کد خبر: ۳۱۳۲۵۸
تاریخ انتشار:
بسته روزانه بولتن نیوز در حوزه فرهنگ/ 14 آذر 94

فرهنگ در رسانه

آرمان، آفتاب یزد، ابتکار، اعتماد، افکار، اطلاعات، ایران، تفاهم، جام جم، جوان، جمهوری اسلامی، حمایت، خراسان، راه مردم، حمایت، روزان، رویش ملت، سیاست روز، شرق، شهروند، قانون، قدس، کیهان، مردم سالاری، وطن امروز و همشهری روزنامه هایی هستند که روزانه به آن‌ها پرداخته و سعی می کنیم گلچینی از بهترین های آنها را در یک سبد فرهنگی به خدمت شما عرضه کنیم.
گروه فرهنگی- امروزه رسانه‌ای نیست که فعالیت داشته باشد و به مقولات فرهنگی توجهی نکند. چه اینکه فرهنگ و رسانه دو روی یک سکه بوده و اصلاً نمی‌توان دم از کار رسانه ای زد ولی مقولات فرهنگی را نادیده گرفت. در این شرایط، یکی از مهمترین رسانه‌هایی که از قدیم الایام و به طور مدام، موضوعات فرهنگی را مورد بررسی قرار داده است، روزنامه‌ها بودند. تا جایی که بعید است تا امروز روزنامه منتشر شده باشد که هیچ بهره ای از فرهنگ نبرده باشد.

به گزارش بولتن نیوز، در روزگار ما نیز روزنامه های موجود با گرایشات سیاسی و فکری گوناگون، دست به این کار زده و در قالب‌های مختلف، به مسائل فرهنگی می پردازند. اما نکته اینجاست که این همه تولیدات فرهنگی منتشر شده در روزنامه‌ها برای دیده شدن پا به این جهان گذاشته اند. به عبارت دیگر، مطلبی که دیده نشود گویی اصلاً تولید نشده است. اما آیا با حجم انبوه سایت‌ها و مجلات و روزنامه‌ها و رسانه‌های مختلف دیگری که وجود دارد، می‌توان به همه آن‌ها پرداخت و مطالب شان را از نظر گذراند؟ جواب معلوم است …

فرهنگ در رسانه

به همین دلیل ما در بولتن نیوز سعی کرده‌ایم تا از این به بعد و در قالب صفحه«فرهنگ در رسانه»به بازخوانی و بازنشر اصلی‌ترین مطالب فرهنگی روزنامه‌ها بپردازیم. به عبارت دیگر، «فرهنگ در رسانه»تلاشی است برای تبلور روزانه تراوشات فرهنگی روزنامه های کشور. تا به این طریق، حداقل اصلی‌ترین مقولات فرهنگی که در روزنامه‌ها منتشر شده است، توسط مخاطبین دیده شود. البته ما از همین جا، دست همکاری خود را به سمت همگان دراز کرده و از همه کسانی که تمایل دارند به انحای مختلف در این زمینه به ما کمک کنند، دعوت می‌کنیم تا در کنار ما، به ارتقای صفحه«فرهنگ در رسانه»کمک کنند.

آرمان، آفتاب یزد، ابتکار، اعتماد، افکار، اطلاعات، ایران، تفاهم، جام جم، جوان، جمهوری اسلامی، حمایت، خراسان، راه مردم، حمایت، روزان، رویش ملت، سیاست روز، شرق، شهروند، قانون، قدس، کیهان، مردم سالاری، وطن امروز و همشهری روزنامه هایی هستند که روزانه به آن‌ها پرداخته و سعی می کنیم گلچینی از بهترین های آنها را در یک سبد فرهنگی به خدمت شما عرضه کنیم.

***

آرمان/مدت‌هاست سينما نرفته‌ام

در مواجهه با برخي پيشنهادهاي سينمايي، به خود مي‌گويم چرا برخي فيلمسازان ما نقشي را به بازيگر پيشنهاد مي‌كنند، كه تناسبي با او و روحياتش ندارد؟! علي نصيريان بازيگر سينما و تلويزيون و تئاتر در گفت‌وگو با باشگاه خبرنگاران جوان؛ درباره درجه موفقيت سينماي ايران طي چند سال اخير گفت: اگر حقيقت را بخواهيد به خاطر مشغله كاري، زندگي و سفر مدت زيادي است كه به سينما نرفته‌ام و فيلم نديده‌ام. به اين جهت نمي‌توانم سينما و فيلم‌هاي ايراني را مورد بررسي و تحليل قرار دهم.

http://cinemapress.ir/download?f=2015/08/02/4/131626.jpg

وي دليل موفقيت يك بازيگر را اينگونه بيان كرد: بايد فيلمنامه، قصه و كاراكتر به نحوي باشد كه به سن و سال ما نزديك و مناسب باشد. چندي پيش بازي در سه فيلم سينمايي به من پيشنهاد شد كه همه آنها را رد كردم؛ چون فيلمنامه و شخصيتي كه قرار بود بازي كنم، براي من جذاب نبود و نتوانستم با آنها ارتباط برقرار كنم و دركشان سخت بود و حداقل من درك نكردم، البته نمي‌گويم كه سه فيلم مذكور بد بودند. وي ادامه داد: بازي در نقشي كه به شما نزديك نيست، هم به كيفيت كار شما و هم فيلم ضربه مي‌زند. بالاخره زماني كه يك بازيگر خوب نقشي را مي‌پذيرد، با انگيزه سكوي پرتاب آن را قبول مي‌كند؛ يعني در نقش مورد نظر وي بايد غير از مسائل مادي انگيزه معنوي و حرفه‌اي نيز نهفته باشد و با آن نقش حس نزديكي كند تا بتواند به ماندگاري و محبوبيت خود در سينما كمك كند. نصيريان درباره ساده ورود كردن بازيگران به عرصه سينما طي چند سال اخير عنوان كرد: هر دوره و زمان‌هاي اقتضائات خودش را دارد. شما در زمينه‌هاي اقتصادي، صنعتي، علمي و... شاهد دگرگوني‌ها و تغييراتي بوده‌ايد. در زمينه سينما نيز به همين شكل است. به هرحال ما نيز در دوران خودمان از يك جايي آغاز و به وادي تصوير ورود پيدا كرديم و در ميان راه با مشكلات و تغييراتي روبه‌رو بوديم و خوشبختانه تا به امروز و با اين سن هنوز فعاليت مي‌كنيم و اكثرا از ما راضي هستند. وي ادامه داد: البته يك مساله مهم درباره ورود ما به عرصه بازيگري نسبت به دهه‌هاي اخير وجود دارد. ما در زمان خود اصلا به فكر حضور در مراسم‌هاي آنچناني، جشنواره و اين نمونه مكان‌ها نبوديم. هر كسي كه پا به عرصه هنر و تئاتر و سينما مي‌گذاشت، دلش را پيشقدم مي‌كرد و غير از عشق و علاقه دلي و قلبي چيز ديگري دخالت نداشت. در صورتي كه الان عواملي مانند شهرت، بازي در پروژه‌هاي مختلف براي بالا رفتن آمار بازيگري، درآمدزايي و... روي انگيزه و كيفيت كار بازيگران ما تأثير گذاشته است؛ البته نمي‌خواهم بگويم كه همه اينها به اين شكلند. بازيگراني هستند كه با دل كار مي‌كنند و مي‌درخشند. بازيگر «شهرزاد» اظهار داشت: ما حدود 20 نفر بوديم كه وارد عرصه تئاتر شديم. 4 سال بدون اينكه كاري انجام دهيم، در يك كارگاه مرتب تمرين مي‌كرديم. خوشبختانه همه آن زحمات پشتوانه كاري و انديشه ما شد و اين پشتوانه در سال‌هاي 49- 48 كه وارد سينما شديم كمك‌هاي فرواني به ما كرد. اين بازيگر تصريح كرد: يكي از مسائل مهم در دنياي تصوير بالا بودن دانش فيلمساز در جهت انتخاب بازيگري است كه در راستاي فيلمنامه و نقش باشد. بعضي مواقع كارهايي به من پيشنهاد مي‌شود كه باعث تعجب من مي‌شود و به خودم مي‌گويم كه اين كارگردان چرا نقش و ساختار فيلمي كه مناسبم نيست را به من پيشنهاد داده؟! اصلا چرا او با روحيه و سابقه كاري كه از من ديده اين نقش غيرمرتبط را پيشنهاد كرده است؟!بازيگر فيلم سينمايي «گاو» اظهار داشت: بايد بگويم كه در حقيقت ورود به عرصه سينما آسان شده و شايد تصور مي‌كنند با يك امكانات ديگري مانند جواني، زيبايي و... مي‌توان همه كار كرد. البته جواني و زيبايي خوب است و من انكار نمي‌كنم؛ اما خلاقيت، استعداد، توانايي‌هاي روحي و جسمي، دل سپردن به كار، پشتكار، انتخاب كارهاي متفاوت و... حرف اول را مي‌زند. نصيريان درباره ايفاي نقش متفاوت و قابل تأمل در سريال «شهرزاد» عنوان كرد: اين به چند عامل بستگي دارد؛ يكي خود فيلمنامه، دوم گفت‌وگو و هدايت‌هاي كارگردان و سوم تفكر و تلاش خود بازيگر كه من هستم. من هميشه به دنبال اين بودم تا براساس تفسير كاراكتر داخل فيلم و گفت‌وگوهايي كه با كارگردان دارم، راهكارهايي را براي تظاهر و تجسم شخصيت پيدا كنم و در كنار اينها اتودزدن، تمرين، فكر و انديشه، تخيل و... ورود پيدا مي‌كند.

ابتکار/در دهمین نمایشگاه هنرهای معاصر استانبول چه گذشت؟

مخاطب بین‌المللی نیاز روز بازار هنر ایران

مدیر بخش بین‌الملل گالری اثر می‌گوید در دهمین نمایشگاه هنرهای معاصر استانبول تلاش کردیم مخاطب بین‌المللی را با آنچه در هنر ایران می‌گذرد آشنا کنیم.

مریم مجد مدیر بخش بین‌الملل گالری اثر درباره حضور ایران در دهمین نمایشگاه هنرهای معاصر استانبول که 12 تا 15 نوامبر بر پا شد، به هنرآنلاین گفت: ایده اولیه تمرکز این دوره از نمایشگاه بر روی هنر ایران از طرف مهسا عظیمی نماینده کانتمپورى استانبول در ایران و کویت مطرح شد زیرا این نمایشگاه هر سال به یک کشور و یک موضوع توجه خاص و ویژه‌ای دارد.

http://ent.emruzonline.com/img/news/5661584866acc0.40884656.jpg

او افزود: نماینده کانتمپورى استانبول به تهران آمد و از گالری‌های متعدد دیدن کرد، از آنجایی که گالری اثر چهارمین بار بود که در این نمایشگاه حضور داشت و در طی هفت سال گذشته نیز حضور ثابتی در نمایشگاه‌های مختلف هنری استانبول داشته از ما خواستند که مسئولیت اجرایی این نمایشگاه را عهده‌دار شویم. ابتدا از روی لیست پیشنهادی خودشان کار کردیم و سپس از همکاران دیگر نیز خواهش کردیم تا ما را در این راه همراهی کنند و درنهایت به این ترکیب رسیدیم.مجد گفت: در این دوره نمایشگاه گالری‌های اثر، آران، زیرزمین دستان، شیرین و بنیاد لاجوردی به شکل جدی حضور داشتند. در واقع بنیاد لاجوردی به عنوان یک بنیاد غیر انتفاعی در این نمایشگاه حضور داشت که در بخش جداگانه‌ای به ارائه ویدئوآرت پرداخت.او درباره نحوه برخورد مخاطبان با غرفه‌های ایران گفت: به گفته بسیاری، ایران کاملاً متفاوت‌ از سایر کشورها در دهمین نمایشگاه هنرهای معاصر ترکیه حضور داشت و مخاطبان بین‌المللی تحت تاثیر قرار گرفتند. زیرا رویکرد ما نمایش طیف متنوع و گسترده‌ای از هنر ایران بود؛ در همین راستا کاتالوگی تهیه کردیم که در مقدمه آن تحلیلى درباره وضعیت کنونی هنر ایران منتشر شد؛ در واقع هدف ما این بود که مطلبی ارائه دهیم که برای مخاطب خارجی و مخاطبی که سررشته‌ای از هنر ایران ندارد نیز جذاب باشد. بعد از این بخش به معرفی گالری‌های حاضر در نمایشگاه پرداختیم و آثار هنرمندان را به صورت کوتاه معرفی کردیم. در بخش غرفه مجموعه‌دار، "مجموعه مبرقع” که به واسطه آن هنرهای مدرن ایران به نمایش درآمد، فرصتى شد تا برشى دیگر از هنر کشورمان را مرور اجمالى کنیم که حتى کارکرد آموزشى را هم در برمی‌گرفت.او افزود: در این کاتالوگ همچنین به معرفى موسسات و مراکز هنرى خصوصى پرداختیم که نقش پررنگ در تعاملات فرهنگى دارند از جمله: کوشک، سازمان آب، کارنما، آب‌انبار ... و در انتها فهرستى از گالری‌های فعال تهران تهیه کردیم که در آن نام گالرى به همراه آدرس ایمیل، وب‌سایت و شماره تلفن آن ثبت شده است؛ به طور کلى با هدفى بزرگ‌تر وراى یک حضور صرف در این نمایشگاه شرکت داشتیم.مجد درباره میزان فروش آثار هنری در این نمایشگاه نیز گفت: فروش آثار بد نبود و به جز یک گالری، باقی گالری‌ها توانستند آثار خود را به فروش برسانند. اما مجموعه‌داران ترک به هنر کشور خود خیلی توجه دارند و اگر بخواهند از آثار هنرمندان غیر ترک خرید کنند ترجیح می‌دهند آثار هنرمندان بسیار مشهور را بخرند.او در ادامه درباره جذب مخاطبان غیر ایرانی نیز بیان کرد: ما تلاش کردیم مخاطب غیر ایرانی را نسبت به آنچه در هنر ایران می‌گذرد آشنا کنیم. اما یکدست صدا ندارد و امسال با توجه به حضور گالری‌های دیگر این حضور بهتر و پررنگ‌تر بود.مجد همچنین درباره بازار استانبول و شناخت آن نیز اظهار کرد: بازار استانبول همچنان در استانداردى جهانى اما محلی است، چرا که تولید بالایی دارد و مجموعه‌داران ترک از هنرمندان خود اثر می‌خرند. در بخش بین‌الملل نیز ترجیحشان این است تا از گالری‌های صاحب‌نام که هنرمندان معروفی دارند خرید کنند. مخاطبان ترک نسبت به هنر خود بسیار شناخت دارند، اما نسبت به هنر سایر کشورها این‌گونه نیستند.او افزود: باید برای بهتر شدن بازار هنری، درهای کشور به روی مخاطبان بین‌المللی باز شود و علاقه‌مندان، دیلرها و سرمایه‌گذاران هنرى به کشور ما بیایند و از نزدیک از پتانسیل و موقعیت هنر ایران دیدن کنند، تاکنون همیشه این ما بودیم که به کشورهای دیگر رفته‌ایم و آثار خود را ارائه کرده‌ایم، اکنون اگر امکان حضور گالرى داران مطرح و چهره‌های تاثیرگذار هنر و بازارهاى بین‌المللی هنر در کشور را فراهم کنیم، به یقین آن‌ها در ایران با موضوعات بیشتری روبه‌رو می‌شوند که چنین امر مهمى نیاز به زمان، سرمایه و افراد متخصص دارد؛ در عین حال معتقدم وقت آن رسیده است که حضور بین‌المللی‌مان هدفمند و بر مبناى یک نقشه راه باشد.مجد که راهبرى میزگردى تخصصى درباره هنر ایران در استامبول را به عهده داشت، گفت: وقتی مدیران نمایشگاه هنرهای معاصر استانبول تصمیم گرفتند تمرکز دوره دهم روی تهران باشد، دو میزگرد طراحى و برگزار شد. یکی 30 سپتامبر که من برگزارکننده آن بودم و یکی هم در طى آرت فر که خانم رکسان زند از حراج ساتبیز لندن مدیریتش کرد. در میزگرد من آقایان سعید کوروس، بهزاد خسروى و خانم نازیلا نوع بشرى حضور داشتند و درباره هنر ایران به گفتگو پرداختند. در جلسه‌ای که ما برگزار کردیم، حدود 120 نفر از مجموعه‌داران، حامیان و میزبان اصلی "آک بانک” ترک که اسپانسر این نمایشگاه بود حضور داشتند. در مجموع برگزاری این میزگرد تاثیر خوبی داشت، زیرا در آن جلسه مخاطبان با زوایایی از هنرمان آشنا شدند که درباره آن هیچ‌گونه اطلاعاتی وجود نداشت. ضمن اینکه ما اسلاید شویی از هنر ایران به تماشا گذاشتیم که باعث شد مطبوعات بسیار به آن بپردازند و از رهگذر تبلیغات دهان‌به‌دهان تشنگی مخاطب ترک براى دیدار از هنر ایران در نمایشگاه هنرهای معاصر استانبول دوچندان شد و با اشتیاق افزون‌تری از گالری‌های ایرانى دیدن کردند؛ در ضمن در نشست خانم رکسان زند، شیرین پرتوی، علی بختیاری و ونشا پرتر از موزه بریتانیا به سخنرانی پرداختند.


در دهمین نمایشگاه هنرهای معاصر استانبول چه گذشت؟

در آستانه دهمین نمایشگاه هنرهای معاصر استانبول، متن ذیل از سوى گالری‌های شرکت‌کننده انتشار یافته بود که اطلاعاتى کلى درباره این رویداد بین‌المللی و چگونگى حضور گالری‌های ایران در این نمایشگاه را بیان کرده است که مرور مشروح آن خالى از لطف نیست:در دهمین نمایشگاه هنرهای معاصر استانبول که از 12 تا 15 نوامبر برگزار شد، تمرکز ویژه‌ای بر هنر ایران وجود داشت که توسط چهار گالری هنری مستقل تهران و یک بنیاد هنری انتخاب شده بودند: گالری اثر، گالرى آران، گالرى زیرزمین دستان، گالری شیرین و بنیاد لاجوردی.همچنین نمایشگاه امسال نیز به طور ویژه میزبان مجموعه‌ای از آثار مدرن هنری ایران است که از "خانواده مبرقع” امانت گرفته شده‌اند؛ این خانواده از مجموعه‌داران خصوصی هستند.در شرایطی که تهران در حال حاضر به محل برگزاری بسیاری از صحنه‌های پرشور و هیجان هنری تبدیل شده و بیشتر گالری‌ها و موسسات هنری، امروزه در رخدادهای مهم فرهنگی جهان شرکت می‌کنند، گالری‌های تهران تصمیم گرفتند مجموعه‌ای پرقدرت از آثار هنرى را ارائه دهند، که هر یک با گرایش ویژه خود، گروه خاصی از آثار را که توسط مهم‌ترین و معروف‌ترین هنرمندان کشور خلق شده را عرضه می‌کنند.گالری اثر (تاسیس در سال 1378) از مجموعه‌های حاضر در استانبول طی شش سال اخیر بوده که امسال برای چهارمین بار در این نمایشگاه حضور یافته است. این گالری هنرمندانی را معرفی می‌کند که در حرفه خود تثبیت شده‌اند و کارنامه شاخصی دارند. در سال جاری، این گالری همان‌طور که به ارائه آثار ارزشمندی از هنرمندان پرداخت، در غرفه دیگری نیز آثاری از یک مجموعه مدرن و خاص هنری که از خانواده مبرقع به امانت گرفته شده‌اند، نیز عرضه کرده است. این نمایشگاه، موقعیت منحصربه‌فردی را برای علاقه‌مندان جهانی هنر فراهم می‌کند تا دیدی نزدیک و مطالعه‌ای بر یکی از جذاب‌ترین جریان‌های هنری، جریان مدرن داشته باشند.گالری آران (تاسیس در سال 1387) که به معرفی آثاری که توسط منحصربه‌فردترین و نوظهورترین هنرمندان خلق می‌شود، مشهور است، در این نمایشگاه آثاری از چهار هنرمند در معرض نمایش قرار داد.تمرکز بر یک حوزه نسبتاً متفاوت و داشتن یک استراتژی منحصربه‌فرد و غیرمتعارف، از ویژگی‌های گالرى زیرزمین دستان (تاسیس در سال 1391) است؛ این گروه برخی از آثار منحصربه‌فرد هنرمندان ایرانی را از تمام نسل‌ها به معرض نمایش گذاشت؛گالری شیرین (تاسیس در سال 1384) که در تهران و نیویورک شعبه دارد مجموعه‌ای از آثاری را که توسط شش هنرمند معرفی‌شده‌اش خلق شده را به نمایشگاه آورد، این آثار ترکیبی از تکنیک، دید هنری و ایده بودند.نمایشگاه هنرهای معاصر استانبول در مرکز همایش‌ها و نمایشگاه‌های استانبول برگزار شد.امسال، نمایشگاه میزبان 102 گالری بود؛ گالری‌ها از 28 شهر و 24 کشور جهان در این رویداد حضور یافتند. از این میان 23 گالری برای نخستین بار به همراه مشاوران هنری و اعضای کمیته انتخاب در نمایشگاه شرکت کردند. علاوه بر این، نمایشگاه شامل بخش رسانه‌های جدید نیز بود که به نمایش آثار هنری دیجیتال در 1000 مترمربع اختصاص داشت و به بخش اصلی نمایشگاه متصل می‌شدند.در این کاتالوگ همچنین به معرفی موسسات و مراکز هنری خصوصی‌ای پرداخته‌ایم که نقشی پررنگ در تعاملات فرهنگی دارند چون کوشک، سازمان آب، آب‌انبار و .... و در انتها فهرستی از گالری‌های فعال تهران تهیه کردیم که در آن نام گالری به همراه آدرس ایمیل و وب‌سایت و شماره تلفن آن ثبت شده است.به طور کلی با هدفی بزرگ‌تر که وراى شرکت در این نمایشگاه بود این کار را انجام دادیم.

اعتماد/گفت‌وگو با دكتر حسين پاينده، محقق و پژوهشگر ادبي درباره داستان كوتاه ايراني و نقد آن

پسامدرن‌نويسي براي عقب‌نماندن از قافله‌ داستان‌نويسي!

محققان ما مطالعات ادبي را مترادف بازگويي تاريخ ادبيات مي‌دانند

باسط زندي/ دكتر حسين پاينده، عضو هيات علمي دانشگاه علامه‌طباطبايي، چهره شناخته‌شده ادبيات ايران به‌ويژه در حوزه نقد ادبي و تحقيقات بينارشته‌اي است. در اين گفت‌وگو ابتدا سعي شده است از چند‌وچون نگارش مجموعه سه‌جلدي «داستان كوتاه در ايران» كه مي‌توان آن را يكي از مهم‌ترين تاليفات وي درباره تاريخ نقد و نظريه ادبي ايران دانست، آگاه شويم و در ادامه نگاهي به مبحث فرهنگ و گفتمان فرهنگي در جامعه داشتيم.

مجموعه سه جلدي «داستان كوتاه در ايران» يكي از معدود منابع پژوهشي-كاربردي در شناخت داستان كوتاه ايراني و نقد آنهاست كه با روشي پويش‌شناسانه و ميان‌رشته‌اي با توجه به سه جريان مهم رئاليسم، مدرنيسم و پسامدرنيسم در تاريخ داستان كوتاه ايراني نوشته شده است. در اين مجموعه نخست ذيل عنوان ملاحظات اوليه، ملاحظاتي به عنوان پيش‌زمينه مطرح شده تا هر خواننده‌اي بتواند مباحث هر فصل را درك و دريافت كند. سپس نقد عملي داستان‌هاي نمونه براي تبيين نظريه مورد بحث در هر فصل ارايه شده است.

http://shahrestanadab.com/Portals/0/Images/Content-Images/%D9%86%D8%B4%D8%B3%D8%AA%20%D8%A8%D8%B1%D8%B1%D8%B3%DB%8C%20%D9%85%D9%88%D8%A7%D9%86%D8%B9%20%D8%B1%D8%B4%D8%AF%20%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86%20%D8%AF%D8%B1%20%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86%20(1).JPG

حسين پاينده (متولد ۲۸ شهريور ۱۳۴۱، تهران) نويسنده، منتقد ادبي، منتقد فيلم و استاد نظريه و نقد ادبي دانشگاه علامه طباطبايي است. وي دوره دبيرستان خود را در انگلستان گذراند و يك سال پس از انقلاب به كشور بازگشت. در سال ۱۳۶۸ از دانشگاه علامه طباطبايي ليسانس ادبيات انگليسي گرفت و در سال ۱۳۷۰ موفق به اخذ فوق‌ليسانس ادبيات انگليسي از دانشگاه تهران شد. او از همان سال به عنوان عضو هيات علمي به استخدام دانشگاه علامه‌طباطبايي درآمد و متعاقبا در سال ۱۳۷۵ براي ادامه تحصيل به انگلستان رفت. وي در سال ۱۳۸۰ پس از اخذ دكتراي نظريه و نقد ادبي به كشور بازگشت و در حال حاضر با مرتبه استاد در دانشگاه علامه‌طباطبايي به تدريس اشتغال دارد.

از دكتر پاينده تاكنون بيش از ۱۲۰ مقاله در نشريات مختلف به چاپ رسيده است. همچنين از وي ۲۵ عنوان كتاب منتشر شده كه از اين تعداد ۱۰ كتاب را تاليف، هفت كتاب را ترجمه‌ و هشت كتاب را ويرايش كرده است. «مجموعه نظريه و نقد ادبي» تحت سرپرستي او تاكنون در هشت مجلد و توسط چهار ناشر منتشر شده است.

دكتر پاينده، نگارش مجموعه سه‌جلدي «داستان كوتاه در ايران» كه مجموعا ٥٠ داستان كوتاه قابل‌توجه ايراني را در آن بررسي و نقد كرده‌ايد، چه مدت طول كشيد؟ با چه مشقت يا مشكلاتي همراه بود و آيا استقبال مخاطبان و حمايت مسوولان در قبال اين مهم رضايتبخش بوده است؟

نگارش اين كتاب حدود پنج سال از وقت من را به خود اختصاص داد. البته بخشي از اين پنج سال در واقع صرف تحقيق راجع به پيدايش ژانر داستان كوتاه در ادبيات ايران شد. من نياز داشتم اين موضوع را بررسي كنم كه داستان كوتاه، نه به معناي عام «روايت كوتاه» بلكه به معناي دقيق كلمه به منزله يك ژانر، از چه زماني در ادبيات ما ظهور كرد، چگونه وارد پيكره ادبيات ما شد و چگونه توانست ريشه بدواند و جايگاه خود را تثبيت كند. اين كار مستلزم مطالعه‌اي بود كه بيشتر ماهيتي تاريخ‌مبنا داشت. اما هدف من در اين كتاب، نوشتن تاريخ داستان كوتاه در ايران نبود. من متوجه اين ضعف در مطالعات ادبي در كشور خودمان شدم كه تحقيقات در حوزه ادبيات عمدتا سمت‌وسويي تاريخ‌نگارانه دارد. به بيان ديگر، محققان ما مطالعات ادبي را مترادف بازگويي تاريخ ادبيات مي‌دانند. مثلا وقتي مي‌خواهند كتابي در زمينه شعر نوي فارسي تاليف كنند، تاريخ ايران بعد از مشروطه را مي‌نويسند و بخش عمده‌اي از كتاب‌شان را به زندگي نيما يوشيج و شاعران نوپرداز بعد از او اختصاص مي‌دهند. در اين كتاب‌ها نوعا به فهرست آثار شاعران يا گاهشمار زندگي آنان برمي‌خوريم. در واقع، اين قبيل تحقيقات، چرايي پيدايش شعر نو را بحث نمي‌كنند و توضيح نمي‌دهند كه كدام پويش‌هاي دروني ادبي منجر به شكل‌گيري شعر نو شد. پژوهشگران ما وقتي مي‌خواهند پيدايش شعر نو يا رمان و داستان كوتاه در ادبيات ايران را توضيح بدهند، علاوه بر تاريخ ايران و زندگينامه ‌نويسندگان و شعرا و فهرست آثار آنان، همچنين بخش زيادي از كتاب‌شان را به آنچه خودشان «زمينه‌هاي اجتماعي» مي‌نامند اختصاص مي‌دهند. در اينجا هم باز از خود ادبيات، تحولات دروني آن يا سازوكارهاي جريان‌سازانه آن خبري نيست و مولف بيشتر تاريخ اجتماعي ايران را بازمي‌گويد.

مقصود من اصلا اين نيست كه ادبيات را بايد در خلأ و بدون ارجاع به زمينه‌هاي مادي تبيين كرد. پيداست كه دگرگوني‌هاي اجتماعي در شكل‌گيري ذهنيت‌هاي جديد تاثير مي‌گذارد و به طريق اولي مي‌تواند باعث عطف توجه شاعران و نويسندگان به مضامين جديد شود؛ مضاميني كه از سبك‌هاي جديد زندگي كردن آحاد جامعه برمي‌آيند. به عبارت ديگر، من كاملا واقفم كه وقتي گفتمان‌هاي جديد پا مي‌گيرند، به فراخور آنها ادبيات هم با تكنيك‌هايي جديد و با تمركز بر مضاميني نو توليد مي‌شود. اما فرقي هست بين صرف بازگويي تاريخ اجتماعي و تبيين تحولات اجتماعي، يا تبيين علت سر بر آوردن گفتمان‌هاي ملازم با آن تحولات. رويكرد گفتماني به تحولات اجتماعي (و ايضا تحولات ادبي) مستلزم تبيين مناسبات قدرت است.

در اين رويكرد، پژوهشگر ادبيات بايد معلوم كند كه كدام سازوكارهاي معناسازانه در توليد متون ادبي در رابطه ديالكتيكي با كدام اوضاع عيني در جامعه نضج گرفته‌اند. صرف بازگفتن اينكه در فلان تاريخ فلان رويداد در كشور ما رخ داد، كمكي به فهم سازوكارهاي دروني ادبيات نمي‌كند. در بسياري از كتاب‌ها، شكل‌گيري ژانرهايي مانند داستان كوتاه يا رمان به سادگي به اين معادله ساده فروكاهيده مي‌شود كه «فلان شرايط تاريخي باعث پيدايش فلان گونه از شعر شد». نمونه چنين ادراك تقليل‌گرايانه‌اي را مي‌توانيد در كتابي با عنوان «گونه‌هاي نوآوري در شعر معاصر ايران» ببينيد كه نويسنده‌اش در مقدمه (صفحه ۱۱) اعلام مي‌كند: «جامعه گذشته ايران، با شرايط ويژه خود، زيبايي‌شناسي خاص خود را داشت و ادبيات ويژه خود را مي‌طلبيد. اما آن ساختارها، بافتارها و رفتارهاي اجتماعي پيشين، امروزه دگرگون شده و در پي آن، شرايط تازه‌اي پديد آمده است. اين شرايط تازه، كه بسياري از نمودهاي آن در بخش‌هاي گوناگون جامعه پديدار شده، فرهنگ، هنر و ادبيات خاص خود را نيز به همراه آورده است». نويسنده كتاب يادشده به پيروي از همين الگوي ساده‌انگارانه (تناظر يك‌به‌يك بين «شرايط اجتماعي» و ادبيات)، در ادامه (صفحه ۲۲ از كتابش) به اين موضوع مي‌پردازد كه «از حدود دو قرن پيش كم‌كم دستاوردهاي تازه صنعتي به ايران راه يافت و شرايط زندگي ايرانيان را آرام‌آرام تغيير داد؛ خطوط راه‌آهن، خطوط تلگراف، تاسيس چاپخانه، ايجاد كارخانه و...» وي سپس به تكرار مطالبي مي‌پردازد كه بارها در اين قبيل كتاب‌ها ذكر شده‌اند، از جمله نقش عباس‌ميرزا در «ايجاد فضاي تازه در جامعه ايراني»، انتشار مطبوعات فارسي در ايران و خارج از ايران، تاسيس دارالفنون، ترجمه ادبيات اروپا به زبان فارسي و غيره. اين قبيل مطالب تاريخ‌نگارانه (historiographic) را مقايسه كنيد با آنچه كريمي‌حكاك در نخستين پاراگراف مقدمه كتابش با عنوان «طليعه تجدد در شعر فارسي» (ترجمه مسعود جعفري) نوشته است تا تفاوت اين دو رويكرد (يكي تاريخ‌نگارانه و ديگري پويش‌شناسانه) بر شما بيشتر معلوم شود: «در سال‌هاي اخير فرآيند تحول ادبي- افول هنجارها، قواعد، سنت‌ها و نظام‌هاي كهن و تثبيت‌شده بيان هنري، از ميان رفتن سرمشق‌هاي غالب و فراگير، ظهور نظام‌هاي تازه رمزگان ادبي و رواج شيوه‌هاي نوين معناآفريني و دلالت- در پرتو نظريه مابعدساختارگرايي از نو مورد بازنگري قرار گرفته است.»

http://old.sooremehr.ir/images/imagegallery/imageitem-small-130918031356-IMG_8791.jpg

كريمي‌حكاك به پيروي از همين الگوي پويش‌شناسانه در ادامه كتابش شعر نو را نه برحسب كليشه «تقابل سنت با نوآوري»، بلكه بر‌اساس نوعي مطالعه درون‌ذاتي تبيين مي‌كند؛ تبييني كه مطالب تكراري درباره عباس‌ميرزا و انتشار مطبوعات و نهضت ترجمه و تاسيس دارالفنون و غيره در آن تعيين‌كننده نيستند. مقصودم از اشاره به اين دو كتاب در حوزه شعر نوي فارسي اين بود كه تاكيد كنم در كتاب «داستان كوتاه در ايران» از روش‌شناسي‌اي پيروي كرده‌ام كه معطوف به معلوم كردن سازوكارهاي دروني و گفتماني داستان كوتاه است نه بازگفتن تاريخ آن. البته بخشي از پنج سالي كه صرف نوشتن اين كتاب شد همچنين به بازخواني و انتخاب مناسب‌ترين (خصيصه‌نماترين) داستان‌هاي كوتاه فارسي اختصاص داشت. هدف من اين نبود كه كليشه‌ انتخاب مجموعه‌اي از داستان‌ها و بازنشر آنها با مقدمه‌اي درباره زندگي و آثار نويسندگان‌شان را تكرار كنم. اين قبيل كتاب‌ها قبلا به تعداد كافي نوشته و منتشر شده بودند. من به اين نتيجه رسيدم كه آنچه جايش خالي است، كتابي است كه داستان كوتاه ايران را با استفاده از نظريه‌هاي نقد ادبي معرفي كند.

در خصوص استقبال مخاطبان بايد بگويم كمي بعد از انتشار دو جلد اول اين كتاب و همچنين وقتي كه جلد سوم آن منتشر شد، اشخاص زيادي تماس گرفتند و نظرات‌شان را درباره اين كتاب با من در ميان گذاشتند. اكثر آنان تشكر مي‌كردند كه اين كتاب روش‌هايي براي نقد داستان كوتاه را به آنان شناسانده است. عده زياد ديگري هم نويسندگان داستان كوتاه بودند كه ابراز مي‌كردند نقدهاي نوشته‌شده در اين كتاب، توجه آنان را به اهميت نگارش صناعت‌مندانه جلب كرده است. براي اين دسته اخير از خوانندگان، كتاب «داستان كوتاه در ايران» نكات فراواني درباره شيوه نوشتن داستان داشته است. اين كتاب همچنين نامزد مرحله نهايي چهارمين دوره جايزه ادبي جلال آل‌احمد (سال ۱۳۹۰) در بخش نقد ادبي شد. همه اين نشانه‌ها حكايت از اين دارد كه كتاب «داستان كوتاه در ايران» سخني نو درباره موضوع خود گفته است. اما در خصوص آنچه شما «حمايت مسوولان» ناميديد بايد بگويم اين كتاب حاصل يك پژوهش شخصي بود و هيچ‌گونه قرارداد پژوهشي با هيچ نهادي (اعم از دولتي و غيردولتي) براي حمايت از آن بسته نشده بود و ناشري از بخش خصوصي انتشار آن را عهده‌دار شد.

