گروه فرهنگی- امروزه رسانهای نیست که فعالیت داشته باشد و به مقولات فرهنگی توجهی نکند. چه اینکه فرهنگ و رسانه دو روی یک سکه بوده و اصلاً نمیتوان دم از کار رسانه ای زد ولی مقولات فرهنگی را نادیده گرفت. در این شرایط، یکی از مهمترین رسانههایی که از قدیم الایام و به طور مدام، موضوعات فرهنگی را مورد بررسی قرار داده است، روزنامهها بودند. تا جایی که بعید است تا امروز روزنامه منتشر شده باشد که هیچ بهره ای از فرهنگ نبرده باشد.
به گزارش بولتن نیوز، در روزگار ما نیز روزنامه های موجود با گرایشات سیاسی و فکری گوناگون، دست به این کار زده و در قالبهای مختلف، به مسائل فرهنگی می پردازند. اما نکته اینجاست که این همه تولیدات فرهنگی منتشر شده در روزنامهها برای دیده شدن پا به این جهان گذاشته اند. به عبارت دیگر، مطلبی که دیده نشود گویی اصلاً تولید نشده است. اما آیا با حجم انبوه سایتها و مجلات و روزنامهها و رسانههای مختلف دیگری که وجود دارد، میتوان به همه آنها پرداخت و مطالب شان را از نظر گذراند؟ جواب معلوم است …
به همین دلیل ما در بولتن نیوز سعی کردهایم تا از این به بعد و در قالب صفحه«فرهنگ در رسانه»به بازخوانی و بازنشر اصلیترین مطالب فرهنگی روزنامهها بپردازیم. به عبارت دیگر، «فرهنگ در رسانه»تلاشی است برای تبلور روزانه تراوشات فرهنگی روزنامه های کشور. تا به این طریق، حداقل اصلیترین مقولات فرهنگی که در روزنامهها منتشر شده است، توسط مخاطبین دیده شود. البته ما از همین جا، دست همکاری خود را به سمت همگان دراز کرده و از همه کسانی که تمایل دارند به انحای مختلف در این زمینه به ما کمک کنند، دعوت میکنیم تا در کنار ما، به ارتقای صفحه«فرهنگ در رسانه»کمک کنند.
آرمان، آفتاب یزد، ابتکار، اعتماد، افکار، اطلاعات، ایران، تفاهم، جام جم، جوان، جمهوری اسلامی، حمایت، خراسان، راه مردم، حمایت، روزان، رویش ملت، سیاست روز، شرق، شهروند، قانون، قدس، کیهان، مردم سالاری، وطن امروز و همشهری روزنامه هایی هستند که روزانه به آنها پرداخته و سعی می کنیم گلچینی از بهترین های آنها را در یک سبد فرهنگی به خدمت شما عرضه کنیم.
***
اسامی 9
فیلم خارجی آکادمی اسکار در حالی با حذف فیلم «محمد رسولا...(ص)» همراه بود که مجید مجیدی پیش از این سابقه حضور در بخش پنج فیلم نهایی
این جشنواره را با فیلم «بچههای
آسمان» داشته است. به گزارش ایسنا، فیلم «محمد
رسولا... (ص)» به
کارگردانی مجید مجیدی به عنوان نماینده ایران برای حضور در هشتادوهشتمین دوره
جایزه آکادمی اسکار معرفی شد، اما در نهایت موفق به حضور در دور پایانی این رقابت
نشد.مجیدی پیش از این چهار بار و به ترتیب با
فیلمهای «بچههای
آسمان»، «رنگ خدا»، «باران» و «آواز
گنجشکها» در رقابت
اسکار شرکت کرده بود و فقط برای فیلم «بچههای
آسمان»، در فهرست پنج فیلم نهایی نامزد دریافت
اسکار قرار گرفت. بر این
اساس و به نقل از روایتی، 9
فیلم بلند از کشورهای بلژیک (برند عهد
جدید)، کلمبیا (در آغوش ابلیس)،
دانمارک (جنگ)، فنلاند (شمشیرباز)، فرانسه (اسب وحشی)، آلمان (هزارتوی
دروغها)، مجارستان (پسر سائول)، ایرلند
(زندهباد) و اردن (ذیب) برای بخش فیلمهای خارجی جایزه اسکار، نامزد شدند که پنج نامزد نهایی
برای رقابت بر سر جوایز آکادمی اسکار در تاریخ 14 ژانویه 2016 معرفی
خواهند شد. از بین
فیلمهای خارجی راهیافته به پخش نهایی اسکار، هفت فیلم از اروپا، یک فیلم از
آمریکای جنوبی و یک فیلم از خاورمیانه هستند و مراسم پایانی اعطای جوایز نیز روز 28 فوریه (9
اسفند) در سالن
دالبی تئاتر لسآنجلس برگزار میشود.
این فیلمها در حالی بدون حضور نماینده ایران انتخاب و معرفی شدهاند که پیشبینی میشد فیلم «محمد رسولا... (ص)» از ایران به دلیل حضور چند چهره سرشناس بینالمللی اسکاری از جمله مدیر فیلمبرداری (استرارو) و آهنگساز (ای. آر. رحمان)، شانس رقابت در بخش پایانی را داشته باشد. اما امسال برای انتخاب نماینده سینمای ایران به اسکار 2016، 10 فیلم توسط هیات انتخاب معرفی شده بود که پس از بررسیها یک فهرست از شش فیلم «در دنیای تو ساعت چند است؟» ساخته صفی یزدانیان، «رخ دیوانه» ساخته ابوالحسن داودی، «شیار ۱۴۳» ساخته نرگس آبیار، «قصهها» ساخته رخشان بنیاعتماد، «ماهی و گربه» ساخته شهرام مکری و «محمد رسولا... (ص)»، ساخته مجید مجیدی معرفی شدند. فرشته طائرپور، محمد بزرگنیا، شهرام جعفرینژاد، سید روحا... حسینی، شادمهر راستین، رسول صدرعاملی، محمدرضا هنرمند، آرش امینی و امیر اسفندیاری اعضای هیات انتخاب نماینده سینمای ایران در اسکار 2016 بودند که به میزبانی بنیاد سینمایی فارابی در تعامل مستقیم با خانه سینما و سازمان سینمایی تشکیل شد. در سال 1390 فیلم «جدایی نادر از سیمین» به کارگردانی اصغر فرهادی طلسم دریافت این جایزه از سوی ایران را شکست.پیشتر هم فیلم «بچههای آسمان» ساخته مجید مجیدی که در سال ۱۳۷۷ به عنوان نمایندهی ایران به اسکار معرفی شده بود، برای اولینبار در جمع نامزدهای بهترین اسکار غیرانگلیسیزبان در سال ۱۹۹۹ انتخاب شد.سینمای ایران فیلمهای «امروز» رضا میرکریمی و «گذشته» اصغر فرهادی را در سالهای اخیر به آکادمی اسکار معرفی کرده است. فیلم «یه حبه قند» میرکریمی پیش از این در سال 1391 به عنوان نماینده ایران در اسکار انتخاب شده بود، اما در نهایت به دلیل تصمیم مسئولان وقت سینمایی که اسکار را تحریم کرده بودند، این فیلم موفق به راهیابی به آکادمی نشد.سالها پیش برای نخستینبار وزارت فرهنگ و هنر وقت در سال ۱۳۵۶ فیلم «دایرهی مینا» ساخته داریوش مهرجویی را به اسکار معرفی کرد و پس از آن فیلم «باد صبا» ساخته آلبر لاموریس به عنوان نماینده ایران در سال 1357 راهی آکادمی اسکار شد. سینمای ایران به مدت ۱۶ سال نمایندهای به اسکار معرفی نکرد تا سال ۱۳۷۳ که فیلم «زیر درختان زیتون» ساخته عباس کیارستمی معرفی شد. سپس در سال ۱۳۷۴ «بادکنک سفید» به کارگردانی جعفر پناهی، سال 1375 فیلم معرفی نشد، 1376 «گبه» محسن مخملباف، 1377 «بچههای آسمان» مجید مجیدی (جزو نامزدها قرار گرفت)، 1378 «رنگ خدا» مجید مجیدی، 1379 «زمانی برای مستی اسبها» بهمن قبادی، 1380 «باران» مجید مجیدی، 1381 «من ترانه ۱۵ سال دارم» رسول صدرعاملی، 1382 «نفس عمیق» پرویز شهبازی، 1383 «لاکپشتها هم پرواز میکنند» بهمن قبادی، 1384 «خیلی دور خیلی نزدیک» رضا میرکریمی، 1385 «کافه ترانزیت»، 1386 «میم مثل مادر» رسول ملاقلیپور، 1387 «آواز گنجشکها» مجید مجیدی، 1388 «درباره الی» به کارگردانی اصغر فرهادی، سال 1389 «بدرود بغداد» مهدی نادری، سال 1390 «جدایی نادر از سیمین» اصغر فرهادی، سال 1391 «یه حبه قند» رضا میرکریمی (به علت تحریم معرفی نشد) و سال 1392 «گذشته» اصغر فرهادی به عنوان نماینده سینمای ایران به اسکار معرفی شدند.
اطلاعات/دکتر میرزاده: تکرارموضوع رشته های دانشگاه آزاد برای جلوگیری از طرح مسائل اصلی است
دکتر میرزاده روز پنجشنبه در حاشیه بازدید چهار ساعته خود از شانزدهمین نمایشگاه دستاوردهای پژوهشی و فن بازار از افزایش بودجه پژوهشی دانشگاه آزاد اسلامی خبر داد و گفت: بودجه پژوهشی دانشگاه آزاد اسلامی با هدف حمایت از شرکت های دانش بنیان در سال آینده برابر با بیش از ۱۰ درصد کل بودجه دانشگاه خواهد بود.
به گزارش مرکز حوزه ریاست و روابط عمومی دانشگاه آزاد اسلامی، دکتر میرزاده در جمع خبرنگاران با اشاره به بازدید خود از دستاوردهای پژوهشگران دانشگاه آزاد اسلامی، اظهار داشت: خوشبختانه محصولات بیشتر واحدهای دانشگاه آزاد اسلامی به سمت تجاری شدن حرکت کرده و شواهد حاکی از آن است که مجموعه محققان، اساتید و فارغ التحصیلان دانشگاه آزاد اسلامی به سمت تشکیل شرکت های دانش بنیان روی آورده اند. وی با بیان اینکه در حال حاضر ۵۶۲ شرکت دانش بنیان در۷۱ مرکز رشد ایجاد شده است، خاطر نشان کرد: بیش از نیمی از این شرکت های دانش بنیان و مراکز رشد طی دو سال گذشته در واحدهای دانشگاه آزاد اسلامی تاسیس شده اند که جای خرسندی دارد.
رییس دانشگاه آزاد اسلامی گفت: تاسیس شرکت های دانش بنیان و گسترش فعالیت های اقتصاد دانش بنیان می تواند وابستگی دانشگاه به شهریه دانشجویان را کاهش دهد.
وی با بیان اینکه خود دانشگاه آزاد اسلامی میتواند یکی از بازارهای اصلی و بزرگ محصولات شرکت های دانش بنیان تلقی شود، خاطر نشان کرد: به همین سبب مسئولان و مدیران واحدهای دانشگاه آزاد اسلامی موظفند کلیه محصولات دانش بنیان را که در سایت آزاد اکسپو (Azad Expo) معرفی و تجاری شده اند دراولویت خریدهای خود قرار دهند. دکتر میرزاده در ادامه و در پاسخ به سوال خبرنگاران به برخی سنگ اندازی ها در مسیرتوسعه کیفی دانشگاه آزاد اسلامی اشاره کرد و با بیان این واقعیت که این دانشگاه با ابتکار آیت الله هاشمی، حمایت های حضرت امام(ره) و بزرگانی چون مقام معظم رهبری تاسیس شده است ،گفت: به نظر می رسد عده ای نا آگاهانه و به این علت که از آثار عظیم اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی این دانشگاه طی سه دهه گذشته مطلع نیستند با این دانشگاه مخالفت می کنند. اما دسته دیگری از اشخاص هم برخوردشان با دانشگاه از نوع برخورد های سیاسی است و مخالفتشان بیشتر جنبه سیاسی دارد. وی با بیان اینکه بسیاری از این مشکل تراشی ها به دلیل برخوردهای سیاسی است، گفت: البته بخش عمده این سنگ اندازی مربوط به حضور آیت الله هاشمی رفسنجانی در راس مجموعه بزرگ دانشگاه آزاد اسلامی است. ایشان شناسنامه و چراغ انقلاب اسلامی هستند. این گفته بدین معناست که وی از ابتدا همراه انقلاب، امام راحل (ره) و رهبری معظم انقلاب بوده و هستند.
وی با تاکید بر اینکه دانشگاه آزاد اسلامی امروز پرچمدار تحصیلات تکمیلی است، گفت: بیش از ۵۶ درصد از کل تحصیلات تکمیلی کشور در دست دانشگاه آزاد اسلامی قرار دارد اما برخی مخالفان سعی می کنند این سهم ونقش را تخریب کنند، البته این اقدام از دولت قبل شروع شده است، ولی متاسفانه گویا همان عواملی که پیش از این نیز سعی در کاهش نقش دانشگاه آزاد اسلامی داشته هنوز هم فعالند.
وی با بیان اینکه در دوره مدیریت قبلی دانشگاه آزاد اسلامی در دولت قبل، دلواپسان علی رغم تمام نابسامانی ها و نارسایی ها هیچ واکنشی از خود نشان ندادند گفت: در دوره مدیریت منسوب به دولت دهم در ۴۱ واحد وابسته به واحد علوم و تحقیقات برای بیش از ۸۰۰۰۰ دانشجوی کارشناسی ارشد و دکتری تخصصی کمتر از ۵ نفر هیات علمی وجود داشت اما کوچکترین برخوردی با این معضل صورت نگرفت. دکتر میرزاده اضافه کرد: البته به همین دلیل در دوره اخیر این واحد ها در واحد های مادر ادغام شدند و ظرف دو سال گذشته نزدیک به ۷۰۰۰ هیات علمی دارای مدرک PhDبا دانشگاه قرارداد امضا کرده اند و امیدواریم تا پایان سال جاری این تعداد به ۱۰۰۰۰ نفر برسد.
رئیس دانشگاه آزاد اسلامی گفت: واقعیت این است که در دوران وزارت علوم دولت دهم خسارات بزرگی در حوزه علمی و پژوهشی به کشور وارد شد و کاهش رشد شتاب علمی فعلی، ناشی از همان سیاست ها واقدامات نسنجیده وزارت علوم دولت دهم است. متاسفانه از طریق معاونت پژوهشی وزارت علوم، تحقیقات و فن آوری دولت دهم، اعتبارات پژوهشی کلان به اشخاصی واگذار شد که خروجی آن در مقابل اعتبارات میلیاردی تخصیص داده شده بسیار اندک بوده و علی رغم گزارش مستند سازمان بازرسی کل کشور اراده لازم برای برخورد با چنین تخلفات عظیمی وجود ندارد. وی اضافه کرد: اینجانب به عنوان یکی از اعضای شورای عتف(علوم، تحقیقات و فن آوری) از معاون اول ریاست جمهوری نیز تقاضا کردم که با توجه به گزارش سازمان بازرسی کل کشور در مورد خروجی و حاصل اعتبارات پژوهشی تخصیص یافته در دولت دهم به اشخاصی که اغلب واجد شرایط نبوده اند رسیدگی شود که تاکنون نه وزارت علوم نه معاون اول رئیس جمهوری به این موضوع رسیدگی نکرده اند. وی افزود: تحمیل اساتید غیر واجد شرایط به گروه های آموزشی در دولت دهم نیز از اقداماتی است که هم اکنون آثار آن را در کاهش توسعه علمی ایران می بینیم.
*تعامل بین حوزه و دانشگاه زمینه ای برای ایجاد وحدت است
دکتر حمید میرزاده رئیس دانشگاه آزاد اسلامی به مناسبت سالروز شهادت آیت الله دکتر مفتح و روز وحدت حوزه و دانشگاه پیامی صادر کرد.
در این پیام آمده است:
۲۷ آذرماه سالروز شهادت اندیشمند فرزانه آیتالله دکتر محمد مفتح و روز وحدت حوزه و دانشگاه که از یادگارهای ارزشمند امام بزرگوار است را گرامی می داریم. وحدت حوزه و دانشگاه کلید واژه ماندگاری دستاوردهای فرهنگی و علمی انقلاب اسلامی و معیار ارزیابی درستی و اصالت بسیاری از حرکت های سیاسی و اسلامی دانشگاه ها و دانشگاهیان شناخته می شود. در بخش دیگری از این پیام آمده است:یکی از اقدامات بزرگ امام راحل(ره) در طراحی وحدت حوزه و دانشگاه ، این بود که دانشگاه و حوزه علمیه با توانایی های ویژه خود یکدیگر را تقویت کنند.
تعامل بین حوزه و دانشگاه زمینه ای برای ایجاد وحدت است و این وحدت مقدمه ای برای اسلامی شدن دانشگاه هاست از این رو تمام تلاش مسئولان دانشگاه آزاد اسلامی توجه به توسعه فرهنگی و علمی به صورت توامان در سایه این وحدت است. امید است که اساتید و دانشجویان دانشگاه آزاد اسلامی نیز در زمینه وحدت حوزه و دانشگاه گام های جدی و متعهدانه ای بردارند.
اطلاعات/آغاز جشنواره موسیقی فجر با اجرای شهرداد روحانی
مراسم افتتاحیه سیویکمین جشنواره بینالمللی موسیقی فجر دیروز با پیانونوازی شهرداد روحانی در تالار وحدت آغاز شد.
به گزارش ایسنا، با آغاز این مراسم، سیویکمین جشنواره بینالمللی موسیقی فجر به طور رسمی کلید خورد تا اجراها همانند سالهای گذشته اواخر بهمن ماه انجام شود.بر این اساس، این مراسم به منظور اعلام جدول نهایی و سیاستهای جدید و راهبردی سیویکمین جشنواره بینالمللی جشنواره فجر برگزار شد.مراسم افتتاحیه با استقبال هنرمندان و علاقهمندان به موسیقی همراه بود.
در بخشی از پیام معاون هنری وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی برای جشنواره موسیقی فجرآمده است: « سی ویکمین جشنوارهی موسیقی فجر در حالی از امروز فعالیتهای اجرایی خود را شروع میکند که مقدمات آن از مدتها قبل آغاز شده است. امیدوارم حضور هنرمندان کشورهای ایران فرهنگی بتواند سرآغاز گفتوگوها و مبادلات فرهنگی بسیاری باشد و سیاست «دیپلماسی فرهنگی» دولت محترم نیز محقق شود.»
سیویکمین دوره جشنواره موسیقی فجر در سال ۱۳۹۴ همزمان با سالگرد پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی از بیست و یکم بهمن تا ۱۹ اسفند ماه برگزار میشود.در سیویکمین جشنواره موسیقی فجر جوایز به سه بخش اصلی آلبومها، کنسرتها و بخش جانبی تقسیم میشوند.در این میان در نخستین سال با توجه به محدودیتهای زمانی، داوری تنها در بخش «آلبومها» انجام میشود.
در سیویکمین جشنواره موسیقی فجر آلبوم با کلام، آلبوم بیکلام، آهنگ باکلام، آهنگ بیکلام، خواننده، آهنگساز، تنظیمکننده، تکنواز، اولین اثر، ترانهسرا و ملودیپرداز و گروه مورد ارزیابی هیأت داوران قرار میگیرند.
فرزاد طالبی – سرپرست دفتر موسیقی – در این مراسم گفت: دیپلماسی فرهنگی امروز یک امر مهم است که باید در جای جای فعالیتهای فرهنگی خودش را نشان دهد. در این دوره جشنواره سعی شده نگاهی ویژهای به دیپلماسی فرهنگی شود.
در مراسم افتتاحیه جشنواره موسیقی همچنین محمد علیزاده خواننده پاپ هم روی صحنه رفت و چند قطعه اجرا کرد.معرفی بخش بینالملل بخش دیگری از مراسم بود. شجاعت حسین خان، دالیبور کاروای، ژیوان گاسپاریان، فیض علی فیض، بارتلمی بیتمن، اکبر خمیسو خان، آنو فاواتا، آندو رمانی و کمانه در این دوره جشنواره روی صحنه میروند.
اردشیر کامکار، بهداد بابایی، مجید درخشانی، شهرداد روحانی، مسعود شعاری، کریستوف رضاعی، اروان کامکار، رافائل میناسکانیان، گروه کامکارها، لوریس چکناواریان، کیوان ساکت، سالار عقیلی، هنگامه اخوان، پری زنگنه، نجمه تجدد و ارکستر سمفونیک تهران نیز در جشنواره موسیقی فجر روی صحنه میروند.
در بخش دیگری از مراسم اعلام شد گروه پالت، گروه چارتار، گروه داماهی، ماکان اشگواری، سیروان خسروی، گروه تندر اروان انزابیپور، گروه بمرانی، احسان خواجه امیری، مازیار فلاحی، محمد علیزاده، محسن یگانه و گروه سون هم در بخش پاپ جشنواره موسیقی فجر روی صحنه میروند.
ایران/گفتوگو با ناصرالدین پروین، تاریخ نگار مطبوعات درباره نقش و تأثیر مطبوعات فارسی زبان
گستره مطبوعات فارسی زبان از شبه قاره هند تا مصر
حمیدرضا محمدی
در دانشگاه، روزنامه نگاری خوانده و یک روزنامه نگار پیشکسوت به حساب میآید. اما او نه از آن دست روزنامه نگارانی است که در تحریریه نشسته باشد و به وظیفه خطیر اطلاعرسانی مشغول بوده باشد، بلکه او روزنامه نگاری است که از سالها پیش، پژوهش در روزنامه نگاری را در دستور کار خود گذاشته و مهم ترین حاصلش - که البته آن هم هنوز بهطور کامل منتشر نشده - «تاریخ روزنامه نگاری ایرانیان و دیگر پارسی نویسان» است.
اثری که سیر تحول و تطور زبان فارسی را در ایران و دیگر ممالک تحت نفوذ آن، از ابتدای پیدایش تا انتهای دوره پهلوی اول مورد بررسی قرار داده است.
«ناصرالدین پروین» که خردادماه امسال، 70 ساله شد، در سال 1345 وارد رشته روزنامه نگاری دانشگاه تهران شد و دکترای خود را نیز در این رشته و با موضوع «پیشینه روزنامه نگاری نوشتارهایی در بیرون از ایران» در پایان نامه، اخذ کرد. با این حال، مقالات او در زمینه تاریخ روزنامه نگاری هم، همواره محل رجوع محققان بوده است. آثاری که نمونه آن انتشار 35 مدخل در دانشنامه ایرانیکا و مقاله هایی چون «روزنامههای به زبان فرانسه در ایران» در مجله آینده، «روزنامه نگاری و صدرالشعرایی ایرج میرزا» در مجله کلک، «درباره کاربرد زبان محاوره در روزنامهها و معرفی روزنامه شرافت»، «روزنامه مقدس حبل المتین»، «سرگذشت نسیم شمال»، «جمالزاده روزنامه نگار» و «اختر اسلامبول» در مجله ایرانشناسی، «روزنامههای مشروطه دوم و کاربرد ترکی آذری»، «درآمدهای جنبی روزنامه نگاران قدیم» ، «ابزارهای تبلیغاتی فارسی زبان گوبلز رادیو برلین و مجله جهان نو» و «نامهها، اسناد و عکسهای تاریخی: چهارده نامه از دکتر مصدق» در مجله بخارا است.
آنگونه که خود میگوید، هر بخش از مجموعه «تاریخ روزنامه نگاری ایرانیان و دیگر پارسی نویسان»، خود میتواند یک کتاب مجزا باشد که در آینده نزدیک نیز چنین خواهد شد.
او که بیش از 30 سال است در ژنو از شهرهای سوئیس زندگی میکند، چندی پیش، سفری به ایران داشت و گفتوگویی که در ادامه میخوانید، در جریان همین سفر صورت پذیرفت.
آقای دکتر پروین، در ابتدا میخواستم از خانواده پدری تان بدانم. اینکه شما در چه خانوادهای رشد کردید و آیا محیط سالهای کودکی تان، در جهتگیری آینده شما مؤثر بود یا خیر؟
خانواده پدری و مادری من، هر دو اهل مطالعه و خواندن بودند. از بچگی دست آنها کتاب دیدم. با اینکه پدرم کار فنی داشت، ولی همواره بخصوص شعر و دیوانهای شعر را در دستش میدیدم. ولی حقیقت این است که بر مطالعه و کار من نظارت چندانی نبود ولی در این تردید ندارم که پدر و مادر اگر اهل مطالعه باشند و به فرهنگ علاقهمند، در فرزند تأثیر بسیاری دارد.
در کجا تحصیل کردید؟
خانواده ما اصالتاً تهرانی هستند. از حدود 200 سال پیش که تهران، پایتخت شده بود، برای مأموریتها به شهرستانها و حتی خارج از ایران فرستاده میشدند بنابراین من، متولد تهران هستم. دوران کودکی کمی را در تهران و حدود هفت تا هشت سال را در مشهد زندگی کردم. اساساً خانواده ما بدون اینکه در اصل خراسانی باشند، توجه خاصی به خراسان داشتند و بعدها هم من چهار سال در خراسان مسئولیت هایی را بر عهده داشتم. اکنون هم هر سال سری به مشهد میزنم. با اینکه اعتقاد دارم که همه جای ایران سرای من است، ولی با مشهد و خطه خراسان پیوندهایی دارم که هیچ وقت فراموش نمیکنم.
تحصیلات دانشگاهی را در چه رشتهای گذراندید؟
من در دبیرستان در رشته ادبی درس خواندم و در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران هم تحصیلات عالیه را سپری کردم.
چه سالی وارد دانشگاه تهران شدید؟
سال 1345. دانشکده ادبیات آن موقع بسیار بزرگ بود؛ بسیار پرجمعیت و با رشتههای متعدد که آن زمان 14 رشته داشت و به غیر از ادبیات و زبانشناسی که معمولاً در دانشکده ادبیات است، حتی مثلاً رشته هایی چون جغرافیا، زبانهای خارجی و جامعه شناسی هم آنجا بود که بعدها جدا شدند. یکی از این رشتهها، روزنامهنگاری بود. اشاره کنم که باید رشته را بعد از گذراندن سال اول عمومی انتخاب میکردیم و من رشته <روزنامهنگاری> را انتخاب کردم. با اینکه به جامعه شناسی بسیار علاقه داشتم ولی چون روزنامهنگاری تحرک بسیاری دارد و با خلقیات من هماهنگ بود، این رشته را انتخاب کردم. همزمان در شرکت کشتیرانی ملی آریا مسئول روابط عمومی شدم و بعد البته در همان دوران دانشجویی، پایم به تلویزیون باز شد. زیرا در آن موقع هنوز رادیو و تلویزیون باهم ادغام نشده بود.
تلویزیون ثابت پاسال؟
خیر، البته پاسال نام شرکتش بود اما آن زمان دیگر ثابت را خلع ید کرده بودند و تنها، تلویزیون ملی ایران بود. آنجا نیروی انسانی خیلی کمی داشت و ما هم که همه جوان بودیم، بسیاری از زمانها را در دوره دانشجویی، البته بهصورت ساعتی در آنجا گذراندم ولی کار اصلی من مدیر روابط عمومی شرکت کشتیرانی ملی آریا بود.
در تلویزیون، چه برنامهای داشتید؟
در تلویزیون به آن صورت برنامه نداشتیم، ما گروه تحقیق درست کرده بودیم. البته از میان ما کسانی هم بودند که بعدها در کار روزنامهنگاری درخشیدند از جمله بهروز بهزادی. همزمان کسانی که دوره دو ساله روزنامهنگاری را در دانشکده حقوق گذرانده بودند به دنبال لیسانس بودند و در بسیاری از رشتهها با ما همکلاس شدند و اغلب اینها روزنامه نگاران شاغل و برجستهای بودند که در اطلاعات و کیهان و جراید دیگر کار میکردند تا اینکه مصطفی مصباحزاده مدیر روزنامه کیهان، دانشکدهای ایجاد کرد که آن موقع مدرسه عالی ارتباطات اجتماعی نام داشت. اگرچه کار درستی نبود، اما برای اینکه آن مدرسه جلوه کند، اطلاعیهای دادند که ما از این به بعد دانشجو نمیپذیریم. این است که برای تقویت مدرسه عالی شاید چهار سال دیگر بعد از من هم این رشته دانشجو پذیرفت و بعد منحل شد. طبیعی است دانشجویانش، تا 10 سال در آنجا بودند. بعد از آن من به جای کارهای دیگر، رادیو و تلویزیون را انتخاب کردم و مسئولیتهایی در خبر و بخصوص در خراسان داشتم. سپس در سال 1353، برای ادامه تحصیل که آرزویم بود به پاریس رفتم و در دانشگاه شماره 2 پاریس که بعد از غوغای مه 1968، دانشکده حقوق پیشین پاریس بوده است، تحصیل کردم. درواقع پس از خاموشی آن قیام، هر دانشکدهای را یک دانشگاه کردند؛ دانشکده حقوق، دانشگاه شماره 2 پاریس شد. این دانشگاه دارای یک انستیتوی روزنامه نگاری است که بیشتر به مسائل تئوری میپردازد. دکترایم را آنجا در رشته علوم ارتباطات گرفتم که بیشتر تئوری - و نه روزنامهنگاری عملی - است. مرحوم دکتر کاظم معتمدنژاد و دکتر صدرالدین الهی نیز همانجا دکترا گرفتهاند.
با ایشان هم دوره بودید؟
خیر به هیچ وجه، اینها افراد نسل پیشین ما بودند.
شما در این سالها روزنامهنگاری عملی هم کار کردید؟
خیر، در پاریس رشته مشابهی در دانشگاه شماره 10 پاریس بهنام جامعه شناسی سیاسی را گذراندم. اما در آن چهار سالی که در پاریس در حال تحصیل بودم، هیچ گونه فعالیت روزنامهنگاری نکردم مگر بازدید از روزنامهها و رادیو و تلویزیون و تجربه کار بسیار کوتاه مدتی از جمله در روزنامه لوموند داشتم. پس از بازگشت به ایران، در مدرسه عالی رادیو و تلویزیون - که اکنون دانشکده صدا و سیما شده است - تدریس کردم و چند سال به این منوال گذشت.
چه سالی به ایران برگشتید؟
سه ماه بعد از انقلاب بود. چند سالی گذشت و چون دانشگاهها بسته شده بود، برای کار و پژوهش به اروپا رفتم ولی اینبار به دعوت یکی از بستگانم در ژنو ساکن شدم. در سوئیس، بر خلاف کشورهای همسایه مثل آلمان و ایتالیا تا حدی فرانسه، هیچ مرکز ایرانشناسی و مربوط به فرهنگ ما وجود ندارد. پس در آنجا با دانشگاههای ژنو و لوزان همکاری داشتم و آرشیو ملی سوئیس و چند کار دیگری که مفصل است را به انجام رساندم، در واقع هیچ یک از کارهایی که با مؤسسات و نهادهای سوئیسی داشتم به ایران مربوط نبود.
پس الآن در سوئیس زندگی میکنید؟
بله کم کم در آنجا ماندگار شدم و حالا هم در ژنو هستم.
در سالهای تحصیل در دانشگاه تهران، مهمترین استادان و همکلاسیهای شما چه کسانی بودند؟
مهمترین که واژه خیلی کشداری است. ولی استادان برجستهای در روزنامهنگاری داشتیم؛ آقای فریدون پیرزاده که خوشبختانه در قید حیات هستند، مرحوم ابوالفضل مرعشی، مرحوم دکتر ناصرالدین شاه حسینی، دکتر ذبیح الله صفا، روانشاد دکتر سید ضیاء الدین سجادی، دکتر رضا امینی، و خیلی کسان دیگری، استادان ما بودند. میدانید که در رشته روزنامه نگاری درسهایی که مربوط به خود این فن است، بسیار کم است، یعنی حدود 30 واحد از 40 واحد مربوط به روزنامه نگاری بود. البته دانشگاه تهران هم کار عجیبی کرده بود و آن این بود که دروس دانشکدههای روزنامهنگاری امریکا را در یک رشته فشرده کرده بود. این است که بیشتر درسهای ما یک واحدی و دو واحدی بودند و ابداً درس اختیاری نداشتیم. به هر حال، بقیه درسها مثلاً در جامعه شناسی مرحوم دکتر غلامحسین صدیقی استاد ما بود. از لحاظ ادبی، مرحوم دکتر لطفعلی صورتگر استاد ما بود. از جهت حقوقی هم عده زیادی از حقوقدانان برجسته دانشکده حقوق دانشگاه تهران، استادان ما بودند. البته زبان خارجی هم تا پایان این دوره چهار ساله باید خوانده میشد زیرا برای رشتههای دیگر اینطور نبود اما درسهای جامعه شناسی و حقوقی ما خیلی زیاد بود.
