کپی پیستی را فیلمبرداری کنم. موقعیت صرافی که بخش مهمی از داستان فیلم در آنجا روایت میشود، موقعیت متفاوتی است که برای مخاطب هم میتواند دارای جذابیت باشد. معتقدم باید در شخصیت پردازی کاراکترهایی خلق کرد که مردم سعی کنند شبیه آنها باشند و نه اینکه این کاراکترها شبیه مردم باشند. رسالت هنرمند و فیلمساز خلق کاراکترهای متفاوت و دیده نشده است و نشان دادن دوباره چهرههای تکراری فایدهای ندارد و برای مخاطب هم جذابیتی ندارد.
شخصیت منفی فیلم با بازی همایون ارشادی آدمی که در مناسبات اقتصادی ناسالم درگیر است، باعث شده فیلم وجوهات به روزی هم داشته باشد؟
من دوست داشتم واضح تر درباره فعالیتهای اقتصادی سیاه و ناسالم این آدم کار میکردم. به همین خاطر است که این آدم برای انجام معاملات کثیف مالیاش صرافی دارد. همین اندازه که به این وضعت پرداختیم با ممیزی برخورد کردیم.
چقدر از سکانسهای فیلم مورد بازبینی و جرح و تعدیل قرار گرفت؟
10 دقیقه از زمان فیلم کم شد.
با انتخاب حامد بهداد و فرامرز قریبیان آیا به گیشه و امکان بهتر اکران فیلم فکر کردید؟
در انتخاب بازیگران زیاد به این مسائل فکر نمیکنم. در پوستر فیلم باوجود اینکه خودتان نقش اول را بازی میکنید فقط از چهره فرامرز قریبیان و حامد بهداد استفاده شده است. این مسائل پسا تولید است و مربوط به پخش کننده فیلم است. اگر دست من بود عکس خودم را در پوستر استفاده میکردم (با خنده).
آدم خود شیفتهای هستید؟
یک جورهایی بله، البته شرایط بیرونی چنین وضعیتی را به وجود میآورد. در یک حالت عادی میتوانیم نرمال و عادی رفتار کنیم. من ترجیح میدادم پوستری برای فیلم طراحی میشد که جذاب تر بود و از این پوستر ناراضی هستم. زیرا مردمی که میروند فیلم را میبینند با دیدن پوستر در ابتدا و بعد از دیدن فیلم احساس میکنند که گول خوردهاند. زیرا من شخصیت اصلی فیلم هستم و عکسی از من در پوستر وجود ندارد.
این مسأله را با پخش کننده و غلامرضا موسوی مطرح نکردید؟
مطرح کردم، اما عنوان کردند که مناسبات سینما به گونه دیگری است و باید در طراحی پوستر به ستارهها توجه کرد.
همه اهالی سینما میدانند حامد بهداد از جمله بازیگرانی است که در ارتباطگیری با کارگردانهای جوان علاقه دارد از نظراتش حتماً استفاده شود. آیا شما هنگام کارگردانی با بهداد با چالش مواجه نشدید؟
من هم، چنین چیزهایی شنیده بودم. اما در فیلم من بچه حرف گوش کنی بود!
آیا در روز اول کار تمام حرفها و خواسته هایتان را با حامد بهداد در میان گذاشتید؟
ماجرا طور دیگری است و من درگیر شروع فیلمبرداری بودم و ناگهان بچهها گفتند حامد بهداد آمده؛ یک هفته از شروع فیلمبرداری گذشته بود که حامد بهداد به جمع ما افزوده شد و همان روزی که آفیش شد روز اول کارش بود.
در مراحل پیش تولید با حامد بهداد درباره نقشش جلسه و گفتوگویی نداشتید؟
یوسف صمدزاده مراحل مالی و قرارداد با بهداد را انجام داد و بعد از آن، جلسه کوتاهی با حامد بهداد داشتم. او فیلمنامه را خواند و من توضیحاتی درباره کار ارائه کردم و حامد بهداد به من گفت چگونه حساب کردی که خودت نقش اول بازی کنی و من نقش دوم بازی کنم.
آیا از این قضیه شاکی بود؟
نه، من جوابی ندادم و خندیدم و بهداد هم اعتراضی نکرد.
بنابراین با گرفتن دستمزد بالایی حامد بهداد با این قضیه کنار آمد؟
نمی دانم در بحث مالی دخالتی نداشتم.
با فرامرز قریبیان که به گرفتن دستمزدهای کلان در سینما شهرت دارد چگونه کنارآمدید؟
ما دستمزدی منطقی به قریبیان پرداختیم.
رقمش چقدر بود؟
فرامرز قریبیان با غلامرضا موسوی رفیق بود و کلی تخفیف داد و در حدود 50 میلیون تومان دستمزد دریافت کرد.
از شما سؤال نکرد چرا نقش اول را بازی نمیکند؟
نه، اما گفت حتماً اسمش در تیتراژ اول باشد و این را در قرارداد هم ذکر کرد.
هنگام فیلمبرداری با این دو بازیگر چه برخوردی داشتید؟
بهداد نقطه نظراتی در مورد نقشش ارائه میکرد و من برای استفاده از آنها مجاب نشدم و خوشبختانه اعتراضی نکرد و کلاً سرصحنه همیشه همکاری خوبی داشت.
در فیلم بعدیتان هم از بهداد استفاده میکنید؟
به حامد گفته ام که برای بازی فیلم بعدیام هم انتخابش کرده ام.
خود بهداد از شما خواست که در فیلم بعدی شما بازی کند؟
خودش هم برای همکاری مجدد با من تمایل دارد.
از شرایط اکران فیلم رضایت دارید؟
نه، تبلیغات زیادی نداشتیم.
برای تبلیغات در تلویزیون اقدامی انجام ندادید؟
تبلیغات تلویزیونی چندان مهم نیست، اما پخش کننده باید تبلیغات میدانی و شهری مناسب تری انجام میداد. خیلی از دوستان و آشنایان به من میگویند اکران فیلمت کی شروع شده که ما مطلع نشده ایم.
شما علت تبلیغات ناکافی را از پخشکننده و غلامرضا موسوی سؤال نکردید؟
من نپرسیدم، چراکه از روز اول هم قرار بود سرمایه گذار فیلم در مورد این مسائل عمل کند.
اگر چهارشنبه خون به پا نشود فروش خوبی نداشته باشد، میتوانید فیلم بعدیتان را بسازید؟
بله، مشکلی وجود ندارد و فیلمنامه فیلم بعدیام آماده است و احتمالاً بهمن ماه پیش تولید آغاز میشود. با سرمایهگذار رفاقتی دارم و از فیلم بعدیام هم حمایت میکند.
نقد فیلم «چهارشنبه خون به پا میشود» به کارگردانی حماسه پارسا
نگاه <سانتی مانتالیستی> به روابط و شخصیتها
هونام حقانی
فیلمهای زیادی با محوریت موضوع گروگانگیری و قرار گرفتن شخصیتها در تعلیق در این وضعیت در تاریخ سینما ساخته شدهاند. برخی از این فیلمها ساختاری پر تحرک و اکشن داشتهاند و برخی دیگر به بهانه این موقعیت به ساختارشناسی شخصیت آدمهای فیلم پرداختهاند. سیدنی لومت در دهه هفتاد فیلم «بعد از ظهر سگی» را با محوریت چنین موضوعی ساخت.
جوان دورگه ایتالیایی - امریکایی برای جور کردن هزینه عمل جراحی دوست نزدیکش به همراه دو نفر دیگر قصد سرقت از بانکی را دارند. اما همه چیز طبق برنامهریزی آنها پیش نمیرود. نمونه تجاریتر این فیلم «خروجی بلوک 9» با بازی بروس ویلیس است که او نقش پلیس به ته خط رسیدهای را بازی میکند که در موقعیت انتقال یک محکوم به زندان و تقابلش با پلیسهای فاسد و گروگانگیری درگیر میشود. در سینما و تلویزیون ایران هم، چنین موقعیتی بارها مورد توجه فیلمسازان قرار گرفته است که نمونه شاخصش «آژانس شیشه ای» ابراهیم حاتمی کیا است. در اغلب سریالهای پلیسی مهدی فخیمزاده نظیر «خواب و بیدار» یا «فوق سری» همچنین صحنههایی وجود دارد. حماسه پارسا در نخستین ساخته بلند سینمایاش سراغ چنین موضوعی رفته است. ارس به واسطه مرگ خواهرش توسط عدهای تبهکار دچار چالش با آنها میشود و علی اکبر، رفیق صمیمیاش یکی از گناهکاران این ماجرا را میکشد و دستگیر و زندانی و حکم اعدام برایش صادر میشود. ارس، لیلا نامزد علی اکبر و دوستان دیگر نقشه هجوم و گروگانگیری به یک صرافی که متعلق به باند تبهکاران مسبب مرگ خواهر است را میکشند و آزادی علی اکبر را در قبال آزاد کردن گروگانگیرها از پلیس خواستار میشوند. طبق الگوی رایج این نوع آثار که معمولاً دو پلیس یکی جوان و دیگری با تجربه که یکی تندرو و مخالف مذاکره با گروگانگیرها و دیگری اهل حرف و تعامل است، در قصه فیلم وجود دارد و درام در تقابل گروگانگیرها و نیروی پلیس شکل میگیرد. یکی از چالشهایی که باعث میشود در کشورمان کمتر فیلم پلیسی ساخته شود، نبود ظرفیتها برای نشان دادن تصویری خاکستری از پلیس است. نکتهای که در سینمای دنیا براحتی مورد استفاده قرار میگیرد و به درامسازی بهتر و جذابیت بیشتر داستان برای مخاطب کمک میکند. فیلم «مخمصه» ساخته مایکلمان با بازی آل پاچینو و رابرت دونیرو نمونه موفق چنین تصویرسازی منفی از پلیس با بازی درخشان پاچینو است و مخاطب متوجه شخصیت متزلزل و زندگی نابسامان خانوادگیاش میشود. در مقابل، شخصیت سارق یک آدم موجه نشان داده میشود که در کارش به اصولی پایبند است و یکی از افرادش را به خاطر کشتن بیگناهی از گروه حذف میکند؛ در نهایت هم همین فرد است که او را به پلیس لو میدهد و سارق قربان آرمانخواهی خودش میشود. در سینمای هند در اغلب فیلمها پلیس فاسد وجود دارد که توسط قهرمان فیلم مورد مجازات قرار میگیرد یا پلیس شمایل قهرمان گونهای دارد و یک تنه مثل اغلب فیلمهای سلمان خان جلوی تبهکاران میایستد. به دلیل همین ممیزیها، مخاطب بعد از دیدن رابطه سروان جوان (حامد بهداد) با ارس و علی اکبر که بچهمحل هستند، مطمئن است که شخصیت سروان خاکستری نیست و او با مافوقهایش بابت آزاد کردن علی اکبر از قبل هماهنگیهای لازم را انجام داده است. نکته قابل نقد دیگر فیلم نگاه سانتی مانتالیستی کارگردان به روابط و شخصیتها است. رابطه عاشقانه علی اکبر و لیلا در هوای برفی و ابراز جملات کلیشهای دهه چهلی که عشاق به هم میگفتند یا تحول سطحی دختر نویسنده به ته خط رسیده، بعد از ملاقات با ارس و از همه مهمتر عملیاتی کردن نقشه ارس برای نمایش بازی کردن صحنه گروگانگیری با استفاده از دانشجویان تئاتر و گریمور واسلحههای مشقی است که اصلاً در فضای جامعه ایرانی نمیتواند محلی از اعراب داشته باشد. اشاره کلیشهای و نخ نما به بک گراند سرهنگ با تجربه که سالها در جنگ حضور داشته است از دیگر نمونههای مورد بحث است.
فیلمبرداری تورج اصلانی یکی از امتیازهای فیلم است. طراحی هنری مجید میرفخرایی هم مثل همیشه درست و حرفهای است. اما بازیهای همگن و یکسان نیستند. بخصوص بازی بسیار بد و تصنعی سارا منجزی در نقش لیلا یا بازی بازیگر نقش علی اکبر که اصلاً قابل مقایسه با بازیهای حرفهای فرامرز قریبیان و حامد بهداد نیست.
ایران/رضا توفیق جو کارگردان در گفتوگو با «ایران»:
لحظههای بسیار سختی را برای تولید فیلم گذراندیم
سینما
رضا توفیق جو کارگردان مستند «گزارشی از ماناسلو» در مورد قداست کوه «ماناسلو» که خودش به معنای مقدس است، خیلی تحقیق نکرده است و در اصل داستان فیلم برایش مهم بوده است. داستان این فیلم درباره صعود سه کوهنورد ایرانی به قله ماناسلو است که برخی آن را مقدس میدانند. آنها قله را فتح میکنند اما در راه بازگشت با حادثهای انسانی روبه رو میشوند. با کارگردان مستند «ماناسلو» که در بخش مسابقه جشنواره سینما حقیقت شرکت دارد گفتوگویی داشتیم که میخوانید:
چطور شد چنین سوژهای را انتخاب کردید؟
سوژه را من انتخاب نکردم، دوستی ما را به این بچهها معرفی کرد چون آنها قصد داشتند فیلم هایی را که از سفرشان به نپال گرفتهاند به صورت یک مستند داستانی تولید کنند و پیش از آن هم با چند نهاد و مجموعه هم صحبت کرده بودند اما در نهایت قرار بر همکاری ما با کوهنوردان شد.
صحنه هایی از فیلم بازسازی شده بود؛ کجا این نماها را گرفتید؟
ایستگاه 7 توچال؛ ما 3 شب در ایستگاه 7 توچال بودیم و شرایط تنفسی بسیار دشواری را گذراندیم چرا که در ارتفاع از میزان اکسیژن هوا کاسته میشود و ما هم ورزشکار و کوهنورد نبودیم و برای همین لحظات بسیار سختی را گذراندیم.
مسیر رفت و برگشت توچال را پیاده رفتید؟
خیر، با تله کابین رفتیم. اصلاً شرایط به گونهای نبود که بخواهیم بخش کوچکی از تجربه دوستان کوهنورد را لمس کنیم؛ واقعاً شرایط نفس کشیدن در ارتفاع دشوار است. در همان میزان ارتفاع ما از زمین و برف و سرمای توچال بعد از چند ساعت فیلمبرداری بچههای تیم مان استخوان درد میگرفتند و ما مجبور بودیم برای استراحت و بهبودی وضعیت جسمانی اعضای تیم به هتل برگردیم و ساعاتی استراحت کنیم. من در آن چند شب سر درد شدیدی داشتم و این دوستان کوهنورد خیلی مراقب مان بودند و مدام ما را راهنمایی میکردند، اما واقعاً شرایط سختی را در آن 3 شب پشت سر گذاشتیم.
آیا واقعاً ماناسلو کوه مقدس است؟
در مورد قداست این کوه خیلی تحقیق نکردم و در اصل داستان فیلم برایم مهم بود؛ اما مردمان سرزمین تبت بر این باورند که ماناسلو یک کوه مقدس است و هر فردی که میخواهد به این کوه صعود کند حتماً باید از خدایان هیمالیا اجازه بگیرد و در یک مراسم مذهبی شرکت کند؛ خود واژه ماناسلو در زمان تبتی یعنی مقدس.
موسیقی فیلم بشدت تأثیرگذار است؛ این ساز بندی چگونه شکل گرفت؟
من در این فیلم 4 شخصیت اصلی قرار دادم؛ حسین، امید، جعفر و کوه و برای هر کدام براساس شخصیت متفاوتی که داشتند ساز معرفی کردم و در بخشهای بسیار حساس فیلم از آوای اثرگذار فائزه کامیاب که در زمان خوانش اشک میریخت، بهره بردم. اما فیلم را فدای موسیقی نکردم چون فیلم گویای حادثه است و نیازی به استفاده از موسیقی بیش از حد ندارد.
قطعاً بچههای کوهنورد راشهای بسیاری داشتند و شما از آنها حذف کردید...
بله؛ راشهای بچهها بسیار زیاد بود و واقعاً نمیشد از همه آنها استفاده کرد.خیلی دوست داشتم به فیلم شاخ و برگ بدهم اما از جایی به بعد متوجه شدم خیلی ضرورتی وجود ندارد و میتوانم در زمان کوتاه تر و با صحنههای اصلی تر داستان را روایت کنم و پیش ببرم. از نسخه سوم به بعد تصمیم گرفتم یک خط را بگیرم و همان را تا انتها دنبال کنم و برخی اضافات را حذف کنم البته این حذف برای روانتر کردن داستان فیلم بود و نه بدان معنا که صحنه هایی اضافی است. راش هایشان واقعاً دیدنی است؛ آنها با 2 دوربین فیلم گرفته بودند، یک دوربین حسین و یک دوربین امید و جعفر همراه داشتند. جالب است بدانید امید و جعفر قصد صعود به قله داشتند اما حسین با یک تیم خارجی آمده بود و از ایستگاه سوم به بعد تصمیم میگیرند صعود مشترکی داشته باشند.
ایران/علی مرادخانی در مراسم افتتاح نمایشگاه پیشکسوتان هنرهای تجسمی تأکید کردشب فوقالعاده هنرهای تجسمی ایران
گری لوئیس نماینده سازمان ملل در ایران: هنر، عشق و زندگی را به همه ما هدیه میکند
مراسم رونمایی از بزرگترین مجسمه پرویز تناولی به همراه افتتاح نمایشگاه پیشکسوتان هنرهای تجسمی با حضور علی مرادخانی معاون هنری وزارت ارشاد، گری لوئیس نماینده سازمان ملل درایران، مجید ملانوروزی رئیس مرکز هنرهای تجسمی، نصرالله افجهای، علی اکبر صادقی، امیرصادق طهرانی، مسعود فروتن، علی زند وکیلی، علی اتحاد، وحید ملک و جمعی از هنرمندان عرصه هنرهای تجسمی و سینما عصر روز جمعه در مرکز هنر برگزار شد.
علی مرادخانی معاون هنری وزیر ارشاد در این مراسم گفت: خوشحالم از اینکه در مراسم رونمایی یکی از بزرگترین کارهای هنرمندان ایرانی حضور دارم. امشب شب فوقالعادهای برای عرصه هنرهای تجسمی در تهران است، چرا که ما امشب شاهد افتتاحیه چند نمایشگاه از جمله این نمایشگاه در گالریهای مختلف تهران هستیم و این امر موجب شده تا آخرین روزهای پاییز برایمان دلچسبتر از گذشته باشد. امیدوارم در آینده نزدیک شاهد برنامههای مهمی دراین زمینه باشیم.
در ادامه این مراسم گری لوئیس نماینده رئیس سازمان ملل در تهران نیز طی سخنانی کوتاه به زبان فارسی گفت: من و همسرم بسیار خوشحال هستیم که درجمع شما حضور داریم. خوشحالم که امشب در مراسم رونمایی اثری از استاد تناولی حضور دارم و این را به عنوان دنبالهای از هنر اصیل ایرانی میبینم. وی ادامه داد: 5/2 سال است که در ایرانم و با فرهنگ عمیق ایران از عیلامی تا هخامنشی طی این مدت آشنا شدهام، اخیراً به شهر کاشان رفتم و یک قطعه سرامیکی بسیار قدیمی از تپههای سیلک دیدم و امشب در ادامه آن بازدید، فرهنگ و سنت غنی ایران را در این مجموعه میبینم.
نماینده سازمان ملل درایران بیان کرد: با توجه به اینکه این روزها در اطراف ما اتفاقهای ناخوشایندی در حال وقوع است، ولی هنر، عشق و زندگی را به همه ما هدیه میکند و باعث میشود تلخیای که این روزها سراسر جهان را فراگرفته است، کمتر شده و ایام خوبی را برایمان رقم بزند. در ادامه این مراسم از بزرگترین مجسمه «هیچ» پرویز تناولی رونمایی شد. این اثر یکی از آثار پرویز تناولی است که در دو شهر بوستون امریکا و لندن به نمایش درآمده است و پس از تلاش وحید ملک برای نخستین بار در مجموعه آرت سنتر ایران نیز به نمایش گذاشته شد. درکنار مراسم رونمایی از مجسمه «هیچ» پرویز تناولی نمایشگاهی از آثار هنرمندان پیشکسوت با عنوان نمایشگاه «پیشکسوتان هنرهای تجسمی» نیز افتتاح شد.
در این نمایشگاه آثاری از علیرضا اسپهبد، نصرالله افجهای، ناصر اویسی، امیرصادق تهرانی، هوشنگ پزشکنیا، جلیل رسولی، مسعود عربشاهی، فریده لاشایی، احمد اسفندیاری، محمد احصایی، ژازه تباتبایی، محمدعلی ترقیجاه، فرامرز پیلارام، حسین زندهرودی، حسین کاظمی، اردشیر و بهمن محصص، آیدین آغداشلو، هانیبال الخاص، صادق تبریزی، پرویز تناولی، جعفر روحبخش، علیاکبر صادقی، پرویز کلانتری و سیراک ملکونیان از 27 آذر ماه تا 18 دی ماه در مجموعه آرت سنتر2 در معرض دید علاقهمندان قرار گرفته است.
جام جم/پروانه معصومی: عشقهای امروزی مثل قدیم واقعی نیستند
19 ساله بوده که به آلمان رفته و در آنجا با یک ایرانی ازدواج کرده است. خودش میگوید، همه رسم و رسوم خواستگاری به سبک سنتی در ایران انجام شد، خانوادهها با هم آشنا شدند، ازدواج ما را تائید کردند، بعد ما در آلمان با هم ازدواج کردیم.
تصویر پروانه معصومی: عشقهای امروزی مثل قدیم واقعی نیستند
پروانه معصومی ، بازیگر محبوب سینما و تلویزیون پسری به نام نیما دارد که فوقلیسانس معماری را از دانشگاه علم و صنعت گرفته و خانه مادر را در شمال خودش طراحی کرده است.
معصومی چند سالی است که به شمال کشور رفته و در میان طبیعت زندگی میکند. او معتقد است زندگی در آپارتمان خُلق آدم را تنگ میکند. پروانه معصومی شرایط اقتصادی را در روحیه خوب داشتن موثر میداند. او میگوید باید به کسانی که شرایط مالی چندان خوبی ندارند، اما روحیه شاد خود را حفظ میکنند مدال داد! با معصومی درباره دیدگاههایش درباره زندگی گفتوگو کردیم.
از خودتان برایمان بگویید، از زندگی در کنار پدر، مادر و خواهر و برادرهایتان.
متولد تهران هستم...
پس اینکه در ویکی پدیا نوشتهاند شما متولد کبودرآهنگ همدان هستید اشتباه است؟!
شما خیلی به ویکیپدیا استناد نکنید. معلوم نیست چه کسانی در این سایت هرچه که دوست دارند، مینویسند. من متولد تهران، خیابان دانشگاه، کوچه خوشمرام هستم که آن زمان از محلههای خوب و به اصطلاح باکلاس تهران بود. کلاس اول و دوم را در مدرسه ایراندخت، خیابان جمهوری فعلی درس خواندم و از کلاس سوم تا ششم را در مدرسه قرهگزلو در خیابان فلسطین جنوبی. دبیرستان را در کالج نوربخش درس خواندم که یکی از بهترین مدارس دخترانه تهران و در سطح مدرسه پسرانه البرز بود.
پدرم شغلش آزاد بود؛ مردی متدین، مذهبی اما روشنفکر. خوشحال بود که ما نماز میخواندیم، اما هیچکدام از ما را مجبور نمیکرد که نماز بخوانیم. وضع مالی نسبتا خوبی هم داشتیم.
بله، اما درست نقطه مقابل پدرم؛ خیلی شیک و به اصطلاح آن روزها آلامُد. ما هفت تا خواهر و برادر بودیم و همینکه مادرم به کار ما رسیدگی میکرد همه وقتش را پر میکرد
شما بچه چندم بودید؟
بچه سوم اما چون بچه قبل من فوت کرده بود بچه دوم محسوب میشوم.