كشور ما به‌ويژه در ژانر داستان كوتاه، نويسنده زياد دارد. انتظار مي‌رود هر داستان‌نويسي اين تاليفات را به دقت مطالعه كند و معرفي آنها به ديگران را رسالت خود بداند. با اين حساب اين مجموعه بايد به چاپ‌هاي پي‌درپي برسد، نظر شما چيست؟

انتشارات نيلوفر هفته پيش به من خبر داد كه اين كتاب به چاپ سوم رسيده است و چاپ جديدش به زودي توزيع خواهد شد. همان‌طور كه در پاسخ به سوال قبلي‌تان اشاره كردم، عده زيادي از خوانندگان اين كتاب را نويسندگان داستان كوتاه تشكيل مي‌دهند. به اعتقاد من، داستان‌نويس خودآگاه و نوجوي زمانه ما نبايد به خواندن آثار ادبي بسنده كند، بلكه همچنين بايد خواننده قهار پژوهش‌هاي ادبي باشد و با منابع نظري‌اي كه شيوه‌ها و صناعات به‌كاررفته در آثار ادبي را تبيين مي‌كنند آشنا شود. اميدوارم اين كتاب همچنان بتواند يكي از منابع اين قبيل نويسندگان پيشگام باشد. در عين حال، لازم به تاكيد مي‌بينم كه كتاب من «حرف نهايي» درباره داستان كوتاه در ايران نيست. بزرگ‌ترين خدمت اين كتاب به مطالعات نقادانه ادبي در كشور ما اين خواهد بود كه پژوهشگران بعدي را به استمرار اين نوع پژوهش و بررسي داستان‌هاي نسل بعدي نويسندگان ما ترغيب كند.

تا همين چند سال پيش شكايت مي‌كرديم كه كتاب‌ها و منابع مهم نظري معاصر در حوزه‌هاي مختلف ترجمه نشده‌اند، يا اگر هم اندكي از آنها در دسترس باشد از سطح كيفيت ترجمه مطلوب برخوردار نيستند. حالا ديگر چنين منابعي با ترجمه‌هاي مطلوب و نيز كتاب‌هاي تاليفي متعدد از جمله كتاب‌هاي شما در دسترس مخاطبان از هر طيفي قرار گرفته است. چنين نقصاني تا چه حد برطرف شده است؟

من فكر مي‌كنم كه ما هيچ‌گاه از منابعي كه از زبان‌هاي ديگر ترجمه مي‌شوند بي‌نياز نخواهيم بود. دانش مرز جغرافيايي ندارد و منحصر به هيچ ملت و هيچ زبان يگانه‌اي نيست. مترجمان واسطه انتقال دانش‌اند و نبايد كارشان را كم‌اهميت تلقي كرد. در سال‌هاي اخير خوشبختانه تعداد ترجمه‌هاي مطلوب به نسبت گذشته بيشتر شده است، اما اين را هم بايد افزود كه ترجمه دقيق، روان و قابل‌فهم از متون نظري در حوزه نقد ادبي همچنان كم يافت مي‌شوند. يك علت اين وضعيت اين است كه هنوز به درستي متوجه نشده‌ايم كه مترجم بايد خود با موضوع متني كه ترجمه مي‌كند آشنا باشد. بي‌ترديد يك علت ديگر اين است كه رشته مترجمي در دانشگاه‌هاي ما نتوانسته است خدمتي به امر ترجمه در كشورمان بكند. از اين حيث نبايد تعجب كرد. وقتي استاد ترجمه با اين بهانه واهي كه «من فقط تئوري ترجمه درس مي‌دهم» خودش ترجمه‌اي نداشته باشد يا كسي او را به عنوان مترجم طراز اول نشناسد، وضع بهتر از اين نمي‌شود. با اين همه، به آينده مطالعات ادبي در ايران بايد خوشبين بود. امروزه وفور منابع ديجيتال در فضاي مجازي، كسب دانش را به مراتب از گذشته آسان‌تر كرده است و اين خود زمينه‌اي براي دسترسي به منابع خوب در زبان فارسي فراهم مي‌كند.

آيا سطح نگارش داستان‌ها و همچنين نقدهايي كه از آنها ارايه مي‌شود به درجه‌اي از پيشرفت رسيده است كه در قياس با دهه‌هاي پيشين قابل ملاحظه باشد؟ به‌طوري كه علاقه‌مندان بتوانند شيوه عملي نقد اين داستان‌ها را فرا بگيرند و در بررسي ديگر آثار به كار ببرند؟

http://shahrestanadab.ir/Portals/0/Images/Content-Images/%D9%86%D8%B4%D8%B3%D8%AA%20%D8%A8%D8%B1%D8%B1%D8%B3%DB%8C%20%D9%85%D9%88%D8%A7%D9%86%D8%B9%20%D8%B1%D8%B4%D8%AF%20%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86%20%D8%AF%D8%B1%20%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86%20(20).JPG

در حال حاضر،‌گذاري سخت و دردناك را در مطالعات نقادانه ادبي از سر مي‌گذرانيم، اما چون خودمان در بحبوحه آن قرار داريم شايد چندان وقوف آگاهانه‌اي به آن نداشته باشيم. ٥٠ سال ديگر، وقتي محققان آينده به اين برهه از مطالعات ادبي در كشور ما نگاه مي‌كنند، بهتر متوجه مي‌شوند كه چه تغيير و تحولي در جريان بوده است. مقصودم از اين گذار، كنار گذاشتن پارادايم‌هاي تناظري و ساده‌انگارانه (مانند فهم اثر بر مبناي نيت يا زندگينامه فرضي نويسنده) و روي آوردن به نظريه‌هاي نقادانه بينارشته‌اي است. نسل جديد دانشجويان جدي و دانش‌آموختگان جواني كه به زودي بايد جايگزين نسل فعلي استادان ادبيات در آكادمي شوند، كمابيش به ضرورت نظام‌مند بودن نقد ادبي پي برده‌اند. شيوه‌اي از تدريس ادبيات كه بر مبناي آن، استاد زندگينامه فرضي شاعر يا نويسنده را بازمي‌گويد و از مخاطبانش مي‌خواهد كه آن زندگينامه مفروض را قطعي و شالوده‌اي براي فهم معاني ازپيش‌مقررشده متون ادبي بدانند، آرام‌آرام جاي خود را به كاربرد نظريه‌هاي جديد مي‌دهد، نظريه‌هايي كه از منتقد مي‌طلبند براي اثبات ديدگاهش درباره معاني تلويحي متن بحثي متقن و مقنع درباره جزييات متن ارايه دهد و البته در انجام دادن اين كار از مفاهيم و روش‌شناسي‌هاي برآمده نظريه‌هايي استفاده كند كه در زمانه ما حوزه‌هاي مختلف علوم انساني را به يكديگر پيوند داده‌اند.

فكر مي‌كنيد داستان‌هايي كه اكنون با توجه به جريان پسامدرنيسم نگارش مي‌شوند، به سطح قابل قبولي از محتوا و همخواني با فرم رسيده‌اند يا اكثر آنها به جنبه‌هاي بيروني فرم توجه دارند؟ در واقع اين نويسندگان به درك عميقي از مباحث مطرح معاصر دست يافته‌اند يا صرفا به تقليد از ديگران، صرفا فرم داستان را پسامدرن مي‌كنند؟

نوشتن داستان پسامدرن هم در گرو آگاهي از تكنيك‌هاي پسامدرن است و هم، مهم‌تر، در گرو رصد كردن فرهنگ جامعه معاصر و كاويدن لايه‌هاي پنهان آن. به نظر مي‌رسد بسياري از داستان‌نويسان جوان‌تر شرط اول را اجابت مي‌كنند، بي‌آنكه به شرط دوم توجه يا حتي وقوف داشته باشند. اين پيش‌فرض غلط كه «داستان‌هاي پسامدرن شكلي برتر در داستان‌نويسي را به نمايش مي‌گذارند» باعث شده است كه ايشان داستان‌نويسي به سبك پسامدرن را نوعي تلاش براي روزآمد شدن يا عقب نماندن از قافله داستان‌نويسي بپندارند. اين قبيل پنداشت‌هاي نادرست به داستان‌نويسي معاصر ما صدمه مي‌زند و آن را ابتر مي‌كند. داستان ابتر به داستاني مي‌گوييم كه هيچ دخلي به واقعيات پيرامون ما ندارد و تلاشي براي به دست دادن شناخت عميق از فرهنگ نمي‌كند. داستان‌نويسي، در همه شكل‌ها و سبك‌هاي متنوعش، نوعي ژرف‌انديشي درباره حال و روز آدم‌هاست كه مي‌توان گفت حتي صبغه‌اي فلسفي دارد. وقتي داستاني از اين خصيصه فلسفي عاري باشد و فقط تكنيك‌هاي جديد را به نمايش بگذارد، هنوز متني درخور توجه نيست و در حافظه ادبي جامعه بقا پيدا نمي‌كند.

پيدا كردن داستان‌هايي كه براي تدوين مجموعه «داستان كوتاه در ايران» به ويژه براي جلد سوم انتخاب كرديد كار طاقت‌فرسايي بوده است. بنابراين شما مسلما اكثر داستان‌هايي را كه از سوي نويسندگان مختلف منتشر شده‌اند، زيرنظر داريد و طبيعتا وقت بسيار زيادي را صرف اين كار مي‌كنيد. آيا نبايد همه منتقدان ادبي ما اين رويه را در دستور كار خود قرار دهند؟ چرا بيشتر وقت خود را صرف ترجمه كتب نظري يا مقالات دانشگاهي مي‌كنند؟

مقالات دانشگاهي در كشور ما خدمتي به پيشبرد مطالعات ادبي نمي‌كنند. اكثر اين مقالات دستبرد به پايان‌نامه‌هاي دانشجوياني است كه خود براي گردآوري مطالب پايان‌نامه‌هاي‌شان از مقالات و كتاب‌هاي ديگران انتحال كرده‌اند. تا آنجا كه من ديده‌ام، عمده‌ترين كاركرد نشريات دانشگاهي انتشار مقالات دو‌امضايي است كه فقط براي ارتقاي اعضاي هيات علمي كاربرد دارد، البته آن دسته از اعضاي هيات علمي كه خود صاحب انديشه نيستند يا ديدگاه قابل طرحي ندارند. ترجمه كتاب‌هاي نظري درباره نقد را البته كار مفيد و شرافتمندانه‌اي مي‌دانم، مشروط به اينكه متن ترجمه بتواند با خواننده ارتباط بگيرد و راه و روش جديدي را به روشني بشناساند. اما در خصوص انتخاب داستان‌هاي مناسب براي كتاب «داستان كوتاه در ايران»، به خصوص جلد سوم آن، بايد بگويم حقيقتا كار دشواري بود. قصد من اين نبود كه نويسندگان خاصي را در كتابم مطرح كنم، بلكه مي‌خواستم جريان‌هاي مهم و تاثيرگذار در داستان‌نويسي ايران را معرفي و تحليل كنم. اين كار مي‌طلبيد كه حجم بسيار زيادي از داستان‌هاي كوتاه را بخوانم. براي جلد سوم به‌طور خاص با اين مشكل مواجه بودم كه تعداد زيادي داستان با ادعاي پسامدرنيسم نوشته شده‌اند اما متن‌شان نشان مي‌داد كه نويسنده تلقي علمي و درستي از نظريه‌هاي پسامدرنيسم و ويژگي‌هاي داستان كوتاه پسامدرن ندارد. به هر حال، داستان‌هاي منتخب براي جلد سوم را از ميان انبوهي از داستان‌هاي منتشر‌شده در ١٥سال اخير انتخاب كردم. اين كار بسيار وقت‌گير بود.

http://www.hamooniran.com/images/2014/04/IMAGE634183544951252500.jpg

داستان‌نويسان ايراني چگونه مي‌توانند داستان‌هايي را خلق كنند كه قابل قياس با نمونه‌هاي خارجي باشند و به مقبوليت جهاني دست يابند؟

وضع داستان كوتاه ايران، در مقايسه با وضع رمان ايراني، نسبتا خوب است و البته براي بهتر شدن آن، داستان‌نويسان ما بايد آگاهي خود از نظريه‌هاي جديد در حوزه ادبيات داستاني را بيشتر كنند. داستان‌نويس كسي است كه در بسياري از زمينه‌هاي عمومي مطالعه مي‌كند، از تاريخ علم بگيريد تا مكتب‌هاي ادبي، متون روانشناسي درباره تيپ‌شناسي شخصيت و مقالات نوشته‌شده از منظر مطالعات فرهنگي درباره فضاي مجازي. داستان بازنمايي گفتمان‌ها و الزامات آن گفتمان‌هاست. پس هرچه قدر داستان‌نويس وقوف بيشتري به چندوچون گفتمان‌هاي زمانه خود داشته باشد، به همان ميزان در جايگاه مناسب‌تري براي كاويدن جنبه‌هاي ناپيداي فرهنگ قرار دارد. به نظر من كار ديگري كه هر داستان‌نويسي بايد به‌طور مستمر انجام دهد خواندن آثار نوشته‌شده در ادبيات ساير ملل است. بارها به داستان‌نويساني برخورده‌ام كه نمونه كارهاي‌شان را براي خواندن و اظهارنظر به من مي‌دهند و هنگامي كه آنها را به آثار فلان نويسنده مشهور ابتداي قرن بيستم ارجاع مي‌دهم و مي‌خواهم كه به نحوه شخصيت‌پردازي يا فضاسازي در آثار او توجه كنند، از ايشان مي‌شنوم كه وقت اين كار را ندارند! اين جدا مايه حيرت است كه چطور كسي مي‌خواهد داستان درخور توجه بنويسد بي‌آنكه با پيشينه ادبيات داستاني در جهان آشنا باشد.

حال با توجه به تحقيقات و مطالعاتي كه در فرهنگ عامه و نقش گفتمان فرهنگي داشته‌ايد، خالي از لطف نيست بفرماييد براي دستيابي به فهم و شناخت عمومي و عميقي از فرهنگ و تاثير گفتمان‌هاي فرهنگي، چه شيوه‌اي تاثيرگذارتر است؟ به عبارت ديگر چه جنبه‌اي از فرهنگ و تاثيرات آن را بايد در آغاز شناخت آن، مورد توجه قرار داد؟ و اينكه ساختارهاي ايدئولوژيك، اجتماعي و تاريخي چه تاثيري بر فرهنگ و هويت در جامعه مصرف‌گراي ما داشته و دارند؟

فرهنگ مجموعه باورها، عادات و رفتارهايي است كه انسان‌ها در تعامل‌هاي بينافردي از خود بروز مي‌دهند. هر داستان‌نويسي كه بخواهد با فرهنگ جامعه خود و گفتمان‌هاي آن، اعم از گفتمان مسلط و رسمي يا پاره‌گفتمان‌هاي نامسلط و غيررسمي، آشنا شود بايد در گام اول توانايي خود در مشاهده‌گري تيزبينانه را افزايش دهد. مردم عادي به سهولت از كنار آنچه در زندگي روزمره مي‌بينند عبور مي‌كنند بي‌آنكه در خصوص اتفاقات پيرامون‌شان تاملي بكنند. نويسنده كسي است كه اين اتفاقات را زمينه‌اي براي انديشيدن به مسائل كلان در روابط انسان‌ها مي‌داند. داستان‌نويس رصدكننده فرهنگ جامعه خود است. تحولات اجتماعي را مي‌بيند و جريان‌هاي فرهنگي را با استفاده از استعاره و مجاز و تمثيل و نماد و غيره در قالب داستان بازنمايي مي‌كند. اين بازنمايي‌ها ميسر نمي‌شوند مگر اينكه داستان‌نويس خود در عرصه‌هاي حيات اجتماعي حضور داشته باشد. گاهي به نويسندگاني برمي‌خورم كه انزوا پيشه كرده‌اند و از آنچه در جامعه‌شان مي‌گذرد درك درستي ندارند. بهانه اين اشخاص اين است كه فرهنگ عمومي بسيار مبتذل و روح‌آزار شده، اما نكته اينجاست كه اگر آنان خود را از جامعه جدا كنند و با فرهنگ عامه آشنا نشوند، هرگز قادر نخواهند بود داستان‌هايي بنويسند كه جلوه‌هاي همين فرهنگ را (مثلا مصرف‌گرايي كه شما نام برديد) مي‌كاود. دو نمونه از داستان‌هاي پسامدرني را كه به موضوع ولع خريد يا مصرف‌گرايي مي‌پردازند، در «آنجا كه پنچرگيري‌ها تمام مي‌شوند» از حامد حبيبي و «تبليغات كره» از وريا مظهر مي‌توانيد بخوانيد كه هر دو در جلد سوم كتاب «داستان كوتاه در ايران» آورده شده و مفصلا نقد شده‌اند.

با توجه به نظريات بورديار در باب واقعيت، وانموده‌ها، مفهوم فوق‌واقعيت و به‌طور كلي فرهنگ عامه، وضعيت رويكرد رسانه‌هاي موجود در ايران را چگونه مي‌بينيد؟ براي مثال رسانه‌ها علاوه بر خبررساني، مسووليت‌هاي ديگري را نيز بر دوش خود احساس مي‌كنند؟ آيا اين موضوع مي‌تواند دستمايه نوشتن داستان‌هاي خلاقانه در كشور ما باشد؟

اگر از منظر نظريه بودريار به كاركرد رسانه‌ها توجه كنيم، كار هيچ رسانه‌اي به اطلاع‌رساني يا نشر اخبار محدود نيست. هر خبري كه پخش مي‌شود، خواه در رسانه‌هاي فعال در كشور ما و خواه در رسانه‌هاي هر جاي ديگر، با گفتمان همراه است و اصولا خبررساني بدون گفتمان معنايي ندارد. نحوه انتشار خبر انفجار بمب در افغانستان و عراق در رسانه‌هاي ما يقينا با نحوه انتشار همان خبر در رسانه‌هاي ساير كشورها فرق دارد، زيرا گفتمان مسلط در جامعه ما با گفتمان‌هاي مسلط در جوامع ديگر تفاوت دارد. واقعيت امري عيني و براي همه يكسان نيست كه رسانه‌ها بتوانند آن را «منعكس» يا «تحريف» كنند. واقعيت عبارت است از تفسيري كه ذهن سوژه به اُبژه الصاق مي‌كند و اين تفسير نمي‌تواند از دلالت‌هاي گفتماني بري باشد. اتفاقا براي آن دسته از داستان‌نويسان معاصري كه به سبك پسامدرن علاقه‌مندند و مي‌خواهند به اين سبك‌وسياق داستان بنويسند، همين موضوع بايد محل تامل باشد. نويسنده خلاق پسامدرن كسي نيست كه تكنيك‌هاي داستان‌نويسي پسامدرن را از نمونه‌هاي خارجي تقليد مي‌كند، بلكه آن داستان‌نويسي واقعا خلاقيت به خرج مي‌دهد كه ضمن آشنايي با نظريه‌هاي كساني مانند بودريار، وايت، ليوتار، هاچن، مك‌هيل و ديگران، از جمله به كاركرد رسانه‌ها در جامعه خودمان مي‌انديشد. براي نمونه‌اي از اين دست داستان‌هاي خلاقانه، نگاهي كنيد به داستان «ديگر نمي‌خواهم روزنامه بخوانم» از محسن حكيم‌معاني. در مجموع، بايد بگويم آشنايي با آرا و انديشه‌هاي نظريه‌پرداز بزرگي همچون بودريار به آن دسته از نويسندگان نوجوي ما كه مي‌خواهند كاركرد رسانه‌ها را به موضوع داستان‌نويسي‌شان تبديل كنند، بسيار ياري مي‌رساند.

http://www.interculturalstudies.ir/fa/wp-content/uploads/ayandeh.jpg

جمله‌هاي كليدي

محققان ما مطالعات ادبي را مترادف بازگويي تاريخ ادبيات مي‌دانند. مثلا وقتي مي‌خواهند كتابي در زمينه شعر نوي فارسي تاليف كنند، تاريخ ايران بعد از مشروطه را مي‌نويسند و بخش عمده‌اي از كتاب‌شان را به زندگي نيما يوشيج و شاعران نوپرداز بعد از او اختصاص مي‌دهند. در اين كتاب‌ها نوعا به فهرست آثار شاعران يا گاهشمار زندگي آنان برمي‌خوريم. در واقع، اين قبيل تحقيقات، چرايي پيدايش شعر نو را بحث نمي‌كنند و توضيح نمي‌دهند كه كدام پويش‌هاي دروني ادبي منجر به شكل‌گيري شعر نو شد.

داستان‌نويس خودآگاه و نوجوي زمانه ما نبايد به خواندن آثار ادبي بسنده كند، بلكه همچنين بايد خواننده قهار پژوهش‌هاي ادبي باشد و با منابع نظري‌اي كه شيوه‌ها و صناعات به‌كاررفته در آثار ادبي را تبيين مي‌كنند، آشنا شود. اميدوارم اين كتاب همچنان بتواند يكي از منابع اين قبيل نويسندگان پيشگام باشد. در عين حال، لازم به تاكيد مي‌بينم كه كتاب من «حرف نهايي» درباره داستان كوتاه در ايران نيست. بزرگ‌ترين خدمت اين كتاب به مطالعات نقادانه ادبي در كشور ما اين خواهد بود كه پژوهشگران بعدي را به استمرار اين نوع پژوهش و بررسي داستان‌هاي نسل بعدي نويسندگان ما ترغيب كند.

ما هيچگاه از منابعي كه از زبان‌هاي ديگر ترجمه مي‌شوند بي‌نياز نخواهيم

بود. دانش مرز جغرافيايي ندارد و منحصر به هيچ ملتي و هيچ زبان يگانه‌اي نيست. مترجمان واسطه انتقال دانش‌اند و نبايد كارشان را كم‌اهميت تلقي كرد. در سال‌هاي اخير خوشبختانه تعداد ترجمه‌هاي مطلوب به نسبت گذشته بيشتر شده است، اما اين را هم بايد افزود كه ترجمه دقيق، روان و قابل‌فهم از متون نظري در حوزه نقد ادبي همچنان كم يافت مي‌شوند. يك علت اين وضعيت اين است كه هنوز به‌درستي متوجه نشده‌ايم كه مترجم بايد خود با موضوع متني كه ترجمه مي‌كند آشنا باشد.

اعتماد/گفت‌وگو با فريدون محرابي، بازيگر و مدرس دانشگاه

فريدون محرابي: مفاهيم بشري تغيير‌ناپذيرند

پيام رضايي / فريدون محرابي بازيگر و مدرس دانشگاه است. محرابي كه سال‌هاست در كنار فعاليت‌هاي هنري به تدريس نيز مشغول است بازي در سريال‌هايي چون مدار صفر درجه، مرگ تدريجي يك رويا، به كجا چنين شتابان، آشپزباشي و خانه بي‌پرنده را در كارنامه خود دارد. با اين همه او يكي از بازيگران حرفه‌اي تئاتر محسوب مي‌شود كه به گفته خودش برايش حساب تئاتر از بقيه هنرهاي نمايشي جداست و كارهايش را با وسواس انتخاب مي‌كند. از جمله فعاليت‌هاي او در حوزه تئاتر نيز مي‌توان به بازي در نمايش‌هاي «روز سياوش»، «باغ‌وحش شيشه‌اي» و «هملت» اشاره كرد. در تازه‌ترين فعاليت نمايشي‌اش او قرار است در نمايش «خانه عروسك» به كارگرداني جواد مولانيا ايفاي نقش كند. اين كار اقتباسي آزاد از نمايشنامه معروف هنريك ايبسن است. به همين بهانه با او گفت‌وگوي كوتاهي انجام داديم.

از تجربه بازي در «خانه عروسك» بگوييد...

اين نقش راخيلي دوست دارم. سال‌هاي گذشته احمد آقالو اين نقش را در كار منيژه محامدي بازي كرده. اين روزها خيلي به ياد احمد آقالو هستم و از خودم مي‌پرسم اگر آقالو امروز در ميان ما بود اين نقش را چگونه بازي مي‌كرد. يكي از دلايل ديگر من براي حضور در اين كار حضور جواد مولانياست كه نخستين تجربه كارگرداني‌اش است و تلاش مي‌كنم تا حضورم بتواند در حد خودم مثبت و موثر باشد. و خب براي رسيدن به نقش به آدم‌هاي اطرافم و آدم‌هايي كه در كنار ما هستند نگاه مي‌كنم. اما نكته اينجاست كه اين كار اقتباس شده و اصل اثر به شكل كامل ارايه نمي‌شود. سعي كردم در شخصيت‌پردازي با نظر داشتن شخصيت اصلي تغييراتي را كه در بازنويسي اضافه شده است هم به نقش اضافه كنم.

http://cinemapress.ir/old/larg_pic/6-9-1389/IMAGE634265341958750000.jpg

‌ متن شما بازنويسي متن اصلي است. اين بازنويسي‌ها اين روزها در تئاتر خيلي باب است. با بازنويسي‌ها و اقتباس‌ها موافق هستيد؟

چيزي كه مي‌توانم بگويم اين است كه بسياري از آثار هستند كه شايد اگر بازنويسي يا شايد بازنگري شوند براي امروز زندگي ما بهتر باشند. شايد كار جذاب‌تر و به‌روزتري بشود به مخاطب ارايه داد. ولي اگر اين ظرافت و اين دقت در بازنگري و بازنويسي نباشد و به اثر لطمه بخورد خيلي جذاب به نظر نمي‌رسد.

‌ اما خيلي وقت‌ها اين بازنويسي‌ها به متن لطمه مي‌زند. چطور مي‌شود اين كار را به درستي انجام داد؟

از منظر اجرايي يا ادبيات؟ از منظر ادبيات خيلي طولاني است و بايد به سبك و سياق نويسنده در انتقال اثر وفادار باشيم. شايد اگر نويسندگان قديم زنده بودند و امروز در كنار ما زندگي مي‌كردند خودشان آثارشان را بازنويسي مي‌كردند. اما نكته اينجاست كه چه كساني بازنويسي يا بازنگري مي‌كنند و چقدر مفاهيم دستخوش تغييرات مي‌شود. اين ساختار بسيار ظريفي است كه هر كسي اجازه ورود به اين حيطه را ندارد. چون سليقه‌ها و شايد هم شلختگي‌هايي اعمال شود كه به اثر لطمه بزند. شايد بهتر باشد با هر سطح دانشي در آثار دست نبريم. اما خب هيچ قانوني وجود ندارد كه ما بگوييم بازنگري آثار كلاسيك نبايد اتفاق بيفتد.

‌ دراماتورژي هم جزو آن مواردي است كه اين روزها مدام شنيده مي‌شود و بخشي از آن به همين بازنويسي يا اقتباس برمي‌گردد. به عنوان يك مدرس به نظر شما درك ما از اين واژه تا چه حد درست است؟

درام توسط دراماتورژ و با توجه به نيازهاي جامعه دستخوش تغييراتي مي‌شود بدون اينكه به اثر لطمه بخورد. آيا به‌درستي اين اتفاق مي‌افتد؟ به نظر مي‌رسد اين واژه در خيلي جاها به نادرستي اتفاق مي‌افتد؛ يعني بدون درك درست اين واژه در خيلي از بروشورها استفاده مي‌شود و خيلي‌ها به خودشان مي‌گويند دراماتورژ ولي خبري از دراماتورژي نيست. اين بحث خيلي طولاني است. اينكه كيست و چه‌كار مي‌كند؟ در شكل اجرايي كارگردان چه الهاماتي از كمك‌هاي دراماتورژ مي‌گيرد؟ براي اجراي به‌روزتر و ملموس‌تر، اما اين نيازمند يك پروسه است. بايد اين پروسه را طي كنيم و به آن برسيم. آيا كسي كه خانه عروسك را مي‌بيند، اصل اثر را خوانده كه دراماتورژي آن را ببيند و درباره‌اش نظر بدهد؟ ما يك مشكل بزرگ داريم؛ آن هم اين است كه هميشه در پرش‌ها و گذارهاي سبك‌ها باقي مي‌مانيم. بدون درك فرهنگ مدرن و بدون دريافت و جذب سبك مدرنيسم از جامعه مدرن شده به پست مدرنيسم مي‌رسيم. اين واژه‌هايي كه زاييده زندگي امروز هستند در يك نابسندگي اجرايي مي‌توانند رنگ ببازند.

‌ به‌نظر مي‌رسد آثاري مثل خانه عروسك ايبسن و ديگراني مثل چخوف، يا شكسپير داراي ويژگي‌هايي هستند كه از محدوديت‌هاي زماني عبور مي‌كنند. چرا امروز چندان شاهد اين اتفاق نيستيم؟

دو نكته هست. يكي اينكه از لحاظ ساختار درام و بنيان نمايشنامه‌نويسي آثار بسيار مستحكمي هستند و نكته دوم اين است كه مفاهيم بشري به مبناي مطلق شفاف، عميق و درك شده منتقل مي‌شوند. ما در هنر، اول از خودمان مي‌پرسيم چه مي‌خواهيم بگوييم و سوال بعدي اين است كه آن را چگونه مي‌خواهيم بگوييم. بزرگاني كه اسم برديد مي‌دانند چه مي‌خواهند بگويند. با مفاهيم عميق بشري سر و كار دارند. تم‌ها تغييرناپذير هستند. از گيلگمش تا امروز تم‌ها حضور دارند. عشق، نفرت، حسادت؛ مسائلي كه در زندگي با آن سر و كار داريم.

و چگونه گفتن؟

مثل غذاي خوبي است كه بلد نيستيم در ظرف خوبي آن را سرو كنيم. اين نمايش‌ها آنقدر از لحاظ ساختار، قدرتمند هستند كه مي‌توانند آن را به بهترين شكل ارايه دهند. اما يك ولي وجود دارد. اين آثار سال‌ها پيش با مفاهيم بشري آميخته شدند و به نگارش درآمدند. اما آيا در ترجمه آن آثار به‌طور كامل و در سلامت انتقال داده مي‌شوند؟ يعني به سبك و سياق نويسنده و مفاهيمي كه در ارتباط‌هاي گاه روزمره زندگي قرار است انتقال پيدا كنند لطمه وارد شده يا نه؟ اين نكته بسيار مهمي است. گاهي در ترجمه‌ها اصل اثر از بين رفته است. نكته بعدي اينكه ما در زماني زندگي مي‌كنيم كه شكل و رويكرد و صورت اجرايي مفاهيم تغيير مي‌كند پس چه فرم‌ها و شكل و ايده‌هايي در اجرا ما بايد اضافه كنيم تا همان مفاهيم قديمي انتقال داده شده يا نشوند؟ اينها نكاتي است كه ما بايد در اجرا هم به آنها فكر كنيم. اگر كتابخانه‌اي نگاه كنيم آثار كلاسيك به شكل كتابخانه‌اي مي‌توانند در سالن‌هاي نمايشي به شكل نمايشنامه خواني اجرا شوند و ادبيات اين آثار بدون كوچك‌ترين تغييري در معرض مخاطب قرار بگيرد. ولي ما داريم پيشرفت مي‌كنيم. هر روز با مسائلي در ارتباط هستيم كه جامعه و رنگ زندكي به ما تحميل مي‌كند. پس چطور بايد آن آثار كلاسيك و مفاهيم را در همان ساختار قوي به نسل‌هاي آينده انتقال بدهيم؟ يكي جوابش در شكل و فرم اجرايي است كه مربوط به كارگردان و طراحان است و ديگري در ترجمه است. شايد بايد با ظرافت و حساسيت، به سراغ تغييراتي برويم كه براي امروز مفيدتر است.

ایران/گفت‌و‌گو با حمید ایزدپناه پژوهشگر فرهنگ و تاریخ لرستان

آنکه < فلک‌الافلاک> را به مردم ایران بازگرداند

http://www.mirmalas.com/wp-content/uploads/2015/05/hamid-iazadpanah-418x300.jpg

این قلعه ساسانی که نامش دژ شاپورخواست ‌است، در طول تاریخ چند اسم داشت. یکی از نوه‌های قاجار در شاخه شمال شرقی قلعه، جایی می‌سازد و می‌گوید که این بالاترین است و آن را فلک الافلاک نام می‌گذارد. والّا اسمش فلک‌الافلاک نبود. از روزی که ما مسئولیت آن را برعهده گرفتیم، دیدیم که وضعمان خیلی خراب است، خرابی از هر نظر. اولاً کف و سقف آجری را سوراخ کرده بودند. پنج دکل بی‌سیم ارتش را که حدود 30 متر بودند، در آنجا احداث کرده بودند. برای 28 مرداد دستور داده بودند یک قراولخانه جلو پادگان درست کنند. من آن را خراب کردم و بعد قلعه را ثبت آثار ملی کردم تا دیگر کسی حق تعرض به آن را نداشته باشد

حمیدرضا محمدی

«حمید ایزدپناه، مردی است با غیرت و رشید و با صفا که برای خاک وطنش هیچ گاه کم نگذاشته و از جوانمردان لرستان است.»

منوچهر ستوده، مراسم بزرگداشت حمید ایزدپناه، به همت مجله بخارا، شنبه 19 اردیبهشت 1394

خودش می‌گوید یک لر اصیل است. او‌ زاده و پرورده دیار لرستان است و آنگاه که از خدماتش به تاریخ و فرهنگ لرستان، سخن به زبان می‌آورد، می‌توانی برق شوق را در چشمانش ببینی. همانطور که وقتی درباره مسأله‌ای غم انگیز یا نگران کننده در آن منطقه صحبت می‌کند، گاه ممکن است قطره‌ اشکی در چشمانش جمع شود. چنان عرق به لرستان دارد که با شهامت و شجاعت از زبان لری دفاع می‌کند و می‌گوید که ما حتی در پاریس هم، زبان نخست مان لری است. او همین حس را - البته در وجهی وسیع تر - به ایران دارد. «حمید ایزدپناه» که درست 17 روز پیش، هشتاد و دو ساله شد، شاید در قیاس با آنانی که هر روز یک کتاب منتشر می‌کنند و یک مقاله می‌نویسند، نام چندان شناخته شده‌ای نباشد، اما اهل دقت، با نامش و کارش آشنایند و او را سرباز وطن می‌دانند؛ هم او بود که پس از انتصاب به ریاست اداره فرهنگ و هنر لرستان در سال 1348، «قلعه فلک الافلاک» را که تا آن زمان دژ نظامی بود به مردم بازگرداند و بدل به موزه مردم شناسی ساخت. جز این، او جوانان بسیاری در هنرهای مختلف بویژه موسیقی و تئاتر را از این خطه، به کشور معرفی کرد. در حوزه مکتوبات هم، مهم ترین اثرش - از میان 16 کتابی که منتشر ساخته است -، «آثار باستانی و تاریخی لرستان» و بعد، «شاهنامه لکی» است. ناگفته نماند کشف نقاشی‌های باستانی غار دوشه و میرملاس از اولین اکتشافات مهمش در عرصه لرستان پژوهی بود. اما ایزدپناه، دستی بر آتش سرایش شعر هم دارد و به «صفا» متخلص است. همه اینها، دلایل کمی نبود که از فرصت اقامت کوتاه مدتش در ایران، در خردادماه امسال، ساده بگذریم چراکه او حالا دیگر 19 سالی می‌شود که رخت اقامت در پاریس افکنده است. او با وجود درد شدید کمر پدرانه پذیرایمان شد و به پرسش های ما پاسخ گفت. متن کامل این گفت‌و‌گو را می‌خوانید...

جناب استاد ایزدپناه در ابتدا از خانواده پدری تان بگویید. اینکه در چه خانواده‌ای متولد شدید و رشد یافتید؟

من یک لر اصیل هستم و پدر و مادرم از دو ایل بزرگ بودند؛ مادر از ایل چگنی و پدر از ایل ساکی.

دوران کـودکیتان چگونه گذشت؟

من در هفت سالگی پدرم را از دست دادم و مادرم را نیز در 9 سالگی. در خانه ما، همیشه داستان‌های تاریخی و حماسی خوانده می‌شد و من هم از 10سالگی براحتی می‌نوشتم. آن دوران، تازه مدرسه رفتن در خرم آباد شروع شده بود. در خرم آباد مدرسه‌های 15 بهمن و شاپور بود که من به مدرسه شاپور می‌رفتم. مدیر مدرسه ما آقای دعوتی از اهالی قم و شخص معتبر و خوبی بود و همسر ایشان هم خواهر مرحوم میرزاده عشقی بود. در مدرسه، موسیقی تدریس می‌شد و معلم ما، شخصی بود به نام پدر که یک پیرمرد خوش‌سیما با یک شنل بر دوش بود که به ما موسیقی یاد می‌داد. آن زمان، بیماری‌ها هم زیاد بود و در این میان مالاریا شیوع بسیاری داشت و حرف اول را می‌زد. حتی در مدرسه به ما قرص مالاریا می‌دادند.