پیش از اینکه از ایران بروید و مقیم سوئیس بشوید، چقدر در روزنامه نگاری، به شکل حرفهای کار کردید بخصوص در اطلاعات و کیهان؟
من روزنامه نگاری نوشتاری کار نکردم. در عرصه روزنامهنگاری رادیو و تلویزیونی کار کردم و خیلی هم فعال بودم. چون نیروی انسانی رادیو و تلویزیون بسیار اندک بود و ما تقریباً از 8 صبح تا 10 شب مشغول بودیم. افراد جدید را هم طبیعی است که ما که قدیمیتر بودیم، تعلیم میدادیم. اما روزنامهنگاری نوشتاری را وقتی دانشجو بودم در دیدارها و بازدیدها به چشم فنی نگاه میکردم ولی در آنها کار نکردم. در دوران دبیرستان من با دو روزنامه همکاری داشتم که البته نیاز به مقدمهای دارد؛ در سالهای دبیرستان، مسابقه روزنامههای دیواری در دبیرستانهای سطح تهران، برگزار شد که نمیدانم شاید حالا هم باشد. در آن موقع، من و چند نفر از دوستانم با همدیگر، اول شدیم. همین هم انگیزهای شد تا از مرحوم صادق بهداد که با خانواده ما آشنایی داشت خواهش کنم که با روزنامه «جهان» که آن زمان اداره اش میکرد، همکاری کنم ولی او مردی سیاسی بود. با دانستن این مطلب هم مرا به روزنامه آسیا معرفی کرد. حق هم داشت زیرا بلافاصله مسائل سیاسی حادی برایش پیش آمد. بعد با روزنامه «آسیا»، که البته هفته نامه بود و متعلق به مرحوم صدری، کار کردم. یک سال و نیم با ایشان به چاپخانه میرفتم و کاری برای آن نشریه میکردم. دیگر کارهای چاپخانه را بلد شده بودم و خیلی خوشحال بودم که این چیزها را یاد میگرفتم.
شما مجموعهای با عنوان «تاریخ روزنامه نگاری ایرانیان و دیگر پارسی نویسان» تدوین کرده اید و در آن بحث زبان فارسی را هم کار کرده اید.
من وقتی رساله دکترایم را در پاریس مینوشتم میخواستم در مورد رادیوهای فارسی زبان بنویسم، ولی طوری شد که استاد من که یک استاد بسیار برجسته جامعه شناسی ارتباطی بود و در همان دانشگاه پاریس 2 تدریس میکرد، به من گفت در مورد روزنامهها کار میکنی؟ گفتم نه. گفت برو در این مورد بنویس چون رادیو تازه است و میتوان درباره آن، بعداً هم نوشت. خودم هم علاقه داشتم و همان موقع شروع به نوشتن رساله دکترایم کردم که راجع به روزنامه نگاری فارسی خارج از ایران بود و شامل افغانستان و آسیای میانه و ایرانیان مقیم خارج بود. با توجه به اینکه ما کتاب مرجع در این مورد نداریم بعد تصمیم گرفتم که این را گسترش دهم. وقتی من دانشجو بودم متوجه این قضیه شده بودم. به هر حال شروع به این کار کردم. رسالهام را گذراندم و این را ادامه دادم و تصمیم گرفتم که فقط تاریخ روزنامهنگاری ایران نباشد. چون ما، متأسفانه دچار تجزیههای ارضی شده ایم و باید که از تجزیههای فرهنگی جلوگیری کنیم، فرض کنید که ما قهرمان ملی داریم به نام رستم که این هم پدر و هم مادرش از افغانستان هستند. حتی همسرش تهمینه هم از آن افغانستان فعلی است. خیلی کسان و چیزهای دیگر هستند که من این را به عنوان نمونه گفتم. من این را قلمرو زبان فارسی گرفتم و روزنامه نگاری را هم به معنای گستردهاش بیان کردم. این نکته را هم در نظر داشته باشیم که نیمی از تولید فرهنگی ما در مجلهها و روزنامههای قدیمی مدفون است، بهعنوان مثال من شعرهایی از ملک الشعرای بهار پیدا کرده ام که در دیوان اشعار او نیست. بنابراین باید به داخل این روزنامهها و مجلات رفت و اینکه نشریهای اسمش چه بود و کی آمد و کی رفت فایدهای برای ما ندارد.
یعنی ایران فرهنگی را مد نظر داشتید؟
ایران زمین یعنی از پامیر تا فرات را ولی بیرون از این منطقه هم مدنظر بوده است و افرادی را که این کار را کردند شامل کردم. ایران فرهنگی، رنگ صرف فرهنگی میگیرد ولی میبینیم که روزنامهنگاری یک کار صرف فرهنگی نیست. طبیعی است که مسائل جامعه، سیاسی و... داخل آن است. در ضمن، روزنامهنگاری به این معنا که من به آن پرداختهام، به رادیو و تلویزیون - و اینترنت اگر برسم که نخواهم رسید - روزنامه نگاری هم جزئی از آن است. یعنی به معنای کامل، «ژورنالیسم» است. تا حالا چهار جلد از این مجموعه را نوشته ام ولی فکر میکنم که در پایان دوره پهلوی اول متوقف بشوم. چون وسواسهای زیادی دارم و فکر میکنم با توجه به اینکه اکنون در 70 سالگی بهسر میبرم، این توانایی را در خودم نمیبینم که آن وسواسها را به کار ببرم. البته مطالبی در این مورد، مربوط به بعد از رضاشاه تا انقلاب فراهم کردم که آنها را به مرور، به صورت مقاله چاپ خواهم کرد.
با توجه به وسواسی که دارید، برای تدوین این مجموعه، سفر هم رفته اید و کتابخانههای مختلف را از نزدیک دیده اید.
دقیقاً. در این مسیر هیچ حامی مالی نداشته ام و تمام سفرها با هزینه خودم صورت میگرفت. سفرهای متعددی داشتم که نمیخواهم بگویم که این سفرها فقط برای کارم بوده است چون ماجراجو هم هستم و این سفرها برای دیدن جاهای مختلف و گشت و گذار هم بوده است؛ سه ماه و نیم در شبه قاره هند بودم، دو بار به روسیه سفر داشته ام، به ازبکستان سه بار، افغانستان دو بار، تاجیکستان دو بار. همچنین کتابخانههای امریکا و در جاهایی هم مثل فنلاند و استرالیا هم میکروفیلم و میکرو فیش تهیه کردم. من در روش کارم برای هر عنوان، یک تک نگاری، از چهار خط تا پنجاه صفحه نوشته ام. از آن تک نگاریها که تعدادشان بیش از ده هزار مقاله است نکاتی استخراج کردم که دستمایه نگاشتن تاریخ روزنامه نگاری فارسی شد.
در سوئیس در حوزه ایران شناسی هم کار میکنید؟
به هیچ وجه. نه به ایران مربوط بوده است و نه منطقه ما، بلکه به خود سوئیسیها مربوط بوده است و چاپ هم شد که مربوط به فاصله دو جنگ اول و دوم جهانی است که مرتبط با مسائل کشور سوئیس است.
کتابخانههای سوئیس و انستیتوهایشان در مورد ایران چقدر متمرکز هستند و چقدر منبع دارند؟
منابع خیلی زیادی دارند، یعنی کشورهایی مثل انگلستان، آلمان و فرانسه منابع بسیار زیادی دارند. ولی اینها به انستیتوهای مختلف، نهادهای فرهنگی و آموزشی بستگی دارد که جمع کردند.
در مورد همین روزنامهها و مجلات - چون بنای من دیدن آنها بوده - من سراسر دنیا را برای اینها گشتم. در انگلستان هم در دانشگاه کمبریج - که مقدار زیادش از ادوارد براون است - و هم در دانشگاه آکسفورد، آرشیو بسیار زیادی دارند. حتی در مدرسه مطالعات مشرقزمین و آفریقا که مرکز شرق شناسی وابسته به دانشگاه لندن است هم بسیار زیاد دارند. در آنجا مرکزی به نام India office یعنی دیوان هند است. میدانید که ایران در گذشته به لحاظ سیاست منطقهای زیر نظر مستقیم انگلستان نبود. بلکه به واسطه کمپانی هند شرقی، زیر نظر دهلی بود و نه اینکه مستقیم با لندن ارتباط داشته باشد. این است که در انگلیس، غیر از هند که آنجا مرکز و زادگاه اصلی روزنامههای فارسی است و 57 سال قبل از ایران، در کلکته روزنامه فارسی چاپ شده است و همینطور ادامه داشته است و روزنامههای منطقه ما را هم جمع کردند. پس در این مورد در انگلستان دریایی است که شاید از بیشتر کشورهای اروپایی - به غیر از روسیه - بیشتر باشد.
حالا که به اینجا رسیدیم، بفرمایید که اساساً چرا نخستین روزنامه فارسی زبان در هند منتشر شد؟ آیا آنها احساس نیاز میکردند یا سبب دیگری داشت؟
همانطور که اشاره کردم روزنامه نگاری فارسی 57 سال قبل از ایران یعنی حوالی سال 1837 میلادی از هند شروع شد. چون زبان رسمی در هند زبان فارسی بود، انگلیسیها ناگزیر بودند حتی دادگاهها را نیز به فارسی برگزار کنند و اگر دو انگلیسی در دادگاه حاضر میشدند، جریان دادگاه آنها به زبان فارسی بود.زبان فارسی زبان فرهنگی اقلیت بسیار مهمی از روشنفکران و همینطور زبان اداری سراسر هند بود و بخش هایی از هند هزار سال و بخشهای دیگر از زمان سلاطین دهلی تا حدود 800 سال زبان فارسی، زبان رسمی شان بود. در نهضت هایی که بین هندوها بهوجود آمد یک دانشمند برجسته هندی ظهور کرد. تا اندازهای این شخص مهم است که نام آن تقریباً در تمام دایرئالمعارفها آمده است.
جواهر لعل نهرو او را پدر هند نوین مینامد و گاندی او را بزرگترین رفرمیست هند میداند؛ «رام موهن رای» که لقب راجه را هم بعدها دریافت کرد. ایشان اولین روزنامه کاملاً فارسی «مرآت الاخبار» که وابسته به هیچ دولتی نبود را نیز منتشر کرد.
این روزنامه از 20 آوریل 1822 تا اوت 1823 هر جمعه منتشر میشد. رای مینویسد که من ابتدا میخواستم این روزنامه را به زبان بنگالی که زبان کلکته است و یا زبان هندی بنویسم.
ولی دیدم در هند کسی که فارسی نداند بدبخت است. بعد افراد دیگری از هندوها آمدند و شروع کردند به انتشار روزنامه تا اینکه کم کم مسلمانها آمدند. تا پیش از روزنامه «حبل المتین» هیچ ایرانی در روزنامه نگاری نقشی را که بدانیم نداشت.
در بلاد عثمانی و مصر چطور؟
عثمانیها نیز قبل از ایران روزنامهای چاپ کردند که به زبان فارسی بود. در تفلیس هم که مرکز نایب السلطنه بوده روسها روزنامهای به زبان فارسی بهنام «تفلیسکی ودوموسکی» یعنی اخبار تفلیس منتشر کردند که قبل از روزنامه کاغذ اخبار در ایران و در زمان فتحعلی شاه بوده است. ولی جالب اینجاست که آن را اول به فارسی چاپ کردند بعد زبانش را ترکی کردند و وقتی دیدند که خواننده ندارد آن را دوباره فارسی کردند. مهم است بدانیم همه کسانی که زبان مادری شان ترکی بود، فارسی مینوشتند. ما رابطه زیادی با کشور مصر نداشتیم و بعضی سلسلهها مانند ایوبیان بودند که ارتباط ضعیفی با ایران حفظ کرده بودند، البته ایرانیهای مقیم مصر هم بسیار کم بودند تا اینکه کانال سوئز احداث شد و ایرانیهای استانبول به مصر سرازیر شدند و اولین روزنامه فارسی در مصر، «حکمت» بود که توسط محمد مهدی تبریزی (زعیم الدوله) منتشر شد، ولی روزنامههای فارسی در آنجا فروش مهمی نداشت و به جاهای دیگر میفرستادند. بعد از هند و تفلیس و استانبول، در ایران روزنامه نگاری فارسی شروع شد که ابتدا کاغذ اخبار بوده و بعد روزنامههای دولتی و سرانجام از دوره مظفرالدین شاه و بویژه پس از مشروطه، روزنامههای غیر دولتی آمدند که با کش و قوسها و مشکلات بسیار زیاد برای روزنامه نگاران و مجله نویسان همراه بود. در افغانستان سالها بعد از ایران ولی باز هم در زمان ناصرالدین شاه روزنامه «شمس النهار» چاپ شد که به احتمال زیاد ناشرش ایرانی بوده است و وابستگی اش به دربار هم برای من زیاد مشخص نیست و فکر میکنم شخصی بوده که موافقت دربار را کسب کرده بود.
بعد از این مجموعه، چه کاری در دست دارید؟
من طرحهایی برای کتابهای کم حجم دارم، که به مرور چاپ خواهد شد. در مورد مجموعه تاریخ روزنامهنگاری هم دو جلد چاپ شده است و دو جلد دیگر هم هست و هر چهار جلد با تصحیح و افزودگیهای جلد اول و دوم در آینده نزدیک با هم چاپ خواهد شد. ولی علاوه بر آن، مقالات بسیار زیادی در این مورد دارم که چاپ شده است و حدود ده هزار، تک نگاری دارم که البته حجم بسیار عظیمی است که باید بعدها منتشر کنم. فعلاً چیزی که باید زودتر به آن برسم، انتشار این چهار جلد است که پیشتر اشاره کردم از 1780 میلادی یعنی از زمان زندیه که روزنامه نگاری فارسی زبان در هند آغاز شده تا آخر دوره پهلوی اول را دربر میگیرد. این مجموعه را چاپ کنم و بعد دیگر کارها که زیاد هستند؛ اگر عمر کفاف دهد.
با مرحوم محمدعلی جمالزاده در دوران زندگی ایشان در سوئیس چقدر ارتباط داشتید؟
در سوئیس خانوادههایی بودند که از قدیم، آنجا ساکن بودند و وقتی که من به آنجا رفتم، آنها در سوئیس بودند. در این میان اما دو فرد فرهنگی بزرگوار در آنجا بودند؛ یکی امیر مهدی بدیع، نویسنده گرانقدر کتاب «یونانیان و بربرها» که مرد فوق العاده دانشمندی بود و دیگری نویسنده پیشگام ما، محمدعلی جمال زاده. مرحوم بدیع خیلی از من دور بود ولی جمالزاده نزدیک بود. من ابتدا، تمایلی به رفتن و دیدن ایشان نداشتم. چون ایشان کارهای دیگر داشت و من هم کارهای دیگر ولی برحسب تصادف دیدار نخست انجام شد و کم کم ایشان علاقهای نشان دادند و من هم همینطور و به ایشان علاقهمند شدم. در نتیجه دیدارهای بسیار مکرر با ایشان داشتم و از محضرش بسیار استفاده کردم. اخیراً هم کتابی با عنوان «جمالزاده (خاطره، برداشت، اسناد)» نوشته ام که درباره خاطرات خودم و اسناد و روزنامهنگاری جمالزاده است و انتشارات جهان کتاب چاپ کرده است.
با ایرج افشار چطور؟ با ایشان هم مراودهای داشتید؟
آقای افشار را از تهران میشناختم. ایشان وقتی که بعد از انقلاب در تهران بود و مجله «آینده» را چاپ میکرد، همان موقع از من هم مقالهای چاپ کرد. با ایشان آشنایی داشتم و هر موقع به سوئیس میآمد این افتخار را بهبنده میداد که دیداری داشته باشم. همینطور مرحوم محمدابراهیم باستانی پاریزی که خیلی به شهر ژنو علاقهمند بود. البته خیلی از فرهنگمداران ما به آنجا سفر میکردند ولی بخصوص این دو نفر را توفیق زیارتشان را بسیار داشتم. مرحوم افشار را البته جز در سوئیس، در کنگرههای ایرانشناسی و جاهای مختلف دیگر می دیدم و با همدیگر در ارتباط بودیم و بنده افتخار حضور و دیدارشان را داشتم.
چالشهای پیش روی روزنامهنگاری ایران را در چه مواردی میبینید؟
روزنامهنگاری ایران، مسائل بسیار زیادی دارد که هم شما و هم روزنامه <ایران> و هم خوانندگان ارجمندش بخوبی میدانند. از نظر بنده، اگر روزنامهنگاری به صورت خصوصی و شخصی باشد، خیلی امکان بازدهی و سیر اطلاعات و خبر در آن مفیدتر خواهد بود.
امیدوارم که کم کم این شکل از انتشار روزنامه در مملکت ما هم پدید بیاید و قانون هم حمایت خوبی از روزنامهنگاران کند. ولی در ضمن من متوجه شده ام که در آموزش روزنامهنگاری ما خللی وجود دارد و یکی از آن خللها مربوط به کمبود اِشراف به زبان فارسی و فرهنگ ایرانی است. من میبینم که این نسل جوان چه اشتباهاتی میکند.
این همه کتاب برای تهذیب زبان فارسی نوشته شده است و حتی فرهنگستان ادب فارسی داریم که اهرم گسترش و تعمیم واژههایی که آنان به تصویب میرسانند، بر عهده رسانههای گروهی است ولی متأسفانه میبینم که روزنامهها و بدتر از آن در مورد رادیو و تلویزیون، لهجه عامیانه تهران، یک زبان عام شده است و خودش را به همه جا، حتی به کشورهای فارسی زبان و شهرستانهای دیگر، تحمیل میکند. با اینکه من تهرانی هستم و لهجه من هم میتوانید حدس بزنید که کشدار و تهرانی است، ولی این خللی برای زبان و ادب ما و زبان استاندارد ما یعنی زبان معیار است.
من واقعاً از رادیو و تلویزیون خودمان و رادیو و تلویزیونهایی که خارج هستند و بسیار بدتر هستند گلایه دارم که همه اینها لهجه عامیانه تهران را بهکار میبرند و همه کلمات را میشکنند و واژهها را نادرست تلفظ میکنند. نباید لهجه تهرانی را به عنوان زبان معیار، به دیگران تحمیل کرد. مثلاً هیچ کس نمیگوید عِراق، همه میگویند عَراق. و یا اینکه همه میگویند سؤال میپرسم، و هیچ کس نمیگوید میپرسم یا سؤال میکنم. ما کتابهای زیادی در این مورد داریم.
این کتابها را باید به دست روزنامه نگاران داد. زیرا شاید تربیت روزنامهنگاری مان در این زمینه درست نیست. این زبان فارسی، که مایه تفاخر است و زبان میراث عظیم ما است، باید صحیح و سالم به نسل آینده تحویل دهیم و وسیله تفهیم و تفاهم بکنیم.
ایران/وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در سبزوار خبر داد
لایحه رفع نواقص قانون مطبوعات تهیه شده است
علی جنتی: تلاش می کنیم همایش بزرگداشت شریعتی را در سبزوار برگزار کنیم
وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی که در روزهای پایانی هفته گذشته به خراسان رضوی سفر کرده بود، در جمع مدیران و سردبیران مطبوعات شهرستان سبزوار گفت: برای بیش از چهار هزار نشریه و وب سایت طی دو سال گذشته مجوز صادر شده که این میزان در طول سالهای بعد از انقلاب بینظیر بوده است.
علی جنتی در همین زمینه افزود: این در حالی است که از ابتدای انقلاب تاکنون تنها 10 هزار روزنامه و نشریه مجوز گرفتهاند.
وی افزود: هم اکنون دو هزار سایت خبری در کشور مجوز ندارند که برای آنها تسهیلاتی را فراهم کردهایم تا مجوز دریافت کنند.
جنتی ادامه داد: کمکهای دولت به صورت یارانه به رسانهها و روزنامهها، دارای ضوابط خاصی است و باید در چارچوب ضوابط پرداخت شود. وی ادامه داد: برای دولت هیچ فرقی بین رسانههای طرفدار یا مخالف دولت نیست و تلاش میشود رسانهها به شفافسازی فضای جامعه کمک کنند.
وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی گفت: شفافسازی فضای جامعه توسط رسانهها باعث میشود که فساد در کشور رخ ندهد. جنتی با بیان اینکه دولت در برخورد با رسانهها به طور کامل بیطرف عمل میکند،افزود: برای برخورد با رسانههای متخلف٬ هیأتی مطبوعاتی وجود دارد که هفت نفر عضو دارد و وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی فقط یکی از این اعضا است.
وی یادآورشد: دولت مخالف توقیف نشریه است زیرا معتقدیم توقیف یک نشریه باعث عدم امنیت شغلی برای روزنامه نگاران میشود.
وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی گفت: قانون مطبوعات دارای نقدهای زیادی است که برای رفع این نواقص لایحه جدیدی تدوین شده که سال آینده به مجلس شورای اسلامی ارائه میشود. وی افزود: بستههای مختلفی برای تشویق رسانهها وجود دارد که بر اساس آن ضوابط رسانهها مورد تشویق قرار میگیرند.
تلاش برای برگزاری همایش بزرگداشت شریعتی در سبزوار
از سوی دیگر وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در اظهار نظری جداگانه در سبزوار گفت: تلاش میشود تا همایش بزرگداشت دکتر علی شریعتی در سال ٩٦ در شهرستان سبزوار برگزار شود.
دو نمایشگاه توانمندیهای اقتصادی و صنعتی سبزوار و میراث فرهنگی و صنایع دستی کنگره بینالمللی سربداران با حضور علی جنتی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی افتتاح شد.
وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در حاشیه افتتاح این دو نمایشگاه گفت: با برگزاری این همایش کتابهای دکتر شریعتی به چاپ مجدد میرسد و کتابهای ترجمه شده وی نیز در نمایشگاههای مختلف در سطح ملی و بینالمللی عرضه خواهد شد.
پیگیری ثبت روز سربداران در تقویم رسمی
همچنین وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در رویدادی جداگانه در سبزوار گفت: پیگیر ثبت روز سربداران در سالنامه رسمی کشور هستم.
علی جنتی در حاشیه برگزاری کنگره بینالمللی قیام سربداران در جمع خبرنگاران در سبزوار افزود: نامگذاری روزی به نام سربداران در سالنامه رسمی کشور ابتدا باید در شورای فرهنگ عمومی شهرستان، استان و کشور تصویب و سپس برای تصویب به شورای عالی انقلاب فرهنگی ارسال شود.
گشایش نمایشگاه توانمندیهای رسانههای محلی
با حضور وزیر ارشاد همچنین نمایشگاه توانمندیهای رسانههای محلی سبزوار گشایش یافت. وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در حاشیه آیین افتتاح این نمایشگاه با بیان اینکه به رسانههای محلی توجه بیشتری خواهد شد، گفت: وزارت ارشاد از برگزاری نمایشگاههای نشریات محلی در شهرستانها حمایت میکند و انتظار داریم تعداد این نمایشگاههای شهرستانی افزایش یابد.
ایران/امروز با… حسین کاظمی یزدی
«مسأله اسپینوزا» برایم جذاب بود
سایر محمدی
«دروغگویی روی مبل» جدیدترین ترجمه حسین کاظمی یزدی از رمان روانشناختی «اروین دیالوم» است که توسط انتشارات صبح صادق قم منتشر شد. این مترجم پیش از این رمان «مسأله اسپینوزا» از این نویسنده را ترجمه و منتشر کرده که به چاپ دوم رسید. حسین کاظمی یزدی متولد 1361 تهران، کارشناسی ارشد فلسفه دارد و مدتها با دایرئالمعارف بزرگ اسلامی بهعنوان مترجم و پژوهشگر همکاری داشت. حسین کاظمی هم اکنون علاوه بر ترجمه «بهآهستگی» میلان کوندرا، ترجمه آخرین کتاب اروین دیالوم را که مجموعهای از داستانهای کوتاه اوست در دست چاپ دارد و کتاب دیگری تحت عنوان «هیتلر و فیلسوفان» نوشته خانم شرات را در دست ترجمه دارد.
رمانهای میلان کوندرا که پیش از این ترجمه شده بود، علت ترجمه مجدد این آثار چه بود؟
نخستین رمانی که از میلان کوندرا ترجمه کردم «سبکی تحمل ناپذیر هستی» بود، که احساس کردم ترجمههایی که از این رمان چاپ شدهاند، بهدلیل حذف بخشهایی از متن اصلی و ممیزی چندان رضایتبخش نبود. در ضمن مترجم عنوانی برای ترجمهاش انتخاب کرده بود که برخلاف معنای مورد نظر نویسندهاست. عنوان اصلی کتاب «سبکی تحمل ناپذیر هستی» است نه «بارهستی» که آقای حشمتالله کامرانی برای ترجمه خود انتخاب کرده بود. در واقع این عنوان خلاف منظور کوندرا را میرساند. من از زمانی که این رمان را خوانده بودم خیلی علاقهمند بودم که آن را ترجمه کنم. زمانی هم که ناشر پیشنهاد ترجمه آن را به من داد. بیدرنگ پذیرفتم.
غیر از «سبکی تحمل ناپذیر هستی»، رمان «هویت» و «جاودانگی» و «عشقهای خندهدار» کوندرا را هم ترجمه و منتشر کردید.
درست است. نه تنها من بلکه بزرگان عرصه هنر و ادبیات هم این را میگویند که آثار کلاسیک و بزرگ، شاهکارهای ادبیات جهان اگر چند بار هم ترجمه شوند هیچ ایرادی ندارد. حتی ضروری هم هست. چنان که دراغلب کشورهای جهان از آثار بزرگان و نوابغ ادبیات چندین ترجمه وجود دارد.
«هیتلر و فیلسوفان» با چه رویکردی نوشته شد؟
این کتاب دو بخش دارد. یک بخش در مورد فیلسوفانی است که روی هیتلر تأثیر گذاشتند و فیلسوفانی که به هیتلر کمک میکردند. در واقع به لحاظ نظری او را یاری میدادند. بحث در مورد یهود ستیزی و خشونتطلبی هیتلر است. این فیلسوفان اندیشههای هیتلر را ساختند، حتی برخی از این افکار بر میگردد به 200 سال قبل از بهقدرت رسیدن هیتلر. در میان این فیلسوفان کانت هست. بخش دوم کتاب در مورد فیلسوفانی است که در جبهه مقابل هیتلر قرار گرفتند، فیلسوفانی مثل والتر بنیامین و آدورنو، هانا آرنت و دیگران...
از بین دو رمان «مسأله اسپینوزا» و «دروغگویی روی مبل» کدام یک به لحاظ ارزشهای ادبی و ساختار اثر و ادبیات متن جایگاه برتری دارند؟
از آنجا که تحصیلات خودم فلسفه بوده طبعاً رمان «مسأله اسپینوزا» را خیلی بیشتر دوست داشتم. برای آدمی مثل من که با فلسفه درگیر است «مسأله اسپینوزا» مطمئناً میتواند رمان جذاب تری باشد. ولی رمان «دروغگویی روی مبل» چون داستانش ملموس تر است. داستان یک روانکاو و گروهی از افراد جامعه است که در پیرامون خود میبینیم، از این منظر میتوان گفت: این رمان طیف وسیعتری از علاقهمندان رمان را جذب میکند. فروش کتاب هم نشان میدهد که «دروغگویی روی مبل» از رمان «مسأله اسپینوزا» محبوبتر بوده است، چون در عرض دو هفته به چاپ دوم رسید. در حالیکه آن یکی یک سال طول کشید تا تجدید چاپ شود.
ایران/سید عباس صالحی: ادبیات نیازمند راهبرد کلان است
دومین روز از نشست تخصصی معاونت امور فرهنگی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی با مدیران کل فرهنگ و ارشاد استانها در بندرعباس با حضور سید عباس صالحی معاون امور فرهنگی، محمد مهدی احمدی مدیرکل هماهنگی استانهای وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، مدیران کل فرهنگ و ارشاد استانها و مدیران ستادی معاونت روز پنجشنبه گذشته در بندرعباس برگزار شد. صالحی در این نشست با اشاره به موضوعها و مسائل بنیادی معاونت فرهنگی در آینده گفت: موضوع نخست بحث اقوام و ادیان است. دفتر مجامع معاونت امور فرهنگی تا پیش از این صرفاً به فعالیت در حوزه ادیان میپرداخت، اما در حال حاضر موضوع اقوام بسیار جدی شده است و این فرصتی را ایجاد کرده تا فعالیتها در این حوزه گسترش پیدا کند.
وی با اشاره به اهمیت موضوع اقوام در آینده ایران گفت: مسأله اقوام ایرانی مسأله یک دهه آینده ما خواهد بود و همگی از میزان اهمیت این موضوع آگاه هستیم، لذا بحث اقوام، راهبرد اصلی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در دهه آینده خواهد بود.
صالحی با اشاره به اهمیت توجه به ادبیات و شعر هم گفت: ادبیات در تاریخ ایران یک سرمایه ملی و اجتماعی است و باید در خصوص این موضوع راهبردهای کلان داشته باشیم. معاون امور فرهنگی با اشاره به فعالیتها و اقدامهای بنیاد شعر و ادبیات داستانی در دو سال گذشته گفت: بنیاد ادبیات داستانی، نهادی نوپاست که با همکاری و تعامل استانها میتوان به تعمیق فعالیتهای آن پرداخت و از این طریق به بارور کردن سرمایه ادبیات در ایران اقدام کرد.
جام جم/مدیرکل هنرهای تجسمی ارشاد خبر داد:
جزئیات استرداد ۱۴ اثر هنری از آمریکا به ایران
رئیس موزه هنرهای معاصر تهران از بازپسگیری ۱۴ اثر هنری گنجینه این موزه پس از ۳۷ سال و با پیگیری از دادگاه لاهه خبر داد.
تصویر جزئیات استرداد ۱۴ اثر هنری از آمریکا به ایران
مجید ملانوروزی درباره استرداد آثار هنری ایران بعد از گذشت ۳۷ سال از آمریکا، توضیح داد: ۳۷ سال پیش موزه هنرهای معاصر تهران، ۱۴ اثر از دو هنرمند آمریکایی شامل چهار اثر رابرت اِسترن و ۱۰ اثر مایکل گریوز خریداری کرده بود که این آثار در جریان ظهور انقلاب اسلامی به ایران تحویل نشد. این آثار معماری بعد از پیگیریهای بخش حقوقی وزارت ارشاد در دادگاه لاهه اکنون تحویل مسئولان وزارت ارشاد شده است و ظرف یکی دو روز آینده به ایران آورده میشود.
مدیر کل هنرهای تجسمی وزارت ارشاد درباره محل نگهداری این آثار در طول این سالها، گفت: این آثار در طول ۳۷ سال گذشته نزد خود این دو هنرمند نگهداری میشده است تا سرنوشت دقیق آنها مشخص شود.
رئیس موزه هنرهای معاصر تهران تاکید کرد: بازگرداندن این آثار ارتباطی با موضوع برجام ندارد و حاصل پیگیریهای امور حقوقی وزارت ارشاد در دادگاه لاهه بوده است.
ملانوروزی درباره رؤیت آثار و اصالت آنها گفت: این آثار به رؤیت کارشناس معماری موزه رسیده و تایید و تحویل امور نمایشگاهی موزه هنرهای معاصر تهران شده است.
وی درباره برنامه خود برای نمایش این آثار تازه رسیده، افزود: این آثار متعلق به گنجینه موزه هنرهای معاصر تهران است و در دل نمایشگاههای معماری، آنها را به نمایش خواهیم گذاشت.
مدیر کل هنرهای تجسمی وزارت ارشاد با اشاره به خالی بودن جای نمایشگاههای معماری در این موزه، تصریح کرد: بخشی از خریدهای موزه هنرهای معاصر در کنار آثار نقاشی، عکس و چاپ دستی، به آثار معماران دنیا اختصاص داشته است و اِسکیسهای این هنرمندان برای گنجینه خریداری میشده است. متاسفانه بخش آثار معماری موزه تاکنون کمرنگ بوده و کمتر نمایشگاههایی با موضوع معماری برپا شده است در حالی که یکی از برنامههای این موزه، همراهی با جریانهای روز معماری دنیا بوده است اما متاسفانه صرفاً در بخش نقاشی فعالیت داشته و بخش معماری نادیده گرفته شده است.