اینجوری که شما گفتید، پدر و مادرتان هر کدام ویژگیهای منحصربهفرد خود را داشتهاند. با این تناقضها چگونه با هم کنار میآمدند؟
خیلی خوب در کنار هم زندگی میکردند چون عاشقانه همدیگر را دوست داشتند و هیچکدام دیگری را اذیت نمیکرد. مادرم خیلی به عقاید پدرم احترام میگذاشت، همانطور که پدرم، در هیچکاری مادرم را مجبور نمیکرد. یادم هست زمانی که پدرم از مکه آمد هیچکس به ما نگفت که باید چادر سر کنید و پیش مهمانان بروید، اما ما خودمان میدانستیم که در آن شرایط باید چادر سر کنیم. تربیت ما بهگونهای بود که خودمان میدانستیم برای احترام گذاشتن به پدرم که مرد محترمی بود باید پیش مهمانها چادر داشته باشیم .
این روزها اختلافات خانوادگی در جامعه ما زیاد شده است، برخی از جوانها به این بهانه که ما با هم اختلاف عقیده داریم و نمیتوانیم با هم زندگی کنیم از هم جدا میشوند، اما در آن سالها پدر و مادر شما با داشتن تفاوت دیدگاه در کنار هم زندگی کردند و صاحب هفت فرزند هم شدند و اینطوری که شما میگویید خانواده خوشبخت و موفقی هم بودهاید. چطور بود آن سالها دو تا آدم با هم کنار میآمدند و زندگی میکردند اما الان نمیتوانند یکدیگر را تحمل کنند؟
مادرم همیشه میگفت در زندگی خانوادگی باید «من» را کنار گذاشت. گاهی پدر و مادرم با هم بحث میکردند و مثلا مادرم عصبانی میشد، اما در چنین شرایطی پدر هیچ واکنشی نشان نمیداد تا مادرم آرام شود و بر عکس این اتفاق هم رخ میداد. مادرم همیشه به ما میگفت بعضی اوقات باید سکوت کرد و در وقت مناسب جواب داد.
یعنی مهارت گفتوگوی موثر را بلد بودند؟
بله، دقیقا میدانستند کی حرف بزنند و کی سکوت کنند. ما هم از آنها یاد میگرفتیم. در خانه ما پدر و مادرم هیچوقت دعوا نمیکردند. حتما اختلافات و بگو مگوهایی با هم داشتند اما هیچوقت در حضور ما جر و بحث نمیکردند. مادرم حامی پدرم بود. پدرم همیشه میگفت: مادرتان به من قدرت ریسک میدهد و همه موفقیتم بهدلیل حضور اوست.
حامی خوبی برای پدرتان بودند...
بله، آنها بهشدت از یکدیگر حمایت میکردند. اما زن و شوهرهای امروزی طاقت ندارند. با اولین بگو مگو،زن به خانه پدر میرود و مهریه را به اجرا میگذارد و بعد هم طلاق و جدایی. عشقهای امروزی مثل قدیم، واقعی نیستند.
عشق احساسی غریزی و فطری است، چطور میشود در دورهای مثل دوره والدین شما عمیق باشد اما امروزه واقعی نباشد، مگر چه چیزی در وجود آدمها تغییر کرده است؟
آن زمان جوانها از خانوادههای یکدیگر شناخت داشتند و این خیلی مهم بود. وقتی دو جوان به یکدیگر علاقهمند میشوند باید از خانوادههای هم شناخت داشته باشند چون اگر چنین نباشد مشکل پیدا میکنند. شناخت از خانوادهها باعث استحکام رابطه میشود. الان پسر و دختر تصمیم به ازدواج میگیرند اما خانواده یکدیگر را اصلا نمیشناسند. گاهی هماندازه هم نیستند؛ داستان کبوتر با کبوتر، باز با باز در ازدواج خیلی مهم است. اکنون دو جوان از دو طبقه مختلف اجتماعی با یکدیگر ازدواج میکنند و زندگی خانوادگی آنها خیلی زود از هم میپاشد، چون سبک زندگیشان اصلا به هم نمیخورد.
زندگی موفق پدر و مادرتان چقدر در سرنوشت و انتخابهای شما موثر بود؟
خیلی زیاد. نه تنها در سرنوشت من بلکه در سرنوشت خواهرها و برادرهایم هم بسیار موثر بود. همه ما زندگی خانوادگی خوب و بچههای موفقی هم داریم. چون ما در خانواده یاد گرفتیم چگونه زندگی کنیم. من از مادرم دوست داشتن مرد زندگی را یاد گرفتم. مادرم میدانست که پدرم برای ناهار به خانه نمیآید اما همیشه اول از همه برای او غذا میکشید و در ظرف مخصوصی میگذاشت، بهش میگفتیم آقاجون که برای ناهار نمیآید چرا برایش غذا میکشی؟ میگفت: شاید دلش خواست و آمد! ما از مادرم احترام گذاشتن به پدر خانواده را یاد گرفتیم.
شما بازیگر هستید و گاهی لازم است چند ماه سر صحنه باشید، آیا روش مادر را در خانهداری ادامه دادید؟
من همیشه مادر سنتی خانهدار بودهام حتی وقتی سرکار هستم! وقتی بازی در کاری را قبول میکنم، غذا آماده میکنم و در فریزر میگذارم تا خانوادهام غذای بیرون و غذای ناسالم نخورند.
ما شما را سالهاست در نقشهای مختلف میبینیم که همیشه هم مهربان هستید. در زندگی واقعی هم از صدای شما مهربانی دریافت میشود. این مهربانی ذاتی و ژنتیک است یا اکتسابی؟
مقداریاش ذاتی است که از پدر و مادر به من منتقل شده اما بخشی از آن هم اکتسابی است. معتقدم با مهربانی میتوان بخشی از بار دیگران را از روی دوش آنها برداشت. این تنها کاری است که میتوانم برای همنوعانم انجام دهم.
جام جم/بازیگر پیشکسوت سینما، رادیو و تلویزیون:
هنوز مرا با کارتون «بامزی» میشناسند
شمسی فضلاللهی، بازیگر و گوینده باسابقه رادیو و پیشکسوت سینما، تئاتر و تلویزیون فعالیت هنری خود را از دهه 30 با بازی در تئاتر آغاز کرد و با خیلی از بزرگان کارگردانی و بازیگری همکاری داشت. در سینما اولین فیلمش دختر سرراهی بود و بهتدریج تبدیل به یک چهره محبوب و پرمخاطب شد و توامان در دوبله نیز فعالیت کرد و شاید محبوبترین نقشش در دوبله، گویندگی بامزی در کارتونی به همین نام بود.
تصویر هنوز مرا با کارتون «بامزی» میشناسند
فضلاللهی ازجمله بازیگرانی بود که فقط خودش را محدود به بازیگری در سینما نکرد و سالها در تلویزیون، رادیو و صحنه تئاتر فعالیت کرد.
چهره مهربانش سالهاست در نقش مادران دلسوز با نسلهای زیادی از کودکان ارتباط برقرار کرده است.او در نقشهای جدی و کمدی توامان حضور موفقی داشته است.
فضلاللهی بالاخره مزد استمرارش را در حوزه بازیگری در جشنوارههای کودک دوره بیست و هفتم و جشنواره مادر دریافت کرد و به پاس حضور موثرش و ترسیم درست چهره مادر ایرانی مورد تقدیر قرار گرفت. با او درباره فعالیتهای کاریاش گفتوگویی انجام دادهایم.
روزها را چگونه میگذرانید؟
در مجموعهای تلویزیونی به کارگردانی جواد ارشاد بازی دارم. همیشه اعتقاد دارم نباید اوقات عمر را به بطالت و بیهودگی سپری کرد و باید تا حد امکان آموخت و به دیگران کمک کرد تا جذب فعالیتهای فرهنگی و هنری و ادبی بشوند.
هیچ گاه در مدت عمرم به سراغ تفریحات بدون ارزش و غیرضروری نرفتهام. موقعی هم که سر فیلمبرداری نباشم.
جمع زنانهای داریم که به صورت هفتگی جلسات حافظخوانی برگزار میکنیم و البته در مواقعی شاهنامهخوانی در برنامه جلسات هفتگی انجام میشود.
اغلب این خانمها کارمندان بازنشسته و خانمهای خانهدار هستند که بچههایشان ازدواج کردهاند و وقت و مجال برای دیگر کارها دارند.
اوایل برخیها تعجب میکردند که چرا در مدت چهار ساعتی که دور هم هستیم فقط دو سه غزل خوانده میشود، من در جواب گفتم حافظ فقط با یک کتاب شعر، شد حضرت حافظ و محبوب قلوب ایرانیها.
خیلی از شعر چند دیوان شعر دارند، اما محبوبیت و جایگاه حافظ را ندارند. بنابراین ما به اثرگذاری بیشتر از کمیت توجه داریم و باید اشعار حافظ با دقت تاویل و تفسیر شود.
اوایل شاهنامهخوانی خیلی از خانمها میگفتند اشعار فردوسی سنگین است، اما من تاکید کردم به تدریج با دنیای اساطیری شیرین و حماسی فردوسی آشنا و به آن علاقهمند میشوید.
در کنار این کارهای فرهنگی زمانی را به بررسی وضع سلامتم اختصاص میدهم و خوشبختانه بازنشسته صدا و سیما هستم و از خدمات بیمه برای درمان و خدمات پزشکی استفاده میکنم.
نزدیک به شش دهه است در حوزه بازیگری فعالیت میکنید، چگونه به این استمرار در کار بازیگری رسیدید؟
انتخابهایم درست و صحیح بود که توانستهام در کارم موفق باشم. برای شهرت سراغ بازیگری نرفتم و نیامده بودم که برای تشویق و جایزه گرفتن بازی کنم. بازیگری عشق و علاقهام بود.
عشق راستین هم دائمی و ماناست و در سالهای متمادی همچنان عاشقانه بازی میکنم. رمز ماندگاری در بازیگری عشق است.
در خیلی از مجموعه و فیلمهایی که بازی کردید، بازیگران کودک حضور داشتند. کار با کودکان برایتان چه ویژگیهایی دارد؟
در خیلی از مجموعه و فیلمهایی که بازی کردهام بازیگران کودک حضور داشتند. همیشه برای کودکان اهمیت قائل بودهام. کودکان، نسل بزرگسال سالهای بعدی هستند و باید مورد توجه و حمایت قرار بگیرند و جامعه آینده را میسازنند.
برای ارائه کار بهتر باید با کودکان دوست شد؟
باید با کودکان دوست و همراه و وارد دنیایشان شد. همبازی شدن با کودکان همیشه شیرین و جذاب است و با کمی حوصله میتوان از کودکان نکات زیادی آموخت.
در یکی از مجموعهها با کودکی همبازی بودم و نکتهای درباره بازیگری به این کودک گفتم و این کودک تا روز آخر فیلمبرداری این نکته را در ذهن داشت و آن را رعایت میکرد و چون با این کودک دوست شده بودم، وظیفه خودش میدانست از من مراقبت کند و به اصطلاح هوای مرا داشته باشد.
در دهه 80 در فیلم موزیکال و کودکانه عاشق حضور موفقی در ژانر کودک داشتید؟
تجربه خوب و موفقی بود و به لحاظ بازی برای این فیلم کلی زحمت کشیدم. موزیکال بودن این فیلم کار را مفرح کرده بود و بازیگران کودک فیلم ضمن شعر خواندن، حرکات موزون انجام میدادند و این در آن زمان کمتر در فیلمهای کودکانه دیده میشود. بازیگران کودک خوب و موفق مثل ترلان پروانه، مونا فرجاد و... در فیلم عاشق بازی بودند.
کدام بازیگران کودک بیشتر با شما در ارتباط هستند؟
همهشان محبت دارند، اما کیمیا حسینی و والدینش با من در ارتباط هستند. با گذشت زمان آدمهای سالخورده درگیر بیماری میشوند و نیاز به مراقبت و رسیدگی بیشتری دارند.
من میدانم همه مردم درگیر مشکلات زندگی خودشان هستند و از کسی گلایه و شکایتی ندارم. چند ماه پیش که برنامه خندوانه پخش میشد از طرف رامبد جوان از من دعوت شد.
آن زمان درگیر بیماری بودم و درد زیادی داشتم و به همین دلیل گفتم به علت دردی که دارم نمیتوانم در این برنامه بخندم و بهتر است در زمان مناسبتری در این برنامه حضور داشته باشم که دوستان دعوت مجدد را از یاد بردند.
چند نوه دارید؟
یک نوه و دو فرزند دارم.
خیلی از بازیگران پیشکسوت از این نکته که کمتر بازی به آنها پیشنهاد میشود، ناراحت هستند. شما در این مورد چه نظری دارید؟
دوستان کارگردان و برنامهساز به من لطف دارند و پیشنهاد کاری زیادی دارم، اما به علت درد کمر نتوانستم خیلی از این پیشنهادات را قبول کنم. به دفعات پیش آمده در فیلمی یا مجموعهای در حین کار دچار آسیب و دردی شدهایم.
اما کسی از اعضای گروه نپرسیده آیا مایل هستید شما را به بیمارستان ببریم و درمان بشوید و تحت نظر دکتر باشید؟
در خیلی از کارها پیش آمده با درد شدید در صحنه بازی کردهام، اما اعتراضی نکرده و درد را تحمل کردهام. در کوچه و خیابان یا مراکز خرید مردم حال من را جویا میشوند و موقعی که متوجه بیماریام میشوند، این پرسش را دارند که چرا مسئولان حمایتی از هنرمندان پیشکسوت انجام نمیدهند.
به چه دلیل در سینما در دهه 40 و 50 فعالیت نکردید؟
در اوایل دهه 40 ازدواج کردم و طبیعی بود که باید زمانی را برای خانوادهام صرف میکردم. در آن دوران فیلمهایی ساخته میشد که خیلی عامیانه و سهلالوصول بود.
نکته مهم دیگر اخلاقی بودن فیلمهای دهه 30 سینمای ایران نسبت به دهههای 40 و 50 بود و فیلمها جنبه اخلاقی داشت و بیشتر فیلمها ملودرامهای خانوادگی بودند. به همین دلیل اغلب فیلمهایی که بازی کردم، محصول دهه 30 است.
از چه موقعی در رادیو فعالیت کردید؟
از دهه 50 در رادیو فعالیت میکنم. برنامه کودک را در رادیو کارگردانی کردم و خیلی از کودکان بعد از شنیدن این برنامه به مدرسه میرفتند.
در آن زمان برای تولید یک برنامه کودک رادیویی، وقت و دقت زیادی صرف میشد و همیشه شبها استرس داشتم که برنامه فردا چگونه از کار درخواهد آمد.
این چند سال حضور در رادیو برایم خیلی جذاب و خاطرهبرانگیز بود و در سالهای بعد هم در رادیو برای کودکان قصه میگفتم و نوار قصه وارد بازار نشر کردهام.
چه سالی نوار قصه شما روانه بازارشد؟
سال 1359 این نوار به بازار آمد.
پیشنهاد دوبله کارتن بامزی که از کارتنهای محبوب کودکان بود، چگونه اتفاق افتاد؟
حضور در تیم دوبله بامزی پیشنهاد ناصر ممدوح بود و در همان موقع درگیر بازی در سریال امیرکبیر بودم و کار سختی در پیش داشتم و خوشبختانه کارتون بامزی کار موفقی شد و هنوز خیلیها مرا با دوبله این کارتن میشناسند.
این کارتن ساختارش از زمان تولیدش جلوتر بود و همین حالا هم میتواند با انیمیشنهای کامپیوتری رقابت کند.
البته در سالهای قبلتر هم دوبله شخصیت کارتونی بامبی را انجام داده بودم. در زمینه کارهای کودک در دهه 50 مجموعه پرمخاطب خانه کوچک را نیز دوبله کردم.
چند بار در جشنوارهها مورد بزرگداشت قرار گرفتید. این بزرگداشتها برایتان چه ویژگیهایی داشت؟
مردم همیشه به من لطف دارند و جشنوارهها فضای شادی دارند و این بزرگداشتها در کنار این شادی برایم جذابیت دارد.
جشنواره مادر هم مثل نامش بزرگ است و تقدیر از من در چنین جشنوارهای ارزشمند است و امیدوارم برگزاریاش تداوم داشته باشد.
جام جم/رقابت برای انتخاب برترین قاری و حافظ قرآن
632 قاری و حافظ قرآن از روز گذشته در کرمانشاه گردهم آمدهاند تا در قالب سیوهشتمین دوره مسابقات قرآن کریم به رقابت بپردازند و سرانجام پنجم دیماه برترین حافظ و قاری کشور معرفی و تجلیل خواهند شد، امسال اما مسابقات قرآنی حال و هوای خاصی هم دارد، کاروان قرآنی ایران در ماههای گذشته در سوگ چهرههای فراوانی نشست.
تصویر رقابت برای انتخاب برترین قاری و حافظ قرآن
به گزارش جامجم، جای خالی تعدادی از فعالان برجسته قرآنی در مراسم افتتاحیه مسابقات امسال کاملا احساس میشد. حسن دانش، محسن حاجیحسنی کارگر، امین باوی، محمدسعید سعیدیزاده و فؤاد مشعلی که به مهاجران الیالله مشهور شدند،در حج تمتع امسال با کاروان قرآنی به عربستان اعزام شدند ولی در فاجعه منا به دیار باقی شتافتند و دعوت حق را لبیک گفتند. از سوی دیگر، در مسابقات امسال جای مرحوم استاد ابوالفضل علامی که نامش در بین اسامی هیات داوران این دوره از مسابقات آمده هم خالی است. علامی 16 آذر امسال بر اثر سکته قلبی درگذشت.
چرایی اهمیت مسابقات کشوری
در مراسم افتتاحیه که با حضور جمعی از مسئولان و علاقهمندان به قرآن کریم برپا شد، حجتالاسلام علی محمدی، رئیس سازمان اوقاف و امور خیریه و نماینده ولیفقیه ضمن تبریک به مردم کرمانشاه که میزبانی این دوره مسابقات قرآن کریم را به عهده دارند، بیان کرد: این فرصت برپایی مسابقات را باید قدر بدانید و از نور قرآن فیض لازم را ببرید که قطعا این برنامه قرآنی، خیر و برکت برای تمام کشورمان بهویژه استان کرمانشاه دارد.
او در ادامه با تأکید بر اینکه مسابقه کشوری برای ما مهمتر از مسابقات بینالمللی است، در توضیح این مدعای خود عنوان کرد: نمایندگان ایران در مسابقات بینالمللی قرآن در رشتههای مختلف در این مسابقه انتخاب میشوند. یعنی از بین 500 شرکتکننده، دو نفر به عنوان نماینده برگزیده میشوند.
اهدای پرچم آستان مقدس حضرت عباس (ع) در بخش دیگری از این مراسم پرچم آستان مقدس حضرت عباس (ع) توسط شیخ جواد النصراوی، مدیر دانشکده قرآنی و دارالقرآن آستان حضرت عباس (ع) به این دوره از مسابقات اهدا شد.
در ادامه از خانوادههای حسن دانش، محسن حاجیحسنی کارگر، امین باوی، محمدسعید سعیدیزاده و فؤاد مشعلی پنج نفر از جانباختگان کاروان قرآنی اعزامی به حج تمتع امسال، با اهدای لوح تقدیر و پرچم متبرک به آستان حضرت عباس(ع) تجلیل شد.
رقابت 632 شرکتکننده در 3 بخش
به گفته حجتالاسلام سیدمصطفی حسینی، رئیس مرکز امور قرآنی سازمان اوقاف و امور خیریه مسابقات امسال در سه بخش برپا میشود. رقابتهای رشتههای حفظ 20 جزء، حفظ 10 جزء و ترتیل که از روز گذشته آغاز شده و تا دوشنبه ادامه خواهد داشت. بخش دیگر به رقابتهای رشته معارف و اذان اختصاص دارد که روز سهشنبه اول دیماه برگزار میشود. بخش سوم شامل رقابت رشتههای حفظ کل و قرائت است که چهارشنبه آغاز میشود و تا شنبه 5 دی ادامه خواهد داشت.
حسینی با اشاره به اینکه اختتامیه بخش اول روز دوشنبه از ساعت 18 و 30 دقیقه تا 20 و 30 دقیقه برپا میشود، افزود: اختتامیه بخش دوم سهشنبه از ساعت 18 و 30 دقیقه تا 20 و 30 دقیقه برگزار میشود و مراسم اختتامیه این رقابتها با برگزاری فینال حفظ کل و قرائت در روز شنبه 5 دی برپا میشود و از برگزیدگان این دوره با حضور مسئولان کشوری و لشکری تجلیل خواهد شد.
رئیس مرکز امور قرآنی سازمان اوقاف با بیان اینکه در سیوهشتمین دوره مسابقات قرآن کریم 632 نفر به رقابت خواهند پرداخت، عنوان کرد: 287 شرکتکننده زن و 345 شرکتکننده مرد در رشتههای حفظ 20 جزء، حفظ 10 جزء، حفظ کل، ترتیل، قرائت، اذان و معارف حضور دارند.
پوشش همهجانبه مسابقات در رسانه ملی
رادیو قرآن و سیمای قرآن رسانه ملی امسال تمامی بخشهای سیوهشتمین دوره مسابقات قرآن کریم را تا حد امکان به صورت زنده پخش میکنند که شامل مراحل مختلف رقابتها و نیز مراسم افتتاحیه و اختتامیه نیز میشود، همچنین کانال رسمی تلگرام رادیو قرآن به نشانی sedayequran@ با حدود 30 هزار مخاطب به اطلاعرسانی این دوره از مسابقات اختصاص دارد. علاقهمندان همچنین میتوانند برای اطلاع از جزئیات این مسابقات به برنامک اندرویدی «صدای قرآن» و نیز سایت اینترنتی رادیو قرآن به نشانی radioquran.ir مراجعه کنند.
جام جم/آیت الله محمدی گلپایگانی عنوان کرد؛
۴ شاعر مورد علاقه مقام معظم رهبری
رئیس دفتر مقام معظم رهبری در مراسم رونمایی از کتاب «آئینه گردانی» عنوان داشت: اهتمام رهبر معظم انقلاب به شعر و نکته شناسی شان در این امر به ایشان شخصیت برجسته ای در رهبری داده است.
تصویر ۴ شاعر مورد علاقه مقام معظم رهبری
آئین معرفی و رونمایی از کتاب «آئینه گردانی» شامل مجموعه اشعار شاعران آئینی که در محضر رهبر معظم انقلاب اسلامی قرائت شده است، شامگاه شنبه در تالار اندیشه حوزه هنری و با حضور محسن مومنی رئیس حوزه هنری، علیرضا مختارپور معاون موسسه پژوهشی فرهنگی امام خمینی(ره) دفتر نشر آثار حضرت آیت الله العظمی خامنه ای و جمع کثیری از شاعران کشور برگزار شد.
در این مراسم آیت الله محمدی گلپایگانی رئیس دفتر مقام معظم رهبری در سخنانی با یادکرد سالگرد شهادت امام حسن عسگری(ع) و ذکر روایتی از حضور دو نفر از علمای قم به محضر ایشان اظهار داشت: کشور ما بحمدالله پیرو اهل بیت(ع) است و زیارت جامعه کبیره نیز که شناسنامه اهل بیت است می خوانیم همه چیز با شما آغاز شده و با شما پایان می یابد. در این زیارت عنوان شده قطره قطره بارانی که از آسمان به زمین می آید به خاطر امام معصوم است. شعر آئینی هم درباره ائمه بسیار گفته شده تا جایی که این شعر و مضامینش هیچگاه در عصری به پایان نرسیده و هر چه سراییده اند باز هم مضمون هست و این همان معجزه شعر است.