هشت ساله بودید که شهریور 1320 ورود متفقین به ایران به وقوع پیوست. آن رخداد تلخ را به یاد دارید؟

کودک بودیم و در میان ما، هیجانی بود که جنگ است. اما روزی را به یاد می‌آورم که در روستای مان، چشمم به چند هواپیما در بالای سرم افتاد. آمدند و اعلامیه ریختند و تهدید ‌کردند و رفتند. اتفاقاً من آن اعلامیه را تا مدتها داشتم ولی گم شد. انگلیسی‌ها اعلامیه را ریختند. می‌گفتند ای مردم ایران، هزاران آلمانی‌ در خاک شما هستند، به آنها پناه ندهید و تحویل شان دهید.

http://bukharamag.com/wp-content/uploads/2015/05/IMG_4502-1024x683.jpg

نظامی‌هایی که به منطقه می‌آمدند هم یادتان است؟

بله، چشمتان روز بد نبیند. نخستین روزی که آمدند، ما کوچک بودیم و پدرم تازه فوت کرده بود. خانه یکی از اقواممان، زیرزمین داشت. وقتی می‌گفتند بمباران است، در آنجا پنهان می‌شدیم ولی عملاً بمباران نمی شد. اما مدتی بعد، در یک بعدازظهر شوم، خارجی ها با ماشین‌های زرهی شان وارد خرم آباد شدند و از آن روز دیگر، وطن به اشغال بیگانگان درآمد.

ماجرای تبعید آیت‌الله کاشانی به قلعه فلک الافلاک را به یاد دارید؟

نه، چون دنبال قضایای سیاسی نبودم ولی شرح ماجرا را شنیدم.

شما در خود شهر خرم‌آباد بودید یا در روستاهای اطراف؟

ما شهری بودیم.

پس درباره فضای خرم آباد در دهه‌های 20 و 30 بفرمایید؟

فضا، فرهنگی نبود. مدارس تازه شروع شده بود و مردم خیلی فقیر بودند.

از روز کودتای 28 مرداد بگویید. آن موقع هنوز خرم آباد بودید؟

28 مرداد یادم است که مدرسه می‌رفتم.

در 20 سالگی؟

بله، محصل بودم. به یاد دارم که عده‌ای آمدند بیرون و بعدازظهر آن روز، با شعار زنده باد شاه، ورق برگشت.

و بعد که دیگر موج بازداشت طرفداران دکتر مصدق شروع شد.

از بازداشت‌ها نمی‌دانم، اما آن موقع هنوز ساواک تشکیل نشده بود و این بگیر و ببندها، یکی دست رکن 2 ارتش و دیگر، در دست شهربانی بود.

چه سالی به دانشگاه رفتید؟

در سال 1332 معلم شدم و بعد دیپلم گرفتم. سال 1336 بود که به دانشکده افسری رفتم و قبول هم شدم اما نرفتم. تا آنکه تصمیم گرفتم به دانشگاه تهران بروم که چند رشته آزاد داشت. آن سال به سبب مشکلاتی که داشتم، به دانشگاه نرسیدم. اما یک سال بعد، قبول شدم و به دانشگاه تهران رفتم. درست در همان سالی که ازدواج کردم.

چه رشته‌ای انتخاب کردید؟

آن موقع رشته تازه‌ای به نام فرهنگ اسلامی آمده بود.

همان زمان که فروزانفر، رئیس دانشکده معقول و منقول بود؟

بله، فروزانفر رئیس بود و دکتر گلشن معاون بود.

مهم ترین استادان شما چه کسانی بودند؟

دکتر منوچهر ستوده و دکتر آریانپور را به‌خاطر دارم.

شما «فرهنگ لری» را با منوچهر ستوده کار کردید؟

http://bukharamag.com/wp-content/uploads/2015/05/IMG_4729-683x1024.jpg

بله.

پایان نامه‌تان بود؟

بله، پایان نامه لیسانس بود که بعد تکمیلش کردم. اما اتفاق دیگری رخ داد که به انتشار کتاب منجر شد. روزی از طرف اداره فرهنگ عامه که وابسته به وزارت معارف بود، سه مردم شناس آمدند و دیدند که در فضای غریبی زندگی می‌کنم. سپس کتاب را گرفتند و بردند تا آنکه در سال 1345 از سوی انجمن فرهنگ ایران باستان منتشر شد.

این کتاب چطور گردآوری شد؟

ساده نبود. برای این کار خودم چون لر بودم، بیشتر واژه‌ها را می‌دانستم که چگونه هستند و می‌نویسند. اما برای بعضی واژه‌های خاص که میان پیرمردها و پیرزن‌ها رواج داشت و من نشنیده بودم، از آنها می‌پرسیدم و یادداشت می‌کردم و واژه‌ها را با استاد ستوده انتخاب می‌کردم.

ایشان با فرهنگ لر آشنا بود؟

نه، ولی ایشان دو سه فرهنگ مانند سمنانی و گیلکی نوشته بود و من آوانویسی را از ایشان یاد گرفتم.

از ستوده چه چیزهایی یاد گرفتید؟

اخلاقش و علمش، اصلاً منبع فیض بود. البته آدم انعطاف پذیری هم بود. روز اول که سر کلاس ایشان رفتم، کتاب «جغرافیای تاریخی سرزمین‌های خلافت شرقی» نوشته گای لسترنج را ‌درس می‌داد که اتفاقاً بخش لرستان بود. وقتی به لرستان رسید، یا من می‌خواندم یا شخص دیگر، خاطرم نیست اما خدمتشان عرض کردم که اشتباه نوشته است. گفت چطور؟ گفتم اینجا نوشته شده که رود گاماسیاب از الوند سرچشمه می‌گیرد و به دریاچه قم می‌ریزد. این حقیقت ندارد؛ گاماسیاب یعنی ماهی که مربوط به افسانه گاوماهی است. چشمه‌ پرآبی که مقداری از آن، از کوهی به نام گرین (در الشتر) سرچشمه می‌گیرد، قسمتی به نهاوند و بخش دیگری به خرم آباد می‌ریزد. آن قسمتی که به نهاوند می‌ریزد، به کرمانشاه می‌آید تا به قره سو می‌رسد و پس از پیچ کوتاهی، به لرستان می‌آید که اسمش سیمره می‌شود. یک رودخانه هم از شمال شرقی خرم آباد به نام کشکان سرچشمه می‌گیرد و در پلدختر به تلاقی می‌رسند که آنجا مرکز مهرپرستی بوده است و حتی به «مهرگان کده» هم معروف بوده است. الان هم اسم کوهش مهر است. من رفته‌ام و سال‌ها در آنجا به پژوهش پرداخته‌ام اما نمی‌دانم چه اصراری است برخی دانشمندان برای ما خط بنویسند که «مهر» از هند آمده است. آقای ستوده که این را شنید، مرا پذیرفت. بعد از آن دیگر با ایشان رابطه مراد و مریدی پیدا کردیم. با دکتر ستوده، دوباره خط کوفی را مطالعه کردیم. چون سه سنگ نبشته کوفی برای قرن سوم پیدا کردم و از دکتر تقاضا کردم، آمدند و آنها را خواندند.

با ایرج افشار هم ارتباط داشتید؟

بله، با ایرج هم به موازات دکتر ستوده، با هم‌دیگر ارتباط داشتیم. ایرج هم منبع فیض بود. وقتی دکتر ستوده معرفی کرد، هر موقع گرفتاری داشتم و کار تحقیق مشکل بود، به کتابخانه اش می‌رفتم. مثل الان نبود که مشکل، با جست‌و‌جو در اینترنت حل شود. خیلی از منابع ترجمه نشده بود. مثلاً من که می‌خواستم درباره لرستان تحقیق کنم، منابع فارسی بسیار کمی داشتم. حتی در اروپا هم، منابع یونانی، بتدریج در حال ترجمه بود. من باید برای تحقیق به تهران می‌آمدم و به دو کتابخانه مجلس شورای ملی و مجلس سنا می‌رفتم. ایرج افشار هم تازه کتابخانه دانشگاه را راه‌انداخته بود که پایم به آنجا باز شد. مدام با هم ارتباط داشتیم و راهنمایی‌ام می‌کرد.

پس رفاقت تان عمیق بود.

بله، با ایرج، مثل گوشت و استخوان یکی بودیم.

به کتابخانه مجلس سنا هم که می‌آمدید کیکاووس جهانداری رئیس آنجا بود؟

بله، کیکاووس در آنجا رئیس بود. یک کتابخانه دیگر بود که برای آستان قدس بود ولی آن مشکلاتی داشت. رفت و آمد به آنجا شرایط خاصی می‌طلبید اما کار مرا مجلس سنا حل می‌کرد.

چطور شد که به اداره فرهنگ و هنر لرستان رفتید؟

آن هم داستانی دارد. من در آموزش و پرورش، کار تحقیقی می‌کردم. در آن زمان، منطقه لرستان و راه هایش امنیت نداشت. اما وقتی جاده کشیدند، امنیت ایجاد شد و تازه بوی فرهنگ از لرستان ‌گذشت. علتش هم فقر و بدبختی بود که آن هم داستانی دارد. اما پس از ششم دبستان، مدتی دنبال تحصیل نرفتم و می‌خواستم کاسب شوم. آن زمان در خانه عمویم بودم که آنجا سرمنزل بزرگان بود و آمد و رفت فامیلی برقرار بود. آنجا (در 12 سالگی) وقتی عمویم درباره مسائل مختلف صحبت می‌کرد، یادداشت می‌کردم؛ وقتی درباره جنگ ساوه یا خالوقربان هرسینی صحبت می‌شد، شاهد این قصه‌ها بودم و یادداشت می‌کردم. سپس به معرفی سنگ نبشته‌ها در مجله یغما پرداختم که دو سه مقاله از من در آنجا منتشر شد. در مجله راهنمای کتاب ایرج افشار هم به‌نظرم از شماره نخست، مقاله داشتم. پس از این بود که کار اداره فرهنگ و هنر لرستان را به گردن من انداختند. البته پیش از آن مدتی رئیس دادگاه اداری استان هم بود. همه اینها باعث شد با هیأت‌های حفاری سر و کار داشته باشم و در این اثنا، انجمن آثار ملی (انجمن آثار و مفاخر فرهنگی کنونی) از من دعوت کرد.

http://www.ion.ir/content/imgcache/105394/image_800_695.jpg

آن موقع فرج الله آق اِولی رئیس آنجا بود؟

بله، سپهبد آق اولی و محمدتقی مصطفوی آنجا بودند که هر دو، انسان‌های بزرگی بودند. نمی‌دانم چه کسی مرا معرفی کرده بود اما از من برای تألیف کتاب «آثار باستانی و تاریخی لرستان» دعوت کردند. وقتی به انجمن رفتم، خیلی گرم و مهربانانه با من روبه‌رو شدند و برای جلد اول، قرارداد 30 هزار تومانی بستند.

سال 1345؟

نه، کمی پس از آن. از آن مبلغ، 10 هزار تومان پیش پرداخت به من دادند و قرار شد دو قسط بعدی، پس از اتمام کار و پس از چاپ کتاب باشد. با دکتر ستوده رفتیم و دوربین فلکس خریدیم. کار با آن را یاد گرفتم و در خانه هم آتلیه راه‌انداختم.

این ماجرایی که گفتید، همان زمانی است که احمد اقتداری هم به جنوب ایران رفته بود تا تاریخ خلیج فارس را بنویسد؟

بله، اصلاً قضیه از این قرار بود که در سال‌های اوایل دهه 1340، انجمن آثار ملی تصمیم گرفت، مطالعه درباره ایران را یکباره و گسترده انجام دهد؛ یزد را به ایرج افشار داد، لرستان را به من دادند، جنوب را احمد اقتداری گرفت. بخشی از خراسان را حمید مولوی انجام داد و شمال را هم منوچهر ستوده گرفت. این فضا دقیقاً فضای عالی برای آرشیو جغرافیای تاریخی بود که تنظیم شد. واقعاً فوق العاده‌ بود. همه اطلاعات را دقیقاً کسانی می‌نوشتند که اطلاعات کاملی داشتند. من هم در آن جلسه پس از تحویل مطالب، گفتم که دروغ نگفتم، ننوشتم و دنبال دروغ هم نبودم.

یعنی همه سنگ نوشته‌ها و بناها را مطالعه کردید؟

‌اول تحقیقات میدانی بود و بعد تمام این‌ها را نوشتم که در سال 1350 منتشر و برگزیده کتاب سال شد.

یعنی پایه کار شما تحقیقات میدانی بود.

صددرصد، من نمی‌توانستم بدون مشاهده میدانی بنویسم که این سنگ و آن بنا کجاست. در آموزش و پرورش هم که بودم، وقتی از دانشگاه رایس امریکا برای تحقیق درباره غارهای لرستان می‌آمدند، ‌من می‌رفتم و سر می‌زدم. البته دخالتی در کارشان نمی‌کردم و فقط سر می‌زدم که اگر مشکل در کارشان است،

کمکشان کنم.

یعنی زمانی که لرستان ناامنی بود هم هیأت‌های خارجی می‌آمدند؟

بله، می‌آمدند ولی به سختی. مثلاً وقتی سر هنری راولینسون؛ شرق شناس انگلیسی به پشتکوه آمد، او را تهدید به مرگ کردند و شبانه فرار کرد.

درباره اداره فرهنگ و هنر لرستان نگفتید.

بله، وزارت معارف و اوقاف به سه بخش تقسیم شد: وزارت علوم، وزارت آموزش و پرورش و وزارت فرهنگ و هنر. فرهنگ و هنر، مرا پیشنهاد کرده بودند. روزی که به وزارت فرهنگ و هنر رفتم، مرا به اصفهان فرستادند. درست روزی بود که فرش‌های عکس رهبران کشورها را برای جشن 2500 ساله می‌بافتند. همه هنرمندان انگشت طلایی، چهره‌آفرینی می‌کردند. آن موقع رئیس آنجا مرحوم اشراقی بود و آنجا کارهایی کردم. اما وقتی به تهران برگشتم، من معلم، درخواست کردم تا وزیر فرهنگ و هنر؛ مهراد پهلبد را ملاقات کنم. من همیشه رنج می‌بردم که قلعه فلک الافلاک را زندان می‌نامیدند. وقت گرفتم و رفتم. با احترام با من برخورد شد. گفتم چیزهایی یاد گرفته‌ام ولی من یک هدف دارم که اینجا آمدم. کمی در چشمم نگاه کرد و گفت چیست؟ گفتم من لر هستم. ‌دلم می‌خواهد که قلعه فلک الافلاک را از ارتش بگیریم و موزه کنم. او هم گفت که چه کاری از این بهتر.

یعنی آن موقع دژ ارتش بود؟

بله، البته از خیلی وقت‌ها پیش برای گرفتن این قلعه کار شده بود، زیرا پشت آن، میدان مشق و پادگان بود و امکانی وجود داشت. گفت من کمکت می‌کنم. گفتم من هم با این قول سر کار می‌روم. اتاقی از انبار فرمانداری کل - که آن زمان هوشنگ ناظمی اداره اش می‌کرد - به من دادند و با یک میز و دو صندلی. کار را با دید خیلی مطلوب شروع کردم. گفتم اگر اینها را بخواهم اول کار می‌گویند اعتبار نداریم. به من یک منشی داده بودند و یک مستخدم. حقوقم هم حقوق معلمی نبود و کمتر بود. نامه‌ای به وزیر نوشتم که من حقوقم کمتر از معلمی است و نمی‌توانم و می‌خواهم به معلمی برگردم. شنیدند و بودجه را تأمین کردند.

http://img1.tebyan.net/big/1388/10/10116720075661391220443113991521151172141.jpg

درباره موسیقی و هنر لرستان چه کردید؟

بچه‌های لرستان را قبلاً مطالعه کرده بودم. البته تحقیق موسیقی لرستان را از سال 1339 شروع کرده و یک گروه از موزیسین‌های آنجا را از جمله محمد صالح، محمود مدیری و حسین سالم جمع کرده بودم. خواننده‌مان کم بود. یک پسر نوجوان شاگرد خیاط را معرفی کردند و گفتند صدایی دارد که رضا سقایی و یکی دیگر هم حشمت کریمی بود. در نتیجه یک گروه کوچک موسیقی درست کردیم که نخستین دستاورد ما، ترانه‌های بومی بود که من جمع کردم و یکی از آنها، «گندم خر» بود که از رادیو پخش شد. این نخستین فریاد موسیقی ما بود. بعد هم ترانه «دایه دایه» را حشمت الله رشیدی خواند. اما برای تئاتر به بچه‌ها گفتم که من نمی‌توانم کمکی کنم اما می‌توانم مکاتبه کنم. برای نخستین جشن زبان فارسی، یکی از استادان خوشنام دانشگاه تهران آقای دکتر نجم آبادی را دعوت کردم ، سخنرانی کند که بعداً چاپ هم شد. اما ایشان باورش نمی‌شد که من با دست خالی، نمایشگاه کتیبه برگزار کردم.

سال اول که تمام شد، از سال‌های بعد، آنها سراغ ما آمدند زیرا من می‌خواستم لرستان را که آبستن این وقایع فرهنگی بود، مطرح کنم. نتیجه آن هم پیدا شدن چهره‌های خوبی در موسیقی،‌ تئاتر و خطاطی بود و جالب است بدانید مسعود رایگان هم در گروه تئاتر من فعالیت می‌کرد. در فاصله‌ آن یک سال، یک نامه آمد که باعث دگرگونی‌ام شد. آن نامه، ‌نامه انتقال جالب قلعه فلک الافلاک به اداره فرهنگ و هنر بود. آن روز از خوشحالی نمی‌دانستم چه کنم.

چه سالی؟

1348

در قلعه چکار کردید؟

ویرانه‌ای تحویل گرفتم و قلعه را دوباره با مشخصات خودش ساختیم. هیچ کس هم نبود از او کمک بگیریم و فضای تلخی بود.

استاد، از پیشینه قلعه فلک الافلاک بگویید که احیای آن مهم ترین بخش زندگی تان است.

این قلعه ساسانی که نامش دژ شاپورخواست ‌است، در طول تاریخ چند اسم داشت. یکی از نوه‌های قاجار در شاخه شمال شرقی قلعه، جایی می‌سازد و می‌گوید که این بالاترین است و آن را فلک الافلاک نام می‌گذارد. والّا اسمش فلک الافلاک نبود. از روزی که ما مسئولیت آن را برعهده گرفتیم، دیدیم که وضعمان خیلی خراب است، خرابی از هر نظر. اولاً کف و سقف آجری را سوراخ کرده بودند. پنج دکل بی‌سیم ارتش را که حدود 30 متر بودند، در آنجا احداث کرده بودند. برای 28 مرداد دستور داده بودند یک قراولخانه جلو پادگان درست کنند. من آن را خراب کردم و بعد قلعه را ثبت آثار ملی کردم تا دیگر کسی حق تعرض به آن را نداشته باشد.

چقدر به شما بودجه دادند؟

شاید حدود 40-30 هزار تومان. حقوق کارگر 4 تومان و بنا 8 تومان بود. دکل‌ها را بدون آسیب به بنا بریدیم. برای طاق زنی هم دو سه نفر را پیدا کردیم که متخصص بودند. کارگرهایی هم گرفتم و نگذاشتم که بروند، چون اینها می‌دانستند که چگونه کار کنند. اگر کاری می‌کردند بلد بودند که خاک را از کجا بگیرند یا ماسه را چطور قاطی کنند و چطور بنا درست شود.

اول رفتیم الگوهای قلعه را بررسی کردیم. خواستم تا قلوه سنگ را از رودخانه جمع کنند و در کامیون بریزند و پای قلعه ببرند. بالاخره با متری 120 تومان کارگاه کوچکی درست کردیم و خیالم راحت شد. از این طرف و آن طرف پول می‌گرفتیم. خلاصه شبانه روز زحمت کشیدم تا قلعه آماده شد.

چند سال طول کشید؟

هشت سال. کار موزه مردم شناسی را آغاز کردیم اما مسأله عجیب این بود که قلعه پر از مار بود که مزاحم کارگران بودند. ما با سنگ و سم آنها را کشتیم. حالا که موزه مردم شناسی را می‌خواستیم راه بیندازیم، موش‌ها آمدند که فرش‌ها و جاجیم‌ها را می‌خوردند. خیلی سخت بود. در این فضایی که کار می‌کردیم، بعضی از مهندس ها، کارهای بدی می‌کردند. مثلاً ناودان سنگی قلعه را برمی‌داشتند و حلبی می‌گذاشتند. خلاصه کار آماده شد. منتظر بودم که از فرهنگ و هنر یکی بیاید و بگوید دست مریزاد، تا اینکه یک روز صدقیانی به من زنگ زد.

صدقیانی که بود؟

رضا صدقیانی استاندار لرستان بود. گفت هوشنگ نهاوندی تماس گرفت که همسر محمدرضا پهلوی می‌خواهد به لرستان بیاید. شما چه کاری می‌توانید بکنید. من گفتم نه پولی دارم و نه چیزی. یک قلعه داریم و یک بازدید. گفت بازدید نه، اگر موزه شود، خوب است. گفت برنامه‌ای است که اشیایی را بیاورند و موزه را درست کنند. گفتم اشیا چیست؟ گفت اشیای تاریخی لرستان بخصوص عصر مفرغ. البته من هم شرایطی آماده کرده بودم که موزه شکل بگیرد تا دیگر آن زندان نباشد. از آیدین آغداشلو مرد بزرگ و هنرمند خواهش کردم تا سرپرست طراحی داخلی موزه شود. نور و صدا و پوستر و حتی سیستم گرمایشی را آماده کردیم. به هر حال همسر پهلوی دوم آمد و افتتاح شد. آن روز که موزه افتتاح شد، روز تولد دیگر من بود و خوشبختانه دیگر زندان نشد.

http://sadkhabar.ir/files/fa/news/1391/1/4/28665_981.jpg

سرنوشت قلعه، پس از شما چگونه شد؟

بعد از من، دستکاری‌هایی شده است. اینها را تذکر بدهید که نباید به این‌ قلعه، مگر با نظر شورای فنی دست زد. این قلعه رانش دارد که علل مختلفی دارد که دلیلش یکی خاکی بودن تپه جنوبی است که آن روزها هیچ مهندسی نتوانست مرا کمک کند.

استاد، کمی درباره فرهنگ لرستان سؤال کنم. خوانده‌ام که شاهنامه‌ای به نام شاهنامه لکی وجود دارد. آن شاهنامه چیست؟

می دانید که شاهنامه تنها شاهنامه فردوسی نبوده و هر منطقه یک شاهنامه داشته است. در لرستان نیز شاهنامه لکی بوده که مربوط به دوره شاه رستم عباسی است و در سال 970 نوشته شده است. او اولین لری بوده است که شاه می‌شود. داستانی هم دارد که وقتی شاه اسماعیل عباسی از بغداد آمد، به او نامه‌ای نوشت که می‌خواهیم از لرستان عبور کنیم. شاه رستم با سران ایل مشورت کرد، جواب داد که نمی‌شود. اما شاه اسماعیل آمد، حمله کرد و گرفت.

شاه چه سلسله‌ای بود؟

اتابکان لرستان (لر کوچک). وقتی دستگیر شد او را نزد شاه اسماعیل بردند. او می‌گوید مگر من نگفتم ما مثل تو شیعه هستیم و می‌خواهیم از اینجا عبور کنیم. نقل است که با لهجه شیرین لری گفت ای شاه ما پشتمان به این کوه زده شد، ‌نمی‌دانستیم که در این کوه پلنگ هم هست. دستور می‌دهد حکومت را به او بازگردانند. از آن تاریخ زبان محلی برقرار شد. حالا درباره تکلم به زبان‌های محلی ایراد می‌گیرند. چه کسی گفته که کسی به لری، کردی، ترکی و... صحبت نکند. ما هم به لری صحبت می‌کنیم و هم به فارسی. الان زبان اول خانواده ما در پاریس، لری است. کسی به ما نگفت لری صحبت نکنید.

این باعث می‌شود که فرهنگ‌های بومی حفظ شود.

دقیقاً، من یادم است که سال 1356 مرحوم جمالزاده نامه‌ای برای من نوشت که قرار است یکی زبان شناسان فرنگی، اطلس گویش‌های زبان فارسی بنویسد. نشد و بعد شنیدم که همین کار را برای افغانستان کرد. می‌دانید چرا می‌گویم؟ چون بعضی مواقع می‌شنوم که می‌گویند کسی حق ندارد به زبان مادری بخواند و بنویسد.

از جمالزاده خاطره‌ای دارید؟

سنگ مزار پدر جمالزاده را در بروجرد من عوض کردم که در جلد دوم کتاب آثار باستانی و تاریخی لرستان تصویر آن چاپ شد.

سید جمال واعظ اصفهانی.

بله، قبرستانی که او را دفن کردند به جمالیه مشهور شد که بعداً به شهرداری تبدیل شد.

درباره نسخه شاهنامه لکی که در کتابخانه پدرتان بود، بگویید؟

این کتاب در گنجینه پدر من بود. این کتاب مانند شاهنامه فردوسی نیست، بلکه یک اثر بومی بود. جالب است بدانید در مدرسه یکی به نام خسرو خان والی‌زاده بود که وقتی آن را می‌خواند، من گریه می‌کردم.

فرق لُری و لَکی چیست؟

این دو زبان مختلف است، به طوری که محققان می‌گویند زبان لری مربوط به دوره فارسی هخامنشی است و لکی پهلوی اشکانی است. وقتی عرب‌ها آمدند می‌گفتند زاگرس سرزمین غرب ایران است. البته من سال 1365 مقاله‌ای در کیهان فرهنگی نوشتم که این جزو واژه‌های بوم شناسی است. در نتیجه واژه زاگرس که زاگروتی بوده از دوره ماد، رواج داشته و توسط یونانیان «س» بر آخرش نهادند. در دوره اشکانیان، زاگرس تبدیل به پَهلَوْ یعنی پهلوانی می‌شود. در نتیجه در دوره اسلامی، واژه پهلوی را هم به فهلو تبدیل کردند. میتراییسم یکی از ادیان اشکانی است. همانی که غرب از آن ترسید اما از همین جا به غرب منتقل شد اما درباره لک؛ سندی را مرحوم محمدتقی دانش پژوه به من داد که یکی از شاعران لر در 710 هجری، در همدان، شعر پهلوی می‌گوید. در نتیجه لکی همان شعر پهلوی است.

http://www.tishineh.com/tour/Pictures/Item/532/1176.jpg

چه شد که به فرانسه رفتید؟

اصلاً دلم نمی‌خواست بروم. اما سال 1375 دیگر رفتم. پسر و دخترم آنجا بود اما بدانید من به ایران وصلم. نشسته‌ام در کتابخانه‌ام و می‌خوانم و می‌نویسم. آخرین کتابم هم «شاعران در اندوه ایران» است که نشر توس منتشر کرد.

استاد، شما سال هاست که در خارج از ایران زندگی می‌کنید اما همچنان دل درگرو وطن دارید. افق آینده ایران را چطور می‌بینید؟

ان‌شاء‌الله که خوب باشد. من که سیاسی نیستم.

به هر حال ایران در این هزاره‌ها حادثه‌های زیادی دیده است.

ایران حادثه زیاد دیده است ولی ایران، ایران مانده است و تا همیشه خواهد ماند. فضای حاکم بر دنیا غم انگیز است و هرگاه فکر می‌کنم گریه‌ام می‌گیرد. تا زنده‌ام دلم می‌خواهد ایرانی بمانم. دکتر ستوده می گفت کاش تا زنده ایم فریاد بزنیم ایران.

آخرین شعر حمید ایزدپناه (صفای لرستانی)

اختصاصی «ایران»

بس آرزو که به‌دل ماند...

بس آرزو که به‌دل ماند و عمر رفت زدست

بس اشک و آه که بر دامن زمانه نشست

چه خنده‌ها که شدی غمنوا ز بی‌خبری

چه نغمه‌ها که نفیری شد از ترنم مست

گهی به نقشبندی گلبوسه بر زلال لبی

بشوق و شرم بلرزید و بر لبی بنشست

گهی ز ناز نگاهی که می‌رسد از دوست

چو باده‌ایست که جان می‌شود از آن سرمست

https://scontent.cdninstagram.com/hphotos-xaf1/t51.2885-15/e15/11230278_784403214990266_2139385074_n.jpg

به هر بهانه کند آرزو تپیدن دل

کز آن نگه به فریبی گرش شود از شست

ز کوی خلوت دولت سرای هستی عشق

چو فتنه‌ایست که آتش زند به هستی هست

مرو ز خواب و خیالم که خواب بی‌ تو حرام

دلم به بزم خیالت نشسته جام به‌دست

درنگ دیگری ار اشکبان دیده، کند

ز اشک و آه به دامن بسا که بتوان رست

«صفای» کوی تو با بال آرزو چه کند

شکسته بال و پری چون رود به اوج ز پست

ایران/واکاوی دلایل فاصله «فرهنگ عمومی» و «فرهنگ رسمی» در نظرخواهی <ایران>

نخبگان فرهنگی، حلقه وصل فرهنگ رسمی و غیررسمی

نرگس عاشوری

«ما عجیب مردمانی هستیم!» شکوائیه‌ای ضمنی که مدتهاست در گفت‌وگوهای روزمره‌مان از جامعه‌شناسان و روشنفکران ایرانی و حتی مردم کوچه و بازار می‌شنویم. عبارتی انتقادی که از وضعیت فرهنگی جامعه گلایه دارد و در عین حال به بیانی ساده میزان توفیق سیاستگذاران این عرصه در اصلاح ناهنجاری‌ها و بداخلاقی‌ها را به بوته نقد می‌کشد. گزاره‌ای که از شکاف بین باورها و گرایش‌های جامعه و بایدها و الزام‌های مصوب شده نظام فرهنگی خبر دارد و تفسیر ساده همان چیزی است که فاصله گرفتن «فرهنگ عمومی» و «فرهنگ رسمی» تعبیر می‌شود.

«فرهنگ عمومی» حوزه‌ای از نظام فرهنگی جامعه است که به عنوان یک قانون نانوشته در متن جامعه مطرح است. باورها و گرایش‌هایی که جایگاه آن درون ذهنیت افراد جامعه است و در رفتار و تعامل آنها با یکدیگر منکشف می‌شود و خود را می‌نمایاند؛ هنجارها و رفتارهای مردم در ارتباطات روزانه اجتماعی از قبیل ترافیک، معاشرت، تجارت، تفریح، گویش، آداب و سنن و به طور کلی سبک زندگی رایج در بین مردم که به عنوان حوزه عرفی فرهنگ یا فرهنگ مردمی و غیررسمی شناخته می‌شود.

بخش دیگری از نظام فرهنگی جامعه را «فرهنگ رسمی» تشکیل می‌دهد و مشتمل بر چارچوب‌ها و ارزش‌هایی است که توسط سیاستگذاران فرهنگی با هدف‌گذاری مشخص و برای هدایت به آنچه خیر و فضیلت نامیده می‌شود تبیین می‌شود.

ارتباط و تناسب میان این دو وجه فرهنگی شاخص و معیار مناسبی برای ارزیابی وضعیت فرهنگی جامعه و توفیق سیاستگذاران در ارتقای سطح فرهنگی جامعه است.

نبود انطباق و همراهی الزام‌های فرهنگ رسمی با نیازهای جامعه یکی از مسائلی است که کارشناسان عرصه فرهنگ به عنوان عامل بازدارنده اصلاح فرهنگ عمومی بر آن تأکید دارند. اظهارنظر تحلیلگران بر این نکته متمرکز است که تا زمانی که تصمیم‌سازان حوزه فرهنگ نمایندگانی درخور برای جامعه نباشند و شناخت درستی از نیازهای مردم نداشته باشند نمی‌توان به مؤانست فرهنگ عرفی و مردمی با فرهنگ رسمی امید بست.

فارغ از این مسائل، تبدیل الزام‌ها و بایدهای فرهنگ رسمی به باورها و اعتقادات جامعه نکته مهم دیگری است که به نظر می‌رسد در این سال‌ها از سوی نهادهای فرهنگی مغفول مانده است. کارشناسان و تحلیلگران فرهنگی بر این باورند که برخلاف فرهنگ رسمی که پشتوانه آن اجبار قانونی و رسمی است، فرهنگ عمومی عمدتاً بر پذیرش و اقناع استوار است. آنچه مسلم است این است که قانون و سایر ابزارهای اعمال قدرت با ویژگی‌های فرهنگ عمومی مغایرت دارد و عمدتاً با بخشنامه و مصوبه قانونی نمی‌توان آن را تغییر داد بلکه تدبیر مدیریتی لازم است تا با ایجاد مکانیسم‌های مناسب فرهنگ عمومی را با اهداف کلی هماهنگ سازد.

در این میان نقش نخبگان فرهنگی به عنوان حلقه واسط میان دو سطح فرهنگی اهمیت فراوانی دارد؛ فرهیختگانی که با تکیه بر مقبولیت‌شان در میان افراد جامعه می‌توانند با به کارگیری زبان ساده و بیانی دور از ابهام و پیچیدگی دانش، ارزش‌ها و اندیشه‌های جدید را به جامعه منتقل کنند و از سوی دیگر ضمن نقد اشکالات فرهنگ رسمی، سیاستگذاران فرهنگی را برای شناختن مسائل و ارائه راهکارهای جدید برای رفع آنها یاری کنند.

ضرورت پاسداشت نخبگان فرهنگی اثرگذار

http://danakhabar.com/files/fa/news/1393/2/9/112478_859.jpg

سعید معیدفر عضو هیأت علمی گروه جامعه‌شناسی دانشگاه تهران معتقد است شکافی که در جامعه‌ ما بین فرهنگ رسمی و غیررسمی به‌وجود آمده محصول شرایط امروز و دیروز و حتی چند ده‌سال گذشته نیست. او می‌گوید: مفهوم فرهنگ عمومی عمدتاً در تقابل مردم - دولت از لحاظ مفهومی معنی پیدا می‌کند و در مقابل وجه دیگر فرهنگ یعنی فرهنگ رسمی خودنمایی می‌کند.

این استاد دانشگاه در این باره توضیح می‌دهد: «در یک دوره‌ای عملاً همه چیز در اختیار خود مردم بود یعنی خود آنها تنظیم کننده روابط‌شان بودند. یک عرفی وجود داشت که همه به آن اتکا داشتند؛ آداب و رسوم و شعائری که عملاً عنان آن در اختیار مردم بود. به این ترتیب یک فرهنگ در جامعه وجود داشت که همان فرهنگ رایج در میان مردم بود.»

به گفته معیدفر از زمانی که در جوامع، دولت-ملت شکل گرفت و دولت‌های بزرگ حاکمیت پیدا کردند (دولت‌هایی که اقتدار فراوانی داشتند و این فرصت برایشان به‌وجود آمد که در همه زمینه‌ها مداخله بکنند) بتدریج پدیده دو فرهنگی نمایان شد، یک وجه آن فرهنگی است که دولتمردان، سیاستمداران و قانونگذاران و مدیران جامعه تعریف می‌کردند و براساس یک ایدئولوژی و آرمان به آن رسمیت می‌بخشیدند و گونه دیگر فرهنگ عمومی که نه یک فرهنگ بلکه فرهنگ‌های متکثری است که هر کدام باورها و ارزش‌های خاص خودشان را داشتند. او در ادامه به تنوع اقوام و گونه‌های مختلف اجتماعی و به تبع آن آداب و رسوم و شعائر متنوعی که البته در برخی جهات اشتراکاتی هم دارند در جامعه ایرانی اشاره کرده و می‌افزاید: «حالا وارد دورانی شده‌ایم که تنوعی از فرهنگ‌ها، قواعد، رسوم، هنجارها و عرف‌های متعدد باید نهایتاً تحت قالب یک حکومت و دولت واحد زیر چتر واحدی از ارزش‌ها، هنجارها و آداب و شعائری قرار بگیرند که توسط عده‌ای که به عنوان تصمیم‌گیران فرهنگی در حاکمیت هستند تبیین می‌شود یعنی یک عده‌ای در حکومت، دولت و مجلس تعیین می‌کنند که مردم باید این‌گونه بیاموزند یا رفتار بکنند.» این استاد دانشگاه عقیده دارد چون فرهنگ رسمی در بسیاری موارد، بالادستی است چه بسا عملاً از بطن جامعه نجوشیده باشد و در یک شرایط اجتماعی و توافقی از درون جامعه شکل نگرفته باشد بنابراین شاهد مقاومت‌هایی در جامعه نسبت به آن هستیم.