ملانوروزی درباره آثار دیگری که متعلق به گنجینه موزه معاصر است و هنوز به ایران بازگردانده نشده است، توضیح داد: آثار اندکی باقی مانده که پیگیر بازگرداندن آنها هستیم؛ از جمله آثاری که متعلق به هاریزمن هنرمند یهودی است و تاکنون به ایران بازنگردانده است.
وی همچنین اعلام کرد: برخی از هنرمندان که آثارشان پیش از انقلاب برای گنجینه موزه خریداری شده و در جریان انقلاب به ایران آورده نشد مثل همین دو هنرمند آمریکایی، آثار را نزد خود نگه داشتند اما برخی از آنها هم ممکن است آثار را فروخته باشند که به هر حال به لحاظ حقوقی و از طریق دادگاه بینالمللی لاهه، این موضوع را پیگیری میکنیم.
به گزارش مهر، عصر دیروز یک مقام آگاه در وزارت خارجه توضیح داد که در سال ۱۳۵۷ موزه هنرهای معاصر ایران وابسته به وزارت فرهنگ و هنر وقت ۱۴ قطعه آثار هنری از دو هنرمند آمریکایی ( ۴ قطعه از رابرت استرن و ۱۰ قطعه از مایکل گریوز) خریداری نمود و قیمت آنها را نیز پرداخت کرد اما با پیروزی انقلاب اسلامی و متعاقبا تصرف سفارت آمریکا در تهران و انسداد اموال ایران در آمریکا استرداد و تحویل آثار خریداری شده با مشکلاتی مواجه شدند تا اینکه به موجب بیانیه های الجزایر که دیماه ۱۳۵۹ امضا شد، دولت آمریکا متعهد شد کلیه اموال ایران من جمله این آثار هنری را به ایران مسترد کند اما آمریکا برغم این تعهد، در مورد استرداد این چند قطعه آثار هنری اقدامی نکرد.
وی در مورد مشخصات این آثار توضیح داد که این آثار هنری تابلوهایی است در مورد طرحهای معماری با ارزش که برای ایران انجام شده است.
این آثار در هلند به نماینده موزه هنرهای معاصر تهران تحویل داده شده و پس از تایید کارشناسی توسط فریار جواهریان کیوریتور ایرانی به موزه هنرهای معاصر تهران تحویل داده می شود.
جام جم/با مریم بوبانی، بازیگر مجموعه تلویزیونی «نفس گرم»
دنبال کارهای متظاهرانه نیستم
مریم بوبانی بازیگری را با گذراندن دوره 2ساله در کارگاه بازیگری آغاز کرد. البته قبل از آن هم در نمایشهای مختلفی بازی کرده بود. فصل پنجم نخستین فیلم بوبانی به کارگردانی رفیع پیتز بود.
تصویر دنبال کارهای متظاهرانه نیستم
سایر فیلمهایش عبارتند از: مهر مادری، عشق +2، سگ کشی، زیر پوست شهر، بودن یا نبودن، اینجا چراغی روشن است، صنوبر، فرش باد، یک تکه نان، جایی برای زندگی، سه زن، به آهستگی،
محیا، هم خانه، شبانهروز، دولت مخفی، نمایش رویای پاییزی، خاک آشنا و پای پیاده، فیلم مرگ کسب و کار من است و آینههای روبهرو، ندارها و ستایش، پزشکان و مختارنامه.
بوبانی در سالهای اخیر نقشهای رئال، معاصر و تاریخی را به خوبی بازی کرده و یکی از بازیگرانی است که نقش مادران را به شایستگی بازی میکند.
بوبانی در فیلم ارغوان در نقش یک بانوی ارمنی که موسیقی تدریس میکند همچنان درخشان ظاهر شده است و این روزها هم در نقش یک مادربزرگ ایرانی در سریال «نفس گرم» هنرنمایی کرده است.
در چند سال اخیر در سریالهای تلویزیونی حضور موثری دارید. بازی در تلویزیون برایتان چه ویژگیهایی دارد؟
هر مدیوم بازیگری ویژگیهای خاص خودش را دارد و تلویزیون مخاطبان بیشتری از تمام اقشار جامعه دارد و برای من بازیگر، وجود مخاطبان زیاد باعث خوشحالی است و در ضمن دیده شدن زیاد تبعات خاص خودش را دارد.
یکی از این تبعات بحث دستمزد است که من هنوز دستمزد سریال دولت مخفی را دریافت نکردهام، اما خوشبختانه سیدمحمود رضوی تهیهکننده سریال نفس گرم با عملکرد حرفهای به تمام تعهداتش عمل کرد و در تمام طول فیلمبرداری با دقت پروژه را حمایت کرد.
در هر صورت من همواره نقشهای خوب در تئاتر، سینما و تلویزیون را بدون ارزشگذاری برای مدیومی خاص قبول میکنم. برای من انجام کارخوب فرهنگی ملاک و معیار است.
واکنش مردم از سریال نفس گرم چگونه است؟
سریال نفس گرم را در وهله اول به دلیل همکاری با محمدمهدی عسگرپور که انسان شریف و آرامی است و دوم به دلیل قصه سریال که به زندگی چند زن از اقشار مختلف جامعه میپردازد، خیلی دوست دارم.
زنانی که درباره شرایط زندگیشان واکنشهای درستی ارائه میکنند. همه ما کم و بیش با چنین موقعیتهایی در زندگیمان مواجه هستیم.
استقبال مردم هم از سریال خوب است و با اغلب آنها که صحبت میکردم از سریال احساس رضایت دارند. سریال نفس گرم چون یک کار زنانه است، برای مخاطبان خانم جذابیت بیشتری دارد.
برخی مخاطبان هم به تلخی بیش از حد سکانس تشییع جنازه نقدهایی داشتند و معتقد بودند دیدن این سکانس ناراحت کننده است.
درباره نقش شما چه نظراتی داشتند؟
چند خانم جوان از من پرسیدند چگونه نقش مادربزرگ سیما تیرانداز را بازی کردهام. در صورتی که فاصله سنی زیادی با ایشان ندارم.
من در جواب پاسخ دادم بازیگری یعنی ایفای نقشهای متفاوت به لحاظ سنی و شخصیتی و ممکن است نقش یک خانم 90 ساله یا یک زن جوان را بازی کنم. بازیگری در کارش موفق است که بتواند نقشهایی را که از خودش دور است، بازی کند.
در سریال نفس گرم برای اولین بار به زندگی خانمهای جلسهای پرداخته میشود؟
بله، برای بار اول به زندگی خانمهای جلسهای مذهبی در سریال نفس گرم پرداخته شده است و تصویر واقعگرایانه از آنها ارائه شده که نه معصوم هستند و نه مبری از خطا؛ بلکه مثل تمام آدمهای عادی ممکن است در زندگیشان اشتباهی هم انجام بدهند و مثل ما دغدغههای زندگی روزمره را هم دارند.
آیا قبل از بازی در سریال نفس گرم با خانمهای جلسهای مراوده داشتید؟
در واحد روبهرویی منزلم خانمی هست که هر هفته جلسات قرآن برگزار میکند و چند باری هم در جلسات ایشان شرکت کردهام و کم و بیش این خانمها را میشناسم. خانمهایی که رفتارهای متفاوتی دارند.
از لهجه کاشانی بهخوبی در شخصیتپردازی نقشتان استفاده کردید.
برای این نقش زحمت زیادی کشیدم و در خیلی از کارها نظیر خاک سرخ از لهجه کرمانشاهی یا در گلهای گرمسیری از لهجه جنوبی استفاده کردم.
برای گویش درست لهجه کاشانی از دو دانشجوی کاشانی که در تهران درس میخواندند کمک گرفتم. البته با توجه به اتفاقات اخیر استفاده از لهجه چالشهای خاص خودش را دارد و باید مراقب بود.
خاطرهای هم از بازی در نفس گرم دارید؟
کار با آقای عسگرپور همیشه جذاب و پرخاطره است. یادم میآید قرار بود سکانسهای بازی من و رامین راستاد در ماشین فیلمبرداری شود. صبح اول وقت هوا خوب بود.
اما ناگهان هوا به شدت سرد شد و ما در حال فیلمبرداری در جاده قم بودیم و همه لباسهای زیادی پوشیدم، اما جواب سرما را نمیداد و همه بابت این سردی هوا شکایت میکردند، اما آقای عسگرپور صبورانه سردی هوا را تحمل کرد و کارش را ادامه داد.
این روزها بجز بازیگری چه کارهای دیگری انجام میدهید؟
مطالعه میکنم. به مطالعه علاقه دارم و جزو بخش جدا نشدنی زندگیام است. سفر رفتنم هم منحصر به حضور در فیلمهایی است که در شهرستانها بازی میکنم.
بیشتر در چه حوزههایی مطالعه میکنید؟
بیشتر رمان میخوانم.
چه رمان خوب و جذابی بهتازگی خواندهاید؟
در حال حاضر رمان النا را میخوانم. مجموعه قصهای از یک نویسنده آمریکایجنوبی.
آیا در فعالیتهای اجتماعی خیرخواهانه هم حضور پیدا میکنید؟
چون اغلب این کارها متاسفانه در این سالها جنبه شو و نمایش پیدا کرده تمایلی ندارم که بروم سراغشان.
اگر بخواهم کار خیرخواهانهای انجام بدهم، ترجیح میدهم مخفی بماند و عنوان کردنش جنبه متظاهرانهای پیدا نکند.
شما را کمتر در قالب یک شخصیت کمدی دیدهایم. دلیلش چیست؟
من نقش کمدی هم بازی کردهام. در فیلم فرش باد به کارگردانی کمال تبریزی نقش یک زن سنتی اصفهانی خوشصحبت، شوخ و با نشاط را بازی کردهام.
برای سلامتی خودتان اهمیت زیادی قائل هستید؟
برخی از مسائل را که باید رعایت کنم، تا حدی میشناسم و آنها را رعایت میکنم و در مواقع لزوم حتما به دکتر مراجعه میکنم.
سال گذشته درگیر درمان پایم بودم و خوب شدن پایم را مدیون دوست خوبم هنگامه قاضیانی میدانم، زیرا ایشان یک دکترخوب و حاذق را به من معرفی کرد و دردی را که دو سال تحمل کردم و هیچ پزشکی نتواست آن را درمان کند، این پزشک در کمتر از یک ماه مرا درمان کرد؛ بنابراین تشخیص درست بهترین راه حل درمان موثر است.
بعد از تجربه موفق حضور در مجموعه حیرانی، در فیلم ارغوان این تجربه را ادامه دادید. این حضور برایتان چه ویژگیهایی داشت؟
هم نقش مادام برایم جذاب بود و هم بازی کردن برای کیوان علیمحمدی و امید بنکدار لذتبخش است. قبل از بازی در حیرانی در چند فیلم کوتاه و مستندشان نیز حضور داشتم.
نوع نگاهشان در فیلمسازی را دوست دارم و همیشه پیشنهادات بازیگریشان را قبول میکنم.
تا به حال نقش زن ارمنی بازی کرده بودید؟
نه، تا به حال بازی نکرده بودم و برایم چالش جذابی بود. زیرا این نگرانی را داشتم که نقش درست و قابل باور از کار دربیاید. موقعی که قرار است نقشی را بازی کنم که لهجه دارد، مهمترین بخش آن استفاده درست از لهجه بومی آن منطقه است.
البته این شیوه بازی کردن زحمت بیشتری دارد و حفظ کردن دیالوگ با لهجه دشوار است. کلیت فیلم ارغوان ارزش تحمل سختیها را داشت و دوستان ارمنی زیادی که فیلم را دیدهاند، اذعان داشتند من از لهجه استفاده درستی انجام دادهام و شنیدن این جملات برایم دلگرمکننده است.
احاطه و تبحر مادام به موسیقی چه تاثیری در شخصیتپردازی او دارد؟
آدمها بر مبنای شغل و حرفهای که نسبت به آن مشغول هستند یکسری رفتارها، کنشها و خصلتها دارند که باید مورد توجه قرار بگیرد و بازیگر در حین بازی با تکیه بر این ویژگیها نقش را بازی کند.
احاطه مادام بر موسیقی هم مسلما شخصیتاش را رنگآمیزی و ملموستر کرده است.
احمد محمد اسماعیلی
ضمیمه قاب کوچک
جام جم/خشم صهیونیستها از گرانترین جایزه هنرهای تجسمی
موضوع هولوکاست، دستاویزی برای سالها اشغال سرزمینهای فلسطین و کشتار مردم مظلوم این منطقه شده است. جنایات صهیونیستها در اشغال سرزمینهای مردم فلسطین و دههها رنج و ستم بر مردم این منطقه، دیگر برکسی پوشیده نیست. دهههاست تصاویر این جنایات در شبکههای مختلف تلویزیونی جلوی دیدگان انسانهای حقیقتطلب جهان ظاهر میشود و قلب آنان را به درد میآورد.
تصویر خشم صهیونیستها از گرانترین جایزه هنرهای تجسمی
به گزارش جام جم، این بار برای نمایش سیمای صهیونیستها در قالب کاریکاتور، هنرمندان این رشته در قالب دومین مسابقه بینالمللی کارتون هولوکاست گردهم آمدهاند تا نفرت خود را با هنر خود متجلی کنند. البته بهانه شکلگیری این مسابقه، به سال قبل و اهانت مجله فرانسوی شارلی ابدو به ساحت پیامبر مهربان اسلام بازمیگردد. همین اهانت و جسارت سبب شد، مجتمع فرهنگی سرچشمه تهران با حمایت سازمان هنری رسانهای اوج دوره دوم مسابقه را با فاصلهای چند ساله تدارک ببینند. دوره اول مسابقه بینالمللی کارتون هولوکاست هم یک دهه قبل در پی اهانت کاریکاتوریستهای دانمارکی به آخرین فرستاده خداوند شکل گرفت.
دومین دوره مسابقه کارتون هولوکاست از بهمن سال 1393 فراخوانش را منتشر کرد. در فاصله پنج ماه، هنرمندان 50 کشور دنیا از قارههای مختلف برای این مسابقه اثر فرستادند. حضور بیش از 200 هنرمند خارجی و بیش از 100 هنرمند داخلی در این رخداد، نشان از پایگاه متزلزل و چهره زشت رژیم غاصب صهیونیستی در میان هنرمندان حقگرای جهان داشت با حضور پر رنگ هنرمندان آزاده خواه جهان در این رویداد، رسانههای غربی بهخصوص رسانههای حامیرژیم صهیونیستی واکنش منفی برای برگزاری این مسابقه نشان دادند و حتی رادیو اسرائیل ضمن برنامهای، برگزارکنندگان این مسابقه را «آدمخوار» توصیف کرد.
با همه این اتفاقات نمایشگاه دومین مسابقه بینالمللی کارتون هولوکاست قرار است خرداد سال آینده برگزار شود.
سیدمسعود شجاعیطباطبایی، دبیر این رویداد دراینباره به جامجم گفت: با حمایت سازمان هنری رسانهای اوج جوایز دومین دوره مسابقه بین المللی کاریکاتور هولوکاست دو برابر شد. قبلا قرار بود در مجموع 25 هزار دلار به برگزیدگان این رویداد هنری اهدا شود که این مبلغ دوبرابریعنی 50 هزار دلار شد. شجاعی طباطبایی که البته بهدلیل سابقه برگزاری دوره نخست مسابقه کاریکاتور هولوکاست به 20 کشور ممنوع الورود و حتی تهدید به قتل شده است، این مسابقه را واکنشی به انتشار طرح توهینآمیز از پیامبر گرامیاسلام(ص) در نشریه شارلی ابدو ذکر کرد و گفت: بحث ما در این مسابقه نفی یا اثبات هولوکاست نیست بلکه مساله ما این است که چرا با وجود اعتقاد کشورهای مدعی نسبت به آزادی بیحد و مرز بیان، درباره موضوع هولوکاست اجازه سخن گفتن و ابراز عقیده داده نمیشود و در عمل صاحبنظرانی که منتقد این اتفاق بودهاند همچون دیوید اوین را زندانی و مجازات میکنند.
او ادامه داد: در قالب این مسابقه چند مساله طراحی شده است، اول اینکه چرا اجازه داده نمیشود درباره هولوکاست حرفی زده شود، دوم این که چرا تاوان هولوکاست را مردم مظلوم فلسطین باید بدهندو سوم این که ما امروز هم شاهد کشتار دسته جمعی بسیاری از زنان و کودکان در فاجعه غزه، سوریه، یمن و عراق هستیم و نگران هولوکاستهای معاصریم.
جام جم/پیروزی در جنگ، مدیون حماسهآفرینی زنان
زن در جمهوری اسلامی، نمادی از ایثار، تلاش، مقاومت و پیروزی است. سالهای طلایی انقلاب اسلامی و عرصههای بهیادماندنی روزهای دفاع مقدس، حماسهسازی زنان دلاوری را به یاد میآورد که با توکلی والا، حامی همسران و مشوق فرزندان برای حضور در عرصههای مبارزه و جهاد بودند.
عرصههای بیبدیل انقلاب اسلامی و دفاع مقدس همواره آکنده از حضور و نقشآفرینی زنانی بوده است که طرحی نو درتاریخ جهان درانداختند و عظمت زن مسلمان را در ردایی از افتخار، آشکار کردند. به همین علت است که مقام معظم رهبری فرمودهاند شیرزنان انقلاب و دفاع مقدس، الگوی سومی را ساختهاند که در آن زن نه غربی است و نه شرقی.
امروز تاریخ باید حماسهسازی شیرزنانی از ایران زمین را در حافظه خود حک کند که به حکم تکلیف الهی و با امید به وعده پیروزی حق و تاسی به اسطورههای حقطلبی و آزادگی همچنان سرافراز در مقابل حملات پیدا و پنهان دشمنان ایستادگی میکنند و هویت دینی و ملی زن را دراجتماع و کانون خانواده پاس میدارند.
حماسههای جاودانه زنان در دفاع مقدس ظرفیتی بیبدیل است که میتواند گذر از مرزهای ملی و نظام جهانی تشنه معنویت را با ارزشهای صبر، ایثار و پایداری سیراب کند. زنان درآن دوران علاوه بر نقشی که در ستادهای پشتیبانی، امداد و درمان داشتند در کنار جهاد مالی، مشوق فرزندان، همسران، برادران و پدران خود برای مشارکت در دفاع مقدس نیز بودند بهگونهای که مقام معظم رهبری میفرمایند «انقلاب ما انقلاب زینبی است، از ابتدای انقلاب، زنان یکی از برجستهترین نقشها را ایفا کردند و نقش آنها اگر سنگینتر و دردناکتر نبود، یقینا کمتر نیز نبود.»
در واقع جنگ تحمیلی پس از انقلاب اسلامی، عرصه کارزار دیگری را برای زنان آفرید. آنها از نخستین روزهای جنگ، همپای رزمندگان به ستیز با دشمن پرداختند، گاه تن به تن جنگیدند و گاه با پرداختن به امور جنگی حضور مستقیم خود را دردفاع مقدس حفظ کردند. البته بهتدریج و با طولانی شدن جنگ به نقشهای دیگر زنان نیز نیاز شد، از اینرو زنان به پشتیبانی از جبهه در پشت جبهه روی آوردند و به شهرها و خطوط جنگی رفتند تا به امداد و درمان جنگجویان بپردازند. البته همه خدمات جنگی را نمیتوان در آنچه برشمردیم خلاصه کرد، بلکه باید کار زنانی را که برای رزمندگان شعر و داستان و حماسه نوشتند و موسیقی و فیلم و تئاتر ساختند یا عکس و خبر و گزارش تهیه کردند یا شهید و جانباز و اسیر شدند نیز به حساب بیاوریم.
آنچه زنان را واداشت که در بدترین شرایط با کمترین امکانات در جنگی نابرابر به یاری رزمندگان یا مدافعان کشور بپردازند، ایمان به جزای خیر نزد خداوند و اعتقاد به درستی راه امام بود. اگر غیراز این بود بعید بود پس از آنکه با ایثار جان، مال و اولاد خود انقلاب اسلامی را به پیروزی رساندند بار دیگر آنچه را از مال و جان و اولاد برایشان مانده بود، فدای حفظ انقلاب کنند. بیشک از مهمترین دلایل پیروزی ما در جنگ، حضور خالصانه زنان درعرصه دفاع بود حتی فراتر از این میتوان گفت «ملتی که بانوانش در صف مقدم پیشبرد مقاصد اسلامی قرار دارند، آسیب نخواهد دید.»
جام جم/براساس اعلام مرکز حقوق بینالملل ریاستجمهوری
آمریکا پس از ۳۷ سال بخشی از اموال ایران را بازگرداند
مرکز حقوق بینالملل ریاستجمهوری اعلام کرد که آمریکا پس از ۳۷ سال بخش دیگری از اموال ایران را مسترد کرد.
به گزارش پایگاه اطلاعرسانی دولت، یک مقام آگاه در مرکز حقوق بینالمللی ریاستجمهوری، گفت بخش دیگری از اموال ایران در آمریکا پس از 37 سال به کشورمان مسترد شد.
وی توضیح داد که در سال 1357 موزه هنرهای معاصر ایران وابسته به وزارت فرهنگ و هنر وقت 14 قطعه آثار هنری از دو هنرمند آمریکایی (4 قطعه از آقای رابرت استرن و 10 قطعه از آقای مایکل گریو) خریداری نمود و قیمت آنها را نیز پرداخت کرد، اما با پیروزی انقلاب اسلامی و متعاقباً تصرف سفارت آمریکا در تهران و انسداد اموال ایران در آمریکا استرداد و تحویل آثار خریداری شده با مشکلاتی مواجه شدند تا اینکه بهموجب بیانیههای الجزایر که دیماه 1359 امضا شد، دولت آمریکا متعهد شد کلیه اموال ایران منجمله این آثار هنری را به ایران مسترد کند، اما آمریکا بهرغم این تعهد، در مورد استرداد این چند قطعه آثار هنری اقدامی نکرد. وی در مورد مشخصات این آثار توضیح داد که این آثار هنری تابلوهایی است در مورد طرحهای معماری باارزش که برای ایران انجام شده است.
این مقام آگاه در مرکز حقوقی بینالمللی ریاستجمهوری با اعلام این خبر گفت که دولت جمهوری اسلامی ایران در سال 1361 بهعلت تخلف آمریکا از بیانیههای الجزایر (از حیث استرداد اموال) دعوایی علیه دولت آمریکا در دیوان داوری دعاوی ایران ــ ایالات متحده (در لاهه) اقامه کرد و با ارائه ادله و مدارک به دیوان نشان داد که مالک آثار هنری بوده و دولت آمریکا پس از امضای بیانیههای الجزایر باید آنها را به ایران تحویل میداد، لیکن در اجرای این تعهدات قصور کرده است و مسئولیت استرداد آنها بهعهده دولت آمریکا است.
بههرحال پس از طرح دعوا، دولت آمریکا همچنان بهبهانههای واهی از ترتیب انتقال آثار هنری امتناع ورزید و در پاسخ ادعا میکرد که تکلیفی به تحویل اموال ندارد و مسئله باید بین ایران و فروشندگان آمریکایی مستقیماً حل و فصل شود. تبادل لوایح و مدارک بین طرفین خاتمه یافت و جلسه رسیدگی دیوان داوری به این دعوی بالاخره در مهرماه 1392 برگزار گردید. اما در جریان جلسات رسیدگی، دولت ایالات متحده آمادگی خود را برای همکاری و ترتیب انتقال آثار هنری به ایران اعلام کرد و متعاقباً مرکز حقوقی بینالمللی ریاستجمهوری اقدامات و هماهنگیهای لازم را برای انتقال این اموال انجام داد بهطوری که کلیه هزینههای آن نیز توسط آمریکا تقبل و پرداخت گردیده است.
این مقام گفت: این 14 قطعه اثر ابتدا به آمستردام حمل شد و پس از احراز اصالت آنها توسط نمایندگان و کارشناسان وزارت ارشاد، پس از 37 سال به ایران مسترد گردید. این مقام آگاه اضافه کرد در مورد سایر ادعاهای مالی و حقوقی جمهوری اسلامی ایران علیه آمریکا پرونده ادعاهای ایران علیه آمریکا در دیوان داوری (لاهه) همچنان ادامه دارد و جمهوری اسلامی ایران از هیچ اقدامی برای دفاع از حقوق خود فروگذار نخواهد کرد.
جوان/يك خانواده محترم از «arte» سر درآورد
آلمانيها چهارشنبه فيلم ضدايراني ديدند
شبكه تلويزيوني arte اقدام به پخش فيلم سينمايي ضد ايراني «يك خانواده محترم» كرد. چهارشنبه شب به وقت آلمان فيلم سينمايي «يك خانواده محترم» از «arte» شبكه مشهور آلماني- فرانسوي پخش شد تا بار ديگر نام يك فيلم بحثبرانگيز بر سر زبانها بيفتد.
نویسنده : محمدصادق عابديني
شبكه تلويزيوني arte اقدام به پخش فيلم سينمايي ضد ايراني «يك خانواده محترم» كرد.
چهارشنبه شب به وقت آلمان فيلم سينمايي «يك خانواده محترم» از «arte» شبكه مشهور آلماني- فرانسوي پخش شد تا بار ديگر نام يك فيلم بحثبرانگيز بر سر زبانها بيفتد. پخش فيلم «يك خانواده محترم» در اروپا نميتواند موضوعي خارقالعاده باشد، زيرا يكي از دو تهيهكننده فيلم شركت فرانسوي «jba» است. گفته ميشود اين شركت مسئوليت بخشهاي خارج از ايران فيلم «يك خانواده محترم» را برعهده داشته و به عنوان تهيهكننده دوم فيلم بعد از شركت «فيروزه فيلم» نامش در شناسنامه «يك خانواده محترم» به چشم ميآيد. آيا Jba پخش بينالمللي يك خانواده محترم را برعهده داشته يا اينكه براي پخش اين فيلم از شبكه arte مسئولان اين شبكه رضايت طرفين ايراني و فرانسوي را گرفتهاند؟ اگر احتمال دوم صحيح باشد بايد تهيهكننده اول اين فيلم به خاطر همكاري در پخش فيلم ضدايراني مورد مؤاخذه قرار گيرد!
در معرفياي كه شبكه «arte» از فيلم سينمايي يك خانواده محترم ارائه داده به توليد مشترك اين فيلم توسط ايران و فرانسه اشاره شده است.
سؤالي كه شايد بينندگان آلماني زبان اين شبكه از خود پرسيده باشند اين است كه چرا يك كشور عليه خودش فيلم ميسازد؟ قطعاً آلمانيها با جشنواره برلين كه هر ساله مواضع تند سياسي عليه كشورمان دارد، با سينماي ايران بيگانه نيستند، زيرا برلين با آغوش باز از فيلمسازان حاشيهدار و فيلمهاي زيرزميني توليد شده در ايران استقبال ميكند، اما قضيه يك خانواده محترم با فيلمي كه جعفر پناهي با موبايلش ساخت و به برلين فرستاد تفاوت بزرگي دارد و آن مربوط به تهيهكننده فيلم است.
جعفر پناهي فيلمي به نام «تاكسي» ساخت كه در عين ناباوري توانست جايزه خرس نقرهاي جشنواره برلين را به دست آورد. دستاندركاران جشنواره هم براي وي سنگتمام گذاشتند و با اشك و آه خواهرزاده اين كارگردان ممنوعالكار فضاي اختتاميه برلين محل تبليغ پناهي شد، اما پناهي در اين فيلم نيز تهيهكننده كار خودش بود و از نهاد دولتي پول نگرفته بود. در نقطه مقابل وقتي صحبت از يك خانواده محترم ميشود نگاهها به سمت سازمان صداوسيما ميچرخد كه تهيهكنندگي فيلم را برعهده داشت. سيما فيلم و تهيهكنندهاش محمد آفريده نقشي كليدي در توليد «يك خانواده محترم» داشتند. در صورتي كه بعد از اكران فيلم در كن فرانسه صداوسيما خود را از پروژه كنار كشيد و آفريده را به عنوان تنها مقصر اين فاجعه سينمايي معرفي كرد. آفريده هم اگرچه از سوي رسانهها تحت فشار قرار گرفت، اما وزارت ارشاد هيچ محدوديتي در فعاليتهاي بعدي وي قائل نشد و سر و صداي كميسون فرهنگي مجلس براي محاكمه سازندگان «يك خانواده محترم» به سرعت به سكوت و فراموشي تبديل شد. هماكنون آفريده دبير جشنواره فيلم «روحالله» شده و اعتراضهاي صورت گرفته به مؤسسه حفظ و نشر آثار امام خميني(ره) كه متولي برگزاري اين جشنواره است نيز بيپاسخ مانده است. شايد آفريده اكنون دارد مزد تحمل انتقادها را در قبال توليد «يك خانواده محترم» ميبيند، زيرا با تغيير نوك پيكان انتقادها از «سيما فيلم» به سمت وي عملاً صداوسيما توانست بازوي فيلمسازي خود را از اتهام بزرگ توليد فيلم ضدملي نجات دهد و بدون هزينه از بزنگاهي كه ميتوانست صندلي مديران سيما فيلم را به خطر بيندازد، خارج شود.
«يك خانواده محترم» آنقدر شرمآور است كه حتي زماني كه با مديران وقت سازمان سينمايي در دولت پيشين صحبت ميشد و عملكرد آنها زير سؤال ميرفت به كنايه ميگفتند «هر چقدر هم كار ما بد بوده باشد ديگر به حد يك خانواده محترم كه نميرسد!» سينماي ايران در طول سال توليدات مشتركي با ديگر كشورها دارد كه برخي از آنها به صورت رسمي اعلام و برخي ديگر در قالب هديههاي ناقابل سفارتخانههاي اروپايي به فيلمسازان ايراني به صورت غيررسمي و محفلي باقي ميمانند كه به اصطلاح «سينماي سفارتي» خوانده ميشوند. جالب اينجاست كه در اكثر اين فيلمها شرايط اجتماعي كشورمان به شدت سياه و نااميدكننده به تصوير كشيده ميشود و اغلب ايرانيان افرادي عصبي داراي مشكلات اخلاقي و جنسي معرفي شده كه با حاكميت مشكلات اساسي و لاينحلي دارند. آثار سينماي سفارتي بيشترين شانس را براي ديده شدن در اروپا و فستيوالهاي جهاني فيلم دارند يا حتي مانند «يك خانواده محترم» در بهترين شبكههاي تلويزيوني اروپا به نمايش در ميآيند. در مقابل اين آثار دولتهاي اروپايي روي خوشي به فيلمهاي فاخر سينماي ايران نشان نميدهند. براي نمونه بزرگترين فيلم سينمايي تاريخ سينماي ايران، يعني «محمد رسولالله» ساخته مجيد مجيدي نتوانست به فستيوالهاي اروپايي راه يابد و حتي از ليست فيلمهاي آكادمي اسكار نيز حذف شد. در صورتي كه اين فيلم از هر نظر بر آثاري مانند «يك خانواده محترم» ارجحيت و برتري دارد.
جوان/گفتوگو با مهدي فارسي سازنده مستندي درباره رويدادهاي جنگ جهاني اول در ايران
روايت بيطرفانه بيمعناست
خاطرات خانه متروك، نام مستندي به كارگرداني مهدي فارسي و تهيهكنندگي محسن يزدي است.
نویسنده : وحيد مهري
خاطرات خانه متروك، نام مستندي به كارگرداني مهدي فارسي و تهيهكنندگي محسن يزدي است. اين فيلم نگاهي است به پارهاي از رويدادهاي جنگ جهاني اول در ايران كه در مركز مستند حوزه هنري توليد شده است.
مهدي فارسي، سازنده خاطرات خانه متروك در مورد انتخاب سوژه و ساخت
فيلم در مورد جنگ جهاني اول به خبرنگار «جوان» ميگويد: تهيهكننده
اثر بعد از طرح موضوع كتابي با نام «قحطي
بزرگ» اثر «محمدقلي مجد» را به من
دادند تا آن را مطالعه كنم، مؤلفهها و اعداد و ارقام ذكر شده در اين كتاب بسيار
عجيب و هولناك بود تا جايي كه تلفات ايرانيها در جنگ جهاني اول 9 تا 11 ميليون
ذكر شده بود و اين موضوع من را ترغيب كرد بيشتر در مورد موضوع تحقيق كنم زيرا
حقيقتاً ماجرا برايم باورپذير نبود. وي ميافزايد: كتاب قحطي بزرگ براساس آرشيو وزارت امور خارجه امريكا تهيه شده است و
من، بعد از مدتي تحقيق به خاطر برخي گفتههاي پراكنده در مورد اين موضوع تصميم
گرفتم پيرامون علل شكلگيري قحطي كار كنم كه اين باعث شد موضوع به جنگ جهاني اول
برسد. فارسي ادامه ميدهد: موضوع جالب اينجاست كه تاريخ تاجگذاري احمدشاه دقيقاً يك هفته قبل از
جنگ جهاني اول است و گره خوردن اين ماجرا با جنگ جهاني اول، كار ما را تا آن تاريخ
كشاند.