وی ادامه داد: مقام معظم رهبری در مسئولیت ظاهری خود به عنوان رهبر کشور به اداره آن می پردازد. این مسئولیت ظاهری سایر مقام های عالیه ایشان را پوشانده تا جایی که همه فکر می کنند ایشان تنها یک رهبر سیاسی است در حالی ایشان یک فقیه والامقام و یک مرجع تقلید است که در حلقه درسی شان بیش از هزار نفر دارند و از نظرات ایشان استفاده می کنند.
آیت الله گلپایگانی ادامه داد: یکی از بزرگترین حسن های ایشان این است که اهل ادب هستند و وقتی را که برای شعر و شعرا اختصاص می دهند بسیار قابل توجه است. ایشان به طول معمول سالی دو بار به مشهد مقدس مشرف می شوند. من به خاطر دارم که در همه این سفرها می گفتند یک روز مشخص تعیین کنید تا با ۴ شاعر درجه یک آن روزگاران مشهد بنشینند و به بحث و خوانش شعر بپردازند. آن چهار شاعر، مرحوم محمد قهرمان بود و دیگری مرحوم کمان که بسیار مورد علاقه آقا بودند. دیگری مرحوم صاحبکار و تنها عضو باقی مانده از آن جمع نیز آقای باقرزاده که با تخلص بقا، شعر می گویند.
وی افزود: در ماه مبارک رمضان نیز حضرت آقا با تمام مشقات ظاهری و برنامه فوق العاده خود در یک روز مشخص برای شعرا بیش از دو تا سه ساعت وقت می گذارند و بسیاری هم از این جلسه استفاده می کنند. اهتمام ایشان به شعر و نکته شناسی شان در این امر به ایشان شخصیت برجسته ای در رهبری داده است.
رئیس دفتر مقام معظم رهبری در ادامه عنوان داشت: بسیاری از ائمه (ع) و حتی پیامبر اکرم (ص) به شعر اهتمام داشتند. در داستان غدیر خم شاعری به نام حسّان اشعار بلندی سرود که برخی را حتی پیامبر عنوان کرد که جبرئیل در دهان او نهاده است هر چند که عاقبت این شاعر به شر شد اما از نظر شعری مرتبه خوبی داشت. برخی ائمه(ع) هم تبع شعر خود را ابراز کرده اند که در این میان امام رضا(ع) بیت معروفی دارند.
وی افزود: بعد از انقلاب اسلامی به ویژه در دوره رهبری حضرت آقا، شعر اوج زیادی گرفته و جوانان شاعر با قریحه بسیاری ظهور کرده اند که مایه خوشحالی است.
در این مراسم همچنین با حضور رئیس دفتر مقام معظم رهبری از خدمات عباسعلی براتی پور شاعر پیشکسوت انقلاب اسلامی و نخستین مدیر جلسات شعر ماه مبارک رمضان رهبر معظم انقلاب با شاعران تجلیل شد.
محسن مومنی شریف، علیرضا مختارپور، محمدعلی مجاهدی و حجت الاسلام سید عبدالله حسینی نیز در این مراسم به ایراد سخن پرداخته و جمعی از شاعران نیز به قرائت اشعار خود پرداختند که مشروع آن متعاقبا منتشر خواهد شد.
جام جم/آزیتا حاجیان: قول میدهم کمدی بازی کنم
بازیگر سریال تلویزیونی «کیمیا» از نقش خود در این سریال و بازخوردهای مردمی گفت.
تصویر آزیتا حاجیان: قول میدهم کمدی بازی کنم
آزیتا حاجیان بازیگر مجموعه تلویزیونی «کیمیا» در خصوص ایفای نقش خود در این مجموعه 110 قسمتی گفت: «کیمیا» قرار است یک زندگی اجتماعی، سیاسی را با گذر از برهههای تاریخی بیان کند، در اصل «کیمیا» بهانهای است که ما با تاریخ کشورمان، رخدادها و فداکاریها در سه دوره پیش و بعد از انقلاب و هشت سال دفاع مقدس بیشتر آشنا شویم.
وی در ادامه بیان کرد: مردم ما همراه و همقدم با یک خانواده معمولی در طبقه متوسط جامعه هستند و دورانی را میبینند که خودشان حماسهساز بودند و سرنوشتشان را رقم زدند، سریال «کیمیا» از بدنه جامعه فاصله نگرفته است و مردم خودشان را میبینند و خیلی ملموستر آن را حس میکنند و همچنین تکتک عناصر از صحنه و لباس گرفته تا نوع گریمها و کلمات برایشان غریبه نیست و نسبت به آن موضعگیری نمیکنند.
بازیگر مجموعه تلویزیونی «تا ثریا» در خصوص شخصیتپردازی خوب نویسنده مسعود بهبهانینیا اظهار داشت: نویسنده با نگاه ظریف خود، ابعاد وسیعی از بعد های انسانی را جلو برده است، ما در سریال «کیمیا» میبینیم که دشمن همیشه منفی و خاکستری نبوده و در مقابل آن هم نیز انسانهای خوب، همیشه مثبت و معصوم نیستند، شخصیتها معمولی هستند، آدمهایی که رفتارهای عادی دارند و میتوانند هر هنجاری را از خود نشان دهند.
حاجیان در ادامه گفت: نه تنها در ایران، بلکه در تمام جهان هزاران نفر در شرایط کیمیا وجود دارند و یا در گذشته تجربه کردند، مهری، فرخ، خانواده نکونام و ..... شرایط شخصیتهایی در کیمیا را تجربه کردهاند، دیگر در زندگی فیلم نبود، خوشبختانه ما میبینیم که هرچه مجموعه تلویزیونی «کیمیا» به جلو پیش میرود، مورد استقبال بیشتر قرار میگیرد و درام خوبی را به تماشا میگذارند.
وی در خصوص ضرورت ساخت فیلمهای بلند مدت در رسانه تصویری عنوان کرد: به عقیده من اگر قرار باشد، ما زندگی یک خانواده را روایت کنیم و داستان این خانواده را تا انتها به نمایش بگذاریم، زمان بیشتری را میطلبد، حال اینکه ما در کنار خانواده پارسا (کیمیا) برهههایی از تاریخ را هم نمایان کردیم تا بخشهایی از آن دوران را در کنار زندگی کیمیا روایت کنیم.
پس از 4 سال، قلم بهبهانینیا من را به بازی ترغیب کرد
حاجیان درباره نگارش صحیح سریال 110 قسمتی «کیمیا» یادآور شد: آقای بهبهانینیا بسیار مجموعه تلویزیونی خوبی را از نظر اسکلت و ساختار صحیح قصه ارائه کردند و میتوانم بگویم که بعد 4 سال و پس از بازی در سریال ثریا فیلمنامهای به دستم رسید که توانستم با آن ارتباط برقرار کنم و از جهت دیالوگنویسی مشکلی نداشته باشم.
مهراوه از کودکی با تمام ذوقش به بازیگری متعهد بود
بازیگر مجموعه تلویزیونی «دبیرستان خضرا» از همکاری خود با مهراوه شریفینیا دخترش گفت: من 32 سال داشتم که با محمدرضا هنرمند بازی در «دزد عرسکها» را با مهراوه ایفا کردم، خوشبختانه با توجه به اینکه مهراوه کوچک و سن کمی داشت توانست به خوبی رشد کند و استعداد خود را بروز دهد، مهراوه بچه بود، شیطنتهای مخصوص به خودش را هم داشت، اما بگویم که در بدو رسیدن به شرایط فیلمبرداری، محیط و کار را قبول کرد و نه تنها من بلکه تمام گروه از همکاری و ایفای نقش او راضی بودند، این مسئله در «کیمیا» هم قابل مشاهده بود، ما هر روز سر تصویربرداری مجموعه کیمیا و در پشت صحنه همدیگر را میدیدیم و همین باعث شد تمام خستگی ساعتهای فیلمبرداری را فراموش کنیم.
وی در ادامه بیان کرد: اینکه در کنار دخترم بودم و با او همبازی شدم، اتفاق بسیار خوبی بود. ما در سریال «کیمیا» شرایط عادی خودمان را بازی نمیکردیم، با اطمینان خاطر در مقابل مهرواه حاضر شدم، او حتی در بعضی از سکانسها هم از من دقیقتر و ریزبینانهتر ایفای نقش کرد.
به گزارش جام جم آنلاین به نقل از باشگاه خبرنگاران جوان، حاجیان به حضور بازیگران مطرح سینما و تلویزیون اشاره کرد و گفت: در مواقعی که بعضی از بازیگران نقشهای کوتاهی را نسبت به بقیه سریالها و یا فیلمهای سینمایی دارند، کار را جدی نمیگیرند، ما بازیگران نقش کوچک نداریم، بازیگران کوچک و بزرگ داریم، که در سریال «کیمیا» ما شاهد بازی عالی رضا کیانیان هستیم و در ادامه حضور حامد بهداد که از نظر تبلیغاتی و بازی خوبش باعث شده است، هم بازیگران و هم مخاطبان را به خود جذب کند.
وی در ادامه افزود: تماشاچیان کار را میبینند و برایشان مهم است که بازیگر به نقش خود اهمیت داده است یا نه، نباید فراموش کنیم که ما با مردمی زندگی میکنیم که از هوش بالایی برخوردار هستند.
مردم ما فیلمهای خوش رنگ و لعاب را دوست دارند
بازیگر مجموعه تلویزیونی «سفر سبز» در مورد رقابت رسانه ملی با سریالهای فارسی زبان ترک توضیح داد: رسانه ما از نظر محتوا، کارگردانی، بازیگری، موسیقی و .... در رقابت با مجموعههای ماهواره ای است؛ خوشبختانه سناریوهای قوی و خوبی در دست کارگردانها وجود دارد و برای اینکه مردمپسند باشد، باید به فیلمنامهنویسان و کارگردانها برای یک کار عالی، امکانات عالی هم داده شود، مردم ما کارهای خوش رنگ و لعاب را بیشتر دوست دارند.
حاجیان از انتقاداتی که به گریم و طراحی صحنه سریال 110 قسمتی «کیمیا» شده است، گفت: یک گریم خوب متاثر از نورپردازی و امکانات وسیع نورپردازی و چهرهپردازی گریمورهای حرفهای سینمای ایران است، با این حال در گریمهایی که در مجموعه «کیمیا» داریم، توانستیم سن اصلی را حفظ کنیم و با گریمهای غیر طبیعی و اغراقشده جلوی دوربین ظاهر نشویم.
وی در ادامه توضیح داد: در یک سریال 110 قسمتی که روزهای ابتدایی فیلمبرداری، صحنههای پایانی جلوی دوربین میرود، همه چیز بستگی به امکانات آن روز و لوکیشن دارد و گاهی این امری طبیعی است که اتفاقات کوچک رخ بدهد، ما قبول داریم شاید در جاهایی به اصطلاح اشتباهاتی رخ داده باشد اما آنقدر ناچیز بوده که نخواهیم روی آن مانور دهیم.
آزیتا حاجیان در پایان پیرامون بازخوردهای مثبت مخاطبان اظهار داشت: به شدت متاسفم و ناراحت میشوم، وقتی میشنوم که مردم با گریههایمان اشک ریختند و آزردهخاطر شدهاند، این در حالی است که میخواهم مردم عزیزمان بخندند و خوشحال باشند، اما چه کنیم که شرایط اینطور رقم زده شده است، خوشبختانه مجموعه تلویزیونی کیمیا بین مردم جای خود را باز کرده، من دست مردم عزیزمان را میبوسم و بابت اشکهایی که ریختند، قول میدهم که نقشی کمدی را در دیگر کارهایم بازی کنم.
جوان/نگراني از تأثيرات كسري بودجه در گفتوگوی اعضای شورای نظارت با «جوان»
دولت بزرگترين رسانه كشور را در تنگناي مالي گذاشته است
توليد برنامههاي كيفي براي سازمان درآمدزاست/اعلام ميزان كسري بودجه 500 ميليارد توماني سازمان صدا و سيما، اين نگراني را به وجود آورده است كه سازمان نتواند از عهده مأموريت هايش برآيد.
نویسنده : محمدصادق عابديني
اعلام ميزان كسري بودجه 500 ميليارد توماني سازمان صدا و سيما، اين نگراني را به وجود آورده است كه سازمان نتواند از عهده مأموريت هايش برآيد. كسري بودجه در حالي است كه مجلس انضباط مالي سازمان را تأييد كرده و از تخصيص ندادن بودجه از سوي دولت خبر داده است.
سخنگوي كميسيون برنامه و بودجه مجلس در بخش گفتوگوي ويژه خبري شبكه دوم سيما، از كسري بودجه ميلياردي صدا و سيما خبر ميدهد، رقم كسري بالغ بر 500 ميليارد تومان كه تقريباً يكپنجم كل بودجه سازمان را تشكيل ميدهد.
غلامرضا كاتب در اين برنامه با بيان اينكه امسال فقط توانستيم 920 ميليارد تومان به صدا و سيما اعتبار دهيم، ميگويد: 2700 ميليارد تومان، اعتباري است كه امروز اين سازمان به آن نياز دارد.
وي ميافزايد: البته هزار و 200 ميليارد تومان را در قانون بودجه به صدا و سيما تكليف كردهايم كه از تبليغات به دست آورد كه اين موجب دغدغه و ناراحتي مردم خواهد شد.
كمبود شديد بودجه صدا و سيما نگرانيهايي را در پيش دارد، نگرانيهايي كه كاتب در تلويزيون به برخي از آنها اشاره ميكند. وي ميگويد: زماني كه رسانه ملي در بودجه جاري خود كمبود اعتبار دارد چگونه ميتواند به بحث برونمرزي و مقابله با شبكههاي معاند بپردازد.
جمشيد جعفرپور، عضو كميسيون فرهنگي مجلس نيز كه در اين برنامه حضور داشت، از كاهش بودجه فرهنگي كشور انتقاد ميكند و درباره صدا و سيما ميگويد: سازمان صدا و سيما نيازمند اختصاص بودجه كافي است، به ويژه اينكه اكنون در محاصره رسانهاي و تبليغات بسيار بر ضدانقلاب اسلامي هستيم.
كسري بودجه صدا و سيما مسئله جديدي به شمار نميرود اما ميزان بالاي كسري بودجه و مأموريتهاي جديدي كه از سوي مقام معظم رهبري در حكم انتصاب محمد سرافراز به آنها اشاره شده است نگرانيهايي را در قبال ناتواني سازمان در رسيدن به اهداف مدنظر به وجود آورده است.
تأثیر کاهش بودجه بر تولید سریالها
اين نگرانيها باعث شد تا «جوان» موضوع را با اعضاي شوراي نظارت بر صدا و سيما پيگيري كند. سيدرمضان شجاعيكياسري درباره موضوع كسر بودجه صدا و سيما به «جوان» ميگويد: بودجه درخواستي صدا و سيما بيشتر از بودجه اعلامي دولت بود. قرار شد كه حدود دوسوم بودجه صدا و سيما از طريق دولت تأمين شود و باقي بودجه را خود صدا و سيما تأمين كند. كه با توجه به كسري بودجه شايد صدا و سيما حتي نتواند نيازهاي اوليه سازمان را تأمين كند.
شجاعيكياسري درباره تأثيرات سوءكاهش و كسري بودجه نيز معتقد است: اگر بودجه كافي نباشد قطعاً بر ميزان ساخت برنامههاي توليدي و سريالها و مجموعههاي تلويزيوني تأثير ميگذارد و از نظر كمي باعث كاهش ميزان توليدات ميشود، اما از نظر كيفي بخشي از كار به ذوق و سليقه مديران و برنامهسازان سازمان باز ميگردد كه چه سوژههايي را براي كار انتخاب كنند. «جوان» تلاش كرد موضوع كسري بودجه صدا و سيما را از طريق مديران اين سازمان پيگيري كند كه متأسفانه به دلايلي اين اتفاق رخ نداد.
برنامه كيفيت داشته باشد درآمد هم ميآورد
طهماسب صلحجو، منتقد سينما و تلويزيون در گفتوگو با «جوان» ميگويد: تأثير كسري بودجه بر توليدات صدا و سيما مسئلهاي بديهي است و هر كسي ميداند وقتي پول نباشد كار كردن سخت ميشود و به قول معروف «هرچه پول بدهي آش ميخوري»!
اين منتقد درپاسخ به سؤالي درباره اينكه در شرايطي كه صدا و سيما درگير بودجه است، شبكههاي ماهوارهاي و حتي سريالهاي شبكه نمايش خانگي با موفقيت در حال كار هستند، ميگويد: مشكل تلويزيون خطوط قرمز است، براي همين حتي سريالي مانند «شهرزاد» نيز يا در تلويزيون پخش نميشود يا آنقدر دستكاري ميشود كه هيچ چيزي از آن باقي نميماند.
صلحجو ميافزايد: تلويزيون ميتواند با پرداختن به سليقه مخاطب عام و مخاطبشناسي كه براساس رؤياها، آرزوها و حتي كمبودهاي عامه مردم شكل ميگيرد برنامههاي موفقي توليد كند. وي با مثال زدن برنامه «نود» ميگويد: اين برنامه آنقدر محبوب است كه تلويزيون توانسته در كنار توليد آن درآمد زيادي نيز به دست آورد.
در صورتي كه اگر قرار بود «نود» برنامهاي اتوكشيده و معمولي بود هيچ وقت به اين موفقيت نميرسيد. اين روش در شبكههاي ماهوارهاي نيز وجود دارد و با پخش برنامههايي كه مردم آنها را نگاه ميكنند، آگهيهاي تلويزيوني و درآمد به دست ميآورند.
تلويزيون نيز ميتواند با اولويت دادن به برنامههاي با كيفيت، از قبل توليد آنها درآمد به دست بياورد و كسري بودجهاش را تامين كند.
اين منتقد همچنين به مديران صدا و سيما پيشنهاد ميدهد: بودجهاي را كه در دست سازمان است، در اختيار برنامهسازاني كه ذوق و سليقه ندارند قرار ندهد كه پول ميگيرند، اما برنامهاي توليد ميكنند كه هيچ كس آن را نميبيند. بهتر است قبل از تخصيص بودجه از برنامهساز تضمين داشتن مخاطب گرفته شود.
در حالي كه سازمان صدا و سيما از آغاز دوران رياست محمد سرافزار انضباط مالي و چابكسازي سازماني را در پيش گرفته است و رئيس جديد سازمان تلاش كرده تا با حذف پستهاي مديريتي اضافه و كاهش نيروي انساني سازمان زمينه صرفهجويي مالي و مديريت بهينه را ايجاد كند، اما باز هم كسري بودجه و عدم همراهي دولت با بزرگترين و تأثيرگذارترين رسانه داخلي كه در خط مقدم تهديدات نرم دشمن نيز قرار دارد، باعث شده تا صاحبنظران نگراني خود را از عدم توانايي صدا و سيما در انجام ماموريتهاي محوله ابراز كنند.
به نظر ميرسد از نظر بودجهنويسان مجلس ناتواني سازمان صدا و سيما در مقابله با شبكههاي ماهوارهاي فارسي زبان بزرگترين تهديدي است كه كسري بودجه آن را به ارمغان خواهد آورد.
جوان/ريسك به روي صحنه بردن نمايش با موضوع دهه 60 با نگاهي به نمايش «مونس»
خالهزنك بازيهاي حوصله سربر
مدتي است نمايشنامهنويسها و كارگردانها با درگير كردن احساسات نوستالژيك مخاطبانشان، آثارشان را در حال و هواي دهه 60 و 70 روي صحنه ميبرند تا از طريق همذاتپنداري با تماشاگرها قدرت اثرگذاري نمايششان را چند برابر كنند.
نویسنده : احمد محمدتبريزي
مدتي است نمايشنامهنويسها و كارگردانها با درگير كردن احساسات نوستالژيك مخاطبانشان، آثارشان را در حال و هواي دهه 60 و 70 روي صحنه ميبرند تا از طريق همذاتپنداري با تماشاگرها قدرت اثرگذاري نمايششان را چند برابر كنند. جامعه مخاطب چنين كارگردانهايي جوانان دهه شصتي هستند كه با هر المان و نشانهاي در دهه 60 خاطره دارند و حالا پس از گذشت نزديك به 30 سال با ديدن دوباره همان نشانهها به آن روزهاي خاطرهانگيز بدون تكرار سفر ميكنند.
اين روزها تعداد نمايشهايي كه با اين سبك و سياق اجرا ميشوند هر روز بيشتر ميشود. پس از «قصه ظهر جمعه» محمد مساوات كه نمونهاي درخشان از تصويرسازي يك خانواده در دهه 60 بود و با استقبال منتقدها و تماشاگرها مواجه شد كارگردانهاي ديگري هم سعي كردند كار كردن در اين فضا را تجربه كنند. «هتليها» حميدرضا آذرنگ، «خانه آقاي كرمي» و تازهترين نمونهاش «مونس» نمايشهايي هستند كه داستانشان را در بازه زماني دهه 60 روايت كردهاند اما نتوانستهاند آن چشمنوازي و تأثيرگذاري «قصه ظهر جمعه» را تكرار كنند.
آيا پرداختن بيش از اندازه به يك دوره تاريخي خاص ايرادي دارد؟ شايد پرداختن بيش از اندازه به حوادث و اتفاقات يك دهه پرمخاطره ايراد چنداني نداشته باشد، اما ايراد از زماني شروع ميشود كه نمايشنامهنويس بدون درك آن شرايط با نگاهي سطحي بخواهد سوژهاي را زخمي كند.
به طور مثال نمايش مهرداد كوروشنيا با نام «مونس» مصداق بارزي از همين اصرار بيفايده بر بازسازي گذشته است. «مونس» داستاني يك خطي دارد و قرار است چشمانتظاريهاي مادري كه پسرش را به جبهه فرستاده روايت كند، ولي آنقدر درگير حرافي و صحبتهاي بيهوده ميشود كه در پايان اثرگذارياش را هم از دست ميدهد.
تحليلهاي سطحي نويسنده متن از شخصيتهاي نمايش، نه تنها تماشاگر را با خودش به دهه 60 و 70 نميبرد، بلكه بيشتر ياد فيلمفارسيها مياندازد. شخصيتهاي نمايش كه همگي زن هستند به شيوههاي كليشهاي كه بارها در فيلمها و نمايشهاي مختلف امتحانش را پس داده معرفي ميشوند. جار و جنجال و جيغ و هوارهاي بيمورد شخصيتها در كنار ديالوگهايي كه نه قدرت پيشبرندگي داستان را دارند و نه معرف شخصيت هستند انگار بيشتر براي كشدار كردن زمان نمايش نوشته شدهاند.
فرمولهايي كه كوروشنيا براي داستانش انتخاب كرده تكراري و نخنما شده هستند. پنهانكاري اوليه و غافلگيري پاياني، تقابل شخصيتها و نسلها، تصحيح اشتباهات كلامي ديگران، شوخي و مسخره كردنهاي مداوم همه راههايي است كه بارها مورد آزمون قرار گرفته و براي مخاطب كنجكاو به روز امروز چندان خوش نميآيد. كوروشنيا چنين فرمولي را هم در نمايش پرمخاطبش به نام «آخرين نامه» امتحان كرده بود و آنجا به لطف بازي نويد محمدزاده و شوخي با اصطلاحات جبهه توانسته بود تماشاگران زيادي را به سالن بكشاند، اما تكرار اين روند اين بار براي او شكست به همراه داشته است.
زنان نمايش، همچون موجوداتي مرد نديده با نگاهي تحقيرآميز به تصوير كشيده شدهاند و ما جز خالهزنك بازي چيز ديگري از آنها نميبينيم. نمايش آنقدر ديالوگهاي اضافه و بدون اهميت دارد كه تماشاگر را از اصل قضيه دور ميكند. اسفنديار كه همه براي ديدن او به خانه مونس آمدهاند پشت حرافيها و شوخيهاي زنان گم ميشود و در پايان نمايش بدون كمترين تأثيرگذاري تمام ميشود.
