هماکنون این امکان وجود دارد که لامپهایی خریداری کنید که از طریق اینترنت قابل فعالسازیاند و وقتی از فاصلۀ خاصی با اتومبیل خود به خانه پیام میدهید، روشن میشوند و قهوهجوشهایی که همزمان با زنگ هشدار گوشی تلفن به کار میافتند، همچنین ماشینهای لباسشوییای که میدانند خانه نیستید و تا برگردید، در فواصل زمانی خاص، میچرخند و لباسها را به هم میزنند و آرامپزها، جاروبرقیها و یخچالهای متصل به اینترنت. در تبلیغات یکی از یخچالها نوشته شده بود: «آب و هوای صبحگاهی را بررسی کنید، در وب دستورالعملهای آشپزی را پیدا کنید، در شبکههای اجتماعیتان گشت بزنید یا برای خانوادۀ خود پیام بگذارید- همه و همه از طریق درِ یخچالتان.»
به سرآغاز آنچه به عنوان موج بعدی اینترنت تبلیغ میشود، خوش آمدید؛ تکنولوژیستها، صاحبان شرکتهای تأمین سرمایه، سازمانهای تحقیقاتی و شرکتهایی که منتظرند تا سال ۲۰۲۲ بخشی از ۱۴. ۴ تریلیون دلار درآمد تخمینی آن را محقق کنند، آن را اینترنت اشیاء [۳] مینامند. سیسکو سیستمز [۴] یکی از این شرکتهاست و مدیر عامل آن یک گام جلوتر میرود و این موج را «اینترنت همۀ اشیاء» مینامد؛ که هم آرمانی است و هم مؤثر. جرمی ریفکین [۵]، نویسنده و متفکر اجتماعی که مؤسسۀ مشاورهاش برای سرعت بخشیدن به این موج جدید، با مؤسسات بازرگانی و دولتها همکاری میکند، آن را اینگونه وصف مینماید:
اینترنت اشیاء در شبکهای جهانی و در هم تنیده، همه چیز را به همه کس متصل میکند. مردم، دستگاهها، منابع طبیعی، خطوط تولید، شبکههای تهیه و توزیع، عادتهای مصرف، جریانهای بازیافت و در واقع تمام جوانب زندگی اقتصادی و اجتماعی از طریق حسگرها و نرمافزار به پایگاه اینترنت اشیاء متصل میشوند، این پایگاه لحظهبهلحظه و همزمان، کلاندادهها را به هر نقطهای - مؤسسات بازرگانی، منازل، وسایل نقلیه- میرساند. در پی آن، کلاندادهها با علم تجزیه و تحلیل پیشرفته پردازش میشود و به شکل الگوریتمهای پیشگویانه درمیآید و در سیستمهای خودکار برنامهنویسی میشود، در نتیجه بهرهوری به شکل قابلملاحظهای رشد میکند و هزینههای جانبی تولید و توزیع دامنۀ وسیعی از کالاها و خدمات در کل اقتصاد به چیزی حدود صفر کاهش مییابند.
طبق محاسبات ریفکین، این برقراری اتصال شرایط را برای «انقلاب صنعتی سوم» محیا میکند؛ به اعتقاد وی این انقلاب، تنها به تعریف دوبارۀ رابطۀ ما با دستگاهها و ارتباط آنها با هم نمیپردازد، بلکه به تدریج نظام بازار را تضعیف میکند و بر سرمایهداری پیشی میگیرد و آن را برمیاندازد، چراکه با وجود کارآیی اینترنت اشیاء، قیمت تولید محصولات به چیزی نزدیک به صفر کاهش مییابد. کتاب اخیر وی، جامعهای با هزینه نهایی صفر [۹] طلیعهدار دورانی جدید است.
این اثر مانند بسیاری از بحثهای مربوط به آینده با اینکه از واقعیت سرچشمه میگیرد، عمیقاً خوشبینانه است. واقعیت این است که اینترنت اشیاء دارد اتفاق میافتد و به سرعت هم اتفاق میافتد. ریفکین اشاره میکند که در سال ۲۰۰۷، ۱۰ میلیون حسگر متصل به اینترنت بودهاند و به گفتۀ وی این رقم تا ۲۰۳۰ به ۱۰۰ تریلیون افزایش مییابد. بسیاری از این حسگرها، ریزتراشههای کوچک شناسایی فرکانس رادیوییاند که وقتی کالاها تا آن سوی دنیا میروند، به آنها متصلاند، اما حسگرهایی هم روی دستگاههای فروش خودکار، کامیونهای تحویل کالا، حیوانات خانگی، گوشیهای همراه، اتومبیلها، تجهیزات بررسی وضعیت آبوهوا، کلاههای فوتبال آمریکایی، موتورهای جت، کفشهای ورزشی و غیره نصب هستند که اغلب با تولید داده و درنتیجه کنار گذاشتن مداخلۀ انسانی، کارآیی را بالا میبرند، اطلاعرسانی میکنند و تولید را افزایش میدهند. به علاوه، تعداد ابزارهای خودسامان [۱۰] متصل به اینترنت، مانند گوشیهای همراه- ابزارهایی که مستقیماً با یکدیگر ارتباط برقرار میکنند- حالا هر پنج سال یکبار دو برابر میشود و از ۱۲/۵ میلیارد در سال ۲۰۱۰ به رقم تخمینی ۲۵ میلیارد در سال آینده و ۵۰ میلیارد تا سال ۲۰۲۰ میرسد.