تحقيقات فيلم 7 ماه طول كشيد
كارگردان مستند خاطرات خانه متروك در مورد مراحل پژوهش اين مستند ميگويد: ما يك دوره سه ماهه مقدماتي براي پايه و اساس كار داشتيم و دوره بعد دو ماه طول كشيد تا منابع جمعآوري شده محققان مورد بررسي قرار گيرد و آخرين مرحله كه آن هم دو ماه طول كشيد دوره بررسي سوژهها با كارشناس تحقيق بود، يعني مجموعاً حدود هفت ماه فقط براي تحقيقات زمان گذاشتيم، هرچند با شروع مراحل بعدي پرونده پژوهش بسته نشد و تا پايان مرحله نگارش و تدوين تحقيق نيز ادامه داشت. اين مستندساز با اشاره به گستردگي تحقيقات، حجم پژوهش را بسيار زياد دانست، به طوري كه 80 تا 90 منبع اصلي را سند كار بيان كرد كه هر كدام از آنها خود حجم عظيمي داشتند كه براي مثال خاطرات عينالسلطنه چيزي حدود 10 هزار صفحه بود.
فرم جديد فيلم نتيجه اتفاقات آن برهه از تاريخ است
مهدي فارسي در پاسخ به اين سؤال كه چطور به اين سبك براي ساخت فيلم رسيده و بازسازي محض را انتخاب نكرده است، ميگويد: واقعيت اين است ما هيچ تصوري از اينكه چه اتفاقي قرار است براي تصوير فيلم بيفتد، نداشتيم؛ چراكه ذهنيت ما نسبت به موضوع اينقدر گسترده نبود و هر چقدر بيشتر تحقيق كرديم از اصل ماجراي قحطي فاصله ميگرفتيم، اما قصدمان اين بود با اين ريشهيابي دوباره به موضوع برگرديم كه اينطور هم شد ولي نكتهاي كه وجود داشت اين بود كه هر چقدر عكس در اين دوره زياد بود تقريباً تصوير متحركي در اين باب وجود نداشت.
تا زماني كه دشمن هست، احتمال وقوع فاجعه وجود دارد
مهدي فارسي در خصوص سخن اصلي فيلم ميگويد: وقايعي كه در فيلم اتفاق افتاده، تمام شده است و هيچكدام از آدمهاي فيلم الان زنده نيستند اما نكته مهم اينجاست كه ساز و كار عالم عوض نشده است و مادامي كه آن پيشزمينهها وجود داشته باشد احتمال تكرار آن فجايع وجود دارد. با نگاهي به وضعيت كشورهاي اطراف مثل سوريه، عراق، افغانستان و يمن ميشود اين را فهميد كه ريشه اين اتفاقات بسيار شبيه و اين مسئله در تاريخ در حال تكرار است.
روايت بيطرفانه بيمعناست
مهدي فارسي در پاسخ به اين سؤال كه با آيا با ساخت اينگونه مستندها نگران برخي برچسبها نبوده است، ميگويد: اصلاً نگران اين موضوع نبودهام، زيرا اين مسائل، روزمرگيهاي زندگي ماست. گاهي در شبكههاي اجتماعي كساني كه از فيلم شنيدهاند، ميگويند: اگر روايت شما بيطرفانه باشد فيلم شما، فيلم خوبي است! اما من تركيب «روايت بيطرفانه» را متناقض و بيمعنا ميدانم، چراكه وقتي شما روايتي را نقل ميكنيد، آن روايت يك راوي دارد و او نميتواند بيطرف باشد و زاويه نگاه خودش را دارد.
كاش يك جشنواره فيلمهاي تاريخي داشتيم
كارگردان فيلم خاطرات خانه متروك با اشاره به انتخاب شدن فيلمش در بخش مسابقه سينما حقيقت ميگويد: خيلي دوست داشتم كارهاي تاريخي بيشتر از اينها بود تا بتوانم كارم را نسبت به بقيه محك بزنم.
جوان/نمايشي آييني كه با استقبال خوب مخاطبان روبهرو شده است
نسيان روايتي جذاب از دل عاشورا
مدتي است نمايش «نسيان» به كارگرداني محمدرضا مداحيان و نويسندگي بابك صفيخاني اجراي خود را در سالن برج آزادي آغاز كرده است.
نویسنده : سپيده آماده
نمايش آييني «نسيان» كاري از سازمان فرهنگي هنري بشارت به تهيهكنندگي عرفان خداپرست داستاني را در دل وقايع عاشورا روايت ميكند و جهانگير الماسي، ميرطاهر مظلومي، اردلان شجاع كاوه، سيروس كهورينژاد، عباس توفيقي و جواد زيتوني از بازيگران اين نمايش هستند، صابر خراساني همخوانش بحرطويلهاي اين نمايش را برعهده دارد. پيش از اين در سال ۹۳ و در ايام شهادت حضرت صديقه كبري(سلامالله عليها) نمايش آييني «غبار» با حمايت سازمان فرهنگي هنري بشارت در تالار وحدت روي صحنه بود. در نمايش آييني «غبار» رواياتي از شهادت حضرت صديقه كبري(سلامالله عليها)، به همراه برشهاي تاريخي از فتنههاي تاريخ اسلام به نمايش درآمد كه با استقبال خوب مردم تهران مواجه شد. محمدرضا مداحيان كه پيش از اين سابقه كارگرداني نمايش هفت ساله زمهرير و نمايش غبار را در كارنامه خود به ثبت رسانده در آخرين تجربهاش اين نمايش آييني را مقابل ديدگان مخاطبان قرار داده است. نمايشي كه ابتدا قرار بود در سالن پرديس تئاتر ايران اجرا برود، اما يك سري تغييرات باعث شد كه نمايش سر از برج آزادي در بياورد و در همين راستا تيم توليد مجبور به تغيير دكور و در نهايت نمايشنامه شد تا نمايش در قاب جديدي كه سالن برج آزادي بود قابل اجرا باشد. در نهايت نمايش در طول شبهاي اجرا كه در برج آزادي داشته توانست حجم قابل توجهي از مخاطبان را به سالن بياورد. نسيان در فضايي عاشورايي راوي اين مسئله است كه در همه اعصار اگر مردم در انتخابشان، خدا را مدنظر قرار بدهند، به انجام خوبي ميرسند و جامعه خوبي را برايشان رقم ميزند، اما اگر در مراودات روزانهشان غرق شوند و انتخابهايشان براساس منافع شخصي باشد، جامعه به سمت تباهي ميرود. فرم نمايش نسيان در قالبي سورئال روايت شده است تا تخيل و فضاي تعليق دنيايي تازه را مقابل ديدگان مخاطبان قرار دهد. طرح اوليه نمايش براساس غبار انوش معظمي بود كه توليدش به دليل شرايط تكنيكي و فني با مشكل روبهرو شد و پس از آن بشارت تصميم گرفت متن ديگري را از يك منظر ديگر دنبال كند و در همين راستا طرح اوليه انوش معظمي به آقاي صفيخاني ارائه شد و او در قابي سورئاليستي داستان سرجان را روايت كرد، فردي يهودي كه عليه اسلام نقشه ميكشد و به دربار معاويه راه پيدا ميكند. در نهايت نسيان در روزهاي كمبود نمايشهاي آييني نمونهاي از اين سبك از نمايش است كه توانست با اقبال نسبتاً خوبي از سوي مخاطبان روبهرو شود.
جوان/گزارش «جوان» از زمزمههاي دوباره براي اكران فيلم «خانه دختر»
«خانه دختر» از پاي بست ويران است
پس از به محاق رفتن زمزمههاي اكران فيلم جنجال برانگيز «خانه دختر» در ارديبهشتماه سالجاري، مجدداً بحث اكران اين اثر غيراخلاقي بر سر زبانها افتاده است.
نویسنده : مصطفي شاهكرمي
در دومين روز از سي و دومين دوره جشنواره فيلم فجر در سال گذشته كه از سوي مسئولانش جشنوارهاي آرام و به دور از حاشيه قلمداد ميشد، اكران فيلم «خانه دختر» مخاطبان اين اثر در برج ميلاد(محل برگزاري جشنواره) را متحير و مبهوت ساخت. فيلمي كه در آن ماجراي مرگ مشكوك يا به عبارتي بهتر خودكشي يك دختر جوان كه در حال تدارك مراسم عروسياش با پسر مورد علاقهاش است پرده از رازي شنيع و كثيف برميدارد. در خلاصه داستان اين فيلم نوشته شده: «فيلم «خانه دختر» داستان دختر دانشجويي در آستانه ازدواج است كه درست در روز عقد اتفاقي برايش رخ ميدهد و قصه فيلم از اينجا رقم ميخورد. منصور با بازي حامد بهداد و بهار با بازي رعنا آزاديور نقش اين زوج را بازي ميكنند. در ابتداي اين فيلم دو نفر از دوستان دانشجوي بهار مشغول خريد و آماده كردن خود براي اين عروسي هستند كه شخصي به آنها اطلاع ميدهد بهار فوت كرده است و مراسم عروسي برگزار نميشود.»
سكانسها، پلانها، ديالوگها و حتي بازي بدون كلام بازيگران در اين فيلم همه و همه ذهن مخاطب را به يك سمت دلالت و راهنمايي ميكند؛ اينكه پدر خانواده به دخترش تجاوز كرده است و حالا كاراكتر بهار به خاطر در پيش بودن مراسم عقد و ازدواجش نگراني برملا شدن اين راز را دارد. نگراني كه با پيگيري مادر داماد براي احراز سلامتي عروس وي را ميخواهد پيش يك پزشك ببرد، اما بهار به خاطر اتفاق سياهي كه برايش رخ داده از داخل مطب با حالتي آشفته به سمت خيابان فرار ميكند. مخاطب هيچ چيز ديگري نميبيند جز اينكه ادامه ديالوگها و قصه خبر از مرگ مشكوك اين نوعروس ميدهند. اولين گمانهزنيها درباره اكران يا عدم اكران اين فيلم كه مرزهاي اخلاق و غيرت را درهم پيچيده است ارديبهشتماه سالجاري بالا گرفت. سخنگوي وزارت ارشاد اكران اين اثر را به شرط حذف بخشهايي از آن محتمل و ممكن دانست. بعد از اين اظهارات بحث اكران فيلم «خانه دختر» به محاق رفت ولي در چند روز اخير بحث اكران آن دوباره در رسانهها مطرح شده است. سازندگان فيلم «خانه دختر» و مسئولان وزارت ارشاد به خوبي ميدانند كه مشكلات اين فيلم با اصلاح چند سكانس كاملاً حل نخواهد شد ولي به هر حال در صورتي كه قصدي براي اكران آن فيلم دارند مسئولان ارشاد بايد با حساسيت بسيار بالايي پيگير انجام اصلاحات روي آن باشند.
حمایت/کارشناسان دینی و هنری در گفت و گو با «حمایت» مطرح کردند
شاهزاده روم؛ اثری آبرومند برای سینمای ایران
گروه فرهنگی-سید محمد مهدی موسوی: بازار این روزهای «شاهزاده خانوم روم» حسابی داغ است؛ بازاری که نه تنها در ایران بلکه با استقبال گسترده سایر دوستداران انیمیشن در دنیا، به ویژه مسلمانان انگلیسی هم مواجه شده است. انیمیشن دینی ایرانی توانسته سهم زیادی در جدول فروش فیلمهای این روزهای پرده نقرهای داشته باشد و به رقم فروشی بیش از 2 میلیارد و 200 میلیون تومان دست یابد.
تاثیرگذاری فوق العاده آثار انیمیشنی بر کودک و نوجوان
حجتالاسلام «سیدعلی آتش زر » مستند ساز و کارگردان فیلم کوتاه در گفت وگو با «حمایت» با بیان این که انیمیشن یکی از قالبهای جذابی است که در دنیا به شدت روی آن سرمایه گذاری می شود، اظهارکرد: در این گونه آثار میتوان بر احساس و تفکر نسل جدید - کودکان و نوجوانان - به شدت تاثیر گذاشت و به آنها جهت دهی بخشید؛ کاری که امروز کمپانیهای بزرگ هالیوودی ورای جریان تجاری و سود خودشان به شدت به دنبال آن هستند و در بسیاری از موارد نیز اتفاقاً موفق عمل میکنند.
وی با بیان این که از حیث روان شناسی نگاه و تحلیل کودک در تماشای اثر سینمایی با یک فرد بزرگسال متفاوت است، گفت:این که برخی متفکران می گویند شاعران کسانی هستند که گوهر کودکی خود را تا آخرعمر با خودشان نگاه می دارند به همین خاطر است؛ چرا که کودک وقتی به داستان یا رنگها نگاه میکند در عالم خود غوطه ور میشود و ارتباط عمیق فکری و احساسی با آن پیدا میکند.این منتقد و کارشناس هنر و رسانه همچنین اضافه کرد: دقیقاً به همین خاطر است که دنیا این قدر روی ساخت آثار کارتونی و انیمیشنی سرمایه گذاری میکنند و اتفاقاً در غرب و به خصوص آمریکا ساخت این گونه آثار مهم تر ، هزینه ورتر و در عین حال پیچیده تر است؛ به عنوان مثال در غرب مطالعه و تحقیقات میکنند و متوجه می شوند که بچه هایشان دچار فقر آهن هستند و لذا کارتون «ملوان زبل» را می سازند تا از طریق آن مصرف اسفناج که دارای آهن است را در بین نسل جدید خود رواج دهند و اتفاقاً سریع هم از این کار نتیجه میگیرند.
یک تجربه خوب
وی همچنین با بیان این که «شاهزاده روم» یک اثر ارزشمند، جذاب و آبرومند برای سینمای ایران به ویژه در ژانر انیمیشن به شمار میرود، خاطرنشان کرد: ما در ایران به جهت این که هزینه ساخت و طراحی و نمایش انیمیشن بسیار زیاد است کمتر به سراغ این ژانر سینمایی رفته ایم ولی باید اذعان کرد که «شاهزاده روم» در این میان تجربه خوبی است که نشان میدهد یک اثر در صورت واجد بودن محتوا و قالب جذاب و اثربخش میتواند با مخاطب خود ارتباط لازم را برقرار کند.
آتش زر ادامه داد: به خصوص این اثر که به زندگی پرفراز و نشیب مادر امام زمان(عج) حضرت نرجس خاتون یا همان میلکا خانم میپردازد و در آن یک نگاه جهانی با مضمون آینده نگری و آینده پژوهی وجود دارد.وی افزود: انتخاب این موضوع با فراست و حکیمانه انتخاب شده چرا که پدر امام زمان (عج) یک انسان شرقی و معصوم است و مادر ایشان یک انسان غربی و از نوادگان قیصر روم که هم موضوع جذابیت دراماتیک دارد و هم دارای پیامی ارزشمند برای انسان امروزی است.این منتقد سینما و تلویزیون با بیان این که حتماً این گونه آثار با وجود نقاط قوت بسیار دارای ضعفها و نقص هایی هم هستند، اظهار کرد: این فیلم سینمایی از سوی بخش خصوصی ساخته شده و باید این طور کارهای فاخر حمایت و پشتیبانی لازم شوند تا راه برای ساخت آثار بیشتر و بهتر در ادامه هموار گردد.
از تاثیر انیمیشن بر رونق سینما غافل نشویم
وی همچنین با بیان این که اگر این مفاهیم مذهبی به زبان انیمیشن که زبان غیرمستقیم بینالمللی است ، گفته شود تاثیر بسزایی بر مردم به ویژه کودکان و نوجوانان می گذارد، گفت: ما به هیچ وجه نباید از این عرصه غافل شویم چه آن که از این طریق و با ساخت آثار خوب می توان به رونق سینما در کشور هم کمک کرد ، ضمن آن که به اعتقاد من از جهت فنی باید بسترها و زیرساخت هایی فراهم شود تا این گونه کارها حمایت شود و بهتر بتوان به نتیجه رسید.
نهادهای فرهنگی و تربیتی کشور همکاری کنند
وی یادآور شد: از سویی همچنین در مرحله توزیع ، نمایش و پخش نیز نهادهای فرهنگی و تربیتی مثل آموزش و پرورش باید همکاری کنند تا کودکان و خانوادهها به دیدن این آثار هر چه بیشتر ترغیب شوند . این موضوع سبب خواهد شد که به تدریج در آینده شاهد باشیم که به جای میکی موس ها و شخصیت های نه چندان مناسب با فرهنگ ایرانی- اسلامی بتوانیم شخصیتهای منطبق بر فرهنگ خودمان عرضه کنیم که در ذهن و جان کودکان ما شخصیت پیدا کنند.
از دیدن شاهزاده روم مبهوت شدم
«روح الله زنگنه منفرد» کارشناس و فعال عرصه تولید انیمیشن نیز این گونه به بیان نظر خویش پرداخت و گفت: حقیقتاً با دیدن انیمیشن شاهزاده روم و شروع تیتراژ مبهوت و شوکه شدم.
وی افزود: تا قبل از این در کارهای کوتاه جشنوارهای، جسته و گریخته کسانی با آثارشان خودنمایی میکردند، اما حقیقت آن است که واقعاً فیلم سینمایی انیمیشن ساختن، مرد کهن میخواهد و کار بسیار سخت و دشواری است.زنگنه خاطرنشان کرد: اگر قائل به جداسازی انیمیشن کوتاه و جشنوارهای از گونه سینمایی و بلند آن باشیم، به جرأت در تاریخ انیمیشن ایران میتوان گفت سینمای انیمیشن ایران را باید به قبل از فیلم «شاهزاده روم» و سینمای انیمیشن ایران بعد از فیلم «شاهزاده روم» تقسیم کرد.
وی افزود: این یک مبالغه نیست؛ به هر حال تلاشهایی قبل از این فیلم در عرصه سینمای انیمیشن صورت گرفته اما به نظر من به موفقیت نرسیده است.
شاهزاده روم سطح کیفی سینمای انیمیشن ما را ارتقا داد
مسئول واحد تولید انیمیشن حوزه هنری استان قم همچنین بیان کرد: این فیلم سطح و کیفیت سینمای ما را بالا برد و درحال حاضر این فیلم ، متر و معیار تولید انیمیشن سینمایی ما خواهد بود و هر تولیدی پس از آن با این فیلم مقایسه خواهد شد. وی با اشاره به این که نکات تخصصی وفنی قابل نقد در این انیمیشن وجود دارد، گفت: با این حال جسارت تیم تولید و به خصوص کارگردان که نویسنده این اثر نیز است، در پرداختن به محتوای مذهبی که با حساسیتها و ملاحظات فراوان رو به رو است جای تشکر دارد، و این فیلم بابی شد برای ورود بیشتر تولیدکنندگان به دنیایی که پر است از داستانها و روایتهای جذاب تاریخی از پیامبر(ص) ، ائمه اطهار (ع) و قصص قرآنی؛ دنیایی که سینمای زنده به سختی میتواند در آن ورود پیدا کند، اما انیمیشن با مدیومی دیگر میتواند به راحتی وارد این دنیای سرشار از جذابیت و مخاطب پسند شود.
رسالت/در شصت و هفتمين جلسه سينما روايت مطرح شد؛
به فيلم هايي بها داده مي شود که پز روشنفکري دارند!
شصت و هفتمين جلسه «سينما روايت» با اکران، نقد و بررسي دو فيلم کوتاه «دور يا نزديک» و «طبق عادت هميشگي» هر دو به کارگرداني «محمد حمزه اي» محصول مرکز گسترش سينماي مستند و تجربي برگزار شد. در نشست نقد و بررسي اين مستند علاوه بر محمد حمزه اي «کارگردان»، نقي نعمتي «کارگردان و کارشناس سينما»، محسن جعفري راد «عضو انجمن نويسندگان و منتقدان سينما» و رسول شادماني «مجري و کارشناس» حاضر بودند.
* فيلم کوتاه به قصه پر غصه اي مبدل شده است:
در ابتداي نشست، رسول شادماني، مجري و کارشناس برنامه به اهميت و اثربخشي فيلم کوتاه در رشد و تعالي سينماي کشور اشاره کرد و گفت: اگر جريان فيلم کوتاه که متاسفانه در سال هاي اخير به قصه پر غصه اي مبدل شده است مسير صحيح و درست خود را پيدا کند و استعدادهاي نابي که در اين جريان وجود دارند به دور از حاشيه و نوگرايي کاذب به اصل و اساس سينما به ويژه سينماي ملي کشور بپردازند بدون ترديد رشد و شکوفايي سينماي ايران را به دنبال خواهد داشت. وي افزود: در همين راستا و براساس نقش و اهميت فيلم کوتاه و به ويژه ايجاد انگيزه مضاعف در کارگردانان جوان اين عرصه، يکي از پي گيري ها و دغدغه هاي جدي دست اندرکاران «سينما روايت» نمايش و نقد و بررسي فيلم هاي کوتاه در اين برنامه بوده است.
* فيلم کوتاه برايم پله نبوده است:
در ادامه، محمد حمزه اي کارگردان دو فيلم کوتاه به نمايش درآمده که سابقه توليد فيلم بلند تلويزيوني را نيز در کارنامه خود دارد، درباره اينکه ساخت فيلم کوتاه و بلند را در تناقض با هم نمي داند، گفت: از نظر من سينما، سينماست. اصلاً براي من فيلم کوتاه به عنوان يک پله نبوده است. شايد در يک مقطعي با فيلم کوتاه سينما را مشق کرده ام و در ابتداي راه نگاه طفيلي داشته ام اما فيلم کوتاه برايم بسيار جدي است. چند کار بلند تلويزيوني ساخته ام و همان انرژي که براي ساخت آنها گذاشته ام در ساخت فيلم کوتاه نيز صرف کرده ام. اصلاً برايم اين طور نبوده که بعد از ساخت چند تله فيلم حالا ساخت فيلم کوتاه را کسر شأن بدانم. علي رغم اينکه مشغول ساخت فيلم بلند هستم باز هم اگر شرايطش فراهم شود فيلم کوتاه مي سازم و چه بسا در ساخت فيلم کوتاه انرژي بيشتري نيز صرف مي کنم.
حمزه اي در باره دو فيلم به نمايش درآمده اش گفت: فيلم کوتاه «دور يا نزديک» در دوره قبل جشنواره فيلم کوتاه کانديدا شده بود و در نهايت موفق به دريافت جايزه نيز شد. البته در جشنواه هاي ديگري نيز ديده شد و جوايزي را دريافت کرد. اما فيلم ديگرم با عنوان «طبق عادت هميشگي» اولين نمايشش در جشنواره فيلم کوتاه که اخيراً به پايان رسيده است، بود و اتفاق خاصي برايش نيفتاد و دوستان کار را نپسنديدند اما در جشنواره رشد به خوبي ديده شد.
* يکي از راه هاي برون رفت از رخوت موجود، اعتماد به جوان هاست:
حمزه اي به حضور بازيگران مطرحي چون ستاره اسکندري در فيلمش اشاره کرد و گفت: فيلم کوتاه برايم بسيار جدي است، در نتيجه مجموعه دوستاني که از آنها دعوت به کار کردم براي اين بود که شاهد يک اثر با کيفيت باشيم و بهترين ها حضور داشته باشند. اولين فيلم بلند تلويزيوني خود را که ساختم آن قدر بازيگر چهره آورده بودم که نامشان يادم مي رفت. در آن شرايط براي اينکه اولين کارم بود و مي خواستم به مديران و اطرافيان نشان دهم که با اينکه جوان هستيم اما کار خود را آن قدر بلدم که اطمينان کنيد و اين را بارها نيز اعلام کردم، اما گويا بايد با استفاده از بازيگران چهره اين نکته براي دوستان ثابت مي شد تا هم به من و هم به ديده شدن فيلم کمک کنند. يکي از راه هاي برون رفت سينما و تلويزيون از رخوت موجود، اعتماد به جوان هاست.
* به فيلم هايي بها داده مي شود که پز روشنفکري دارند!
نقي نعمتي کارگردان و کارشناس سينما که يکي از پرکارترين افراد در توليد
فيلم هاي کوتاه به حساب مي آيد با بيان اينکه واقعاً با عشق در اين در جلسه حاضر شده ام، در باره دو فيلم به نمايش درآمده گفت: اين دو فيلم را دوست دارم. اين
فيلم ها خيلي حرفه اي ساخته شده اند و به معناي کامل، فيلم کوتاه هستند. از طرفي از فضاي تو خالي روشنفکرنمايي که امروز وارد سينماي ما به ويژه فيلم کوتاه شده است فاصله دارد. اما متاسفانه در شرايط مختلف توسط گروه ها و يا نهادهاي مرتبط شاهد هستيم که به فيلم هايي که پز روشنفکري را گرفته اند و سراسر سياه و بي محتوا هستند بها داده مي شود.
نعمتي افزود: اين دو فيلم ماجرا و قصه خود را به خوبي پيش مي برند. در درون خود نيز ايهام هايي دارند، بخصوص در فيلم کوتاه «دور يا نزديک» اين ايهام ها بيشتر ديده مي شد. شايد شخصيت هاي داستان وقتي در اولين مرتبه براي مخاطب مشخص
مي شوند نمي توان برايش مابازاي بيروني پيدا کرد اما بعد از اتمام فيلم بيننده کم کم مي تواند خود را جاي آنها نيز تصور کند. او همچنين گفت: جا دارد از بازيگران حرفه اي و مطرح که در اين دو فيلم کوتاه حضور يافتند، تشکر کنيم. متاسفانه در سينماي ايران دعوت از بازيگران براي بازي در يک اثر کوتاه نوعي کسر شأن محسوب مي شود اما در اين دو فيلم شاهد حضور و بازي موفق اين بازيگران بوديم. پذيرفتن بازي در اين فيلم ها نشان از شعور بالاي آنها دارد. واقعاً سينما، سينماست و فيلم کوتاه با فيلم بلند تفاوتي ندارد. به نظرم الهام کردا يکي از بهترين بازي هاي خود را در اين فيلم ارائه داده است. گاهي توسط برخي اين تصور پيش مي آيد که اين بازيگر از بيکاري است که به بازي در فيلم کوتاه روي آورده است! که اين ديدگاه غلطي است.
* فيلم هاي حمزه اي خلاقانه بودند:
جعفري راد منتقد فيلم نيز در ادامه گفت: فکر مي کنم مهمترين مولفه هايي که براي ساخت يک فيلم نياز است در اين فيلم ها وجود داشت که ايجاز و اعجاز نيز جزء آن هستند. ايجاز به معني فشرده گويي و اعجاز به معني نگاه خلاقانه و نوآورانه که اين دو را در فيلم هاي محمد حمزه اي ديديم.
* تعبيرهايي مي شود که باعث شده افراد به سمت فرم گرايي بروند:
جعفري افزود: طي چند سال اخير تعبيرهايي از فيلم کوتاه شده است که باعث شده افراد به سمت فرم گرايي بروند و بخواهند روشنفکرنمايي کنند. فکر مي کنند اگر با زواياي بيشتري فيلمبرداري کنند اتفاق بهتري براي فيلمشان مي افتد اما همين که داستان مان را ساده تعريف کنيم توانسته ايم در بخش مهمي به موفقيت برسيم.
وي يادآور شد: فضاسازي که در صحنه هاي فيلم وجود داشته است نيز در راستاي فيلم انجام شده و حتي اشياء، کاربرد خودشان را در فيلم نشان مي دهند. استفاده قراردادي از آنها نشده است. البته ديالوگ زياد و رساندن مفهوم برخي معناي و
نشانه هايي که در فيلم براي مخاطب گذاشته شده بود مي تواند جزء نقاط ضعف فيلم به حساب بيايد.
روزان/وزیر ارشاد:۴۰۰۰ نشریه مجوز انتشار گرفتند
روزان نیوز- وزیر ارشاد از اصلاح قانون مطبوعات خبر داد.
سبزوار - وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی از صدور چهار هزار مجوز نشریه در طی دو سال گذشته خبر داد و گفت: تعداد دو هزار سایت محلی نیز در فضای مجازی بدون مجوز فعالیت می کنند که باید ساماندهی شود.
علی جنتی شامگاه پنجشنبه در حاشیه افتتاح دومین نمایشگاه توانمندی های رسانه در شهرستان سبزوار در جمع خبرنگاران اظهار کرد: شهرستان سبزوار به لحاظ پیشینه تاریخی و فرهنگی و همچنین وجود مراکز علمی و دانشگاهی متعدد شایسته آن است که در حوزه رسانه از چند روزنامه وزین برخوردار باشد تا با توزیع آن در سطح کشور توانمندی های این دیار بیشتر به هموطنان معرفی شود.
وی گفت: مهمترین ویژگی تمدن هر منطقه گستره رسانه آن است و هر مقدار که مطبوعات و نشریات الکترونیک بیشتر باشد نشان دهنده فرهنگ آن سرزمین است.
وی با بیان اینکه طی دو سال گذشته تلاش شده تا فرایند و زمان صدور مجوز نشریات کوتاه شود ادامه داد: صدور مجوز در گذشته مستلزم صرف وقت پنج ساله بود اما هم اکنون در کمتر ازچهار ماه این مجوزها صادر می می شود.
جنتی به تشکیل هیئت نظارت بر مطبوعات هر دو هفته یکبار اشاره کرد و گفت: ما برای هر تعداد متقاضی نشریه مجوز صادر می کنیم برای ما مهم نیست نشریه ای خلاف یا موافق با دولت باشد.
وی با تاکید بر اینکه نشریات در سالم سازی فضای جامعه و شفاف سازی آن نقش بسزایی دارند گفت: اگر رسانه ها ورود قوی تری به مسائل فرهنگی و سیاسی کشور داشته باشند از بسیاری فسادهای مالی جلوگیری خواهد شد.
در برخورد با روزنامه ها بی طرفانه قضاوت می کنیم
وزیر فرهنگ ارشاد اسلامی افزود: ما از هر گونه نقد سازنده استقبال می کنیم و در برخورد با روزنامه ها کاملا بی طرفانه قضاوت خواهیم کرد.
جنتی با بیان اینکه هیچ نشریه ای نباید فوراً توقیف شود مگر اینکه توهینی به مقدسات اسلام داشته باشند ادامه داد: قانون مطبوعات دارای اشکالات اساسی است که در حال اصلاح شدن است.
وی افزود: لایحه این قانون جدید به محض تنظیم شدن تقدیم مجلس شورای اسلامی خواهد شد.
حمایت از خبرنگاران
جنتی با اشاره به اینکه برای حمایت از نشریات کشور ضوابطی توسط اصحاب رسانه تدوین شده است افزود: سیاست کلی بر این است که امتیازات ویژه تری برای روزنامه نگاران استان های محروم تر در نظر گرفته شود تا آن ها نیز بتوانند به استقلال برسند.
وی ادامه داد: در برخی شهرها ممکن است ما اقدامات زیر ساختی انجام دهیم، در برخی از استان ها نشریات خوبی فعال هستند اما متاسفانه چاپخانه ندارند که با کمک بخش خصوصی اقدام به ساخت چنین اماکنی خواهیم کرد.
جنتی گفت: همه نشریاتی که در حوزه دین، دفاع مقدس اقتصاد مقاومتی و ارزش های ملی ما فعالیت می کنند گاهی می توانند تا سه برابر یارانه هایی که پیش بینی شده استفاده کنند.
بیمه بسیاری از خبرنگاران پرداخت می شود
وی در مورد بیمه خبرنگاران نیز گفت: در حال حاضر بیمه بسیاری از خبرنگاران پرداخت می شود.
وزیر ارشاد بیان کرد: طبق قانون اصحاب رسانه باید خبرنگاران خود را بیمه کنند اما در عین حال برای اینکه کمکی به رسانه ها شود اعلام شده مجموع رسانه هایی که خبرنگاران خود را بیمه می کنند ما به آن روزنامه بابت بیمه، هزینه پرداخت می کنیم و خبرنگاران آزاد نیز باید به صورت خویش فرما خود را بیمه کنند.
جنتی در پاسخ به سوال خبرنگار مهر مبنی بر تکثر و محدودیت در صدور مجوز نشریات محلی نیز گفت: تاکنون آمایشی در این مورد انجام نشده اما قدر مسلم ما نیاز به توسعه هر چه بیشتر نشریات داریم همچنان که شهرستان سبزوار با این پیشینه تمدنی به تعداد بیشتری نشریه و روزنامه چاپی و الکترونکی احتیاج دارد و برای هر تعداد متقاضی مجوز فعالیت داده خواهد شد.
وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی با اشاره به صدور چهار هزار مجوز نشریه از ابتدای دولت یازدهم تاکنون اظهار کرد: این رقم در مقایسه با سال های قبل رشد داشته است و لذا در این دو سال فرصت ویژه ای برای نشریات ایجاد شده تا از توانمندی خود استفاده کنند.
وی افزود: همچنین تعداد دو هزار سایت محلی در سطح کشور فعال است که بایستی نسبت به اخذ مجوز اقدام کنند.
جنتی همچنین قول صدور مجوز روزنامه ای برای شهرستان سبزوار را به اهالی رسانه این شهرستان داد و گفت: تامین هزینه های این روزنامه با کمک های بخش خصوصی و اهل فن خواهد بود البته وزارت ارشاد نیز در حدی که بتواند تسهیلاتی در قالب یارانه در اختیار آن ها قرار خواهد داد.
شرق/گفتوگوي «شرق» با محسن امیریوسفی، كارگردان «خواب تلخ»
سینمای ایران محافظهکار شده
فرانک آرتا
بالاخره بعد از ١٢ سال توقيف فيلم « خواب تلخ » اكران شد .بدون مقدمه سراغ محسن اميريوسفي رفتيم .
فیلم آخر شما در محاق توقیف است. ١٢سال بعد «خواب تلخ» با اینکه پتانسیل اکران عمومی را داشت در هنر و تجربه اکران شد. آنونسی هم ساختهاید که شبیه سینمای وحشت است! چرا؟
فکر کنم این خصوصیت سینمای متفاوت و مستقل ایران است که اختراعش دست من یا شخص خاصی نبوده. هرچند کلمه «مستقل» هم تغییر کرده و در دوره تاراج عناوین زندگی میکنیم. با احترام به دو گونه دیگر سینمای ایران یعنی سینمای تجاری و دولتی، سینمای متفاوت و مستقل هویت خودش را در مرزبندی فرمی و مفهومی با این دو سینما شکل میدهد. آنونس «خواب تلخ» هم که شما اشاره کردید، بیشتر آنونس این گونه سینماست؛ گونهای که اعتقاد ندارد مثل ١٢٠ سال گذشته عمر سینما، برای ساخت آنونس و تیزر باید قسمتهایی از فیلم را تدوین کرد و از ابزار قدرتمندی مثل فیلم کوتاه و فیلمبرداری جدید استفاده میکند. درباره مشکلات اکران «خواب تلخ» هم که گفتید، باید بگویم جلو تولد یک فیلم را میشود گرفت اما خوشبختانه کسی نمیتواند باعث مرگ یک فیلم ساختهشده شود! «خواب تلخ» در سال ٨٢ و در شرایط سختی ساخته شد و خوشبختانه در جشنوارههای جهانی آن زمان افتخارات زیادی به دست آورد ولی جواب این افتخارات این نبود که ١٢ سال خاک بخورد و اکران را نبیند. این روزها مدام خاطرات گذشته را بهاجبار مرور میکنم البته نه بهعنوان گلهگذاری چون اصلا اهلش نیستم و معتقدم یک مدل سینمای طناز و بانشاط به نسل جوانتر و مستقل باید نشان داده شود که آنها سرحال و قبراق و با قدرت فیلمهایشان را بسازند. همیشه سعی کردهام مثل فیلمهایم سرحال و بالبخند باشم. روشننگهداشتن مشعل این سینما باید ادامه پیدا کند و درعینحال که اتفاقات خوبی برای فرهنگ ایرانی و سینمای ایران به وجود آورده باید فرصت اکران هم داشته باشد. باز هم خوشحالم بعد از ١٢ سال فیلمی که امکان اکران عمومی را داشت یکباره در گروه هنر و تجربه نمایش داده شد که به نظرم باز هم اتفاق مثبتی است در گروهی که در این یکسال نشان داد طیف وسیعی از تماشاگران سینما را میتواند به سینما برگرداند؛ نمیگویم جذب کند چون تماشاگرانی که در این یکسال سمت هنر و تجربه آمدند عمدتا جزء طیف بزرگ مهاجران از سینماهای تجاری به سینماهای خانگی بودند! که در ٢٠ سال اخیر به وجود آمد و فیلمها را در دستگاههای نمایش ویدئو و دیویدی و نشستهای خصوصی میبینند که خوشحالم گروه زیادی از آنها جذب هنر و تجربه شدند و دوباره به سینماها برگشتند.
شاید بهتر است بگوییم این گروه مدتها توسط دیگران به حاشیه رانده شدند که الان در گروه هنر و تجربه فرصت نفسکشیدن را دارند. درباره کار شما یک طنازی دیده میشود که شاید از زادگاهتان میآید كه یک مقدار كاررا سخت مي كند . چون در کشور ما طنز چندان شناخته نشده. مثلا کاریکاتور همیشه با سوءتفاهم همراه بوده.يا همین «خواب تلخ» كه توقيف شد. هرچند در «آشغالهای دوستداشتنی» طنزی ندیدم.
«آشغال دوستداشتنی» به قول کسانی که دیدند تلخترین کار طنز من است. بهنوعی گروتسک موقعیت است؛ تنها فیلم من که به دلیل داستانش علاوه بر خندههای زیاد تماشاگر، گریههای زیادی هم گرفته، مخصوصا از خودم!!
اصلا چراسينماي مستقل را انتخاب كرديد ؟
گروهی هستند که سینمای تجاری را میسازند. خیلی هم خوشآبورنگ است و داستانهای جذابی دارد اما سلیقه من نیست. وقتی بعضی از فیلمهای سینمای تجاریمان را میبینم متأسف میشوم، از این جهت که فکر میکنم چه مایههای خوبی دارند که با تدوین مجدد تصویر و موسیقی میتوانند خیلی پرفروشتر هم بشوند! میتوان تماشاگرانی که علاقهمند این سینمای تجاری هستند را چندبرابر کرد. ولی عمدتا این سینما به واقعیت جامعه ربطی ندارد و نتوانسته دهها میلیون مخاطب ایرانی را جذب سینماها کند. گروهی از فیلمسازان سینمای تجاری ایران بسیار خوب فیلم میسازند و البته کاری هم به خط قرمزها ندارند. چون یک قانون نانوشته در سینمای تجاری ایران است که میگوید آنقدر با خط قرمز فاصله بگیر که دیده نشود! یعنی فیلمی ساخته میشود که سینمادار، صاحب فیلم، وزارت ارشاد و تماشاگر راضی میشوند! اما این فاصله محافظهکارانه از خطوط قرمز باعث ریزش تماشاگران میشود و نهایتا حاشیه امنی برای محدودکنندگان سینما به وجود میآید که خط قرمزها در سینمای ایران بیشتر از پیش جلو بیایند. درواقع با این محافظهکاری این خط قرمز میتواند برای سینما کمربندی تنگتر شود. در کنار سینمای تجاری، سینمای دولتی ما که ارزشهای دولت و نظام را مورد توجه قرار میدهد هم خطوط قرمز مشخصی دارد که بعضی اوقات اجازه میدهند برای جذب تماشاگر یک مقدار نزدیک شود و حتی از خطوط قرمز عبور کند و در اصل برای این سینما خطوط قرمز شناور هستند!! بهنظرم وظیفه سینمای مستقل غیر از ساخت سینمایی متفاوت، جلوگیری از محدودترنشدن خطوط قرمز سینما هم هست که باید آن را در چارچوب قانون انجام دهد.
اصلا خلاقیت از این نوع سینما به وجود میآید. چون وامدار کسی نیست.
بحثی که در گونهای از سینمای مستقل وجود دارد این است که برمبنای وظیفه و تعهدکاری خود لب خطوط قرمز سینما است. اینکه سینمایی در کنار خطوط قرمز باشد هیچ منع قانونی ندارد ولی خب متأسفانه تبعات دارد! متأسفانه سینمای ایران آنقدر محافظهکار شده که وقتی به خط قرمز حتی کمی نزدیک میشوید، نگراني ايجاد ميكند، اتفاقاتی در دهههای مختلف در سینمای ایران افتاده و عرف سینما شده است. مثالی که همیشه میزنم این است که فیلمی را که بهتازگی از وزارت ارشاد پروانه نمایش گرفته و کسی آن را ندیده است برای عدهای از روشنفکرترین، فرهیختهترین و داناترین افراد سینمای ایران نمایش دهید و از آنها بپرسید این فیلم چه مشکلی برای اکران دارد؟! مطمئن باشید ناخواسته دهها ایراد از آن فیلم دارای پروانه نمایش میگیرند که فیلم خود به خود اقدام علیه امنیت ملی میشود!! یعنی روحیه خودسانسوری که داریم به ما گوشزد میکند که مبادا اینجا منظور سیاهنمایی بوده، نکند مسئله سیاسی خاصی دارد؟ یکباره خودبهخود ذهن خودسانسور ما آنقدر اجازه جلو رفتن میدهد که فیلم مجوزدار را توقیف میکنیم! این مثال را برای این زدم كه بگويم زیاد هم همه مشکلات را به گردن شرایط و مدیران نیندازیم.
ما محصول شرایط هستیم. شرایط را برای ما فراهم کردهاند؟
بله، اما این شرایط را فراهم نکردهاند که یک نفر زیر آرنج کسی که عکاسی میکند، بزند! اینکار تحت هر شرایطی جوانمردانه نیست. ممکن است در جامعهای باشیم که هر وقت یک نفر عکس میگیرد دیگری زیر دستش بزند که او عکس خوبی نگیرد. این امر متأسفانه در قسمتی از سینمای ایران عرف شده است. خوشبختانه اکثریت اهالی سینما اینطور نیستند؛ اما اقلیتی این اخلاق را دارند که متأسفانه در سینما اقلیت مهمی هستند!
یعنی آنها انگار در جایگاه قدرتاند و تعیین تکلیف میکنند؟
من میگویم به نوعی، سینماگرهایی که به هرم قدرت نزدیکتر هستند. شرایط و قانون نانوشته و مگویی در سینمای ایران است که میگوید فقط یکسری فیلمسازها که به هرم قدرت نزدیکتر هستند، اجازه فیلمسازی راحت دارند! و بقیه باید شغل دیگری پیدا کنند! قانون نانوشته سینمای ایران که اجرا میشود این است که وقتی کسی برای گرفتن پروانه ساخت فیلم میآید مثل عهد باستان از قبیله و طایفهاش سؤال میشود! باید مشخص شود قبیله و پرچمت کجاست. بهجای اینکه قانونی نگاه کنیم، قبیلهای نگاه میکنیم. به جای اینکه ببینیم شما شرایط را دارید یا نه، قبیلهای نگاه میکنیم و کسانی که جزء سینماگران مستقل هستند، با اینکه برای خود گروهی هستند هرکدام جزیرهای جدا و سرگردانند. این ذات سینمای مستقل است که همه درعینحال که باید امضای شخصی خود را داشته باشند، میتوانند طیفی متفاوت ازهم ولی درکنار هم باشند. انتقادی که به سینمای مستقل میشود این است که در کنار هم نیستند. همهما یاد گرفتهایم گلیم خودمان را از آب بیرون بکشیم و وقتی مشکل مان حل شود، توجهی به اطراف نداریم! گروهی کم تعداد از مدیران ذاتا علاقهمند به توقیف و سانسور هستند و راهحلشان برای حفظ میز، سانسور و توقیف است و با این کار به کل نظام فرهنگی کشور آسیب وارد میکنند. وبه جای تمکین به قانون، به شرایط میزشان تمکین میکنند. قبل از اختراع کلمه هاله نور! هاله نوری دور میز مدیران سینمایی ما در همه دورهها بوده که باعث میشود قانونهای نانوشته و شخصی به وجود بیاید. این حرفها را به مدیران هم میگویم و تأثیرش هم شاید توقیف فیلمم است!! سینماگرانی که به نهادهای قدرت نزدیک هستند، وظیفه شرعي و تاریخیشان اين است به واسطه امکاناتی که از دولت میگیرند و حمایت میشوند، لااقل به اندازه خمس درآمدش(!) به سینما کمک مدیریتی و حمایتی کند.البته مدل من این نیست که بگویم لطفا برای من شرایطی را مهیا کنید. الان چرخش سینمای ایران جوری شده که انگار در هر دوره جشنواره فجر بین همین کسانی که کار میکنند، باید تعدادی سیمرغ پخش کنیم و هرسال حتما باید بگوییم که یک فیلم درخشان داریم. هیچوقت فکر نمیکنیم شاید یک سال فیلم درخشانی نداشته باشیم. چون معیارهایمان هیچوقت کلیت سینما نیست. هرسال باید بگوییم این درخشانترین فیلم ارزشی و تجاری ماست. برای همین است که همهچیز تصنعی است. اتفاقا در سینمای بدنه و ارزشی و دولتی ما تنفس مصنوعی وجود دارد. خودم از خدایم است که زمانی یک فیلم ارزشی ببینم و آنقدر تحتتأثیر قرار بگیرم که به فیلمسازش تبریک بگویم. سینمای تجاری را با تمام مشکلاتش کنار میگذاریم؛ اما وقتی بودجه و امکاناتی که برای تبلیغ یکسری ارزشها هزینه میشود، باز هم ناتوان است و تبدیل به یک نوع ضدارزش میشود.
ضدارزش خودش، نه ضدارزشی که ما اعتقاد داریم.
از نوجوانی عادت کردهایم فیلمهای جنگی ببینیم. ما همیشه بین فیلمهای دفاع مقدس عادت داریم هر سال یک فیلم را به عنوان فیلم درخشان معرفی کنیم. ممکن است سالها بگذرد و فیلم درخشانی ساخته نشود. ساخته شده، ولی بیخود برای کسی نوشابه باز نکنیم! این یک آدرس غلط به کلیت سینما میدهد. در همین سینمای دفاع مقدس یک مدل در دهه شصت ساخته شد. آن فیلمها ناخواسته معیار فیلمهای دفاع مقدس بعدی شدند؛ ولی هیچگاه مرجع فیلمهای سینمایی دفاع مقدس ما مستندهای بکر و جذاب شهیدآوینی نشدند یا خاطرات رزمندگانی که با شنیدنشان مو به تنمان راست میشود. در سینمای محافظهکار حتی برای ساخت فیلم دفاع مقدسی باید از فیلمهای دهه ٦٠ کپی کنیم! این ترس از سانسور است که فقط یک سیستم بسته فرهنگی را به وجود میآورد. مثلا درباره عملیات فاو و عملیات بیتالمقدس اتفاقات و خاطراتی میشنویم که حیرتانگیز است اما کجا فیلمشان دیده میشود. وقتی از بزرگان دفاع مقدس و جبههرفتههای واقعی نظرشان را در مورد فیلمهای این حوزه میپرسید، بیشترشان من و من میکنند! برای من به عنوان فیلمسازی که در حوزه تاریخ خودمان ربطی به این قضیه ندارم باعث تأسف است که وقتی از بچههای جبهه و جنگ سؤال میشود بهترین فیلمهایی که حال و هوای جنگ را نشان میدهد، کدام است، یکی از فیلمهای انتخابیشان «نجات سرباز رایان» است! چرا باید از آن طرف فیلمی ساخته شود که این حس را برای ما القا کند؟ البته در دهه ٦٠ فیلمهای خوبی هم ساخته شده، با تمام انتقاداتی که به بستهبودن سیستم مدیریت آن زمان مطرح است، فیلمهایی ساخته شده که مدل ساختشان هنوز میتواند الگو باشد. زمانی فیلم «عقابها» در کشور ما هشت میلیون قطعه بلیت فروش داشت که الان اگر فیلمی یکمیلیون قطعه بلیتفروش داشته باشد جشن ملی میگیرند! چرا باید این اتفاق بیفتد؟
چرا طنز را انتخاب کردید؟
شاید طنز من را انتخاب کرده!
جدا از آن، چرا؟
طنز در سینما به نوعی در نگاه اول، کار بسیار سادهای است و همین جذابش میکند؛ اینکه در نگاه اول ساده است اما خنداندن درست، حتی تبسم تماشاگر و ریسهرفتن هر کدام یک اکت هنری و احساسی است که بیش از صدوبیست سال است در سینما به آن فکر میشود. تنها جایی در دنیا که صاحب یک صنعت سینماست ولی هیچ فکری روی آن نشده، ایران است! خوشبختانه نیمه پر لیوان این است که صنعت سینما داریم و فیلمهای بسیار خوبی هم ساخته شده، اما حوزه طنزش کمرنگ است؛ چون معمولا عادت نداریم در حوزه طنز موضوعات جدی را به کار ببریم. در فرهنگ ما گفته میشود موضوع جدی را باید جدی گرفت. این هم به نظر من جمله خندهداری است! حتی در تراژدی بعضی وقتها استفاده درست از طنز میتواند آن تراژدی را عمیقتر و حتی تراژیکتر کند! شاید این به تاریخ ما مربوط است که مدام درگیر جنگ بوده .تاریخ ما هم تاریخ پادشاهان است و تاریخ نبردها خودبخود به نوعی حس پرابهتی برای ما به وجود میآورد که با یک تاریخ خشن مواجه هستیم و انگار ما را منکوب میکند که با صدای آرام و ترسیدهتر صحبت کنیم و نخواهیم صحبتهای طنازانه به کار ببریم. شاید این طنز کمتر در شعر ما هم وجود داشته باشد. وقتی حافظ، مولانا یا خیام میخوانم احساس میکنم بسیار طناز هستند! حرفشان را جدی میگیرم، اما فکر نمیکنم افراد عبوسی مانند مجسمههایشان بودهاند! نمیخواهم ارزششان را با کلمات جوانپسند و فیسبوکی پایین بیاورم. اما به نظرم شعرای قدیمی ما برخلاف تصور رایج و برخلاف مجسمههایشان آدمهای باحال و طنازی بودند!
برای اینکه ظرفیت پذیرششان بالا بود.
دقیقا. متأسفانه در این حوزه بتسازی داریم و همه کاراکترها را مجسمهوار میبینیم و آدرس اشتباه به خودمان میدهیم. شاید اگر عینکمان را عوض کنیم قسمتهایی از تاریخمان را طنازانه ببینیم که وقتی از تاریخمان صحبت میشود زهرمان نشود! و فقط شرایط خاص را نبینیم. در همه مقاطع مملکت ما از هزاران سال پیش تا به حال رگههای طنز را میبینم. به عنوان مسخرهکردن نمیگویم بعضی اوقات نگاه طنز است. اگر قائل به طنازی و کمدی باشد دو نگاه مختلف است. طنازی میتواند درعینحال تراژیک باشد. سادهترین کار دنیا ساخت فیلم کمدی است. سختترین کار دنیا ساخت فیلم طناز است که کمدی و فکر را همراه هم داشته باشد. لودگی همیشه کار سادهای است. در جمعی که صحبت میشود فرد لوده جذابتر است، ولی لودهای نمیبینید که صحبتش شما را به فکر فرو ببرد اما کسانی هستند که بهلولوار تأثیرگذار هستند. مخاطب هوشمند این دو را از هم تفکیک میکند. زمانی که میخواستم «خواب تلخ» را بسازم، صحبت این بود که مردهشور و مرگ به اندازه کافی عبوس اند. تازه، کار با نابازیگر چگونه اتفاق مي افتد؟
چطور شد که با فرشته مرگ خواستيد شوخي كنيد ؟
شوخی با فرشته مرگ نبود. کاراکتر اصلی آقا اسفندیار بود که عمری فکر میکند در کنار عمو عزرائیل (!) است و مردهها را میشوید و یکباره به خودش میآید و میبیند نوبت خودش است. این خیلی در ادبیات ما تکرار شده است. در شعر ایرانی طنازترین قسمتها مواجهه افراد با مرگ خودشان است. خواب تلخ را به یک نگاه وصل میکنم که قبلا در شعرمان بوده، ولی در سینما اتفاق نیفتاده. این هم به محافظهکاری ما برمیگردد. سینمای مستقل باید موضوعات جدید را به سینمای ایران معرفی کند. در هالیوود که کعبه آمال یکسری سینماگران و مدیران ماست! و تزشان این است که هالیوود درستترین است تا سینمای کشورهای دیگر، سینمای مستقل همیشه همراه سینمای بدنه و تجاری است و هیچ کشوری به خودش اجازه نداده به حذف سینمای مستقل فکر کند، چون میداند این کار مثل ناقصالخلقهکردن یک بدن است. مثل اینکه یک قسمتی از زبان بریده شود. همه ما عضو یک بدن هستیم. اگر بر فرض یک تهیهکننده تجاری به فکر حذف سینمای مستقل است، من اینقدر سادهلوح نیستم که به فکر حذف او باشم، باید این رابطه و تعامل باشد و بدانند ما مجبوریم با هم باشیم حتی اگر خیلی از هم خوشمان نیاید! این سینمای درستی را به وجود میآورد که بدانیم باید به قانون تمکین کنیم؛ هم سینمای تجاری هم سینمای دولتی و هم سینمای مستقل و البته مدیران سینما! منتها این قانون وجود ندارد. هر مدیری که میآید مایل است به یک نوع سینما توجه کند. یک مدیر میگوید شش ماه به سینمای مستقل توجه کنید و بعد با یک دادوقال و عتاب تلافی شصت سال را درمیآورند! هر وقت مشکلی برای سینما به وجود میآمده، حتی در بحثهای کلان فرهنگی سینمای ایران، هر وقت نگاهی متوجه سینمای تجاری شده، در عرض مدت کوتاهی نگاه به سمت سینمای مستقل برگشته و انگار سینمای تجاری همیشه یک سوءاستفاده کرده و سینمای مستقل سپر بلای سینمای تجاری بوده است. متأسفانه گروهی اندک از بچههای سینمای مستقل کپیکار سینمای تجاری و سینماگران دولتی شدند و حوزه سینمای مستقل را به یکسری شرایط آلوده کردهاند که یک سینمای مستقل خیلی محافظهکار به وجود میآورد. با تمام انتقادات به مدیریت سینما و سینمای تجاری و دولتی، باید در مورد مشکلات درونی سینمای مستقل هم صحبت کنیم که متأسفانه تمام فشارها و مشکلات بهوجودآمده باعث میشود در یک غفلت بزرگ یک مدل سینمای مستقل ارشادپسند (!) هم به وجود آید که این هم آفتی برای سینمای مستقل ایران است.
ماجراهاي خواب تلخ چگونه رخ داد؟
این را باید از مدیران قدیمی بپرسید! سال ٨٢ پروانه ساخت این فیلم گرفته شد. البته یک مقدار طول کشید، چون فیلم اولم بود و شرایطی بود که برای ساخت فیلم اول قوانین دستوپاگیر بیشتری بود. یکی از مشکلاتم این بود که سابقه دستیار کارگردانی در سینما نداشتم! البته فیلم کوتاه میساختم. بعد از گرفتن پروانه آبان ٨٢ فیلم کلید خورد و دیماه نسخه اولیه فیلم آماده بود که در جشنواره فیلم فجر در هیأت انتخاب رد شد!
چرا؟
شاید مسئله این بود که موضوع این فیلم برای آن زمان عجیب بود و البته هیأت انتخاب از نظر ساخت هم فیلم را ضعیف دانستند! بعد از ١٢ سال برای اولینبار اینها را میگویم نه به واسطه خودم چون فکر میکنم شان خودم و فیلم بالاتر از این حرفهاست ولی گفتن این حرفها برای تاریخ سینما ضروری است. یادم هست حتی کار به جایی رسید که پیشنهاد دادند «خواب تلخ» آرشیو شود! میگفتند خیلیها فیلم اولی ساختهاند که موفق نبوده و تو هم ناراحت نباش با انرژی شروع به ساخت فیلم دومت کن!
آن زمان رئیس سازمان سینمایی چه کسی بود؟
فکر کنم آقای حیدریان معاون وزیر و آقای مسجدجامعی وزیر بودند. البته این بحثها در اداره نظارت و مرکز گسترش آن زمان پیش آمد.
تا اینکه فیلم در جشنواره کن پذیرفته شد؟
بله، فیلم را برای جشنواره کن آماده کردیم که اتفاقات خوبی هم افتاد. جایزه ویژه بخش دوربین طلایی را گرفت و یک جایزه نگاه جوان هم دریافت کرد. نقدهای مثبتی هم گرفت که میگفتند فیلم متفاوتی از سینمای ایران آمده و اولین فیلم ایرانی بود که طنز را برای تماشاگر خارجی شناسانده بود. البته غیر از طنز فیلم، سکانسهای ترسناک و تلخی هم در فیلم هست که ترکیب این طنز و ترس و تلخی در کنار شخصیتهای کمتر دیده شده از سینمای ایران «خواب تلخ» را ساخت. وقتی هم با دست پر از جشنواره کن برگشتم اولین مسئلهام این بود که دوباره به حسوحال قبل از کن برگردم و برای همین نمایشی در سینما سپیده گذاشتم که البته خیلیها اصرار داشتند فیلم بکر بماند و در جشنواره فجر دیده شود. ولی همه طیفهای سینما آمدند و فیلم را دیدند. آقای رضاداد، دبیر جشنواره فیلم را برای جشنواره سال ٨٣ در خارج از مسابقه دعوت کرد که فیلم دیده شد.
تلاش کردید که فیلم اکران شود؟
چندینبار تلاش کردم.
دوره آقای جلوه ؟
بله، زمان آقای جعفری جلوه و آقای شمقدری بود و در اواخر دولت اصلاحات هم برای اکران تلاش کردم که گفتند صبر کنید. ولی چشم به هم زدیم از تولید فیلم ١٢ سال گذشت!
اما هیچوقت نگفتند چرا فیلم توقیف شده؟
خیر نگفتند. اگر هم مصادیقی وجود داشته باشد باید از فیلم حذف شده باشد. این سؤال برای خودم هم مطرح است که چرا ١٢ سال فیلم محروم از اکران بود.
در دوره آقای ايوبي مشکلی برای اکران نبود؟
خیر، ولی الان درگیر حل مشکل فیلم جدیدم و منتظر اکران «آشغالهای دوستداشتنی»هستم .
شما سه دوره سازمان سینمایی را طی کردید؟
با این دوره چهار دوره وسابقه توقف من در ارشاد از خیلی مدیران سینما بیشتر است!
استقبال تماشاگران از «خواب تلخ» گسترده بوده . تا جایی که میدانم فقط فیلم «ماهی و گربه » شهرام مکری توانسته در این گروه پرفروش باشد. به نظرتان اتفاق ناشي از چيست ؟
«پرویز» مجید برزگر هم فروش بالائی داشت. ولی درباره «خواب تلخ» شاید قضاوقدر بوده که فیلمش پرفروش شود!! میخواستم اکران مناسب در شأن فیلم داشته باشیم و مهجور و دور از چشم نباشد. آنقدر انرژی داشتم که وقتی این اتفاق افتاد آنونس جدیدي با تهيه كنندگي خودم ساختم و تیم بچههای «خواب تلخ» را دوباره در سِدِه اصفهان جمع کنم.
استقبال اين چنيني را پیشبینی میکردید؟
واقعیت اینکه فکر میکردم مردم خوششان بیاید ولی نه اینقدر! برای فیلمی که بعد از ١٢ سال به اکران درمیآید و نه اجازه تبلیغ تلویزیونی دارد و نه بیلبورد شهری، این استقبال مثل یک جایزه و قدردانی بزرگ است که از طرف مردم انجام شد و هیچکس بهاندازه من ارزشش را نمیداند! نکته خیلی عجیب افتتاحیهای بود که چند شب پیش گرفتیم که واقعا شرمندگی بزرگی برای من گذاشت. کسانی که قبلا فیلم را دیده بودند باز هم مراجعه کردند. همکاران، مطبوعاتیها که این لطف را داشتند و این شرمندگی برای من بود که صندلیها کم بود و یکسری بین صندلیها نشستند؛ اما حس و حال خوبی داشت و شبی به یادماندنی برای من شد.
خواب تلخ به خواب شیرین تبدیل شد!
دقیقا. نکته جالبش این بود که تماشاگرهای «خواب تلخ» بعد از ١٢ سال بسیار تغییر کردهاند و الان میزان خنده و دست زدن و تشویق خودجوش مردم موقع دیدن فیلم دوبرابر ١٢ سال پیش شده است! تماشاگر الان به صحنههایی هم میخندد که آن زمان نمیخندید!
بههرحال آگاهی مردم بیشتر شده و این نشان میدهد فیلم شما بعد از ١٢ سال هنوز کهنه نشده و این نشان از خلاقیت شماست.
آنونس «خواب تلخ» هم میگوید که این ظاهرا مرده حتی بعد از ١٢ سال هم میتواند زنده شود!
فیلم بعدیتان چیست؟
چند فیلمنامه دارم. همیشه صحبت میشود که چرا هرچهار پنج سال یک فیلم میسازم. انگار درهر دولت یک فیلم سهمیه دارم! و بعد معمولا به اکران هم نمیرسد. اما کسی سؤال نمیکند که شغل دیگری دارم یا نه؟! شغل دیگری ندارم و البته در خانه هم ننشستهام. همیشه درگیر حل مشکل فیلمهایم هستم و درعینحال فیلمنامههای زیادی هم ارائه میدهم که رد میشود. اجازه دهید به مناسبت ١٢ سال «خواب تلخ» بگویم که بین هر دو فیلمم حداقل چهار پنج فیلمنامه ارائه میدهم که رد میشوند! وقتی رد میشود تلاش میکنم که حل شود و وقتی میبینم حل نمیشود به سراغ کار بعدی میروم. باز هم امیدوارم و فیلمنامه جدیدی دارم که به محض گرفتن پروانه شروع خواهم کرد. خوشبختانه این امید هنوز وجود دارد.
بعد از خواب تلخ و شوخی با فرشته مرگ، فکر نمیکنید اتفاقی که در سال ٩١ برایتان افتاد و تا سکته مغزی رفتید به این دلیل بود؟!
در فیلم، شوخیام فقط با مرگ بود نه با حضرت عزرائیل! به نظرم هر انسانی حق دارد با مرگ خودش شوخی کند. اجازه دهید یک مقدار طنز صحبت کنیم. سال ٩١، یکسالونیم درگیر گرفتن پروانه ساخت «آشغالهای دوستداشتنی» بودم که تقریبا ١٦ بازنویسی انجام شد. شاید آنقدر هیجان ساخت این فیلم را داشتم که حواسم نبود یکسالونیم تمرکز روی گرفتن پروانه ساخت یک فیلم و کار دیگری انجام ندادن و به ارشاد مراجعه کردن، دارد آرامآرام به جسمم ضربه میزند. اواخر اردیبهشت ٩١ بود که سردردها به وجود آمد و گرفتگی عروق مغز و تا پای سکته مغزی رفتم که دکتر امید روحانی و دکتر بابک زمانی تلاش زیادی کردند و با وساطتشان من را نجات دادند! در اوج مشکلاتم در بیمارستان و اتاق مراقبتهای ویژه این حس بود که دوست نداشتم فقط با دو فیلم رخت بربندم! تلاشم این بود که حداقل «آشغالهای دوستداشتنی» را هم بسازم؛ برای همین هم از عزرائیل خواستم که این فرصت را در اختیارم بگذارد که گذاشت!! شاید این خندهدار باشد؛ ولی وقتی بیماریام تمام شد و چند ماه بعد پروانه ساخت «آشغالهای دوستداشتنی» را گرفتم و بعد فیلم آماده شد، مرحله نهایی کپیکشیدن فیلم را با ترس انجام دادم چون فکر میکردم بعد از این مرحله عزرائیل به سراغم میآید و میگوید: آقا محسن دیگر وقتت تمام شده!! و این کار کپیگرفتن نهایی را به شکل طنزآمیزی عقب انداختم و شاید این فرصت را به من داد که به اکران «خواب تلخ» برسم.
پس شوخی با مرگ هم خیلی راحت نیست؟
مرگ یک حقیقت تلخ است. به گفته عماد خراسانی: (هر که رفت دگر بار بر نگشت / از راز خاک تیره کسی باخبر نگشت) به عزرائیل احترام میگذاریم. تلاش کنیم بیشترین کاربرد را برای هم داشته باشیم. به اصول خودمان وفادار بمانیم.
بههرحال فرشته مرگ مهربان هم هست.
