به گزارش
بولتن نیوز،نفس گرم، تازهترین اثر محمدمهدی عسگرپور، کارگردان سینما و تلویزیون است. سریالی که این شبها از شبکه اول سیما در حال پخش است و داستان ساخت آن به سالها پیش برمیگردد. زمانی که عسگرپور فکر دیگری برای ساخت آن داشت و همه چیز به مرور زمان تغییر کرد.
از ایده ابتدایی مجموعه «نفس گرم» صحبت کنیم. بههرحال شخصیت اصلیای که شما در این سریال تصویر کردید با تمام وجوه مذهبی، تا حدی خطر برخورد با سانسور و ممیزی را به ذهن متبادر میکند. چه زمانی این طرح را مناسب سریال دیدید؟
واقعیت این است که طرحی برای ساخت یک فیلم سینمایی در ذهنم بود. طرحی که نزدیک به ١۵ سال پیش به آن فکر کردم و در تمام این سالها سعی داشتم آن را به یک فیلمنامه سینمایی یا تلویزیونی تبدیل کنم که البته سینمایی برایم اولویت داشت. به مرور ایده ابتدایی دستخوش تغییراتی شد. نمیتوانم از اصل ایده صحبت کنم چراکه آن را هنوز برای ساخت یک فیلم محفوظ نگاه داشتهام. به هر جهت برشهایی که از آن ایده ایجاد شد را دستمایه نگارش این مجموعه قرار دادم. البته در این مدت درگیریهای کارهای صنفی و خانه سینما فرصتی برای انجام کارهای دیگر نمیگذاشت اما در پایان دولت دهم و بعد از اتفاقاتی که برای خانه سینما افتاد این فرصت به من داده شد تا روی برخی از ایدههایم متمرکز شوم و فیلمنامههایی که در ذهن داشتم را بنویسم. دلیلش هم این بود که فکر میکردم در چنین وضعی که خانه سینما به آن دچار است اگر ننویسم ممکن است سیاستزده شوم. بنابراین از هر فرصتی برای نوشتن استفاده کردم.
فکر نمیکردم در آن شرایط پرتلاطم و بستهشدن خانه سینما و اعتراضها و مصاحبههایی که تقریبا هر روز از جانب شما رسانهای میشد، شما در وقت دیگری با تمرکز فیلمنامه مینوشتید.
اساسا وقتی فشارهای متفاوتی به روح و جسم فردی میآید به نظرم وقت مناسب برای انجام کاری است. من برعکس این موضوع عمل میکنم که حتما باید در آرامش خیال کاری را انجام داد و در آن تلاطمها بهتر توانستم کار کنم. در آن دوره دو فیلمنامه سینمایی و سه طرح نوشتم. که یکی از آنها فیلمنامه «نفس گرم» بود. در زمان آقای ضرغامی، ایده اولیه را با آقای فرجی که مدیر شبکه اول بودند در میان گذاشتم که از طرح اولیه استقبال کردند. اماواگرهایی زیادی هم داشتند؛ اما لابد به این دلیل که به من لطف و اعتماد داشتند فکر میکردند که فیلمنامه به سمتی خواهد رفت که احتمالا از میان آن کار درخورتوجهی انجام خواهد شد. منتها نگارش فیلمنامه زمان برد و به تغییر مدیران در صداوسیما مواجه شدیم و در همین فاصله فیلمنامه را به آقای رضوی که رفاقت دیرینه با هم داریم نشان دادم که نظرش را بگوید و او هم لطف کرد و خواند. آقای رضوی از طرح استقبال کرد و بعد از مدتی من با او برای نگارش فیلمنامه طرف قرار داد شدم. در میانههای کار متوجه شدم که تلویزیون طرح را برای ساخت سریالی در ماه رمضان انتخاب کرده است و عجله ما برای تولید شروع شد.
به این دلیل بود که خانم معتضدی برای نگارش فیلمنامه به گروه پیوستند؟
بله سرعت ما در بخشهای مختلف ازجمله پیشتولید بیشتر شد و از اینجا بود که فکر کردم خودم بهتنهایی نمیتوانم فیلمنامه را بهسرعت به پایان برسانم و نویسندگان محترم مجموعه خانم معتضدی و آقای ترابنژاد به کمک آمدند و سرعت کار بیشتر شد.
نگارش فیلمنامه زیر نظر شما انجام شد؟
بله من حتی سیناپسها را هم نوشته بودم و کلیت قصه آماده بود. البته جایی نیز ممکن بود سلیقه دوستان به کمک بیاید که اتفاق بهتری رخ بدهد. بنابراین تنها اتفاق ناخوشایند این پروسه این بود که باید فیلمنامه را بهسرعت پیش میبردم و پیشتولید را خیلی سریع به اتمام میرساندم. اما هنوز هم فکر میکنم ای کاش در پیشتولید اینقدر شتابزده عمل نمیکردیم بهخصوص در مورد فیلمنامه. درغیراینصورت شاید همه چیز به شکل بهتری ادامه پیدا میکرد.