كارگردانهايي كه تصميم دارند نمايشهايشان را در حال و هواي چندين دهه قبل اجرا كنند چندان كار راحتي پيشرو ندارند. كار كردن در اين فضا همان اندازه كه ميتواند جالب باشد به همان ميزان هم ريسكهاي خودش را دارد. نمايشنامهنويسها در كنار داشتن يك داستان قوي و جذاب بايد از آن دوره تاريخي اطلاعات جامع و كاملي داشته باشند و فقط به نشان دادن فكل مو و شيشه شير بسنده نكنند.
جوان/گفتوگو با مرضيه هاشمي، مجري پرس تي وي درباره شيعهكشي در نيجريهاخبار قتل عام شيعيان نيجريه قرباني نژادپرستي غربيها شده است
در هفتهاي كه گذشت خبر تكان دهنده حمله ارتش نيجريه به شيعيان زاريا كه درحال عزاداري براي امام رضا (ع) در حسينيه اعظم اين شهر بودند مانند شوكي ايران را لرزاند.
نویسنده : معصومه طاهري
در هفتهاي كه گذشت خبر تكان دهنده حمله ارتش نيجريه به شيعيان زاريا كه درحال عزاداري براي امام رضا (ع) در حسينيه اعظم اين شهر بودند مانند شوكي ايران را لرزاند. خبر آنقدر بهت آور بود كه چندروزي طول كشيد تا برخي باور كنند چنين جنايتي رخ داده است؛ جنايتي كه با وجود قتل عام صدها تن از شيعيان همچنين خانواده رهبر شيعيان نيجريه و زخمي كردن خود وي با سكوت خبري رسانههاي جهان همراه بود و شايد همين سكوت بود كه برخي اين موضوع را چندان جدي نگرفتند. سكوتي كه درعرصه جهاني تنها شبكه خبري پرستيوي آن را شكست و به پايگاه خبري اين فاجعه تبديل شد اما چرا درقبال چنين اتفاق بزرگي رسانههاي جهان سكوت كردند اين موضوعي بود كه ما را بر آن داشت تا با همكاري انجمن شهيد ادواردو آنيلي با خانم مرضيه هاشمي(ملاني فرانكلين) مجري امريكايي پرستيوي گفتوگو نماييم. وي كه پيش از اين نيز قرار بود به دعوت شيعيان نيجريه در ادامه ساخت سري مستندهايش درباره جوامع شيعي در كشورهاي مختلف به موضوع تشيع در نيجريه بپردازد به تشريح وضعيت رسانهاي موجود در اين خصوص پرداخت.
نظر شما درباره اتفاقات اخير در نيجريه چيست؟
حقيقتاً اتفاق خيلي تلخي كه توسط دولت و نظام حاكم در نيجريه انجام شده خيلي نگران كننده است. من فكر ميكنم در حال حاضر شاهد يك جنگ بزرگ عليه شيعيان هستيم البته قبلاً نيز اين كشتار بود ولي غيرمستقيم چنين خشونتهايي را انجام ميدادند درحالي كه امروز با وقاحت مستقيم به جان شيعيان افتادند و با سلاح و خمپاره جنگي آنها را سلاخي كردند و مردم بيگناه بسياري را به خاك و خون كشيدند بعد هم تازه رهبر آنها شيخ زكزكي را به بدترين شكل اسير كردند كه هيچ اطلاعي از سرنوشتش نداريم و خانواده او را به شهادت رساندند اينها اتفاقات كمي نيست و به نظرم نبايد سكوت كنيم و دست روي دست بگذاريم بايد دولت نيجريه را تحت فشار قرار داد.
سازمانهاي بينالمللي كه مدعي حقوق بشر هستند و هرجا كوچكترين اتفاقي ميافتد صدايشان بلند ميشود چرا حالا سكوت كردهاند؟
از نظر حقوق بشريها اين تنها يك اتفاق ساده در نيجريه است. آنها دم از حقوق مردم دنيا ميزنند ولي درعمل هيچ وقت حامي مردم نبودهاند بهراستي الان كجا هستند، چرا صدايشان در نميآيد؟ اين همه انسان بيگناه به جرم عزاداري كشته شدند كه هنوز هم تعدادشان معلوم نيست. هرجا يك آمار ميدهد و واقعاً نميدانيم تعدادشان چقدر است؟ چه تعداد شهيد يا زخمي شدهاند چون اجساد را ندادهاند و همه را با هم دفن كردهاند و هيچ چيز مشخصي وجود ندارد بايد سؤال كرد آيا اين وضعيت مردم مسلمان نيجريه جزء حقوق بشر نيست تا اعتراضي كنند؟!
رسانههاي غربي چطور؟ دو روز بعد از حادثه نيجريه بيبي سي به جاي انعكاس قتل عام مردم از پولشويي در نيجريه تيتر زد و كوچكترين اشارهاي به اين حادثه نكرد. تعبير شما به عنوان فعال و كارشناس رسانه از اين بيتوجهي چيست؟
بله، رسانههاي غربي چند روز طول كشيد تا به ماجرا بپردازند و خود را به بيخبري زدند تا سرانجام درباره اين حادثه مهم خبري آوردند و آن را مطرح كردند. بيبيسي، سي ان ان، فاكس نيوز و... رسانههايي هستند كه درجريان امور قرار دارند ولي سكوت اختيار كردند. آخر سر هم مجبور شدند اخبار كوتاهي بياورند. تازه شبكه آرتي روسيه هم زياد روي اين قضيه مانور نداد، درحالي كه رسانهها بايد دولت نيجريه را به خاطر اين اقدام غيرانساني تحت فشار قرار بدهند ولي از آنجا كه عكسالعملي نشان داده نشد دولت نيجريه فرداي حادثه به مردم تظاهراتكننده و معترض حمله كرد و تعدادي كشته شدند.
با توجه به اين بايكوت رسانهاي و اهمال سازمانهاي بينالمللي وظيفه ما چيست؟
حال كه آنها سكوت كردهاند ما بايد از مردم مظلوم شيعه در نيجريه دفاع كنيم تا دولت تحت فشار قرار بگيرد و شيخ را آزاد كند و جواب بدهند چرا اين اعمال وحشيانه را انجام دادند.
از شبكه پرستيوي خبرنگاري آنجا مستقر است؟
بله، خبرنگار در پايتخت ساكن است اما اجازه رفتن در شمال نيجريه را ندارند. هنوز به كسي اجازه ندادهاند برود و خبري تهيه كند. تا آنجا كه من در جريان اخبار هستم اجازه پوشش خبري داده نشده تا بروند و از نزديك وقايع را انعكاس بدهند. اينها خيلي ناراحت كننده است. حسينيه را بر سر مردم عزادارش خراب ميكنند و آتش ميزنند بدون هيچ دليلي سخنران آنها را دستگير ميكنند آخر به چه دليل؟! ميگويند مربوط به شيخ زكزكي است كه خواستهاند جلوي او را بگيرند براي همين دستگير شده، ولي چرا اين همه انسان بيگناه، زن و مرد و كودك را كشتند و قتل عام كردند اينها هم مربوط به شيخ زكزكي است؟!
شما با شخصيتهاي مهم دنيا كم و بيش ارتباط داريد، موضعگيري آنها نسبت به اين حادثه در نيجريه چه بوده است؟
راستش به قدري مشغله كاري در اين چند روز داشتم كه زياد در جريان نيستم و فرصت نكردم تا بازتابها را در نقاط مختلف بررسي كنم ولي خيليها نسبت به اين حركت وحشيانه موضع گرفتند اما كار زيادي هم انجام نشده است.
وقتي 13 نوامبر در پاريس حادثه تروريستي رخ داد خيليها عكسالعمل نشان دادند ولي چرا حالا از آن دلسوزيها خبري نيست؟
بله، ديديم چقدر جلوي سفارت شمع روشن كردند و پيامها، شعرها و مطالب مختلف از همه جا براي مردم فرانسه داده شد كه بگويند ما با شما هستيم و با هم وحدت داريم، ولي براي مردم نيجريه و شيعيان هيچ حركتي نشد چون سياهپوست هستند. متأسفانه ما مشكل نژادپرستي داريم درسرتاسر دنيا اين قضيه هنوز وجود دارد و ديدگاه مردم دراين باره پررنگ است. مردم بلوند و چشم روشن و سفيد پوست امريكا و اروپا ارزش بيشتري دارند تا ما سياهپوستان. فكر ميكنم خيلي از افراد همين ديدگاه را دارند. اگر همين اتفاق در يكي از كشورهاي اروپايي پيش آمده بود باز همان موج راه ميافتاد؟! مردم تجمع ميكردند و ابراز همدردي داشتند. نميدانم فرق آنها با بچههاي بيگناه شيعه كه سياهپوست هستند چيست كه كسي صدايش در نميآيد.
پرستيوي چقدر در اين قضيه فعال بوده است؟
كساني كه خبر برايشان مهم است دنبال اخبار هستند آنها هم خوب ميدانند چه اتفاقي افتاده است و براي همين پرستيوي اخبار و اتفاقات را دنبال ميكند البته براي همين هم در همين يك هفته كه پرس اخبار را پوشش ميدهد بارها به سايت شبكه خبري حمله كردهاند كه اين نشان از مسير درستي است كه اين شبكه ميرود. شبكه خبري پرس ميخواهد اطلاعرساني كند ولي آنها دوست ندارند صداي پرستيوي به جايي برسد و ميترسند.
به نظر شما براي اينكه سازمان ملل را به تكاپو واداريم چه بايد كرد؟
آنها در جريان امور و اخبار هستند. به نظرم وظيفه ما مسلمانان و آزاديخواهان جهان است كه خودمان سازماني فعال در سطح بينالمللي داشته باشيم و كار كنيم چون درهرحال در سازمان ملل چند كشور اروپايي، امريكا، روسيه و چين حق وتو دارند و در رأس هستند. هيچ كشور آفريقايي يا خاورميانه امريكاي جنوبي حق وتو ندارد براي همين صدايشان را نميشنوند و البته هيچ انتظاري هم از آنها نداريم براي ما كار كنند. ما خودمان بايد كاري كنيم و به وحدت مسلمانان بپردازيم و يك حركت قوي و خوبي در اين عرصه داشته باشيم. متأسفانه امروز به خاطر بازي داعش و امثالهم وحدت بين مسلمانان نيست. لذا بايد خودمان سازماني قوي داشته باشيم. اگرچه در انگليس بچههاي سازمان اسلامي آقاي مسعود شجره خيلي زحمت ميكشند و معمولاً وقتي اتفاقي رخ ميدهد بلافاصله كساني را به محل اعزام ميكنند تا انعكاس خبري دهند و به ساير نقاط ارسال كنند، ولي اين كافي نيست، ما نياز به چنين سازمانهاي داريم تا اميد به سازمان ملل نداشته باشيم.
خانم ايوان ريدلي (تازه مسلمان انگليسي ) مسئول خبرنگاران مسلمان زن دراين رابطه تحركي نداشته است؟
در جريان نيستم، خبر ندارم.
شان استون چطور او كه خودش برنامه تلويزيوني دارد؟
او در شبكه آرتي برنامه دارد و مجري هم است ولي به نظرم آن آزادي را براي بيان چنين اموري ندارد.
ظاهراً نسلكشي نيجريه، شبيه نسلكشي بوسني در دهه 90 است، شما اين شباهت را چطور ميبينيد؟
آن زمان هيچ فضاي رسانهاي نبود. اينترنت، شبكههاي مجازي و ماهوارهاي براي انعكاس نبود، كسي اطلاعاتي نداشت. انتشار و همه اخبار داخلي بود ولي الان دسترسي به فضاي اطلاعاتي زياد است و بايد اخبار را نشر داد و به همه جا رساند. البته آن موقع سانسور خبري مشهود بود و رسانههاي غربي هم انعكاس نميدادند حالا هم سانسور داريم اما اينترنت اين فضا را تا حدود زيادي شكسته و شرايط بهتر شده است كه نبايد از ارسال اخبار و اطلاعات كوتاهي كنيم.
جوان/نگاهي به سريال «نفس گرم» به كارگرداني محمدمهدي عسگرپور
كاراكترهاي مذهبي آلوده در «نفس گرم» !
سريال «نفس گرم» در حالي چند شب پيش به پايان رسيد كه كارگردان سعي داشت به مخاطب بقبولاند كه «واعظان كاين جلوه در محراب و منبر ميكنند/ چون به خلوت ميروند آن كار ديگر ميكنند!»
نویسنده : مصطفي محمدي
اين سريال كه فيلمنامه آن به نويسندگي محمدمهدي عسگرپور و طلا معتضدي نگارش شده در خصوص زني مذهبي به نام «مليحه نداف» است كه فعاليتهاي اجتماعي و مذهبياش دارد. صرفنظر از اشكالات ساختاري و بازي باسمهاي و ضعيف مرجانه گلچين در نقش خانمي كه سخنرانيهاي مذهبي ميكند و ديگر معايب مترتب بر آن، در ابتدا تصور بر اين بود كه اين سريال قرار است آموزههاي مذهبي را مطرح كند اما با نزديكشدن به نيمههاي سريال مخاطب با مؤلفهها و نشانههايي از خيانت يك مرد مذهبي و ظاهرالصلاح به همسر منبري و اصطلاحاً «خانم جلسهاي»اش، غافلگير ميشود. اين خيانت و پنهانكاري از جانب فردي سجادهنشين صورت ميگيرد كه به خاطر وجوه شخصيت مذهبياش پذيرفتن چنين خبط و لغزشي از سوي او اساساً براي مخاطب قابل قبول نيست؛ اما كارگردان ميخواهد بگويد كه خيانت به همسر از هر كسي محتمل است، هم از يك فرد عادي و معمولي و هم از يك شخصيتي كه حساب و كتاب دنيا و عقبا برايش بسيار مهم است. حالا ميخواهد به هر بهانهاي باشد؛ به خاطر شهوتراني باشد يا به بهانه تحت سرپرستي گرفتن يك دختر جوان كه مجبور است براي كسب معاش و خرج خود و مادر پير و عصاكشاش كار كند. در ابتدا مخاطب گمان ميكند كه اين ازدواج مخفيانه (بخوانيد خيانت) آقا مرتضي كه به خاطر داشتن يك فروشگاه بزرگ عروسكفروشي در كرج از نظر مالي وضع خوبي دارد، به دليل مشكل بچهدار نشدن همسرش مليحه است، اما با ديالوگ همين كاراكترها در سكانسهاي بعدي مشخص ميشود كه مرتضي اصلاً به دنبال چنين چيزي نبوده چه آنكه مليحه بارها از وي خواسته با ازدواج مجدد همسري اختيار كرده و از آن زن بچهدار شود كه با مخالفت شديد مرتضي مواجه ميشود. از سوي ديگر برخي اظهارات مليحه در جريان اين سريال با ديگر شخصيتهاي داستان باعث ايجاد جنگ و دعواهاي خانوادگي در ميان خانوادههايي ميشود كه خانمهايشان در جلسات ارشادي مليحه شركت ميكنند! جالب اينكه در جريان راه افتادن يكي از اين دعواهاي خانوادگي يكي از خانمهايي كه پاي منبر مليحه خانم مينشيند و اتفاقاً شاگرد مغازه همسرش هم هست با كنايه، عمل نكردن اين خانم منبري به حرفها و سخنرانيهايش را به او يادآور شده و ميگويد: «يك جمله شما چه جهنمي به پا كرد توي اين دو خانواده!»
حمایت/حجتالاسلام فخرزاده خبر داد
انتشار تاریخ شفاهی «انقلاب دوم» در آینده نزدیک
مدیر دفتر تاریخ شفاهی حوزه هنری از تدوین تاریخ شفاهی تسخیر لانه جاسوسی خبر داد و گفت: بررسی این حادثه در زمانی که آمریکاییها شبههافکنی و شیطنت میکنند، میتواند برای روشنتر شدن موضوع مفید باشد.
حجتالاسلام و المسلمین «سعید فخرزاده» در گفتوگو با تسنیم با اشاره به پروژههای در دست انجام این دفتر اظهارکرد: اقدامات به دلیل کمبود بودجه به کندی پیش میرود. در حال حاضر به دنبال جذب بودجه برای چند کار هستیم که یکی از این کارها تدوین تاریخ شفاهی کمیته امداد امام(ره) در زمان زلزله طبس است. در این طرح قرار است با 50 نفر از دستاندرکاران و فعالان کمیته مانند سرلشکر فیروزآبادی گفتوگو شود. شناخت و تدوین تاریخ شفاهی این دوره میتواند برای بازبینی وقایعی که در آن سالها رخ داده است، مؤثر باشد.
وی به دیگر طرحهای این دفتر اشاره کرد و افزود: از دیگر طرحهای در دست انجام ، تدوین تاریخ شفاهی تسخیر لانه جاسوسی است که از آن با عنوان انقلاب دوم یاد شده است. در این طرح، علاوه بر بررسی این واقعه، عواقب و تأثیرات آن در سطح کشور و بینالملل نیز مورد بررسی قرار میگیرد.
مدیر دفتر تاریخ شفاهی حوزه هنری به ارائه جزئیات بیشتری از این طرح پرداخت و ادامه داد: تسخیر لانه جاسوسی در واقع جریان مبارزه با استکبار را در کشور ایجاد کرد؛ جریانی که تا به امروز نیز ادامه دارد. بررسی ابعاد بینالمللی این حادثه و تأثیراتش نیازمند یک کار پژوهشی سنگین است که ما به اندازه وسعمان سعی در بررسی و انجام این موضوع داریم.
فخرزاده تأکید کرد: بررسی این موضوع در شرایطی که آمریکاییها شیطنتهایی میکنند، میتواند مفید باشد. علاوه بر این، در سالهای اخیر از سوی افرادی در داخل کشور و یا خارج، شبهاتی در این زمینه مطرح شده است، از این جهت بررسی این حادثه در دل انقلاب و تأکید امام راحل(ره) بر اینکه این واقعه، انقلاب دوم بود، مهم است.
وی خاطرنشان کرد: سؤال و ابهام با طرح شبهه و یا طرح سؤال، به هر دلیلی کمک میکند که ما بیشتر با عمق حادثه آشنا شویم. پاسخ دادن به این شبهات در واقع ذهنهایی که این شبهه را در آنها ایجاد کرده، منتظر یک پاسخاند، اما اگر این شبهه وجود نداشته باشد، امکان دارد که خیلی از ذهنها به سمت بررسی وقایع ابتدای انقلاب نرود. از این جهت ما از این شبههافکنیها استقبال میکنیم، چرا که اگر این شبهات نباشد، ذهن مردم تنها در کنار موضوعات جاری روز میچرخد و کمتر به سراغ اصلیترین مسائل گذشته خود میرود.
فخرزاده یادآورشد: ما تلاش داریم که این مجموعه منتشر شود، اما نمیخواهیم که محتوا را قربانی سرعت کنیم. نویسنده قول داده که کار را تا چند ماه آینده تحویل دفتر بدهد. در این زمان تازه کار ما شروع میشود، چرا که کارشناسان دفتر از این مرحله به بعد قصد بررسی آثار را دارند. کتاب به دست صاحبنظران داده میشود تا آنها نیز این موضوع را بررسی کنند و کتاب به صورت جامع و کامل منتشر شود. ما دغدغه داریم که کار را پخته شده منتشر کنیم. این کتاب، نگاهی جامع از ابتدا تا انتهای واقعه دارد.
رسالت/حيف نيست هنرش را در پياده رو عرضه کند؟!
زهرا شاهرضايي
دوستانش به او سيد ميگويند. نقاشي خندان و خوشذوق که هر روز در پيادهروهاي اين شهر در سرما و گرما مينشيند و پرتره آدمهاي شهر را نقاشي ميکند. به گزارش مهر، يک سالي ميشود که در پيادهروهاي شلوغ اين شهر گوشهاي مينشيند و در ميان بياعتنايي آدمها قلمبه دست کار خود را شروع ميکند. تمام زندگياش را ميتوان در يک کولهپشتي و کاغذ و قلم هايي که کنار خود بساط کرده است، خلاصه کرد.
او نقاشي است که هنرش را در پياده روهاي شهر به حراج ميگذارد. نقاشي که فقط در ده دقيقه پرترهتان را ميکشد و به شما تحويل ميدهد. حسين آقا آن قدر خوشاخلاق است که تا با او وارد صحبت ميشوم، با شوخي و خنده سر صحبت را باز ميکند؛ تا جايي که بارها بايد از او بپرسم تا از جدي بودن حرفش مطمئن شوم. چهره اش هميشه خندان است و حتي به سختيهاي زندگي که ميرسيم، سريع از آنها رد ميشود تا به ما ثابت کند فرق او با بعضي ها، در نگاهش به اين دنياست؛ نه هنر و ذوقش.
متولد سال 1349 در يکي از شهرستانهاي تبريز است. کنار او مينشينم و از قصه زندگياش ميپرسم و او در حالي که پرتره يکي از مشتريانش را ميکشد، با خنده و شوخي به سئوالات من پاسخ ميهد. اول هم ميرود سراغ اولين روزي که دست به مدادرنگي و کاغذ برده و فهميده ميتواند نقاش شود: «نقاشي را از هفت سالگي شروع کردم و براي اولين بار هم خرگوش کشيدم. چون در راز بقا عقابي را ديدم که از بالاي صخرهها آمد که خرگوش را بگيرد. من در عالم بچگي فکر کردم منقارش، شاخ دارد و براي او شاخ کشيدم و نقاشي را بردم مدرسه. معلمها هم به من گفتند عقاب که شاخ ندارد. اما من قبول نميکردم و اصرار داشتم که خودم شاخ او را ديدم! از اينجا جرقه زندگي هنري من زده شد.» تا دوم دبيرستان درس خوانده و وقتي ميپرسم چرا آن را ادامه نداده است، به شوخي ميگويد: «عکس معلم ها را ميکشيدم. معلم بنده خدا هم نگاه ميکرد اين چه قدر دقيق به من نگاه ميکند. اين دفعه ديگر تصميم گرفته قشنگ درس بخواند. من هم تا او به طرف تخته سياه برميگشت، تند تند چهره او را نقاشي ميکردم. اما بعد که کلاس تمام ميشد، عکسش را به او ميدادم و 15 يا 16اي ميگرفتم. معلمها هم سئوالهاي سخت از من نميپرسيدند و هواي مرا داشتند؛ البته کاش نداشتند و ميگفتند برو درست را بخوان و ديپلم بگير و برو دانشگاه.» حسين آقا از درس و دانشگاه بيزار نبوده؛ اما به قول خودش نقاشي را از آن بيشتر دوست داشته است.
شغل اصلي نقاش خياباني ما طراحي فرش بوده که با تحريم و فروش نرفتن فرشها از کار بيکار ميشود و بيپولي او را وادار ميکند که شهر به شهر به دنبال کسب درآمد، خانهبهدوش شود. دو سال پيش سفر خود را شروع ميکند و حالا 15 ماهي ميشود که در تهران است. قبل از آن هفت ماهي در مشهد زندگي کرده. همدان و قم از ديگر شهرهايي که است که نقاش ما به آنها هم سر زده است. در تمام اين شهرها هم روزها کنار پيادهرو زندگياش را گذرانده و شبها مهمان مسافرخانهشهر شده است. نرخ پرتره ها را هم ميپرسم که بفهمم چرخ زندگياش از اين راه ميچرخد يا نه؟ «براي هر پرترهاي 20 تومان يا 10 تومان ميگيرم؛ البته اگر سرباز باشد 5 تومان. بنده خداها پول ندارند، غريبند.» درآمد ماهانه حسين آقا با اين کار، هر ماه حدود يک ميليون تومان است و به قول خودش اگر درآمدش بيشتر بود، باز هم براي رنگ و کاغذ و قلم هزينه ميکند. البته اين نقاش خياباني شدن، اوايل خيلي هم براي او راحت نبوده و خانواده هم ابتدا با کار او مخالفت ميکردند. «اوايل به من ميگفتند که آبروي ما را ميبري؛ اما من چارهاي نداشتم و به آنها هم ميگفتم من دارم روزي حلال کسب ميکنم.»