الان فکر میکنم واقعا همکاری خوبی داشت. حداقل شوخی با مرگ، یا یک پیرمرد مردهشور طناز، یکی مثل پیرمردهای دانایی که کم نیستند و همه جا هستند و کاش زمانی طرح جامعی برای فیلمبرداری و ثبت خاطرات برای پیرمردها و پیرزنهای کل ایران وجود داشته باشد. به نظرم اینها گنجینهای در کنار ما هستند. یکی از این گنجینهها آقا اسفندیار است که هنوز در کنارمان است. اما ١٢ سال این پیرمرد دانای سِدِهای ازاین محروم بود که شاید در نقش خودش پیشنهادات دیگری داشته باشد و اتفاقات خوبی برایش بیفتد. خوشحالم این اتفاق برای ایشان افتاد که اکران فیلمش را ببیند. از استقبال تماشاگران خوشحالم و قدردانم. این اتفاق برای کل گروه هنر و تجربه و فیلمی است که متعلق به کل سینمای ایران است و از این بابت خیلی خرسندم و به قول آقا اسفندیار مردهشوی «خواب تلخ»: خداوند همه ما را رحمت کند!
شرق/در دفاع از دموکراسی شهری با نگاه کالبدی
در سه، چهارسال اخیر، در یکی از محلات شهر اهواز رخدادی حادث شده که همچون یک پدیده نوظهور شهری، در نوع خود منحصربهفرد است، اما بهندرت این پدیده با نگاهی تحلیلی مورد مطالعه و بررسی قرار گرفته و گزارشها و مقالاتی که درباره این منطقه منتشر شده، عمدتا به توصیف فضا و رونق اقتصادی این راسته خودجوش تجاری که امروز به فضای پرنشاطی برای اهالی شهر اهواز و گردشگاهی برای گردشگران تبدیل شده است، پرداختهاند. تا همین چندسال پیش، منطقه لشکرآباد اهواز نزد بسیاری از مردم بهعنوان منطقهای مملو از آسیبهای اجتماعی شناخته میشد؛ منطقهای با بافت اجتماعی شدیدا آسیبپذیر و از سویی با بافت شهری طراحیشده به صورت کاملا منظم و شطرنجی و خیابانهای طولی و عرضی و قطری منتهی به یک میدان مرکزی مربعشکل. در سالهای اخیر، چنانکه به تفصیل توضیح خواهم داد، این خیابان بهتدریج به راسته پررونقی از اغذیهفروشیهای سنتی و بومی که توسط هموطنان عربزبان اداره میشود، تبدیل شده است و زمینه شکلگیری تدریجی یک گونه بازار که بر بافت مسکونی پیشین بنا میشود، فراهم شده است. پدیده خیابان لشکرآباد در سه، چهارسال، زبانزد مردم اهواز شده و از سوی دیگر، در مدتزمانی کوتاه به یکی از جاذبههای توریستی اهواز بدل شده است. این منطقه اگرچه بهلحاظ بافت شهری، در مجاورت محورهای مهم ارتباطی شهر و همچنین در نزدیکی دانشگاه شهید چمران اهواز قرار دارد؛ اما بهلحاظ اجتماعی نقشی مانند یک جزیره جداافتاده را در درون شهر اهواز ایفا میکرد و این تضاد، شرایط نامساعدی را در شهر اهواز رقم میزد.
انعطافپذیری فضاهای شهری و یک بحث حقوقی
نکته قابلتوجه دراینمیان، اهمیت و ضرورت انعطافپذیری اسناد توسعه شهری است. طرحها و اسناد توسعه شهری در مقیاسهای مختلف که به تعبیری دستورالعمل هرگونه دخلوتصرف در شهر هستند، توسط کارشناسان رشتههای مختلف شهرسازی، معماری، جامعهشناسی، محیطزیست، ترافیک و... تهیه میشوند. با توجه به ماهیت پویای شهر، لازم است این طرحها ماهیتی انعطافپذیر داشته باشند و نیز بهلحاظ قانونی راهکارهایی جهت انعطافپذیرکردن فراهم باشد. قانونگذار با پیشبینی راهکارهایی، امکان این انعطاف را فراهم کرده است. در سلسلهمراتب طرحهای توسعه و عمران، مرجع تصویب طرحهای کالبدی، از مقیاس ملی تا طرحهای جامع شهری، شورایعالی شهرسازی و معماری ایران است و طرحهای تفصیلی و تغییرات آنها، براساس قانون تأسیس شورایعالی شهرسازی و معماری و اصلاحیههای بعدی آن در مجلس شورای اسلامی، توسط کمیسیون ماده پنج تصویب میشود. طرح جامع، بالادست طرحهای تفصیلی هر شهر است و در نتیجه، چارچوبها و خطوط کلی تعیینشده در طرح جامع، باید در طرح تفصیلی لحاظ شود.
چنانکه گفتیم، شورایعالی شهرسازی مرجع تصویب طرحهای جامع و کمیسیون ماده پنج مرجع تصویب طرحهای تفصیلی و تغییرات آن است. کمیسیون ماده پنج، درواقع موضوع ماده پنجم قانون تأسیس شورایعالی شهرسازی است که میتواند طرح تفصیلی را که خود تصویب کرده است، براساس گزارشهای توجیهی مستحکم و کارشناسی تغییر دهد، اما این تغییرات طبق قانون، نمیتوانند در کلیات و اساس طرح جامع شهر تغییر ایجاد کنند. متأسفانه در دهه اخیر، با خاموششدن یا لااقل ضعیفشدن مانیتورینگ نسبت به عملکرد کمیسیونهای ماده پنج، مصوباتی از این کمیسیونها بیرون آمد که اگرچه ظاهری قانونی داشت، اما آن قید مهم قانون تصویب شورایعالی را، مبنیبر امکانپذیربودن تغییر در طرح تفصیلی صرفا در چارچوب کلیات طرح جامع، مورد بیتوجهی قرار میداد. موارد متعددی از تغییر کاربریها و تراکمهای خارج از ضابطه، محصول ضعف در پایش عملکرد کمیسیونهای ماده پنج است. به مثال لشکرآباد اهواز برگردیم. ممکن است کسانی بگویند درحالحاضر شهر اهواز طرح مصوب ندارد. قبول؛ اما این موضوع خدشه به استدلال وارد نمیکند. لشکرآباد را بهعنوان مثالی برای طرح یک موضوع حقوقی در رابطه با نوع نگاه به انعطافپذیری طرحهای توسعه و عمران میگیریم. توجه کنیم پدیده لشکرآباد اهواز، یک پدیده خاص است که احتمالا نمیتوان موارد مشابه زیادی را با آن در دوران معاصر پیدا کرد. طبعا در بسیاری از شهرهای تاریخی در سرتاسر جهان که رشد ارگانیک و گامبهگامی داشتهاند، فضاهای تجاری بهتدریج و گامبهگام توسعه مییافتهاند و این توسعه، معطوف به یک طرح و برنامه پیشینی نبوده است. اما در شهرهای برنامهمحور امروزی، بهندرت شاهد بروز پدیدههای اینچنینی، آنهم در چنین مقیاس گستردهای هستیم. عقل سلیم حکم میکند مدیران شهری و کارشناسان در مواجهه با پدیدههایی از این دست، با تدبیر و پختگی عمل کنند. درواقع، این تدبیر اهالی این منطقه محروم اهواز بود که با درایت و هوشمندی تشخیص دادند مجموع ویژگیهای منطقه آنان، پتانسیل تبدیلشدن تدریجی به راستهای تجاری با عرضه انواع اغذیهجات سنتی و بومی شهر را دارد و احتمالا با توسعه تدریجی این فعالیت جدید، ظرفیتهای واقعی این فضا برای خود اهالی نیز آشکارتر شده است.
شکلگیری تدریجی یک راسته بازار بر بستر یک خیابان مسکونی
در خیابان انوشه یا لشکرآباد در ابتدا تعدادی رستوران وجود داشت و بهتدریج خانههای اهالی این خیابان به صورت پراکنده به اغذیهفروشی تبدیل شد که اغذیه سنتی و بومی مثل فلافل، سمبوسه و... ارائه میکردند. در گام بعد، بهتدریج خانههای مسکونی به اغذیهفروشی تبدیل میشدند و با گسترش این اغذیهفروشیها، بدنه مسکونی به تجاری تبدیل میشد. توجه کنیم که در ادبیات شهرسازی، نام این اتفاق «تغییر کاربری» است. بیایید پیشبینی کنیم با توجه به استقبال شهروندان اهوازی و همچنین گردشگران، گام بعدی چه میتواند باشد؟ احتمال قریببهیقین این است که بهتدریج این راسته تجاری که بر بستر مسکونی ایجاد شده و بستر مسکونی را با خود سازگار کرده، به کوچههای فرعی منتهی به این خیابان نفوذ کند؛ چنانکه نشانههای آن نیز دیده میشود. فرض کنیم اسناد و طرحهای توسعه شهری که پیش از این از تصویب مراجع قانونی گذشته است (طرح جامع در شورایعالی شهرسازی و طرح تفصیلی در کمیسیون ماده پنج) با این پدیده نوظهور، موافقت نداشته باشد. مثلا بخشهایی از این مناطق در طرح، کاربری مسکونی داشته باشد. در اینجا، آنچه در قسمت فوق بهعنوان یک بحث حقوقی مطرح شد، کارکرد خود را نشان میدهد. آیا متولیان اجرای طرح تفصیلی باید در حالت انفعال قرار بگیرند؟
طبیعی است که در چنین مواردی، دبیرخانه کمیسیون ماده پنج باید با توجه به اقتضائات و رویه قانون هر مورد خاص موضوع را در دستور کار قرار دهد و با استفاده از ظرفیت قانونی امکان تغییر در طرح تفصیلی، با استماع گزارشهای کارشناسی و تشخیص ظرفیتهای ایجادشده در منطقه، طرح را بازنگری کند و اگر با اساس طرح جامع مغایرت داشت، موضوع را بهعنوان مغایرت اساسی به شورایعالی شهرسازی و معماری ارجاع دهد. نکته در اینجاست که متأسفانه در پارهای از موارد، کمیسیونهای ماده پنج، در دهه اخیر تصمیماتی گرفتهاند که در نتیجه آن تصمیمات، عارضههای مختلف ناخواستهای در شهر به وجود آمده است. در مواجهه با پدیدههای نوظهوری همچون لشکرآباد اهواز، بهعنوان یک مثال قابل تعمیم، این امکان قانونی در راستای انعطافپذیرکردن طرحها فراهم است.
یک فضای شهری نوظهور؛ بهسازی برای مردم یا بهسازی با مردم؟
در زمینه طرحهای موضعی و موضوعی که ممکن است در منطقهای نظیر خیابان انوشه تعریف شود، لازم است مجموعه مدیریت شهری توجه داشته باشد که با یک مجموعه خودجوش، نمیتوانیم به همان روشی مواجه شویم که به صورت کلی امروزه در ایران در اجرای طرحها با فضاها و عناصر شهری برخورد میکنیم. تردیدی ندارم که هر نوع طرح دیکتهشده با نگاه از بالا، در این منطقه شکست خواهد خورد؛ و نهتنها طرح شکست خواهد خورد، بلکه ممکن است مواجهات احتمالی، حیات اقتصادی و رونق قابلتوجه این منطقه را با تهدید مواجه کند. این حرف به آن معنا نیست که نباید برای خیابان انوشه اهواز، طرح و برنامه داشت. نکته دقیقا در اینجاست که به همان صورت که این منطقه، توسط مردم شکل گرفته است، بهسازی و اصلاح آن هم باید توسط مردم صورت بگیرد. مدیریت شهری میتواند با سیاستهای تشویقی، این مجموعه را به سمتوسویی هدایت کند که خیر و صلاح اهالی و مردم در آن باشد. احتمالا چندان به صواب نزدیک نباشد اگر طرحهایی برای این منطقه در تخیلات مهندسان معمار و شهرساز شکل بگیرد و به صورت ضربتی و متمرکز اجرا شود؛ بلکه میتوان با اختصاص اعتبار به کسانی که خود داوطلب بهسازی فضای تجاری و کسبوکار خود هستند، اجازه داد به صورت دموکراتیک و تدریجی این راسته توسط خود اهالی و البته با معیارهایی که مدیریت شهری تعیین خواهد کرد، بهسازی نیز به صورت خودجوش اتفاق بیفتد. این تجربه، در بسیاری از کشورها تا به امروز نتیجهبخش بوده است. در کشور خود ما نیز، در بخشی از بازار تبریز، با اتخاذ سیاستهای تشویقی از این دست، بهسازی توسط تجار صورت گرفته است که بهعنوان یک مثال واقعی میتوان از آن نام برد؛ تا احتمالا کسانی نویسنده این یادداشت را به خاماندیشی و خیالپروری متهم نکنند. طبیعی است زمانی که اهالی کسبوکار در این منطقه، بهسازی فضای کسبوکار را در جهت رونق بیشتر کسبوکار خود ببینند و وقتی به تشخیص آنان در چگونگی ساماندهی فضای تجاریشان احترام بگذاریم، دلیلی برای مخالفت وجود نخواهد داشت؛ و در این صورت این خود اهالی منطقه هستند که مخالفتها و اختلافنظرات احتمالی را در میان خود حلوفصل خواهند کرد. این حرف به معنای نفی نگاه کارشناسی نیست اما به ثواب نزدیکتر است اگر همچون روش بسیاری از کشورهای توسعهیافته طرحها و پیشنهادهای کارشناسی را با مردم و در کنار مردم تهیه کنند. نکته اینجاست که همه ما مدیران شهری، مدیران دولتی و کارشناسان مسائل شهری بدانیم که گاهی صرف نظارهکردن در سکوت نسبت به نگاه از بالا و دخالتهای کالبدی ناشی از آن رجحان بیشتری دارد.
شهروندی/سهراب پورناظري در گفتوگو با «شهروند» از «خداوندان اسرار» ميگويد
موسيقي نواحي و مقامي وجود خارجي ندارند چه خوب است اگر ما حرفی درباره یکدیگر داریم، آن را در یک فضای تعامل مطرح کنیم
علي نامجو| موسيقي ايراني در روزگار كنوني نمايندههاي شناختهشدهاي دارد كه درحال ارایه فضاهاي جديد و ظرايف كمتر پرداختهشده هستند. آنها با هر كاري كه ارایه ميدهند مورد انتقاد عدهاي از مخالفان قرار ميگيرند. با اين وجود اما در مسيري كه براي پيمون برگزيدهاند، ثابت قدم هستند. سهراب پورناظري نوازنده شناختهشده كشورمان يكي از همين موزيسينهاست. او به همراه برادرش تهمورس پورناظري بخشي از موسيقي ايراني را نمايندگي ميكنند كه اهل خرقعادت و ساختارشكني است. سهراب كه در نواختن بسياري از سازهاي موسيقي ايراني دست چيرهاي دارد، پس از ارایه آلبوم «آرايش غليظ» كه درواقع موسيقي فيلمي با همين نام به كارگرداني سعيد نعمتالله بود، آلبوم ديگري را روانه بازار كرده كه باز هم خوانندگياش را همايون شجريان به عهده دارد. اين دو نام چند سالي است در كنار هم درحال ارایه آثاري هستند كه توانسته با بسياري از مخاطبان موسيقي در ايران ارتباط برقرار كند. فرم موسيقي كه سهراب پورناظري در آلبوم «خداوندان اسرار»- جديدترين آلبومي كه روانه باز كرده- درصدد ارایه آن است، علاوه بر حضور عنصر سرعت و وجوه تكنيكال (منظور معنايي است كه اين روزها استفاده از واژه تكنيك به ذهن بسياري از افراد متبادر ميكند) داراي ريزهكاريهايي است كه ساز او را از ساير همنسلانش متمايز ميكند. «خداوندان اسرار» درواقع ماحصل كنسرتي است به نام آيينهها كه در سال ١٣٩٠ به روي صحنه رفت. البته بناست بخشهاي ديگري از آن كنسرت تحتعنوان آلبومهاي مجزايي در آيندهاي نهچندان دور وارد بازار موسيقي شوند. در این اثر علاوه بر ساختههای سهراب پورناظری، قطعهای از استاد «کیخسرو پورناظری» با نام «یاوران» آمده است که پیش از این در آلبوم «حیرانی» منتشر شده بود. «خداوندان اسرار» شامل دو بخش است. در بخش اول «ساز و آواز» بداهه در مقام اصفهان با اشعاری از مولوی و در بخش دوم روایتی با نام «رهایی» در سه پرده «مهتاب، خداوندان اسرار، جانی و صد آه» روی اشعاری از خیام، مولوی و حافظ برای علاقهمندان عرضه شده است. در این اثر «آزاد میرزاپور» بربت، «حسین رضایینیا» دف، «همایون نصیری» سازهای کوبهای، «آیین مشکاتیان» کوزه، «محمت اکاتای» سازهای کوبهای، «آرشاک ساهاکیان» دودوک، «آرین کشیشی» گیتار بیس و «سهراب پورناظری» تنبور نواختهاند. مراحل ضبط آن نیز در کشورهای ایران، ترکیه و آمریکا انجام گرفته است. پورناظري در اين آلبوم كه با نگاهي به موسيقي تنبور تصنيفشده توانسته از سازهاي موجود صدايي را ارایه دهد كه به نظر بسياري از همنسلانش كه با آنها در اينباره سخن گفتهام يك فرم ايدهآل براي اوست. همايون شجريان هم در اين كار كوشيده علاوه بر توفقي كه در آلبومهاي اخير خود درصدد ارایه آنها بوده تا حدودي تحريرهاي خاص نوع موسيقي اجرا شده را ارایه دهد. در ادامه گفتوگوي «شهروند» با سهراب پورناظري را بخوانيد:
در مورد آلبوم خداوندان اسرار گفته شده که این اثر محصول کنسرتی به نام «آیینهها» است. ظاهرا قرار است بخش دوم این آلبوم پس از مدتی منتشر شود، همينطور است؟
آلبوم «خداوندان اسرار» اولین اثر پروژه «آیینهها»ست و باید آن را بخش صوتی این اثر دانست که البته از آنجا که در نظر داشتیم با کیفیت بالا ارایه کنیم، مجددا در استودیو ضبط شد، قطعه اول و دوم آلبوم یعنی ساز و آواز همان نسخه ضبط شده در کنسرت است.
سهراب پورناظری در این آلبوم، کار را بر مبنای تنبور عرضه میکند؛ اما در هیچ جایی از این اثر ادعای وفاداری به این ساز با دید مقامی یا نواحی را مطرح نکرده است. توجه به موسیقی تنبور در این آلبوم بیشتر بهواسطه اقلیمی است که در آن متولد شدید، یعنی کرمانشاه یا بهعنوان ابزاری موردنظر قرار گرفته تا بار دیگر یک اثر با تعداد مخاطبان بالا را ارایه دهید؟
بهطورکلی آنچه در موسیقی آلبوم «خداوندان اسرار» شنیده میشود، موسیقی تنبور نیست؛ اما در ترک یک، دو و تکنوازی بین قطعه «مهتاب» و «خداوندان اسرار» موسیقی تنبور اصل و مبنا قرار گرفته است. ناگفته نماند، بین قطعه «مهتاب» و «خداوندان اسرار» همان موسیقی تنبوری شنیده میشود که در مقامها وجود دارد. من در قسمتهای دیگری از این آلبوم هم از موسیقی تنبور وام گرفتهام؛ اما اینکه بخواهم بگویم موسیقی کار تماما موسیقی تنبور بوده، درست نیست.
کمی در مورد موسیقی تنبور هم صحبت کنیم، به نظر شما اساسا موسیقیهایی که در نواحی مختلف ایران همچون خراسان، کرمانشاه و لرستان بهعنوان موسیقی نواحی فعالند، در مسیری که بهعنوان شهریشدن از آن یاد میشود، چه وضعی پیدا خواهند کرد؟ مواجهه این موسیقیها با پدیده شهریشدن چگونه است؟
من قبل از پاسخ به این سوال باید به مسالهای اشاره کنم، اگر بخواهیم با دید علمی به ماجرا نگاه کنیم، موسیقی با عنوان موسیقی قومی و نواحی وجود خارجی ندارد، چون موسیقی یکی از المانهای فرهنگی است بنابراین نمیتوانیم بدون اینکه المانهای دیگر فرهنگی را درنظر بگیریم از موسیقی لری یا موسیقی کردی نام ببریم. طبیعی است که هر ملتی باید زبان، معماری و منسوبات فرهنگی خودش را داشته باشند، اما در چند سال اخیر عبارتهای نادرستی از موسیقی کردی یا لری شنیده میشود، درحالیکه نمیتوان موسیقی را تنها مختص یکی از مناطق و اقوام ایران دانست. این نکته بهویژه در مورد موسیقی تنبور باید در نظر گرفته شود، چون اگر بنا باشد فرهنگ تنبور را بررسی کنیم درنهایت به آیین میترائیسم میرسیم. این آیین نهتنها مرزهای ایران آن دوران که بسیاری از مرزهای کشورهای اروپای امروزی را درنوردیده، به همین خاطر است که میگویم مختصکردن موسیقی یک فرهنگ به نام یک قوم اصلا نمیتواند درست باشد.
به تعبیری حرف شما درست است. ما نمیتوانیم فرهنگ را ایزوله کنیم، اگر بخواهیم انتگرالی از فرهنگ بگیریم زبان، آداب و سنن، دین و آیین و موارد دیگری را شامل میشود؛ اما با نگاهی به انواع موسیقی در جغرافیای فرهنگی ایران فارغ از مرزبندی سیاسی- با نمونههای زیادی مواجه میشویم که تشخیص آن بهعنوان ایرانی و غیرایرانی البته با مرزبندی که گفته شد، چندان سخت نیست...
اساسا نظر من این است که در مورد موسیقی باید با مرزبندیهای فرهنگی و نه سیاسی سخن گفت. همانطور که نمیتوانیم بگوییم «موسیقی فارسی» نمیتوانیم از واژه موسیقی کردی یا لری یا بلوچی هم استفاده کنیم؛ چون توجیه علمی نخواهد داشت.
به هر صورت نمیتوان از المانهای مختلف در انواع موسیقایی ترکی، عربی و ایرانی غافل شویم. در هر یک از این موسیقیها ویژگیهای صوتی وجود دارد که آنگونه از موسیقی را با دیگر انواع موسیقی متمایز میکند...
طبیعی است که موسیقی خراسان با کردستان به واسطه فاصله در نغمات و مقامات را به واسطه دگرگونیهایی میدانم که در بعد جغرافیایی پدید آمده است. به هر روی به واسطه وجود همه این نشانهها نمیتوان با موسیقی بهعنوان گونهای منحصر به ناحیه یا قومی برخورد کرد. این برداشت متاثر از نگاهی است که برخی افراد در داخل یا منطقه آن را دنبال میکنند و دلشان میخواهد مردمان کردستان یا بلوچستان را بهعنوان یک ملت معرفی کنند؛ اما این دو قوم، شرایط ملت بودن را ندارند، چون معماری منحصربهفرد، زبان کاملا مستقل و زیرساختهایی کافی که لازمه ملتشدن است در میان آنها وجود ندارد. این زیرساختها به هزار و یک دلیل در اقوام ساکن در جغرافیای ایران امروزی وجود ندارد و ما همه ملت ایرانیم با تفاوتهایی که در بعضی موارد با یکدیگر داریم.
منظورتان از ملت ایرانی کسانی است که در جغرافیای ایران فرهنگی قرار دارند؟
بله. من از غرب تا سوریه و از شرق تا افغانستان و تاجیکستان را جزو ایران فرهنگی میدانم و در این میان اصلا نیاز به مرزبندی جغرافیایی نیست. وقتی از مرکز به هر یک از دو سمت شرق یا غرب حرکت میکنید تا جایی که فرهنگ ایرانی را میبینید، باید آن را جزو ایران قلمداد کرد، از جایی به بعد این فرهنگ که با المانهایش معرفی میشود، کمکم کمرنگ خواهد شد و اینجا همان جایی است که خاک ایران فرهنگی به پایان میرسد. در این میان موزیسینهایی که در خارج از کشور به فعالیت میپردازند، باید جهت گستردهتر کردن این مرزهای فرهنگی تلاش کنند.
چه اتفاقی درباره ساز «تنبور» رخ داده که مسیرش تا امروز ادامه پیدا کرده و باعث شده در فاصلههای بعید جغرافیایی نیز این ساز وجود داشته باشد...
شواهد تاریخی نشان میدهد که خاستگاه اولیه این ساز در ایران بوده و با نگاهی به ترکیب این کلمه در مناطق دیگر میتوان به ایرانی بودنساز تنبور پی برد. هر جا که از این ساز استفاده میشود، نامهایی نظیر «دومبرا» و «تامبرا» دارد که از ریشه تنب یا گنب به معنای گنبد یا حجم گنبدی میآید. ساز تنبک، گنبد، تنب بزرگ و کوچک نمونههایی برای چنین نامگذاریهایی است. البته پذیرش این نظر در مورد این سازها که بهطور قطع مربوط به منطقه ایران میشود، سخت است. در داخل کشور نیز برخی با این ادعا که نباید به اندیشههای ناسیونالیسمی تن داد، مدارک تاریخی را به کناری میگذارند و نمیپذیرند که این سازها ایرانی هستند، درحالیکه توجهنکردن به این ریشهها، باعث میشود، بخش مهمی از فرهنگ از میان برود، اتفاقی که هماکنون برای بخش مهمی از فرهنگ ما رخ داده یا اصلا نشانی از آن نمانده یا اینکه کشورهای دیگر به نام خودشان آنها را ضبط و ثبت کردهاند.
«همایون شجریان» در این اثر به شیوهای شبیه به هر اثر دیگری در موسیقی ردیف- دستگاهی خوانده است که درباره آن بحث میکنیم؛ اما آیا شهریشدن موسیقی نواحی از این طریق باید بهعنوان یک آسیب مورد بررسی قرار گیرد یا با درنظر گرفتن تکنیک و قدرت نوازندگی «سهراب پورناظری» ممکن است شرایطی را فراهم کند که این موسیقی در جریان زندگی انسان امروز بماند و از آن طرف موسیقی مقامی ما بیشتر شنیده شود؟
این مسأله را باید از دو منظر نگاه کنیم. بهتر است برای روشنشدن بحث مثالی درباره آثار تعدادی از هنرمندان پیشروی دهه ٦٠ بیاوریم، هیچکس نمیتواند بگوید قسمت اعظمی از کارهای ایشان، موسیقی ردیف است، اما بهطور قطع از ردیف بهره گرفتهاند، شاید بتوان چنین فضایی را در آلبوم «خداوندان اسرار» درنظر گرفت و آن را برگرفته از تنبور دانست؛ اما من چندان اعتقاد ندارم که موزیسینها این آثار را اجرا کنند تا آن را از خطر نابودی نجات دهند، خوشبختانه ما در عصری زندگی میکنیم که همه چیز ثبت و ضبط شده و میتوان هر رپرتواری را به راحتی به دست آورد. مقامها، کلامها همگی ثبت شده است و امکان آسیبرساندن به پیکره موسیقی تنبور وجود ندارد. البته توجه به ظرایفی که لازمه حفظ فرهنگ است، اهمیت زیادی دارد و من شخصا سعی میکنم در کارهایم به این نکات دقت کنم، نه اینکه به این مسأله اصرار داشته باشم چیزی که از گذشته به ما رسیده را باید حفظ کنم، اتفاقا فکر میکنم با توجه به شرایط امروز باید اینگونه موسیقیها را کمی دچار تغییر کرد تا جوان جامعه ما آن را بشنود. من شخصا این فضا را دوست دارم و به همین خاطر است که موسیقی «خداوندان اسرار» برای کسی که موسیقی سنتی را به شکل حرفهای هم دنبال نمیکند، حوصله سر بر نیست و رنگآمیزی صداها برایش دلنشین است. در این آلبوم المانهای مختلف موسیقایی مثل موسیقی ارمنی، پرکاشنهای ترکی و عود در کنار تنبور حضور دارند، این نوع نگرش به موسیقی میتواند کارکردهای زیادی داشته باشد و از این طریق میشود جوانان را با این موسیقیها آشنا کرد.
بهنظر شما چرا بیشتر موزیسینهای ایرانی این تغییر را برای تداوم کار و رونق حضورشان نمیپذیرند و مقاومتشان در مقابل تغییر هنوز بالا است؟ چرا معتقدید به تغییر و آنان که خودشان را پایبند به اصول مینامند، سعی در تخریب و اتهام زدن به یکدیگر را دارند؟
جامعهای که اهل تفکر است، حتی اگر بخواهد نکتهای را بگوید، چنین مسیرهایی را انتخاب نمیکند. این جهتگیریها بهخصوص در دو سهسال اخیر در موسیقی ایران به شدت باب شده است. ما (من، تهمورس و همایون عزیز) خیلی سعی کردیم در مواجهه با این انتقادات سکوت کنیم. هیچگاه سعی نکردیم در مقام پاسخگویی بر بیاییم. این موسیقی ماست و عدهای از موسیقی ما لذت میبرند و در مقابل عدهای هم ممکن است با آن ارتباط برقرار نکنند. ممکن است یک نفر اصلا موسیقی ردیف- دستگاهی دوست نداشته باشد. در این شرایط شما چطور میتوانید او را مجبور به دوست داشتن موسیقی مبتنی بر ردیف کنید؟ البته این اظهارنظرها درباره موسیقی بیشتر در خود جامعه موسیقی کاربرد دارد و برای مثال کسی که در یک کنسرت شرکت میکند به این مسائل چندان کاری ندارد و به واسطه علاقه به یک هنرمند در کنسرت او شرکت میکند. ما در فضای موسیقی ایرانی مشغول شاخ و شانهکشیدن برای هم هستیم و دود چنین اتفاقاتی از نظر من فقط به چشم مخاطب اصلی این موسیقی میرود، چون با ادامه این حرکات از این فضا دلزده خواهد شد. تا زمانی که عدم آگاهی هست این بحثها هم وجود دارد. وقتی من به این بحثها نگاه میکنم، متوجه میشوم که تعدادی از دوستان موزیسین هنوز نمیتوانند منافع جمعی را تشخیص دهند. اگر با این دید به کنسرتهای برگزار شده آلبوم «چرا رفتی» نگاه کنیم، متوجه میشویم که صدوبیستهزار نفر به سالنهای کنسرت آمدهاند و تار و کمانچه شنیدهاند البته با قرائتی که مصنفان این آلبوم داشتهاند. در چنین شرایطی این امکان وجود دارد که حداقل ١٠درصد از مخاطبان این کار در کنسرتها به ساز تار یا کمانچه علاقهمند شوند و این درنهایت به نفع منفعت جمعی موسیقی ایرانی خواهد بود و هر نوازنده و خوانندهای در این ژانر از این اتفاق سود میبرد. برعکس این استقبال توسط مخاطبان، برخی دوستان از این میزان استقبال از کنسرت «چرا رفتی» ناراحت شدند. من از این جهتگیری متعجبم، چون چنین نگاهی به هیچ عنوان منافع جمعی را تضمین نمیکند. البته این جهتگیریها گاهی به نفع اثر تمام میشود، مثلا آنچه برای انتشار کلیپ «چرا رفتی» ایجاد شد و به دیده شدن اثر کمک کرد، بههرحال هماکنون، مخاطب موسیقی دستگاهی از سهمیلیون نفر به پانزده تا بیستهزار نفر رسیده است و در این میان جامعه موسیقی باید جو مدارا را بیشتر رعایت کند، چه خوب است اگر ما حرفی درباره یکدیگر داریم، آن را در یک فضای تعامل مطرح کنیم.
توجه شما به اشعار شاعران پرآوازه ايراني البته ستودني و قابل احترام است، با اين وجود اما بهنظر ميرسد امروز بخش زيادي از مخاطبان موسيقي با شعر كهن ارتباط چنداني برقرار نميكنند....
طبیعی است وقتی سطح فرهنگی جامعه حداقل در حوزه ادبیات- نزول پیدا میکند، ارتباط مردم با شعر این بزرگان کم شود، حتی تعدادی از آهنگسازان و چه بسا خوانندگان- هم کمتر با اشعاری از این دست ارتباط برقرار میکنند. درحالیکه اولین آبشخور یک موزیسین، شعر است. بههرحال نمیشود این مسأله را نادیده گرفت که جامعه ما در دهههای اخیر با سقوط فاحش ادبی مواجه شده است. روزگاری، كلام بزرگان ادب ضربالمثلهایمان بوده است؛ اما شما به ادبیات رايج و محاورهای این روزها و آنچه بهعنوان ضربالمثل و کنایه به کار میرود، توجه کنید تا متوجه این سقوط شوید. مسئولان فرهنگی باید به تاریخ پاسخگو باشند که چرا نتوانستهاند از این گنجینه وسیع که به اعتقاد من یکی از بزرگترین سعادتهای مردم پارسیزبان است، پاسداری کنند. من همیشه خدا را شکر کردهام که در کشوری به دنیا آمدهام که فارسیزبان است؛ اما متأسفم که سیاستگذاریهای نادرست باعث شده جامعه تا این اندازه از آن دور شود.