شما در صحبتهایتان از اعتماد تلویزیون به خودتان و کارهای پیشینتان و تجربه در سریالسازی و اینکه تلویزیون درباره چنین طرحی دچار سوءتفاهم نشود، صحبت کردید. در زمان نگارش فیلمنامه تا چه حد شخصیت ملیحه بهوسیله خود شما سانسور شد که دچار ممیزی نشود؟
من احتمال سانسور و ممیزی شخصیت ملیحه را میدادم هنوز هم این احتمال هست. اما نکتهای وجود دارد و آن این است که قبل از اینکه با تلویزیون وارد بحث جدی ساخت این سریال شوم، فیلمنامه با چیزی که الان میبینید تفاوت داشت. اینجا بحث ممیزی تلویزیون مطرح نیست. مهم این است که میتوان حدس زد که خطوط قرمز تلویزیون چیست و پیش از وقوع این اتفاق از آسیبهای احتمالی جلوگیری کرد. همین اتفاق کمک کرد که این شخصیت را با چارچوب تلویزیون نگاه کنم. ملیحه در ذهن من سیر تحولش متفاوت بود. خانمهایی از جنس ملیحه قصه ما، چند دسته هستند. اشخاصی هستند که در مراسم مختلف مداحی میکنند. دسته دوم افرادی هستند که سخنوری میکنند و برخی از آنها استادان دانشگاه هستند که در مجالس، یا تلویزیون سخنرانی میکنند. ملیحه در ذهن من از دسته اول بود؛ اما میدانستم اجرای آن غیرقابل نمایش است و یک خانم نمیتواند در تلویزیون ما اینطور نشان داده شود و اگر من در تصویر او خودم را محدود میکردم، شمایل دیگری پیدا میکرد. ترجیح دادم شخصیت ملیحه را به شکل دیگری ببینیم. با اینکه شخصیت را به شکل دیگری تغییر دادم، باز هم احتمال این را میدادم که ممکن است تلویزیون با طرح مشکل داشته باشد؛ چراکه تلویزیون تابهحال چنین تجربهای نداشته است. به هر حال فکر میکنم در چنین شرایطی تجربه به کمک میآید و شناخت رسانه میتواند کمک کند تا از پس برخی مشکلات برآییم. کافی است این شناخت شکل نگیرید تا کلیت اتفاق مسیر دیگری طی کند.
پس بیش از هرچیز بین شما و مدیران تلویزیون برای ساخت این سریال تعاملی شکل گرفت. ایدههایی از جانب مدیران هم مطرح شد که در فیلمنامه لحاظ شود؟
بههرحال مثل تجربههای پیشینی که من در تلویزیون داشتم، در این کار نیز سعی کردیم به یک تفاهم برسیم. گاهی نکاتی از سمت آنها مطرح میشد که از نظر من قابل استفاده بود و نمیتوانستم بیدلیل مخالفت کنم. گاهی هم با برخی ایدهها مخالفت میکردم. انصافا در این موارد دوستان همراه بودند و هیچ چیز از جانب آنها به ما تحمیل نشد.
مرجانه گلچین در نقش ملیحه، آخرین گزینهای است که میتوان به آن فکر کرد. به این دلیل که تجربههای اخیر او در آثار طنز باعث میشود ذهنیت دیگری از این بازیگر داشته باشیم؛ اما شما به او نقش ملیحه را واگذار میکنید که به نظرم حتی در مسیر بازیگریاش تأثیرگذار است.