هر روز حدو ده ساعت کار ميکند و درآمد روزانهاش به تعداد مشتريها بستگي دارد. زماني که تبريز بوده کلاس نقاشي داشته و کم نبودهاند کساني هم که شاگرد اين استاد نقاشي شدهاند؛ «زماني که تبريز بودم، شاگرداني داشتم که اتفاقا در کار خود خيلي هم پيشرفت کردند و حتي در سطح کشور رتبه آوردند.» خودش هم در سال 68 در رشته آبرنگ مقام اول کشوري را به دست ميآورد و از آن به بعد هم ديگر در هيچ مسابقهاي شرکت نکرده است. ميرسيم به ماجراي پيادهرونشيني و نقاش خياباني شدن؛ به زماني که تصميم ميگيرد، مشتري ها را در کوچه و خيابان سراغ بگيرد. «اولين باري که در پيادهرو نقاشي کردم 15 سال پيش بود. براي مسافرت به اروميه رفته بودم و تمام پولهايم را تمام کرده بودم و فقط 300 تومان داشتم که حتي پول برگشتن به تبريز هم نبود. نمي دانستم چه کار کنم و از چه کسي قرض بگيرم. در نهايت با اين 300 تومان کاغذ و مداد گرفتم و کنار پيادهرو نشستم و کار را شروع کردم. همان 300 تومان را آخر شب حساب کردم، ديدم 30هزار تومان شده است. من هم ديدم که کار گرفته است، دوباره آن 30 هزار تومان را کاغذ و قلم و زيردستي خريدم و يک هفتهاي کار کردم؛ منتها برادرم به سراغم آمد و گفت در شهرستان براي تو حرف درآوردند و ميگويند برادر فلاني کنار پيادهرو نشسته و کار ميکند و من هم مجبور شدم کار را تعطيل کنم.» به غير از سياهقلم در مينياتور هم مهارت دارد. البته هيچ کدام از اين هنرها را در هيچ کلاس نقاشي ياد نگرفته فقط؛ «سال 64 و 65 پيش يک تابلونويس براي کار ميرفتم. در اين مغازه هنرمندان زيادي رفتوآمد ميکردند و راهنمايي مي گرفتند. اصول را به طور ساده براي من ميگفتند و من هم ميرفتم تمرين ميکردم و از همان جا ياد گرفتم. در آن زمان 16 ساله بودم و از همين جا مينياتور را هم ياد گرفتم.» با اين همه حسين آقا موفق نشده تابلوهاي مينياتور خود را بفروشد.
مي گويد :«الان 25 تابلوي مينياتو دارم که نتوانستهام آنها را بفروشم. البته نمايشگاه زدم و چندتايي از آنها را به قيمت 200 هزار تومان فروختم.» خاتم کاري، معرق کاري، منبت و قلم زني از هنرهايي است که دوست دارد در آينده آنها را ياد بگيرد اما؛ «وقت آن را ندارم و نمي توانم از اينجا به اصفهان بروم. به فرض که به اصفهان بروم، استادي پيدا نميشود که مرا قبول کند و به من آموزش دهد.»
از خاطرات اين چند ماهه او و آدمهاي مختلفي که پيش او آمدهاند ميپرسم و او اول ميرود سراغ بهترين خاطره؛ «يک بار در قم جلوي درب حرم حضرت معصومه (س) کار ميکردم. يک روحاني آمد کنار من نشست. گفت عکس مرا بکش. من هم گفتم حاج آقا مردم نگاه ميکنندها. گفت چه اشکالي داره؟ منم دلم ميخواد عکس مرا بکشي! من هم عکس حاج آقا را کشيدم و رفت؛ اما بعد از رفتن او من پنج برابر روزهاي عادي کار کردم. پا قدمش خيلي خوب بود. اصلا همين که مردم ديدند يک روحاني نشسته، بقيه هم آمدند و به کار من اعتبار داد و هي مشتري پشت مشتري براي من آمد تا جايي که حتي مجال سر خاراندن هم نداشتم.» از نظر خودش بهترين پرتره اي هم که کشيده، پرتره همين حاج آقا بوده است.
واکنشهاي مردم به کار او متفاوت است. بعضي ها با ديدن او خوشحال ميشوند و بعضي هيجان زده و برخي هم بياعتنا از کنار او رد ميشوند. آدمهاي عجيبي که پيش او آمدهاند هم کم نبودهاند؛ «يک بار آقايي با سگرمه هاي در هم آمد کنار من نشست و گفت که چه قدر ميگيري براي کشيدن چهرهام؟ من هم گفتم 30هزار تومان و او هم گفت اگر شبيه نشود پول نميدهم ها. من هم گفتم اگر شبيه نشد، من عذرخواهي ميکنم خسارتي را هم دستي به شما ميدهم! خيلي آدم جدي اي بود. من هم موقع طراحي چهره او مدام با خودم ميگفتم نکند بگويد اين شبيه من نشده و عصباني شود. خلاصه کار تمام شد و آن را از دست من گرفت و يک 50هزارتوماني از جيب خود درآورد. من خواستم بقيه پول را به او برگردانم که نگرفت و به من گفت 50 هزار تومان هم براي اين کار کم است. انتظار نداشت که من بتوانم پرتره او را خوب طراحي کنم.» بعضي پرترهها هم بودهاند که بارها موقع کشيدن آن گريه کرده است؛ «مادرم فوت کرده. من هم عکس مادرم را کشيدم. داداشم عکس مادر را ديد و گفت: کيه؟ منم گفتم مادره ديگه. گفت از کجا کشيدي؟ گفتم توي ذهنم. بعد از آن با هم براي مادر گريه کرديم.»
ابزار کار سيد خيلي ساده و ابتدايي است. خودش ميگويد: «با هر مدادي که دستم برسد نقاشي ميکشم. آنهايي که ميروند مدادهاي آنچناني ميخرند، فکر ميکنند مداد نقاشي ميکشد. بعد ميآيند به من ميگويند شما با اين مداد ساده چه جوري ميکشيد؟» با نقاشان بزرگ جهان و ايران آشنايي دارد و تا از از آنها ميپرسم، سريع اسم هاي آنها را برايم رديف ميکند؛ «از نقاشان معروف قرن شانزدهم، ميکل آنژ و داوينچي را ميشناسم.» بانقاشان معاصر هم آشنايي دارد و زندگينامههاي آن ها را خوانده و کارهايشان را دنبال کرده. از ميان استادان ايراني هم کارهاي استاد فرشچيان را دوست دارد.
حسين آقا نه تلفن همراه دارد نه سقفي که خانهاش باشد نه محل کار ثابتي و به قول خودش در 30 ثانيه ميتواند تمام زندگياش را جمع و جور کند. با اين حال و با تمام سختيهاي زندگي، از هيچ کس در اين دنيا طلبکار نيست. برخلاف بسياري از آدمها نگاهش به زندگي زيباست و براي همين از کارگران شهرداري تا مغازه داران و حتي مامور نيروي انتظامي هم با اوحسابي رفيق شدهاند و هرازچندگاهي هم ميان مصاحبه به او سر ميزنند و با او خوشوبش ميکنند. از او که درباره آرزوهايش ميپرسم،
مي خندد و ميگويد: «من آزويي ندارم. همين که سلامتم و روزي بيمنت ميرسد، همين براي من کافي است. توقع آنچناني ندارم فقط دوست دارم عاقبت بخير بشوم.» در آخر هم ميپرسم که از خودش هم پرتره کشيده يا نه؟ که باز شوخ طبعياش گل ميکند و ميگويد: «نه ... من سهراب سپهري ام ديگر.» راست ميگفت نه تنها ظاهرش که نگاهش هم شباهت عجيبي دارد به اين شاعر عارف مسلک.
رسالت/اسعد نقش بندي:
خانه دوست مي تواند براي عکاسي کشور جريان ساز شود
کارگاه که تمام مي شود عده اي دور استاد را مي گيرند مدتي منتظر مي مانم، استاد به تک تک سئوالات پاسخ مي گويد، براي پيگيري برخي امور گاهي شماره تلفن فرد را در دفتر کوچکي ياد داشت مي کند و در جمع دوستاني که قصد گرفتن عکس يادگاري را دارند با لبخند مي ايستد، مهرباني ايشان ستودني است.
در حافظه ام رزومه ايشان را مرور مي کنم؛ او عکاس حوزه مستند و فارغالتحصيل رشته عکاسي از دانشکده صدا و سيما است. اسعد نقشبندي، عضو هيئت موسس انجمن عکاسان ايرانشهر و يکي از فعالان هنر عکاسي کشورمان محسوب ميشود.
او در نمايشگاهها وجشنوارههاي مختلفي در ايران و خارج از کشور حضور داشته است. وي از سال 59 تا 82 به عنوان عکاس پروژههاي تلويزيوني، فعاليت داشته و همزمان با پايهگذاري انجمنهاي عکاسي مانند "دوستداران ميراث فرهنگي" هنر عکاسي را دنبال کرده است. نقشبندي در طول اين سالها، داوري چندين جشنواره از جمله جشنواره "عکسهاي دريايي" و جشنواره عکس "کودک در آيينه معنويت" را نيز عهده دار بوده است.
اين عکاس برگزاري کارگاههاي تخصصي عکس و اردوهاي عکاسي در شهرهاي مختلف کشور را نيز در کارنامه حرفهاي خود دارد. فرصت که مهيا مي شود به گفتگو مي نشينيم؛ وي مشهد را کانون فعال عکاسي پس از تهران مي خواند و مي گويد: اين رتبه نه براي کيفيت آثار که البته بحث در مورد آن بسيار است بلکه به خاطر اشتياق و فعاليتي که در اين حوزه در مشهد رخ مي دهد به اين شهر رسيده است.
نقشبندي با ديدگاهي روشن در مورد جشنواره عکس خانه دوست مي گويد: سومين جشنواره بودن يعني تداوم و همين امر آينده روشن اين جشنواره را نشان مي دهد، مشهد به دليل وجود حرم امام رضا (ع) و خيل مسافران و زائران، پتانسيل بالايي براي عکاسي دارد، برگزار کردن جشنواره عکس در اين شهر در صورتي که تداوم يابد مي تواند براي عکاسي کشور جريان ساز باشد . وي غير رقابتي برگزار شدن اين جشنواره را يکي ديگر از ويژگي هاي مثبت اين جشنواره خواند و گفت: متاسفانه آفت جديد عکاسي امروز برگزاري جشنواره هاي رقابتي است،اينکه ما عکس بگيريم براي اينکه جايزه بگيريم باعث مي شود به جاي فکر و احساس شخصي عکاس،سليقه جشنواره و داوران را مد نظر قرار دهيم و صرفا براي جايزه عکاسي کنيم که خوشبختانه اين مسئله در مورد اين جشنواره مصداقي ندارد.
نقشبندي موبايل را در دسترس ترين دوربين مي خواند و اضافه شدن بخش عکاسي با موبايل به جشنواره را موثر دانسته و مي افزايد : آنچه در عکس براي ما مهم است ايده و تفکر عکس در آن لحظه است و نه کيفيت دوربين ؛ موبايل به لحاظ در دسترس بودن ابزاري مناسب براي گرفتن برخي از عکس هاست کما اينکه روکر معتقد بود عکاسي با موبايل فاصله بين سوژه و عکاس را از بين مي برد .از او تشکر مي کنم و به آينده عکاسي اين کشور تا زماني که اساتيدي چون او در کنار جوانان پر شورمان هستند خوش بين تر مي شوم.
شهروند/بر باد رفتگان سجاد افشاریان با استندآپ کمدیهایش در «خندوانه» به شهرت رسید اما در ماه آتی با دو نمایشنامه، روند فکری خودش را دنبال خواهد کرد...
یاسر نوروزی | تئاتریها سجاد افشاریان را به نمایشنامهنویس و کارگردان تئاتر میشناختند. بگذریم از اینکه بعدها در «خندوانه» جلوی دوربین رفت و بهعنوان کمدین استندآپ مطرح شد. عامه مردم از آن به بعد گمان کردند افشاریان کمدین است و به این نام شهرت پیدا کرد. هرچند شاید این شهرت عام این روزها به کمک بیاید و مردم بیشتری برای دیدن نمایشنامهای که تهیهکنندگیاش را عهدهدار شده به سالن بیایند.
«او شمال من، جنوب من، شرق و غرب من بود» تازهترین تهیهکنندگی سجاد افشاریان است که از ٦ دیماه به مدت ٢٤ شب، در تماشاخانه باران به کارگردانی محمد ولی زادگان روی صحنه خواهد رفت. او درباره تهیهکنندگی این تئاتر به ما گفت روش و اصول خودش را دنبال خواهد کرد و به دنبال برآوردن آن چیزی است که در این عرصه دنبالش بوده است. وقتی درباره روش و اصولش پرسیدم گفت: «من بهعنوان تهیهکننده تئاتر، هر تئاتری را تهیه نمیکنم یا هر کارگردانی را تبلیغ نمیکنم. اصولاً کسانی که در تئاتر با برچسب تهیهکنندگی کارشان را شروع میکنند، بسیار روی مسائل اقتصادی تمرکز دارند که خب مهم هم هست. اما من نه؛ تمرکزم روی همنسلهای خودم هست و برای من مطرح کردن دغدغههای این نسل و خلاقیتهای این نسل، اهمیت بیشتری دارد. یعنی اگر من کاری را قرار باشد تهیه کنم، به خاطر تمام روزهای سختی که در ابتدای راهم در تئاتر گذراندم، به این گروه توجه میکنم؛ روزهایی که تئاترهای خلاقی را اجرا میکردم اما به خاطر شرایط بوروکراتیکی که وجود داشت - تا به اجرا برسیم - و شرایط اقتصادی، سختیهای زیادی را تحمل کردیم. حالا ترجیحم این است از گروههای جوان بااستعداد درجه یک و خلاق استفاده کنم؛ جوانهایی که همه ما میدانیم جزو درجه یکهای نسل بعد از ما هستند. من از اینها حمایت میکنم تا بتوانند در بهترین شرایط اجرا بروند و کارشان هم دیده شوند.» این تئاتر قرار است با بازی عامر مسافرآستانه، مهدی حسینینیا، بیتا معیریان و سوگل خلیق به صحنه برود و افشاریان اعتقاد دارد یکی از بهترین نمایشنامههایی هست که تا به حال نوشته.
همزمان از شانزدهم دیماه به مدت یک هفته، نمایشی دیگر از سجاد افشاریان روی صحنه خواهد رفت با عنوان «اسکارلت دهه ٦٠». از او درباره این نمایش و همزمانیاش با «او شمال من...» پرسیدم. سجاد افشاریان گفت: «نمایشنامه «او شمال من...» از ٦ دیماه به مدت ٢٤ شب روی صحنه میرود و یک کار بزرگ گروهی است که نمایش آن از قبل مشخص شده و تمریناتش بیشتر از یک ماه است که انجام شده تا روی صحنه برود. من آنجا بهعنوان نویسنده و تهیهکننده هستم و لطمهای به «اسکارلت دهه ٦٠» نمیزند. «اسکارلت دهه ٦٠»، نمایشنامهای است که درواقع عنوان اصلی آن این است: «هر کسی یا روز میمیرد یا شب؛ من شبانهروز».
تم غالب قصهها و محوریت قصهها در این نمایش، دهه شصت و اثرات دهه شصت به لحاظ اجتماعی است و داستان بر این اساس، روایت میشود و توسعه پیدا میکند. ضمن اینکه اینها تماما با عاشقانههایی همراه است؛ چه در متن نمایشی و چه در اتفاقی که به لحاظ محتوایی در کلام و اشعار رام (موزیک رام) وجود دارد.
این کلیت به نام «اسکارلت دهه ٦٠» شکل گرفته. قرار است به مدت ٦ روز در برج آزادی اجرا شود. وقتی شنیدم که «اسکارلت دهه ٦٠» سه مونولوگ از سه بازیگر است که روی صحنه میرود، بحث را به استندآپهای افشاریان کشاندم و پرسیدم قصد ندارد نمایشهایی را که در «خندوانه» اجرا میکرد در سالنهای تئاتر هم ادامه بدهد.
او دراینباره گفت: «نه. من کمدین بودن و استندآپ کمدین بودن اصلاً دغدغهام نیست. یعنی به شکل عمومی که در افکار عمومی جریان دارد، دنبالش نیستم. به خاطر اینکه همیشه حرفهای جدی با پیرامونم داشتم.» هرچند به نظر میرسد افشاریان در استندآپها هم روش و شکل خاص خود را دنبال میکرد و گاهی حرفهایی جدی را در قالب طنز مطرح میکرد. اینجا بود که از افشاریان پرسیدم این دو چه تناقضی با هم دارند؟ جدیتی که در قالب طنز عنوان میشود با طنزی که در قالبی جدی؟
افشاریان گفت: «متوجهام. من در دو فصل بهعنوان نویسنده خندوانه و شکلگیری اتاق فکر اولیه آن حضور داشتم. اگر این فکر را داشتم، خیلی زودتر از اینها تصمیم میگرفتم که بهعنوان یک کمدین، استندآپ کنم. همانجا هم در مسابقهای که طرح و ایدهاش را خودم طراحی کرده بودم، فقط بهعنوان یار شانزدهم اضافه شدم تا این جدول کامل شود و این مسابقه شروع شود. به همین خاطر دوست دارم با کارهای خودم شناخته بشوم. یا کتابهایی که در دست چاپ دارم.»
او درباره کتابها و کارهای بعدیاش گفت: «یک مجموعه شعر و یک مجموعه داستان هست که اتفاقا شعرها هم به همین نام «اسکارلت دهه شصت» است. دوست دارم سال آینده فیلمم را بسازم و همین روند و ریتمی که از قبل داشتم، پیش ببرم. چون تئاتر واقعا مدیومی است که حالم را خوش میکند.»
شهروند/واکنش تهیهکننده فیلم «محمد رسولالله» به اعلام فهرست نهایی اسکار
شرکت سینمایی «نور تابان» بهعنوان سرمایهگذار، تهیهکننده و پخشکننده فیلم سینمایی محمد رسولالله(ص) به کارگردانی مجید مجیدی درپی عدم انتخاب این فیلم در بین نامزدهای نهایی فیلمهای خارجی زبان اسکار ٢٠١٦ توضیحاتی ارایه کرد. در بخشی از این توضیح آمده است: «از همان ابتدای تولید فیلم بر همه عوامل مسجل بود که در این راه مهم قطعا این فیلم دچار رفتارهای کینهتوزانه مخالفان اسلام رحمانی خواهد شد و همانگونه که از اخبار و گزارشها مشخص شده، این دشمنان همچنان بر طبل مخالفت با نشان دادن تصویر اسلام رحمانی میکوبند و همچنان برخلاف این کینهتوزیها از اقصینقاط جهان شاهد درخواست خرید و نمایش فیلم برای علاقهمندان آن در دانه خلقت بشریت(ص) هستیم.
مطمئنیم انتخاب و یا عدم انتخاب فیلم توسط آکادمی اسکار از ویژگیهای والای مضمونی و فنی فیلم نمیکاهد و با سیر در تاریخ این جایزه چه بسا فیلمهایی با ارزشهایی به مراتب والاتر از انتخابشدگان نهایی در فهرست آکادمی اسکار قرار نگرفتند اما با گذشت دههها همچنان فیلمهای مغضوب این آکادمی در ذهن سینمادوستان ماندگارتر شدهاند.
فیلم محمد رسولالله(ص) نیز ضمن ماندگاری در ذهن سینمادوستان ویژگی منحصربهفرد دیگری دارد که همان ماندگاری بر خاطرات تصویری صدهامیلیون پیروان اسلام رحمانی و آزادیخواهان جهان خواهد بود که هیچ جایزهای توان رقابت با این دستاورد منحصربهفرد را نخواهد داشت.
سازندگان فیلم تأکید میکنند که آکادمی محترم اسکار فرصتی ویژه را در زمینه تهدیدات اسلام جعلی «با عدم معرفی این فیلم بزرگ درجامعه آمریکا» دریغ کرده است که آنچه این رفتار را سیاسی و ضدمذهبی نشماریم، اما نمیتوانیم به عدم شناخت این آکادمی به این ضرورت جامعه جهانی خرده نگیریم و میدانیم که اسکار شاید در سینما برای تعداد محدودی از علاقهمندان این هنر هفتم «پایان دنیا» باشد اما برای سازندگان این فیلم این جایزه یکی از هزاران اهداف معرفی فیلم به جامعه جهانی بوده و با برنامهریزیهایی که به عمل آمده، مطمئن هستیم که همانگونه که پیام پیامبر رحمانیت(ص) به گوش تمام جهانیان درطی قرنها رسیده است، این فیلم نیز به سمع و نظر تمام بشریت در آینده نهچندان دور خواهد رسید و چگونگی «راه نفوذ به دلها» را خود پیامبر خوبیها(ص) به همه پیروان بر حقش آموزش داده است.»
فرهیختگان/گفتوگو با محمدرضا اصلانی در حاشیه جشنواره سینما حقیقت
مستند و تشرف آیینمند
محمدرضا اصلانی شاعر، نقاش و فیلمساز ۷۱ ساله اهل رشت میهمان ویژه نهمین دوره جشنواره سینما حقیقت بود. کارگردان «کودک و استثمار» از دهه ۴۰ وارد حوزه فیلمسازی شد و آثاری مورد توجه تولید کرد. او با ساخت فیلم «خاطرات یک هفتاد و پنج ساله» در بیست و پنجمین جشنواره فیلم فجر سیمرغ بلورین را دریافت کرد. جشنواره سینما حقیقت از ۲۲ آذر شروع شد و ۲۸ آذر در ساعت ۱۸ به کار خود پایان داد. این امر در حالی اتفاق میافتد که بیش از ۲۴۰ اثر در آن به نمایش درآمده است. یکی از جذابترین برنامههای این دوره رونمایی از کتاب «هنر دقت» بود که به گفتوگوی احمد الستی و استادش مایکل اوپیتس در دانشگاه تگزاس آمریکا میپردازد. این کتاب درباره سینمای مردمنگار است. مراسم رونمایی این کتاب در سالن شماره سه فلسطین با حضور محمدرضا اصلانی، کارگردان «میراث شیشه» در کنار بهروز محمودیبختیاری، محمدرضا مقدسیان و احمد الستی برگزار شد. در این باره با محمدرضا اصلانی به گفتوگو نشستهایم.
در سینمای مستند چه چیزی بسیار مهم است؟
چیزی که بسیار مهم است، مفهوم «فاصلهگذاری» است. معمولا در زمان فیلمبرداری سوژه با دوربین یا سوژه با مخاطب فاصلهای ایجاد میکند. درواقع اگر بخواهم جور دیگر بگویم، ما در آیین شاهد پدیدهای هستیم که در آن مخاطب یا تماشاگری وجود ندارد، بلکه، همه جزء کنشگران هستند. کسی آیین را از بیرون نگاه نمیکند، بلکه بهطور فعال در آن حضور دارد. فیلم مستند درواقع باید بهگونهای شکل گیرد که مانند همین آیین باشد. ما از همین منظر دچار معضل در سینمای مردمشناسانه ایران هستیم. نگاه من در راستای نگاه کلود لئو استراوس و ژان پل سارتر است. همان بحثهایی که آنها در زمینه «نگاه» و برخورد با «دیگران» بیان کردهاند مد نظر من است. در حقیقت ما باید بتوانیم قبایل مردم پیشامنطق را با همان خلوص و شفافیتی که هستند، نمایش دهیم. شرکت در یک آیین با عقل مناسبتی ندارد و از مسیر دیگری باید درک شود که ساخت فیلم مستند نیز به همین صورت است. نکته اصلی مربوط به آیین بودن یا اشراف به آیین داشتن است. ما باید راه دیگری در سینمای مردمشناسانه باز کنیم که برخلاف مسیر سینمای مردمشناسانه مالینوفسکیوار باشد. منظورم همان سینمایی است که در آن یک جرثومه استعماری وجود دارد. ما باید راه دیگری را باز کنیم.