معیدفر می‌گوید: «به‌میزانی که نخبگان فرهنگی امکان اثربخشی و تعامل و ارتباط با جامعه داشته باشند می‌توان به ارتقای سطح فرهنگی جامعه و اصلاح ناهنجاری‌ها امیدوار بود البته نه هر نخبه‌ای بلکه معتمدان و فرهیختگانی که خوب جامعه را شناخته باشند، در میان جامعه پایگاه و جایگاه داشته باشند و در عین حال نیازها و شرایط تاریخی فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی کشور را خوب درک کرده باشند. این افراد می‌توانند تسهیل کننده رابطه ملت و دولت باشند و این شکاف را کاهش بدهند.»

به گمان او قسمتی از این مشکلات ناشی از این مسأله است که سیاست‌های تدوین شده توسط این افراد چه بسا منطبق با نیازهای واقعی جامعه نیستند: «نماینده یک کلانشهر مسلماً باید جزو فحول و عقلای قوم و شخصیت‌های با نفوذ و دارای اعتبار علمی و فکری باشد. متأسفانه به دلیل فرایند نادرستی که وجود دارد گاهی اوقات آدم متحیر می‌شود که چه نسبتی میان افکار فلان مدیر با مردم وجود دارد. طبیعی است تا زمانی که این روال وجود داشته باشد ما باید هر روز شاهد مقاومت‌های فرهنگی جامعه در مقابل این سیاستگذاری‌ها باشیم. بر این اساس فاصله و شکاف عمیق‌تر می‌شود. بنابراین چاره کار افرادی هستند که بتوانند سیاستگذاری‌های درستی داشته باشند و با واقع‌بینی نسبت به جامعه و نیازها، مسائل و مشکلات آن برنامه‌ریزی کنند.»

فرهنگ‌سازی با اعمال قدرت و زور جواب نمی‌دهد

http://media.mehrnews.com/old/Original/1393/03/20/IMG13353639.jpg

محمود گلزاری که مشاور امور خانواده و جوانان وزارت ارشاد است و لازمه تأثیرگذاری هر چه بیشتر فرهنگ رسمی بر فرهنگ عمومی را اقناع‌سازی و طرح کارشناسانه مباحث می‌داند. به باور او چنین چیزی مستلزم شناخت درست از نیازهای جامعه است. او در این باره می‌گوید: «سیاستگذاری‌ها و برنامه‌ریزی‌های نهادهای رسمی کشور باید با شناخت نیاز مردم و آگاهی از وضعیت فرهنگی جامعه باشد. جامعه باید احساس کند که مسأله، مسأله خود مردم است. نکته دیگر اینکه باید بدانیم برای نهادینه کردن یک باور اجتماعی با چه بیانی آن را مطرح کنیم.»

به گفته گلزاری برای ایجاد هر تغییری با دو روش می‌توان اثرگذار واقع شد یکی‌اینکه باورهای مردم را تغییر بدهیم و دیگر اینکه از قدرت و زور استفاده کنیم که طبعاً برای فرهنگ‌سازی قدرت و زور جواب نمی‌دهد و مقاومت هم ایجاد می‌شود.

این استاد دانشگاه در ادامه بر هم‌افزایی و هم‌گرایی سیاست‌های فرهنگی نهادهای تأثیرگذار در عرصه فرهنگ اعم از آموزش و پرورش، صداوسیما، حوزه‌های علمیه و دانشگاه‌ها و نخبگان اشاره کرده و بر نقش اقناع‌سازی رسانه‌ها تأکید می‌کند. او می‌گوید: «رسانه‌ها چه مکتوب و چه رسانه ملی باید از روش‌های مطلوب برای متقاعدسازی مخاطب استفاده کنند. مهم‌ترین نکته ادبیات و بیان این هنجارها است حتی اگر آگاه به روش‌های علمی و تجربه شده مؤثر هم نباشیم نباید از این موضوع غافل شویم که درخواست خود را با بیانی مؤدبانه و در خور شأن جامعه مطرح کنیم.»

«مقبولیت جایگاه نهادهای تصمیم‌گیرنده در حوزه فرهنگ» نکته مهم دیگری است که گلزاری برای پذیرش فرهنگ رسمی از سوی جامعه مطرح می‌کند. او می‌گوید: «آن مرجعی که این معیارها را مطرح می‌کند باید مورد اعتماد و مقبول مردم باشد.

متأسفانه ما الان بحران الگوها را داریم و گاهی اوقات می‌بینیم که یک موضوع وقتی از جانب به عنوان مثال یک هنرمند بیان می‌شود پذیرفته شده‌تر است.»

مسائل فرهنگی را باید از اهل فرهنگ جویا شد

http://lorestan.farhang.gov.ir/ershad_content/Media/image/2015/10/303418_orig.jpg

حجت‌الاسلام و المسلمین سید حسین شاهمرادی که از سال 92 با حکم علی جنتی به دبیری شورای فرهنگ عمومی منصوب شده است هم عقیده دارد وقتی مردم نسبت به یک امر اجتماعی به باور عمومی برسند و آن را با جان و دل قبول کنند، آن کار را مشتاقانه انجام می‌دهند. او بر تبدیل الزام‌ها و بایدها به باورها و اعتقادات مردم تأکید دارد و می‌گوید مسأله فرهنگ باید در بستر جامعه انجام شود.

به گفته شاهمرادی درک و شناخت دقیق از معضلات فرهنگی مبتلا به جامعه و تشخیص درست نیازهای مردم اولین گام سیاستگذاران فرهنگی است. او درباره دلیل ناکارآمدی نهادهای تأثیرگذار در این حوزه در ارتقای سطح فرهنگی جامعه و اصلاح ناهنجاری‌ها می‌گوید: تشخیص درستی از نیازهای مردم نداشته‌ایم. تصور ما (تصمیم‌سازان عرصه فرهنگ) این بوده که چون من فکر می‌کنم نیاز این است پس نیاز عمومی همینی است که من درک و احساس می‌کنم.

او عدم نقش‌آفرینی فرهیختگان در سیاستگذاری‌های حوزه فرهنگ را مهم‌ترین عامل موفق نبودن متولیان این امر در تصحیح عادات، اخلاق و روش زندگی مردم عنوان می‌کند. شاهمرادی از ریل‌گذاری مناسب برای رسیدن به اهداف مورد نظر به عنوان گام بعدی در جهت‌دهی درست به رفتارهای مردم یاد کرده و تأکید می‌کند که مسائل فرهنگی را باید از اهل فرهنگ و از استادان مردم شناس، جامعه‌شناس و کسانی که متناسب با این موضوع علم، دانایی و آگاهی دارند جویا شد.

دبیر شورای فرهنگ عمومی بر استفاده از ظرفیت نخبگان فرهنگی در جهت‌دهی درست بر رفتارهای مردمی به عنوان یکی از اصول مورد تأکید این شورا در دوره جدید فعالیت‌هایش اشاره کرده و می‌گوید: «نمی‌گویم کارمان بی‌نقص بوده ولی بنایمان را بر این اصل گذاشتیم که از نخبگان فرهنگی استفاده کنیم و استفاده هم کردیم.

در همایش دومین اجلاس ارتقای توانمندی‌های شورای فرهنگ عمومی استان‌ها که اخیراً برگزار شد هم از مدیران کل و دبیران استان‌ها همین را خواستیم که در بحث ارتقای مسائل فرهنگی استان‌ها از نخبگان و اندیشمندان هر استان بهترین استفاده را بکنند.» او همچنین بر مشارکت‌ نهادهای مدنی و مردمی در رشد جامعه و فضیلت‌افزایی تأکید دارد. او می‌گوید: «اساساً تأکید دولت یازدهم بر واگذاری تمام امور مردم به خود مردم است. ما می‌خواهیم تصدیگری دولتی را تا آنجا که بتوانیم کم کنیم و برای این موضوع روی مشارکت مردمی و نهادهای مدنی حساب کرده‌ایم.»

ایران/نگاهی به رویکرد‌ها و دستاوردهای بیست و سومین دوره هفته کتاب

وقتی کتاب «امید» می‌آفریند

هفته کتاب اگرچه 23 سال است که در تقویم رسمی کشور در آخرین هفته آبان ماه ثبت شده اما هنوز آن‌طور که باید و شاید در تقویم ذهنی جامعه جانیفتاده است. چه اینکه به گفته مدیرعامل خانه کتاب که دبیری هفته کتاب امسال را نیز عهده دار بود، اگر ارگان ها و نهادهای مرتبط برنامه‌ای را تعریف نکنند و رسانه‌ها هم سکوت کنند کسی از بطن جامعه در مورد چرایی برگزار نشدن هفته کتاب سؤال نمی‌کند. شاید به همین دلیل است که سید عباس صالحی؛ معاون فرهنگی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در جلسه شورای سیاستگذاری هفته کتاب تأکید می‌کند که هفته کتاب باید مردمی برگزار شود و مردم مشارکت فعال در برگزاری برنامه‌های این هفته داشته باشند. اما آیا بیست و سومین دوره هفته کتاب گامی به سمت مردمی شدن هفته کتاب برداشت؟

http://media.mehrnews.com/d/2014/11/15/3/701663.jpg?ts=1448516263924

هفته کتاب در حالی در آخرین هفته آبان ماه با شعار «ایران با کتاب، ایران پُر امید» برگزار شد که در این دوره نخستین‌ها و تازه‌های زیادی را با خود همراه داشت. نخستین سالانه هنر طراحی کتاب، نخستین جشنواره کتاب مجازی، نخستین جشنواره کتاب گویا، نخستین دوره اجرای طرح «کتابفروشی به وسعت ایران» و تازه‌های دیگر. برنامه هایی که مجید غلامی جلیسه؛ دبیر بیست و سومین دوره هفته کتاب در گفت‌و‌گو با خبرنگار «ایران» برگزاری آنها را قدمی هرچند کوتاه به سمت ملی و مردمی شدن هفته کتاب ارزیابی می‌کند. بررسی رویکرد برنامه‌های هفته کتاب و درصد موفقیت این برنامه‌ها را می‌توان از میزان تحقق شعار آن جست‌و‌جو کرد. کنار هم گذاشتن سه واژه «کتاب»، «ایران» و «امید» در شعار هفته کتاب بی‌تردید اتفاقی و بدون برنامه ریزی نبوده است. چه اینکه بر اساس اخبار و گزارش‌های ستاد خبری هفته کتاب،‌ از روزهای پیش از اعلام شعار هفته کتاب در جلسات مختلف این هفته، بر ایجاد نشاط کتابخوانی و امید آفرینی در حوزه کتاب تأکید شده بود. شاید تأکید مسئولان ستاد برگزاری هفته کتاب در افتتاحیه بر دوری از ناامیدی در حوزه کتاب و نیز برگزاری جشن یک میلیون کتاب را بتوان گامی در همین مسیر دانست. غلامی جلیسه در این باره می‌گوید: «مشکلات حوزه نشر و کتاب بر هیچ کس پوشیده نیست اما اینکه مدام بخواهیم مشکلات را غیرقابل حل و بزرگتر از آنچه هست نشان دهیم هیچ دردی را دوا نمی‌کند. ما باید با امید به سمت آینده بهتر برای کتاب و کتابخوانی حرکت کنیم، بر داشته هایمان ببالیم و برای رفع مشکلات و کمبودهایمان تلاش کنیم.» دبیر هفته کتاب با اشاره به شعار بیست و سومین دوره هفته کتاب و همخوانی آن با رویکرد دولت تدبیر و امید می‌گوید: «ما باید با امید برای حل مشکلات حوزه کتاب تدبیر کنیم. اینکه فقط بخواهیم بگوییم اوضاع بحرانی است و کاری نکنیم هیچ دردی درمان نمی‌شود. از طرفی من بر این باورم که اوضاع کتابخوانی در کشور آن اندازه که هم گفته می‌شود بد نیست. مردم ما کتاب نخوان نیستند. وقتی صحبت از سرانه مطالعه می‌شود بر اساس کدام پژوهش و تحقیق اصولی و کدام آمار صحبت می‌کنیم؟ آیا آمار کتابخوانی دیجیتال که در سال‌های اخیر بسیار افزایش داشته لحاظ می‌شود؟» او به برگزاری جشن یک میلیون کتاب اشاره می‌کند و می‌گوید:«اینکه ما از 25 ناشری که بعد از انقلاب به طور مستمر و بی‌وقفه کتاب منتشر کرده‌اند تجلیل کردیم در راستای ایجاد انگیزه و امید آفرینی بود. مثلاً ناشری مثل انتشارات نگاه یا ناشران دیگر که در سال‌های بعد از انقلاب همواره در عرصه نشر پر تلاش بوده باید مورد قدردانی قرار بگیرند تا با امید بیشتر ادامه دهند. یا مثلاً نشست تجلیل از استاد حمید امجد به خاطر تلاش هایش در عرصه انتشار کتاب‌های تئاتر در نشر نیلا باید برگزار می‌شد تا نویسندگان و مترجمان و ناشران این حوزه با انگیزه و امید بیشتر کار کنند.» دبیر بیست و سومین دوره هفته کتاب با اشاره به رویکرد مردمی شدن هفته کتاب، برگزاری طرح «کتابفروشی به وسعت ایران» را در همین راستا ارزیابی می‌کند و می‌گوید: «اینکه ما تلاش کردیم تا با اجرای این طرح، یارانه کتاب از طریق کتابفروشی‌ها به مصرف کننده کتاب برسد قابل توجه است چرا که با این کار هم یارانه به مقصد اصلی رسیده و هم باعث رونق کتابفروشی‌ها شده است. مشارکت کتابفروشی‌های 20 استان در این طرح هم از موفقیت و نیز ملی بودن آن حکایت می‌کند.» غلامی جلیسه همراهی و مشارکت حداکثری ستاد هفته کتاب در طرح فراخوان کتابگردی احمد مسجد جامعی را هم تلاش برای نشاط آفرینی در حوزه کتاب می‌داند و می‌گوید: «ما همه تلاش خود را کردیم تا ضمن توجه به مشکلات حوزه کتاب، در میان اهالی نشر و کتاب انگیزه و امید ایجاد کنیم. باید قبول کنیم هفته کتاب زمان برگزاری جشن و ایجاد نشاط برای کتاب و کتابخوانی است نه زمان حل مشکلات آن. مشکلات کتاب را در یک هفته نمی‌شود حل کرد و کتاب را نباید به یک هفته محصور کنیم و ما هم سعی کردیم طرح و برنامه‌های مان در هفته کتاب به گونه‌ای باشد که تأثیر آن در طول سال دیده شود.»

جوان/پرونده‌اي كه قرار است با همكاري ايران و عراق ثبت شود

پياده‌روي اربعين ميراث معنوي جهان می‌شود

به دنبال برگزاري شكوهمند پياده‌روي اربعين كه گفته مي‌شود امسال حداقل 27 ميليون نفر از سراسر جهان در آن حضور داشتند، اين مراسم بين‌المللي با همكاري ايران و عراق به عنوان ميراث ناملموس جهاني به ثبت خواهد رسيد.

نویسنده : محمدصادق عابديني

از پياده‌روي جابربن عبدالله انصاري، صحابه پيامبر در روز اربعين براي زيارت مزار سيدالشهدا(ع) تا امروز بيش از 13 قرن گذشته است و در طول همه اين سال‌ها عاشقان حسيني اين سنت را حفظ كرده‌اند. در سال‌هاي اخير نيز با حضور ميليوني محبان اهل بيت(ع) در پياده‌روي اربعين اهميت و جايگاه اين سنت بيش از پيش خودنمايي كرده، به طوري‌كه از يك پياده‌روي ساده به يك فرهنگ و نماد تبديل شده است و هر ساله بر دامنه آن افزوده مي‌شود. امسال و در ايام پياده‌روي اربعين خبر ثبت اين مراسم در فهرست ميراث معنوي جهان نيز منتشر شد. پيشنهاد ثبت پياده‌روي اربعين به همراه آيين‌هاي مرتبط با آن مانند اشعار و مرثيه‌هايي كه در اين مسير خوانده مي‌شود، از سوي سازمان ميراث فرهنگي و گردشگري كشورمان ارائه شده است و گفته مي‌شود با همكاري دولت عراق پرونده مشتركي تهيه و براي ثبت جهاني به يونسكو ارائه خواهد شد.

http://media.mehrnews.com/d/2015/12/01/3/1926617.jpg

فرهاد نظري، مديركل ثبت آثار تاريخي درباره ثبت پياده‌روي اربعين مي‌گويد: اين مراسم همه نوع آيين‌ و آداب و رسوم مرتبط با اربعين را دربر مي‌گيرد، حتي وسايلي كه مرتبط با آن هستند مانند طبق، سنج و پيراهن، چون تجميع اين آداب موجب برپايي بزرگ‌ترين گردهمايي مسلمانان شده و يك فضاي فرهنگي را به‌وجود آورده است. اين آيين در حوزه ميراث ناملموس جهاني قرار مي‌گيرد، با اين شرط كه دولت عراق نيز به كمك ايران بيايد، چون بخش مهمي از اين آيين در عراق اجرا مي‌شود.

مرتضي رحماني‌موحد، معاون گردشگري سازمان ميراث فرهنگي نيز مي‌گويد: آيين پياده‌روي اربعين يك ميراث معنوي و پروژه مشترك فرهنگي با عراق است. بين دو كشور ايران و عراق توافق شده و دو طرف در حال آماده‌سازي و مستند‌سازي پرونده ثبت جهاني آيين پياده‌روي اربعين در يونسكو هستند.

رحماني‌موحد درباره مراحل ثبت اربعين تصريح مي‌كند: مستندسازي و آماده كردن پرونده اين آيين براي ثبت در ميراث جهاني يونسكو دست‌كم تا سال آينده زمان خواهد برد و اميدواريم اين كار با قدرت، پيگيري شود.

از سوي ديگر، مسعود سلطاني‌فر، رئيس سازمان ميراث فرهنگي و گردشگري درباره جزئيات پرونده‌اي كه قرار است براي پياده‌روي اربعين تهيه و تدوين شود، مي‌گويد: پرونده ميراث معنوي (ناملموس) اين مراسم و مسير زيارتي در سطح ملي و جهاني به طور مشترك با كشور عراق، شامل تمامي راه‌ها و محورهاي زيارت در مسير خسروي، مهران، چذابه و شلمچه و استان‌هاي مرزي به همراه تمام آيين‌ها و مراسم‌هاي مربوطه و تمام اتفاقات معنوي توسط سازمان ميراث فرهنگي، صنايع‌دستي و گردشگري آماده خواهد شد.

مسعود سلطاني‌فر معتقد است: اين ميراث معنوي با عظمت به لحاظ معني و مفهوم و به لحاظ آييني، با اشتياق و شور روزافزون، يكي از بي‌نظيرترين ميراث‌هاي معنوي زنده بشري را رقم زده است. حفظ اين ميراث ارزشمند در جنبه‌هاي مختلف به ويژه به لحاظ سنت‌هاي فرهنگي و ديني و اهميت ملي و جهاني آن در قالب پرونده‌اي جامع و مصور ابتدا در سطح ملي و سپس با كمك كشور عراق به صورت مشترك در سطح جهاني براي ثبت در يونسكو ارائه خواهد شد.

هم‌اكنون احمد جلالي، سفير كشورمان در عراق مسئول پيگيري مذاكره با مسئولان عراقي شده است تا طرف عراقي را براي كمك به تدوين اين پرونده ترغيب كند.

ايران و عراق همكاري‌هاي مشتركي را براي ثبت ميراث‌هاي فرهنگي مشترك آغاز كرده‌اند كه ثبت پياده‌روي اربعين بخشي از آن است. «مهر» طي گزارشي درباره اين همكاري‌ها مي‌نويسد: ايران در نظر دارد همكاري‌هاي مشترك ديگري نيز با عراق پيرامون ثبت جهاني ني‌انبان و موسيقي علوانيه داشته باشد. اما درباره اربعين چنين پرونده‌اي در جايگاه ميراث ناملموس و معنوي قرار خواهد گرفت.

خبر ديگر درباره همكاري فرهنگي كشورمان با عراق تهيه فهرست كتب خطي اين كشور توسط محققان ايراني است. 475 هزار نسخه خطي عراق كه عمدتاً در نجف‌، كربلا و بغداد نگهداري مي‌شدند، توسط محققان ايراني فهرست‌نگاري شده‌اند، اين فهرست به احتمال زياد در عراق و به زبان عربي منتشر مي‌شود.

حجت‌الاسلام والمسلمين مصطفي درايتي، محقق نسخ خطي با بيان اين خبر مي‌افزايد: نسخه‌هاي خطي موجود در عراق مي‌تواند مكمل بخشي از فرهنگ گذشته ايران باشد. در اين راستا از سال‌ها پيش به گردآوري اطلاعات درباره نسخ خطي اين كشور پرداختيم، اكنون عمده اطلاعات جمع‌آوري شده و در حال جمع‌آوري اطلاعات باقي مانده هستيم، البته حجم نسخه‌هاي خطي عراق به نسبت ايران بسيار كمتر است، در عراق نسخ خطي شناسايي شده و موجود در كتابخانه‌ها و عتبات عاليات به 60 هزار نسخه مي‌رسد، در حالي‌كه در ايران 327 هزار نسخه است. با تغيير حكومت عراق و تشكيل دولت مردمي در اين كشور، روابط ايران و عراق در همه زمينه‌ها از جمله همكاري‌هاي فرهنگي و هنري افزايش يافته كه در صورت به سرانجام رسيدن همكاري مشترك در ثبت پرونده ميراث معنوي پياده‌روي اربعين، اين همكاري‌ها به نقطه اوج خود خواهد رسيد.

جوان/اتفاقات حوزه فرهنگ، مردم و مدير فرهنگي را يكسان شوكه مي‌كند!

مديران فرهنگي بي‌خبر و حادثه‌هاي پيش‌رو

رخداد‌هاي اخير در حوزه هنر به خصوص خبر كشف حجاب و حضور بازيگران ايراني در سريال‌هاي ماهواره‌اي اين سؤال را به وجود آورده كه مديران فرهنگي تا چه حد بر اوضاع حيطه مسئوليت‌شان مسلط هستند و از آن خبر دارند؟!

http://javanonline.ir/files/fa/news/1394/9/13/193833_872.jpg

نویسنده : محمدصادق عابديني

چندي پيش دو بازيگر سينما از ايران خارج شده و با فاصله زماني كمي از يكديگر عكس‌هاي بي‌حجاب خود را در فضاي مجازي منتشر مي‌كنند. تقريباً همه شوكه مي‌شوند، مديران ارشاد موضع‌گيري و اين كار را محكوم مي‌كنند. آنها خواستار عذرخواهي اين دو بازيگر مي‌شوند. يكي از اين دو بازيگر عكس‌هايش را از اينستاگرام حذف مي‌كند. رسانه‌ها اين اقدام را ناشي از هشدار سخنگوي وزارت ارشاد عنوان مي‌كنند.

گويا قرار است همه چيز با يك عذرخواهي و مدتي بي‌خبري به فراموشي سپرده شود، اما پخش تيزر سريالي ماهواره‌اي با حضور دو بازيگر سينماي ايران كه يكي از آنها چكامه چمن‌ماه است، باز هم همه را شوكه مي‌كند. اين بار هم مسئولان ارشاد همراه با مردم شوكه مي‌شوند.

در اين دو داستان ميان يك مسئول وزارتخانه كه بايد بر حوزه كاري‌اش اشراف داشته باشد و يك فرد عادي است كه صرفاً خبرهاي فرهنگي و هنري را دنبال مي‌كند و فقط شوكه مي‌شود، چه فرقي است؟! تقريباً هيچ! چون هر دو به يك اندازه متعجب شده‌اند و هر دو تا پيش از آن در بي‌خبري كامل بوده‌اند.

وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي در حاشيه برنامه‌اي مخاطب خبرنگار «جوان» قرار مي‌گيرد، خبرنگار ما از وي درباره «يغما گلرويي» مي‌پرسد و وزير صادقانه پاسخ مي‌دهد كه اين شخص را نمي‌شناسد! آن وقت بايد انتظار داشت كه وزير بعد از بازداشت «گلرويي» بتواند پاسخ‌هاي مناسبي درباره فعاليت‌هاي وي و دلايل بازداشت اين ترانه‌سرا بيان كند؟! فرض كنيد در شرايط فعلي كه اوضاع منطقه ما به شدت از نظر امنيتي بحراني است، مسئولان برقراري امنيت كشور سطح اشراف و رصد حوزه كاريشان در حد مديران ارشاد بود، آن وقت ما هر روز با يك فاجعه روبه‌رو نمي‌شديم؟!

قرار نيست مديران ارشاد براي هنرمندان نگهبان و مأمور قرار دهند، اما مي‌توانند حداقل از فعاليت‌هاي آنها خبر داشته باشد. ما نيازمند اين هستيم كه به جاي موضع‌گيري‌هاي منفعلانه در برخورد با برخي رفتار‌ها و حركات هنرمندان زمينه را براي كنترل فضاي فرهنگي ايجاد كنيم؛ اقدامي كه قطعاً منجر به اخلاقي‌تر شدن فضاي هنر در كشور نيز خواهد شد.

حمایت/«مهدی یارمحمدی» در گفت‌و‌گو با «حمایت» :

جشنواره «خورشید» می‌تواند دریچه ای نوین به سینمای آسیا باشد

گروه فرهنگی - فرزانه دیانتی: دبیر پنجمین دوره جشنواره فیلم کوتاه مستقل خورشید از برگزاری این جشنواره در نیمه دوم دی ماه و با هدف تقدیر، شناسایی و معرفی فیلم سازان نخبه و آثار ارزشمند و خردگرا در حوزه سینمای مستقل و تجربی به جامعه بین المللی خبرداد.

«مهدی یارمحمدی» در گفت و گو با«حمایت» با بیان اینکه این جشنواره از 22 تا 25 دی ماه در پژوهشکده فرهنگ، هنر و معماری با حمایت از فیلم کوتاه مستقل و با همکاری پژوهشکده فرهنگ، هنر و معماری و انجمن سینمایی همقدم برگزار میشود، اظهارکرد: این جشنواره تلاش می‌کند در کنار بخش مسابقه اصلی آگاهی‌های علمی فیلمسازان فیلم کوتاه و مستقل ایرانی را بر اساس استانداردهای جامعه بین‌المللی و تمرکز بر سینمای مستقل و تجربی به روز کند.

http://cinemapress.ir/download?ts=1420884627000&f=2015/01/10/4/123458.jpg

وی ادامه داد: این جشنواره در دو بخش مسابقه فیلم‌های مستقل ، تجربی و فیلمنامه برگزار می‌شود. بخش فیلم شامل فیلم‌های مستند، داستانی، تجربی و انیمیشن است. در بخش مسابقه فیلمنامه از بین 55 فیلم نامه رسیده به دبیر خانه جشنواره 6 عنوان فیلم نامه را شایسته حضور در بخش مسابقه فیلم نامه برشمرد که قرار است یک فیلم‌نامه در مرحله داوری امکانات تولید دریافت کند و در بخش مسابقه فیلم هم بعد از بررسی و داوری آثار نیز در هر گروه با معیار احترام به انسان معرفی و تقدیر خواهد شد.

یارمحمدی همچنین به بخش‌های ویژه جشنواره اشاره و خاطرنشان کرد: بخش اول کارگاه‌های تخصصی بین المللی آموزشی است که هفت کارگاه در دو آتلیه عملی و پنج مسترکلاس همزمان با حضور اساتید دانشگاه های پاریس (سوربن) برگزار خواهد شد. آتلیه خلاقیت در هنر سینما و ویدئو نیز به شکل سه جلسه دو ساعته برگزار خواهد شد. در بخش آتلیه قلم ، دوربین و سفر درونی ،نیز دو جلسه دو ساعته برگزار می شود با هدف اینکه فیلم گرفتن از یادداشت های سفر را به فیلم سازان آموزش دهیم.

وی اضافه کرد: مستر کلاس سينمای مستقل و سناريو با ساختاری باز در ۳ ساعت برگزار می‌شود. مستر کلاس تئوری عدم قطعیت و سینما از دیگر کارگاه‌های این دوره از جشنواره است. همچنین قرار است مستر کلاس ویدئوآرت و سینمای تجربی برگزار شود. مستر کلاس از حلقه فيلم تا ديجيتال نیز هفتمین مستر کلاس جشنواره فیلم خورشید است.

دبیر پنجمین دوره جشنواره فیلم کوتاه مستقل خورشید یادآورشد: به شرکت کنندگان در این مستر کلاس گواهی شرکت و با امضای جشنواره خورشید، اعطا خواهد شد. مهلت ثبت نام این مستر کلاس ها تا پایان آذرماه و از طریق سایت اصلی جشنواره امکان پذیر است.

وی افزود: نکته دیگر اینکه تمام این مستر کلاسها به جز دو آتلیه مذکور برای تمام فیلم‌سازان راه یافته به جشنواره رایگان است و این موقعیت برای فیلمسازان در مکان جشنواره مهیا شده تا با کمترین تداخل بین اکران فیلم‌ها و کلاس‌های برگزار شده از کلاس‌ها استفاده لازم را ببرند.

نمایش فیلم‌های برگزیده در سایر کشورها

یارمحمدی در ادامه این گفت و گو با اشاره به دو بخش دیگر این جشنواره هم تصریح کرد: این دو بخش شامل مروری بر چشم انداز سینمای مستقل تجربی فرانسه - شامل 30فیلم مستقل تجربی فیلمسازان روز فرانسه - است که برای آشنایی و تعامل بیشتر با جامعه فیلم‌سازان مستقل تجربی فرانسه به عنوان یک جریان اثر گذار در سینمای تجربه گرای دنیا در نظر گرفته شده است. بخش دیگر هم مروری بر آثار شاخص سینمای مستقل تجربی جهان به عنوان فرصتی برای الگو سازی و ارتباط با جامعه بین الملل است .

وی ادامه داد: تلاش خواهیم کرد فیلم های ایرانی راه یافته به جشنواره خورشید را در راستای معرفی سینمای جریان ساز و موثر ایران در سایر کشورها به نمایش بگذاریم تا بتواند جایگاه واقعی خودش را در جامعه بین المللی پیدا کند و ما بتوانیم تصویر صحیحی از این پتانسیلها و توانمندی های سینمای مستقل تجربی کشورمان به جامعه بین المللی ارائه دهیم.

http://www.khorshidfilmfestival.com/App_Datas/newsicon/b3e0ffbe-1c06-4ab9-8b4a-b030fce4bb39-07.jpg

آسیب‌شناسی، محور کار

وی در ادامه این گفت وگو به چهار دوره پیشین این جشنواره هم اشاره و بیان کرد: در دوره‏های پیشین اولویت مان فیلمهای نوگرا و پیش رو بودند و همیشه این مهم را در دستور کار خودمان داشتیم تا تنها از آثاری حمایت کنیم که شاخصه های سینمای مستقل و تجربی را داشته باشند؛ به همین منظور طی تمام این سال ها روش های مختلف را بررسی کرده و آسیب شناسی های زیادی را در زمینه تولید آثار مستقل انجام دادیم تا بتوانیم به تعریف جامعی از سینمای مستقل دست پیدا کنیم. دبیر جشنواره فیلم مستقل «خورشید» با تأکید بر اینکه شرایط جغرافیایی، فرهنگ و...در تعریف جشنواره‌های هنری مستقل دخیل است اظهار کرد: خوشبختانه طی این سال ها بخش خصوصی مشارکتی جدی در این زمینه داشته اما به دلیل اینکه نهادهایی همچون مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی و یا انجمن سینمای جوانان ایران که از آن ها به عنوان مراکز دولتی یاد می‌شوند آثار خوبی را تولید می کنند که برخی از آنها پارامترهای سینمای مستقل را دارا هستند. ما برخی از این آثار را نیز در جشنواره فیلم مستقل «خورشید» می‌پذیریم.

یارمحمدی تأکید کرد: البته این بدان معنا نیست که این مراکز کوچکترین دخالت و یا حمایتی از جشنواره ما داشته باشند و تمامی هزینه های برگزاری این جشنواره را افراد دغدغه مند تقبل کرده اند؛ آنچه که ما می‌خواهیم به آن دسترسی پیدا کنیم جهت دادن به فیلمسازان جوانی است که مایل هستند در حوزه تولید فیلم های تجربی فعالیت داشته باشند و به همین دلیل است که یکی از شروط اساسی ما در این جشنواره، تجربی بودن آثاری است که متقاضی ورود به جشنواره هستند؛ قطعاً این امر می تواند باعث شود طی سال های آینده ما در دنیا نیز دست به یک جریان سازی بزنیم. وی خاطرنشان کرد: ما پتانسیل تبدیل شدن به جشنواره بین المللی را داریم و امیدواریم که بتوانیم با حمایت نهادها و ارگان هایی که دغدغه هنر و سینما را دارند به این مهم دست پیدا کرده و در دوره های آتی این جشنواره به صورت بین المللی و یا در سطح کشورهای آسیایی برگزار کنیم.

ما در سطح آسیا جشنواره تخصصی فیلم های تجربی نداریم و از این رو جشنواره «خورشید» می تواند دریچه ای نوین را به سینمای آسیا بگشاید.

رسالت/کودکان کار؛ دست فروشي يا دستبوسي؟

وحيد مرادي

هر شهروندي که در روزهاي اخير از سرويس حمل و نقل عمومي "مترو" استفاده مي کند، مسلماً با دست فروشاني که انواع و اقسام محصولات را عرضه مي کنند مواجه شده است. اما در مواردي نسبتا جديد با بچه هاي کاري برخورد مي کنيم که با "دستبوسي مسافران و تحريک عواطف آنان" به فروش محصولات و کسب درآمد مي پردازند.

به روشني مشخص است که از اين درآمد، سودي عايدشان

نمي شود. پس چرا اين کودکان اقدام به فروش کالايي مي کنند که از سود آن سهمي ندارند؟

تاسف ما از اين موضوع زماني بيشتر شد که مسافري از کودک کاري درخواست کرد تا از اين پس از دستبوسي خودداري کند، اما اين کودک طوري به مسافر نگاه کرد که گويا تو که در شرايط من نيستي و من از تو بهتر مي دانم اين کار چقدر حقارت آميز است، بغض در چشمانم جمع شد...

کودک کار به چه شخصي اطلاق مي شود؟

به گفته مهرناز عطاران، پژوهشگر جمعيت امداد مردمي و دانشجويي امام علي (ع)؛ «هر گونه فعاليت اقتصادي است که منجر به آسيب‌ هاي جسمي، روحي و رواني و در بيشتر مواقع منجر به ترک تحصيل کودکان مي‌ شود. ولي به واسطه وضع بد اقتصادي و ساير مسائلي که با آن رو به ‌رويند، مجبور به کار مي‌شوند. دسته دوم، اما کساني ‌اند که چندان ارتباطي با خانواده ندارند و حتي ممکن است شب‌ ها را در خيابان بخوابند.»

http://www.salamatnews.com/uploads/image_13940529330433.jpg

دلايل شکل گيري

فقراقتصادي، آسيب ‌زا بودن محلات حاشيه‌ اي، فقدان نظارت کافي از سوي سازمان ‌هاي مسئول، الگوي نادرست کنش متقابل بين شهروندان و کودکان خياباني. بند آخر بسيار مهم است چون به رفتار شهروندان با کودکان برمي‌ گردد.

آسيب شناسي

بر اساس آمار، 75 ‌درصد کودکان کار، 10 تا 16 ساله‌ اند و ميانگين سني آنها 13 است. درصد کودکان کار در ايران 85 درصد پسر و 15‌ درصد دخترند. نکته جالب ديگري که در اين پژوهش ها نشان داده شد، اين است که خلاف تصور خيلي‌ ها، 50 ‌درصد کودکان کار، ايراني‌ اند.فردي که از کودکي به دستبوسي مي پردازد، به دليل سرکوب عواطف و حس حقارت در برابر ديگران، چه آينده اي جز خشونت وخلاف را به انتظار مي کشد؟! بودن اين کودکان کار موجب زشتي چهره کار مي شود.