بازیگران مختلفی برای بازی در این نقش کاندیدا بودند. برخی بازیگران برای این نقش مناسب نبودند؛ به این دلیل که ممکن بود مخاطب را به یاد نقشهای دیگری که مشابه این نقش بود، بیندازند. چند بازیگر با اساس طرح مشکل داشتند و به اعتبار فرد حاضر به همکاری بودند و برخی دیگر در صورت گرفتن دستمزد خوب حاضر به همکاری بودند که اساسا من در این مواقع تلخ میشوم، بهسرعت قهر حرفهای میکنم و دوست ندارم با شخصی که با طرح مشکل دارد و حاضر است با قیمت بالا کار کند، همکاری کنم. البته بازیگرانی هم بودند که آنها را پذیرفتم؛ اما تلویزیون راضی به حضور آنها نبود. در گزینههای قابل بررسی، خانم گلچین انتخاب من بود و اتفاقا صحبتی که شما به آن اشاره کردید؛ یعنی ذهنیت سابق بیننده از او، در ذهن من هم بود، اما فکر کردم حضور او اتفاق خوبی برای این نقش است. من از انتخابم پشیمان نیستم. متوجه هستم که پیشزمینهها در دیدن او در این نقش تأثیرگذار است؛ اما این هم تجربه دیگری است. ای بسا بعد از این کار اگر او را در کار طنزی ببینید بگویید چرا نقش طنز بازی کرد؟
انتخاب نیلوفر خوشخلق بر چه اساسی بود؟
چند نفر از بازیگران در این سریال لطف ویژهای به من داشتند و بدون خواندن فیلمنامه حاضر به همکاری شدند. انتخاب نقش فروغ که در نهایت نیلوفر خوشخلق آن را ایفا کرد هم سخت بود. دوست داشتم شخصی که این نقش را ایفا میکند، تا حدی بکر باشد و نیلوفر خوشخلق با وجود تجربههای متفاوت بازیگری گزینه مناسبی برای این نقش بود. خانم تیموریان هم لطف بزرگی کرد و در این سریال ما را همراهی کرد. در آغاز کار، خیلیها فکر میکردند چرا او نقش ملیحه را بازی نکرد؟ اما دوست داشتم خانم تیموریان مونس قصه ما باشد.
آقای عسگرپور اتفاقی در سریالهای شما تکرار میشود که تصور میکنم در چند قسمت ابتدایی به مذاق مخاطب خوش نمیآید. در سریال نفس گرم هم میبینیم که ریتم کند و معرفی شخصیتها در چند قسمت ابتدایی به مرور باعث میشود جذابیت قصه کم شود. این اتفاق از سمت شما تعمدی است؟
درباره این کار میتوانم توضیح دقیقتری بدهم. این سریال فقط قصه ملیحه نیست؛ در واقع یک قصه زنانه است که برای معرفی آنها باید زمان صرف شود. نکته بعدی این است که داستان زندگی ملیحه به دو بخش کلی تقسیم میشود؛ قبل از اتفاق زندگی او و بعد از اتفاق. قبل از اتفاق، زندگی عادی او روایت میشود و باید توضیح داده شود که مختصات زندگی او چیست؟ این میشود بخشی از داستان ما که ممکن است فراز و فرود زیادی هم نداشته باشد. البته قبول دارم که بخش معرفی کمی دیر اتفاق افتاده است که آن هم به شتاب ما در پیش تولید برمیگردد. یکی از گزینههای من این بود که داستان وقتی شروع شود که مرتضی در کما است و خانمی مدام کنارش است. این شروع داستان برای یک کار سینمایی ایده خوبی است، چراکه در مجال ٩٠دقیقهای با شروعی کوبنده طرف هستید. اما در تلویزیون بیینده به این شروع عادت ندارد. ضمن اینکه اینجا من این مجال را دارم که زندگی ملیحه قبل از اتفاق را نشان بدهم و لازم نیست مدام با فلاشبک به قصه و زندگی گذشته او برگردم؛ بنابراین ترجیح دادم این خطر را به جان بخرم و اتفاق را دیرتر آغاز کنم. البته بخشی از نکتهای که شما به آن اشاره کردید به این هم برمیگردد که اساسا سریالسازی ما اینطور معرفی شده است که قصههای ما دیر آغاز میشود. متأسفانه بخش عمدهای از آن هم به چیزی برمیگردد که ما هم دچارش هستیم. بیشتر سریالهای ما با کمبود زمان برای ساخت مواجه هستند. این نبود زمان معمولا به قسمتهای ابتدایی آسیب میزند. هربار به خودمان قول میدهیم دچار این اتفاق نشویم؛ اما دوباره تکرار میشود. من این را میپذیرم که سریال دچار کمبود زمان برای ساخت بود و میتوانستم چند قسمت ابتدایی را طور دیگری آغاز کنم.
ظاهرا با تغییر مدیران تلویزیون اتفاقی نیز درباره روند ساخت مجموعههای تلویزیون رخ داد و آن بررسی کامل فیلمنامه قبل از ساخت و موافقت با فیلمنامه است که بهطور کلی شتاب پروسه سریالسازی را کند میکند. نسبت به تجربهای که از همکاری با تلویزیون دارید این روند را چطور ارزیابی میکنید؟
البته من درگیر این اتفاق نشدم؛ اما این را هم باید بگویم اشخاصی که در تلویزیون کار میکنند، کسانی هستند که با فرهنگ سریالسازی آشنا هستند و اساسا کاری نمیکنند که ضربهای به روند سریالسازی وارد شود. البته اگر همهچیز را خیلی ساده برگزار کنند هم میتواند نتایج مخربی داشته باشد و پیداکردن نقطه تعادل هنر یک مدیر را نشان میدهد.
امیدوارم حرفی که میخواهم بزنم به کسی در تلویزیون برنخورد اما از نظر من، سیستم تلویزیون فرسوده شده است. وقتی وارد سازمان صداوسیما میشوید بوی کهنگی را از آن دریافت میکنید و شور و نشاط کمی در آن دیده میشود و از نظر فیزیکی رخوتی در آن دیده میشود. هرچند که این اتفاق به مدیران بر نمیگردد که البته کار مدیران هم میتواند باشد. مدیران میتوانند این اتفاق را تا حدی تغییر بدهند و تلویزیون ما سازمانی مطابق با وضعیت روز دنیا شود. ما هنوز هم اندر خم یک کوچه هستیم که تلویزیون خصوصی میتوان داشت یا خیر؟ برای ما که اساسا دستی در ساخت فیلم و سریال داریم، صحبت در مورد ساختار تلویزیون کشورمان در خارج از کشور سخت است. به این دلیل که مشابه چنین ساختاری بخشی از رسانههای آن کشور است، نه همه آن. ساختاری شبیه تلویزیون ما فقط در شوروی سابق پیدا میشد. ایراد این نیست که ما نمیتوانیم چنین ساختاری را توضیح بدهیم. ایراد از اینجا شروع میشود که حقیقتا خودمان هم این ساختار را متوجه نمیشویم. ساختار تلویزیون ما از نظر سیستم ناکارآمد است. درحالحاضر شبکههایی که با یکهزارم بودجه و کارمندان و امکانات تلویزیون ما اداره میشوند به مراتب جذابتر از تلویزیون ما هستند. بنابراین ما با تلویزیونی مواجه هستیم که نه میتوانیم بگوییم دولتی است و نه خصوصی. البته قطعا خصوصی نیست و به نظر من این تأثیر خودش را در سریالسازی گذاشته است. بخش درخور توجهی از سریالهای تولیدشده تناسبی با زندگی روزمره آدمها ندارد. مثال ساده آن این است که دیگر نمیتوان در خیابان بهراحتی دوربین گذاشت و کار کرد؛ چراکه پوششها، غیرقابل پخش است و چیزی که در سطح جامعه میبینیم با چیزی که از تلویزیون پخش میشود همخوان نیست. حالا کدامیک باید خودش را به دیگری نزدیک کند؟
برای مدیری که دوران پرتلاطم خانه سینما را پشت سر گذاشت این روزها چطور میگذرد؟
در یک کلمه میتوانم بگویم، این روزها برای من دوران کسب تجربهای جدید است؛ هرچند همیشه تلاش میکنم خیلی با گذشتهام زندگی نکنم. روزگاری که پشت سر گذاشتیم برای همه قصه معروفی است، چه در داخل کشور و چه در خارج از این مرزها. آنقدر روشن هست که یک روز بعد از بازگشایی خانه سینما (که البته من این لفظ بازگشایی را خیلی سخت ادا میکنم چون همیشه معتقد بودم خانه سینما باز است) از شبکه رادیویی ایتالیا برای مصاحبه آمدند و مصاحبهکننده قصد داشت متوجه شود که یک نهاد صنفی چطور خودش را حفظ کرد؟ در شرایطی که هر نهاد صنفی باید تعطیل میشد. مصاحبهکننده از من پرسید که مردم ایتالیا دوست دارند این اتفاق را متوجه شوند و من متوجه شدم که بخش زیادی از مردم رم موضوع خانه سینما را میدانند.
اتفاقا میتوانیم از برخی وقایع تاریخی درس بگیریم. برای من جالب بود که برخی دوستان ما در خانه سینما به کسانی کمک کردند که باعث بستهشدن خانه سینما شدند؛ مثلا کسی که پروندههای سنگین در شورای داوری خانه سینما داشت و ما در جریان آنها بودیم، مایل بود خانه سینما آتش بگیرد؛ چراکه آن پروندههای او هم آتش میگرفت، تا کسی که فکر میکرد با بیمهری از صنف کنار گذاشته شده است یا کسانی که برکنار شده بودند، کارهایی در جهت نابودی خانه سینما انجام دادند. تلاش کردم در آن دوران مانع تحریف وقایع شوم. این اواخر احساس کردم اگر کمی جلو برود، تاریخ اینطور ساخته میشود که عسگرپور دوست نزدیک آقای وزیر سابق و شمقدری بود و خانه سینما را بست و ما هم سعی کردیم خانه سینما را نگاه داریم! و به همین سادگی ممکن است همهچیز برعکس شود. یکی از تلاشهای من این بود که سعی کردم برای جلوگیری از تحریف روشنگری کنم.