با توجه به نکاتی که گفتید تقریبا مشخص است که یک فیلمساز مستندساز باید چه نگاهی به سوژه و مخاطب خود داشته باشد. آیا «ego» یا همان «خودشخصی» فیلمساز در اثر او باید باشد؛ یا باید آن را در لفافه یا هالهای از ابهام و نامستوری پنهان کند؟
من میخواهم به «من ناب» یا «شی» از دیدگاه ادمون هوسرل نگاه بیندازم. درواقع آنچه مهم است، این است که ما چگونه به یک شی نگاه میکنیم. پس خود ما یا آگاهی ما در یک رابطه با شی قرار دارد و ما باید شی را به سخن دربیاوریم، نه اینکه شی خودش را غالب کند. ما وقتی یک شی را نشکافتهایم و در درونش نرفتهایم، تبدیل به یک
«ناشی» میشود. بنابراین باید شی را شکافت و تا آخر آن رفت. همیشه این سوال برای یک فیلمساز اندیشمند پیش میآید که یک شی ما را میبیند یا ما شی را میبینیم؟ این همان مسیر پدیدارشناسی است که فیلمساز باید آن را دنبال کند و به «من ناب» برسد. این همان مسالهای است که در آیین اتفاق میافتد و آیین هیچگاه تماشاگر ندارد. فردی که در آن آیین حضور دارد میتواند آیا تشرف پیدا بکند یا نکند. فیلمساز در حقیقت این فضا را برای مخاطب خود ایجاد کند. یک فضای آیینی که در آن کسی تماشاگر نباشد؛ بلکه در یک آیین حضور داشته باشد و شاید به تشرف خاصی هم برسد. مسیر پدیدارشناسی هوسرل برخلاف فرمول یاکوبسن در نظریه ارتباط او است. یاکوبسن اعتقاد دارد یک «گیرنده» و یک «فرستنده» وجود دارد و فرستنده یک «کد» یا «رمزگانی» را برای مخاطب خود میفرستد. اما در آیین برخلاف نظر یاکوبسن کدی فرستاده نمیشود. در واقع فرد مورد نظر به صورت مکاشفهگر وارد یک کد میشود. این مشاهده یک مشاهده چندجانبه است و آن وقت یک هستی مستیآور اتفاق میافتد. درواقع ما وارد خود شی میشویم و یک «من ناب» رخ میدهد. مسیر پدیدارشناسانه میگوید که ما باید مسیر و چیزی را که از شی میبینیم کنار بگذاریم و به هستی حقیقی خود شی برسیم. بنابراین نگاه هوسرل، لئو استراوس و سارتر را باید در برابر نگاه مالینوفسکیوار قرار دهیم. در یک فیلم مستند باید تشرفآیینمند اتفاق بیفتد.
قانون/روزهاي سخت سينما در وزارت ارشاد يازدهم
مصائب فیلم هایی که دلواپس دارند
مينا مهري
بزرگترين رويداد سينمايي ايران در حالي دارد از راه ميرسد كه اين روزها سينماي ايران روزهاي خوبي را پشت سر نمي گذارد. برخوردهاي سليقه اي كه طي 3 دهه از افراط تا مرز تفريط رفته و برگشته حالا حال و روز سينما را در وضعيت قرمز قرار داده است. مسئله فیلمهایی که مجوز اکران آنها به سادگی صادر نمیشود و به دلایل روشن و گاه مبهم از چند ماه تا چند سال درباره صدور پروانه نمایش آنها اما و اگر پیش میآید، همواره از بحثهای داغ سینمای ایران بوده است که سازمان سینمایی دولت یازدهم نیز با چنین چالشی مواجه است.علاوه بر اصل موضوع صدور مجوز نمايش، در اين سالها بسياري از فيلمها هم بودهاند كه با وجود داشتن مجوز نمايش باز هم با آنها برخورد سليقهاي شده و از قافله اكران جا ماندهاند.نكته جالب توجه در خصوص جشنواره فجر و فيلمهاي توقيفي اين است كه در بسياري از موارد فيلمي كه در اين جشنواره مورد تقدير قرار گرفته و با اقبال چه در بخش مردمي و چه در بخش منتقدان قرار گرفته است در روزهاي بعد جشنواره و با وجود داشتن مجوز نمايش اجازه اكران عمومي پيدا نكرده يا پس از اكران به واسطه فشارهايي كه گروه به اصطلاح تندرو برفضاي فرهنگي جامعه وارد آوردهاند از پرده نمايش پايين كشيده شده و به بايگاني وضعيت پرابهام اكران پيوسته اند.
دولت یازدهم كه با دو واژه «تدبیر» و «کلید» روی کار آمد برقراری قانون و گرفتن تصمیمات عقلانی را سرلوحه شعارهاي خود قرار داد و اين شعارها از زبان كارمندان و منصوبان جديد وزارت ارشاد هم شنيده ميشد، فاکتورهایی که در سالهای گذشته وبه خصوص در زمان رياست شمقدری از اين وزارتخانه رخت بسته بود. علي جنتي، وزير ارشاد دولت يازدهم برای برقراری نظم و آرامش در سینما،حکم بالاترین سمت سینمایی را به نام «حجتا... ایوبی» زد و خواست که با این انتخاب آب از جوی رفته را برگرداند و روزهای آرامتری را بر سینما حاکم کند. اما با وجود گذشت دو سال از عمر دولت يازدهم و درحاليكه وزارت ارشاد به سكان داري علي جنتي تلاش خود را براي بهبود اوضاع سينماي ايران به كار بسته است همچنان شاهد وضعيت پرابهام وضعيت سينماي ايران هستيم.شايد جشنواره سينمايي فجر سال گذشته را بتوان اوج آشفتگيهاي وضعيت اين وزارتخانه دانست.
حاشيه هاي اولين جشنواره ارشاد يازدهم
سی و دومین جشنواره فیلم فجر، در شرايط بسيار حساسي شروع به كار كرد و خود به تنهایی توانست آتش یک ماه توپخانه مخالفان دولت را فراهم کند. آتشی که البته خاموش هم نشد و دامن خیلی از فیلمها و کارگردانان را گرفت.
ماجرا از حضور فیلمهایی چون «عصبانی نیستم» و «قصهها» آغاز شد. اگرچه رضاداد، دبیر جشنواره و دستاندرکاران این رویداد فرهنگی سعی کرده بودند مثلا با راه ندادن فیلم «آشغالهای دوست داشتنی» به مرحله انتخاب، تمام تدابیر لازم را برای دوری از حاشیهها فراهم کنند اما با این حال حضور دو فیلم دیگر بهانهای شد برای حملهای تازه به وزارت ارشاد.
از قصه ها تا عصبانی نیستم
شایعات جان گرفتند. زمان نمایش فیلم «عصبانی نیستم» حتی صحبت از حضور کفنپوشان در مقابل سینماها و برج میلاد هم به میان آمد و در نهایت حملهها به حدی جدی شد که سرانجام در مراسم اختتامیه این جشنواره رضا درمیشیان، کارگردان و تهیه کننده این فیلم اعلام کند به دلیل حرمت سینمای ایران و حفظ آرامش از جوایز خود گذشته است.
اما با وجود تمامي اعتراضات ، د رروزهاي پس از جشنواره خبر از اكران فیلمهاي «عصبانی نیستم»، «قصهها» و چند فیلم توقیفی دیگربه گوش ميرسيد و اين اميد را رقم ميزد كه شايد فيلمهاي توقيفي شرايط بهتري را تجربه و فرصت اكران پيدا كنند رویایی که خیلی زود رنگ باخت. این بار کمیسیون اصل ۹۰ مجلس به میدان آمد و در نامهای رسمی خطاب به رئیس سازمان سینمایی نوشت:
«با توجه به طرح شکواییه از طرز کار آن معاونت در خصوص اعطای مجوز اکران به برخی فیلمهای سینمایی با محتوای فتنه سال ۸۸ مانند «عصبانی نیستم» و «قصهها» مقتضی است تا زمان رسیدگی به این شکایت از صدور مجوز اکران این فیلمها خودداری و در اولین فرصت به منظور رسیدگی به این موضوع و برای مشاهده فیلمها با کمیسیون اصل ۹۰ هماهنگی کنید.»
این سخنان البته با واکنش علی جنتی هم روبهرو شد. واکنشی که خبرگزاری فارس از آن با عنوان اصرار عجیب وزارت ارشاد به تقابل با نهاد قانون یاد کرد. او در پایان جلسه هیات دولت در جمع خبرنگاران در پاسخ به سوالی درباره نامه اعضای کمیسیون فرهنگی مجلس در خصوص عدم نمایش این فیلمها گفت: «به ما که تاکنون کمیسیون چیزی نگفته است. ممکن است یک عضو کمیسیون مطالبی را بیان کرده باشد.
در این باره ما بر اساس تشخیص خودمان عمل میکنیم، ما ضوابطی در این باره داریم. قرار نیست هر کسی برای ما تعیین تکلیف کند که فیلمی را نمایش دهیم یا نمایش ندهیم.»
در پي حواشي به وجود آمده، مدیر کل سینمای حرفهای نامهای به رئیس شورای صنفی اکران نوشت و خواستار خارج شدن فیلم «عصبانی نیستم» از دستور اکران شد این فیلم هنوز هم در شرايط توقيف به سر ميبرد.اما «قصهها» ساخته رخشان بني اعتماد با اقبال بيشتري در اين شرايط مواجه شد. اين فيلم سرانجام بعد از گذشت بیش از یک سال كشمكش ، از اردیبهشتماه در گروه سینمایی قدس اکران شد و طلسم چهار سال توقیف بر اساس اتهام «سیاه نمایی» را شكست.
نكته جالب در خصوص فيلمهاي توقيفي اين است تمام فیلمهایی که به خاطر اکران یا نمایش آنها مخالفان دولت یازدهم فریاد سر میدادند، آثاری بودند که عمدتا در دولت دهم مجوز ساخت گرفته بودند. در چنین وضعیتی هیچکس برای این پرسش ساده که ذهن فیلمسازان، مسئولان دولت یازدهم و اهالی رسانه را درگیر کرده بود پاسخ روشنی نداشت: چرا دلواپسان این قدر دیر به یاد اعتراض افتادهاند؟
مورد عجيب رستاخيز
چهارشنبه 24 تیر ماه و در آستانه آغاز تعطیلات عید سعید فطر پس از انتشار برخی اخبار از اعتراض برخی گروهها و تجمعهایشان در مقابل وزارت ارشاد و برخی سینماهای نمایش دهنده فیلم «رستاخیز»، سازمان سینمایی وزارت ارشاد اطلاعیهای داد که در بخشی از آن آمده بود:«نظر به رعایت جایگاه و شأن مراجع عظام تقلید و عالمان شاخص دینی یادآوری میکنیم که اکران فیلم«رستاخیز» تا تامین نظر برخی از مراجع بزرگوار تقلید به تعویق میافتد.»در حالی نمایش «رستاخیز» در اولین روز اکرانش در سینماهای کشور به تعویق افتاد که از چند هفته قبل از آن حواشی و مخالفتفيلم خانه های غیر رسمی برخی گروهها برای اکران این فیلم بهوجود آمده بود و پیشتر هم همزمان با اکران آن در جشنواره فیلم فجر اعتراضهایی غیر رسمی انجام شد که باعث شد ، دستاندرکاران فیلم اصلاحاتی برای اکران عمومی آن انجام دهند.یکی دو ساعت بعد از انتشار این خبر احمدرضا درویش تاکید کرد که اکران فیلم «رستاخیز» متوقف شده است.این کارگردان در پی اطلاعیه سازمان سینمایی مبنی بر به تعویق افتادن اکران فیلم «رستاخیز» گفته بود: «این تعبیر که اکران فیلم به تعویق افتاده است،تعبیر درستی نیست بلکه وزارت ارشاد با تصمیمی که گرفته، اکران این فیلم را متوقف کرده است.
توقف اكران رستاخيز حواشي بسياري را به وجود آورد وزارتخانه علي جنتي بارها و بارها اعلام كرد كه از اين فيلم حمايت ميكند وحتي علي جنتي در اظهاراتي گفت كه «رستاخيز» قطعا اكران خواهد شد اما شرط اكران را نورپردازي و رفع مشكل صحنههايي كه با اكران آن مخالفت ميشود دانست در مقابل احمدرضا درويش هم اعلام كرد كه فيلمش را بدون اعمال اين تغييرات اكران خواهد كرد و به اين ترتيب و تا به امروز اكران رستاخيز همچنان درابهام باقي مانده است.
خانه دختر اكران ميشود؟
جمعه شب حامد بهداد خبري را در توييتر خود منتشر كرد و خبر از احتمال اكران فيلم «خانه دختر» داد. از جمعه شب گمانه زنيها در خصوص اكران اين فيلم آغاز شد تا اینکه روز شنبه اعلام شد كه سرانجام بعد از کش و قوسهای فراوان فیلم «خانه دختر» قرار است رنگپرده را ببیند. «خانه دختر» با بازی حامد بهداد، باران کوثری، پگاه آهنگرانی، رعنا آزادی آ ور، بابک کریمی، بهناز جعفری، امیر علی نبویان، نسیم ادبی، پردیس احمدیه، نادر فلاح و رویا تیموریان با فیلمنامه ای از پرویز شهبازی در سی و سومین جشنواره بینالمللی فیلم فجر به نمایش در آمد و با حاشیه های زیادی روبهرو شد. همین امر باعث شد که در هیچ بخشی از این رویداد نامزد دریافت جایزه نشود.
فیلم «خانه دختر» که تاکنون سه بار پروانه نمایش گرفته ظاهرا این بار دیگر منعی برای اکران عمومی ندارد. فیلمی که پیش بینی میشود با استقبال فوق العاده تماشاگران روبهرو شود و تنور اکران زمستان را گرم کند به نظر می رسد «خانه دختر» تا یکی، دو هفته آینده اکران عمومی شود.
قدس/گفت وگو با «ميثم رازفر» کارگردان مستند«خسته نباشيد»؛
به هيچ خط قرمزي برخورد نکردهايم
هنر/ تکتم بهاردوست مجموعه مستند «خسته نباشيد» اولين مجموعه طنز تلويزيون است که در ۱۳قسمت درباره مشاغل گوناگون براي پخش از شبکه مستند تهيه و توليد شده است. ..
هم رسانه ملي و هم شبکههاي ماهوارهاي مستندهاي زيادي با موضوع مشاغل پخش کردهاند ولي همه آنهايي که « خسته نباشيد» را ديدهاند، اذعان دارند که اين فيلم با برنامههاي هم نوع خود از نظر ساختار و ترکيب تفاوت دارد. با اين انگيزه با «ميثم رازفر» مجري و تهيه کننده اين مجموعه، گفت وگو کردهايم که هم اينک پيش روي شماست:
اين برنامه با چه هدفي در شبکه مستند توليد شده است؟
همه تلاش ما در اين برنامه، فرهنگ سازي است. ما ميخواستيم به شکلي غيرمستقيم فرهنگ سازي کنيم و مشاغلي را به مردم نشان بدهيم که در روزمرگيهاي اين روزهاي زندگيمان ديده نميشود. همانطور که پيشترهم گفتهام، اين برنامه ابداع من و دوستانم نيست؛ فقط ما اين کار را به شکلي ايراني تجربه کردهايم. احتمال دارد نقاط مشترکي هم با نمونههاي خارجياش داشته باشد اما بيشک توليد اين برنامه در ايران با فرهنگ و آداب و رسوم مردم، کار متمايزي را شکل ميدهد.
جرقه اوليه ساخت اين مستند از کجا پيدا شد؟
ايده اين برنامه از دل يک برنامه ديگرآمد.ابتدا قراربود من چند فيلم را کارگرداني کنم اما امير تاجيک مدير شبکه مستند خيلي تمايل داشت که من بروم در برابردوربين آن برنامه هم قرار بگيرم ولي من راضي نميشدم. به هر جهت ما رفتيم تا برنامهاي را درباره آتشنشاني ضبط کنيم ولي بازيگوشي من عاملي شد که در آن برنامه جلوي دوربين هم حاضر شوم و همه خوششان آمد و اين اتفاق، جرقهاي براي يک برنامه مستقل و ابداعي براي ساخت اين سري از برنامهها، شد.
گفتيد اين برنامه پيشترو به شکل ديگري ساخته شده است؟
بله برنامهاي در يکي از شبکههاي آن طرف آب وجود دارد که در آن برنامه هم سراغ يکسري مشاغل ميروند اما شيوه کارشان به شکلي که ما کارکردهايم، نيست. ما در اين برنامه خيلي مستندگونه با مشاغل مختلف برخورد ميکنيم.
ما براي اين مجموعه، يک فيلمنامه کلي داريم و بقيه موارد براساس بداههگوييها ي من و پلانهايي که ميچينيم و کارگرداني ميکنيم شکل مي گيرد. در حقيقت، اين کار مخلوطي ازاين دو کار است البته خيلي موارد هم سعي مي کنم برخوردم با موضوع خيلي بکر باشد و اتفاقات در لحظه روي بدهد.
پس شما يک شکل ايراني ازآن برنامه را ساختهايد؟
برخورد ما دراين مجموعه مثل يک فيلم مستند است. آنها بيشتر سمت برنامهسازي رفتهاند و ما به سمت فيلم مستند رفتهايم. اينها خيلي با هم فرق ميکند. ما هرچه جلوترميرويم بيشتر به ساختار يک مستند نزديک ميشويم حتي در نحوه اجرا با آن برنامهها فرق داريم چون نحوه اجراي هر کسي با ديگري فرق دارد.به هر جهت اينجا ايران است و ما سعي کردهايم سراغ مشاغلي برويم که ايرانيتر است.
تمايز اين مجموعه اين کار نسبت به نمونههاي خارجي آن چيست؟
تجربه شيرين يکسري مشاغلي هست که شماي بيننده تا به امروز نديدهايد و وقتي تجربهاي از آن کارها نداريد، دوست داريد يک نفر بيايد و قصه اين کارها را براي شما تعريف کند. اين فرد هرچه دوست داشتنيتر و ملموستر اين کار را انجام دهد براي شما خيلي جذابتر و آموزندهتراست.
همانطور که گفتم در مواردي هم فرهنگ سازي کردهايم و اين فرهنگ سازي در مواجهه با هر شغلي متفاوت است. خيلي از مشاغل براي ما عادي شده است و ديگر توجه چنداني به آنها نداريم ولي ما در اين برنامه سعي کردهايم دوباره به آنها توجه کنيم و آنها را به مخاطب نشان بدهيم.
چرا از قالب طنز براي ساخت اين برنامه استفاده کردهايد؟
به خاطر حضور خود من است.چون من آدم شوخي هستم. شايد با شوخي بشود حرفهاي بيشتري زد و حتي گاهي راه ميانبري فراهم کرد.
با خط قرمزي هم برخورد کرديد؟
نه به هيچ وجه! ما در اين کار با همه مراوده کردهايم و فکر ميکنم اگر اين برنامه جاي خودش را در بين مردم باز کند، ميتوانيم خيلي از مشاغلي را که خط قرمز هستند، از دريچه دوربين به مردم نشان دهيم.
کاربه اتمام رسيده است؟
خير ما در حال حاضر مشغول ضبط هستيم چون به هر جهت بايد آن را به پخش برسانيم.تا به امروز از سيزده قسمت برنامه، تنها هشت قسمت ازآن پخش شده است .
پس ساخت برنامه ادامه خواهد داشت؟
استقبال خوبي از برنامه شده است و من اميدوارم شرايط بهتري پيش بيايد تا ما بتوانيم کار را ادامه بدهيم.
همانطور که گفتم در صورتي که مورد توجه مخاطبان و مديران شبکه قرار بگيرد،برنامه را ادامه ميدهيم البته گويا تا به امروز به دل هر دو گروه نشسته است.
قدس/پاسخ مهران غفوریان به حاشیههای «در حاشیه»/ قهر نکردهام
مهران غفوریان که بعد از بازی در فیلم سینمایی «ناردون» اجرای «سه شو» را از سر می گیرد، میگوید از سریال «در حاشیه» قهر نکرده است.
به گزارش قدس آنلاین، مهران غفوریان درباره تازه ترین فعالیت های خود به مهر، گفت: اخیرا در سری دوم «در حاشیه» بازی کردم اما چون با فیلم سینمایی «ناردون» قرارداد داشتم تا قسمت ۲۱ این مجموعه کنار دوستان بودم و به اقتضای شرایط از گروه «در حاشیه» به کارگردانی مهران مدیری خداحافظی کردم.
وی افزود: شایعاتی که درباره قهر من از پروژه «در حاشیه» شنیده می شود صحت ندارد. در این سریال ۲۴ قسمتی من و جواد رضویان در ۲۱ قسمت بازی کردیم اما به خاطر فعالیت های دیگر و قولی که داده بودم باید از این مجموعه خارج می شدم.
غفوریان گفت: هیچ حاشیه ای هم وجود ندارد و همانطور که بعدا خواهید دید فیلمنامه به شکلی طراحی شد تا من به بهانه انتقال به بند دیگر زندان از مجموعه بیرون می روم.
این بازیگر که در پروژه «سه شو» شبکه سه بخشی از اجرا را به عهده دارد در این باره گفت: تاکنون ۱۴ قسمت را ضبط کردیم و بعد از اتمام ساخت فیلم «ناردون» دوباره برای ادامه اجرای پلاتو به تهران برمی گردم. این برنامه با اتفاقات جدیدی همراه است و امیدوارم بتواند جای خود را بین مردم باز کند.
وی درباره فعالیت های سینمایی خود توضیح داد: این روزها نقش شیرمرد را در فیلم «ناردون» به کارگردانی فریدون حسن پور بازی می کنم. این شخصیت کسی است که مردم محله با او مشکل دارند اما ناچارند با او ارتباط داشته باشند. علاوه بر این تا دو هفته آینده در یک کار سینمایی جدید بازی می کنم که البته کار جدی است و طنز و کمدی ندارد.
قدس/کوچ ستارهها از آسمان تلويزيون
هنر/ باران باستاني- در ميان کساني که مهارتهاي رفتاري را خوب بلد نيستند و تنگ نظرند، اصطلاحي بازدارنده وجود دارد:«به فلاني محل نده، پررو ميشه»!
سالهاست روان درمانها و جامعه شناسان روي اين مسأله کار ميکنند تا شايد اين مرض اخلاقي از بين برود، اما واقعيت اين است که انگار اين روش ريشه بسيار عميقي در ميان برخيها دارد.
مصيبت زماني بيشتر به چشم ميآيد که خصيصه تنبيه و ناديده گرفتن تواناييهاي فردي از سطح خانواده و فاميل عبور ميکند و به جامعه بزرگتري مانند ادارات، مدارس، دانشگاه، کارخانه و... ميرسد. مدير تنگ نظر براي پنهان ماندن ضعفهاي شخصيتي خود مانع بروز توانمندي افرادي ميشود که در زير مجموعه او کار ميکنند.
چنين مديراني نه اجازه ميدهند افراد رشد کنند و نه مجموعهاي که تحت مديريت آنهاست، و يکي از دلايل عقب ماندگي جوامع همين مديران و روش ناکارآمد مديريتي آنهاست.
در کشور ما هم متاسفانه کم نيستند مديراني که با همين روش بازدارنده، سازمانهاي زيادي را به مرز ايستايي و رکود رساندهاند و آدمهاي خلاق بسياري را يا خانه نشين کرده يا مجبور به مهاجرت نمودهاند.