الگوي رفتاري درست در قبال اين صحنه ها

رفتار مناسب با اين دست صحنه ها چيست؟ آيا بي تفاوت باشيم؟ يا تحت تاثير و جوزدگي به خريد اقدام کنيم؟

نخريدن محصول از اين کودکان دليلي بر بي رحمي نيست. با رفتارمان به آن افراد مافيايي گرداننده و پشت صحنه ثابت مي کنيم که تفکر سوء استفاده از عواطف انساني و انسان هاي تهي دست، غلط بوده و برايش سودي ندارد.بنا بر حديث رسول گرامي اسلام (ص) جامعه همانند کشتي است و اگر ديگري به قسمتي از کشتي آسيب وارد کند، در واقع کل کشتي دچار آسيب و بحران مي شود. پس مشکل آنها مشکل ما بوده و هست، هر چقدر زودتر نسبت به حل اساسي اين مشکلات اقدام کنيم، بهتر است.

راهکار چيست؟

1 - سازمان هاي متولي با شناسايي محل اقامت اين کودکان، آنها را به محل هاي نگهداري امني بفرستند تا آنها هم فرصت تحصيل و شکوفايي استعدادهاي خويش را داشته باشند.

2 - رديابي و دستگيري مافياي پشت صحنه که در فقر، فروش مواد مخدر، تن فروشي (بخوانيد استثمار) اين کودکان سهم بسزايي دارند.

در واقع اين گردانندگان پتانسيل بالقوه "عملکرد غير قانوني" هستند.

3 - به علت شدت آسيب هاي رواني وارده به اين کودکان، نيازمند قرار گرفتن تحت نظر مشاور و کارشناس هاي تربيتي و رواني هستند.

روزان/«فصل فراموشی فریبا» بهترین فیلم آسیاتیکا شناخته شد

«فصل فراموشی فريبا» جایزه بهترین فیلم سینمایی جشنواره «آسیاتیکا» را دریافت کرد.

فیلم «فصل فراموشی فریبا» به كارگردانی و تهیه كنندگی عباس رافعی که در بخش مسابقه شانزدهمین دوره جشنواره بین المللی آسیاتیکا که در شهر رم ایتالیا برگزار می شود حضور داشت موفق به دریافت جایزه بهترین فیلم بلند سینمایی شد.

جشنواره آسیاتیکای ایتالیا برای سینماگران جهان نامی آشناست و هرساله فیلم های موثر قاره آسیا را به سینمای جهان معرفی می کند و امسال از ایران عباس رافعی با فیلم «فصل فراموشی فریبا» در این جشنواره با فیلم هایی از قاره آسیا رقابت کرد که جایزه اصلی این جشنواره را برای سینمای ایران به ارمغان آورد.

http://arasbaran.farhangsara.ir/Portals/37/93/11.jpg

جشنواره آسیاتیکا از بیست ونهم مهرماه تا هشتم آذر ماه در موزه سینمای رم برگزار شد و فیلم فصل فراموشی فریبا به عنوان فیلم افتتاحیه در سالن اصلی جشنواره به نمایش در آمد.

این جشنواره هدف از برگزاری را بوجود آوردن یک امکان جدید برای بحث و تبادل فرهنگی بین کشورهای اروپایی و قاره آسیا ذکر کرده است که توسط انجمن فرهنگی و شهرداری و وزارت فرهنگ ایتالیا و اتاق بازرگانی رم و انجمن ملی منتقدان فیلم حمایت می شود.

عباس رافعی که دو هفته گذشته در بیست و نهمین دوره جشنواره فیلم براشوایک آلمان حضور داشت، اعلام کرد که این فیلم هر هفته در یکی از معتبرترین جشنواره های بین المللی جهان حضور داشته و خواهد داشت و به لطف خدا نام سینمای ایران را همچنان در صدر سینمای تاثیرگذار جهان زنده نگه خواهد داشت.

این فیلم داستان زندگی زنی است که گذشته نامتعارفش سایه بر روی زندگی عاشقانه اش انداخته و تلاش او برای فرار از این گذشته سرنوشت نافرجامی را برای او رقم می زند و اكنون كه همسرش تصادف کرده و در بیمارستان بستری است او مجبور می‌شود برای امرار معاش و تامین هزینه‌هاي بیمارستان با وانت او کار کند.

پخش بين المللي فيلم در موسسه توليد و پخش بين الملل «فيلمنگاران» انجام می‌گیرد.

سیاست روز/نگاهی به جایگاه قهرمان آخرالزمانی با تکیه بر تولیدات بصری

شاهزاده روم سربلند در دنیای انیمیشن

فیلم سینمایی انیمیشن شاهزاده روم به نویسندگی و کارگردانی هادی محمدیان، بي‌شک یکی از مهم ترین دستاوردهای سینمای انیمیشن جمهوری اسلامی است و از بهترین‌هاي این صنعت در عرصه فیلم‌هاي بلند سینمایی. شاهزاده روم با ایده جهان شمول خود در ارتباط با زندگانی مادر موعود و ناجی جهان مي‌تواند ارتباط بسیار خوبی با مخاطب بین الملل برقرار کند. علی‌الخصوص در حالی که شخصیت اصلی داستان «بانو ملیکا» از نوادگان شمعون و زنی پاک دامن و مسیحی است که از آخرین نوادگان قیصر کبیر نیز به شمار مي‌رود، یعنی شخصیتی حقیقی که درگیر با مخاطب جهانی و مخاطب مسیحی است. موضوع فیلم دغدغه جهان شمولی دارد و در این وانفسای فیلم‌هاي ژانر آخرالزمانی و پسا آخرالزمانی مطلبی برای ارائه به مخاطب دارد که عاری از خیال‌پردازی موهوم و تاریک است، و امید، آرمان، نیک‌اندیشی و خیرخواهی و صلح جهانی را به مخاطب خود در قالب داستانی جذاب و گیرا پیش کش مي‌کند.

جایگاه شاهزاده روم در میان سینمای انیمیشن جهان

بی شک صنعت انیمیشن جهان صنعتی بسیار پر خرج است که هر روز شاهد رشد تکنولوژی در این صنعت به روز هستیم، همچنین طیف گسترده مخاطب این سینما در جهان آنقدر زیاد است که پیش از تولید یک انیمیشن در کیفیت بالای جهانی مي‌توان روی فروش خوب آن در سطح جهان حساب باز کرد. البته در شرایطی که کمپانی‌هاي بزرگ انیمیشن سازی در جهان همچون، دیزنی، پیکسار، دریم ورکز و ... برای تولید هر انیمیشن بودجه‌اي تقریبا دو تا سه برابر کل بودجه سازمان سینمایی کشور مارا به خود اختصاص مي‌دهند این امر مطلبی است محق و منطقی. اما اگر در عرصه جهانی و با درنظر گرفتن فاکتورهای تولیدی و صنعتی یک انیمیشن مطلوب جهانی بتوان با بودجه‌اي بسیار کمتر از این حد، انیمیشنی سینمایی و در مدیومی جهانی تولید کرد که از لحاظ تکنیک، غنای داستانی و مفهومی و همچنین قدرت جذب مخاطب با بهترین انیمیشن‌هاي جهانی رقابت کند، بي‌شک دستاوردی چشم گیر رقم خورده که مي‌توان آن را شاهکاری در عرصه سینمای انیمیشن کشور دانست.

اتفاقی که برای شاهزاده روم افتاده است را مي‌توان در این قیاس بررسی کرد. انیمیشنی موفق و خوش ساخت و گیرا که با بودجه حداقلی ۲میلیارد تومان تولید شده است و توانسته اختلاف بسیار فاحش انیمیشن ایران را با کمپانی‌هاي آمریکایی و هالیوودی به حداقل برساند و در عرصه اکران داخلی و خارجی نیز موفق عمل کند.

همچنین نباید فراموش کرد که انیمیشن شاهزاده روم اولین ساخته بلند کارگردانش نیز به حساب مي‌آید و از این بابت مي‌توان آینده‌اي بسیار درخشان و پر امید را برای این کارگردان جوان و گروه سازنده‌اش پیش بینی کرد.

موضوعی جهانی و استراتژیک

بی شک قهرمان امروز سینمای جهان در ژانرهای مختلف علمی تخیلی، اکشن، آخرالزمانی و... که سینمای قرن ۲۱ را تسخیر کرده اند قهرمانی است که به مثابه ناجی جهان و یک موعود عمل کند و دنیا را از شر و ظلم و ستم رها سازد. این قهرمان چه در سری سینمایی ترمیناتور باشد، چه در سه گانه ارباب حلقه‌ها و چه در آثار سینمایی شرکت مارول مانند بتمن، مرد عنکبوتی و... ریشه در تخیل، وهم و خیال پردازی هنرمند و نویسنده دارد و تنها در مرز‌هاي سینما قابل بررسی است. قهرمانی که وجودی مجازی دارد و ماهیتش بسته به سینمایی است که به قول آلفرد هیچکاک بزرگترین دستاورد و هنرش، دروغگویی است! اما چه مي‌شود اگر در این میان، و در راستای هدف‌گذاری سینمای آخرالزمانی و قهرمان پروری، صحبت از یک داستان حقیقی شود که ریشه آن به گذشته بشر، بشارت حق و سخن همه انبیاء الهی باز مي‌گردد و از سویی دیگر پایان داستان با زندگانی تمام مردم جهان در این قرن آشفته و پر هیاهو گره خورده است.

http://www.farhangnews.ir/sites/default/files/content/images/story/93-11/28/farhangnews_113531-320164-1424158611.jpg

در سینمایی که همه آمال و آرزوها برای کامیابی قهرمان ناجی بشر و دنیا، قرار است بر پرده نقره‌اي سینما تحقق یابد، حرف از موعودی به میان آید که در اکنون این جهان و حال حقیقی دنیا حضور دارد، حضوری دور از چشمان مردم که قرار است به خواست پروردگار در زمان موعودش ظهور کند و دنیا را از تاریکی و ظلم و ستم رهایی بخشد. این داستان را باید حقیقی‌ترین داستان قهرمان‌هاي سینمای آخرالزمانی دانست. هرچند در باور شیعیان اسلام ظهور حضرت مهدی موعود در آخرالزمان نیست، اما در فرهنگ غرب ظهور موعود همزمان با آخرالزمان و نیاز مبرم بشر به یک ناجی است.

اگرچه در انیمیشن شاهزاده روم موضوع اصلی و شخصیت اصلی مادر امام عصر(عج) است، اما با تولد فرزند ایشان یعنی حضرت موعود در پایان فیلم موجی از امید و روشنایی در دل مخاطب جهانی و ناآشنا به فرهنگ مهدویت ایجاد مي‌شود که با مفهوم و خاستگاه مخاطب سینما در ژانرهای آخرالزمانی سینمای جهان منطبق است. در سینمایی که دو سوی پیروزی خیر و شر در آن هر دو تخیل محض است و نمي‌تواند تأثیری به سزا در زندگی حقیقی مخاطب داشته باشد.

لزوم ساخت قسمت دوم و ترویج فرهنگ مهدویت در جامعه

در کشوری که سینمای آن در طول سال چیزی حدود ۹۰ فیلم بلند داستانی تولید مي‌کند که کمتر از ۱۰ اثر در میان آن از استانداردهای لازم یک فیلم خوب برخوردار است مي‌توان قشر زیادی از مخاطبان مشتاق را مصرف کننده دانست. مخاطبانی که نمي‌توانند منتظر بمانند تا سینمای کشورشان در طول سال به چند دست‌آورد خوب سینمایی دست یابند و خوراک ذهنی و تصویری آن‌ها را تأمین کنند. حال در این میان انیمیشن که پر مخاطب ترین ژانر و سبک سینمایی در جهان نیز به شمار مي‌رود، سهمی بسیار کمتر از آثار سینمایی دارد. سهم مخاطب داخلی از تولیدت کشورش در این زمینه در طول سال شاید به تعداد انگشتان یک دست هم نرسد. حال تصور کنید عرصه وسیع و بي‌حد و حصر سینما و انیمیشن جهان را، که با وجود فضاهای مجازی و شبکه‌هاي اجتماعی و اینترنت و... بر روی مخاطبان جهانی اش باز است و مخاطب آزادانه مي‌تواند خوراک لازم خود را در میان انبوه آثار سینمایی مطلوب و با کیفیت در جهان تأمین کند. در این میان سهم انیمیشن‌هاي خارجی، و همچنین سریال‌هاي فصلی آمریکایی بیش از دیگر آثار سینمایی است.

با این حجم وسیع از آثار خارجی با فرهنگ‌هاي غربی و هالیوود که به آسانی مي‌توانند در دسترس مخاطب قرار بگیرد مي‌توان به قطع گفت که مفاهیم غربی از سبک زندگی آمریکایی و اروپایی گرفته تا کفرگویی‌ها و باورهای مخدوش در سینمای آخرالزمانی و اسطوره‌اي و ... مي‌تواند ذهن و باورهای مخاطب مسلمان ایرانی را تطمیع و تسخیر کند. در این میان سینمای ایران تا چه حد مي‌تواند بر روی مخاطبش تأثیر بگذارد و خوراکی مطلوب و با ارزش معنوی و کیفیتی بالا در تکنیک و داستانگویی ارائه بدهد که مخاطب تشنه آثار غربی نباشد و یا حداقل پذیرای آثار داخلی نیز باشد. در حالی که حجم بسیار بالایی از تولیدات کشور نیز در ژانرهای کمدی و اجتماعی است و نمي‌تواند آنطور که باید جبهه استراتژیک مفهومی و معنوی جهان اسلام را حفظ و ترویج کند. در حالی که سینمای غرب در همه ژانرهای خود حتی کمدی و اجتماعی و... بار استراتژیک خود را لحاظ کرده و لحظه‌اي ذهن مخاطب را به حال خود وا نمي‌گذارد.

پس منصفانه است اگر در جایگاه مخاطب، با دیدن موفقیت انیمیشنی جذاب و با مفهومی جهان شمول و معنوی همچون شاهزاده روم، تولید قسمت دوم آن را از سازندگان آن و سینمای کشور مطالبه کنیم. چراکه این کمترین سهم مخاطب از سینمای انیمیشن داخلی است. فرصتی که کمتر برای مخاطب ایرانی پیش مي‌آید تا از دیدن یک انیمیشن ایرانی آنقدر لذت ببرد که همانند آثار خارجی طراز اول، به دنبال دیدن قسمت دوم و سوم آن باشد. اما با یک نظر و قیاس در داستان و قهرمان این انیمیشن با نمونه‌هاي غربی اش، مي‌توان فهمید که این کجا و آن کجا!

شرق/گفت‌وگو با حمیدرضا قطبی، کارگردان فیلم جامه‌دران

باید از سینمای مستقل حمایت کرد

محسن جعفری‌راد

حمیدرضا قطبی بعد از سال‌ها دستیاری در سینما، سال گذشته اولین فیلم سینمایی‌اش را ساخت، جامه‌دران که هم در جلو دوربین، بازیگران ستاره و محبوبی مثل مهتاب کرامتی، باران کوثری و... داشت و هم در پشت دوربین عوامل حرفه‌ای و باسابقه انتخاب شده بودند، به‌ویژه حضور جمال ساداتیان به‌عنوان تهیه‌کننده که کارنامه قابل قبولی داشته است. فیلم در جشنواره سال گذشته مورد تحسین منتقدان قرار گرفته بود و برنده جایزه فیلم‌نامه در بخش نگاه نو شد. به بهانه اکران آن، گفت‌وگویی کوتاه با او داشته‌ایم که درادامه می‌خوانید.

http://cinemapress.ir/download?f=2015/02/09/4/125932.jpg

به‌عنوان اولین فیلم خود چه شد که سراغ اجرا از یک فیلم‌نامه اقتباسی رفتید؟ تعاملتان با ناهید طباطبایی به چه صورت بود؟ آیا پیشنهاد اقتباس از طرف خودتان بود و چقدر سعی کردید که به آن وفادار بمانید؟

پیشنهاد اقتباس از طرف خودم بود. قصه را دوست داشتم و سعی کردم به آن وفادار بمانم. من همیشه قصه و رمان می‌خواندم و به‌دنبال ایده‌ها و طرح‌های تازه بودم، چراکه به‌نظرم، ادبیات و جهان رمان پتانسیل بالایی برای روایت در سینما دارد. با خواندن این رمان فکر کردم قصه‌ای را که مي‌خواهم و مي‌توانم برای دیگران تصویر کنم پیدا کرده‌ام كه يكي از ویژگی‌های آن تأثیرگذاری‌اش است. می‌شود به ساختار اپیزودیک آن، تعلیق‌ها و شخصیت‌هایش اشاره و اذعان کرد موقعیت اجتماعی- تاریخی ایران در شکل‌گیری مناسبات فرهنگی در اين قصه به‌خوبی تبلور یافته است. درواقع داستان خانم طباطبایی پتانسیل لازم را برای این روایت اجتماعی به‌خوبی داشت و سعی کردم در اجرا نیز به آن وفادار بمانم. خیلی زود نسخه اول فیلم‌نامه نوشته شد و خیلی دیر پخته و آبدیده شد. من بارها آن را نوشتم و از نظریات دوستان استفاده کردم و درنهایت با دوست خوبم امیر مهاجرسلطانی بازنویسی نهایی را انجام دادم. می‌توانم باقاطعیت بگویم هیچ‌گاه چالش فیلم‌نامه مرا رها نکرد. هنوز هم خواب می‌بینم می‌شود کار دیگری کرد! آن‌قدر که ظرفیت داستان، لحظه‌های دراماتیک و وسیعی را می‌طلبید.

فیلم جامه‌دران به لحاظ ساختاری به‌قدر کافی قوام‌یافته و پخته است که اصلا نشان نمی‌دهد یک فیلم اول است. چه از لحاظ میزانسن و دکوپاژ و چه شیوه هدایت بازیگران، راهکارتان برای همکاری بهتر با گروه چه بود؟ کار با بازیگران چهره و سرشناس به چه شکل بود؟

به‌عنوان دستیار و برنامه‌ریز با هنرپیشگان طرازاول کار کرده بودم و از سال‌های دانشگاه تا همین تجربه‌ها، سابقه همکاری و تمرین با بازیگران ستاره و عوامل حرفه‌ای سینما را داشتم. درباره اجرای نقش و چگونگی ارتباط با شخصیت‌ها، با بازیگران و درباره شکل اجرای داستان با عوامل پشت دوربین تعامل زیادی داشتم. برخی کد‌ها، نمادها و اشاره‌ها برای کسانی که کارشان را می‌دانند و به‌خوبی بلدند، کافی است تا به زبان مشترک و نتیجه دلخواه دست پیدا کنیم که خوشبختانه در این کار، این اتفاق افتاد.

از لحاظ مضمونی، جامه‌دران سریال‌ها و فیلم‌های زیادی را در ذهن تداعی می‌کند؛ از سریال «پس از باران» گرفته تا انواع‌واقسام سریال‌های ماهواره‌ای که اغلب هویت نامعلوم و چندگانه قهرمان داستان، روایت را پیش می‌برد. چه تمهیدی به کار گرفتید تا روایت خلاقانه‌ای داشته باشید؟

فیلم‌های زیادی با موضوع هویت و پیگیری آن می‌توانید مثال بزنید که بعضی‌ها در نوع خود شاهکار به حساب می‌آیند. روایت اپیزودیک و تعلیق هوشمندانه، همراه با درگیرکردن مخاطب در لحظه‌به‌لحظه ارتباط آدم‌ها در زمان‌ها و موقعیت‌های مختلف و بر بستر مناسبات اجتماعی و فرهنگی، هدفی بود که احتمالا ما فکر کرده‌ایم می‌توانیم آن را خلاقانه و نو ارائه کنیم و همه سعی عوامل نیز در همین‌راستا بود.

از معدود ضعف‌های فیلم می‌توان به ریتم و ضرباهنگ کند آن در برخی صحنه‌ها اشاره کرد. مثلا آن همه مکث روی صحنه‌های عزاداری و نواختن عجیب ساکسیفون، چه ضرورت و کارکردی در درام و آن هم ابتدای فیلم داشت؟ یا استفاده مکرر از کرین و هلی‌شات در همان صحنه‌های آغازین؟

ریتم و ضرباهنگ شروع فیلم و صحنه عزاداری، ارتباط مستقیم با نگاه سوبژکتیو و نقطه‌نظر شیرین به محیط پیرامون، بیگانگی او با دیگران و درنهایت پنهان‌کاری دارد که اسباب سوءظن او و مخاطب را فراهم می‌کند. درضمن از این منظر فرهنگ آدم‌ها و محیطی که به آن وابسته‌اند، نیز معرفی می‌شود؛ اینکه از دریچه ذهن شیرین، ‌هزارتوی روابط بهتر و بیشتر به مخاطب انتقال داده می‌شود و همین نوع ریتم و ضرباهنگ را طلب می‌کند.

می‌توان گفت ترکیبی از مؤلفه‌های سینمای رئالیستی و اکسپرسیونیستی را مدنظر داشتید؟

سینمای موردعلاقه‌ام سینمای رئالیستی است. حضور چند نمای احتمالا سوبژکتیو در مجموعه‌ای با نگاه واقع‌گرا، نمی‌تواند آن را به حیطه اکسپرسیونیسم نزدیک کند. باید سال‌ها کار کرد و ممارست داشت تا شاید سبک‌وسیاق و روشی حاصل شود یا نشود. به‌هرحال، مهم قصه است که در هر نوع روایتی باید به دل مخاطب بچسبد و از آن لذت ببرد.

فضاسازی زمان گذشته به‌خوبی مخاطب را در حال‌وهوای داستان قرار می‌دهد. چه منابعی برای این امر مهم در اختیار داشتید؟ تحقیقات شفاهی و میدانی یا خلاقیت در صحنه فیلم‌برداری و...؟

به‌عنوان دستیار خسرو معصومی در موقعیت مشابه تاریخی و بازسازی لوکیشن آن، تجربه خیلی خوبی در کنار ایشان داشته‌ام و در این کار سعی کردم از این تجربه‌ها استفاده کنم. ضمن آنکه تلاش کردیم با تنوع بصری و بازسازی موقعیت‌های متمرکز، حس‌وحال اتمسفر فضای گذشته را برای مخاطب حفظ کنیم و به‌نوعی او را همراه و همسفر شخصیت‌ها در دوره‌های زمانی مختلف کرده باشیم.

http://www.iraniantheateractors.com/images/pictures/news/ghotbi.jpg

درهمین‌راستا یعنی فضاسازی مؤثر در زمان گذشته، یکی از امتیازات مثبت فیلم، فیلم‌برداری اثرگذار علی‌محمد قاسمی است. چقدر در فیلم‌نامه به جزئیات این فرم بصری فکر شده بود و چقدر حاصل پیشنهاد ایشان بود؟

در فیلم‌نامه نه، ولی برای فیلم‌برداری روی رنگ و لعاب و اجزای کوچک هر قسمت با آقای قاسمی صحبت کرده بودیم و خوشبختانه ایشان با یک تعامل سازنده و میل به تجربه‌گرایی با طراح صحنه فیلم، آقای بابک کریمی طاری، فضایی را که باید به لحاظ روشنی و تاریکی یا نوع رنگ انتخاب می‌شد، ایجاد و به‌خوبی اجرا کردند. ضمن آنکه همیشه و همه‌جا پلان‌ها چک می‌شد و در همان حال اصلاح رنگ را ایشان انجام می‌داد. در کل سعی کردم که فرم بصری کار نیز هم سو با شخصیت‌ها به پیش‌برندگی روایت کمک کند.

یکی از ابهامات و سؤالاتی که در زمان جشنواره برای برخی منتقدان شکل گرفت، این بود که چرا در پایان داستان به ابتدای روایت، یعنی رابطه برادر و خواهر بازنمی‌گردیم؟ در نسخه رمان نیز به همین شکل بود؟

اتفاقا در پایان به ابتدای داستان برمی‌گردیم، ولی ابتدای داستان لزوما رابطه میان برادر و خواهر نیست، بلکه فضای مورد نظر، احساس و موقعیتی است که پس از افشای واقعیت به وجود می‌آید. آیا حالا ما به پایانی خوش رسیده‌ایم و همه حرف‌ها گفته شده است؟ آیا چیزی در پس این تنهایی پنهان نمانده و آیا بعد از این، همه می‌توانند مثل گذشته زندگی کنند؟ این سؤال‌ها و ایجاد ابهام‌های هستی‌شناسی مد نظر ما بود. مهم پاسخ‌دادن به این سؤال‌ها و به این وصال بعد از فراق است. مناسبات پایان روایت در داستان رمان، مفصل‌تر و پرآب و رنگ‌تر است، ولی در فیلم‌نامه، به عمد از نزدیک‌شدن به خانواده حسین و گوهر پرهیز شد تا معنای آن چیزی که پایان باز و ادامه‌دار است، تحقق یافته باشد. درواقع به نفع لحظه‌های سینمایی، کمی از غلظت رنگ و لعاب پایان رمان کم شد و به غنای تعلیق اضافه شد.

برخی سکانس‌ها به نظر می‌رسد با نوعی شتاب‌زدگی اجرا شده است که در مقایسه با پلان‌های خلاقانه، ضعف آنها بیشتر به چشم می‌آید؛ ازجمله پلان افتادن بچه در حوض. از این پلان راضی هستید؟

همیشه با دیدن فیلم فکر می‌کنی که می‌توانستی اجرای بهتری از یک سکانس یا پلان داشته باشی، ولی در شرایط عملی در صحنه، آن‌قدر محدودیت‌ها و محذورات وجود دارد که اگر بار دیگر به آن صحنه برگردی، ممکن است همین اجرای کنونی را نتوانی تکرار کنی. بله می‌شد بهتر اجرا شود. پلان افتادن بچه در حوض لحظه‌ای دلهره‌آور است که با بچه و همه حساسیت‌ها اجرا می‌شود و امکان دارد به قول شما آن‌طور که می‌خواهیم شکل نگرفته باشد. به‌هرحال طبیعی است هر فیلم اولی ضعف‌هایی هم داشته باشد.

مهم‌ترین گره‌افکنی و معمای فیلم سؤالی است که در روایت اول و در چیستی و چرایی رابطه میان برادر و خواهر مطرح می‌شود. چه ایده‌ای داشتید که این روایت و گره‌افکنی به‌درستی تداوم پیدا کند؟

اگر منظورتان سؤالی است که در پایان قسمت اول از سوی مه‌لقا عنوان می‌شود، باید بگویم که این سؤال مبتنی بر اطلاعاتی بود که مه‌لقا در قسمت دوم از محمود می‌شنود، راجع به شیرین. به این اعتبار که او فرزند کارمند اداره بوده و پدر و مادرش در تصادف کشته شده‌اند. مخاطب ما هم که همراه با کاراکترها پیش می‌رود به همان اندازه متعجب می‌شود. با این تفاوت که در انتهای فیلم اطلاعات مخاطب جلوتر از مه‌لقاست و فضای برزخ‌گونه درون و پیرامون او را بیشتر و بهتر لمس می‌کند.

بازخورد مخاطبان و منتقدان را چطور ارزیابی می‌کنید؟

بازخورد مخاطبان خوب و در بیشتر موارد فوق‌العاده بود. همکاران و فیلم‌سازان نیز واکنشی مثبت و درخور یک کار را داشته‌اند. از سویی دیگر بسیاری از منتقدان نیز در برخورد حضوری ابراز کردند که فیلم را دوست داشته‌اند البته نمی‌توانم پنهان کنم که از برخوردهای محافظه‌کارانه و در برخی مواقع مغرضانه عده‌ای از آنها نیز آزرده‌خاطر هستم؛ چراکه به جای دیدن فیلم به‌عنوان یک جهان معنایی مستقل به ابعاد فرامتنی و حاشیه‌ای دامن می‌زنند؛ درصورتی‌که باید یک فیلم را به ‌عنوان یک اثر و متن مستقل ارزیابی کرد.

با توجه به موفقیت نسبی جامه‌دران، آیا باز سراغ اقتباس خواهید رفت؟

درحال‌حاضر دو رمان «بازی آخر بانو» و «خاله‌بازی» از نوشته‌های خانم بلقیس سلیمانی را به فیلم‌نامه برگردانده‌ام و تلاش دارم هرچه‌زودتر آنها را به تولید نزدیک کنم. این دو اثر از نظر مضمونی به جامه‌دران نزدیک هستند و وجوه مشترکی با هم دارند. از اینکه قرار است بار دیگر وارد یک چالش اساسی شوم، خوشحال هستم. این دو کار نیز از روایت غیرخطی تبعیت می‌کنند و به نظرم می‌توانند مخاطب را بیشتر به تفکر و تأمل وادارند. در کل سعی می‌کنم علاوه بر وجه سرگرمی سینما، وجه هنری و تأویل‌پذیری آن را نیز در نظر بگیرم.

http://seraj24.ir/images/news/111576/thumbs/111576.jpg

حرف ناگفته...

درباره اکران واقعا تأسف‌آور است که این همه زحمت و رنج و هزینه باید به پای بی‌عدالتی و بی‌تدبیری و نداشتن برنامه برای عرضه کار بسوزد و کسی نمی‌تواند اعتراض داشته باشد. باید از سینمای مستقل و اندیشه‌محور حمایت بیشتر و بهتری صورت گیرد که متأسفانه کمتر این مهم اجرا می‌شود. به قول شاعر که می‌گفت: جای آن است که خون موج زند در دل لعل / زین تغابن که خزف می‌شکند بازارش.

شرق/مروری بر اهمیت امنیت پردیس‌های سینمایی

برگ‌ریزان مخاطب با ناامنی سالن‌ها ادامه خواهد یافت؟

عسل عباسیان

در شرایطی که سینما در روزگار برگ‌ریزان به‌سر می‌برد و مخاطبش، هرروز کمتروکمتر می‌شود، سخن از ناامنی سالن‌های سینما نیز به میان آمده است. گفته می‌شود پردیس‌های سینمایی ناامن هستند و مجوز موقت دارند. از مدت‌ها پیش درباره سینمای آزادی گفته می‌شد که این سینما ناامن است چون در مساحتی به اندازه ٨٠٠ مترمربع، پنج سالن در ارتفاع بیش از ٦٠ متر دارد که این خود از نشانه‌های خطر است. چراکه در هیچ‌کجای دنیا در ٨٠٠ متر مساحت، در چنین ارتفاعی، پردیس سینمایی نمی‌سازند. این خطر و عدم رعایت استاندارد البته شامل حال دیگر پردیس‌ها هم می‌شود. گفته شده تمامی پردیس‌های سینمایی، به‌جز یکی، دوتا از آنها نظیر پردیس کیان در نعمت‌آباد، از مجوز دائمی آتش‌نشانی برخوردار نیستند. پردیس آزادی با ظرفیت هزاروصد صندلی پارکینگ ندارد. چطور ممکن است پردیس‌های سینمایی همچون پردیس ملت یا آزادی پارکینگ نداشته باشند؟ و نهایتا گفته می‌شود این پردیس‌ها تاکنون با مجوزهای موقت ادامه حیات داده‌اند و با این اوضاع معلوم نیست حیاتشان تا کی ادامه دارد.

اینها در حالی است که اخیرا سخنگوی شورای صنفی نمایش گفته: اگر سینمایی ایمنی نداشته باشد، مجوز فعالیت آن لغو می‌شود. غلامرضا فرجی، درباره اظهارات نایب‌رئیس کمیسیون معماری و شهرسازی شورای شهر مبنی‌بر ایمن‌نبودن بعضی از سالن‌های سینما توضیح داد: سینماها زیر نظر وزارت ارشاد اداره می‌شوند‌ و هر سالنی براساس مجوزی که از سوی کمیسیونی که متشکل از نمایندگان آتش‌نشانی، استانداری‌، فرمانداری ارشاد و... است، بازبینی می‌شود. اگر سالنی ایمنی نداشته باشد‌، این کمیسیون مجوز بازماندن و ادامه فعالیت آن را نمی‌دهد. مجوز فعالیت سالن‌ها در کمیسیون خود وزارت ارشاد تصویب می‌شود و اگر دیدگاه‌هایی درباره بعضی از مشکلات باشد‌، آنها این موضوع را اعلام می‌کنند و برطرف می‌شود. البته فرجی حساب پردیس‌های سینمایی را جدا می‌کند: پردیس‌ها در کانال خود شهرداری هستند و هر سالنی براساس پایان‌کاری که دارد فعالیت می‌کند. بنابراین اگر مشکلی باشد‌، از طرف خود شهرداری حل می‌شود.

پردیس آزادی؛ به‌سوی امنیت

اما شاخصه‌های امنیت برای سالن‌های سینما چیست؟ بابک شکوفی، معماری که طراح پردیس سینمایی آزادی است، در این‌باره می‌گوید: «چند مؤلفه اصلی ایمنی یک سالن سینما را فراهم می‌کند. اولین مؤلفه شرایط سازه‌ای سالن است. چون سالن سینما، تجمع افراد را در پی دارد، به‌لحاظ سازه‌ای باید در برابر زلزله و حوادث طبیعی مقاوم باشد و ساختمان درست طراحی و اجرا شده باشد. سینما در طبقه‌بندی فضای تجمع تراکمی محسوب می‌شود که باید در آن ضوابط آتش‌نشانی به دقت رعایت شده باشد. مثلا تعداد درهای خروجی و عرض درها، مسیری که به فضای آزاد بیرون منتهی می‌شود و... همه از نکات مهم هستند. در درجه بعدی، آرایش خود سالن، ردیف صندلی‌ها، فواصل صندلی‌ها، عرض صندلی‌ها و راهروها اهمیت دارند. مواد و مصالحی که در ساخت جداره بیرونی فضای سالن استفاده می‌شود نیز باید اجناس مقاومی در برابر آتش‌سوزی باشند. سالن باید مجهز به آبفشان باشد و همچنین مجهز به سیستم اعلام حریق». برخلاف شنیده‌ها درباره اوضاع ناامن پردیس آزادی اما معمار آن می‌گوید: «در این پردیس، ضوابط آتش‌نشانی تماما رعایت شده است. از جمله اینکه دو مسیر فرار اصلی در این پردیس تعبیه شده است؛ یک مسیر شمالی و یک مسیر جنوبی». اخیرا خلیل راحتی، مدیرعامل شرکت توسعه فضاهای فرهنگی شهرداری تهران، نیز گفته بود‌، کافه‌های طبقات چهارم و ششم پردیس سینمایی آزادی به‌منظور ایمن‌سازی این سالن حذف خواهند شد.

هرچند مدیرعامل شرکت توسعه فضاهای فرهنگی اعلام کرده که کافه‌های طبقات چهارم و ششم پردیس سینمایی «آزادی» برای ایمن‌سازی این مجموعه از بین می‌روند‌، اما مدیر این پردیس تأکید کرد که این کافه‌ها سر جای خود باقی می‌مانند. رضا سعیدی‌پور، مدیر سینما آزادی، درباره خراب‌شدن یا باقی‌ماندن کافه‌های این سینما روز گذشته توضیح داد: «همان‌طور که آقای راحتی اعلام کرده‌اند، سینما آزادی از نظر استاندارد، بالاترین استاندارد ساخت را داشته، اما با توجه به اینکه هرسال استانداردها و کارشناسان آتش‌نشانی تغییر می‌کنند، در دفتر شهرداری به این جمع‌بندی رسیدیم که کافی‌شاپ‌ها حذف نشوند.

http://www.sourehcinema.ir/website_contents/uploads/2015/03/cinema-sepehr-sari.jpg

در طراحی اولیه سینما کافی‌شاپ‌ها بوده‌اند و مشکل آتش‌نشانی این بود که طبقات چهارم و ششم راه‌پله دوم نداشت که خوشبختانه در جلسه‌ای با حضور معاونان شهرداری‌، مدیر دفتر شهردار، آقایان راحتی، منبتی، شوشتری‌، مدیر شرکت تصویر شهر، کارشناسان آتش‌نشانی و... قرار شد فضای کافی‌شاپ‌ها با یک دیوار کاذب از آسانسور و راه‌پله‌ها جدا شود تا ‌آتش‌نشانی برای ایمنی سینما آزادی تأییدیه ارائه دهد، بنابراین کافی‌شاپ‌ها کماکان به قوت خود باقی هستند».