شهروند/بزرگداشتی برای نخستین سالگرد درگذشت «انوشیروان ارجمند»
شهروند| آیین یادمان نخستین سالگرد درگذشت زندهیاد انوشیروان ارجمند غروب روز چهارشنبه
٢٥ آذر در تالار ایوان شمس برگزار شد.
جواد یحیوی که اجرای این آیین را برعهده داشت، در ابتدای مراسم با اشاره به اینکه حاضران در ایوان شمس به یاد مردی دور هم جمع شدهاند که زنده، فروتن، بینظیر، عاشق، ساده، مهربان و کاربلد بود گفت: مطالعه، پژوهش و حضور روی صحنهها کارنامهای از استاد انوشیروان ارجمند پیش چشم ما گذاشته که اکنون جز ستایش و احترام هیچ گزیر و گریزی نداریم. در این مراسم پرویز پورحسینی هم از ارجمند گفت. او در ابتدا با تشکر از کسانی که به مراسم بزرگداشت آمدند، از کسانی که حضور نداشتند گله کرد و گفت: بالاخره ما خانواده کوچکی هستیم. اگر در این مراسمها هم دور هم جمع نشویم خوب نیست. انوش رفت. روزی روزگاری در میمه در سریال «روزی روزگاری» من و انوش تا نیمهشب قدم میزدیم. من اما از صداقت انوشیروان خسته نمیشدم و دوست داشتم این صحبتها ادامه پیدا کند. او هیچ وقت به خاطر به دست آوردن نقش، مجیز کسی را نمیگفت. محمد حسین لطیفی، کارگردان سینما نفر بعدی بود که روی صحنه حاضر شد و گفت: اول از همه به انوش عزیز سلام میکنم که میدانم اینجا در بین ما هست و بعد به همه حاضران در سالن. من اعتقاد دارم انوش حی و حاضر است، چون همه ما به بقای روح اعتقاد داریم. انوشیروان ارجمند از جنس خدا بود. چه در کار حرفهای و چه در زندگی خودش. آرامشی که او داشت ستودنی بود. شاید درونش آرام نبود، چون آدم از وقتی پا روی زمین میگذارد زیاد آرامش را تجربه نمیکند، اما او به دیگران آرامش میداد.رویا تیموریان، بازیگر پیشکسوت هم درباره ارجمند گفت: سلام به همه میهمانان انوشیروان ارجمند و سلام به خود آقای انوشیروان ارجمند. لورکا، نمایشنامهنویس و شاعر بزرگ اسپانیایی معتقد بود تنها چیزی که میتواند یک کشور را نجات دهد عشق است. در آن سرزمین عشق گمشده اگر رنج میبرند مردمش. بعضی از آدمها، اما بدون آنکه خودشان بدانند ماموریت دارند جرقههای عشق را در آدمها به وجود بیاورند. تصور میکنم یکی از آنها آقای انوشیروان ارجمند بود. بنابراین به نظر من همسر عزیز ایشان، بهار و برزوی عزیزم باید لبخند بزنند و افتخار کنند؛ چون آدمهایی از جنس آقای ارجمند همیشه ماندگارند. آقای ارجمند عاشق بود و روحش بزرگ، به همین خاطر آرامش داشت. پای آقای ارجمند از روی زمین بلندتر بود. یحیوی در ادامه از برزو ارجمند خواست تا روی صحنه بیاید و با حاضران صحبت کند. برزو ارجمند گفت: راستش را بخواهید در این یکسال هر اتفاقی در خانواده افتاد و هر کاری که امشب شما روی صحنه دیدید، دسترنج و فکر بهار ارجمند که حقیقتا فرزند خلف پدرم هست، بود. از وقتی پدرم از بین ما رفت، در ارتباط با فرزندم دچار پارادوکسی شدهام. او صمیمیترین رفیق زندگیام بود. هیچ نکتهای در زندگی من وجود نداشت که پدرم از آن خبر نداشته باشد. بنابراین وقتی پدرم را از دست دادم، صمیمیترین رفیقم را از دست دادهام. به همین خاطر است که نمیدانم با پسرم چطور رفتار کنم. فقط پدرش باشم یا رفیقش هم باشم، اگر رفیقش باشم در دورهای که با هم هستیم خیلی خوش میگذرد، اما وقتی بروم خیلی اذیت میشود؛ به همین خاطر هنوز به هیچ نتیجهای نرسیدهام. من آمادگی رفتن پدر را نداشتم. همهچیز ما در ١٢ روز از دستمان رفت. پدر با پاهای خودش به بیمارستان رفت، اما بعد از ١٢ روز از دست ما رفت. میخواهم از آدمهایی که در این مدت با من و خواهر و مادرم همراهی کردند، تشکر کنم. خیلیها در این مدت لحظهبهلحظه با ما بودند. از همه آنها سپاسگزارم.
جلیلوند آخرین فردی بود که روی صحنه آمد تا از زندهیاد ارجمند صحبت کند. او با نام و یاد خدا به همه حاضران سلام کرد و گفت: با خودم قرار گذاشته بودم وقتی میآیم، حالم خوب باشد و بخندم اما...حسین لطیفی عزیز من گفت بابا پیش ما است و قطعا همینطور است. من آن لحظه را بیش از حد تصویر کردم. زیاد غرق آن لحظه شدم که پدر پیش ما هست. در تاریکی صحنه چند کلمه با او صحبت کردم. گفتم: بابا خوش میگذره؟ شاید بیش از حد تصویر کردم... شاید. جای انوش پیش ما خالی نیست، جای ما پیش او خالی است.
در این مراسم که چهارشنبهشب ساعت ٢٠ در تالار ایوان شمس برگزار شد، علاوه بر بستگان و دوستداران زندهیاد ارجمند، هنرمندان زیادی ازجمله مسعود رایگان، رویا تیموریان، محمد سلوکی، رضا رشیدپور، وحید جلیلوند، علی جلیلوند، علی دهکردی، جواد یحیوی، محمدحسین لطیفی، هادی کاظمی، پرستو صالحی، پرویز پورحسینی، محمد فیلی، شهرام عبدلی، امیریل ارجمند، سیدمحمود رضوی، علی لکپوریان، جلیل فرجاد، ستاره اسکندری، محسن علیاکبری، علی زرنگار، مریم امیرجلالی، شبنم فرشادجو و علی فتحاللهزاده (مدیر عامل سابق باشگاه استقلال تهران) و... حضور داشتند.
فرهیختگان/گفتوگو با انیس دوویکتور پژوهشگر و استاد سینمای فرانسه در حاشیه جشنواره سینماحقیقت
مستندهای آوینی و لایههای پنهان جنگ
جشنواره سینماحقیقت از ۲۲ آذر شروع به کار کرد و در همان روز اول رکورد تماشاگران یک فیلم مستند را با فیلم «من ناصر حجازی هستم» شکست. این جشنواره در سینما فلسطین و سینما سپیده با پنج سالن به صورت رایگان میزبان علاقهمندان است.
در حاشیه آن کارگاههای مستند، نشستهایی با استادان و کارگردانان مستند کشورهای دیگر و همچنین رونمایی از کتابهای تازه چاپشده از سوی مرکز سینمای مستند و تجربی برپاست. روز سهشنبه یکی از میهمانان توجه مرا به خود جلب کرد که نظرات بسیار جالبی درباره تاریخ سینمای ایران مخصوصا سینمای مستند داشت. انیس دوویکتور، استادیار دانشگاه آوینیون فرانسه میهمان سهشنبهشب بود که به همراه مترجم خود بهرام تورانی در نشست سینمای ایران در سینما فلسطین حاضر شد. خانم دوویکتور اخیرا کتابی درباب تاریخ سینمای مستند ایران نگاشته و زبان شیرین فارسی را به خوبی صحبت میکند. او یکی از قلههای سینمای مستند شرقی را فیلمهای روایت فتح شهید آوینی میداند و بسیار در مورد آن نوشته است.
او مقالهای به نام «از جسد تا شهید: بازنمایی کشتگان جنگ در مطبوعات ایرانی به هنگام جنگ ایران و عراق» دارد که نوشتهای ماندگار خواهد بود و تاسف ما ایرانیان را به همراه دارد که چرا چنین پژوهشهایی در ایران انجام نمیشود. در همینباره با او به گفتوگو نشستهام.
به نظر شما سینمای جنگ یا مستند جنگ چگونه است؟
به نظر من سه نوع سینمای جنگ شکل گرفته که هرکدام پس از جنگی مهم رخ داده است. یک جنگ جهانی اول است؛ دوم، جنگ ویتنام است و نوع سومی که شکل گرفت پس از جنگ ایران و عراق است که از نمونههای آن میتوان به فیلم «مرز» ساخته جمشید حیدری و فیلم «عقابها» اثر ساموئل خاچیکیان اشاره کرد.
چه چیزی در سینمای مستند و جنگ ایران چنین قدرتی به آن میدهد؟
گفتمانهای سیاسی و دینی روی این فیلمها تاثیر گذاشتند. بیشترین تاثیر را حادثه کربلا یا همان عاشورا بر فیلمهای ایرانی گذاشته است. این نوع سینما مردم را گرد هم میآورد و به حرکت وامیدارد. در این فیلمها به مساله مرگ و شهادت بسیار پرداخته شده است. بهطور خاص میتوانم به رسول صدرعاملی و رسول ملاقلیپور اشاره کنم که با استفاده از نمادهای تعزیه و عاشورا فیلمهای خود را تولید کردند و مهمترین شخص در این زمینه مرتضی آوینی است. این فیلمساز به حوادث و اتفاقاتی که در جنگ رخ میداد، وفادار بود و آنها را با نماهایی طولانی میساخت. سینمای جنگ ایران را بهطور مشخص میتوان به دو دسته تقسیم کرد: یک دسته به آثار سینمایی تعلق دارد که هنگام جنگ و به صورت زنده فیلمبرداری شدهاند و سپس آثاری هستند که پس از جنگ ساخته شدهاند. چیزی که در ساخت فیلمهای جنگی در طول جنگ مهم است، اجتناب از وجه سیاسی و گفتمان سیاسی است که در فضای کشور حاکم است و سینماگران به خود جنگ و رزمندهها میپردازند. ما دو نوع سینمای داستانی جنگی نیز داریم. اولین آنها الهامبخش فیلمهای پیش از انقلاب بود و تا پس از انقلاب ادامه داشت و دومین نوع آن سینمای جنگ ویتنام است. فیلمهای جنگی در یک کنش با گفتمان دینی و سیاسی قرار دارند و گاهی اوقات آنها را انعکاس میدهند. ما در قسمتی از فیلمهای جنگی شاهد «گفتمان عدالت» هستیم و سینما سعی میکرد مردم را گرد هم آورد و آنها را به حرکت در راستای جنگ وا دارد. در بسیاری از این آثار از نشاندادن صحنههای مرگ و به شهادت رسیدن رزمندهها اجتناب میشد.
این روند ادامه داشت؟
نه در ادامه شاهد تغییر آن هستیم. کارگردانها در نمونههای بعدی دست روی نشانههای تعزیه و عاشورا گذاشتند و از المانهای مخاطبمحور استفاده کردند. بسیاری از فیلمسازان دوره اول سینمای جنگ ایران نیامدند که مبارزه کلمه به کلمه و مستقیم ارائه دهند بلکه آمدند از المانهای مذهبی و فرهنگی گذشته مانند عاشورا استفاده کنند.
از این نوع سینما همانطور که پیش از این هم گفتم میتوان به سینمای رسول صدرعاملی و رسول ملاقلیپور اشاره کرد.
فیلمهای شهید آوینی را چگونه دیدید؟
شهید آوینی کسی بود که پس از این فیلمسازها آمد و مجموعهآثاری خلق کرد. چرا میگویم مجموعه آثار؟ خب مسلما به این دلیل که ایشان تعداد زیادی فیلم مستند زنده تهیه کرده است. او هم جنگ را به تصویر کشید و هم پس از جنگ را روایت کرده است.
او بسیار به تصاویری که گرفته وفادار بوده است و کسی بود که در فیلمهایش تفکر و تامل میکرد. ویژگی بسیار مهمی که در فیلمهای شهید آوینی وجود دارد این است که تصاویری که او از جنگ گرفته بسیار متفاوت با آنچه است که تلویزیون پخش کرده است. درواقع ضدتلویزیون بود. نکته بسیار مهم دیگر حضور او در خطمقدم نبرد است که این حضور در خطمقدم در ذات و درون او نیز وجود دارد. او بسیار زیبا توانسته زوایای پنهان جنگ را به تصویر بکشد.
اعلام نامزدهای نهایی بخش سینماحقیقت
بالاخره داوران نهمین دوره سینماحقیقت لیست نامزدهای نهایی سینمای ملی را بیان کردند. مستند «زندگی درخور موسی» با شش نامزدی و «رویاهای دم صبح» و «قارلی داملار» با پنج نامزدی، در رده دوم قرار گرفتند. هیاتداوران با حضور آقایان محمد تهامینژاد، فرشاد فدائیان، محمود کلاری، محمود اربابی، سعید رشتیان، آریا عظیمینژاد و نرگس آبیار، بعد از بررسی 74 فیلم مستند راهیافته به بخش مسابقه ملی فیلمهای زیر را معرفی کردند:
قانون/گفتوگوی «قانون» با لیام فنلی، نوازنده بلژیکی ویولا داگامبا
موسيقي باروك در ايران هم شنيدني است
علیرضا بخشی استوار
لیام فِنِلی (Liam Fennelly) نوازنده بلژیکی ویولا داگامبا قرار است برای اولین بار در ایران به اجرای تکنوازی این ساز در آنسامبل کارگاه باروک تهران بپردازد. نام این اجرا که «ویولا و زمستان»نام گرفته به دلیل حضور «لیام فِنِلی» نوازنده بلژیکی ویولن داگامبا و تکنوازی او برای اولین بار در ایران انتخاب شده است. فنلی فرزند آهنگساز آمریکایی برین فِنِلی (Brian Fennelly) است و در گروههای Cantus Cölln, Capilla Flamenca, Currende, Hathor Consort, Zefiro Torna فعالیت داشته است. فنلی ارتباط موزیسین ها و گفتوگوی آن ها در عالم موسیقی را برای تجربه کردن و پیشرفت ضروری می داند.او پرسشگری موزیسین نسبت به موسیقی و ساز را تنها راه پیشرفت موسیقی می داند.در ادامه گفتوگوی «قانون» با این نوازنده بلژیکی را بخوانید.
با توجه به این که ویولا داگامبا حداقل در ایران به شدت ناشناخته است کمی راجع به آن صحبت کنیم و بعد ویولا داگامبا چه جایگاهی در موسیقی باروک داشته و دارد؟
عمر داگامبا دویست و پنجاه سال پیش به پایان رسید.زمانی که موسیقی موتزارت و جریان موسیقی کلاسیک عمومی در اوج شکوه بود.داگامبا نتوانست جایی برای خودش درآن عصر پیدا کند چون صدای این ساز بسیار کمتر از سازهای مورد استفاده در موسیقی دوره کلاسیک بود و آرام آرام گروه های موسیقی در آلمان ، انگلیس ، اتریش و فرانسه داگامبا را کنار گذاشتند.داگامبا به شدت ساز ناشناخته ای است با این که ورودش به جریان موسیقی داستانی طولانی دارد.داگامبا در ابتدای امر از ایتالیا و بعد تر از اسپانیا آمد.داگامبا در زبان ایتالیایی به معنای پا است و این نام به دلیل نوع نواختن خاصی که دارد روی این ساز باقی مانده است.البته تولد این ساز ریشه در دوره رنسانس دارد ریشه ای که به طور غریبی نامعلوم است.داگامبا کم کم در موسیقی باروک و در ساختار موسیقی پلی فونیک یا چند صدایی جایگاه
ویژه ای پیدا کرد و در هر کشوری صاحب یک استیل خاص شد.درآلمان و انگلیس خیلی تیپیک و خاص تر بود و البته در آلمان هم به یک استیل خاص رسید اما کم کم بنا بر سلیقه یا چیز دیگر به فراموشی سپرده شد.همانطور که مثلا در ایران ساز سنتی چنگ که آمیخته است با شعر کلاسیک ایرانی فراموش شده است.الان چنگ کجاست؟ناپدید شده است.این که چرا ؟
نمی دانیم.تنها تفاوتی که بین داگامبا و چنگ وجود دارد این است که اطلاعات بیشتری نسبت به داگامبا وجود دارد که این اطلاعات در مورد چنگ نیست.
آقای فنلی به نظر شما چرا جنبش موسیقی باروک در دنیا فراگیر شده است؟ و چگونه می شود جنبش های دانشگاهی و حرکات آکادمیک را گسترش دهیم تا این موسیقی فراگیرتر شود و در محیط بین المللی جایگاه واقعی خودش را به دست بیاورد؟
خب همه چیز را باید در آینده جستوجو کرد.من خودم نیاز به وقت دارم که تجربه کنماما ارتباط بین موزیسین ها ضروری است و اتفاق هایی که ما به دنبالش هستیم باید در قالب گفتوگو و درعالم موسیقی بین موزیسین ها رخ بدهد.
یعنی حضور شما در ایران هم به همین منظور است؟شما در واقع با نواختن داگامبا در ایران به دنبال یک گفتوگو هستید؟
همین است.ببینید ما موسیقی کلاسیک لازم داریم همه می دانند و می دانیم که موسیقی کلاسیک چیست اما موسیقی باروک گنجینه ای است که در حال حاضر می شود با برگزاری رپرتوار های مختلف با آن آشنا شد.ماباید بدانیم موسیقی باروک آلمانی چیست یا این موسیقی را باید این گونه نواخت باید بدانیم که موسیقی باروک فرانسه استیل و ژستش چیز دیگری است و مثلا با باروک ایتالیا تفاوت دارد باید این ها را یاد گرفت و بعد سوال پرسید.باید سوال پرسید که چرا مثلا این ساز در موسیقی باروک این گونه نواخته می شود؟ آن چه در این کتاب و در آن کتاب راجع به موسیقی باروک نوشته شده معنایش چیست؟این اتفاق قبل از هرچیزی نوازنده را در محیط موسیقایی خودش با سوالهای جدید مواجه می کند و بعد از آن است که نوازنده در مقابل سازش به یک بازبینی و بازنگری وادار می شود.
این پرسشگری در ایران به نظر خیلی کم اتفاق می افتد یا شاید اتفاق نمی افتد.
می توانند بنوازندمن شنیدم بچه های اینجا نمی توانستند تصور کنند مثلا ساز ویولنسل را جور دیگری هم.این شاید به دلیل ساختار غلط آموزش باشد اما پرسشگری موزیسین کاملا فردی است و غیر قابل آموزش. در موزیک سنتی ایرانی تا جایی که میدانم فضا برای نو آوری خیلی بسته است اما چرا بسته است؟ بسته بودن چیز بدی نیست اما چرا؟ شاید دوباره باز نگری کنیم و اتفاق بهتری بیفتد.شاید این موسیقی یک آینده دیگری هم دارد و خوب این بازنگری ها و
تجربه کردن برای باز کردن فضای بسته است که زندگی نگه می دارد و خوب متاسفانه این کار پشت سر هم تکرار نمی شود.اجراهای باروک امروز با پنج سال پیش فرق می کند.نوازنده های سازهای قدیمی مثلا می دانند که متریال سازشان از روده بوده و تحقیق می کنند که باید چنین سازی با این ساختار را چگونه بنوازند اما وقتی فهمیدند باز روی ان کار کردند ، کار کردند چرا که هیچ چیزی از آن دوره معلوم نیست.
شاید همین که نامعلوم نیست آن ها را در سوال پرسیدن دچار مشکل کرده است شاید من نمی توانم بگویم معنای این اتفاق در آن دوره چه بوده اما می توانم حدس بزنم چه بوده است. پس تنها کاری که می توانم انجام بدهم آن است که تجربه موسیقی خود را دوباره امتحان کنم در روح سنت موسیقی دوره باروک.
من شنیده ام شما شرق شناس هم هستید.آیا رابطه ای میان ویولا داگامبا و سازهای سنتی ایرانی وجود دارد؟ و خوب چه شد که شما داگامبا را برای نواختن انتخاب کردید؟
ممکن است رابطه ای میان داگامبا و سازهای سنتی ایرانی وجود داشته باشد اما نمی توانم بگویم من داگامبا را انتخاب کردم خودش من را انتخاب کرد. من در کودکی یک ویولنیست بودم بعد تر که با داگامبا آشنا شدم نمی دانستم یاد بگیرم بزنمش یا نه؟ سالها بعد از دانشگاه فهمیدم فرصت از دست نداده ام رفتم پیش یک استاد تا ببینیم چه می شود.اما بیشتر فکر کنم خودش من را انتخاب کرد. هر چند ناشناخته بود . نه فقط این ساز بلکه سازهای دیگری هم هست که وجود دارند و ناشناخته اند.اما باید عادت کنیم و بپرسیم چه می شود؟ باید بیشتر با ساز ها گفتوگو کنیم تا بتوانیم از پتانسیلشان استفاده کنیم. من خیلی خوشحال شدم که به ایران آمدم شاید چون هنوز کنسرت ندادیم گفتن این کلمه سخت است. امیدوارم دفعه آخر نباشد و دوباره بتوانم تجربه کنم و با ساز ها بهتر آشنا شویم و گفتوگو کنیم.
قدس/هادي ساعي اين هفته روي پرده سينما
آرش شفاعي - در هفته پاياني آذرماه سه فيلم «حکايت عاشقي» به کارگرداني احمد رمضانزاده، «در مدت معلوم» به کارگرداني وحيد اميرخاني و «بچگيتو فراموش نکن» جلال فاطمي به عنوان جديدترين فيلمهاي سينماهاي کشور به اکران درآمدند.
«در مدت معلوم» در ژانر فيلمهاي کمدي که در آن بازيگراني چون جواد عزتي، ويشکا آسايش، هومن سيدي، اکبر عبدي، علي اوسيوند، شهره قمر و گوهر خيرانديش بازي ميکنند، در پرديسهاي سينمايي ملت، آزادي ، زندگي ،چارسو و کورش تهران بر روي پرده است. همچنين سينماهاي بهمن، جوان، ايران، شکوفه، ماندانا، ناهيد، اريکه ايرانيان، عصر جديد، مرکزي و کارون اين فيلم را نمايش ميدهند. «حکايت عاشقي»، فيلم ديگري است که با بازي بهرام رادان، شوان عطوف و قطبالدين صادقي، از اين هفته در پرديسهاي ملت، زندگي، چارسو، کورش تهران و کيان و نيز سينماهاي شکوفه، قدس، ماندانا، اريکه ايرانيان و مرکزي چهار و پنج تهران به نمايش درآمده است. فيلم «بچگيتو فراموش نکن» نيز از بازي چهرههايي چون اکبر عبدي، فرهاد آييش، بهاره رهنما، بهنام تشکر، مجيد شهرياري، مهران رجبي و مائده طهماسبي بهره ميبرد و از ترکيب بازيگران اين فيلم مشخص است، در ژانر طنز ساخته شده است. اين فيلم را ميتوانيد در پرديسهاي ملت، آزادي، زندگي، کورش، کيان و تيراژه دو در تهران و پرديسهاي سينمايي هويزه مشهد، شهر فيروزه نيشابور و بهمن سنندج تماشا کنيد. اين فيلم همچنين در سينماهاي سمرقند، ايران، شکوفه، آستارا، اريکه ايرانيان و عصر جديد تهران مانداناي تهران و بهار شهرگز اصفهان، ياسمن شاهين شهر، پيروزي مشهد و ساويز کرج روي پرده است. طبق گفته غلامرضا فرجي، سخنگوي شوراي صنفي، نمايش فيلم «پي 22» با نام قبلي «مرواريدهاي خليج فارس» به کارگرداني حسين قاسمي جامي نيز از چهارشنبه دوم ديماه با بازي هادي ساعي در گروه سينمايي کوروش اکران ميشود و فيلم سينمايي «کوچه بي نام» در هفته اول دي ماه بعد از «شيفت شب» در گروه سينمايي آزادي به نمايش عمومي در ميآيد.
رکورد تاريخي فيلم مجيدي
اما نبض سينماي ايران با بيش از 16هفته اکران همچنان در دست فيلم سينمايي «محمد رسولالله(ص)» به کارگرداني مجيد مجيدي است. اين فيلم که توانسته است نظر مخاطب را به خود جلب کند، فروشي بيش از سيزده و نيم ميليارد تومان داشته و همچنان در صدر جدول فروش قرار دارد.
فيلم سينمايي «شاهزاده روم»، نيز به آرامي در حال نزديک شدن به فروش دو ميلياردي است.
قدس/حدیث فولادوند چگونه به نقش «فوزیه» رسید؟
حدیث فولادوند که در سریال «معمای شاه» نقش فوزیه را بازی میکند، دربارهی اینکه چقدر نسبت به نقشی که به ایفای آن پرداخته، مطالعه داشته است؟ گفت: برای ایفای نقش «فوزیه» کتابهای متعددی از این شخصیت را مطالعه کردم و سعی کردم نقشم را به گونهای ایفا کنم که آقای ورزی از من انتظار داشت.
فولادوند در گفتوگو با خبرنگار سرویس تلویزیون و رادیو ایسنا، در تکمیل توضیحاتش درباره میزان شناخت شخصیت «فوزیه» و ایفای این نقش در یک مجموعه تاریخی بیان کرد: من هم مثل سایر بازیگران «معمای شاه» که به ایفای نقش پرداختند، در همین حد که شخصیت فوزیه چه کسی بوده و در چه مقطعی از تاریخ حضور داشته است، شناخت داشتم اما بعد از اینکه ایفای این نقش به من سپرده شد، چند کتاب از طرف آقای ورزی به من معرفی شد که کامل آنها را مطالعه کردم. به دلیل اینکه این شخصیت زندگینامهای برای خودش نداشت، خودم هم چند کتاب دیگر درباره این شخصیت را به طور جسته و گریخته مطالعه کردم و توانستم نسبت به این شخصیت شناخت بیشتری پیدا کنم.
وی در ادامه به همکاریاش با محمدرضا ورزی - کارگردان «معمای شاه» - اشاره کرد و گفت: سال 79 در سریال «سالهای خاکستری» به کارگردانی آقای ورزی که برای شبکه جام جم آماده شد، ایفای نقش داشتم؛ البته در آن سریال همکاری کوتاهتری با ایشان داشتم. کار کردن با آقای ورزی در «معمای شاه» خیلی برایم لذتبخش بود؛ چراکه احساس میکردم نسبت به پلانهایی که میگیرد و شخصیتی که از من در ذهنش تصور میکند، خیلی واقف هستم. در کل همه چیز در «معمای شاه» حرفهای پیش رفت، بنابراین کار کردن در یک گروه حرفهای در چنین روزهایی که شاید خیلی از کارها پشت صحنهی حرفهای نداشته باشند، یک حُسن است.
این بازیگر همچنین درباره زمان همکاری با سریال معمای شاه، اعلام کرد: آخرین حضورم در این پروژه اسفند سال 1393 بود ولی در کل به مدت دو سال است که جسته و گریخته با پروژه «معمای شاه» همکاری داشتم. درحال حاضر هم کار جدیدی برای تلویزیون ندارم اما قرار است بهزودی یک کار سینمایی جدید داشته باشم.
این بازیگر تلویزیون در بخشی دیگر از صحبتهایش درباره اینکه چقدر نسبت به ایسنا شناخت دارد؟ اظهار کرد: اگر بگویم مدام خبرهای خبرگزاری ایسنا را پیگیری میکنم، اینطور نیست اما واقعا هر وقت که خبری به گوشم میرسد که در آن از عبارت به گزارش خبرگزاری ایسنا استفاده شده باشد، احساس امنیت میکنم و قطعا مطئنم که خبر موثق است.
حدیث فولادوند در پایان در پاسخ به اینکه چه پیشنهادی برای خبرگزاری دانشجویان ایران دارد؟ گفت: پیشنهاد خاصی ندارم، فقط دوست دارم به این موضوع تأکید کنم که وقتی خبرنگاران قصد مصاحبه با هنرمندان را دارند، این مساله خیلی مهم است که مصاحبهشونده احساس امنیت داشته باشد و تا زمانی که احساس امنیت وجود نداشته باشد گفتوگویی انجام نمیگیرد. حداقل خودم اینگونه هستم و تا وقتی که احساس امنیت نکنم صحبت نمیکنم. به دلیل اینکه شخصا چندین بار این مساله برایم پیش آمده که با مجلات و نشریات مختلفی که معتبر هم بودند، صحبت کردم اما اتفاقاتی افتاد که اصلا دوست نداشتم؛ بنابراین پیشنهادم این است خبرنگارانی فعال باشند که بتوان به آنها اعتماد کرد.
قدس/پرویز پرستویی: به هنرپیشه پرکار بیکار مشهورم
پرویز پرستویی از عزتالله انتظامی، علی نصیریان، جمشید مشایخی، داوود رشیدی و محمدعلی کشاورز به عنوان پنج الگوی برگزیدهاش در سینما یاد کرد.
او همچنین از آینده سکانداری سینمای ایران ابراز نگرانی کرد.
به گزارش بخش سینمایی ایسنا، پرویز پرستویی در نشستی که به همت مجلهی «بخارا»، روز گذشته - 26 آذر ماه - انجام شد، در سخنانی از نحوهی ورود خود به سینما، بازی در فیلمهای «مارمولک» و «بید مجنون»، بازی در تئاتر و بازیگری در سینما سخن گفت.
او ابتدا بیان کرد: انگیزهی بازیگر شدن در افراد متفاوت است. یکی علاقهی بسیاری به بازیگران هالیوودی داشته و دیگری جذابیت خلق نقشی خاص برایش اهمیت یافته و شخصی خواهان شهرت بوده است، اما بیاغراق باید بگویم که در برابر این سوال همیشه گفتهام که برای من، درد باعث شد که سراغ بازیگری بروم، نه مطرح شدن!
چگونگی شکلگیری دیالوگهای «مارمولک»
این بازیگر سینما با اشاره به محل تولد و کودکیاش و ارتباط آن با نقشی که در فیلم «مارمولک» داشت، ادامه داد: منطقهای که زیستگاه من بوده و در آن نفس کشیدهام، محلهای بود که شاید اگر یک عکس یادگاری با بچه محلها داشته باشیم همه وحشت میکنند که شما چگونه قسر در رفتید؟! البته با وجود تمام اینها به همهی آن آدمها و اهالی محل افتخار میکنم. به یاد دارم اولین باری که قرار شد سناریوی «مارمولک» خوانده شود آقای قاسمخانی گفتند که میشود از آقای پرستویی خواهش کنیم، متن را با لحن و شیوه صحبت یک روحانی بخوانند؟ من جواب منفی دادم و گفتم نقش روحانی که در سناریوی شما نوشته شده است من را به یاد بازیهای سطح پایین و نشان دادن روحانیت به شکلی هجوآلود میاندازد. دزدی هم که شما نوشتید بیتعارف باید گفت که تا به حال از محلهی جردن به پایین نیامده است! منتهی دزدی که من در ذهن دارم، داوود عزیز گاوکش، عباس مورچهخور و اکبر محصل و .... است. بعد که آنها پرسیدند: اینها چه کسانی هستند؟ گفتم، داوود عزیز گاوکش یک «بی. ام. و 2002» قدیمی داشت که عادت کرده بود از پیاده رو برود! اکبر محصل اینقدر درسنخوان بود که لقب محصلی را به او داده بودند و چاقویی به کمر داشت. عباس مورچهخور هم کسی بود که هر جا مورچه می دید با انگشتی آغشته به بزاق دهانش مورچه ها را می خورد! و ...
پرستویی در ادامه به بازگو کردن خاطرات فیلم «مارمولک» پرداخت و با بیان اینکه «شاید این کار تنها فیلمنامه ای بود که قبل از صحبت با کارگردان و نویسنده، اول با بازیگرش مشورت شد»، گفت: اینها میتوانند رضا مارمولکی باشند که بتواند در یک سیر تحول به شخصیت روحانی قصهی مارمولک تبدیل شود، چون همین شخصیتهایی که من از آنها نه به سخره بلکه با افتخار یاد میکنم، کسانی بودند که دیالوگ اول مارمولک را میگفتند، «ماه محرم صفر، نجسی حروم، سرقت ممنوع» این دیالوگ خود من است! آنها اشخاصی بودند که ماه محرم دزدی نمیکردند و در ایام محرم میان دستههای عزاداری میایستادند و بعد از این ایام به کار خود ادامه میدادند و اجناس حاصل از دزدی را به محله میآوردند تا با بچه محلهای خود تقسیم کرده و بخورند! این همان دزدی است که باید در فیلم ساخته و پرداخته می شد.