سازمان صدا و سيما يکي از سازمانهايي است که اين روش «جلوگيري از پررو شدن» توسط برخي مديران آن ديده ميشود. اين رسانه سالهاست وقت و هزينه صرف ميکند، آدمهايي را تا حد ستاره شدن بالا ميبرد و درست زماني که بايد از محصول خود استفاده کند، آنها را از خود دور ميکند! چون معتقد است ستارهها «پررو» ميشوند و ديگر تمکين نميکنند.
کم نيستند بازيگران، کارگردانان و مجرياني که در تلويزيون رشد کردهاند، سياه مشقهاي خود را نوشتهاند و زماني که کاربلد شدند و زمان بهره برداري از آنها رسيده، با بيمهري پدران خود رو به رو شدهاند و خانه خود را ترک کردهاند.
فرهادي هم از تلويزيون شروع کرد
اصغر فرهادي يکي از اين چهرهها است که چند سال قبل مجموعه «داستان يک شهر» را ساخت و مخاطبان زيادي را پاي سريال خود نشاند. فرهادي ورودش به سينما موفقيتآميز بود؛ فيلم رقص در غبار نشان داد که کارگردان قابلي از تلويزيون به سينما نقل مکان کرده است اما بعد از اين موفقيت هيچوقت فرهادي به تلويزيون برنگشت چون اين رسانه شرايط کار کردن او را فراهم نکرد.
رضا عطاران هم کارش را از تلويزيون شروع کرد. او از بهترين کمدي سازهاي اين رسانه بود و سريالهاي خانه به دوش، متهم گريخت، ترش و شيرين و... او بارها و بارها از تلويزيون بازپخش شده است. عطاران در سال 87 سريال بزنگاه را براي تلويزيون ساخت که با انتقاداتي روبهرو شد و اين بازيگر و کارگردان که در آن زمان به شهرت خوبي رسيده بود مورد بيمهري قرار گرفت و اکنون هفت سال است که ديگر در تلويزيون ديده نشده؛ نه به عنوان بازيگر و نه کارگردان، اما در سينما بسيار پرکار است. تلويزيون کلاس مشق بود و ويترين شهرت تا عطاران در سينما بدرخشد.
مسؤولان تلويزيون«ديد در شب» ندارند
رضا رشيدپور اين روزها با برنامه ديد در شب که از آپارات پخش ميشود مردم زيادي را پاگير برنامه خود کرده است. رشيدپور برنامههايي مانند شب شيشهاي را با ساختار شبيه ديد در شب براي تلويزيون ساخت که در زمان خود از پرمخاطبترين برنامههاي اين رسانه بودند. حالا او از توانايي خود در جاي ديگري استفاده ميکند و تلويزيون نيازمند مجريهاي توانمندي است که بتواند برنامههاي گفت وگومحور و زنده را جذاب و ديدني کند. همين اتفاق براي محمدرضا شهيديفر و جواد آتش افروز هم رخ داد. حتي براي محمود شهرياري که از معدود «شو من»هاي سالهاي اخير تلويزيون بود و اکنون از اين توانايي در شبکه نمايش خانگي استفاده ميکند!
از همه اينها که بگذريم به کارگرداناني چون داود ميرباقري و حسن فتحي ميرسيم که برَند و نشانه مرغوبيت تلويزيون بودند و حالا مدتهاست از اين رسانه فاصله گرفتهاند و آثار شاخص و قابل توجهي را براي شبکه نمايش خانگي ميسازند.
واقعيت اين است که اين چنين که تلويزيون ايران خودزني ميکند هيچ رسانه و مديري در دنيا رفتار نميکند! ستاره بسازي و بعد با دست خود آسمان را چنان ويران کني که ستارهها کوچ کنند و به کهکشان ديگري بروند.
قدس/یادداشت/
همه زنان بدبخت «نفس گرم»/ کپی کاری بجای الگو برداری از سریال«پردهنشین»
کارگردان تیر خلاص را در موضوع قصاص به مخاطب می زند و نشان می دهد که مادر وقتی می فهمد خانواده مقتول حاضر به رضایت دادن نیست و قصد قصاص دارد، دق کرده و می میرد و همه این اتفاقات قبل از صدور حکم اتفاق می افتد.
به گزارش قدس آنلاین و به نقل از فارس، سریال «نفس گرم» چهارمین سریال تلویزیونی محمدمهدی عسگرپور است که پیش از این کارگردانی سریال های «گلهای گرمسیری»، «جراحت» و «شیدایی» را بر عهده داشته است. این سریال با تهیهکنندگی سیدمحمود رضوی تولید شده است.
الگوبرداری یا کپیکاری از سریال «پرده نشین»
«نفس گرم» در ابتدای امر سعی کرد با الگوبرداری از سریال موفق «پردهنشین» موفقیت خود را تضمین کند، اما ناخودآگاه به ورطه کپیکاری افتاد. محمود رضوی سعی کرد در فیلم جدید تجربه قبل را تکرار کند و بجای شیخ عارف مسلک پردهنشین با بازی «فرهاد آئیش» که بیشتر در نقشهای کمدی بازی کرده بود «مرجانه گلچین» بازی در نقش خانم جلسهای «نفس گرم» را برعهده گرفت و سعی شد جنس زنانه ای از سریال «پرده نشین» به مخاطب عرضه شود.
اما سریال چه گفت؟ محتوای اثر قرار بود ما را به کجا برساند؟ سریال در مورد قصاص بود؟ در مورد مشکلات خانوادهها و مبلغین مذهبی بود؟ در مورد چند همسری بود و خیانت؟
سریال «نفس گرم» در مورد این موضوعات چه چیزی را به ما گوشزد میکند؟ آیا میگوید چند همسری بد است یا خوب؟ خانمهای منبری خوبند یا بد و...
غمهای بی پایان زنان در «نفس گرم»
مخاطب در این سریال با داستانی از جنس زنانه روبرو است که دائما در غم و غصه همراه است و خاستگاه روایت از غمی پیش از آنچه در تصویر میینیم آغاز شده و در پایان هم احساس میکنی این غم ادامه خواهد داشت و پایان سریال پایان غصههای زنان قصه ما نیست.
اساسا سوال اینجاست که چرا در شرایطی که جامعه جهانی و نهادهای حقوق بشری به غلط و از روی عداوت همواره در مجامع جهانی بخاطر رعایت نشدن حقوق بانوان از منظر خود ما را تحت فشار قرار می دهند چرا زنان این سریال اینقدر بدبخت و بیچارهاند و چرا اینقدر مشکل دارند؟ مرجانه گلچین(ملیحه) همسرش تصادف کرده و همسر دیگری هم پنهانی اختیار کرده است و پسرش نیز دچار مشکل شده و همسرش را از دست داده است.
رویا تیموریان، بدبین است و دخترش را از دست داده و همواره تصور خوبی نسبت به شرایط همسرش ندارد. نیلوفر خوشخلق (فروغ) بیکار و برادر شوهری که مزاحم زندگی اوست و نمیگذارد با دخترش زندگی مستقلی داشته باشد و به حضانت فرزندش نیز در میان است. لیندا کیانی، عاشقانه تا ازدواج رفته ولی خواستگارش بخاطر داشتن «ام اس» او را رها میکند و میرود.
سیما تیرانداز که نهایت بدبختی است، آن قدر بدبخت و بیچاره است که همه بدبختهای دیگر سریال پیش او خوشبخت محسوب میشوند. حتی مادر او هم مشکلات فراوانی دارد. (سیما تیرانداز) زیر سلطه شوهر سابقش است و هر کاری میخواهد در قبال این زن انجام میدهد و حتی به زور عقدش میکند و نهایتا هم که شوهرش را در دفاع از مادرش میکشد و حتی وقتی از قصاص رها میگردد محکوم به پنج سال زندان میشود. این همه غم و غصه جمع شده در سریالی با تم مذهبی از چه رو جمع شده است.
قصاص برای قتلی که مجازات آن قصاص نیست
مسئله بعدی مسئله قصاص است. ما با یک قتل روبرو هستیم که به طور اتفاقی باز هم قاتل یک فرد مظلوم و خوب است و مقتول در فیلم یک مرد بد، شرور و عوضی است. قتلی که در سریال رخ میدهد از ابتدا تقریبا ابهام دارد و نمیتوان گفت که زن بدبخت فیلم که حالا قاتل هم هست قصاص میشود اما سازنده اثر موضوع قصاص را مطرح میکند و جالبتر اینکه هنوز دادگاه حکمی نداده و قصاص در سریال مسئله پر رنگی میشود که خود کارگردان نیز فراموش میکند برای گرفتن رضایت از خانواده مقتول باید صبر کنی تا دادگاه حکم بدهد و خانواده قاتل درخواست تجدید نظر کنند و بعد مادر قاتل را چادر بسر برای گرفتن رضایت روانه خانه مقتول کنی و به همین خاطر کارگردان منتظر دادگاه نمیماند و همه اینکارها را زودتر از رای دادگاه انجام میدهد، چرایش را نمیدانیم، شاید کارگردان حس کرده ریتم سریال افتاده و میخواهد با این موضوع کشش قصه را افزایش دهد و مخاطب بی حوصله را دوباره با اثر همراه کند اما نباید فراموش کنیم که محمدمهدی عسگرپور عمده آثارش همین گونه آرام و کشدارند و سریالها و فیلمهای سینماییاش همواره در روایت همینگونهاند پس ماجرا این نیست.
شاید بهتر باشد زاویه نگاه به موضوع قصاص را در سریالهای تلویزیونی یکبار دیگر در ذهنمان مرور کنیم از سریال «زیر تیغ» و «یادآوری» و قبل و بعدش، همگی با یک نگاه خاص دیده میشوند و تو تصور میکنی انگار همه این قصاص ها به تائید یکنفر رسیده است و عمدتا نگاهی نزدیک به نویسنده فیلم سینمایی «من مادر هستم» به نویسندگی رحمان سیفی آزاد دارند.
یکبار دیگر می خواهم توجه خواننده را به این مسئله جلب کنم که چرا قصاص در شرایطی که زن یک مرد را که درحال خفه کردن مادرش بوده را به طور غیر عمد و برای دفاع از مادرش کشته در این سریال مطرح میشود و چرا قبل از حکم دادگاه؟
آیا نفس گرم یک اثر فمنیستی است؟
سریال مخاطب را در حالی که میداند زن بدبخت داستان برای دفاع از مادرش یک مرد اوباش را غیر عمد کشته با موضوع قصاصی که قطعا صادر نمی شده است روبرو می کند و به همین جا نیز بسنده نمیکند و مادر پیر آن زن را در حال التماس به خانواده مقتول برای گرفتن رضایت نشان می دهد، فیلم قصاص را در چشم مخاطب به گونه ای نمایش می دهد که حتی معتقدین به این حکم الهی نیز آن را ظالمانه می خوانند در حالی که در چنین مواردی به ندرت قاضی حکم به قصاص می دهد.
کارگردان به همین جا نیز بسنده نمی کند و تیر خلاص را در موضوع قصاص به مخاطب می زند و نشان می دهد که مادر وقتی می فهمد طرف راضی به رضایت دادن نیست و می خواهد قصاص کند، دق کرده و می میرد و همه این اتفاقات قبل از صدور حکم اتفاق می افتد.
برخی معتقدند که «نفس گرم» یک سریال فمنیستی است و به همین خاطر شما شاهد مصائب فراوان زنان در فیلم هستید که البته قبول یا عدم قبول این نگاه نیاز به در نظر گرفتن پارامترهای این مسئله و بررسی دقیق تر سریال دارد اما برای نزدیک شدن به فضای ذهنی طلا معتضدی نویسنده سریال می توان دیگر آثار وی را نیز مورد بررسی قرار داد تا بیشتر به منظومه فکری او نزدیک شویم و جواب بهتری به این نگاه بدهیم.
قدس/نشست «ماهی سیاه کوچولو»
وظیفه سینما روایت تاریخ نیست/ تعارف را در نقد کنار بگذاریم
تولیدکنندگان فیلم «ماهی سیاه کوچولو» در نشست بررسی این فیلم سینمایی به حاشیه ها و اظهارت برخی از منتقدان درباره محتوای تاریخی و سیاسی فیلم پاسخ دادند.
به گزارش قدس آنلاین و به نقل از مهر، محمدرضا شفیعی تهیه کننده، علی طالبآبادی فیلمنامه نویس، مجید اسماعیلی کارگردان و مصطفی زمانی بازیگر فیلم «ماهی سیاه کوچولو» در میزگردی با موضوع این فیلم در خبرگزاری مهر شرکت کردند که در بخش نخست این نشست بر این موضوع تاکید کردند که برای ساخت این فیلم سینمایی از نهادی خاص سفارشی دریافت نکردند و آنچه انگیزه آنها را برای ساخت یک اثر سینمایی زیاد کرده فقط توجه به یک مقطع تاریخی در قالب یک روایت داستانی بوده است.
در بخش دوم نشست این فیلم سینمایی ضمن ادامه مباحت مطرح شده در بخش اول، پیرامون محتوای این اثر سینمایی و حاشیه ها و باید و نبایدهای ساخت آثار سفارشی و فرمایشی در سینمای ایران سخن گفتیم.
سپس عوامل فیلم به انتقاداتی که از جانب منتقدان و برخی از مخاطبان نسبت به فضای سیاسی فیلم مطرح شده پاسخ دادند؛ انتقاداتی که مصطفی زمانی بازیگر شخصیت مازیار برخی از آنها را نشات گرفته از نگاه واقع گرایانه ای میداند که منتقدان از فضای فیلم برداشت کرده اند، در حالیکه به زعم او فیلم «ماهی سیاه کوچولو» عمدتا در یک فضای استعاره ای برای مخاطب روایت شده است.
با ما در بخش دوم این نشست همراه میشوید:
*آقای زمانی وقتی شما در یک فضای به زعم خودتان دوست داشتنی کاری را برای بازی می پذیرید، آیا واقعا این دوست داشتن ها و علاقه ها و تعارفات شخصی است که شما را به نظام تولید یک اثر سینمایی نزدیک می کند یا مولفه های دیگری را هم مدنظر قرار می دهید؟ مولفه هایی که به طور حتم به کیفیت کار یک بازیگر و مهم تر از آن به مولفه های تکنیکی سینما باز می گردد و بالاخره شما با پذیرفتن و ایفای این نقش ها مورد قضاوت قرار میگیرید.
مصطفی زمانی: من از روزی که تصمیم به بازی در فیلمی می گیرم و با آن پروژه قرارداد امضا می کنم همواره با چند مورد مواجه میشوم که باید با آنها کنار بیایم؛ یکی اینکه همراهی خود را به کارگردان و تهیه کننده اعلام می کنم و اگر هم ببینم مسیر به جای دیگری رفته، سکوت می کنم.
در مورد این کار هم باید بگویم وقتی کار را پذیرفتم با جان و دلم رفتم و با اینکه کار بسیار سخت و طاقت فرسایی بود و بنده دستمزد بسیار معمولی را دریافت کردم قبول کردم که باشم، زیرا وقتی می خواهیم کاری کنیم باید بدون هیچ تنشی در کنار هم باشیم.
اما اینجا می خواهم خیلی بی ربط به سوالی که مطرح کردید درباره ماجرای «قسم حضرت عباس» از زبان شخصیت فیلم که محل بحث بسیاری از دوستان منتقد بود اشاره کنم. ببیند وقتی کسی خودکشی می کند به او نمی گویند: «عزیز یا دوست محترم لطفا خودکشی نکن» به اعتقاد من در چنین لحظاتی باید دید طرف به چه چیزی اعتقاد دارد که از زاویه نگاه و اعتقادش از او بخواهkد خودکشی نکند. در این فیلم ما با یک دختر چادری رو به رو بودیم که شخصیت مقابلش برای اینکه او را از تصمیم منصرف کند باید از دریچه ذهن او تاثیر بگذارد و اصلا هم ربطی به کمونیسیت بودن و مائوییست بودن او ندارد. این دختر می تواند اسلحه کشی کند و همه جا را نابود کند بنابراین گفتن دیالوگی که مرتبط با اعتقادات و نام مقدسی چون حضرت عباس است، برای اینکه او را قانع کنند که این کار را نکند غیرمنطقی به نظر نمیرسد.
*البته من با شما مخالفم، زیرا سوگند خوردن به نام حضرت عباس با شخصیت پردازی که برای هر کدام از نقشهای فیلم در نظر گرفته شده، منطقی به نظر نمیرسد.
زمانی: ما قرار نیست کتاب بنویسیم که شما می خواهید همه این چیزهایی را که مطرح می کنید در آن پیدا کنید. قرار نبود ما یک حزب و یا تاریخچه ای را ریز به ریز به مخاطب معرفی کنیم.
«ماهی سیاه کوچولو» یک قصه است که در قالب استعاره به مخاطب عرضه شده و تمامی شخصیت پردازی ها و دیالوگ ها استعاری است و من ماندم که چرا شما و بسیاری از منتقدانی که نسبت به فضای کار واکنش نشان دادند تا این حد واقع گرایانه به فضای فیلم نگاه می کنید.
داستان فیلم «ماهی سیاه کوچولو» کاملا سمبولیک است و اساسا داستان این فیلم، حادثه آمل نیست. البته خودم نقدی که برای فیلم دارم این است که داستان نه به آن طرف رفته و نه به این طرف کشیده شده است. یعنی ما نه به قصه مازیار و شهرزاد وفادار ماندیم و نه به حادثه آمل وفادار ماندیم. این نقد شخصی من بعد از دیدن فیلم بوده است و شاید همین سوالاتی که شما از من درباره محتوای اثر می کنید، من هم داشته باشم.
ببینید ما در حوزه کاری خودمان به طور کلی با هم تعارف داریم. مخاطبان من به عنوان بازیگر، مردم هستند و من نمی توانم از آثاری که بازی خوبی در آنها نداشتم دفاع کنم هم نیست، اما در این فضا همچنان رودربایستی داریم ولی باید یاد بگیریم احساسات را کنار بگذاریم و با درکمان درباره فیلمی مانند «ماهی سیاه کوچولو» صحبت کنیم. درک من هم درباره این فلیم همانی است که به شما گفتم. البته آقای مجید اسماعیلی مقداری زود شروع به فیلمسازی کرد چون وقتی تمایلی برای کار کردن نداشته باید می ایستاد و من خیلی از اوقات بود که فهمیدم نمی خواهد ولی وسط فیلمبرداری نمی توانست زیر تمام قول و قرارها بزند.
در مورد من هم این قضیه صدق می کند یعنی من هم باید تا پایان کار می رفتم. به هر ترتیب اگر می خواهم امروز درباره فیلم نظر بدهم باید بگویم آقای شفیعی اگر با فیلمنامه کامل جلو می آمدند خیلی بهتر بود. و حالا می رسیم به یک نفر که این روزها خیلی به او حمله می کنند و او علی طالب آبادی نویسنده اثر است که به نظر من علی طالب آبادی هم از یک جایی گیر کرد.
*یعنی به لحاظ پردازش قصه دچار مشکل شد؟
زمانی: ابدا. او اصلا در مواجهه با قصه با این مشکل مواجه نشد که چه کاری باید انجام دهد؟ او با این مشکل مواجه شد که در این وسط باید چه کاری انجام دهد. زیرا هر انتخابی برای او به عنوان فیلمنامه نویس ریسک بسیار بزرگی بود. یعنی می توان گفت هم محمدرضا شفیعی به عنوان تهیه کننده و هم علی طالب آبادی به عنوان فیلمنامه نویس گیر کردند. ما نمی دانستیم اگر الان به سمت شخصیت های مازیار و شهرزاد برویم آیا می توانیم با توجه به خطوط قرمز کارمان را بکنیم؟ و از این سو اگر آقای شفیعی و نویسنده به سمت ماجرای انقلاب اسلامی و جزییات تاریخی می رفتند آیا با این مشکل مواجه نمی شدیم که به یک مرتبه این سوال پیش آید که «تاریخ را تحریف نمی کنیم؟»
حقیقت ماجرا همین است که به شما گفتم؛ یعنی چون فیلمنامه نصفه نیمه بود همه دچار آمپاس شدند. در مورد شخصیت بنده هم باید بگویم آنجایی که کارگردان به من گفت چپ نگاه کن چپ نگاه کردم و هرگاه نیز به من گفت راست نگاه کن راست نگاه کردم زیرا من رفته بودم که برای مجید اسماعیلی بازی کنم و دلم می خواست آن طوری که دلش می خواست بازی کنم. امروز هم پای بد بودن و خوب بودن آن ایستاده ام. ولی من بازیگری هستم که در خدمت کارگردانی است که سواد و شعور مکفی دارد که به نظرم مجید اسماعیلی در صحنه بسیار مسلط تر از من بود.
*آیا مجید اسماعیلی توانسته از شما بازی متفاوتی بگیرد؟
زمانی: من یکسری ضعفهای اجرایی پیش خودم داشتم که مجید آنها را برطرف کرده است ولی اینکه شخصیتی که او فکر می کرده درآمده یا درنیامده است چیزی است که نویسنده و کارگردان باید جواب بدهند. نظر شخصی من بر اساس چیزی که دیدم این است تا زمانی که یک فیلم سرجای خود ننشیند هیچ چیز قابل اعتنایی ندارد که بخواهیم راجع به آن صحبت کنیم. ما باید در ابتدا یک کلیت را بپذیریم بعد بیاییم راجع به جزییات صحبت کنیم. به نظر من با توجه به نگاهی که هم در جشنواره و هم شما به فیلم دارید، وقتی شما یک فیلم را به صورت کلی نمی پذیرید چرا من باید درباره اجزای آن با شما و هر کس دیگر صحبت کنیم.
*آقای اسماعیلی پیش از این گفته شده بود که شما چندان تمایل به حضور در این اثر به عنوان کارگردان نداشتید. چطور می شود یک کارگردان که درگیر پروژه دیگری است و به استناد گفته هایش در برخی از جلسات و محافل رسانه ای آشنایی چندانی با محتوای اصلی این فیلمنامه نداشته به صرف تعارفات رایج در سینما که به نوعی بلای جان همه شده، میپذیرد که کارگردان یک فیلم سینمایی این چنینی باشد؟
مجید اسماعیلی: امیدوارم صحبت هایی که با شما می کنم به صورت انتخاب شده منتشر نشود چون در برخی از گزارش ها و گفتگوهایی که به نقل از خودم در مطبوعات منتشر شد مطالبی را دیدم که به صورت انتخاب شده بود و بسیاری از آنها نیز منتشر نشده بود. من در جایی صادقانه گفته بودم که من اصلا از حضور مصطفی زمانی در فیلم راضی نبودم و این حرفم ادامه داشت تا جایی که آقای شفیعی قبل از فیلمبرداری اصرار داشت که بنده با آقای زمانی کار کنم و من می گفتم نه، اما در نهایت وقتی با وی ملاقاتی داشتم و با هم راجع به فیلم حرف زدیم، بالاخره راضی شدم که با او در این فیلم تجربه ای داشته باشم و الان یکی از خیرهای پروژه «ماهی سیاه کوچولو» این است که من با مصطفی کار کردم. جالب اینکه از روایتی که هم اکنون توضیح دادم فقط همان جمله اول که نمی خواستم با مصطفی زمانی کار کنم در برخی از رسانه ها منتشر شد. یا در جایی پیرامون فیلمنامه صحبت هایی داشتم که بسیاری از آنها منتشر نشد و فقط به ذکر جملاتی خاص بسنده شد.
ببینید من اصلا چنین روحیهای ندارم که فقط فیلم بسازم. من اگر قرار باشد فیلم بسازم این دوستی و انسانیت است که برای من مهم است اما وقتی می بینیم حرفهایم قیچی می شود و طور دیگری در مطبوعات انعکاس پیدا می کند و سوءتفاهم به وجود می آورد بسیار ناراحت میشوم.