طی سالیان متمادی، گروهی از فنشناسان [۱۱] و به طور برجسته رِی کرزوِیل [۱۲]، نویسنده، مخترع و مدیر فنی گوگل، روزی را پیشبینی میکردند که هوش رایانه بر هوش بشری سبقت میگیرد و در آنچه آنها تکینکی [۱۳] [فناوری] مینامند با آن ادغام میشود. ما هنوز به آن مرحله نرسیدهایم اما وقتی قرصهایی را قورت میدهیم که تراشههای رایانهای میکروسکوپی در آنها کار گذاشته شدهاند که با اسید معده فعالسازی میشوند تا سازگاری یا ناسازگاری دستورات پزشک را مستقیماً به سوابق پزشکی الکترونیکمان گزارش کنند، نوعی از تکینکی اتفاق میافتد. همینطور است وقتی که بدن خود را با «فناوری پوشیدنی» تجهیز میکنیم تا دادههای مربوط به فعالیت فیزیکی، ضربان قلب، تنفس و الگوی خوابمان را به یک مرکز داده در میان ابرها و همچنین گوشی همراه و رایانهمان (و فیسبوک و شرکت بیمه و مدیرمان) ارسال کند.
برای نمونه، سیکو سیستمز که در حال حاضر به شدت مشغول فناوری پوششی است، روی نرمافزاری کار میکند که «ورزشکار متصل» نام دارد و «بدن ورزشکار را به سیستمی غیرمتمرکز از حسگرها و هوش شبکهای تبدیل میکند... (بنابراین) ورزشکار دیگر بیش از یک رقابت کنندۀ معمولی است- او به یک شبکۀ بیسیم محدودۀ بدن بدل شده.» انتظار میرود فناوری پوششی که در سال ۲۰۱۳، ۸۰۰ میلیون دلار از آن حاصل شد، امسال دو برابر این درآمد را داشته باشد. این ارقام نه تنها میزان فروش را نشان میدهند، بلکه بیانگر اقبال و عادت عمومی است به اینکه یکی از اشیائی باشیم که به اینترنت و یا از طریق اینترنت به دیگران متصل است.
یکی از دلایل غفلت از ظهور اینترنت اشیاء و در نتیجه اهمیت آن، این است که آنچه به عنوان مظاهر آن به عموم عرضه میشود، غیرضروری و خارج از موضوع به نظر میرسد. ساعت زنگداری که بوی کباب ساطع میکند، گوی درخشانی که اگر شدت باد برای قایقرانی زیاد باشد، هشدار میدهد و یک «محافظ تخممرغ» که هر جای دنیا (متصل به اینترنت) باشید، بهتان میگوید چند تخممرغ در یخچالتان باقی مانده، اینها هرچند رنگوبویی انقلابی دارند، به نظر نمیرسد بتوانند مسائل اصلی یک انقلاب باشند؛ چون خودشان [خارقالعاده و] جدیدند، مانع دیدن و توجه به آن چیزی میشوند که در واقع عامل جدید بودنشان است.
و بعد عامل باورنکردنیبودن به میان میآید. در هفتههای قبل از توزیع رسمی عینک گوگل (رایانۀ عینکمانند و ۱۵۰۰ دلاری گوگل که به فرد امکان میدهد هرآنچه را دیده و شنیده ثبت کند) مطبوعات حوادثی را گزارش کردند که در آنها، کاربران اولیه با برخورد فیزیکی افرادی مواجه میشدند که به خاطر ورود ناخواندۀ این محصول [در حریم خود] آزردهخاطر بودند. مخالفان این عینک میگفتند بس است دیگر.
به همان دلیل که گروهی از مردم وقتی برای بار اول با عینک گوگل مواجه شدند، آن را مزاحم یافتند، دیوید رُز [۱۴] از آن تمجید میکند و وقتی از امکان بالقوۀ «نمایشگرهای فرانما [۱۵]» مینویسد تقریباً شاعر میشود، او مدرس موسسۀ فناوری ماساچوست (امآیتی) [۱۶] و مؤسس شرکتی است که [ابزار] اتصال به اینترنت را در وسایل روزمره مانند چتر و آمپولهای دارویی تعبیه میکند. همانطور که وی در اشیای سحرآمیز: طراحی، آرزوی بشر و اینترنت اشیاء [۱۷] مینویسد، چنین ابزارهایی توان دگرگونسازی شدید برخوردهای انسانها با یکدیگر را دارند. رز مهمانیای را تصور میکند که نمایشگر فرانمای شیک خود را پوشیدهاید و به آن دستور میدهید که نام و اطلاعات کلیدی زندگینامهای افراد را بالای سرشان نمایش دهد. در ملاقاتی کاری، اطلاعات ملاقات قبلی و موارد دستورجلسه را فراخوانی میکنید. با نمایشگر فرانما وبسایتهای مفید را فراخوانی میکنید، از شبکههای اجتماعی بهره میبرید و در منابع عظیم اطلاعاتی کاوش میکنید... نگاهی به اطلاعات دوستان و همکارانتان میاندازید... همچنین به ارسال پیام فوری دست میزنید که برقراری ویدئو کنفرانس با دوستان یا همکاران را هم شامل میشود و از این طریق آنها میتوانند مشارکت کنند، تعلیم دهند، همفکری کنند یا بدون مشارکت، تنها به خواندن پیامها مشغول شوند.