او درباره شروع ساخت این فیلم بیان کرد: به من گفتند که ایدهای دارند مبنی بر اینکه یک دزد، روحانی میشود. بعد پرسیدند این نقش را بازی میکنی تا به نویسندگان سفارش نوشتن را بدهیم که گفتم بله. حتی تاکید کردند که نمیخواهی بیشتر فکر کنی و من نیازی به فکر کردن نداشتم، چون خوب میدانستم سیر اتفاقات فیلم چه خواهد شد. از همان دوران کودکی در محلهی قدیمیمان احساس می کردم که ناهنجاریها و نابسامانیهای بسیاری وجود دارد و به دنبال ابزاری بودم که چگونه میشود این مسأله بروز پیدا کند. بعد خواسته یا ناخواسته، آگاهانه یا ناآگاهانه طوری شد که احساس کنم ابزاری میخواهم و این ابزار شکل گرفت. دیدن معرکهها و تعزیهها و پردهخوانیها باعث شد به این نتیجه برسم که تنها ابزاری که میتواند این مطلب را اشاعه دهد، بازیگری است.
این بازیگر در پاسخ به این سوال که الگوهایش در بازیگری و نقشآفرینی چه کسانی بودند؟ گفت: اولین استادی که در بخش فن بیان شاگرد ایشان بودم زندهیاد مهدی فتحی بود که به منطقه نازیآباد میآمدند و تدریس میکردند. وقتی چهارده ساله بودم، با مینیبوس ما را از پایین شهر به دانشکدهی هنرهای زیبا آوردند تا نمایش «در اعماق» نوشته ماکسیم گورکی را تماشا کنیم. آقای مهدی فتحی نقش ساتین را بازی میکردند. شخصیتی دائم الخمر و من با خود میگفتم این غیر ممکن است که شخصی بتواند این نقش را اینچنین باورپذیر ایفا کند.
او ادامه داد: من چیزهای زیادی از ایشان آموختم. هیچگاه فراموش نمیکنم همان شب که برای دیدنشان رفته بودیم با همان لباس نقش بیرون آمدند و لباسشان یک کلاه شاپویی و یک کت زهوار در رفته و کفشی با بند باز بود. ایشان در وزارت نیرو کار میکردند و ظهرها پس از پایان کار به پارک شهر میرفتند و با همان لباس مینشستند. فضای پارک شهر به گونهای بود که هر قسمتی مکان و پاتوق اشخاص و قشرهای خاصی بود. به عنوان مثال قسمتی بازنشستهها و بخشی دیگر قاچاق فروشها و قسمتی محصلها و ... و آقای فتحی کنار این قشر مینشست. به یاد دارم که یک بار سر این مسأله به اشتباه به جای گدایی دستگیر شد و همان شب هم اجرا داشت! نمایشی که مهین اسکویی کارگردانش بود و محمود دولت آبادی هم نقشی داشت. گرچه شب آزاد شد و من ادامهی بازیگری فتحی در خارج از سالن تئاتر را دیدم و فهمیدم بازی نه تنها در سالن بلکه در سطح شهر و در زندگی فتحی نیز ادامه دارد.
او همچنین با تاثر اظهار کرد: همیشه در کنار در ادارهی تئاتر میرفتم و ساعتها میایستادم تا ببینم می توانم آقای پرویز فنیزاده را ببینم.
پرستویی در ادامه گفت: ما همیشه به عنوان شیعه میگوییم پنج تن آل عبا داریم و من در عالم هنر 5 الگوی برگزیده برای خود ساختهام و این را بارها و بارها تکرار کردهام و دوباره میگویم. نخستین شخص عزتالله انتظامی است. علی نصیریان، جمشید مشایخی، داوود رشیدی و محمدعلی کشاورز چهار تن دیگر از اساتید من در دنیای هنر هستند و از آن پنج تن تنها یک شخص هست که هنوز کار میکند و ایشان استاد علی نصیریان هستند که این روزها در سریال «شهرزاد» بسیار خوش درخشیدهاند. من ساعتها می نشینم و تنها به پلک و زیر چشم ایشان خیره میشوم که بسته به شرایط چه نبضی دارد، به ویژه نسبت به بازی غافلگیرکنندهی ایشان در سریال شهرزاد و اینکه بیننده در مرز بین منفی و مثبت شخصیت این نقش درگیر است اینها همیشه الگوی من بودهاند.
چه کسانی سکاندار این سینما خواهند شد؟
او با اشاره به اهمیت آن نسل از بازیگران سینمای ایران، افزود: چیزی که من را این روزها آزار میدهد تنها این است که جایگزین این نسل کیست؟ بخصوص که از بین پنج اساتیدی که نام بردم تنها یک نفر هنوز در کار است و باقی بخاطر بیماری یا ناخواسته کاری انجام نمیدهند. با بازی علی نصیریان به این نتیجه رسیدم که اساتید را سن و سال از پا درنمیآورد، غم درونشان سبب فرسودگی و بیماریشان شده است. بعد از این نسل چه کسانی سکاندار این سینما خواهند بود؟ این را نه به عنوان بازیگر بلکه به عنوان بیننده میگویم که من نسل دیگری را نمیبینم. قصد توهین به جوانترها را ندارم اما سینمای ما و بازیگری ما شکست خواهد خورد.
پرستویی با بیان اینکه در این سینما چهار پدر گیر نمیآوریم و چهار مادر پیدا نمیکنیم، گفت: به یاد دارم به بهروز وثوقی میگفتم که آقای وثوقی من بسیاری از فیلمهای شما را دیدهام و بسیاری دیگر را شنیدهام. آن زمان پول سینما رفتن نداشتم و اگر بخاطر داشته باشید در آن دوران وقتی فیلمی در سینما پخش می شد صدای فیلم خارج سالن هم پخش می شد. پشت ویترین میایستادم و عکسهای فیلم را نگاه میکردم و از طریق صدایی که می شنیدم میان عکس و صدا موضوع فیلم را متوجه میشدم. من اینطور دیدگاه خود را به جهانم تغییر دادم. هنرپیشگی شغل من نیست چون معتقدم بازیگر خالق است و اگر من بتوانم یک نوع شخصیتی خلق بکنم که شما با او همذاتپنداری کنید نوعی آفرینش صورت گرفته است.
این بازیگر در قسمت دیگری از سخنانش به تاثیر شخصیت فیلم «آژانس شیشهای» در زندگیاش اشاره کرد و ادامه داد: در میان این نقشها همچنان شخصیت «حاج کاظم» در من تهنشین شده است. اینها نسلی هستند که در جامعهی ما بسیارند و یک به یک آب میشوند و از صحنه روزگار میروند. در سفرهای سالیانه که به هیروشیما میرویم، جمعی از جانبازان شیمیایی را با خود میبریم و وقتی بازمیگردیم، پیامکهایی دریافت میکنیم که یکی از این عزیزان را از دست دادیم. برای همین نمیتوانم «حاج کاظم» را فراموش کنم چون او را میبینم. البته اگر این سه فیلم را دیگر بازیگران و سروران من بازی میکردند قطعا نقش خوبی را ایفا میکردند اما به این موضوع معتقدم که این نقشها تنها به خوب بازی کردن کفایت نمیکند و باید یک اعتقادی در کنارش باشد.
او همچنین با اشاره به نقشی که در فیلم «لیلی با من است» داشت، خاطرنشان کرد: در فیلم «لیلی با من است» همه میگفتند به مشکل برخواهید خورد. با بچههای جبهه شوخی میکنید؟! اما فیلم ساخته شد و مورد استقبال قرار گرفت و هیچ اتفاقی هم نیفتاد و حتی همهی بچههای جبهه گفتند واقعیتی هست که بود و تعارف نداریم. جنگ بود و ترس هم در کنار جنگ وجود داشت.
او در ادامه با بیان خاطرهای از بازی در فیلم «بید مجنون» گفت: برای بازی در فیلم «بید مجنون» آقای مجیدی در توضیح نقشم گفتند، شخصی است که نابیناست و بینا می شود و دوباره نابینا می شود. پس از پاسخ مثبت من برای همکاری آقای مجیدی گفت،« به من گفتهاند که اگر خارج از ایران این فیلم را بسازی نیکلاس کیج بازی خواهد کرد»، چون آن ها در رقابت های هالیوودی هستند و ال پاچینو «بوی خوش زن» را بازی کرده بود که از اول تا آخر نابیناست البته بید مجنون پروسهای جذابتر داشت. به آقای مجیدی گفتم « مجید عزیز! من در مرز پنجاه سالگی هستم و بخش عمدهی بازیگری تخیل است و تخیلم به من میگوید تا هفتاد سالگی آلزایمر نخواهی گرفت و حدودا بیست سالی در صحنه خواهی بود. در این بیست سال با توجه به وضع و موقعیت سینما اگر سالی یک کار هم بپذیرم می شود بیست کار که حاضرم تنها پنج نقش را بازی کنم و باقی را هم به کسانی که عشق سینما دارند تقدیم نمایم. چون دیگر از بازیگری لذت نمیبرم؛ نه بخاطر اینکه بازی نخواهم کرد که اطمینان دارم آخرین بازی من در تئاتر خواهد بود، بلکه شرایط طوری شده که خجالت میکشم سر صحنه تمرکز کنم. دیگر تمرکز و تحقیق برای یک نقش دمده شده است.»
وی اضافه کرد: در پروژهی «بید مجنون»، دو ماه قبل از فیلم برداری صبحها تا پنج عصر به مجتمع نابینایان در فلکهی صادقیه میرفتم و چشمبند می زدم و تمام کارهای خود را با چشمبند انجام میدادم. من این را از پیشکسوتان خود یاد گرفتم، اما گویی این روزها همه چیز تغییر کرده است. گاهی میگویم بازیگری تنها بازی کردنش سخت است، باقی خوش گذرانی است.
مشهورم به هنرپیشه پرکار بیکار
پرستویی در ادامه در پاسخ به سوالی، به علاقهاش به بازی در تئاتر اشاره کرد و گفت: میان هنرمندان به هنرپیشهی پرکار بیکار شهرت دارم. از بین 90 فیلمی که ساخته میشود چهل فیلمنامه را می خوانم اما بازی نمیکنم. در تئاتر هم همین است. این روزها حس می کنم به یک پاکسازی خون نیاز دارم و باید دوباره به تئاتر برگردم! هنوز بزرگترین افتخار من این است که آمار تئاترم بیشتر از سینماست. اتفاق و ارتباطی که در هر لحظه از بازی نفس به نفس میان من و تماشاچیان در تئاتر می افتد، در سینما اتفاق نمی افتد.
او با تاکید مجدد بر بازی در تئاتر، تصریح کرد: من هر آنچه دارم از تئاتر دارم. گرچه تئاتر ما نیز قربانی شده است. گاهی نیروی جوانی میآید و خلاقیتی انجام می دهد اما ماندگار نیست. برای کار خوب امکانات خوب وجود ندارد. حتی برای برنامهریزی تیمی دچار مشکل هستیم. من به یاد ندارم که در این مدت دو کار هم زمان انجام داده باشم، اما این روزها همه درگیر هستند. حتی عدهای در طول روز در چند نقش در پروژههای مختلف کار میکنند. در فکر این هستم که خود، گروهی تشکیل دهم و بگویم شما چند ماه درگیر این کار هستید و حق انجام کار دیگری ندارید و دست مزدتان را خواهیم پرداخت که حداقل یک تئاتر حرفهای کار بکنیم.
این بازیگر تئاتر همچنین در مورد وضعیت تئاتر ایران در مقایسه با تئاتر در خارج از ایران اظهار کرد: ما حرف زیاد میزنیم اما در عمل کاری انجام نمیدهیم و حتی سالن تئاتر نداریم. به طور مثال نمایش «فنز» که روی صحنه بود مخاطبان در صفهای طولانی بودند تا در ساعت چهار بعدازظهر گیشه باز شود و بلیتی بخرند؛ اما چون سالن محدود بود و گروههایی بعد از ما اجرا داشتند، ما ناچار بودیم سالن را به آنها بسپاریم. در حالی که این نمایش 6 ماه میتوانست روی صحنه اجرا داشته باشد. همانطور که ما در اجراهای خارج از کشور داشتیم. در تئاتر دنیا همچنان شاهد برگزاری تئاترهایی هستیم که سالیان سال روی صحنه است و حتی بازیگران تغییر می کنند، اما اجرای نمایش متوقف نمی شود.
کتابخوانی بخشی از زندگی من است
پرستویی در بخش دیگری از صحبتهای خود درباره اهمیت کتاب و کتابخوانی اضافه کرد: کتابخوانی بخشی از زندگی من بود. از شنبه تا پنجشنبه آثاری از نمایشنامههای ایرانی زمان خود مثل غلامحسین ساعدی، اکبر رادی و بهرام بیضایی و ... را میخواندیم و پنجشنبهها تحلیل و نقد داشتیم. امروز هم هرگاه کتابی خوب و جدید در دنیای کتاب چاپ شود، میخوانم. گرچه مشکلات بسیاری از گرانی و کمبود کاغذ و مجوز کتاب و ... سبب شده است که کتابها به سختی منتشر شوند.
مردم سالاری/ در تشريح سياستهاي سي و يکمين جشنواره بينالمللي موسيقي فجر:
اضافه شدن بخش جايزه به جشنواره امسال
مراسم اعلام سياستهاي سي و يکمين جشنواره بينالمللي موسيقي فجر ديروز در تالار وحدت تهران برگزار شد.
به گزارش مهر، آيين گشايش سي و يکمين جشنواره بينالمللي موسيقي فجر روز جمعه 27 آذر در تالار وحدت تهران با حضور تعداد زيادي از مخاطبان و هنرمندان در ساعت 14:55 و نزديک به يک ساعت تاخير نسبت به اعلام قبلي، آغاز شد.
به گزارش مهر، ازدحام جمعيت به حدي بود که کارکنان انتظامات را با مشکل مواجه کرد. اين اولين بار است که براي برگزاري يک جشنواره موسيقايي يک برنامه رونمايي برگزار ميشود که در نوع خود جالب توجه است.
همچنين در حالي تيزر سي و يکمين جشنواره موسيقي فجر در اين مراسم به نمايش درآمد که جاي واژه بينالمللي خالي است. شهرداد روحاني آهنگساز و رهبر ارکستر بينالمللي در همان دقايق اوليه شروع مراسم به اجراي پيانو پرداخت و قطعه «سرزمين مادري» را نواخت. اجراي اين مراسم را احسان کرميبرعهده دارد که در سخناني اعلام کرد بخشي به نام «جايزه براي توليدات سالانه کشور» به جشنواره اضافه شده است.
فرزاد طالبي سرپرست دفتر موسيقي از سخنرانان اين مراسم بود که به تشريح نکاتي درباره جشنواره و سپس مهمانان بخش بينالملل معرفي شدند که شجاعت حسين خان، آنتونيو ري چهره مشهور موسيقي فلامنکو، گروه بدخشان تاجيکستان، آرزو علي عباد از آذربايجان در بخش بانوان، آلدو رومانو نوازنده سرشناس درامز، بلکه سيسکو نوازنده، فيض علي فيض قوال پاکستاني، کمانه خواننده پرتغالي، ژيوان گاسپاريان، سهراب پورناظري، داليبور کاروا نوازنده اسلواکي، بارتلميبستان نوازنده ويولنس اتريشي، اکبر خميسو خان نوازنده از ايتاليا، آنو فاواتا آهنگساز ايتاليايي و گروه بينالمللي هند شرقي از جمله آنها هستند.
وي افزود: با وجود اينکه دفتر موسيقي در بخش اجرايي جشنواره حضور ندارد اما تمام همکاريهاي لازم را انجام خواهد داد. کمکهاي دولت به جشنواره موسيقي نسبت به دوره قبل تغييري نکرده است اما برنامهها با کيفيت بالاتري برگزار خواهد شد.
وي با اشاره به يک اتفاق جديد در اين دوره از جشنواره عنوان کرد: بخش جايزه به اين دوره اضافه شده که هميشه جاي آن خالي بود. ديپلماسي فرهنگي امروز يک امر مهم است که بايد در جاي جاي فعاليتهاي فرهنگي خودش را نشان دهد. در اين دوره جشنواره سعي شده نگاهي ويژهاي به ديپلماسي فرهنگي شود. پس از آن محمد عليزاده خواننده پاپ به اجراي زنده پرداخت.
در ادامه مراسم اجراهاي بخش ايراني سي و يکمين جشنواره موسيقي فجر اعلام شد. اردشير کامکار، بهداد بابايي، هنگامه اخوان، شهرداد روحاني، مسعود شعاري، کريستف رضاعي، نجمه تجدد با گروه موسيقي ملي، لوريس چکناوريان به عنوان رهبر مهمان ارکستر ملي، کيوان ساکت، سالار عقيلي، ارکستر سمفونيک تهران به رهبري علي رهبري، گروه کامکارها، گروه مهر نوا با هنرمندي پري زنگنه، اردوان کامکار، رافائل ميناسکانيان، ماسيسهاراکليان، تينا جامه گرميو ... از جمله اين افراد هستند.
در اين بخش از مراسم اردوان کامکار به اجراي برنامه پرداخت که وي قبل از اجرا گفت اين قطعه را به پرويز مشکاتيان تقديم ميکند که امروز جايش در بين ما خالي است. وي افزود: او هنرمندي بود که در همه کنسرتهاي من در رديف اول مينشست و من با افتخار اين قطعه را به وي تقديم ميکنم.
حسن رياحي دبير سي و يکمين جشنواره بينالمللي موسيقي فجر نيز در ادامه گفت: وقتي اولين جلسات اين دوره از جشنواره را برگزار کرديم قرار بر اين شد که بعد از سي سال تحولات عمدهاي را در ساختار جشنواره ايجاد کنيم. در همين زمان جناب نوربخش مديرعامل خانه موسيقي طرحي را مطرح کرد که خيلي از اين طرح خوشم آمد و بنابراين اين شد که ما اين طرح را در اين دوره از جشنواره پياده کنيم.
وي افزود :در اين دوره بخش رقابتي جشنواره حذف شده و يک بخش جايزه وارد جشنواره شده که در نشست خبري پيرامون آن توضيح ميدهم اما به طور کلي درباره ساختار جشنواره ميتوانم توضيح بدهم که با توجه به برنامه ريزيهاي انجام گرفته تمرکز اين دوره در بخش بينالملل اغلب در حوزه کشورهاي منطقه بوده و شما ميبينيد که گروههاي خوبي در اين دوره حضور دارند به هر ترتيب من از همه دوستان ستاد جشنواره به ويژه جناب نوربخش تشکر ويژهاي دارم که طي اين مدت زحمات فراواني را متقبل شدند. پالت، چارتار، کامنت، داماهي، ماکان اشگواري، سيروان خسروي، گروه بمراني، اردوان انزابي پور با گروه تندر، احسان خواجه اميري، مازيار فلاحي، محمد عليزاده، محسن يگانه، گروه سون و ... از جمله افراد و گروههايي هستند که در بخش پاپ سي و يکمين جشنواره موسيقي فجر اجرا دارند.
حميدرضا نوربخش رييس سي و يکمين جشنواره موسيقي فجر نيز به عنوان يکي از سخنرانان اين مراسم گفت: اميدوارم اين دوره از جشنواره آغازي باشد براي تعالي و حرکت رو به جلو اين رويداد مهم هنري در کشورمان. ما ضمن قدرداني از زحمات دوستان در سي سال گذشته، اعتقاد داريم آنچه آنها انجام دادهاند تجبه بينظيري را مقابل ديدگان ما قرار داده است. به ويژه از حسن رياحي که حضورشان موجب دلگرمي است تشکر داريم که در اين مدت که ايشان هدايت جشنواره را بر عهده داشتند، اتفاقات خوبي رخ داد. خوشحاليم که امسال کنار ايشان حضور داريم و به وجود ايشان پشتگرم هستيم. همچنين بليتهاي جشنواره از سايت مخصوص بليتفروشي جشنواره و صفحه اينستاگرام جشنواره به فروش ميرسد.
مردم سالاری/نمايشگاه چيدمان«رومي» به مناسبت هفته مولانا در خانه هنرمندان
نمايشگاه «رومي» کاري از آرش فنائيان به مناسبت هفته مولانا، پنجشنبه 26 آذر در نگارخانه استاد «ميرميران» خانه هنرمندان ايران آغاز به کار کرد.
به گزارش روابط عمومي خانه هنرمندان ايران، اين برنامه که با طراحي آرش فنائيان برگزار ميشود؛ هر روز عصر ساعت 18:30 ميزبان يک هنرمند عرصه موسيقي خواهد بود که مجموعه چيدمان فنائيان را همراهي خواهد کرد.
در اين نمايشگاه که در واقع اداي دين هنرمند به مولانا در هفته منتسب به او محسوب ميشود، فانوسها و کلونهاي (کوبههاي) درهاي قديمي، به صورت معلق در فضاي نگارخانه ارائه شده و تعدادي فانوس به همراه تايپوگرافيهاي مختلفي به زبان ترکي، لاتين، فارسي و ... بر روي زمين به چشم ميخورد. اين عناصر بصري طوري جانمايي شدهاند که نگاه مخاطب را به سوي يک «در» هدايت ميکنند؛ «دري که کوبه ندارد». جملهاي که آرش فنائيان آن را با مولانا و شاملو به ياد ميآورد.
در اين اثر تلفيقي چيدمان و اجرا، گويي هنرمند طراح، اعتراض خود را نسبت به کمتر ديدهشدن مولانا در ايران، جايي که مدعي هستيم مولانا به آن تعلق دارد، بيان ميکند. فنائيان در ابهامي بين کمتوجهي به مولانا در ايران و برگزاري مراسمي باشکوه در قونيه؛ با نوشتن يک بيت از مولانا بر روي زمين به زبان ترکي، لاتين و البته فارسي بدون نقطه سعي دارد در ضمن قدرداني از مراسمي با ياد مولانا در قونيه، توجه ايرانيان را که مدعي تعلق مولانا به ايران هستند به پاسداشت ياد او جلب کند. فنائيان که در زمينه موسيقي تلفيقي (فيوژن) نيز فعال است و از ترکيب چيدمان و اجراي موسيقي به عنوان يک ترکيب هنري بهره برده، معتقد است که ادبيات کلاسيک منشأ افکار و طراحيهاي او است و وقتي فکر از چيزي نشأت بگيرد، فرد اگر اهل خلق کردن باشد در نتيجه آن دست به آفرينش ميزند.
اين هنرمند همچنين اعتقاد دارد در تمامي دنيا مولانا گرامي داشته ميشود، اما در ايران کمتر از آنچه انتظار ميرود اين اتفاق رخ ميدهد. بيت شعري که با دقت انتخاب شده و روي زمين طراحي شده، شعري است که در ايران به آن کمتر پرداخته شده و حتي بسياري در ايران نميدانند اين بيت مربوط به مولانا است به همين دليل اين شعر به زبانهايي که آن را ميشناسند و از آن استفاده کردهاند يعني لاتين و ترکي کامل نوشته شده اما به زبان فارسي بدون نقطه ترسيم شده است و پيدا کردن متن شعر در تايپوگرافياي دست کم با سه خط، کنکاشي است تا در آن مخاطب ايراني به کمتوجهي خود نسبت به مولانا و اشعارش پي ببرد. اين در حالي است که در فرانسه نخستين آلبوم مجموعه بودابار، با نام «رومي» ساخته شد و اتفاقا اين بيت شعر جزو اشعاري بود که براي ساخت موسيقي از آن استفاده شد.
آرش فنائيان که مولانا را همراه دائمي خود ميداند، اعتقاد دارد هنر مفهومي يعني اينکه به مخاطب فرصت داده شود تا او خود کنکاش کند و به دنبال معنا و محتواي اثر باشد.
وي با اشاره به اجراي موسيقي، تاکيد دارد؛ در مدت نمايشگاه اساتيد سازهاي عرفاني شرقي و جهاني به اجراي برنامه خواهند پرداخت. عرفاني به منظور اينکه سازهايي که معنايي ميشوند؛ به عنوان مثال در موسيقي لاتينهارپ يک ساز معنايي است، چنگ در هر دو، هم شرق و هم جهان، عرفاني است. اين سازها خلسههايي عرفاني ايجاد ميکنند که با فضاي اجراي «رومي» هماهنگ است و تعبير من از آنها سازهاي عرفاني است.
در اين برنامه هنرمنداني چون ياور مراد، ايثار ياور، نويد توسلي، ابوالفضل محمدقلي، آرش فنائيان و ... به اجراي برنامه خواهند پرداخت. اين نمايشگاه تا 4 دي ادامه خواهد داشت.
وطن امروز/محکومیت جنایات نیجریه توسط شاعران انقلاب اسلامی
جمعی از شاعران کشور با صدور بیانیهای جنایات اخیر علیه شیعیان در نیجریه را محکوم کردند. به گزارش پایگاه اینترنتی شاعران فارسیزبان، متن این بیانیه به شرح زیر است:
بسم الله الرحمن الرحیم
الَّذینَ آمَنوا یُقاتِلونَ فی سَبیلِ اللَّهِ وَالَّذینَ کَفَروا یُقاتِلونَ فی سَبیلِ الطّاغوتِ فَقاتِلوا أَولِیاءَ الشَّیطانِ إِنَّ کَیدَ الشَّیطانِ کانَ ضَعیفًا (سوره نساء آیه ۷۶)
بار دیگر در پایان ایام حزن و اندوه حضرت اباعبداللهالحسین علیهالسلام و مقارن با روز شهادت امام رئوف حضرت علی ابن موسیالرضا علیه آلاف التحیه و الثناء و در حین مراسم عزاداری شیعیان مظلوم و بیدفاع نیجریه، حادثهای تلخ و تاسفبار بر پیشانی تاریخ نقش بست و در آستانه ماه ربیعالأول قلوب مؤمنین را در اقصی نقاط جهان اسلام داغدار نمود. یقین این جنایات و اقدامات وحشیانه و ددمنشانه با هدایت و حمایت مستقیم آلسعود و داعش ملعون و با همراهی ایادی استکبار، آمریکای جنایتکار و اسرائیل غاصب به وقوع پیوسته است و انشاءالله نوید پایانبخش حکومت ظالمانه و مستکبرانه آلسعود بر منطقه حجاز خواهد بود، چرا که وعده الهی صدق است «ان الله لا یخلف المیعاد». شاعران انقلاب اسلامی طبق وظیفه شرعی و انسانی خویش از آنجا که همواره مدافع مظلومان، محرومان و ستمدیدگان عالم بودهاند، ضمن طلب غفران الهی برای شهدای مظلوم نیجریه و تسلیت به خانوادههای داغدارشان و اعلام حمایت قاطع از شیعیان مظلوم این کشور بویژه رهبر جنبش اسلامی ایشان علامه شیخ ابراهیم زکزاکی، خواستار آزادسازی فوری ایشان از چنگ ایادی استکبار و توقف هرگونه تجاوز و عملیات تروریستی بر ضد شیعیان نیجریه بوده و از مجامع بینالمللی و محافل حقوق بشری تقاضا دارند هرچه سریعتر با عوامل این حادثه غیرانسانی و اندوهبار برخورد قاطع و جدی نمایند.
«إِنَّ اللَّهَ یُدافِعُ عَنِ الَّذینَ آمَنوا إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ کُلَّ خَوّانٍ کَفورٍ» (سوره حج آیه۳۸)
وطن امروز/پدر شهید احمدیروشن در نشست خبری اکرانهای مردمی عمار:
ولایت فقیه، ایران را از پیچ تاریخی نجات داد
حاجرحیم احمدیروشن در نخستین نشست خبری اکرانهای مردمی عمار گفت: خودم را کوچکترین فردی میدانم که میتواند در این قالب به مردم خدمت کند. جشنواره عمار برای رسیدن به اهداف بلندش، مجاهدت لازم دارد. پدر شهید احمدیروشن درباره جنگ نرم افزود: دشمن از طریق جنگ نرم میخواهد فرهنگ خودش را به ما تحمیل و نفوذ کند و این مسالهای است که رهبر انقلاب در عرض یک ماه 70 بار مساله نفوذ را مطرح کردند. حاج رحیم احمدیروشن افزود: متاسفانه در زمان فتنه 88 مردم را 2 دسته کردند؛ یک دسته طرفدار فتنه و دسته دیگر طرفدار ولایت و تمام زور خود را علیه نظام زدند اما در نهایت دیدید که به دست امام زمان(عج) و برکت خون شهدا، انقلاب پابرجا ماند. وی با بیان این موضوع که اگر مردم منتظر بالادستیها بودند، الان آمریکاییها ایران را گرفته بودند، افزود: این ولایت فقیه بود که ایران را از پیچ تاریخی نجات داد.
وطن امروز/به بهانه پخش مستندهایی از شبکه افق درباره حوادث دردناک نیجریه
از سکوت رسانههای جهانی تا وظایف جبهه فرهنگی
اقدام شبکه افق در پخش مستندهایی در ارتباط با شیعیان نیجریه در شرایطی که آنها آماج حملات مختلف قرار گرفتهاند، اقدامی مناسب در جبهه فرهنگی و رسانهای انقلاب محسوب میشود. به گزارش تسنیم، با همه رخدادهای تلخ و دردناکی که برای مسلمانان نیجریه روی داده باز هم شاهد سایه سنگین سکوت بر بسیاری از رسانههای بینالمللی و شبکههای تلویزیونی جهانی هستیم، رسانههایی که در هنگامه حوادث تروریستی پاریس یا حتی داد و فریاد یک تروریست در متروی لندن گوش فلک را با بوقهای شبانهروزی خود کر کرده بودند ولی امروز در مقابل این همه جنایت و وحشت، سر برگردانده و چشم بر این سیاهی و تیرگی بستهاند. در این بین جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی که نه تنها متعلق به ملت ایران، بلکه طرفدار صلح و برابری برای همه ملتهای مظلوم و همه مردم آزادیخواه جهان است، وظیفهای دوچندان دارد؛ وظیفهای از جنس تکلیف دینی و شرعی چون سکوت در برابر ظلم گاهی همچون طرفداری از ظالم است و گناهی بزرگ محسوب میشود. در این میان، نگاهی به عملکرد شبکههای مختلف سیما نشان میدهد شبکه «افق» توانست با بهرهگیری از آرشیو مستندی غنی خود، به تناسب ایفاگر نقشی بهتر در جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی باشد؛ پخش 2 مستند «مسیر مومباسا» و «از خون جون» که هر چند پیش از این، از همین شبکه روی آنتن رفته بودند گویای این حقیقت است که نباید منتظر وقایع و اتفاقات اینچنینی باشیم سپس با عجله، برای تولید گزارشهای خبری اقدام کنیم. «مسیر مومباسا» و «از خون جون» شاید هیچ یک به طور خاص به آزار و اذیت شیعیان نیجریه نپرداخته باشند اما زمینه شکلگیری جنبشهای شیعی و تشکلهای مربوط به شیعیان را در این کشور به تصویر میکشند، از حال و هوای تشیع در قلب آفریقا میگویند و به فرهنگ و اعتقادات آنها در مناسبتهایی همچون محرم و صفر میپردازند. در مجموع این 2 مستند را میتوان آینهای از امروز نیجریه دانست و مخاطب پس از مشاهده آنها، در مییابد چرا امروز شاهد اتفاقاتی تلخ از جنس این روزهای نیجریه است. این اقدام شبکه افق در بازپخش مستندهایی درباره شیعیان نیجریه را میتوان به فال نیک گرفت و از دیگر شبکهها انتظار داشت چنین رویهای را در پیش گیرند البته ایراداتی هم در این بین وارد است از جمله اینکه نباید فقط به داشتههای قبلی آن هم به صورت انگشتشمار دلخوش بود بلکه وقتی میبینیم 2 مستند که اتفاقا تکراری هم هستند در این شرایط چه تاثیرگذاری مثبتی دارند، باید به تولید برنامههایی از این دست اقدام کرد و منتظر وقایع و روزهای آینده نماند. به یقین مردمانی از جنس شیعیان نیجریه در اقصی نقاط دنیا هستند که زیر بار ظلم و ستم زندگی میکنند ولی هنوز اتفاقات تلخی شبیه آنچه درباره نیجریه میبینیم برایشان رخ نداده تا تیتر خبرها به آنها اختصاص یابد؛ تولید برنامههایی درباره شیعیان در کشورهای مختلف بویژه مناطقی که مخالفت با مکتب اهل بیت(ع) فزونی یافته، میتواند زمینهساز تقویت اسلام ناب و همبستگی بیشتر ملت ایران با زنان و مردانی شود که مانند آنها دل در گرو مکتب اهل بیت(ع) داشته و دست یاری به سوی همکیشان خود گشودهاند.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com