* درباره این موضوعی که به آن اشاره کردید مصداقی صحبت کنید.
اسماعیلی: من جایی گفته بودم که فیلمساز سیاسی نیستم و دوست ندارم فیلم سیاسی بسازم. اما متاسفانه از این گفته ها برداشت دیگری شد. من گفته بودم که خیلی خوشحالم درباره حادثه آمل فیلم نساختم. در حالیکه تعبیر بنده و اصل رویکردی که من پیرامون ساخت فیلم داشتم این بود که ما نمی خواستیم صرفا راجع به آن حادثه فیلم بسازیم. یعنی منظورمان این بود که نمی خواستیم مستقیم به این رویداد بپردازیم و فکر کنم در این زمینه موفق هم عمل کرده ایم. به نظر من، این تیم رفت که یک فیلم جسورانه بسازد و فکر می کنم در این زمینه هم موفق شد. حالا برخی از دوستان یک مقدار سمت و سو می دهند و در برخی از مسائل متاسفانه مغرضانه نگاه می کنند.
اینکه درباره فیلمنامه نکاتی مطرح کردید که چند روز قبل از شروع فیلمبرداری بخشی از فیلنامه دستم رسید باید بگویم اینطور نیست چراکه بنده دو تا سه ماه قبل از فیلمبرداری دعوت به کار شدم. یعنی تیر یا مرداد بود که طرح کار به من رسید و اتفاقا همان زمان متوجه شدیم که طرح فیلم سفارش گرفته از جایی نیست چون آقای شفیعی در جلسه نبود و من همراه آقای طالب آبادی بودم. وقتی هم که او نقطه نظرات من را پیرامون فیلم دریافت کرد دیدم این نظرات قبول شد و اگر کار سفارشی بود این نظرات من هم مورد پذیرش قرار نمی گرفت. از سوی دیگر به خاطر همکاری های مشترکی که با علی طالب آبادی داشتم دیدم کارهای خوبی در حال شکل گیری است که رنگ و بوی سفارشی ندارد و من هم دوست داشتم وارد فضایی شوم که یکسری از مسائل را به چالش می کشید و حالا هم پای هرکدام از آنها ایستادگی می کنم.
*یعنی برخی از نقل قول هایی که از جانب شما درباره واکنش هایی که به پروسه تولید فیلم از جمله مخالفت با نام و دیگر مسائل داشتهاید، همگی شائبه و شایعه بوده است؟
اسماعیلی: من هیچ جایی عنوان نکردم که با نام «ماهی سیاه کوچولو» مخالف بودم. من خوب یادم می آید که گفتم اسم فیلم در وهله اول چیز دیگری بود و بعدها که جلو رفتیم دیدیم نام اولیه فیلم در اثر دیگری استفاده شده است. بعد از آن نام «ماهی سیاه کوچولو» از طرف علی طالب آبادی مطرح شد و اتفاقا من خیلی هم استقبال کردم و پیشنهاد دادم این موضوع را با آقای شفیعی مطرح کنیم و بعد از جمع بندی کامل همین نام را برای کار انتخاب کنیم. زمانی که نام «ماهی سیاه کوچولو» برای فیلم پیشنهاد شد من انقدر درگیر مسائل دیگری بودم که اصلا تمرکزی برای فکر کردن نداشتم اما موافقت خودم را برای نام فیلم اعلام کرده بودم.
البته این سوءتعبیرها برای من تجربه بسیار خوبی شد و فهمیدم از یک جمله چه تعبیرهای متفاوتی می توان داشت. از سوی دیگر من آنقدر جسارت دارم که بخواهم پای حرفی که زدم بایستم. آن کسانی هم که از جانب من گفته بودند سرمایه این فیلم با پشتیبانی برخی از نهادها تامین شده باید بدانند که اگر می خواستم این حرف را بزنم می زدم.
خوشبختانه در این پروژه از من حمایت های بسیار خوبی شد که جا دارد از محمدرضا شفیعی به عنوان تهیه کننده تقدیر ویژه ای داشته باشم اما به هر ترتیب موضوعی که کلیت سینما با آن درگیر است ماجرای زمان فشرده تولید آثار است که واقعا کار را برای کارگردان و عوامل تولیدکننده سخت می کند. این ماجرای «دد لاین» واقعا سیستم ها را به هم می ریزد. به عنوان نمونه در یک مقطعی تا می خواستیم کار فلیمبرداری را شروع کنیم به یکباره با جنگلی روبه رو می شدیم که سراسر مه بود و امکان فیلمبرداری وجود نداشت. یا سکانس داخل اتوبوسی که در اوج فیلم اتفاق می افتد سکانس پرپیمان تری در فیلمنامه بود اما من دیگر هیچ تایمی برای کار روی این سکانس نداشتم. یعنی من در برنامه ریزی که برای این سکانس داشتیم مجبور شدم یک جلسه را هم حذف کنم، یعنی به دلیل اینکه زمانی نداشتم دیگر نمی توانستم بیشتر از این روی فضای مورد نظر کار کنم.
شفیعی: من در تکمیل صحبت های آقای اسماعیلی به این نکته اشاره میکنم که اولا ماجرای سفارش که اصولا چیز بدی نیست. مگر سفارشی بودن یک اثر سینمایی موضوع بدی است؟ به نظر من این نگاه فرمایشی است که اتفاق ناخرسندی است. اساسا هشتاد درصد فیلم هایی که در این کشور ساخته می شوند سفارشی هستند. اینکه فلیمساز از برداشت و نگاه خودش به واقعه، موضوع و بستری بپردازد موضوعی است که باید مورد توجه داشته باشیم وگرنه اصل سفارش که بد نیست. اصولا همه فیلم های مهم دنیا هم مبتنی بر سفارش ساخته شده است.
نکته دوم اینکه مگر تاریخ گویی صرف برای مخاطب، وظیفه سینماست؟ همین سریال «کیمیا» مگر داعیه تاریخ انقلاب دارد؟ قطعا خیر، این یک قصه اجتماعی در بستر انقلاب است که به اندازه نیاز کاراکترهای داستان به ماجرای انقلاب اسلامی هم می پردازد. «ماهی سیاه کوچولو» هم همین است به این معنی که ما بستری را فراهم می کنیم و اتفاقات میان شخصیت ها در بستر پنجم بهمن ماه سال ۱۳۶۰ اتفاق می افتد. ما نمی خواهیم ادعا کنیم هر آنچه را که در این تاریخ اتفاق اقتاده روایت کردیم و اگر کسی هم چنین ادعای کند، ادعای غلطی کرده و اساسا کار فیلمساز هم این نیست.
ما به یکسری نقطه عطف های حادثه آمل اشاره کردیم. اینکه اختلافی که آن جریان با جریان حاکم بر انقلاب اسلامی داشته ماجرای اسلام بوده است. حتی همین کمونیست ها در جریان پیروزی انقلاب اسلامی کشته دادند اما بعد از پیروزی انقلاب اسلامی از ایدئولوژی حضرت امام (ره) فاصله گرفتند. آیا این حرف در فیلم نیست؟ ما در این فیلم چند نقط عطف از حادثه آمل را انتخاب کردیم برای اینکه فیلم ما خالی از تاریخ نباشد و ما واقع بینانه به ماجرا نگاه کنیم. اما این دلیل نمی شود تمام شخصیت هایی که در این اثر وجود دارند مطابق تاریخ باشند. اینکه ما بگوییم این واقعه چگونه شکل گرفت، مهم است. این همان چیزی است که برخی از دوستان متوجه نمی شوند.
کیهان/گفتوگو با داود امیریان نویسنده دفاع مقدس
ادبیات دفاع مقدس در دنیا بینظیر است
سید محمد مشکوهًْ الممالک
داود امیریان از نویسندگان حوزه دفاع مقدس است. کتاب« خمپارهای فاسد»از انتشارات فاتحان، از جمله کتابهای وی است که در این کتاب مجموعه داستانهای دفاع مقدس برای گروه سنی کودک و نوجوان به صورت طنز آمده است. صفحه فرهنگ مقاومت در ادامه بررسی و آسیب شناسی عرصه کتاب دفاع مقدس با این نویسنده گفت و گو کرده است.
* چرا با وجود سطح پایین فرهنگ مطالعه در کشور ما اما مردم از کتابهای دفاع مقدس به خوبی استقبال میکنند؟
بنده به این مسئله معتقدم که ادبیات جنگ ما در دنیا تک است زیرا چنین جنگی در دنیا سابقه نداشته و چنین مردمی هیچگاه نبودهاند. مردم ما انسانهای خاصی هستند، به همین دلیل هم جامعه امروز ما با آنها احساس همذاتپنداری میکند واگر این ادبیات خوب نوشته شود مردم به سوی آن جذب میشوند. بعضی کتابها مانند کتاب «عباس دست طلا» از عمق جامعه مردمی بیرون آمده و نقل یک فرد صافکاراست که مانند سایر مردم بوده و به این دلیل که من بچه جنوب شهر هستم این داستان مرا بیشتر جذب کرده و داستان آن را بهتر درک میکنم.
* برای افرادی که میخواهند به این حوزه وارد شوند چه پیشنهادی دارید؟
در سال 72 در عرصه سینمای ما قانونی تصویب شد که اولین کار کارگردان و یا فیلمنامهنویس باید به مسئله جنگ بپردازند و همین قانون، یکی از دلایل معضلات عرصه سینمای دفاع مقدس شد، زیرا افرادی که علاقهای به این عرصه نداشتند با ساخت فیلمهای ضعیف، فقط انبوهی از این فیلمها را به جامعه سینما تحویل دادند و باعث زمین خوردن سینما در این عرصه شدند، و فیلمهای دفاع مقدس ما رفته رفته کم شد وحال هم که میبینیم در سال یک عدد فیلم جنگی مثل «چ» یا «شیار 143» را نشان میدهند کهیک فاجعه است. در نویسندگی ادبیات جنگ نیز همین مطرح است که اگر کسی میخواهد نویسندگی را آغاز کند باید از ادبیات جنگی شروع کند و این روش، ادبیات جنگ را از بین میبرد. در این زمینه باید عشق و علاقه باشد و با دانش قوی وارد این عرصه شد تا بتوان خوب نوشت زیرا نوشتن داستان جنگ بسیار سختتر از داستانهای دیگر است و باید نویسنده بتواند تمام موقعیتهای عشق، مرگ، رافت وزندگی را در داستان خود جای دهد که اگر این طور باشد قطعا موفق میشود.
* چه پیشنهادی برای رفع خلأهای حوزه دفاع مقدس دارید؟
خلأ ما در حوزه دفاع مقدس کم بودن داستانهای خانوادگی دفاع مقدس است، به همسران شهدا و رزمندههای دفاع مقدس کمتر پرداخته شده که اگر زنان نویسنده ما به نگارش خاطرات همسران شهدا و رزمندگان بپردازند بسیار موفق خواهند بود، زیرا در انتقال احساسات این همسران در نوشتههای خود به مراتب قویتر از مردان هستند و موقعیتهای داستانی قشنگی را میتوان به قلم تحریر درآورد که بسیار جذاب باشد زیرا آنها با وجود جنگ و نبودن همسرانشان زندگی کردند.
* به نظر شما برای آن که نسل چهارم بیشتر به مطالعه کتابهای دفاع مقدس علاقه مند شوند چه کار کنیم؟
باید این کار، حرفهای و مردمی دنبال شود. هرچند که در حال حاضر هم مردمی است. مثل تاریخچه عملیاتها و کتابهایی که هر کدام مال یک عملیات هستند مثل عملیاتهای «میمک»،«مرصاد»، یا «کربلای پنج» ویا «حصرآبادان». دیگر اینکه در آن صداقت وجود داشته باشد تا موفق شود.
مردم سالاری/ ميثم عبدي، کارگردان تئاتر «اتفاقات» در گفتوگو با «مردم سالاري»: تئاتر کمدي ابزار قدرتمند نقد است
گروه فرهنگي- علي ودايع: گروه تئاتر اتفاقات چند روزي است که در راستاي کارهاي قبلي خود، تئاتر«کمدي اتفاقات» را به عنوان ششمين اثر خود به کارگرداني ميثم عبدي در تماشاخانه باران به روي صحنه برده است. «کمدي اتفاقات» نوشته منوچهر رمضاني است و براساس متن کمدي هنر تئاتر نوشته ادواردو فيليپو، ترجمه داريوش مودبيان نوشته شده است.
در اين نمايش عباس جمشيدي، فريبا امينيان، منصور اسکندري، منوچهر رمضاني، مهدي مجنوني، امين قاضي، سينوره کفاش طلب، اسماعيل باستاني و امير عضد ايفاي نقش ميکنند. پيش از اين نيز گروه تئاتر اتفاقات، تئاترهاي«کمدي اتفاقات»،«کمدي ارتباطات»،«کمدي اکتشافات»،«کمدي ارتفاعات» و «کمدي استشمامات»را اجراء کرده بودند. ميثم عبدي ميگويد: گروه تئاتر اشتباهات را در 18 سال پيش با هدف تحقق تئاتر کمدي تشکيل داديم و برهمين اساس تاکنون 6 اثر را با توجه به فضاي سياسي و اجتماعي کشور تاکنون روي صحنه بردهايم.
کارگردان تئاتر«کمدي اتفاقات» درباره پيام اين کار گفت: اين اثر تلاش دارد که به مخاطب بگويد هنر به ويژه تئاتر آنچنان قدرتمند است که يک سيستم بسته نميتواند جلوي آن را بگيرد. نه تنها تئاتر ميتواند ظهور و بروز پيدا کند، بلکه توانايي به چالش کشيدن سياستمداران را نيز دارد.
وي در ادامه اين را هم گفت که قدرت هنر و تئاتر ميتواند با کار نقادانه ميتواند در جهت اصلاح جامعه گام بردارد، البته اين موضوع همانند يک چاقوي دو لبه نيز ميتواند در جهت تخريب جامعه حرکت کند.
در نمايش کمدي اتفاقات، عباس جمشيدي با نقش يک فرماندار که ژست مديريت دارد اما توانايي کنترل اتفاقات را ندارد به ايفاي نقش پرداخته است. اين شخصيت فاقد صلاحيت که تنها چشم به خانم منشي با بازي فريبا امينيان دوخته است، يک کارگردان تئاتر با بازي مهدي مجنوني را به دليل اين که تقاضاي کمک کرده بود از دفتر خود بيرون ميکند، در ادامه اعضاي گروه نمايش وي دردسرهايي را براي فرماندار ايجاد ميکنند. نمايش کمدي اتفاقات داراي دکور سادهاي است و با واژگان شوخيهاي روزمره کوچه و بازار مردم بازي ميکند.
تئاتر کمدي، ابزار نقد جامعه
ميثم عبدي ضمن تاکيد بر اين که گروه تئاتر اشتباهات همواره تلاش کرده است مخاطب را به فکر وادار کند گفت: در تئاتر کمدي اتفاقات اگرچه مخاطب به مسائل پيش آمده ميخندد اما هنگام خروج از سالن ذهنش با مسائل مختلف اجتماعي، سياسي و حتي فرهنگي امروز جامعه ايران و جهان درگير ميشود. متاسفانه آنچه که به عنوان تئاتر کمدي موزيکال اجرا ميشود تنها از ادبيات سخيف استفاده ميکند که مخاطب به هرقيمتي بخندد و آنها گيشه خود را داشته باشند.
کارگردان نمايش کمدي اتفاقات گفت: گروه تئاتر اشتباهات همواره تلاش کرده است که مخاطب را با مفهوم کمدي از منظر نقادانه آن آشتي دهد. هنر بايد آينه وقايع تلخ و شيرين جامعه با نگاهي نقادانه باشد.
وي در ادامه گفت: حقايق بسياري است که مردم با بي اعتنايي يا بي تفاوتي از کنار آن عبور ميکنند، در حالي که اين مسائل براي جامعه دغدغههايي است که بايد اصلاح شود. در نمايش کمدي مسائل مختلف بيان ميشود که ممکن است مخاطب خود با آن نيز درگير باشد. مخاطب در تئاتر کمدي با اين واقعيت روبرو ميشود که اگر او هم در شرايطي نظير آنچه که در نمايش کمدي وجود دارد، قرار گيرد، ممکن است مرتکب همان اشتباهات شود.
اين کارگردان جوان اما با سابقه تئاتر کمدي گفت: از زمان يونان باستان، تراژدي مربوط به طبقات بالا دست جامعه بوده است و کمدي مسائل طبقات فرودست يا کوچه و خياباني را بيان ميکند. مردم نسبت به اقشار بالادستي دغدغه بيشتري نسبت به مسائل اجتماعي و سياسي دارند بنابراين در نمايشهاي کمدي تلاش ميکنند که حرف خود را بيان کنند.
وي درباره اجراهاي قبلي گروه تئاتر اشتباهات گفت: برخي آثار تئاتري آنچنان حرف خود را سنگين بيان ميکنند،زماني که مخاطب از سالن خارج ميشود، هيچ چيزي هنگام خروج کسب نکرده است. اين تئاترهاي شبه روشنفکري به اندازه تئاترهاي سخيف و سبک مخرب است.
عبدي با بيان اين که مخاطب بايد در کار کمدي بخندد اما نه به هر قيمتي، گفت: اپيدميتئاترهاي موزيکال يک آفت براي جامعه هنري ايران است. اين که مردم نيازمند خنديدن هستند يک مقوله صحيح است اما تئاتر بايد در جهت افزايش سطح فرهنگ جامعه حرکت کند، نه اين که موجب تنزل سطح نگاه مردم به مسائل و دغدغههاي اجتماعي شود.
وي با نکوهش رويکرد موجود نسبت به آثار تئاتر کمدي گفت: بزرگان تئاتر کمدي ايران يا گوشهنشين شده اند يا به انجام کارهاي سفارشي روي آورده اند، اين اتفاق ناخوشايند در سايه توزيع ناعادلانه سالن و امکانات در ميان اهالي تئاتر ايجاد شده است که نيازمند توجه جدي مرکز هنرهاي نمايشي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلاميبه عنوان متولي اصلي تئاتر ميباشد.
وطن امروز/نگاهی به رمان «هر صبح میمیریم» اثر سید احمد بطحایی
یک تجربه متفاوت در خواندن
فهیمه اسماعیلی: «راوی رمان که عکاس مجله بوده، در بند اعدامیها زندانی و در انتظار اجرای حکم است اما پیش از آن در محکمه خیالی خود را داوری میکند، هر چند در هولناکترین موقعیت زندگی خود نیز عاشق است.» این توضیحی است که ناشر در پشت جلد رمان «هر صبح میمیریم» اثر سیداحمد بطحایی نوشته است. رمان «هر صبح میمیریم» اولین کار سیداحمد بطحایی است که در آن نویسنده به رابطه میان عشق، گناه، عقوبت و رستگاری انسان پرداخته است. راوی در این رمان پیوسته در رفت و آمد ذهنی میان خاطرات و موقعیت فعلیاش قرار دارد و خواننده را میبرد و میآورد. هر چند این رفت و برگشتها گاهی تکراری و خستهکننده است و خواننده را ملول میکند اما در نهایت نویسنده بخوبی توانسته از پس این رفت و آمدها برآید و خواننده را تا پایان کار با خود همراه کند. حدیث نفس نحوه روایتی است که بطحایی برای اولین رمان خود برگزیده که این نوع روایت اگر در پرداخت خوب از آب در بیاید خواننده را راضی خواهد کرد و در «هر صبح میمیریم» نیز این نوع روایت خوب از کار درآمده و خواننده از خواندن آن لذت خواهد برد. این تکگوییها در دل کار نشسته و خواننده با آن ارتباط برقرار میکند. یکی از نقاط ضعف رمان اول سیداحمد بطحایی شخصیتپردازی آن است. نویسنده در نوشتن رمان و نحوه روایت هر قدر موفق بوده اما در باورپذیر کردن و عمقبخشی به شخصیتها موفق بیرون نیامده و نتوانسته موفق شود. شخصیتهای رمان «هر صبح میمیریم» جز چند تکیه کلام یا خاطره در ذهن شخصیت اصلی چیز دیگری نیستند و فاقد ابعاد شخصیتی هستند و خواننده نمیتواند با آنها ارتباط برقرار کند. این رمان که ۲۰۰ صفحه است با توجه به حجمش دیر راه میافتد و خواننده باید بیش از ۶۰ صفحه از کتاب را بخواند تا گرم شود. این میزان ممکن است خواننده را خسته کند و از ادامه مطالعه رمان صرفنظر کند و کتاب را ببندد. یکسوم کتاب حجم قابل توجهی است و نویسنده میتوانست برای این موضوع تمهیدی دست و پا کند تا خواننده از این اتفاق خسته نشود. البته نحوه روایت نویسنده عاملی است که خواننده را تحریک میکند تا کتاب را پیش ببرد در غیر این صورت ۶۰ صفحه ابتدایی کتاب قلابی برای گیر انداختن مخاطب ندارد. ویژگی قابل توجه در رمان «هر صبح میمیریم» وجود شخصیتهای متاله و خداباور است. شخصیتهایی که با وجود علم بر اینکه حکم اعدامشان قطعی است اما ناامید نشدهاند و این برای خواننده جالب توجه است و از آن حس یأس و سرخوردگی در رمانهای دیگر خبری نیست، هر چند گاهی شخصیت اصلی ناامید میشود ولی در مجموع خداباوری در شخصیتهایی که شخصیت نیستند(!) موج میزند و این نکته برجسته رمان است.نویسنده از آنجا که در تجربه اول نویسندگی قرار دارد، در این کار دمدستیترین پایانبندی را برای داستان خود برگزیده است.
پایان شگفتانگیز، رایج و راحتترین نوع پایانبندی است که در این اثر شاهد بودیم و این برای خواننده کمی حس سرخوردگی ایجاد میکند. خواننده با خود میگوید اگر پیش از آغاز کتاب، به پایان آن نگاهی انداخته بودم، لازم نبود ۲۰۰ صفحه را بخوانم. در مجموع رمان «هر صبح میمیریم» اثر سید احمد بطحایی با توجه به قلم اولی بودن وی اثری درخور توجه و خواندنی است که یک تجربه متفاوت را به خواننده پیشنهاد کرده و اگر در یک برآیند کلی بخواهیم نظر بدهیم باید گفت «هر صبح میمیریم» دارای معایب و محاسنی است که با چشمپوشی از برخی از آنها با یک رمان سرپا روبهرو هستیم.
وطن امروز/ضبط خاطرات همسر شهید همدانی از دوران زندگی با حبیب سپاه
حمید حسام از آغاز ضبط خاطرات همسر شهید همدانی از دوران زندگی با این شهید خبر داد و گفت: این کتاب خاطرات بیانگر وقایعی از زندگی شهید است که در دیگر کتابهای خاطرات از شهید همدانی کمتر از آن سخن به میان آمده است. به گزارش تسنیم، حمید حسام، نویسنده این کتاب از آغاز نگارش خاطرات همسر شهید همدانی به پیشنهاد همسر شهید خبر داد و گفت: جلسات ضبط خاطرات آغاز شده و قرار است در چند بخش از خاطرات دوران کودکی تا ازدواج با وی و دوران مبارزات قبل از انقلاب شهید همدانی و... روایت شود. وی ادامه داد: همچنین خاطرات از سالهای 56 تا سالهای مسؤولیت در دوران دفاعمقدس، دوران پس از دفاعمقدس، حضور در جبهه مقاومت سوریه و... نیز به طور مفصل بیان خواهد شد. در این خاطرات زاویه زیبایی از زندگی شهید همدانی در حال گشوده شدن است، اطلاعاتی که پیش از این در قالب خاطرات شهید همدانی منتشر شده بیشتر ناظر بر فضای جهاد و مبارزات بوده است اما نگاه او به مسائل خانوادگی، سبک زندگی، اخلاق و... در خاطرات همسرش ملموستر است.