چه این سناریو برایتان جالب باشد چه از آن بیزار باشید، تصویری از چندین عامل مؤثر که ما را به سوی اتصال فراگیر سوق میدهند، ارایه میدهد. شرکت رز، امبینت دیوایسز [۱۸]، در خط مقدم چیزی است که وی اشیای سحرآمیز مینامد- یعنی اتصال اشیا به اینترنت برای «خارقالعاده» کردن آنها. این وظیفهای است که به اعتقاد گلن لوری [۱۹]، مدیر عامل اِیتیتی موبیلیتی [۲۰]، «دقیق و حساب شده است». زنگ در مکانیاب گوگل از جمله این اشیای سحرآمیز است که «به فرد امکان میدهد بداند اعضای خانواده کجا هستند و چه وقت به خانه نزدیک میشوند»، چتری که وقتی نزدیک زمان بارش باران است، آبی میشود و شاید شما تشویق شوید که آن را با خود ببرید و کُتی که هر وقت کسی مطلبتان را در فیسبوک میپسندد، شما را محکم در آغوش میگیرد.
رز رؤیای «دیواری سحرآمیز در آشپزخانه» را در سر میپروراند «که با خطوط نور رنگی، تمایلات و خلق و خوی عزیزانتان را نمایش میدهد»، زیرا این کار «درک بهتری از افکار و احساسات پنهان» عرضه میکند «که به ما مربوطاند...» اگر این گزارش از دیوار حالت، زیادی خیالبافانه (و دیوانهوار) است، لازم است ذکر شود که تابستان امسال، شرکت هواپیمایی بریتانیا [۲۱] به مسافرانی که از نیویورک [۲۲] به لندن [۲۳] در پرواز بودند، پتوهایی میداد که در آنها حسگرهای عصبی تعبیه شده بود تا احساس مسافران را نمایش دهد. ظاهراً این روش علمیتر از این بود که به صرفاً از ایشان سؤال شود. براساس یک گزارش:
وقتی فیبرهای نوری بافته شده در پتو قرمز میشدند، مهمانداران میفهمیدند که مسافران دچار اضطراب و نگرانیند. پتوهای آبی نشانۀ این بودند که مسافر آرام و راحت است.
در نتیجه، این شرکت هواپیمایی دریافت که مسافران در حین خوردن و آشامیدن، شادترین وضعیت و وقتی خوابند آرامترین وضعیت را دارند.
اگرچه این مسئله قابل بحث است که این «یافتهها» به همان اندازه که چتری برای پیشگویی باران آبیرنگ میشود، کماهمیت است، جمعآوری دادههای شخصی به هیچ وجه کماهمیت نیست، هر قدر هم که این دادهها بیضرر به نظر رسند. نیاز نیست قوۀ تخیل چندان قویای داشته باشید تا پیشبینی کنید که دیوار حالت در آشپزخانه تا چه میزان میتواند مجالی باشد برای تبلیغات داروهای ضدافسردگی که در سراسر وب تعقیبتان میکنند، یا به رئیستان هشدار دهد یا روی صفحۀ فیسبوکتان ظاهر شود، زیرا به گفتۀ رابرت اسکوبل [۲۴] و شل اسرائیل [۲۵] در کتاب عصر موقعیت: گوشی همراه، حسگرها، دادهها و آیندۀ حریم خصوصی [۲۶]، فیسبوک «میخواهد نظامی بسازد که نیازهای افراد را در آن پیشبینی کند.»
حتی اگر قوۀ تخیل چندان قویای هم نداشته باشید، میتوانید تصور کنید که اطلاعات رفتوآمد شما که از زنگ در مکانیاب گوگل گردآوری شدهاند، چطور میتوانند در دادگاه به کارگرفته شوند. حالا اتومبیلها با حسگرهای فراوان تجهیز میشوند از جمله حسگرهای صندلیها که تعیین میکنند چند مسافر رویشان نشسته است و همچنین یک «ثبتکنندۀ دادههای حوادث» که معادل جعبه سیاه در هواپیماست. همان طور که اسکوبل و اسرائیل در عصر متن گزارش میکنند، «اجماع حقوقی بر این است که پلیس قادر خواهد بود که گزارش عملیات اتومبیل را برای تحقیق فراخوانی کند، به همان شکلی که الان اسناد تلفن را فراخوانی میکند.»