سعیدی‌پور تصریح کرد: «ایرادی که به سینما وارد شده، این است که باید یک دیوار یا پرده حریق میان کافی‌شاپ‌ها، آسانسور و راه‌پله‌های خروج ایجاد می‌شد که چنین اتفاقی افتاده است و می‌توانم این نوید را بدهم که در آینده نزدیک سینما آزادی جزء اولین پردیس‌های سینمایی است که تأییدیه آتش‌نشانی را می‌گیرد». مدتی است که برخی از اعضای شورای اسلامی شهر تهران مطالبی را درباره ایمن‌نبودن سالن‌های سینما مطرح می‌کنند. از سوی دیگر مدیران این سالن‌ها نیز به این نکته اشاره دارند که استانداردهای ایمنی و کارشناسان آتش‌نشانی مدام در حال تغییر هستند و به محض اینکه نظر یک کارشناس تأمین و ایرادات مطرح‌شده از سوی او برطرف می‌شود، کارشناس دیگری نظر تازه‌ای را درباره ایمن‌سازی سالن‌ها ارائه می‌کند و همین موضوع سبب شده تا بسیاری از پردیس‌های سینمایی نتوانند گواهی‌نامه پایان‌کار بگیرند.

پردیس کورش؛ امن یا ناامن؟

اما پردیس کورش که در طبقات انتهای یک مگامال بزرگ واقع شده، به‌لحاظ امنیتی چه وضعیتی دارد؟ مهداد جاویدی‌نژاد، معماری که طراح این پردیس سینمایی است، در این‌باره به «شرق» می‌گوید: «ایمنی سالن‌ها ضوابط و مقرراتی تعریف‌شده دارد که شامل تعداد درهای خروج، عرض معابر، نحوه دسترسی به درهای خروج، سیستم‌های اطفای‌حریق و... می‌شود. ما در ساخت پردیس سینمایی کورش تلاش کردیم سالن‌ها را بالاتر از استاندارد رایج بسازیم». اما استانداردهای امنیتی ساخت یک پردیس سینمایی که در یک مگامال واقع شده، چه تفاوتی با سالن‌های تک‌طبقه سینما دارد؟ آیا واقع‌شدن سالن‌های سینما در طبقه‌های بالای ساختمان‌های بزرگ و شلوغ، از امنیت حاضران در این سالن‌ها نمی‌کاهد؟ جاویدی‌نژاد در پاسخ می‌گوید: «شرایط اقتصادی عصر حاضر سینماهای تک‌سالنه را به مرور منقرض می‌کند و باید بپذیریم دوره تک‌سینماها در سراسر دنیا به‌سر آمده. اتفاقا در ضوابط مربوط به تک‌سالنه‌ها، ایمنی و آتش‌نشانی به‌شدت سهل گرفته شده بود. در سال ١٣٧٢ و قبل از آن، ضابطه‌ای برای اینکه در طراحی ساختمان‌ها اجبارا قوانین مربوط به مقاومت در برابر زلزله رعایت شود وجود نداشت. از آن سال به‌بعد شیوه‌نامه‌هایی ارائه شد برای رعایت ضوابط ایمنی در برابر زلزله. اتفاقا واقع‌شدن سالن‌های سینمایی در داخل مجموعه‌های بزرگ شاپینگ‌سنتر، به بالارفتن ایمنی سالن‌ها کمک کرده چون تراکم جمعیت، عامل خطر است بنابراین در سالن‌هایی که در مراکز خرید بزرگ واقع شده‌اند، نظیر کورش، امنیت بیشتر موردتوجه قرار گرفته است». درباره وضعیت امنیت دیگر پردیس‌ها و سالن‌ها درصدد بودیم با مهندس مسچی، مدیرعامل مؤسسه سینماشهر، نیز گفت‌وگو کنیم که متأسفانه تلاش‌های‌مان برای تماس با ایشان نافرجام ماند.

میان سخنان سینماداران و معمارانی که پردیس‌های سینمایی را طراحی کرده‌اند، با هشداری که اهالی شورای شهر از مدت‌ها پیش درباره وضعیت سالن‌های سینما داده‌اند، تناقض عجیبی وجود دارد. در شرایطی که مخاطب، ترجیح می‌دهد فیلم‌ها را در شبکه خانگی و در تلویزیون خانه‌اش، به وقت استراحتش تماشا کند، آیا این اظهارات متناقض، او را برای ادامه این روش، آن‌هم در شرایطی که به نظر می‌رسد اهالی سینما و مسئولان درصددند مخاطب را با سالن سینما آشتی دهند، مصمم‌تر نخواهد کرد؟

شهروند/تازه‌ترین آمار فروش فیلم‌ها اعلام شد «چهارشنبه»ها در صدر

پخش‌کنندگان فیلم‌های روی پرده، جدیدترین آمار فروش فیلم‌ها را در سینماهای تهران و شهرستان‌ها اعلام کردند. براساس این گزارش، رده نخست این فهرست تعلق دارد به «چهارشنبه ١٩ اردیبهشت» که نخستین تجربه کارگردانی وحید جلیلوند و نخستین تجربه تهیه‌کنندگی برادرش علی جلیلوند در سینماست. ماجرا درباره آگهی است که در یکی از روزنامه‌های کثیرالانتشار منتشر می‌شود مبنی بر این‌که یکی از خیرین می‌خواهد مبلغی را به نیازمندان اختصاص دهد. با اعلام این خبر نیازمندان به دفتر روزنامه سرازیر می‌شوند و... از بازیگران «چهارشنبه ١٩ اردیبهشت» می‌توان به نیکی کریمی، امیر آقایی، شاهرخ فروتنیان، برزو ارجمند و وحید جلیلوند اشاره کرد. همچنین سیمرغ بلورین بهترین فیلم و کارگردانی از بخش نگاه نو سی‌وسومین دوره جشنواره فیلم فجر، جایزه منتقدان بین‌المللی در هفتادوهفتمین دوره جشنواره فیلم ونیز و جایزه بهترین استعداد درخشان برای وحید جلیلوند از نهمین شب منتقدان و نویسندگان سینمای ایران، مهم‌ترین جوایزی هستند که تاکنون این فیلم توانسته از آن خود کند. امیر قطبی از «فیلمیران»، درباره آخرین آمار فروش «چهارشنبه ١٩ اردیبهشت» گفت: «فیلم چهارشنبه ١٩ اردیبهشت، بعد از ٣٥ روز اکران فروشی برابر با ٥١٥‌ میلیون تومان داشته که از این رقم ٣٩٥‌میلیون متعلق به تهران و ١٢٠ میلیون متعلق به شهرستان‌هاست.» به گفته او این فیلم در ٦ سالن تهران و ١٨ سالن شهرستان‌ها روی پرده است.

http://media.mehrnews.com/d/2015/11/03/3/1892335.jpg?ts=1448516263924

چهارشنبه خون به‌پا می‌شود

به گفته قطبی، «چهارشنبه خون به‌پا می‌شود» نیز با در اختیار داشتن ٨ سالن سینما در تهران فروشی برابر با ١٣٥‌میلیون تومان داشته و از آنجا که اکران آن در دیگر شهرها فقط در مشهد آغاز شده است، در این شهر نیز ٢٠‌میلیون تومان فروخته است. این فیلم به کارگردانی و نویسندگی حماسه پارسا است که حامد بهداد، فرامرز قریبیان، همایون ارشادی و... در آن ایفای نقش می‌کنند. قطبی درباره وضع اکران این فیلم گفت: «٢٢ روز از اکران این فیلم می‌گذرد و پخش آن را «فیلمیران» برعهده دارد.» در خلاصه داستان عجیب این فیلم آمده است: «مواظب باش عاشقم نشی، ممکنه تا شب زنده نمونم».

شیفت شب

مجموع فروش فیلم «شیفت شب»، بعد از ١٥ روز، به ٤٢٠‌میلیون تومان رسیده است. حبیب اسماعیلی، مدیر رسانه فیلمسازان فروش این فیلم در تهران را ٣٧٠‌میلیون و در شهرستان‌ها ٥٠‌میلیون تومان اعلام کرد و گفت: «خوشبختانه با وجود تعطیلی سینماها، روند رو به رشد فیلم ادامه دارد و با اضافه شدن ٤ سینمای جوان، میلاد، شاهد و برج میلاد در تهران مجموع سینماها به ٢٧ سالن رسید و در شهرستان‌ها هم ٢ سینما در مشهد و یک سینما در کرج و یزد فیلم را نمایش می‌دهند و از امروز هم سنندج اضافه شد.» پخش‌کننده «شیفت شب» ادامه داد: «خوشبختانه خانواده‌ها ارتباط خوبی با فیلم برقرار کردند و تبلیغات دهان به دهان تاثیر بسیار خوبی در جذب مخاطب داشته است به‌طوری‌که همچنان اکثر سینماهای نمایش‌دهنده سانس فوق‌العاده در آخر شب تدارک می‌بینند.» نیکی کریمی، کارگردان این فیلم هم که شب پنجشنبه به‌عنوان میهمان ویژه در برنامه زنده نقد ٤ حاضر شده بود از استقبال مردم از فیلمش قدردانی کرد. «شیفت شب» با بازی محمدرضا فروتن، لیلا زارع، امیرحسین آرمان، امیر آقایی، نیکی کریمی، سحر قریشی، حسین پاکدل، گوهر خیراندیش و با حضور افتخاری آتیلا حجازی، روایت زنی به نام ناهید است که در خیابان‌های تهران به دنبال شوهرش می‌گردد تا راز زندگی‌شان را کشف کند.

شاهزاده روم

غلامرضا فرجی، مدیر پخش حوزه هنری نیز درباره میزان فروش انیمیشن «شاهزاده روم» به ایسنا گفت: «این فیلم تا شب ١٢ آذرماه ٧١٠‌میلیون تومان در تهران و حدود ٦٠٠‌میلیون تومان در شهرستان‌ها فروش داشته و در مجموع به فروشی برابر با یک‌میلیارد و ٣٠٠‌میلیون تومان دست یافته است.» به گفته او، «شاهزاده روم» ١٨ سالن سینما در تهران و ٣٠ سالن در شهرستان‌ها را در اختیار دارد. این فیلم به کارگردانی‌ هادی محمدیان انیمیشنی در گروه سنی کودک و نوجوان و قصه دلدادگی بانوی مسیحی پاکدامنی از نسل شمعون از حواریون حضرت مسیح(ع) است که با مردی از نوادگان پیامبر اسلام ازدواج می‌کند و حاصل این ازدواج فرزندی نیک‌سرشت است که در آینده‌ای نزدیک، جهان را پر از عدل و داد خواهد کرد.

ناهید

فیلم «ناهید» ساخته آیدا پناهنده از دیگر فیلم‌هایی است که این روزها میهمان پرده سینماست. این فیلم بعد از ١٦ روز اکران در تهران ١٢٠‌میلیون تومان فروش داشته است. ١٥ سالن سینما در تهران این فیلم را نمایش می‌دهند. به گفته پیمان سنماری (مدیر پخش نیکان فیلم)، اکران این فیلم در شهرستان‌ها از شب ١٢ آذر در مشهد آغاز شده و قرار است بعد از ماه صفر در ١٥-١٤ شهر دیگر نیز روی پرده برود. «ناهید» به تهیه‌کنندگی بیژن امکانیان و با بازی ساره بیات، پژمان بازغی و نوید محمدزاده روایتی از زندگی زنی به نام ناهید است که در دوره‌ای قرار گرفته است و سعی می‌کند زندگی خود را سر و سامان دهد.

جامه‌دران

اما «جامه‌دران» دیگر فیلمی است که این روزها در تهران و شهرستان‌ها درحال اکران است. اکبر شاپوری، مدیر شرکت پخش «بشرا فیلم» گفت: «این فیلم بعد از ٣ هفته اکران در ١٩ سالن تهران، فروشی برابر با ٣٨٥‌میلیون تومان داشته است. همین فیلم بعد از ٢ هفته نمایش در ١٤ سالن شهرستان نیز ١٨٥‌میلیون تومان را نصیب گیشه شهرستان‌های خود کرده است.» فیلم «جامه‌دران» به کارگردانی حمیدرضا قطبی و تهیه‌کنندگی سیدجمال ساداتیان، درباره زنی به نام شیرین است که در مراسم ختم پدرش به روابط جدیدی در زندگی او پی‌می‌برد و حقایقی تازه را کشف می‌کند. در این فیلم که برنده سیمرغ بلورین بهترین فیلمنامه از سی‌وسومین جشنواره فیلم فجر شده‌ است، مهتاب کرامتی، باران کوثری، پگاه آهنگرانی، مصطفی اسدی، افسر اسدی و... به ایفای نقش می‌پردازند.

فرهیختگان/گفت‌وگو با علیرضا امینی کارگردان فیلم «دلتا ایکس»

ترکیب ژانر اجتماعی و تجربه‌گرایی

فیلم «دلتا ایکس» یازدهمین اثر علیرضا امینی در طول 13سال فعالیتش است که در سینمای هنر و تجربه به اکران درآمده است.

http://media.farsnews.com/media/Uploaded/Files/Images/1391/10/06/13911006200551926_PhotoL.jpg

این کارگردان اراکی سینما از اولین فیلمش «نامه‌های باد» (۱۳۸۰) توانست نگاه‌ها را به خود جلب کند و اولین سیمرغ بلورین بهترین اثر هنر و تجربه را به دست بیاورد. او این روزها در جلسات نقد و بررسی فیلم خود در سالن‌های مختلف هنر و تجربه حاضر می‌شود و به سوالات حاضران جواب می‌دهد و شاید بتوان فیلم او را یک «ملودرام تجربی» نامید که به فضاهای کشف‌نشده در این ژانر قدیمی سینما می‌پردازد. از خصوصیات بارز این کارگردان می‌توان به پیش‌بینی‌ناپذیری خط داستانی فیلمش اشاره کرد. یکی‌دیگر از نشانه‌های اجرایی کارگردان «فقط چشم‌هاتو ببند»، ترکیب ژانرهای مختلف و شیوه‌های سینمای تجاری و هنری است. اگر شما مخاطب حرفه‌ای سینما هم باشید قادر نخواهید بود فضای سینمای او را ردیابی کنید، زیرا در هر فیلم تجربه جدیدی را شاهد خواهید بود. اما از نقاط‌ضعف این شیوه باید به مرز «لذت» و «نفرت» تماشاگر اشاره کرد. فیلم‌های کارگردان «دانه‌های ریز برف» در بعضی مواقع تماشاگر را به اوج می‌برد و در برخی لحظات او را محکم به زمین می‌کوبد. به مناسبت اکران فیلم «دلتا ایکس» در گروه هنر و تجربه با نویسنده، کارگردان و تهیه‌کننده این اثر سینمایی به گفت‌وگو نشستیم.

فیلمنامه شما براساس سلیقه شخصی نوشته شده است یا براساس شرایط سینمای ایران و تاثیراتی که از فیلم‌های محبوب گرفته؟

من از اولین فیلمم به اسم «نامه‌های باد» (۱۳۸۰) با سینمای تجربی وارد سینما شدم و اولین سیمرغ هنر و تجربه را گرفتم. پس مشخص است که من کارگردانی تجربه‌گرا هستم. دوست دارم دائم ساختار و مضمون‌های مختلف را تجربه کنم. دو فیلم «هفت دقیقه تا پاییز» (۱۳۸۸) و «نامه‌های باد» برای من موفقیت‌آمیز بودند و دیگر علاقه ندارم به همان شیوه فیلم بسازم؛ زیرا، چیزی به من اضافه نمی‌کند. همین دو فیلم نشان می‌دهد من هم در سینمای تجاری مخصوصا در تله‌فیلم‌ها و سریال‌ها و هم در سینمای هنری تجربه دارم. بنابراین دوست دارم در هر فیلمم حداقل تجربه جدیدی داشته باشم. من بعد از فیلم «بلوک ۹» سناریویی داشتم به نام «عقربه ۲۲۰» که در آن ساختاری را تجربه کردم که بین سینمای اجتماعی و ضداجتماعی یا تجربه‌انگیز است. در این فاصله که فرصت داشتم فیلمنامه دلتا ایکس را نوشتم و کارگردانی کردم. در همین فیلم نیز قصد داشتم ببینم چگونه می‌شود ترکیبی بین سینمای اجتماعی و انتزاعی را داشته باشم و این ترکیب چه در نوع قاب‌بندی‌ها و چه در نوع بازی‌ها و هدایت بازیگران به چه شکل درمی‌آید. از سوی دیگر می‌خواستم ضعف و قوت خودم را در این ترکیب ببینم و از این تجربه در فیلم جدید خود به نام «عقربه۲۲۰» استفاده کنم. در سینمای ایران خنده‌دار است که شما به دفتر یک تهیه‌کننده بروید و بگویید می‌خواهید ساختاری جدید را تجربه کنید و ببینید آیا این ساختار جدید جواب می‌دهد یا نه. اصلا باید بگویم یک شوخی است. اگر می‌بینید من در فیلمی موفق بودم نتیجه‌اش تجربه‌گرایی و آزمون وخطای من در فیلم‌های دیگرم بوده و به‌طور ناگهانی این اتفاق نیفتاده است. توجه کنید این موفقیت یک «تولد یک‌روزه» نیست. حالا شاید دیگران بگویند از داستان‌های دیگران تقلید کردم که برایم اصلا مهم نیست. من پارسال هم یک فیلم کوتاه کار کردم. درنتیجه اصلا نگران اینکه دیگران چه چیزی درباره فیلمم بگویند، نیستم. سینمای هنر و تجربه خوشبختانه این فرصت را به ما داده تا بتوانیم در این فضا تجربه کنیم و به فضاهایی که می‌خواهیم برسیم. متاسفانه من بیشتر در جشنواره‌های خارجی موفق بودم و توانستم جوایز بسیاری را به دست بیاورم و یکی دوتا جایزه هم در جشنواره فجر گرفتم. وقتی در همه‌ جای دنیا سینمای تجاری به بن‌بست می‌رسد، این سینمای هنری و تجربی است که راه را برای ساختارها و مضمون‌های جدید می‌گشاید. به جرات می‌توانم اعلام کنم سینمای تجاری ایران در یک بن‌‌بست کامل و مرگ به تمام معنا قرار گرفته است. آن چیزی که می‌تواند این سینما را از مرگ بیرون بیاورد سینمای هنر و تجربه است.

http://media.mehrnews.com/d/2014/11/15/3/701641.jpg?ts=1448516263924

فیلم شما در آستانه‌ای بین «لذت» و «نفرت» تماشاگر قرار دارد. چگونه می‌شود «فضا» و «ریتم» این‌گونه جلو برود؟ می‌شد این تلاطم و تشتت را کنترل کرد. نظرتان چیست؟

من عاشق چنین واکنش‌هایی هستم و هدفم همین انتظارات تماشاگر است. من فیلم می‌سازم که این نظرات را بشنوم. الان فیلمسازی هنر پرهزینه‌ای شده است. من فیلم اول خودم را با رقم تقریبی ۳۰ میلیون تومان و حالا این فیلم را با ۳۰۰ تا ۴۰۰ میلیون ساختم. درضمن با برآوردی که انجام دادیم فیلم ‌«‌عقربه۲۲۰» مبلغی حدود یک‌میلیارد و ۳۰۰ میلیون هزینه می‌خواهد. هفته پیش هم یک مستند را با ساختار داستان تجربه کردم. بنابراین هدف من تجربه چنین فضا‌ها و ساختارهایی است.

چرا در ابتدای داستان فیلم شما همه‌چیز را لو می‌دهید؟ یعنی به «تعلیق» و «غافلگیری» اعتقادی ندارید؟ به نظر می‌آید در اول فیلم لایه‌های زیرین رابطه عاشقانه سیاوش و همسرش هویدا می‌شود. از روی عمد چنین تمهیدی را اندیشیدید؟

من از تئاتر می‌آیم. هر چیزی در سینما آموختم تلاش خودم بوده است. من در تئاتر از تکنیک فاصله‌گذاری برتولت برشت بسیار تاثیر گرفتم. به نمایشنامه‌های برتولت برشت نگاه بیندازید دقیقا منظورم را متوجه خواهید شد. بهرام بیضایی در فیلم مسافران و جعفر پناهی در فیلم طلای سرخ هم از این تکنیک بهره گرفته‌اند. برشت این تکنیک را به کار گرفت تا مردم را به فکر و اندیشه وادارد. زیرا مردم درگیر احساسات در کار می‌شدند. بنابراین برشت در ابتدای نمایشنامه نتیجه را نشان می‌داد و می‌گفت این پایان کار است و توجه تماشاگر را به چگونگی این اتفاق جلب می‌کرد. درواقع، چگونگی رسیدن به انتها نکته اصلی بود. من هم آمدم همین تکنیک برتولت برشت را در این سینما تجربه کردم. چون نمی‌خواستم یک ژانر معمولی ملودرام داشته باشم. درواقع این نوع روایت را در قاب‌بندی و تصویرسازی نیز به کار گرفتم. دوست داشتم تماشاگر با این معضل روبه‌رو شود که شخصیتی که تا به‌حال در زندگی‌اش دروغ نگفته چگونه به جایی رسیده است که حالا به راحتی دروغ می‌گوید. روند تغییر این شخصیت مد‌نظر من بوده است.

قانون/نقد پوستر نمایش «کشتن گربه بابا فونتن یا دیگه منو صدا نزن،مادر»

چریک‌های مومیایی شده

د‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کتر شهرام خرازی‌ها/ عضو انجمن منتقد‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ان و نویسند‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گان تئاتر

«مصاحبه» یکی از مطرح ترین نوشته های محمد رحمانیان است که بارها به صورت نمایش صحنه ای و نمایشنامه خوانی اجرا شده.موضوع این نمایشنامه در ارتباط با انقلاب الجزایر است و وقایع آن در سال 1964 می گذرد.اپیزود اول «مصاحبه» سال 1367 تحت عنوان «کشتن‌گربه بابا فونتن» و اپیزود دوم سال 1376 با نام «دیگه منو صدا نزن،مادر» نوشته شده است.در اپیزود نخست جوانی خل وضع به نام نعیم و در اپیزود دوم دختر بمب سازی در آستانه جنون به نام صفیه تحت بازجویی قرار می گیرند.در جریان بازجویی مشخص می شود که نعیم دختری فرانسوی را به خرابه ای کشانده و وی را به قتل رسانده و صفیه از طریق بمبگذاری چند نفر فرانسوی را کشته است.انقلاب الجزایر در «مصاحبه» بهانه ای است برای نقد مبارزه ایدئولوژیک و سیاسی.

رخدادها و شخصیت های نمایشنامه به بسیاری از کشورهایی که تجربه انقلاب و مبارزات سیاسی را پشت سرگذاشته اند،قابل تعمیم است به بیان دیگر مکان و زمان در «مصاحبه»(الجزیره سال 1964) صوری است و تاریخ مصرف آنچه بین بازجوها و مبارزان در این نمایشنامه رد و بدل می شود،هنوز در اقصی‌نقاط جهان منقضی نشده است.این بی زمانی و بی مکانی در پوستر نمایش «کشتن گربه...» نیز انعکاس یافته است.

http://theater.ir/cache/2/attach/201511/122569_2216336728_1000_667.jpg

هیچ نشانی از مکانی خاص یا آشنا در پوستر نمایش وجود ندارد اما زمان نمایشنامه یعنی سال 1964 نه به طور مستقیم و در قالب یک نشانه تقویمی بلکه به صورت عدد ثانیه شمار یک بمب ساعتی به پوستر راه یافته است.بمب ساعتی تنها المان رنگی پوستر است و دو المان دیگر(انسان یا زندانی باندپیچی شده و میکروفون ها) به صورت سیاه و سفید کار شده‌اند.این کنتراست رنگ سبب شده تا بمب بیش از انسان و میکروفون‌ها توجه بیننده را به خود جلب کند.برجسته سازی بمب به عنوان نماد مبارزه مسلحانه با محتوای اپیزود دوم نمایشنامه بیش از اپیزود اول آن مطابقت دارد. رجبی برای طراحی بمب ساعتی از دینامیت،ثانیه شمار و دو رشته سیم قرمز و آبی استفاده کرده است:دینامیت نشانه ابزاری قدیمی و بسیار ابتدایی است حال آن که سیم‌ها و ثانیه شمار ابزاری نسبتا مدرن محسوب می‌شوند.این ترکیب متناقض با ساختار فنی بمب‌های ساعتی مطابقت ندارد تنها توجیهی که می توان برای ایده طراح در نظر گرفت اشاره نمادین به تداوم مبارزه مسلحانه با ابزار ابتدایی در گذشته و ابزار مدرن در عصر حاضر است که البته باز هم توجیه کاملا قانع‌کننده‌ای نیست.چیدن پنج میکروفون جلوی زندانی باندپیچی شده،بیشتر القاگر سخنرانی است تا بازجویی، بافرض این‌که منظور طراح القای فرآیند مصاحبه هم بوده باشد باز هم حین مصاحبه یک نفر مصاحبه کننده با یک نفر زندانی،استفاده از یک میکروفون کفایت می کند و نیاز به چیدن پنج میکروفون نبوده است.شخصیت های اصلی هر دو اپیزود،نعیم و صفیه،در واقع یک روح هستند در دو بدن.اولی نماینده مردم عامی و دومی نماینده قشر تحصیلکرده و روشنفکر است.همسانی و هم هدفی این دو نفر به خوبی در پوستر بازتاب یافته است؛انسان باندپیچی شده که هویت و جنسیتش بر بیننده هرگز روشن نمی شود،شمایل اسرارآمیزی است از مبارزان گمنامی که همچون نعیم و صفیه فقط ردپایی از آن ها در تاریخ بر جا مانده است.طراح با پنهان کردن هویت و جنسیت زندانی در حقیقت بر این نکته تاکید داشته که آنچه مهم است مبارزه است نه مبارز.شبیه شدن زندانی باندپیچی شده به مومیایی های مصر باستان نیز به جاودانگی مبارزه و مبارزان اشاره دارد.

بستن چشم و دهان زندانی با رشته های باند سفید یادآور جملاتی است که نعیم به بازجو می‌گوید:«خروس اگه نتونه بخونه می‌میره» یا «مث گنجشکی که چشماشو درآورده باشن».تلاش طراح برای بازنمایی نورپردازی اتاق بازجویی در پوستر بی ایراد نیست.در اتاق بازجویی آنچنان که در متن نمایشنامه هم به صراحت ذکر شده، نور را از طرف مقابل به صورت زندانی می‌تابانند تا نتواند چهره بازجو را ببیند اما در پوستر به نظر می رسد نور به جای روبه‌رو از بالا بر زندانی تابانده شده است! و او نه به خاطر هجوم نور شدید به چشمانش بلکه به خاطر باندهایی که به دور صورتش پیچیده شده،قادر نیست که صورت بازجو را ببیند.

به کار بستن تکنیک سایه روشن ضمن افزودن بر زیبایی و جذابیت بصری پوستر به زندانی وجهه ای اسطوره ای نیز بخشیده است.تیره ترین سایه برای بمب در نظر گرفته شده که نوعی تأکید است بر ویرانگری مفرط مسلحانه بودن مبارزه سیاسی.اصل تقارن در پوستر رعایت شده است و تنها نشانه عدم تقارن گردن کج زندانی است که به مظلومیت وی گواهی می دهد.من حیث المجموع پوستر زیبای نمایش «کشتن گربه...» آنچه در پس ذهن کارگردان(رضا دادویی) و نمایشنامه نویس بوده را به خوبی در معرض دید بیننده قرار داده است.

قدس/توصیه محمدکاظم کاظمی به شاعران مذهبی‌سرا

محمدکاظم کاظمی در یادداشتی به بایدها و نبایدهای شعر مذهبی پرداخته است.

به گزارش قدس آنلاین، محدوده شعر آیینی و چگونگی فعالیت در این حوزه یکی از مباحث اصلی در ادبیات معاصر به ویژه بعد از انقلاب بوده است که این امر نشان از وجود اختلافات سلیقه‌‌ای و گاه اعتقادی دارد.

محمدکاظم کاظمی در یادداشتی به این موضوع پرداخته و معتقد است که یک شاعر جوان مذهبی‌سرا، باید نگاهی جامع و گسترده به این مقوله داشته باشد. او همچنین در ادامه این یادداشت، به برخی از بایدها و نبایدهای شعر مذهبی پرداخته که به این شرح است:

به باور من مهم‌ترین ضرورت برای یک شاعر جوان مذهبی‌سرا، یک نگرش جامع و گسترده نسبت به این نوع شعر است. همان‌طور که دین ما در همه شئون زندگی، توازن و جامعیت را سفارش می‌کند، از شعر مذهبی هم انتظار می‌رود که همه آموزه‌های دینی را دربربگیرد.

چنان که دیدیم، در گذشته، آثار شاعران مذهب‌گرای ما سرشار از عقاید، اخلاق، معارف، مناسک و آیین‌ها و البته در کنار این‌ها ستایش بزرگان دین بوده است. ولی امروزه به نظر می‌رسد که کانون توجه مذهبی‌سرایان، منقبت و مرثیه است. این خود یک محدودیت است که متأسفانه چنان که خواهیم دید، شکلی مضاعف هم یافته است. یعنی در مورد بزرگان دین هم جامعیت و توازن حفظ نمی‌شود. بخش عمده‌ای از شعرهای مذهبی، در چند موضوع خاص محدود مانده و باز در همان موضوعات هم غالباً زاویه‌ی دید ثابتی حاکم است.

اگر ما بپذیریم که قرآن و سخنان پیامبر و ائمه بهترین یاریگر برای تشخیص اولویت‌ها و ضرورت‌های دین است، می‌توانیم ارزیابی کنیم که در این منابع کلیدیِ دین، بیشتر به چه چیزهایی سفارش کرده‌اند و چه رفتارهایی را شایسته‌ی یک مسلمان دانسته‌اند. شرح جامع این ضرورت‌ها و اولویت‌ها، نیازمند وقوف بر دانش دینی و نیازهای جامعه است. ما در اینجا در حد توان خویش و به اجمال سرفصل‌هایی را طرح می‌کنیم.

http://media.farsnews.com/media/Uploaded/Files/Images/1392/10/17/13921017191240694_PhotoL.jpg

1. حوزه‌ اعتقادات

طرح مباحث اعتقادی از قبیل مسائل اصولی دین و به طور خاص، مذهب تشیع. وجود خداوند و حقانیت دین و حقانیت پیامبر و ائمه و قرآن و مسایل کلامی از قبیل جبر و اختیار و عدل الهی و امثال این‌ها، البته با بیان هنری و توأم با آرایه‌های ادبی، نه به صورت خشک و تعلیمی.

2. حوزه‌ اخلاق

طرح آموزه‌های اخلاقی همچون درستکاری، راستگویی، احسان و محبت به دیگران، توجه نسبت به والدین، فقرا، درماندگان، جهاد، امر به معروف و نهی از منکر، عفت و پاکدامنی، عدالت، مقابله با دشمنان دین و...

3. حوزه‌ی عبادات

پرداختن به امور عبادی دین از قبیل نیایش، نماز، روزه، حج، زیارت‌ بزرگان دین و...

4. حوزه‌ی اجتماع و سیاست

عدالت‌طلبی، پرداختن به وضعیت سیاسی و اجتماعی جامعه‌ی مسلمین، وحدت مذاهب، استکبارستیزی، دادخواهی از مسلمانان و حتی غیرمسلمانانی که در دام ظلم گرفتارند و...

5. حوزه‌ مدح و منقبت

ستودن خدا و پیغمبر و دیگر بزرگان دین برای ایجاد احساس علاقه نسبت به آن‌ها در جامعه.

صرف نظر از این که این دسته‌بندی تا چقدر جامع و مانع است، با یک نگاه اجمالی می‌توان دریافت که شعر مذهبی امروز ما نسبت به این دایره‌ی گسترده، چقدر محدود است.

بسیاری از موضوع‌هایی که ما در آن دسته‌بندی پنج‌گانه برشمردیم، در شعر ما مغفول مانده و بسیاری نیز به شکل ناقصی مطرح شده است. بسیاری از مذهبی‌سرایان ما در همان حوزه‌ی پنجم محدود مانده‌اند آنچه از این شعر انتظار دارند، فقط مدح و منقبت بزرگان دین است. مثل این است که در یک دانشگاه، دانشجویان به جای فراگرفتن درس‌های استادان و استفاده از آن تعالیم، فقط به فکر ستایش استادان باشند. البته خود ستایش از یک دانشمند هم کاری پسندیده است، هم از جهت قدردانی از او و هم از جهت احساس علاقه‌ای که می‌تواند در دیگران نسبت به او ایجاد شود. ولی به هر حال ولی هدف نهایی آموزش این نیست. این که شاعری می‌گوید :

مدح علی و آل علی بر زبان ماست‌

گویا زبان برای همین در دهان ماست‌

در واقع وظایف ما را تقلیل داده است. زبان برای حمد و ستایش خداوند، بیان حق‌، مقابله با زورگویی و ستم‌، مهربانی در حق همسایه و یتیم و فقیر، هدایت مردم به مسیر درست‌، برای کارهایی از این قبیل هم در دهان ماست و این چیزی است که «علی و آل علی‌» از ما خواسته‌اند. آنان خود زبانشان را وقف این کارها کردند و ما هم باید از آنان یاد بگیریم؛ نه این که فقط آن‌ها را ستایش کنیم‌.

قدس/نماینده‌ بعثه‌ رهبر معظم انقلاب در عراق:

رسانه‌های غربی از انعکاس راهپیمایی اربعین می‌ترسند

رهبر انقلاب در جلسه‌ی درس خارج فقه، به موضوع راه‌پیمایی اربعین اشاره کرده و فرمودند: «حرکت عظیم مردم از ایران و سایر کشورهای جهان برای حضور در راهپیمایی اربعین، جلوه‌ای از ویژگی‌های برجسته‌ی مکتب اهل‌بیت علیهم‌السلام است که در آن، هم ایمان، اعتقاد قلبی و باورهای راستین موج می‌زند، هم عشق و محبت.»

http://static1.ilna.ir/thumbnail/sG4hXBMP1JfY/TbaZ-65erigz_KuonkQ7j4fGZx6NUybp2e1awigXJ3Ar7nwJ7wnB4Gngr8x7S0KTzRRzOJjkiGA,/%D8%AD%D8%AC%D8%AA%E2%80%8C%D8%A7%D9%84%D8%A7%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85+%D9%88+%D8%A7%D9%84%D9%85%D8%B3%D9%84%D9%85%DB%8C%D9%86+%D9%86%D8%AC%D9%81+%D9%86%D8%AC%D9%81%DB%8C+%D8%B1%D9%88%D8%AD%D8%A7%D9%86%DB%8C+%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%D9%86%D8%AF%D9%87%E2%80%8C+%D8%A8%D8%B9%D8%AB%D9%87%E2%80%8C+%D8%B1%D9%87%D8%A8%D8%B1+%D9%85%D8%B9%D8%B8%D9%85+%D8%A7%D9%86%D9%82%D9%84%D8%A7%D8%A8+%D8%AF%D8%B1+%D8%B9%D8%B1%D8%A7%D9%82.jpg

به گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا) حجت‌الاسلام و المسلمین نجف نجفی روحانی نماینده‌ بعثه‌ رهبر معظم انقلاب در کشور عراق در این باره با khamenei.ir گفت‌وگویی انجام داده که به این شرح است:

* از نظر جنابعالی، ظرفیت‌هایی که زیارت اربعین برای جهان اسلام دارد، کدام‌هاست؟ به‌خصوص که رهبر انقلاب هم تأکید داشتند که اربعین نه‌فقط برای شیعه، بلکه برای جهان اسلام کاراست.

از نظر من، اربعین برای مسلمانان یک فرصت استثنایی و بی‌نظیر است که نه‌فقط در جهان اسلام، بلکه در دنیا مشابهی ندارد. در واقع اربعین یک راهپیمایی، گردهمایی، کنگره‌ی عظیم بین‌المللی و ظرفیت بزرگ فرهنگی، سیاسی، اجتماعی، اخلاقی و تربیتی است. در اربعین یک لشکر بیست‌وچندمیلیونی با هم جمع می‌شوند. این اجتماع در دنیا نظیر ندارد. این اجتماع عظیم مظهر اقتدار مکتب حسینی است که استکبار جهانی را به لرزه درمی‌آورد.