در این میان، خود اتومبیلها هم دارند به رایانههایی چرخدار تبدیل میشوند که سیستم عاملشان که به شکل بیسیم بهروزرسانی میشود و ظرفیتشان برای «درک» صاحبانشان افزایش مییابد. اسکوبل و اسرائیل اینگونه بیان میدارند:
نه تنها وضعیت صندلیها و آینهها به طور خودکار تنظیم میشوند، بلکه خیلی زود سلیقهتان در موسیقی، ایستگاههای خدماتی، غذاخوریها و هتلها را خواهند شناخت... میدانند کی به سمت خانه میروید و بهزودی این توانایی را پیدا میکنند که در راه خانه، یادتان بیندازند در فروشگاه توقف کنید و برای شام دسر بخرید.
طبق افشاگریهای اخیر روزنامهنگاری به نام گلن گرینوالد [۳۲]، شمار آمریکاییهای تحت نظارت دولت به بزرگی ۱. ۲ میلیون نفر است. وقتی اینترنت اشیاء پا به عرصه بگذارد، این عدد ممکن است به راحتی افزایش یابد و همۀ افراد را در بر بگیرد، زیرا دستگاهی که میتواند به شما یادآوری کند برای خرید دسر جلوی فروشگاه نگه دارید، دستگاهی است که میداند کی و کجا هستید و چه میکردید و با کی بودید. اینها اطلاعاتی هستند که ما آزادانه یا سهواً و اغلب بدون هیچ سؤال یا شکایتی عرضه و آنها را با آسودگی و یا آنچه آسودگی محسوب میشود، معاوضه میکنیم.
به بیان دیگر، چون رفتار انسان در مقیاسی کلان ردگیری و تجارتی میشود، اینترنت اشیاء، شرایط ایدهآل برای تقویت و توسعۀ نظارت را فراهم میکند. در دنیای اینترنت اشیاء، اتومبیل، سیستم گرمایشی، یخچال، برنامههای تناسب اندام، کارت اعتباری، دستگاه تلویزیون، کرکرههای پنجره، ترازو، داروها، دوربین، نمایشگر ضربان قلب، مسواک برقی و ماشین لباسشوییتان- تازه اگر اصلاً نخواهیم چیزی از گوشی همراه بگوییم- جریان مداومی از دادههایی را تولید میکنند که بیشترشان فراتر از دسترس افرادند اما از دسترس کسانی که حاضرند بابتشان پول دهند و یا به شکلی آنها را مصادره کنند، خارج نیستند.
نکته همین جاست: اینترنت اشیاء به دنبال «دادهای کردن» بدن ما، خود ما و محیط ماست. همانطور که در مطلبی در وبسایت فنی گیگا اوم [۳۳] آمده است، «اینترنت اشیاء کاری به اشیاء ندارد. بلکه مقصودش دادههای ارزان است». دادههای بسیار فراوان. سم لسین [۳۴]، مدیر گروه تولید هویت فیسبوک [۳۵] میگوید: «هرچه بیشتر دربارۀ خود به دنیا بگویید، دنیا بیشتر میتواند چیزهایی را که میخواهید در اختیارتان بگذارد.» این حس مشترک اسکوبل و اسرائیل است که اینگونه مینویسند:
هرچه فناوری بیشتر شما را بشناسد، فواید بیشتری نصیبتان میشود. در نتیجه با این حس وحشتآور رها میشویم که کلانداده دارد تماشایمان میکند. در موارد بسیار زیادی، ما به این باور میرسیم که آنچه نصیبمان میشود ارزش چنین معاملهای را دارد.
جرمی ریفکین نیز بر همین باور است؛ وی وابستگی حقوقی، اجتماعی و فرهنگی ما به حریم خصوصی را اساساً احساسی کاسبکارانه میداند، از بقایای قوانین حصارکشی [بریتانیا در قرن ۱۸] که بذر سرمایهداری را کاشت:
مرتبط کردن همه کس و همه چیز در شبکهای عصبی، نسل بشر را از عصر حریم خصوصی که ویژگی تعیینکنندۀ مدرنیته است، خارج و به دوران شفافیت وارد میکند. اگرچه حریم خصوصی مدتهاست حقی اساسی محسوب میشود، به هیچ وجه جزء حقوق ذاتی نیست. در واقع، در تمام طول تاریخ بشر، به جز عصر مدرن، زندگی به شکلی کموبیش اجتماعی در جریان بوده...
تقریباً در تمام جوامعی که از قبل از عصر مدرن میشناسیم، مردم با هم به حمامهای عمومی میرفتند، اغلب در مکانهای همگانی ادرار و مدفوع میکردند، سر میزهای دستهجمعی غذا میخوردند، اغلب در جامعه مشغول رابطۀ جنسی میشدند و اغلب همه با هم میخوابیدند. از اوایل دوران سرمایهداری بود که مردم پشت درهای بسته رفتند و گوشهنشین شدند.
همانطور که هرکسی که سری به فیسبوک زده باشد میداند، شفافیت در واقع یک افسانه است. رسانههای اجتماعی به دنبال عرضۀ فردی گزینششده هستند؛ این ابهام است که لباس شفافیت به تن کرده؛ یعنی، به یک معنا، [فیسبوک] به دنبال حفظ حریم خصوصی است. پس ریفکین که مدعی میشود جوانان «دیگر چندان علاقهای به [حفظ] حریم خصوصی ندارند»، یا بهاشتراکگذاری (مثلاً بهاشتراکگذاری عکسهای تعطیلات در اسپانیا) را با باز بودن اشتباه گرفته و یا دارد تأیید میکند که جوانان، به طور خاص، به داد و ستدی که برای استفاده از خدماتی مانند فیسبوک میکنند، خو کردهاند. (اما کاملاً هم به آن خو نکردهاند و این چیزی است که از یک سو در کتاب پرزحمت جیم دویر [۳۶]، حیرتآورتر از پول [۳۷]، نشان داده میشود- این کتاب دربارۀ مبارزهای ناکام است برای ساخت یک سایت رسانهای اجتماعی غیرتجاری به نام دیاسپورا [۳۸] در سال ۲۰۱۰- و از سویی در واکنش چشمگیر به آگهی اخیر مبنی بر اینکه به زودی جایگزینی به نام اِلو [۳۹] برای فیسبوک عرضه خواهد شد که دادههای کاربران را گردآوری نمیکند و نمیفروشد- ۳۱، ۰۰۰ درخواست دعوت در ساعت ارسال شد.)
با دیجیتالی شدن امور روزمره، این جایگزینها افزایش مییابند و امکان کمتر و کمتری را برای عضو نشدن باقی میگذارند. اینکه خودی را که در فیسبوک و تویتر عرضه میشود سانسور کنیم با اینترنت اشیاء تفاوت دارد چراکه دومی عادتهای نگاهکردن، تشریفات آرایشی، سوابق پزشکی و غیره را در ما میشناسد و اجازۀ چنین مداخلاتی را نمیدهد- مگر اینکه خود رفتارها و کنجکاویها و حساسیتهایمان در اتاق تدوین حذف شوند.
با این وجود، فارغ از اینکه چه میکنیم، حضور اینترنت اشیاء در همه جا، ما را درست در مسیر هکرها قرار میدهد که ورودیهای کاملاً نامحدودی به زندگی دیجیتال ما دارند. زمستان گذشته، مجرمان سایبری به بیش از ۱۰۰/۰۰۰ دستگاه مجهز به اینترنت از جمله یخچالها وارد شدند و ۷۵۰/۰۰۰ ایمیل اسپم به کاربرانشان فرستادند و اینگونه نشان دادند که دستگاههای متصل به اینترنت چقدر مستعد [چنین مشکلاتی] هستند.
مدت زیادی نگذشت که مجلۀ فوربز [۴۰] گزارش داد که محققان امنیتی به ابزاری ۲۰ دلاری دست یافتهاند که قادر است از راه دور، فرمان، ترمز، گاز، قفلها و نور اتومبیل را کنترل کند. این حاصل تحقیقی بود که بار دیگر نشان میداد به چه سادگی میتوان هوشمندترین دستگاهها را نیز دستکاری و برای خرابکاری استفاده کرد، با اینکه – اما در واقع به این خاطر که- به قول یکی از اعضای هیئت رئیسۀ شرکت فورد [۴۱]، حالا دیگر اتومبیل یک «ابزار شناختی» است.
اخیراً، مطالعهای بر ده وسیلۀ معروف زیرمجموعۀ اینترنت اشیاء توسط شرکت رایانهای هِولت-پاکارد (اچپی) [۴۲] از ۲۵۰ شکاف امنیتی در میان آنها پرده برداشت. همانگونه که جری میخالسکی [۴۳]، تحلیلگر سابق صنعت فناوری و مؤسس اندیشکدۀ رکس [۴۴]، در مطالعۀ اخیر [مرکز تحقیقات] پیو [۴۵] اظهار کرد: «بیشتر وسایل عرضه شده در اینترنت، آسیبپذیرند. بهعلاوه عوارضی ناخواسته در پی خواهند داشت: کارهایی را انجام خواهند داد که هیچ کس از قبل طراحی نکرده، کارهایی که اغلب نامطلوباند.» ورود به سیستم یک خانه و در نتیجه ارسال اسپمهایی توسط یخچال که ایمیلتان را پر میکنند و هک کردن یک اتومبیل و در نتیجه ایجاد تصادف، احتمالات وحشتناک و البته ممکن هستند که اگرچه بسیار ناخوشایندند ولی تعدادشان محدود است. با وجود فناوری اینترنت اشیاء که در ساخت، پشتیبانی و تولید و توزیع انرژی به کار گرفته میشود، برای بالارفتن ارزش سهامها، لزوماً نباید آسیبپذیری آنها افزایش یابد. سال گذشته، متیو والد [۴۶]، در مقالهای در نیویورک تایمز [۴۷]، نوشت: اگر دشمنی یک ضربۀ قاطع [به مدار انرژی] وارد کند... میتواند مناطق گستردهای از قاره را هفتهها از کار بیندازد؛ ذخایر آب، بنزین، سوخت دیزل و غذای تازه را متوقف سازد؛ ارتباطات را قطع کند؛ و چنان اختلالی ایجاد کند که [اتفاقاتی چون] توفند سندی [۴۸] و حملات ۱۱ سپتامبر گوشهای از آن خواهند بود. در همین مقاله، والد اشاره میکند که اگرچه کارمندان دولتی، کارکنان دستگاههای انتظامی، اعضای گارد ملی و کارگران خدمات عمومی را گرد هم آوردند تا بتوانند دورهای تمرینی برای بدترین شرایط اضطراری را طی کنند، ولی اغلب این گونه به نظر میرسید که هریک دارند به زبان متفاوتی از دیگری سخن میگویند و این نشانۀ خوبی دال بر وجود پاسخی مؤثر به آنچه به عنوان گریزناپذیری حتمی و نزدیک شناخته میشود، نبود. (سال گذشته، وزارت امنیت داخلی [ایالات متحده آمریکا] به بیش از ۲۵۶ حملۀ سایبری پاسخ داد، نیمی از آنها، شبکۀ برقی را هدف قرار داده بودند. این عدد دو برابر آمار سال ۲۰۱۲ است.) این اغتشاش برای مدتهای طولانی فعالیت اینترنت اشیاء را با مشکل مواجه میکند. بعد از اینکه «اشیاء» به اینترنت متصل میشوند، لازم است با یکدیگر هم ارتباط برقرار کنند: تلویزیون هوشمندتان به لامپ هوشمند به قفل درهای هوشمند به جورابهای هوشمند (بله چنین جورابهایی موجودند)؛ و اگر هیچ زبان مشترکی نباشد- که تا به امروز نیست- وقتی آن تلویزیون بشکند یا بلااستفاده شود (زیرا به زودی یک تلویزیون هوشمندتر به بازار خواهد آمد)، گزینههایتان محدود به زبانی خواهند بود که به همۀ وسایلتان متصل شود. البته برخی گروههای صنعتی در صدد یکسانسازی نرمافزار هستند، در ماه سپتامبر شرکت اپل گوشهچشمی نشان داد تا [بدانیم] اینترنت اشیاء چطور تا آخر ایستادگی میکند، این شرکت جدیدترین ساعت مچی هوشمند، سیستم پرداخت گوشی همراه، برنامههای سلامتی و سایر محصولات خود را معرفی کرد که ظاهراً به شکلی نامنظم به خط تولید این شرکت افزوده میشوند. همانطور که مت هونان [۴۹] در [مجلۀ] وایرد [۵۰] به شکل مجازی فریاد زد: اپل در حال ساخت جهانی است که در آن در هر فعل و انفعالی پای یک رایانه در میان است، بیدار شدن و خوابیدن. رایانهای در جیبتان. رایانهای روی بدنتان. رایانهای که در تمام خریدها برایتان پول پرداخت میکند. رایانهای که درِ اتاق هتل را برایتان باز میکند. رایانهای که وقتی در فروشگاهید، حرکاتتان را زیر نظر دارد. رایانهای که وقتی میخوابید تماشایتان میکند. رایانهای که وسایل خانهتان را کنترل میکند. رایانهای که بهتان میگوید کجا پارک کردهاید. رایانهای که نبضتان را میگیرد و بهتان میگوید از چند پله بالا رفتهاید، ارتفاعتان چقدر است و چند کالری سوزاندهاید- و تمام اینها را با دوستانتان به اشتراک میگذارد... این اکوسیستم جدید اپل است. اپل جهان ما را به رایانۀ بزرگی تبدیل کرده که در همه جا حضور دارد. این اکوسیستم شاید باشکوه باشد، اما در طراحی، محدود خواهد بود. میتوان آن را اینترنت اشیای اختصاصی نام گذاشت. برای بسیاری از ما تصور اینکه ساعتهای مچی هوشمند و حبابهای لامپ مجهز به وایفای نظام جهانی جدیدی را در پی داشته باشند، دشوار است؛ چه آن نظام جهانی جدید وضعیتی نظارتی باشد که بیش از آنچه دربارۀ خود بدانیم، دربارۀ ما میداند و چه آرمانشهر فناورانهای که جرمی ریفکین در رؤیای آن است، جایی که مردم میتوانند، بسیاری از نیازهای خود را از طریق چاپگرهای تریدی پاسخ گویند، چاپگرهایی که نیروی آنها با صفحههای خورشیدی و خلاقیت عنانگسیختۀ انسان تأمین میشود. از آنجا که احتمالاً خودکارسازی خانه گران تمام شود- باید [پول] یک عالمه تخممرغ را هزینه کرد تا پول محافظ تخممرغ درآید- بعید است که آن ساعتهای مچی و حبابهای لامپ برنامۀ اصلی اینترنت اشیاء باشند، اگرچه به ویترین اینترنت اشیاء جلوه میدهند. کمابیش، موج سوم اینترنت با تجارتهایی به پیش رانده میشود که قادرند با جایگزین ساختن دستگاهها به جای افراد، استفاده از حسگرها برای تسهیل الگوهای توزیع و کاهش موجودی کالا، گسترش الگوریتمهایی که خطای انسانی را حذف میکنند و غیره اعمال خود را با استدلال عقلی توجیه کنند. این پساندازهای تجاری در تصویری که ریفکین از سومین انقلاب صنعتی ارایه میدهد، نقشی تعیینکننده دارند، نه تنها به این دلیل که بالقوه امکان کاهش قیمت مصرفکنندۀ کالاها را فراهم میکنند، بلکه به این سبب که برای اولین بار، یکی از پایههای تفکر سرمایهداری- که تولید بیشتر مستلزم کار انسانی بیشتر است- دیگر صادق نخواهد بود. وی استدلال میکند که وقتی تولید از چنگ کار رها میشود، دیگر سرمایهداری، نه در عمل و نه در نظر، قادر به دفاع از خود نخواهد بود. آنچه جایگزین سرمایهداری میشود، همان است که ریفکین «منابع مشترک عمومی» مینامد، جایی که کالاها و داراییها به اشتراک گذاشته میشوند و فاصلۀ میان مالکان ابزار تولید و آنهایی که زیردست مالکان ابزار تولیدند برداشته میشود. او مینویسد: «الگوی کهنۀ مالکان و کارگران و فروشندگان و مصرفکنندگان دارد ترک برمیدارد.» مصرفکنندگان تولیدکنندۀ خود میشوند و این فاصله را از بین میبرند. تَوَصرُفکنندگان [۵۱] قادر خواهند بود به تولید، مصرف و بهاشتراکگذاری کالاهای خود بپردازند... خودکارسازیِ کار همین حالا هم نیروی کار انسانی را برای انتقال به اقتصاد اجتماعی در حالشکلگیری آزاد میکند... اینترنت اشیاء، انسانها را از اقتصاد بازاری رها میکند تا منافع مشترک غیرمادی را در منابع مشترک عمومی دنبال کنند. نظر ریفکین مبنی بر این است که وقتی ماشینها بارهای سنگین را بردارند، مردمی که از فشار کار رها شدهاند، وقت خود را به فعالیتهای رضایتبخشتری مانند ساخت موسیقی و نوشتن رمانهایی که خودِ نویسنده منتشر میکند، اختصاص میدهند؛ این نظر زمانی مطرح میشود که در نتیجۀ بهعرصهآمدن و جهانیشدن روباتها، کلانداده و هوش مصنوعی و ازبینرفتن روشهای سنتی درآمدزایی، نوع جدیدی از بیکاری ساختاری به وجود آمده. شاید ادعاهای ریفکین دلگرمکننده باشند اما فریبنده و گمراهکنندهاند. (این را قبلاً هم شنیدهایم، در سال ۱۸۴۵، وقتی مارکس [۵۲] در ایدئولوژی آلمانی [۵۳] نوشت که تحت حاکمیت کمونیسم، مردم «آزاد خواهند بود تا صبحها به شکار روند و عصرها به ماهیگیری و سر شب به پرورش احشام بپردازند و بعد از شام بنشینند و انتقاد کنند.») برای مثال، ریفکین به اتسی [۵۴] اشاره میکند، فروشگاه آنلاینی که هزاران «توصرفکننده» هنرهای دستی خود را میفروشند و از آن به عنوان الگویی برای آنچه وی اقتصاد خلاقانۀ جدید میداند نام میبرد. او مینویسد: «در حال حاضر۹۰۰/۰۰۰ تولیدکنندۀ کوچک، محصولات خود را بی هیچ هزینهای در وبسایت اتسی تبلیغ میکنند.» تقریباً ۶۰ میلیون مصرفکننده در ماه از سراسر جهان این وبسایت را جستجو میکنند و اغلب شخصاً وارد معامله با فروشندگان میشوند... این قالب بازاریابی عالی و خلاقانه، بنگاههای اقتصادی کوچک را همسطح با بزرگترها در زمین بازی جای میدهد و این امکان را فراهم میکند که با کمترین هزینه به بازار مصرف جهانی دسترسی داشته باشند. اگر هدف این باشد که آن ۹۰۰/۰۰۰ تولیدکنندۀ کوچک از پس یک زندگی معمولی برآیند، شاید این سخنان دقیق و البته تا حد زیادی بیربط باشند. همان طور که آماندا هس [۵۵] سال گذشته در [مجلۀ] اسلیت [۵۶] نوشت که: اتسی ادعا میکند که هنرمندانش «مانند مدیران مؤسسات اقتصادی فکر و عمل میکنند»، اما تا کنون به شکل چندان تأثیرگذاری فکر و عمل نکردهاند. هفتاد و چهار درصد از فروشندگان اتسی، فروشگاه خود را یک «تجارت» محسوب میکنند که شامل ۶۵ درصد از فروشندگانی هم میشود که کمتر از ۱۰۰ دلار در سال گذشته درآمد داشتهاند. درحالیکه خردهفرهنگ «خودت انجامش بده» در حال رونق گرفتن است و شریک شدن اتومبیل، وسایل، خانه و سایر داراییها رایج میشود، این نیز درست است که عمدۀ این کارها به اجبار صورت میگیرد، زیرا استخدام دائم دیگر دارد از بین میرود. همانطور که مقالهای در نیویورکتایمز در تابستان گذشته به وضوح بیان داشت، اشتغال در اقتصاد مشارکتی یا اقتصاد موقت [۵۷] که افراد با رانندگی برای شرکت حملونقل اوبر و تحویل کالاها برای شرکت اینستاکارت [۵۸]، درآمدی برای خود جور میکنند، دیگر زمانی برایشان باقی نمیگذارد که به شکار و ماهیگیری بپردازند. پس اینگونه موج سوم اینترنت فرا میرسد. در سرآغاز آن، مشاغل از بین میروند، کارها تغییر میکنند و شرکتها، مشاوران و بانکهای سرمایهگذاریای که آمدنش را پیشبینی کرده بودند، پول خوبی به جیب میزنند. حریم خصوصی هم از بین خواهد رفت و فضاهای خصوصی ما صحنۀ تبلیغات میشوند- دسامبر گذشته گوگل نامهای به اسایسی [۵۹] نوشت و شرح داد که چطور تبلیغات را در دستگاههای خانگی اجرا خواهد کرد- و شاید ما آنقدر درگیر متصلکردن تسترمان به ترازوی داخل حمام باشیم که اصلاً متوجه این تبلیغات نشویم. فناوری که امکان میدهد تواناییهای ذاتیمان را تقویت کنیم و توسعه دهیم، میخواهد آشفتهوار شکل بگیرد و آیندهای که برای آن تصور میشود- خوب یا بد- همچون همیشه تاریخی، یا بهتر بگویم، سادهلوحانه است.اطلاعات کتابشناختی کتابهایی با این موضوع:۱) ریفکین، جرمی، جامعهای با هزینهٔ نهایی صفر: اینترنت اشیاء، مایحتاج عمومی و فراموشی سرمایهداری، انتشارات مکمیلان، ۲۰۱۴Rifkin, Jeremy. The zero marginal cost society: The internet of things, the collaborative commons, and the eclipse of capitalism. Macmillan, 2014
۲) رز، دیوید، اشیای سحرآمیز: طراحی، آرزوی بشر و اینترنت اشیاء، انتشارات سیمون و شوستر، ۲۰۱۴ Rose, David. Enchanted Objects: Design, Human Desire, and the Internet of Things. Simon and Schuster, 2014
۳) اسکابل، روبرت، اسرائیل، شِل، عصر موقعیت: گوشی همراه، حسگرها، دادهها و آیندۀ حریم خصوصی، ۲۰۱۴Scoble, Robert, and Shel Israel. Age of Context: mobile, sensors, data and the future of privacy. 2014
۴) دُیِر، جیم،
Dwyer, Jim, More Awesome Than Money: Four Boys and Their Heroic Quest to Save Your Privacy from Facebook, Pneguin publishing, 2014
پینوشتها:[1] Sue Halpern[2] IFTTT[3] Internet of Things / IoT[4] Cisco Systems[5] Jeremy Rifkin[6] Penelope Umbrico[7] Flickr[8] Aperture[9] The Zero Marginal Cost Society: The Internet of Things, the Collaborative Commons, and the Eclipse of Capitalism[10] autonomous [11] technologists[12] Ray Kurzweil[13] Singularity[14] David Rose[15] heads up displays[16] Massachusetts Institute of Technology (MIT)[17] Enchanted Objects: Design, Human Desire, and the Internet of Things[18] Ambient Devices[19] Glenn Lurie[20] ATT Mobility[21] British Airways[22] New York[23] London[24] Robert Scoble[25] Shel Israel[26] Age of Context: Mobile, Sensors, Data and the Future of Privacy[27] A.J. Jacobs[28] The Human Face of Big Data[29] Rick Smolan[30] Jennifer Erwitt[31] Against All Odds[32] Glenn Greenwald[33] Gigaom[34] Sam Lessin[35] Facebook’s Identity Product Group[36] Jim Dwyer[37] More Awesome Than Money[38] Diaspora – توضیح مترجم: این واژه به معنای جوامع دور از وطن است که ریشه در متون یهودی دارد و به خروج یهودیان از بابل اشاره میکند.[39] Ello[40] Forbes[41] Ford[42] Hewlett-Packard[43] Jerry Michalski[44] REX[45] Pew[46] Matthew Wald[47] New York Times[48] Hurricane Sandy[49] Mat Honan[50] Wired[51] Prosumers. توضیح مترجم: توصرفکننده ترکیبی از کلمات تولیدکننده و مصرفکننده است. به فردی اطلاق میگردد که از نظر بازار مشتری حرفهای است و از لحاظ اقتصاد مصرفکنندهایست که در تولید محصول نهایی به نحوی دخالت دارد. نقش توصرف کننده در تولید محصول نهایی میتواند به صور مختلف مانند طراحی، سفارشی سازی یا انجام مرحله ای از کار باشد.[52] Marx[53]The German Ideology[54] Etsy[55] Amanda Hess[56] Slate[57] توضیح مترجم: کمرنگ شدن استخدام دائم و اشتغال افراد به کارهایی موقت، فاقد امنیت شغلی و اغلب مستلزم ارتباط محدود با مدیران.[58] Instacart[59] SEC