از طرف دیگر، اربعین مظهر اتحاد و انسجام همه‌ی مسلمانان است. دوستداران اهل‌بیت علیهم‌السلام، اعم از شیعه و سنی، با خلوص و عشق دور هم جمع می‌شوند تا برای امام خود سوگواری کنند و به آن‌ها توسل جویند. چون امام حسین علیه‌السلام کشتی نجات برای تمام بشریت است. در حدیثی از امام صادق علیه‌السلام آمده است که فرموده‌اند: «کلنا سفینه النجاه ولکن سفینه جدی الحسین اوسع و فی لجج البحار اسرع»؛ هرچند همه‌ی ائمه کشتی نجات‌اند، ولی کشتی امام حسین علیه‌السلام هم گسترده‌تر است و هم سریع‌تر حرکت می‌کند. البته این ویژگی به‌خاطر معامله‌ی آن حضرت با خداست که با توجه به شرایط خود، واقعه‌ی عظیم عاشور را رقم زد. لذا امام حسین علیه‌السلام «وتر الموتر» و دُردانه‌ی خداست. اربعین بازخوانی عاشورا و تجلی حقیقت آن است و این بهترین ظرفیت برای بصیرت‌افزایی است.

* چه خصوصیتی در این بازخوانی وجود دارد که نتیجه‌ی آن بصیرت است؟

سؤال خوبی است. باید عرض کنم که اربعین در واقع یادآور عاشورای حسینی علیه‌السلام است. در نهضت عاشورا، دو امر مهم و اساسی تبلور داشت: یکی ولایت‌مداری و دیگری ظلم‌ستیزی. امام حسین برای نجات انسان‌ها از جهل و گمراهی قیام کرد. در زیارت اربعین آمده است: «وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِیک لِیسْتَنْقِذَ عِبَادَک مِنَ الْجَهَالَهِ وَ حَیرَهِ الضَّلَالَهِ» امام حسین حبل متین و عروه‌الوثقای الهی است. لبیک یا حسین گفتن و تأسی به آن حضرت، انسان را آزاده، عدالت‌خواه، ظلم‌ستیز و بصیر بار می‌آورد.

* بنابراین آیا می‌شود گفت که حضور مردم در اربعین در حقیقت پاسخ به ندای «هل من ناصر حسینی» است؟

دقیقاً همین‌طور است. حضور عاشقانه‌ی مردم در عزاداری‌ها، پاسخ ندای «هل من ناصر حسینی» است. نهضت عاشورا یک جریان فرازمانی و فرامکانی و برای همه‌ی بشریت در تمام زمان‌هاست. خود امام هم به آن اشاره فرموده است. مثلاً در آنجا که فرمود: «مِثْلِی لَا یبَایعُ مِثْلَهُ» کسی مثل من با کسی مثل یزید دست بیعت نمی‌دهد. نمی‌فرماید من با یزید بیعت نمی‌کنم، بلکه می‌فرماید همچون منی با همچون یزید بیعت نمی‌کند. در طول تاریخ هم امامت و ولایت در مقابل جریان استکبار و انحراف ایستاده و خواهد ایستاد. هیچ‌گاه جریان نور و ظلمت، عدل و ظلم، و حق و باطل با هم سازش نخواهند کرد.

* به نظر شما، برجسته‌ترین موضوع در اربعین، پیام‌رسانی حادثه‌ی عاشوراست؟

بله، بدون شک نگهداری انقلاب از انقلاب کردن مهم‌تر است. بسیاری از انقلاب‌ها در کوتاه‌ترین مدت دچار تحریف شده یا از بین رفته‌اند؛ همچنان‌که اگر پیام‌رسانی حضرت زینب کبری و امام سجاد علیه‌السلام نبود، نهضت عاشورا تحریف می‌شد و از بین می‌رفت. ازاین‌رو اهل‌بیت امام حسین علیه‌السلام بزرگ‌ترین نقش را در نگهداری این نهضت داشته‌اند. فرهنگ عاشورا مقاومت را تقویت می‌کند. عاشورا یک فرهنگ و مکتب عقیدتی و فرهنگی و فتح نرم دل‌هاست. دل‌ها را به‌سوی خود جذب می‌کند و در انسان روح عاشورایی می‌دمد. همین فرهنگ عاشوراست که مقاومت را در هشت سال دفاع مقدس رقم زد. همین فرهنگ است که حزب‌الله را در لبنان پیروز کرد. همین فرهنگ است که مقاومت را در منطقه سرفراز کرده است. جالب است بدانید در اربعین سال گذشته، با وجود فضای ناامن کشور عراق و تهدیدات مکرر گروهک داعش و تبلیغات گسترده‌ی نظام استکبار، جمعیتی بسیار گسترده و باورنکردنی از عراق و بیست کشور جهان، در راهپیمایی اربعین حضور پیدا کردند. این موضوع در حالی رخ داد که مشکلات دیگری هم وجود داشت. مثلاً خیلی‌ها در کنار خیابان خوابیدند، ولی بااین‌حال حضور خود در کربلا را یک خواب و آرزوی باورنکردنی عنوان می‌کردند و اشک شوق می‌ریختند. این‌گونه اربعین حسینی دل‌ها را نرم و انسان‌ها را شجاع و مقاوم می‌سازد.

* با این توضیحات شاید بتوانیم بگوییم اربعین فتح نرم در برابر جنگ نرم دشمنان است.

احسنت، درست است. اربعین زمان بارش فیوضات معنوی بر دل‌هاست. ولایت الهی در دل‌ها متجلی می‌شود و عشق حسینی در حرم دل‌ها شعله‌ور می‌گردد. بی‌جهت نیست که امام حسن عسکری علیه‌السلام زیارت اربعین را از علائم مؤمن برشمرده‌اند. امام رضا علیه‌السلام در حدیث سلسله‌الذهب، ولایت را شرط ورود در حصار امن الهی در مقابل عذاب می‌دانند و امام باقر علیه‌السلام نیز ولایت را مهم‌ترین و محبوب‌ترین زیربنای اسلام توصیف فرموده‌اند.

http://www.mashreghnews.ir/files/fa/news/1393/9/11/809945_975.jpg

* واکنش رسانه‌های خارجی را چطور می‌بینید؟ چون گاهی اوقات مثلاً می‌بینیم که در یک خیابان فرعی در کشوری دو نفر با هم تصادف می‌کنند و این موضوع تیتر یک بعضی از رسانه‌های بین‌المللی می‌شود، اما این حرکت بین‌المللی با این عظمت و بزرگی، گاهی مغفول می‌ماند. تحلیل شما از انعکاس بیرونی این اتفاق چیست؟

با اینکه نظام سلطه یک اتفاق کوچک مثل تجمع چندده‌نفر را اگر در راستای اهداف خودش باشد، بزرگ‌نمایی می‌کند و آن را بی‌نظیر یا کم‌نظیر مطرح می‌کند، اما در برابر رخداد عظیم تاریخی و منحصربه‌فرد اربعین، برخی از رسانه‌های آن ابتدا سکوت کردند یا بسیار کم‌رنگ به آن پرداختند. در واقع وقتی گستردگی و شکوه و عظمت حضور مردم را دیدند، مجبور شدند گوشه‌هایی از آن را بیان کنند. در حقیقت آن‌ها از پوشش این رخداد عظیم و استثنایی هراس داشتند و می‌ترسیدند. چون پوشش رسانه‌ای این رخداد، به‌معنای ظرفیت بزرگ دین، و به‌معنای صحیح‌تر، دین اسلام در جهان امروز است. آن هم در زمانه‌ای که غربی‌ها ادعا دارند مردم از دین گریزان شده‌اند.

آن‌ها مایل نبودند حقیقت را بیان کنند. علت آن هم روشن است، چون دشمن کاری به جز دشمنی نمی‌کند. آن‌ها این حضور و اقتدار را مانعی بزرگ برای اهداف خود می‌دانند. آن‌ها با روحیه‌ی استکباری به‌دنبال استثمار دیگر ملت‌ها هستند. فرهنگ حسینی سد محکمی در مقابل آن‌هاست. کسانی که با خلق‌وخوی نظام سلطه و استکبار آشنایی دارند، به‌خوبی می‌دانند استکبار همیشه به‌دنبال منافع خود بوده و پایمال کردن حقوق افراد ضعیف، مرام اوست.

* آیا رسانه‌های منصف توانستند حضور و عشق مردم در اربعین را خوب منعکس کنند؟

به نظر من، حضور مردم عراق و سایرکشورها، مخصوصاً ایرانی‌ها، به‌قدری گسترده و باشکوه بود که حتی رسانه‌های خودی هم که به‌طور جدی و باانگیزه به‌دنبال انعکاس این اتفاق به جهانیان بودند، تنها توانستند گوشه‌هایی از این دریای خروشان را منعکس کنند، چون این مانور معنوی و الهی به‌قدری عظیم و باشکوه بود که هیچ رسانه‌ای توان انعکاس همه‌جانبه‌ی آن را نداشت. حضور مردم بسیار بسیار گسترده بود؛ از ۲۰ تا ۲۵ میلیون نفر گفته شده است. از نظر کیفی هم بی‌نظیر بود. دریای عشق و محبت موج می‌زد. سراسر صفا و صمیمیت بود. ما شاهد بودیم که مردم عراق با تمام وجود و از روی عشق و اخلاص از مردم پذیرایی می‌کردند؛ آب و غذا و شربت می‌دادند، پای زوار را ماساژ می‌دادند، لباس آن‌ها را می‌شستند. حتی افراد کم‌بضاعت هم در تکریم و اطعام و خدمت به زائرین سهیم بودند. حقیقتاً همان‌گونه که مقام معظم رهبری اشاره فرمودند، چیزی «شبیه اعجاز» بود.

ببینید در این عالم، از زمان هابیل و قابیل، دو جریان وجود داشته و دارد: حق و باطل، حقیقی و تقلبی، الهی و شیطانی. اسلام ناب مظهر جریان الهی است که براساس حق و حقیقت استوار شده است و در آن همه‌ی زیبایی‌ها و صفات جمال و کمال الهی تجلی می‌یابد. اربعین هم یکی از آن تجلیات بزرگ است. در مقابل آن، اسلام بنی‌امیه‌ای و آمریکایی و بدون روح، که براساس تزویر، تقلب و ظاهرسازی بنا شده، ابزار دست استکبار و استعمار است؛ اسلامی که از نظر معنوی تحریف و استحاله شده است. روح اسلام ناب محمدی، حق‌محوری، ولایت‌مداری، ظلم‌ستیزی، عدالت‌طلبی، بصیرت‌افزایی و معرفت و عبودیت الهی است. برعکس، اسلام بنی‌امیه‌ای و آمریکایی، خشک و بی‌روح و درخدمت استکبار جهانی است. مثلاً اسلام تکفیری‌ها و گروهک تروریستی داعش که با استکبار و صهیونیسم همراه است، بزرگ‌ترین جنایات بشری را انجام می‌دهد و کار جنایتکاران یزیدی در کربلا را به نمایش می‌گذارد. این نوع از اسلام، تقلبی و تحرف‌شده است.

* البته عملکرد برخی از جریانات در راستای تحریف نهضت حسینی است.

بله، درست است. برخی آگاهانه یا ناآگاهانه کارهایی انجام می‌دهند که نتیجه‌ی آن همسویی با تحریف‌کنندگان نهضت حسینی است. اگر به تاریخ نگاه کنیم، می‌بینیم کسانی درصدد محو جریان کربلا بوده‌اند. شخصی مانند متوکل آب به قبر امام حسین علیه‌السلام می‌بندد و دستور شخم زدن آن را می‌دهد و یکی دیگر به‌نوعی دیگر ضربه می‌زند، مطالب دروغ نقل می‌کند، به کارهای موهن دست می‌زند، فلسفه‌ی واقعی قیام را نادیده می‌گیرد و... همگی درصدد ترور اهداف امام حسین علیه‌السلام هستند. در حقیقت برخی تحریف معنوی می‌کنند و فلسفه و اهداف قیام امام حسین علیه‌السلام را نادیده می‌گیرند و برخی دیگر مرتکب تحریف لفظی می‌شوند و به نقل‌های غیرمستند و دروغ می‌پردازند. گروهی دیگر هم تحریف شکلی می‌کنند و عزاداری‌ها را در قالب و شکلی انجام می‌دهند که با شریعت مقدس اسلام سازگار نیست.

* با توجه به حضور جنابعالی در پیاده‌روی اربعین سال قبل، جذاب‌ترین نکته به نظرتان چه چیزی بود؟

در پیاده‌روی اربعین سال گذشته، جلوه‌های زیبای فراوانی می‌شد یافت، ولی دو چیز خیلی تبلور داشت؛ یکی حضور گسترده و باشکوه مردم عراق و سایر کشورها، به‌ویژه زائرین ایرانی که نظام استکباری غرب و گروهک تروریستی تکفیری داعش را گیج و سردرگم کرده بودند و دیگری خدمت‌رسانی عاشقانه و خالصانه و تکریم زائرین از سوی مردم عراق که واقعاً ستودنی بود. به‌اندازه‌ای عشق و صفا متبلور بود که نظر هر بیننده‌ای را به خود جلب می‌کرد و اشک شوق او را سرازیر می‌ساخت. گاهی با اصرار از زوار برای پذیرایی دعوت می‌کردند و هرکسی به‌اندازه‌ی وسع و توانش در پذیرایی شرکت داشت. حتی برخی از افراد فقیر سعی داشتند به‌گونه‌ای در میزبانی سهیم شوند. واقعاً طولانی‌ترین و بزرگ‌ترین سفره‌ی پذیرایی دنیا را در اربعین می‌شد دید؛ سفره‌ای که از مرز تا کربلا در مدت چند روز گسترده شده بود، آن‌هم به تعداد هر وعده و برای بیش از بیست میلیون میهمان. چنین سفره‌ای در دنیا وجود نداشته و ندارد.

http://qom.ac.ir/PORTAL/Picture/ShowPicture.aspx?ID=79724fb8-aa90-447b-9900-c583d8caaeda

* در پایان اگر توصیه‌ای در مورد اربعین دارید، بیان کنید.

آخرین سخن اشاره به چند نکته‌ی مهم برای زائرین است:

اول) همه باید بدانیم اجر و پاداش هر زائری به‌میزان عشق و معرفت اوست و خوب است مانند جابرابن‌عبدالله انصاری، اولین زائر امام حسین، در اربعین بصیر و ولایت‌مدار باشیم و با بصیرت کامل به زیارت برویم.

دوم) از کارهای تفرقه‌انگیز مانند بحث عرب و عجم یا شیعه و سنی خودداری کنیم و با تمسک به قرآن و عترت، به‌دنبال ایجاد اتحاد و انسجام جهان اسلام باشیم.

سوم) همه با هم مهربان و در مقابل دشمنان راست‌قامت باشیم و ایستادگی کنیم و به شعار «رُحَمَاء بَینَهُمْ» و «أَشِدَّاء عَلَی الْکفَّارِ» عمل نماییم.

چهارم) توجه داشته باشیم که میزبان اصلی در اربعین، مردم عراق هستند و دیگران زائر امام حسین علیه‌السلام و میهمان آنان محسوب می‌شوند و همیشه میهمان باید شاکر میزبان باشد.

پنجم) آداب زیارت و آموزش‌های لازم را قبل از سفر خوب بیاموزیم، زیرا آداب زیارت از اصل زیارت مهم‌تر است. ادب زیارت است که انسان را به نتیجه‌ و مقصود می‌رساند.

و در نهایت اینکه رسانه‌ها، ائمه‌ی محترم جمعه و جماعات، وعاظ و خطبا و نویسندگان سعی کنند زائرین را با آداب زیارت، آثار فردی و اجتماعی زیارت، شرایط و مقررات کشور میزبان و ظرفیت‌های اربعین برای جهان اسلام آشنا سازند.

قدس/گفت‌وگو با ليدا معتمد، مدير نمايشگاه گروه تصويرسازي دنياي عجيب؛

مي‏خواهيم الفباي فارسي را وارد نقاشي بچه ‏ها کنيم

گروه هنر- ليلا خيامي - اين روزها گالري ميرميران خانه هنرمندان ميزبان نهمين نمايشگاه تصويرسازي گروه «دنياي عجيب» با عنوان «الفبا»ست.

در نمايشگاه نهم اين گروه که آثار 33 تصويرگر را در خود جاي داده است، سيزده نقاش کوچک نيز شرکت دارند تا نمايشگاه نهم فرصتي باشد براي دو طيف از مخاطب کودک و بزرگسال و به انگيزه اين نمايشگاه، با ليدا معتمد، مدير اين نمايشگاه گفت‌وگويي انجام داده‌ايم که مي‌خوانيد.

براي شروع از شکل‌گيري گروه دنياي عجيب بگوييد؟

شکل‌گيري گروه دنياي عجيب بسيار ساده و اتفاقي رخ داد، به اين‌ترتيب که چند هنرمند تصويرگر دور هم جمع شديم و تصميم گرفتيم آثارمان را به نمايش بگذاريم و همچنين تشويق‌هاي استاد محمدعلي بني اسدي هم در به وجود آمدن اين گروه بي‌تأثير نبود.

بعد از تصميم‌گيري‌ها و ايجاد همکاري‌ها، اين گروه موفق شد اولين نمايشگاه خود را در سال 1385 در گالري آريا افتتاح کند. از سال 1385 تاکنون مديريت گروه برعهده من بوده است که اين مديريت نتيجه اعلام رضايت دوستان حاضر در اولين گروه بود و گروه از سال 85 تاکنون کار خود را تنها و فقط با حمايت و اعتماد دوستان تصويرگر تا به امروز ادامه داده است.

چرا براي نمايشگاه موضوع انتخاب مي‌کنيد؟

به جز چند نمايشگاهي که در سه سال اول فعاليت گروه با موضوع آزاد برگزار کرديم، تصميم گرفتيم فضاي نمايشگاه و آثاري را که به نمايش در مي‌آيند، کاربردي‌تر و بر اساس موضوع‌هايي جلو ببريم که تاکنون در زمينه هنر تصويرسازي به صورت گروهي به نمايش در نيامده باشند.

http://www.roozrang.com/wp-content/uploads/2014/10/%D9%84%DB%8C%D8%AF%D8%A7-%D9%85%D8%B9%D8%AA%D9%85%D8%AF.jpg?21b65a

يکي از مهم‌ترين دلايلي که براي نمايشگاه‌ها موضوع مشخص کرديم، نياز مخاطبان به ديدن آثاري متفاوت و به دور از موضوع‌هاي تکراري و همچنين موضوع‌هاي کاربردي براي دانشجويان رشته تصويرسازي است.

مهم‌ترين موضوع‌هايي که براي اولين بار و در سطح گسترده به نمايش درآمد، داستان‌هاي هزار و يک شب و داستان‌هاي کليله و دمنه و مدرنيته بوده است. موضوع نمايشگاه امسال حروف الفباي فارسي است و مخاطب آثار در اين نمايشگاه خردسالان و کودکان هستند.

يکي از دلايل انتخاب اين موضوع اين بود که طبق تحقيقي که کرديم، متوجه شديم که در زمينه آموزش الفباي فارسي ما کتابي که تصاوير جذابي براي کودکان داشته باشد، نداريم و کتاب‌ها با تصاوير بسيار ضعيف و بدون هيچ‌گونه نوآوري ارايه شده‌اند و فقط شما خلاقيت و نوآوري را مي‌توانيد در فلش کارت‌هاي آموزش حروف الفبا ببينيد.

يکي ديگر از دلايل انتخاب اين موضوع اين بود که بچه‌ها را با ديدن تصاوير خلاقانه و مفهومي ‌تشويق کنيم تا ارتباط بهتري با حروف الفبا برقرار کنند و همچنين انگيزه‌اي ايجاد کنيم براي کودکان که به جاي حروف انگليسي، از حروف الفباي فارسي در نقاشي‌هايشان استفاده کنند.

در نمايشگاه اين دوره آثاري از کودکان هم گنجانده شده است، اين چه تأثيري مي‌تواند بر کار تصويرگران شرکت‌کننده داشته باشد؟

يکي از مشکلاتي که هميشه مطرح هست اين است که چرا والدين، کودکان خود را به ديدن نمايشگاه‌هاي تصويرسازي نمي‌آورند و دليلي که ما از آن‌ها دعوت کرديم که با نقاشي‌هايشان در نمايشگاه ما شرکت کنند، فقط به اين خاطر بود که بيايند و در افتتاحيه شرکت کنند، تابلوها را ببينند و ما بتوانيم با آن‌ها در مورد آثار صحبت کنيم و نظرهايشان را بپرسيم .

در نمايشگاه آثاري با تکنيک‌هاي مختلف ارايه شده است، تکنيک را تا چه اندازه در پذيرفته شدن اثر توسط مخاطب کودک و نوجوان مؤثر مي‌دانيد؟

بهترين حالت اين است که تصويرگر، تکنيک خود را با آگاهي به اين موارد ارتقا دهد تا کودک و خردسال بتوانند با آثار او ارتباط برقرار کنند. شايد اين نمايشگاه فرصت خوبي باشد براي اينکه بدانيم در اين امر چقدر موفق عمل کرده‌ايم و تکنيک و نوع اجرا به نظر من براي تشويق کودکان به خواندن کتاب، مجلات و روزنامه‌ها به جاي بازي با تبلت، تلفن و رايانه بسيار مورد مهمي‌ است.

به عنوان يک تصويرگر فعال، وضعيت تصويرگري امروز کودک و نوجوان را چگونه مي‌بينيد؟

http://www.casi.ir//files/cache/files_profiles_lidamotamed3%5Bdb3f62f102091481c0f1d70cf66ad788%5D.jpg

اگر از لحاظ پيشرفت در تکنيک و اجراها و تصاوير خلاقانه منظور شما باشد که تصويرگران ايراني هميشه بهترين هستند و با تمام وجود براي هر چه بهتر شدن تصويرسازي کتاب‌ها و مجلات و روزنامه‌ها تلاش کردند و خواهند کرد، اما اگر در مورد شرايط مالي و کاري باشد، خيلي از تصويرگران راضي نيستند.

به دلايل مختلف از بستن قرارداد و ديرکرد در پرداخت مبالغ قرارداد گرفته تا مهلت اندکي که براي تصويرسازي يک کتاب به تصويرگر مي‌دهند که موجب مي‌شود تصويرگر با نگراني کار را به سرانجام برساند و بخشي از ماجرا هم به گراني کاغذ و هزينه‌هاي چاپ بر مي‌گردد و ناشراني که کمتر رغبت مي‌کنند آثار تازه منتشر کنند که از اين بخش هم تصويرگر متضرر مي‌شود.

در سال‌هاي اخير تصويرگري ايران در نمايشگاه‌ها و جشنواره‌هاي بين‌المللي خوش درخشيده است، اين حرکت چه مزايا و معايبي مي‌تواند داشته باشد؟

اين جوايز و افتخارها براي ايران عزيز ارزشمند بوده است و موجب افتخار است که ما اين همه هنرمند مطرح داريم، اما در مورد معايب اين جريان‌ها بايد بگويم که آرزوي آن روزي را دارم که برخي از اين فرصت‌ها، جوايز و افتخارها عادلانه و مساوي بين همه تصويرگران تقسيم شود که در اين صورت خوشحالي ما صد برابر خواهد شد .

آثاري که در جشنواره‌هاي خارجي انتخاب مي‌شوند تا چه اندازه توانسته‌اند پاسخگوي مخاطب داخلي نيز باشند؟

تا آنجايي که مي‌دانم، کودکان ما علاقه‌اي به خواندن برخي از کتاب‌هايي که در جشنواره‌هاي خارجي برگزيده شده است، ندارند و با تصاوير نمي‌توانند ارتباط بگيرند. اما در کنار اين‌گونه کتاب‌ها، کتاب‌هايي هم هستند که برگزيده شده‌اند و در اينجا کودکان ما هم آن‌ها را دوست دارند.

قدس/گزارش برنامه سینمای ایران با حضور دو بازیگر مطرح

پیشنهاد سیدشهاب حسینی برای متقاضیان بازیگری/ در جهت لذات شخصی نمی­‌توان بازیگری را ادامه داد

سیدشهاب الدین حسینی گفت: برای انجمن بازیگران پیشنهادی دارم. فکر می­‌کنم ما موظف هستیم مراکز مشاوره‌­ای را طراحی کنیم که به متقاضیان و علاقه­‌مندان به بازیگری و سینما مشاوره بدهند و بتوانند آن­ها را ارزیابی کنند.

به گزارش خبرگزاری فارس، قسمت هشتم برنامه سینمای ایران شامگاه پنجشنبه 12 آذرماه با حضور نیکی کریمی بازیگر و کارگردان سینمای ایران، خسرو دهقان منتقد کهنه کار سینما در بخش نقد فیلم شیفت شب و شهاب حسینی در بخش میزگرد این برنامه با محوریت بازیگری روی آنتن شبکه چهارم سیما رفت.

*هسته خانواده برایم مهم است

http://iranmadam.com/wp-content/uploads/2015/02/niki-karimi-iranmadam-15.jpg

نیکی کریمی بازیگر باسابقه و کارگردان سینمای ایران، حضور خود در عرصه کارگردانی را فرایندی طولانی مدت عنوان کرد و گفت: ورود من به عرصه کارگردانی چیزی نبود که یک روزه اتفاق افتاده باشد. چیزی بود که مدت ها به آن علاقه داشتم. چون به ادبیات هم علاقه­مند بودم، دوست داشتم داستان­هایی که دارم به فیلم تبدیل کنم.

فعالیت­های خانم کریمی فقط به بازیگری و کارگردانی محدود نمی­شود. او در زمینه عکاسی، داستان نویسی، ترجمه و داوری جشنواره­های فیلم هم فعالیت داشته و وی در این باره یادآور شد: انرژی انجام کار از عشق و علاقه و تمرکز می­آید. وقتی آدمی نسبت به کاری که دارد، باوری داشته باشد، به این نتیجه می­رسد که باید کار کند و فعالیت داشته باشد.

وی به داستان کوتاهی اشاره کرد که بنمایه اصلی داستان شیفت شب بود اشاره کرد و افزود: تم فیلمنامه را از قصه کوتاه نیم صفحه­ای گرفتم. آن داستان مثل صفحه حوادث راجع به مردی بود که می­خواهد خود و خانواده­اش را بکشد. آن را زمانی گرفتم که در گیرودار تحریم­ها بودیم و می­خواستیم نتیجه کار و سرمایه­گذاری آن مرد را در خانواده­اش در آن شرایط ببینیم. طرح را گرفتم. نسخه اولیه را در طی دو ماه نوشتم و پروانه ساخت گرفتم و به همراه علی اصغری آن را بازنویسی کردم. مطمئن بودم که هسته خانواده برایم مهم است و این استحکامی که از بین می­رود و یک زن مبارز که سعی می­کند از پا ننشیند و خانواده را جمع کند.

کارگردان فیلم شیفت شب در باره شخصیت مرد این فیلم تاکید کرد: نخواستیم که بیننده از مرد داستان متنفر باشد. من در ادبیات تفکیک کردن­ها، خوب و بد کردن و قضاوت کردن آدم­ها را دوست ندارم. واقعیت این است که در جامعه ما وقتی فشار روی مرد وجود دارد، این فشار به خانواده منتقل می شود و مرد خانواده هم انسان است.

وی هدف فیلم را استحکام خانواده بیان کرده و افزود: به کارکرد اجتماعی سینما و تاثیرگذاری آن معتقد هستم. شعار ما درباره شیفت شب این است که در جهت استحکام خانواده است. به نظرم واقعا فیلم همین است.

کریمی درباره حضور ردپای آثار کلاسیک در کارهایش گفت: آثار کلاسیک همواره وجود دارند و مثل کهن الگو می­مانند. آقایان کیانوش عیاری و کامبوزیا پرتوی که مشاورین من در این کار بودند، می­گفتند که شخصیت اصلی شبیه به شخصیت داستان­های کلاسیک شده است.

وی افزود: در قاعده کلاسیک، ابهام پدیده جذابی است. بنابراین ما موضوع را مطرح می­کنیم. آدمی را می بینیم که مشکلی دارد و همسرش هم درحال جستجو کردن است. من در فیلم­هایم نگاهی به کتاب­های مورد علاقه­ام داشتم. مثلا یک شب اقتباسی از ناتور دشت سلینجر و برای شیفت شب سه گانه نیویورک پل استر در ذهنم بوده و این نویسنده­ها هم هیچوقت نمی­آیند یکباره شخصیت را کامل رو کنند یا توضیح زیادی بدهند. بلکه شما همراه این آدم­ها می­شوید.

کارگردان شیفت شب درباره دو فیلم دیگرش که تاکنون اکران نشده گفت: فیلم­های قبلی من در بخش بین المللی خیلی قوی بودند. مثلا فیلم یک شب در حدود 80 جشنواره شرکت داده شد. برای من این تاسف برانگیز بود که تماشاچی خارجی می­توانست فیلم را ببیند ولی تماشاچی ایرانی نمی­تواست.

کریمی در توضیح به اشاره­ای که در برنامه به فیلمنامه و تعداد زیاد شخصیت­های آن شد بیان کرد: من خودم به سینمایی که شخصیت­های زیادی دارد، تمایل ندارم. اما واقعیت این است که به دلیل تمایلی که به سینمای مستند دارم، باعث شد که فکر کنم این زندگی این دو نفر است و این آدم­ها در اطرافشان وجود داشته و در زندگیشان نقش دارند. پس باید باشند.

او همچنین از استقبال تماشاگران ابراز خرسندی کرده و گفت: از بینندگان تشکر می­کنم که بنده را غافلگیر کردند. چون خود من انتظار این حجم استقبال را نداشتم و این برای من که فیلم­هایم مشکلاتی داشته خوشحال کننده است.

*عطش فروکش نشده نیکی کریمی

خسرو دهقان نیکی کریمی را به عنوان یک پدیده خاص در سینمای ایران معرفی کرد و گفت: نیکی کریمی 25 سال فعالیت داشته و چیزی که من را شگفت­زده کرده میزان انرژی ایشان است. میزان انرژی عجیب بود. کریمی در این 25 سال به طور متوسط هر 2 ماه یک کار انجام داده و این انرژی، سخت کوش بودن و تمرکز توجه من را خیلی جلب کرد.

http://www.mizanonline.ir/files/fa/news/1394/7/29/168116_795.jpg

دهقان معتقد است که نگاه فیلم شیفت شب به زنان، نگاهی تازه نیست و در فیلم­های متعددی وجود دارد. وی در این باره توضیح داد: این یعنی فیلم یک پشت دارد. در فیلم، در مطالعات، در شخصیت ریشه دارد. کریمی 56 فیلم کار کرده که احتمالا این فیلم­های مختلف منویات این بازیگر را راجع به دنیای ذهنی­اش برآورده نکرده است. بنابراین خودش دست به کار ساخت فیلم می­شود. آن فیلم­ها که قطعا فیلم­های خوب با کارگردانان عالی بودند، عطش او را برطرف نکرده و درواقع چیزی در خانم کریمی بوده که در کنار این فیلم­ها و به جرعه آب دیگری احتیاج داشته و چون در کار دیگران نمی­تواند آن را پیاده کند خودش فیلم می­سازد.

این منتقد سینما شیفت شب را دنباله سایر فعالیت­های نیکی کریمی دانست و عنوان کرد: برای من شیفت شب از فیلم یک شب و مجموع همه فعالیت­های کریمی و نگاه­های مختلفی که در زندگی دارد، جدا نیست. نکته اینجاست که چیزی که در نیکی کریمی وجود دارد و وی را متفاوت می­کند این است کهاین بازیگر سینما علاه­مند به واقعیت به آن مفهوم نیست. علاقه­مند به فمینیست به معنای رایج امروز نیست. به نظر من در شیفت شب تخاصم و جنایتی در کار نیست. اینها برمی­گردد به دل­مشغولی ها و ذهن­مشغولی هایی که در ذهن نیکی کریمی وجود دارد و می­خواهند روایتی از زن و زندگی از خودشان ارائه دهند. در فیلم­های وی جنسیت وجود ندارد. بنابراین دغدغه، دغدغه دیگری است و می­خواهد روایت دیگری ارائه دهد.

دهقان به پیشرفت کریمی در مسیر فیلمسازی و موفقیت ایشان در گرفتن اجازه اکران، اشاره کرده و گفت: فیلم نگاه معتدلی به پدیده اجتماعی مطرح شده در آن دارد. ولی این مهم نیست. مهم این است که این دنیا و این نگاه به زن را از نظر کریمی می­بینیم که با سایر نگاه­ها هم متفاوت است. وی در چنین مسیری جلو می­روند و به نظر من رفته رفته عیب و نقص­های آن کم می­شود. این فیلم نسبت به فیلم یک شب یک موفقیت دارد و این است که به هر دلیلی دو فیلم قبلی ایشان امکان نمایش پیدا نکرده، ولی نیکی کریمی به تدریج، در طور زمان، با پیگیری و فشار راهی پیدا کرده که فیلم به اکران دربیاید.

از نظر خسرو دهقان راه­های زیادی پیش روی نیکی کریمی است و این فیلم یک جمع­بندی در نیمه راه بود.

این منتقد سینما در توصیه ای به نیکی کریمی اظهار کرد: وی در آغاز راه فیلمسازی هستند و باید این انرژی را حفظ کند لازم است با کسب تجربه بیشتر، فیلم­های بیشتر را بسازد تا به تدریج صیقل بخورد و آن چیزی که می­خواهد به وجود آید.

*شهاب حسینی، بازیگری و تغییر مجری برنامه سینمای ایران

در ادامه این برنامه علیرضا شجاع نوری کارشناس سینما در کنار شهاب حسینی مهمانان بخش دوم برنامه بوده و به بررسی و تحلیل بازیگری در سینما پرداختند.

شجاع نوری در ابتدای بحث به بررسی علت وجود علاقه به بازیگری در تعداد بسیار زیادی از افراد جامعه پرداخت و صحبت را اینطور آغاز کرد: وقتی آدم چیزی را روی پرده سینما می­‌بیند، یک نوع شیفتگی بر او غالب می­‌شود. با شخصیت­ها همذات پنداری می­‌کند و بعد در تنهایی خودش از حمام یا جلوی آینه دیالوگ­ها را با خود می­گ‌وید و فکر می­کند که می­‌تواند بازیگر شود و کم­کم ین علاقه­مندی به بازیگری در او شکل می­گیرد.

وی تاکید کرد نباید نگاه عوامانه به بازیگری داشت و موفقیت در آن را یک شبه تصور کرد.اینطور نیست که بازیگری صبح از خواب بیدار شود و بازیگر شده باشد. این شغل مرارت­های بسیاری دارد. مردم معمولا از این قسمت کار بی­‌اطلاع هستند. همین الان استعدادهای بسیاری درحال زحمت و سختی کشیدن هستند، تا یک روزی جلوی دوربین بروند و فیلمی بازی کنند و ما اصلا آن­ها را نمی­‌شناسیم اما وقتی آمد و ستاره شد، ناگهان اسمش را می­‌شنویم.

این بازیگر سینما تاکید کرد: اگر عوامانه به این قضیه نگاه کنیم، فکر می­کنیم که همین دیروز متولد شده و می­گوییم پس اگر او توانسته من هم می­توانم. به همین دلیل است که خیلی­ها گمان می­کنند این استعداد را در خودشان دارند. ولی اگر صادقانه به آن­ها مشورت داده شود، ممکن است خودش قانع شود که در بخش دیگری استعداد دارد.

شجاع نوری درباره شروع فعالیت خود و تحصیل در این زمینه گفت: من فعالیت بازیگری را بر اثر یک اتفاق شروع کردم. اما از آن زمان شبانه روز درحال مطالعه هستم. بخشی از مطالعه­‌ام کتبی بوده و بخشی شفاهی که همان حضور در بین مردم است. من اکثر اوقات با وسایل نقیله عمومی رفت و آمد می­ کنم و ناب­ترین و اورجینال­ترین رفتارها را در بین مردم می­‌بینم.

http://media.snn.ir/Original/1394/01/18/IMG17252560.jpg

بازیگر فیلم محمد (ص) بر نقش تمرکز در حرفه بازیگری تاکید کرده و افزود: اگر کار کوچکی را به عهده گرفتی و به نحو احسن انجام دادی و اگر شخص حائز اهمیتی نبود که تو را در حین انجام کار ببیند، باز هم تو به آن احساس رضایت از کاری که انجام دادی، دست یافتی و یک پله بالا رفتی. درواقع همان کاری را که انجام می­‌دهی باید تمام تمرکزت بر روی همان کار باشد. چون اگر تمرکز از کار گرفته شود شاید نتوان آن را هم به درستی انجام داد؛ حتی اگر نقشی کوچک و جزئی باشد.

وی عنوان کرد: معتقدم آرامش در بازیگری از همان تمرکز و وا نهادن چیزهای دیگر می­آید. اگر خود را وقف نقش کنی و از هر چیز دیگری جدا شوی آرامش به سراغت می­آید. ولی باز در لحظه شلیک آن التهاب وجود دارد. چون اینطور حس می­شود که در آن لحظه تمام نگاه­ها متوجه تو است.

شجاع نوری در انتهای بحث نکته­ای را به جوانان گوشزد کرده و بیان کرد که هرگز نباید تحصیل را فدای علاقه کرد. وی گفت: هنرپیشگی از هر رشته­ای به دانش بیشتری نیاز دارد و برخلاف تصور عامه مردم شغل دست یافتنی­ای نیست و نباید مانع و بهانه­ای باشد برای عدم تحصیل. بهتر است جوانان تا مقطع لیسانس را طی کنند بعد تصمیم بگیرند که به کدام سمت بروند.

*بازیگری علم است

شهاب حسینی در ابتدای سخنان خود به اهمیت وجود یک مرکز مشاوره بازیگری اشاره کرد و پیشنهادی ارائه داد: برای انجمن بازیگران پیشنهادی دارم. فکر می­‌کنم ما موظف هستیم مراکز مشاوره‌­ای را طراحی کنیم که به متقاضیان و علاقه­‌مندان مشاوره بدهند و بتوانند آن­ها را ارزیابی کنند. حداقل نتیجه این کار این است که شخص عمرش را هدر نمی­دهد و در زمان کمتری متوجه می­شود که برای این کار مفید و مناسب است یا باید قید بازیگری را بزند.

حسینی با بیان این موضوع که اغلب مردم به بازیگری علاقه­مند هستند، یادآور شد: برای شروع حرفه بازیگری علاقه درصد زیادی را به خود اختصاص نمی­دهد. در این زمینه تحصیل مهمترین بخش است؛ چه آکادمیک چه تجربی. به نظر من بازیگری هم یک علم است چون هرچه پیش می­روی می­بینی هیچ مرزی وجود ندارد. درست مثل اقیانوس بی­پایان است.

وی تاکید کرد: وجود علاقه و آرزو انگیزه­های حرکت هستند و بودنشان هیچ اشکالی ندارد. اما زمانی کسی می­خواهد آن عشق را در جهت اغنای خودش به کار بگیرد و خودش راضی باشد. به نظر من اگر این اتفاق بیافتد او دیگر به سقف رسیده و جایی برای پیشرفت ندارد.

بازیگر فیلم جدایی نادر از سیمین تاکید کرد: هرچه پیش می‌­رویم متوجه می­‌شویم حجم نادانسته­‌ها در این حرفه بیشتر از دانسته­‌ها است. اگر دقت کنیم می­‌بینیم گذشته­‌گان رکوردهایی را ثبت کرده‌اند که قابل دسترسی و شکستنی نیست. در اینجا انسان احساس خلاء می­‌کند. تصور می­‌کنم کم­کم باید به یک جایی رسید که هدف را تغییر داد و وقتی هدف تغییر کند، رنج کار بیشتر می­‌شود و البته باید لذتش را بزرگوارانه با سخاوت بیشتری بخشید. در جهت لذات شخصی نمی­‌توان بازیگری را ادامه داد. بازیگری و فیلمسازی را باید ادامه داد تا یک جامعه از محصولش برخوردار شود. این روند تمام شدنی نیست.

شهاب حسینی حضور در اجتماع را برای بازیگر یک الزام دانست و بیان کرد: ما از دل مردم بودیم و همچنان خواهیم بود. نگاهمان هم این است که چطور می­ توانیم کارهایمان را به مرز باور بیشتری برسانیم و به همین دلیل باید واقعیت­ها را ببینیم. با تصورات و پیش فرض­ها نمی­شود سراغ خلق یک اثر رفت.

این بازیگر سینما به نقش استعداد، تحصیل، پشتکار در عرصه بازیگری اشاره کرده و گفت: همه این­ها مهم است. از نظر ظاهری گمان نمی­ کنم کسی برای بازیگری مناسب نباشد. چون بازیگری بازتاب بشری داشته و همه تیپ آدمی را نیاز دارد. پشتکار از اندیشه نشات می­ گیرد.

حسینی ادامه داد: وقتی پندار یک کار درست باشد گفتار و کردارش هم شکل می­ گیرد. تحصیل و استعداد و این­ها به هدفی ‌بستگی دارد که کسی می­‌خواهد در کارش دنبال کند. شهرت بازیگری گذرا است و طعمش را زود از دست می‌­دهد. مگر اینکه پشتش چیزی باشد که بخواهد خود و جامعه‌اش را به جای متعالی­تری برساند.

وی اظهار کرد: کسی که واقعا علاقه دارد از هیچ فرصتی برای یادگیری چشم پوشی نمی­‌کند. از دانش اجتماعی، از رصد تجربه­ه‌ای گذشته، از بودن در حال و هوای روز جامعه‌اش. فکر می­‌کنم لازم است از علمی اطلاعات مختصری داشته باشد. جامعه­‌شناسی، روان­شناسی، تاریخ، جغرافیا و حتی آشپزی.

http://iranmadam.com/wp-content/uploads/2014/10/shahab_hosseini_ariapix.net_06-copy.jpg

بازیگر فیلم دلشکسته با اشاره به این نکته که بازیگر نباید فقط خودش از عملکرد خود راضی باشد، عنوان کرد: وقتی کسی وارد عرصه بازیگری می‌­شود، پیشرفت می­‌کند، فکر می‌­کنم اغناء از یک جایی به بعد در رضایت بیننده تعریف می­‌شود.

صد نکته غیر حسن بباید که تا کسی، مقبول طبع مردم صاحب نظر شود. و این کار، کار سختی است.

از نظر حسینی حضور در لحظه، تمرکز روی کار و از جان مایه گذاشتن برای هر نقشی که به بازیگر محول شده، زمینه پیشرفت­های آتی را فراهم می­‌کند.

وی به بیان تجربیات خود در این زمینه پرداخته و گفت: اتفاقی که برای ما افتاده این بود که پله­‌هایی که بود را همه را طی کردیم و حتی هر پله را به هوای پله بعدی رد نکردیم. کار من با کلاس­‌های مرحوم حمید سمندریان و تئاتر دانشجویی شکل گرفت و همه می­‌دانیم که تئاتر دانشجویی یعنی کار کردن با امکانات هیچ، ولی انگیزه در آن خیلی بالا است.

بازیگر فیلم سینمایی درباره الی یادآور شد: ما با عشق تمرین می­‌کردیم و به بعد آن اصلا فکر نمی­‌کردیم. تمام هم و غم این بود که آن مقطع خاص درست طی شود. وقتی آن اتفاق می­‌افتاد، پله بعدی به وجود آمد. من از اول سینما را هدف نگرفته بودم. هر کاری که پیشنهاد می­‌شد، آن را غایت در نظر گرفته و به بهترین نحو انجام می‌­دادم. به هرحال اینها کم­کم زمینه­‌ساز یکدیگر شدند. تلاش فردی در هر مقطعی بسیار مهم است. الماس درخشان را کسی نادیده نمی­‌گیرد.

حسینی درباره عواملی همچون پول، شانس و پارتی در بازیگری توضیح داد: من اینطور تعبیر می­‌کنم که پول یعنی سرمایه؛ شانس، خواست خدا و پارتی یعنی کسانی که قرار است آدم را کشف کنند. نیت که درست انتخاب شود، این­ها همه شکل می­‌گیرد. این معجزه در زندگی من رخ داده و شاید این معجزه نتیجه همان چیزی بود که سعی می­کردیم برای هر کاری که پیش رویمان بود کم نگذاریم و تمام تلاشمان را برای همان مقطع کنیم.

وی ادامه داد: کافی است آدم گاهی به حقیقت دل بدهد. شاید واقعیت پول و پارتی باشد ولی حقیقت چیز دیگری است. حقیقت این است که شما قدم در راهی گذاشته­‌اید که با یکی از حساسترین بخش جامعه سروکار دارد و آن اندیشه است. اینکه چه گامی را بردارید خیلی مهم است. چون در اندیشه دیگران تاثیر می­‌گذارد.

حسینی در زمینه تمرکز بر کار به موفقیت فیلم آواز گنجشکها و آقای ناجی اشاره کرده و گفت: خیلی از دوستان هستندکه خودشان را تافته جدا بافته می­‌دانند و فکر می­‌کنند برای تلاش‌شان باید جایزه‌­ای دریافت کنند. در صورتی که یکی از معتبرترین جایزه­ه‌ای خارجی در ایران الان در اختیار آقای رضا ناجی قرار دارد. آقای ناجی غرق در آن نقش بازی کردند.

شهاب حسینی معتقد است برای هنر به یک جهان بینی لازم است و هر شخص علاقه‌­مندی در هر سنی به آن رسید می­‌تواند کار را شروع کند ولی برای همان جهان بینی هم باید تحصیل انجام دهد.

*مشاور دبیر جشنواره فیلم فجر

این بازیگر سینما درباره مشاور شدن دبیر جشنواره سی و چهارم فیلم فجر اظهار کرد: وقتی محمد حیدری دبیر جشنواره با من صحبت کرد متوجه شدم ایده های جدیدی برای این رویداد سینمایی دارد.

حسینی یادآور شد: جشنواره فجر سال ها نقص های قابل توجهی داشت و امیدوارم امسال شاهد برگزاری هرچه بهتر جشنواره باشیم .

در انتهای این برنامه امیر شهاب رضویان مجری برنامه سینمای ایران اعلام کرد که به دلیل مشغله کاری و ساخت فیلم در برنامه سینمای ایران در مقام اجرا حضور ندارد و از این پس علیرضا شجاع نوری سکان برنامه سینمای ایران را برعهده می گیرد.

مردم سالاری/ شهرزاد صداي‌ رسانه انگليسي را در آورد

تقلاي ناشيانه بي‌بي‌سي

گروه فرهنگي: حسن فتحي در آخرين کار هنري خود راوي داستان تلخي از عمق نفوذ استبداد در لايه‌هاي اجتماعي ايران در زمان طاغوت است.

http://cinemapress.ir/download?f=2015/05/17/4/129082.jpg

فتحي در سريال شهرزاد با زيرکي تمام بدنبال اين است تا خلقيات منفي ايرانيان که ريشه در استبداد دارد را به نمايش بگذارد و در اين فيلم تلاش شده تفاوت فضاي خفقان حاکم در لايه‌هاي مختلف جامعه با حال کشور به نمايش گذاشته شود. نظام ارباب رعيتي، ناديده گرفتن حقوق زنان،خفقان سياسي در زمان حکومت پهلوي‌ها و روند روبه رو رشد کشور در زمينه آزادي‌هاي مشروع بعد از سال 58 همه و همه موضوعاتي هستند که به خوبي در اين سريال به نمايش گذاشته شده است. اما از آنجايي که در بعد سياسي اين فيلم دست روي موضوعي گذاشته است که باب ميل سياسيون کشورهايي همچون انگليس نيست، رسانه‌هاي اين کشورها احساس خطر کرده و درصدد تخريب اين سريال با ربط دادن آن به موضوعات کاملا بي ربط برآمده‌اند. زيرا فتحي در «شهرزاد» به خوبي عمق نفوذ استبداد را در قالب يک سناريوي عاشقانه نشان داده است و از اين جهت عصبانيت بي‌بي‌سي را برانگيخته است. آنچه در شهرزاد روايت مي‌‌شود همان است که مي‌بينيم. نه کمتر نه بيشتر. همان که خود شهرزاد مي‌گويد: «چه طور مي‌شه صبح عکس مصدق دست مردم باشه ظهر عکس شاه.»حال بي بي سي اين ديالوگ را دستاويزي براي حمله ناشيانه به شهرزاد قرار داده است.

سايت بي‌بي‌سي فارسي طبق سياست‌هاي هميشگي خود در يک گزارش مغرضانه سعي کرده است داستان سريال شهرزاد را به فضاي سال‌هاي اخير ايران نسبت دهد.

به گزارش گُلوَني، اين سايت در گزارش خود سعي کرده است در گفت‌وگو با کارشناسان، المان‌هاي تاريخي سريال شهرزاد را کمرنگ جلوه داده و آنها را به حوادث‌ سال 88 نسبت دهد. اين سايت مي‌نويسد: «اين قصه در بستري تاريخي اتفاق مي‌افتد، اما از شکل روايت پيداست که ادعا ندارد که مي‌خواهد قصه تاريخ باشد. شهرزاد قصه‌اي عشقي است که حالا - لابد به صورت اتفاقي- همزمان شده با يکي از مهم‌ترين برهه‌هاي تاريخي در ايران».

بي‌بي‌سي حتي کلماتي را در ترانه‌اي که محسن چاووشي خوانده است پيدا مي‌کند و آن را مربوط به حوادث اخير مي‌داند. در ادامه هم از اقبال مردمي به آن مي‌گويد و بعد از آن به سريال «معماي شاه» مي‌تازد و مي‌نويسد: «در «معماي شاه» که توليدش 4 سال طول کشيده، از همان صحنه آغاز همه چيز که به نوعي به سلطنت پهلوي مربوط مي‌شود «سياهِ سياه» است. در همه صحنه‌ها همه دربار پهلوي آدم‌هاي سراسر پستي نشان داده مي‌شوند که يا در حال توطئه‌اند يا فحاشي.» در ادامه اين سايت مي‌کوشد در مصاحبه با عسل باقري دکتراي نشانه‌شناسي از دانشگاه سوربن فرانسه برخي از برداشت‌هاي خود را از زبان اين کارشناس تاييد کند که در نهايت موفق نمي‌شود.

به نظر مي‌رسد بي‌بي‌سي از اين که سريال شهرزاد فضاي خفقان بعد از کودتاي 28 مرداد را به خوبي نشان مي‌دهد ناراضي است و قصد دارد آن را به‌زور نشانه‌شناسي به فضاي سال‌هاي اخير ربط بدهد. شايد شهرزاد آن چه را که قبلا «من‌وتو» و بي‌بي‌سي در تطهير رضاشاه و پهلوي پخش کرده‌اند رشته است. اين رسانه‌‌ها در سال‌هاي اخير کوشيدند که چهره‌اي «سپيدسپيد» از رضاشاه و محمدرضاشاه ارائه دهند. در حالي که شهرزاد عمق خفقان را در آن سال‌ها نشان مي‌دهد.

بديهي و مسلم است که شهرزاد سريالي عاشقانه‌ است با بستري تاريخي که راوي خفقان بعد از کودتاي 28 مرداد است. شايد اگر شهرزاد پرفروش نمي‌شد بي‌بي‌سي هم دليلي براي وصل کردن آن به حوادث سال 88 نمي‌ديد. حالا بايد از صداوسيما پرسيد که چرا شهرزاد را از خود دريغ کرده است. چيزي که اين طور برخي را وادار به واکنش ‌مي‌کند حتما کار خوبي است. از ياد نبريم که در روايت‌هايي که تا به حال بي‌بي‌سي و من‌وتو درباره پهلوي پخش کرده‌اند هيچ اشاره‌اي به دوره‌هاي خفقان نشده است و هر چه بوده است سخن از معمار ايران نوين و ايران متجدد بوده است. من‌وتو به‌ويژه هميشه تاريخ پهلوي را از زاويه پخش کردن شو رنگارنگ و ورق زدن روزنامه‌ها و مجله‌هاي قديمي روايت کرده است. انگار نه انگار آن تاريخ تلاطم‌هايي هم داشته است و ظلم‌هايي در آن به مملکت و مردم شده است. آن چه در شهرزاد روايت مي‌‌شود همان است که مي‌بينيم. نه کمتر نه بيشتر. همان که خود شهرزاد مي‌گويد: «چه طور مي‌شه صبح عکس مصدق دست مردم باشه ظهر عکس شاه.»

وطن امروز/نقد و نظری بر فیلم «ناهید» ساخته آیدا پناهنده

زندگی موقتی به سبک فیلمی عاریه‌ای!

ناهید زنی است که به همراه پسر نوجوانش در خانه کوچک اجاره‌ای زندگی می‌کند. وضع مالی خوبی ندارد در حدی که زن صاحبخانه با وجود رابطه خوبی که با ناهید دارد به دلیل عقب افتادن بیش از حد اجاره‌خانه به او اجازه ورود نمی‌دهد. با این حال ناهید تمام تلاشش را می‌کند پسرش شرایط خوبی داشته باشد و اصرار دارد امیرحسین در مدرسه غیرانتفاعی درس بخواند. ناهید گاهی مخفیانه به دیدار مردی می‌رود که ظاهرا از وضعیت مالی خوبی برخوردار است. در رفتار این دو می‌بینیم به هم علاقه دارند، پس همین جا سوال مطرح می‌شود که چرا ناهید با وجود علاقه به مسعود با ازدواج کردن مخالفت می‌کند؟ 35 دقیقه طول می‌کشد تا فیلم به این سوال پاسخ دهد و همین نکته اولین علت ریتم کند فیلم و آغاز عدم همراهی تماشاگر است. ناهید به منظور حفظ فرزندش با عقد موقت به خانه مسعود می‌رود و این مساله را از همسر سابقش پنهان می‌کند! به گزارش تسنیم، در فیلم «ناهید» شخصیت اصلی آن یعنی ناهید قرار است نماد زنی باشد که در برابر برخی قوانین حاکم بایستد. با آنکه شوهر سابقش یک معتاد قمارباز است، برای داشتن پسرش باید شرایطی را بپذیرد. نمی‌‎- البته گاهی اوقات به کمک همکارش- در برابر تمام این ناملایمات زندگی ایستاده و تنها هدفش حفظ پسرش است. در نهایت مقاومت او در یک پایان نیمه‌باز منجر به نوعی آزادی می‌شود. ولی آیا می‌شود به همین راحتی همه این حرف‌ها را پذیرفت؟ این سوال زمانی حاد می‌شود که عمده مطالب نگاشته شده درباره «ناهید» آن را اثری فمینیستی معرفی کرده است. البته برخی نقدها از فمینیسم به‌عنوان یک کج‌دهنی بهره برده‌اند ولی ملاک این متن همان وجهه علمی کلمه است. آیا «ناهید» اثری فمینیستی است ؟ وقتی از سینمای فمینیستی حرف می‌زنیم ذهن یک طرفدار تاریخ سینما به سمت آثاری چون «تلما و لوییس»، «ارین براکویچ»، «ساعت‌ها»، «ژان دیلمان»، «فرشته‌ای روی میز من» و «پیانو» می‌رود. نقطه مشترک این آثار شخصیت‌های زنی است که استقلال خود را می‌طلبند و در آن به واسطه امری مهم یا یک کنش ویژه- که کلیت اثر بر پایه آن ساخته شده است- زن بودگی خود را به‌عنوان یک موضوع برجسته و مهم اثبات می‌کنند. حال «ناهید» واجد چنین مساله‌ای است؟ در اینجاست که باید سوی دیگر فیلم را هم دید. ناهید برای داشتن فرزندش با یک تهدید شوهر سابق پا پس می‌کشد. در زندگی جدیدش توانایی برقراری ارتباط با یک دختر خردسال را ندارد. برای پسری که مطمئن نیست دوستش دارد یا خیر، هر ظلمی را تحمل می‌کند. حتی در سکانس مربوط به دادگاه برای حضانت فرزندش تلاش نمی‌کند. اگرچه برای داشتن فرزند زخم چاقو بر دستش را می‌پذیرد و انفعال برادرش یک جور حقیقت به حساب می‌آید ولی این انفعال شخصیت ناهید را نیز در برمی‌گیرد. او نماد یک زن عدالت‌خواه نیست. او تنها یک شخصیت عصبی است که حتی نمی‌تواند از پسر خود مراقبت کند. او هیچگاه به ذهنش خطور نمی‌کند فرزندش را تعقیب کند که او چه می‌کند. به نظر می‌رسد او طبق یک تفکر ناتورالیستی پذیرفته است فرزندش نسخه‌ای از پدرش است. ناهید زنی است به هم ریخته که میان فرزند و شوهر تازه مردد است. شاید برای همین است که گریه نمی‌کند و حتی در بدترین لحظه‌ها می‌خندد. گاهی اوقات مخاطب احساس می‌کند ناهید فاقد احساس است. جایی در فیلم احمد به مسعود می‌گوید ناهید نزدش نمی‌ماند. او ناهید را زنی می‌بیند که پای زندگی باقی نمی‌ماند. در وهله نخست حرف احمد مغرضانه به نظر می‌رسد. بی‌شک زندگی با شخصیتی مثل احمد به هیچ عنوان ساده نیست و پای زندگی با او ماندن بوی حماقت می‌دهد ولی این مساله درباره مسعود هم صادق است؟ در کنار این سوال به این گفته دوست ناهید توجه کنید که می‌پرسد «مگر مرد خوب هم پیدا می‌شود؟» چیزی است شبیه همه مردها سر و ته از یک کرباسند. در فیلم نقض این صحبت دیده می‌شود ولی نقض حرف احمد چندان دیده نمی‌شود. ناهید حتی رفتارهای زنانه آنچنانی هم ندارد. وقتی زنانه‌ترین لباس در فیلم بر تنش است– لباس عقدش– خوشحال نیست. پس ناهید کیست؟ ناهید از یک‌سو در نوعی خلأ قانونی برای حمایت به سر می‌برد، از سوی دیگر دلش می‌خواهد زندگی کند. برای زندگی موانعی دارد ولی به این موانع دلبسته است. او حتی نسبت به شوهر سابقش چندان کینه‌ای به دل ندارد. شاید ناهید زنی ماجراجو باشد که هر فرصتی برایش لذتی دارد. ناهید متلاطم است ولی قرار نیست مثل آن دریا که بر ساحلش می‌ایستد تلاطمش را بیرونی کند. کما اینکه در کل فیلم، دریا مواج و خاکستری است و ناهید به چند فریاد و فحش بسنده می‌کند.

http://www.ana.ir/Media/Image/1393/11/12/635584008096746576.jpg

ناهید در ظاهر باثبات است ولی نیست. اگر از ابتدای فیلم در قاب دوربینتواند شوهر کند چون به محض ازدواج، پسرش را از دست خواهد داد. با این حال او در برابر سیلی برادرش تسلیم می‌شود و به خانه برادر کوچ می‌کند. وسایل خانه‌اش را می‌فروشد و شبیه زنی اسیر در چاردیواری مردانه می‌شود. در برابر ضربه چاقوی همسر سابقش شکایتی نمی‌کند، اگرچه فرزندش را به دست می‌آورد. فیلم «ناهید» نمایش داستانی عاشقانه است که به سمت موضوع حضانت فرزند کشیده می‌شود از این رو می‌توان فیلم را بیانیه‌ای در تثبیت جایگاه زنانه دانست که این تغییر از ماهیتی مادرانه به دغدغه‌ای متعصبانه جای تامل دارد. فیلم «ناهید» اثری شخصیت‌محور است و این کاراکترها هستند که موتور قصه را روشن می‌کنند از همین نگاه است که فیلم دچار ضربه می‌شود و داستان از رونق می‌افتد و باعث می‌شود مخاطب با آدم‌های فیلم احساس نزدیکی نداشته باشد. ضمن اینکه به طور کلی احساس مناسبی از نوع رابطه‌های موقتی و عشق‌هایی آنی نمی‌توان داشت. ناهید برای دست یافتن به خواسته‌های کوچکش باید از فرزند خود بگذرد و این مساله رسیدن به عشق تازه را برایش سخت کرده است اما نگاه فیلمساز به سمتی تصنعی از چگونگی حوادث ختم می‌شود که براحتی نمی‌توان سیمایی عاشق را مشاهده کرد، از این رو همیشه انتخاب به سمت عشقی کوتاه کشیده می‌شود. وقتی به تمام وقایع رخ داده در فیلم می‌نگریم و آنها را کنار هم می‌چینیم، این خلأ گریه نکردن ناهید یا حتی ناراحت نشدنش بسیار چشمگیر است. همه چیز به سمت یک پارادوکس پیش می‌رود. در یک سو همه چیز به نظر طوری چیده شده است که ما ناهید را در قامت زنی مقاوم ببینیم. او یک تنه

مدار بسته پلاژهای مسعود از سمت راست قاب وارد می‌شود، در انتهای فیلم از سمت چپ قاب وارد می‌شود. این یعنی تغییر و تغییر نقض ثبات است. او فرصتی پیدا می‌کند ولی مخاطب مطمئن نخواهد بود آیا ناهید در این موقعیت آرام می‌گیرد یا نه. فیلم از فرط بی‌قصه بودن، پر شده از صحنه‌های اضافی برای رساندن زمانش به 100 دقیقه. مثلا 4 یا 5 بار نمای مشابهی از ساحل و دریا می‌بینیم که یک بار ناهید در کادر است، یک بار مسعود، بار دیگر همزمان با هم هستند و یک بار هم سگی در کادر حضور دارد. بسیاری از صحنه‌ها مانند کتک خوردن احمد و حضور امیرحسین در قهوه‌خانه هیچ کارکردی در داستان ندارند. فیلم «ناهید» به دنبال آن است تا همه معضلات ممکن و غیرممکن زنان را در بسته‌ای سینمایی ارائه کند، از این رو بیننده در همه خواسته‌های فیلمساز و ناباروری موضوعات مطرح‌شده و عدم پرداخت مناسب همچون کاراکتر ناهید معلق می‌ماند. ما در این فیلم از طرفی شاهد داستان مثلث عشقی میان دو مرد و یک زن هستیم، از طرفی مساله معضلات کار برای زنان، حق حضانت فرزند برای زن، حق انتخاب در مسیر زندگی و پنهانکاری به شکلی رهگذرانه عنوان می‌شود، از این رو فیلم «ناهید» ملغمه‌ای است از آثار فرهادی، بنی‌اعتماد، حسن‌پور و بسیاری از آثار پیشین سینمای ایران و تحفه تازه‌ای به این سینما نمی‌افزاید. اما وجهه فمینیستی ماجرا وقتی برجسته می‌شود که فیلمساز سعی دارد در لابه‌لای عشقی که اصلا نمود بیرونی ندارد به مسائل حقوقی و قضایی زنان در جامعه دامن بزند و این مساله در کنار نگاه ماتم‌زده کاراکتر اصلی فیلم، داغ دل جشنواره‌های خارجی همچون کن را زنده کرده تا آنها در رویه‌ای خارج از رویکردهای فنی، جایزه آینده روشن را به فیلمساز زن ایرانی تقدیم کنند! پایان‌بندی فیلم اوج درماندگی کاراکترها را با شعاری‌ترین شکل ممکن سرهم‌بندی می‌کند تا به سبک فیلم‌های بگذار زندگی کنم تلویزیون مخاطب را راضی به بیرون سالن سینما هدایت کند اما به طور حتم کمتر کسی می‌تواند طی یک سکانس خوش آب و رنگ کنار دریا، آوار مشکلات عنوان شده توسط فیلمساز در این اثر را به باد فراموشی بسپارد. در واقع فیلمساز در اوج ناتوانی تنها می‌تواند مُسکنی به فیلم تجویز کند و این همان القای سینمایی است که می‌خواهد همچون بخشنامه‌ای امید را صادر کند!

وطن امروز/یادداشتی برای نمایش دینی- آیینی «نسیان»

«نسیان» ارتباط میان فتنه‌های تاریخ با فتنه‌های امروز را به رخ می‌کشد

زهره طبیب‌زاده، نماینده مجلس شورای اسلامی بعد از تماشای نمایش دینی- آیینی «نسیان» یادداشتی منتشر کرده است. در این یادداشت آمده است: «من فکر می‌کنم هنر یکی از بهترین مفاهیم بشری است و اگر در خدمت اهداف متعالی و انسانی باشد می‌تواند احساسات و شوق زائدالوصفی را در انسان‌ها ایجاد کند و منشأ تحولات مثبتی در سرنوشت جوامع بشری باشد. از میان رشته‌های هنری، تئاتر و سینما جایگاه ویژه‌ای در انسجام مفاهیم اخلاقی دارد بویژه تئاتر به خاطر ارتباط نزدیک و ملموس بازیگر و تماشاگر بهترین ابزار برای دستیابی به این مهم است. حالا اگر از این ابزار در جهت بازطراحی حوادث و مسائل تاریخی استفاده شود، بهترین ابزار فرهنگی برای رواج تبلیغات دینی است. من تصور می‌کنم دست‌اندرکاران سازمان فرهنگی- ‌هنری بشارت از این ابزار بهترین استفاده را کرده‌اند و 2 اثر فاخری که سال گذشته و امسال از این بزرگواران دیده‌ام، فکر می‌کنم در آن مفاهیم بزرگ معنوی و دینی در قالب بسیار زیبایی دیده شده است. فکر می‌کنم وزارت ارشاد و دوستان نهادهای خدمت‌رسان از امکاناتی که در اختیار دارند در جهت تقویت امور فرهنگی و هنری باید استفاده کنند، تا از ابزار هنری بویژه برای نسل سوم و چهارم جهت ترویج بهتر مفاهیم دینی بهره‌مند شویم. در این اثر فاخر بخوبی پلی زده شده بود بین آنچه در صدر اسلام بود با جامعه اکنون و حال حاضر ما.

http://media.farsnews.com/media/Uploaded/Files/Images/1392/08/06/13920806154431915_PhotoL.jpg

نسیان به نظر من خیلی دقیق و با سبک بسیار زیبایی پیوندی ایجاد کرده بود بین عاشورا به عنوان یک واقعیت تاریخی در 1400 سال قبل با حوادثی که در حال حاضر ممکن است هر کدام از ما را در جوامع بشری به عنوان یک مشکل اجتماعی- ‌فرهنگی درگیر خودش کند. نمایش نسیان دقیقاً پلی زده بین واقعیت تاریخی که در آن زمان رخ داده بود با مسائلی که در زمان ما امکان وقوعش وجود دارد و حتی مواردی که می‌تواند به عنوان تجلی حضور شیطان در زندگی ما معنی شود. در واقع این پل در انتهای داستان بخوبی اتصال می‌دهد روند اتفاقاتی که در گذشته افتاده بود با فتنه‌هایی که در این دوران ممکن بود مردم را درگیر خودش کند و شبهه در اذهان به‌وجود بیاورد. نسیان توانسته ارتباط قیام عاشورا و نقشی را که عناصر فتنه‌گر در تشدید واقعه عاشورا داشتند، به تصویر کشیده و مقایسه کند با شرایط این زمان. نقش شیطان‌های کوچک در ایجاد فتنه‌های کوچکی که در زمان ما قابلیت وقوع دارد. در واقع نشان دهد نقش این عناصر را در ایجاد فضاهای سیاسی که ممکن است در شرایط فعلی در جامعه بشری اتفاق افتد و به نظر من تطابق زیبایی بین این 2 واقعه به‌صورت ظریف و هنرمندانه‌ای ایجاد کرده بود و نشان داد عوامل نفوذ در حال حاضر و به جز اینکه در آن زمان ممکن بود حرص، طمع، آز و دنیاپرستی ایجاد کند، بین سست‌عنصرانی که در جامعه وجود دارند در این زمینه‌ها، زمینه‌های نفوذ فتنه عاشورا را به‌وجود بیاورند، این واقعیت در عصر ما هم وجود دارد که زمینه‌های نفوذ در اشخاص با انگیزه‌های مختلف در واقع همان زمینه‌هاست برای کسب حرص، طمع و آز. همان اتفاقات ممکن‌ است حسین زمان را دچار فتنه مشترک کند و اگر شیطان‌هایی که همراه انسان‌ها هستند و در شرایط فعلی ما هم هیچ فرقی نمی‌کند وسوسه با همان مکانیزم روی انسان‌های زمان ما هم اثر می‌گذارد. باید مراکز نفوذ را شناخت و جلوی این منافذ را گرفت تا فتنه‌ای که درباره حسین علیه‌السلام یاد شد با جلوگیری از منافذ نفوذ در زمان ما به‌وجود نیاید و جلوی آن منافذ گرفته شود. بنده فکر می‌کنم این اثر توانسته این مساله را انتقال دهد و ارتباط بسیار خوبی با مخاطبش ایجاد کند. در ارتباط با انتقال این مفهوم به‌طور خاص و از این‌نظر کار بسیار موفق و خاصی بود و نشان داد هنر هنرمندان ما اگر در راستای انتقال مفاهیم دینی باشد، چقدر اثرگذار است. بنده شاهد این بودم که اشک‌های بسیاری در هنگام اجرا سرازیر شد و شور و احساساتی که انتقال پیدا کرد در بین مخاطبان فکر می‌کنم دقیقاً نشان داد این نمایش آیینی چقدر با اعماق وجودی تماشاگر ارتباط برقرار کرده و این از کلیدها و رموز موفقیت این کار نمایشی این عزیزان بود که روی صحنه اجرا شد. نسیان به جامعه می‌گوید انسان به نوعی دمساز و همساز با فراموشی‌ است و مدام با رسالت‌های خودش تغافل دارد و این تذکرات نیاز تمام انسان‌ها، اعم از انسان‌های عادی و حتی هدایت‌شدگان است. به دلیل قابلیت نسیان در وجود انسان، انسان مرتباً نیاز به تذکر دارد. این گروه نمایشی باعث افتخار هنری در کشور هستند. این را به واقعیت عرض می‌کنم که ما در فضای هنری، به انقلاب فرهنگی نیاز داریم و این گروه از هنر به بهترین نحو جهت ارتباط با نسل سوم و چهارم استفاده می‌کند. واقعاً باعث افتخار است و تاکید بر نکته‌ خوبی دارند. فکر می‌کنم تنها راه دریابی و دستیابی نسل سوم و چهارم و بهترین ابزار برای این‌ کار تئاتر و فیلم است. در انتها از تمام دست‌اندرکاران، عوامل نمایشی و اجرایی این نمایش تأثیرگذار تشکر می‌کنم و به همه عزیزان خسته نباشید و دست مریزاد می‌گویم».

وطن امروز/انیمیشنی عاشورایی برای جشنواره فجر آماده می‌‌شود

محمدحسین قاسمی یکی از تهیه‌کنندگان انیمیشن سینمایی «ناسور» درباره جزئیات ساخت این اثر، مخاطبان آن و همچنین شرکت در سی و چهارمین جشنواره فیلم فجر سخن گفت. محمدحسین قاسمی، تهیه‌کننده سینما که به تازگی پروانه ساخت انیمیشن سینمایی «ناسور» با موضوع قیام عاشورا به تهیه‌کنندگی مشترک با داریوش دالوند را دریافت کرده است در این باره گفت: انگیزه اصلی من برای پیوستن به تیم تولید فیلم سینمایی «ناسور» ادای دین به امام حسین(ع) و یاران باوفای ایشان است. وی ادامه داد: هدف از تولید انیمیشن «ناسور» نشان دادن روحیه آزادمردی امام حسین (ع) و یارانشان بوده و من نیز به عنوان یک مسلمان شیعه وظیفه خود می‌دانستم در تولید این انیمیشن سینمایی که نوجوانان را مخاطب خود قرار داده است، سهم کوچکی داشته باشم. تهیه‌کننده «شیار ۱۴۳» با اشاره به قابلیت انیمیشن در جذب مخاطب نوجوان بیان کرد: متاسفانه اهمیت و جایگاه انیمیشن در ایران مورد غفلت قرار گرفته و کمتر تهیه‌کننده‌ای حاضر می‌شود سراغ ساخت فیلم در قالب انیمیشن رود، این در حالی است که انیمیشن در دنیای هنری شناخته شده و پربیننده است. قاسمی درباره سبک تولید انیمیشن «ناسور» توضیح داد: کیانوش دالوند کارگردان «ناسور» در طراحی و فضاسازی کاراکترها به سبک هالیوودی عمل نکرده بلکه سبک و سیاقی ساده اما تاثیرگذار را برگزیده و در طراحی شخصیت‌ها از فضای سایه بهره برده است. همچنین کیانوش دالوند و مهدی تراب‌بیگی فیلمنامه‌نویسان این انیمیشن سینمایی در روایت داستان سراغ مقتل «نفس المهموم» که مقتلی تاثیرگذار و معتبر است، رفته‌اند.


منبع: بولتن نیوز

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین